تابوتی برای دل مهتاب

برادر سُنّی! دوستان تو قبول دارند که فاطمه(س) وصیّت کرد که شبانه به خاک سپرده شود، ولی آنان می‌گویند این وصیّت، نشانه نارضایتی فاطمه(س) نیست، بلکه این کار علّت دیگری داشته است: «وقتی مردم مدینه می‌خواستند مرده‌ای را به خاک بسپارند، پیکر او را بر روی تخته چوبی می‌گذاشتند و به سوی قبرستان می‌بردند. فاطمه دوست نداشت هیچ مردی، اندام او را ببیند، برای همین وصیّت کرد که تشییع‌جنازه او در شب باشد و علی هم به وصیّت او عمل نمود».
من از شنیدن این مطلب خیلی تعجّب می‌کنم. وقتی به بررسی و مطالعه می‌پردازم، متوجّه می‌شوم که آن‌ها اصل این مطلب را از کتاب‌های شیعیان گرفته‌اند، امّا افسوس که آن‌ها مطلب را تحریف کرده‌اند!
من در اینجا اصل مطلب را برای شما نقل می‌کنم:
روزهای آخر زندگی فاطمه(س) بود و دیگر امیدی به بهبود او نبود. فاطمه با خود فکر می‌کرد، او می‌دانست که مردم مدینه، پیکر مردگان خود را بر روی تخته چوبی می‌گذارند و به سوی قبرستان می‌بردند، فاطمه(س) دوست نداشت که بعد از مرگ، مردان نامحرم اندام او را ببینند.
یک روز، فاطمه(س) با یکی از زنان چنین سخن گفت: آیا تو می‌توانی کاری کنی که بعد از مرگ من، پیکرم از دید مردان نامحرم پوشیده بماند؟
آن زن با خود فکر کرد، او سال‌ها قبل به حبشه هجرت کرده بود و در آنجا دیده بود که اهل حبشه مردگان خود را در تابوت قرار می‌دهند.
آن زن به فاطمه(س) این نکته را گفت و به او گفت که من برای تو تابوتی آماده می‌کنم. فاطمه(س) این پیشنهاد را خیلی پسندید و از آن زن خواست تا برای او تابوتی بسازد، آن روز فاطمه(س) در حق آن زن دعا کرد.89
این تمام ماجرا بود.
ای کسی که می‌گویی آن وصیّت فاطمه(س) برای این بود که مردان، پیکر او را نبینند، با تو هستم! تو این مطلب را از کجا نقل می‌کنی؟ دلیل این سخن تو چیست؟
من که تمام ماجرا را برای تو گفتم، فاطمه(س) برای این که اندامش از دید مردان پنهان بماند، دستور ساختن تابوت داد، تو چرا حقیقت را تحریف می‌کنی؟
آری! راز ساختن تابوت، همان مطلبی بود که تو گفتی، امّا راز دفن شبانه چیز دیگری بود.
بیا با هم به چند نفر از دانشمندان اهل‌سنّت مراجعه کنیم و سخن آنها را بخوانیم تا به راز این دفن شبانه پی‌ببریم:
1 ـ دِینَوَری می‌نویسد: «فاطمه وصیّت کرد که شبانه دفن شود، برای این‌که او می‌خواست ابوبکر در دفن وی حاضر نشود».90
2 ـ صنعانی می‌نویسد: «فاطمه شبانه به خاک سپرده شد، هدف علی از این کار این بود که ابوبکر بر پیکر فاطمه نماز نخواند، زیرا بین فاطمه و ابوبکر، اتّفاقاتی روی داده بود».91
3 ـ ابن‌ابی‌الحدید می‌نویسد: «ناراحتی و غضب فاطمه از ابوبکر آن‌قدر زیاد بود که فاطمه وصیّت کرد ابوبکر بر پیکر او نماز نخواند».92
این مطالبی را که نقل کردم، همه از کتب اهل‌سنّت است. اکنون وقت آن است که ماجرای وصیّت فاطمه(س) را از کتب شیعه ذکر کنم.
* * *
روزهای آخر زندگی فاطمه(س) بود، علی(ع) کنار بستر همسرش نشسته بود. فاطمه(س) با علی این‌چنین سخن می‌گفت:
ــ علی جان ! تو باید در مرگ من صبر داشته باشی ، یادت هست در روز آخر زندگی پدرم ، او به من وعده داد که من زودتر از همه به او ملحق خواهم شد ، اکنون موقع وعده پیامبر است ، علی جان! اگر در زندگی از من کوتاهی دیدی ببخش و مرا حلال کن .93
ــ ای فاطمه! تو نهایت عشق و محبّت را به من ارزانی داشتی ، تو با سختی‌های زندگی من ساختی ، تو هیچ کوتاهی در حقّ من نکردی .
ــ علی جان ! از تو می‌خواهم که بعد از من با فرزندانم ، مهربانی بیشتری داشته باشی.
ــ فاطمه جان ! تو به زودی حالت خوب می‌شود و شفا می‌یابی .
ــ نه ، من به زودی نزد پدر خود می‌روم ، علی جان ! من وصیّت دیگری هم دارم .94
ــ چه وصیتّی ؟
ــ بدنم را شب غسل بده، شب به خاک بسپار ، تو را به خدا قسم می‌دهم مبادا بگذاری آن‌هایی که بر من ظلم کردند بر جنازه من حاضر شوند .95
ــ چشم ، فاطمه جان ! من قول می‌دهم نگذارم آن‌ها بر پیکر تو نماز بخوانند .96
ــ علی جان ! من می‌خواهم قبرم مخفی باشد .97
ــ چشم ، فاطمه جان !
ــ علی جان ! از تو می‌خواهم که خودت مرا غسل دهی و کفن نمایی و در قبر بگذاری ، علی جان ! بعد از آن‌که مرا دفن کردی، بالای قبرم بنشین و برایم قرآن بخوان ، تو که می‌دانی من سخت مشتاق تو هستم و چقدر شیدای صدای دلنشین تو هستم! علی جان ! به سر قبرم بیا!98

Share