( 3 ) زهرا (س ) و دفاع از علی (ع )

ریسمان و طنابی به گردن آقا علی (ع ) انداختند . علی (ع ) را روی زمین کشاندند . بی بی دو عالم جلو آمد و خود را بین آقا علی (ع ) و آنها انداخت و فرمود: نمی گذارم بروید؛ دست علی (ع ) را گرفت و مانع از رفتن شد . هرکاری کردند که علی (ع ) را از دست زهرا (علیهاالسلام ) بیرون آورند ، دیدند فایده ندارد . آخ بمیرم یک وقت قنفذ ملعون چنان با تازیانه به بازوی بی بی زد که بی بی در اثر آن ضربات غش کرد (که تا بعد از مرگ زهرا (سلام اللّه علیها) همچون بازوبندی در بازوی حضرت باقی بود) بعد آقا علی (ع ) را با زور کشان کشان نزد ابوبکر آوردند در حالی که عمر با شمشیر بالای سر آقا ایستاده بود و خالد بن ولید و ابوعبیده و سالم غلام حذیفه و معاذ و مغیره و اسید بن حضیر و بشیر بن سعد و دیگران اطراف ابوبکر را گرفته بودند و همه مسلح بودند ، عمر از جا بلند شد و رو به ابوبکر (که روی منبر پیغمبر (ص ) را اشغال کرده بود) کرد و گفت : چرا نشسته ای در حالی که با تو مخالفت می کند ، اگر بیعت نمی کند دستور بده تا گردنش را بزنم ! ! ! آقا امام حسن و امام حسین (علیه السلام ) این بچه های علی (ع ) خرد سال هستند ایستاده اند دارند نگاه می کنند که با پدر و مادرشان چکار می کنند تا این حرف را از آن ملعون شنیدند ، شروع به گریه و ناله کردند . بچه قلبش رقیق است ، دارند پدرش را تهدید به قتل می کنند مادرشان را هم که کشتند . چکار کنند رو به قبر جد بزرگوارشان کردند و با ناله و فریاد صدا زدند: یا جداه یا رسول اللّه ! ببین با مادر ما چه کردند ! ببین با پدر ما چه می کنند ! یا جداه ! ما بی یار و یاور را ببین . . . یا جداه ! ببین بدن اهل بیت تو را چطور لرزاند ! ! ! (62)

یا فاطمه بعد از نبی ، غمخانه شد کاشانه ات

چون شمع گریان سوختی ای عالمی پروانه ات

چون خصم

دون شد جمله ور ، خود آمدی درپشت در

زین رَه کُند شرمی مگر ، آن دشمن دیوانه ات

با ناله ای خیر النّساء گفتی که ای فضّه بیا

آندم که افتادی زپا ، در آستان خانه ات

گشتی تو قربان علی ، در حفظ جان آن ولی

کردی دفاع مشکلی ، با محسن دُر دانه ات

آزرده و دامن کشان ، رفتی و جسمت درفشان

قبر نهانت یک نشان از مرگ مظلومانه ات

Share