( 20 ) آمده ام مسلمان شوم

یکی از ذاکرین مشهد حکایت کرد: نزد حضرت آیه اللّه العظمی حاج سید محمد هادی میلانی (رضوان اللّه تعالی علیه ) مرجع عالیقدر شیعیان بودم . ناگهان مرد و زنی وارد شدند و گفتند: ما قصد تشرف به اسلام را داریم . حضرت آیه اللّه سبب گرایش آنان را به اسلام پرسید ، مرد عرض کرد: ما از کشور آلمان آمده ایم و اینها زن و فرزندان من هستند . این دختر من بطوری استخوانهای پهلویش شکست که پزشکان عاجز از مداوای او شدند و پس از هزینه های فراوانی گفتند: باید پهلوی او را عمل کرد ، ولی خطرناک است ، دخترم حاضر نشد و گفت : در بستر مرض بمیرم بهتر از زیر عمل است . او را به خانه آوردیم ، یک خدمتکار ایرانی داریم به نام بی بی ، یک روز دخترم او را صدازد ، همینطوری که داشت برای او درد دل و صحبت می کرد ، گفت : بی بی این درد واقعا بد دردی است حاضرم مبلغ دوازده میلیون را که اندوخته ام با هشت میلیون دیگر از برادر و پدرم بگیرم و این بیست میلیون را به دکتری بدهم که مرا صحیح و سالم کند . ولی فکر نکنم دکتری پیدا شود که بتواند مرا خوب کند . و من ناکام و جوان مرگ و با دلی پر غصه از دنیا می روم و شروع کرد به گریه و ناله کردن . آن بی بی گفت : ای خانم ! من یک دکتر و پزشک سراغ دارم . گفت : این مبلغ را به او می دهم . گفتم : پول مال خودت باشد و بدان من سیّده هستم و جده من فاطمه زهرا (علیهاالسلام ) است که او هم پهلویش شکسته بود و اگر می خواهی خوب شوی با حال ، و اشک ریزان بگو: ای فاطمه پهلو شکسته . دخترم گریه اش گرفت و شروع کرد به گفتن ای فاطمه پهلو شکسته ، آن بی بی هم رفت گوشه خانه و با گریه می گفت : ای فاطمه زهرا ! من یک بیمار آلمانی آوردم در خانه ات من هم آمدم توی حیاط و با حال اشک آلود می گفتم : یا فاطمه پهلو شکسته .

همه در شور و حال عجیبی بودیم که ناگهان دخترم صدا زد پدر بیا ! ما هراسان آمدیم نزد دخترم ، دیدیم که کاملا شفا یافته . گفت : الا ن یک بانوی مجلله ای آمد و بر پهلوی من دستی کشید و فرمود: خوب می شوی ! گفتم شما که هستید ؟ فرمود: من همان کسی هستم که الا ن مرا می خواندید؛ من فاطمه پهلو شکسته هستم .

و ای آیه اللّه ما آمده ایم مسلمان شویم . (34)

هرگز کسی نظیر تو پیدا نمی شود

همتاکسی به عصمت کبری نمی شود

ای کوثری که خیر کثیر از وجود توست

اسلام ، جز به فیض تو ، احیا نمی شود

هرچند دختران دگرداشت مصطفی

هر دختری که اُمّ ابیها نمی شود

منّت زخلقت تو خدا بر نبی نهاد

ای گوهری که مثل تو پیدا نمی شود

بعد از تو ای شکوفه زیبای احمدی

لبهای من ، به خنده دگر وا نمی شود(35)

Share