بَشّار یکی از اصحاب با وفای آقا امام صادق (ع ) است ، می گوید: رفتم خانه امام صادق (ع ) دیدم حضرت دارد رطب تازه می خورد ، حضرت فرمود: بشّار بیا رطب بخور . گفتم : آقا نمی خورم . فرمود: میل کن . گفتم : آقا بغض راه گلویم را گرفته ناراحتم نمی توانم بخورم . فرمود: چرا ؟ گفتم : آقا من داشتم می آمدم یک پیر زنی از این شیعه ها پایش لیز خورد یک وری و با پهلو به زمین خورد ، تا به زمین افتاد ، به ظالمین به جدّه ات زهرا (علیهاالسلام ) لعنت کرد . نوکران حکومتی شنیدند ، او را گرفتند ، می زدند و می بردند . امام صادق (ع ) ناراحت شد . آن وقت حضرت کوفه بود ، فرمود: بشّار بلند شو برویم مسجد سهله برایش دعاکنیم .
بشار می گوید: امام صادق (ع ) آمد مسجد کوفه و دو رکعت نماز خواند و دعا کرد؛ فرمود: برو آزادش کردند دارد می آید . گفت : آمدم دیدم آزادش کرده اند ، دارد می آید . گفتم : من رفتم به آقا گفتم و آقا دعا کرد . بیا به عنوان تشکر برویم نزد آقا ، آمد خدمت آقا سلام کرد ، حضرت جواب داد و فرمود: ای زن ! چرا وقتی به زمین خوردی به ظالمین جدّه ما فاطمه لعنت کردی ؟ گفت : آقا برای این که وقتی به زمین خوردم پهلویم درد آمد ، من به یاد مادرت فاطمه زهرا (سلام اللّه علیها) افتادم .
ای سیّدها مادرتان شب ها نمی خوابید ، آنقدر از این درد پهلو ناله می کرد ، آنقدر از این درد سینه ناله می کرد ، سینه زهرا چرا ؟ مرحوم آیه اللّه کمپانی ، مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانی استاد آیت اللّه العظمی میلانی (رضوان اللّه تعالی علیهما) این شعر را بخوانم ترجمه کنم غوغا کرده می گوید:
و لستُ ادری خبر المسمارِ
سَلْ صَدْرَها خزینه الاسرارِ
برای این که این شعر را بفهمید من این مقدمه را باید بگویم : درهای خانه های سابق یک لنگه در بود مثل درهای بعضی از باغها که هنوز هم هست ، چهار تا تخته پهلوی هم می گذاشتند یک در بوده این را می بستند و باز می کردند . مثل حالا درها دو لنگه دری و چهار لنگه دری نبوده ، در خانه علی (ع ) یک لنگه بوده فاطمه ما پشت در بوده ، امام صادق (ع ) می گوید: این طرفی که مادر ما ایستاده بود در دو تا میخ داشته مرحوم حاج شیخ می گوید: وَ لَسْتُ اَدْری خَبَرَ المِسمارِ . می گوید: من چه می دانم قصه میخ در چه بوده می گوید اگر می خواهی بفهمی برو از سینه فاطمه زهرا (سلام اللّه علیها) بپرس سَلْ صدرها خزینه الاسرار . (45)
هرکه ندارد به دل محبت زهرا
دیده خود پوشد از شفاعت زهرا
هاجر و حوّا صفیه ساره و مریم
فضه صفت مفتخر به خدمت زهرا
به به از این منزلت که آمده برتو
ز آنچه تصور کنی فضیلت
زهرا
آه که با این جلال با و جه و شرافت
بود فزون از جهان مصیبت زهرا
آری خود اختفای مدفن پاکش
شاهد عالی بود ز غربت زهرا
پهلویش از ضرب در شکست و دریغا
گشت از آن آشکار رحلت زهرا
پهلوی زهرا شکست و قلب پیمبر
پشت علی شوی یا فتوت زهرا
بازویش از ضرب تازیانه سیه شد
آه از آن درد بی نهایت زهرا(46)