( 10 ) بیت الاحزان

بعد از رحلت رسول اللّه (ص ) ، چند روزی که بی بی فاطمه (علیهاالسلام ) زنده بود هیچکس او را شاد و خندان و بشاش ندید؛ روز و شب با خاطر غم انگیز با صدای بلند گریه می کرد ، که مردم مدینه از صدای گریه حضرت ناراحت می شدند ، تا اینکه از بزرگان و مشایخ مدینه آمدند و خدمت آقا امیرالمؤ منین (ع ) جمع شدند و گفتند:

یا ابالحسن گریه زهرا ما را اذیّت می کند ، ما ناراحت هستیم به فاطمه بگوئید یا شب گریه کند و روزها را آرام بگیرد ، یا روزها گریه کند و شبها آرام بگیرد .

چون گریه فاطمه از صبح تا شب و از شب تا صبح تمامی ندارد . نه شب خواب راحتی داریم و نه روز آرامش ، از فاطمه خواهش کنید ، یا شب و یا روز گریه کند .

آقا امیرالمؤ منین (ع ) گفته های مردم را به بی بی زهرا (علیهاالسلام ) رسانید ، بی بی فرمود: من بین این مردم خیلی کم هستم و به همین زودیها از میان آنها خواهم رفت و در فراق پدر و از درد و مصیبتهای وارده آنقدر گریه می کنم تا به او ملحق شوم .

آقا امیرالمؤ منین (ع ) در بقیع خانه ای درست کرد و آن را بیت الاحزان نامید و بی بی عالم (علیهاالسلام ) هر روز صبح دست امام حسن و امام حسین (علیه السلام ) را می گرفت و می آمد بقیع توی بیت الاحزان می نشست و از فراق باباش پیغمبر و پهلوی شکسته و صورت سیلی خورده و بازوی کبود شده و محسن سقط شده اش گریه و ناله می کرد . (70)

اشک زهرا ز غمی تلخ حکایت می کرد

با پدر ز اُمّت بی مهر شکایت می کرد

نه ز درد خود و شوهر که پریشانی او

از غم غربت اسلام حکایت می کرد

شهر از گریه او شکوه گذارد زیرا

گریه فاطمه در شهر سرایت می کرد

آه از آن روز بلا خیز که در خانه وحی

خصم را آنچه توان بود جنایت می کرد

Share