( 7 ) هفت نفر دنبال جنازه

ای مردها شما هر روز این وقتها دنبال کسب و کارهایتان بودید شما خواهران هم در منزل بودید مگر امروز چه خبره ؟ این همه زن و مرد آمدید در مجلس حضرت زهرا (علیهاالسلام ) دور هم جمع شدید می خواهبد چه بگویید ؟

می خواهیم بگوییم ما خبر نداشتیم دیشب بدن زهرا را علی مخفیانه دفن کرده ، آمدیم تشییع جنازه فاطمه (سلام اللّه علیها) ، آمدیم بدن زهرا را برداریم . . . دنبال جنازه زهرا (سلام اللّه علیها) باشیم .

آه جنازه زهرا را چند نفر تشییع کردند ؟ ! هفت نفر . سلمان ، ابوذر ، مقداد ، عمّار ، علی ، حسن و حسین (علیه السلام ) جنازه را برداشته اند دارند می برند طرف بقیع ، هی علی صدا می زند:

حسنم آرام گریه کن بابا ، حسینم آرام گریه کن بابا ، مردم نفهمند داریم جنازه زهرا را می بریم . (اما شماها امروز بلند بلند گریه کنید) .

یک وقت علی (ع ) دید از آخر بقیع یک صدای ناله ای می آید ، صدا زد: حسنم بابا برو ببین این کیه ساکتش کن ، مردم خبردار نشوند ، یک وقت برگشت ، صدا زد: بابا خواهرم زینبِ ، آه داره دنبال جنازه مادر می آید ، آه جنازه را آورد ، توی بقیع . قبری کند ، بمیرم ، بدن فاطمه اش را توی قبر خواباند . مرحوم شیخ صدوق ابن بابویه می گوید: علی (ع ) وقتی بدن فاطمه (سلام اللّه علیها) را توی قبر گذاشت نتوانست روی قبر زهرا (سلام اللّه علیها) را بپوشاند ، از میان قبر ، بیرون آمد ، آه یک کنار ایستاد ، دو رکعت نماز خواند . بعد سرش را به طرف آسمان بلند کرد و صدا زد: خدا صبرم بده . خدا ببین بدن فاطمه ام را توی قبر گذاشتم ، خدا صبرم بده . اللّه ، اللّه ، اللّه ، اللّه ، بِگَم . . . روی قبر را پوشاند بچه ها خودشان را روی قبر مادر انداختند ، آه ، مادر ، مادر می کنند . آه ، حسن (ع ) را از روی قبر بر می دارد ، حسین (ع ) خودش را روی قبر می اندازد ، حسین را بلند می کند حسن خودش را روی قبر می اندازه ، اللّه ، اللّه ، اللّه ، اللّه ، یک وقت زینب رسید سر قبر مادر ، مادر مادر می کند اما در عین حال سلمان و مقداد و ابوذر حسن و حسین (علیه السلام ) را بردند ، زینب (علیهاالسلام ) را با هر زبانی بود علی (ع ) ساکتش کرد و با کمال محبت به طرف خانه آورد ، آه ، من بمیرم برای آن بچه هایی که آمدند میان گودال قتلگاه ، آی زن و مرد بمیرم برای آن بچه ای که آمد کنار بدن پاره پاره برای باباش گریه کند ، یک وقت دیدند صدا می زند بابا دارند کتکم می زنند . . . آی حسین . . . (66)

از هجر رویت ای مه من بی قرارم امشب

برروی خاک قبرت سر می گذارم امشب

راحت شدی زدنیا ماندم غریب و تنها

چون مرغ پر شکسته دراین دیارم امشب

از من مکن شکایت جانا به نزد بابت

افزون شود خجالت زان تاجدارم امشب

بیند چو جای سیلی گشته زکینه نیلی

دیگر مگو شکسته ، پهلوی زارم امشب

هرگه روم به خانه گیرد حسین بهانه

از ناله های زینب من دل ندارم امشب

Share