فصل سوم (در محبّت)

قال اللّه سبحانه و تعالى: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ [1].

محبّت ابتهاج باشد به حصول كمالى، يا تخيّل حصول كمال مظنون يا محقّق كه در مشعور به باشد.

و به وجهى ديگر: محبّت ميل نفس باشد بدانچه در شعور بدان لذّتى يا كمال [2] مقارن شعور باشد، و چون لذّت ادراك [3] ملايم است يعنى نيل كمال، پس محبت از لذت يا تخيّل لذت خالى نباشد.

و محبّت قابل شدّت و ضعف است، اوّل مراتب او ارادت است چه ارادت بى محبّت نباشد، و بعد از آن آنچه مقارن شوق باشد و با وصول تمام كه ارادت و شوق منتفى شود محبّت غالب تر شود.

و ما دام كه از مغايرت طالب و مطلوب اثرى باقى باشد محبت ثابت بود، و عشق محبّت مفرط باشد.

و باشد كه طالب و مطلوب متّحد باشند و به اعتبار متغاير، و چون اين اعتبار زائل شود محبت منتفى گردد، پس آخر و نهايت محبت و عشق، اتحاد باشد.

و حكما گفته اند كه محبت يا فطرى [4] بود يا كسبى، و محبت فطرى [5] در همه كائنات موجود باشد، چه در فلك محبتى است كه مقتضى حركت اوست، و در هر عنصر كه طلب مكان طبيعى مى كند در آن محبت مكان مركوز است، و همچنين محبت ديگر از احوال طبيعى از وضع و مقدار و فعل و انفعال، و در مركبات نيز چنانكه در مغناطيس آهن ربا[6]، و در نبات زياده از آنچه در مركبات باشد به سبب آنكه بر طريق نموّ و اغتذاء و تحصيل بذر و حفظ نوع متحرك باشد، و در حيوان زيادت بر آنچه در نبات نباشد مانند الفت و انس به مشاكل و رغبت به تزاوج و شفقت بر فرزند و ابناى نوع.

و امّا محبّت كسبى اغلب در نوع انسان بود، و سبب آن از سه چيز بود:

اوّل لذت، و آن جسمانى باشد يا غير جسمانى، و همى باشد يا حقيقى.

و دوّم منفعت، و آن هم يا مجازى باشد چنانكه محبّت دنياوى كه نفع آن بالعرض باشد، يا حقيقى كه منفعت آن با لذّات باشد.

و سيّم مشاكله جوهر، و آن يا عام باشد چنانكه ميان دو كس كه هم خلق و هم طبع باشند و به اخلاق و شمايل و افعال يكديگر مبتهج شوند، و يا خاص بود ميان اهل حق مانند محبت طالب كمال كامل مطلق را.

و باشد كه سبب محبّت مركب باشد از اين اسباب تركيب مذكور ثنائى [7] يا ثلاثى.

و محبت مبنى بر معرفت نيز باشد، چنانكه عارف را با آنكه لذت و منفعت و خير همه از كامل مطلق به او مى رسد، پس او را محبّت كامل مطلق حاصل آيد به مبالغت تر از ديگر محبّتها، و معنى  «الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»[8] اينجا روشن گردد.

و اهل ذوق گفته اند كه رجا و خشيت و شوق و انس و انبساط و توكّل و رضا و تسليم جمله از لوازم محبّت باشد، چه محبّت با تصوّر رحمت محبوب اقتضاى رجا كند، و با تصوّر هيبت اقتضاى خشيت، و با عدم وصول اقتضاى شوق، و به استقرار وصول اقتضاى انس، و به افراط انس اقتضاى انبساط، و با ثقت به عنايت اقتضاى توكل، و با استحسان هر اثر كه از محبوب صادر شود اقتضاى رضا، و با تصوّر قصور و عجز خود و كمال او و احاطت قدرت او اقتضاى تسليم.

و بالجمله محبّت حقيقى حدّى با تسليم دارد آنگاه كه حاكم مطلق محبوب را داند و محكوم مطلق خود را، و عشق حقيقى حدّى با فنا دارد كه همه معشوق را بيند و هيچ خود را نبيند، و كلّ ما سوى اللّه به نزديك اهل اين مرتبه حجاب باشد، پس غايت سير به آن برسد كه از همه اعراض نمايند و توجه به او كنند: «وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ».[9]

---------------------------------------------------------------

[1]  بقره 165.

[2]  ن و گ: كمالى.

[3]  ن: ادراكى.

[4]  ن: نظرى.

[5]  ن: نظرى.

[6]  ن و گ: آهن را.

[7]  ن و گ: از اين اسباب مذكور، تركيب ثنائى و ...

[8]  بقره- 165

[9]  هود- 123.

Share