فصل چهارم (در توحيد)

قال اللّه تعالى سبحانه: وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ[1] توحيد يكى گفتن و يكى كردن باشد، و توحيد به معنى اوّل شرط باشد در ايمان كه مبدا معرفت بود به معنى تصديق با آنكه خداى تعالى يكى است  «إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ»[2]، و به معنى دوّم كمال معرفت باشد كه بعد از ايمان حاصل شود، و آن چنان بود كه هرگاه كه موقن [3] را يقين شود كه در وجود جز بارى تعالى و فيض او نيست، و فيض او را هم وجود به انفراد نيست، پس نظر از كثرت بريده كند و همه يكى داند و يكى بيند، پس همه را با يكى كرده باشد در سرّ خود از مرتبه «وحده لا شريك له في الإلهية» بدان مرتبه رسيده كه «وحده لا شريك له في الوجود.» و در اين مرتبه ما سوى اللّه حجاب او شود، و نظر به غير اللّه شريك [4] مطلق شمرد و به زبان حال بگويد: «إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ.»[5]

--------------------------------------------------------

[1]  اسراء- 22.

[2]  نساء- 171.

[3]  ن: مؤمن. گ: موافق.

[4]  ن و گ: شرك.

[5]  انعام- 79.

Share