یکی از وعاظ مشهور بزرگوار فرمود: مرحوم حاج ملاّ علی قزوینی واعظ معروف (که خدایش رحمت کند) فرمود: در قزوین عدّه ای از بچه ها هیئتی تشکیل داده بودند و تکیه ای بسته بودند و آمدند پیش من که امشب شب عاشوراست ، شما بیایید در حسینیه ما و روضه بخوانید . برنامه کارم در شب عاشورا خیلی زیاد بود و من وعده ای را که به بچه ها داده بودم بکلی فراموش کردم و تقریبا ساعت یازده به منزل رفتم ، شام خوردم و خوابیدم ، تازه چشمم گرم خواب شده بود که حضرت بی بی عالم زهرا(علیهاالسلام ) را به خواب دیدم .
حضرت فرمود:آملاّ علی به بچه ها قول دادی بروی به حسینیه و نرفتی آنها منتظرند .سراسیمه از خواب برخاستم ، لباسهایم را پوشیدم و پیش آنها رفتم ، دیدم بچه ها منتظر نشسته اند ، عدّه ای چرت می زدند ، و عدّه ای هم کشیک می کشیدند و چراغها همه روشن بود از آنها عذر خواستم و پس از روضه به آنها قول دادم که دوشنبه دیگر هم به حسینیه آنها خواهم آمد . (30)
این اشک که بر عزایت پیداست
در روز جزا مشتری او زهراست
دری است گران بهاحقیرش مشمار
یک قطره او به محشر دریادریاست