بخش هفتم؛ مظلومیت و گریه و شهادت حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها (باب 7؛ ما وقع علیها من الظلم و بکائها و حزنها و شکایتها فی مرضها إلی شهادتها سلام الله علیها و غسلها و دفنها و بیان العلة فی إخفاء دفنها صلوات الله علیها و لعنة الله عَلی مَن ظلمها)

 

بخش هفتم؛ مظلومیت و گریه و شهادت حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها (باب 7؛ ما وقع علیها من الظلم و بکائها و حزنها و شکایتها فی مرضها إلی شهادتها سلام الله علیها و غسلها و دفنها و بیان العلة فی إخفاء دفنها صلوات الله علیها و لعنة الله عَلی مَن ظلمها)

 

[روایت شماره] (01)

[الخصال ] ابْنُ الْوَلِیدِ، عَنِ الصَّفَّارِ، عَنِ ابْنِ مَعْرُوفٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُهَیْلٍ الْبَحْرَانِیِّ یَرْفَعُهُ إِلَی أَبِی عَبْدِاللَّهِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ:
الْبَکَّاءُونَ خَمْسَةٌ: آدَمُ وَ یَعْقُوبُ وَ یُوسُفُ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ: فَأَمَّا آدَمُ فَبَکَی عَلَی الْجَنَّةِ حَتَّی صَارَ فِی خَدَّیْهِ أَمْثَالُ الْأَوْدِیَةِ وَ أَمَّا یَعْقُوبُ فَبَکَی عَلَی یُوسُفَ حَتَّی ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ حَتَّی قِیلَ لَهُ: «تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّی تَکُونَ حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکِینَ» (487) وَ أَمَّا یُوسُفُ فَبَکَی عَلَی یَعْقُوبَ حَتَّی تَأَذَّی بِهِ أَهْلُ السِّجْنِ فَقَالُوا لَهُ: إِمَّا أَنْ تَبْکِیَ بِاللَّیْلِ وَ تَسْکُتَ بِالنَّهَارِ وَ إِمَّا أَنْ تَبْکِیَ بِالنَّهَارِ وَ تَسْکُتَ بِاللَّیْلِ، فَصَالَحَهُمْ عَلَی وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا وَ أَمَّا فَاطِمَةُ فَبَکَتْ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم حَتَّی تَأَذَّی بِهِ أَهْلُ الْمَدِینَةِ فَقَالُوا لَهَا: قَدْ آذَیْتِنَا بِکَثْرَةِ بُکَائِکِ، فَکَانَتْ تَخْرُجُ إِلَی الْمَقَابِرِ مَقَابِرِ الشُّهَدَاءِ فَتَبْکِی حَتَّی تَقْضِیَ حَاجَتَهَا ثُمَّ تَنْصَرِفُ وَ أَمَّا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ فَبَکَی عَلَی الْحُسَیْنِ علیه السلام عِشْرِینَ سَنَةً أَوْ أَرْبَعِینَ سَنَةً، مَا وُضِعَ بَیْنَ یَدَیْهِ طَعَامٌ إِلا بَکَی حَتَّی قَالَ لَهُ مَوْلًی لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْهَالِکِینَ قالَ: «إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ» (488) إِنِّی لَمْ أَذْکُرْ مَصْرَعَ بَنِی فَاطِمَةَ إِلا خَنَقَتْنِی لِذَلِکَ عَبْرَةٌ.
[الأمالی للصّدوق ] الحسین بن أحمد بن إدریس، عن أبیه، عن ابن عیسی، عن ابن معروف مثله.
شیخ صدوق در کتاب خصال (489) از صادق آل محمّد روایت می‌کند که فرمود:
افرادی که فوق العاده گریه کردند پنج نفر بودند:
آدم علیه السلام ، یعقوب علیه السلام ، یوسف علیه السلام ، فاطمه سلام الله علیها دختر محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم و علی بن الحسین علیهما السلام.
حضرت آدم علیه السلام از فراق بهشت به قدری گریه کرد که اثر اشک در دو گونه‌ی صورت مبارکش نظیر جوی باقی ماند.
حضرت یعقوب علیه السلام به قدری از فراق یوسف علیه السلام گریه نمود که چشمان خود را از دست داد و به وی گفته شد:
«به خدا قسم تو یوسف را از خاطر نخواهی برد تا اینکه افسرده یا نابود گردی».
حضرت یوسف به قدری برای پدرش یعقوب گریست که اهل زندان اذیّت شدند و به وی گفتند:
یا باید شب گریان و روز ساکت و یا اینکه روز گریان و شب ساکت باشی که یوسف با یکی از پیشنهادهای ایشان موافقت نمود.
حضرت فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها به قدری از فراق پیغمبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم گریه کرد که اهل مدینه خسته شدند و به ایشان گفتند:
تو به واسطه‌ی کثرت گریه‌ات ما را اذیّت می‌کنی لذا حضرت زهراء سلام الله علیها از مدینه خارج و متوجّه قبر شهداء می‌شد، وقتی عقده‌های قلبی خود را خالی می‌کرد به سوی مدینه باز می‌گشت.
حضرت علیّ بن الحسین علیهما السلام مدّت بیست یا چهل سال بر حضرت امام حسین علیه السلام گریست. هیچ غذایی در مقابل آن حضرت نمی‌گذاشتند مگر اینکه گریان می‌شد.
کار آن حضرت به جایی رسید که یکی از غلامانش به ایشان عرض کرد:
ای پسر رسول خدا! فدای تو شوم، من می‌ترسم تو خود را (به وسیله‌ی کثرت گریه) هلاک نمایی!
فرمود:
«چاره‌ای نیست جز اینکه من غم و اندوه خود را به خدا شکایت کنم من از خدا چیزهایی را می‌دانم که شما نمی‌دانید» من یادآور قتلگاه فرزندان فاطمه سلام الله علیها نمی‌شوم مگر اینکه گریه راه گلویم را مسدود می‌کند.
در امالی شیخ صدوق رحمة الله علیه صفحه‌ی 140، حدیث 5، مجلس بیست و نهم، مثل این حدیث از طریق حسین بن احمد با چند واسطه نقل شده‌ست.

 

[روایت شماره] (02)

[الأمالی للشّیخ الطوسی ] الْمُفِیدُ، عَنِ الصَّدُوقِ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ، عَنْ عِکْرِمَةَ، عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ:
لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم الْوَفَاةُ بَکَی حَتَّی بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْیَتَهُ، فَقِیلَ لَهُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا یُبْکِیکَ؟
فَقَالَ:
أَبْکِی لِذُرِّیَّتِی وَ مَا تَصْنَعُ بِهِمْ شِرَارُ أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی، کَأَنِّی بِفَاطِمَةَ بِنْتِی وَ قَدْ ظُلِمَتْ بَعْدِی وَ هِیَ تُنَادِی یَا أَبَتَاهْ، فَلا یُعِینُهَا أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِی، فَسَمِعَتْ ذَلِکَ فَاطِمَةُ سلام الله علیها فَبَکَتْ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم:
لا تَبْکِینَ یَا بُنَیَّةِ، فَقَالَتْ:
لَسْتُ أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِی مِنْ بَعْدِکَ وَ لَکِنِّی أَبْکِی لِفِرَاقِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَقَالَ لَهَا أَبْشِرِی یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ بِسُرْعَةِ اللِّحَاقِ بِی فَإِنَّکِ أَوَّلُ مَنْ یَلْحَقُ بِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی.
در کتاب امالی شیخ طوسی (490) می‌نگارد:
موقعی که شهادت پیغمبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم نزدیک گردید آن حضرت به قدری گریست که محاسن مبارکش تَر شد.
گفته شد:
یا رسول الله! چرا گریه می‌کنی؟
فرمود:
برای ذریّه و فرزندانم و آن ستم‌هایی که از ستمکاران امّتم بعد از من به ایشان می‌رسد، می‌گریم. گویا می‌بینم دخترم فاطمه‌ی زهراء بعد از من مظلوم واقع شده، هر چه صدا می‌زند:
یا اَبَتاه! احدی از امّت من به فریاد او نمی‌رسد.
وقتی فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها این مطلب را شنید، گریان شد. پیغمبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به وی فرمود:
ای دختر عزیزم! گریان مباش!
حضرت فاطمه سلام الله علیها عرض کرد:
پدر جان! من برای ظلم‌هایی که بعد از تو خواهم دید گریه نمی‌کنم، بلکه به علّت مفارقت تو اشک می‌ریزم.
پیغمبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فرمود:
ای دختر محمّد! مژده باد تو را! زیرا تو اوّلین کسی هستی که زودتر از همه در میان اهل بیتم به من ملحق خواهی شد.

 

[روایت شماره] (03)

[قصص الأنبیاء:] الصَّدُوقُ، عَنِ السِّنَانِیِّ، عَنِ الْأَسَدِیِّ، عَنِ الْبَرْمَکِیِّ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سُلَیْمَانَ، عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ یَحْیَی، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ عَبَایَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ:
دَخَلَتْ فَاطِمَةُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فِی مَرَضِهِ الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ،
قَالَ:
نُعِیَتْ إِلَیَّ نَفْسِی، فَبَکَتْ فَاطِمَةُ، فَقَالَ لَهَا لا تَبْکِینَ فَإِنَّکِ لا تَمْکُثِینَ مِنْ بَعْدِی إِلا اثْنَیْنِ وَ سَبْعِینَ یَوْماً وَ نِصْفَ یَوْمٍ حَتَّی تَلْحَقِی بِی وَ لا تَلْحَقِینَ بِی حَتَّی تُتْحَفَیْ بِثِمَارِ الْجَنَّةِ فَضَحِکَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها.
در کتاب قصص الانبیاء (491) مرحوم صدوق رحمة الله علیه با چند واسطه از ابن عبّاس نقل می‌کند که گفت:
فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها در آن بیماری که رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به شهادت رسید به حضور آن حضرت مشرّف شد.
پیامبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فرمود:
اجل من فرا رسیده‌ست.
حضرت زهراء سلام الله علیها گریان شد، رسول اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فرمود:
گریان مباش! زیرا تو بعد از من بیشتر از 72 روز و نصفی زنده نخواهی بود که به من ملحق خواهی شد و به من ملحق نمی‌شوی تا اینکه از میوه‌های بهشتی به عنوان تحفه به تو عطا شود. فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها پس از شنیدن این بشارت خندان شد!

 

[روایت شماره] (04)

[الخرائج و الجرائح ] قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ علیه السلام :
إِنَّ فَاطِمَةَ مَکَثَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ یَوْماً وَ کَانَ دَخَلَهَا حُزْنٌ شَدِیدٌ عَلَی أَبِیهَا وَ کَانَ جَبْرَئِیلُ یَأْتِیهَا وَ یُطَیِّبُ نَفْسَهَا وَ یُخْبِرُهَا عَنْ أَبِیهَا وَ مَکَانِهِ فِی الْجَنَّةِ وَ یُخْبِرُهَا مَا یَکُونُ بَعْدَهَا فِی ذُرِّیَّتِهَا وَ کَانَ عَلِیٌّ یَکْتُبُ ذَلِکَ.
در کتاب خرائج (492) از صادق آل محمّد روایت می‌کند که فرمود:
حضرت فاطمه سلام الله علیها بعد از پدر بزرگوارش مدّت 75 روز زنده بود و از فراق پدر خود دچار غم و اندوه شدیدی شده بود. جبرئیل نزد آن بانو می‌آمد و او را تسلّی و از مکان پدرش که در بهشت است خبر می‌داد. همچنین او را از آن مصائبی که بعداً دچار فرزندانش خواهد شد آگاه می‌کرد که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام این گونه مطالب را می‌نگاشت.

 

[روایت شماره] (05)

[المناقب لابن شهرآشوب ] دَخَلَتْ أُمُّ سَلَمَةَ عَلَی فَاطِمَةَ سلام الله علیها فَقَالَتْ لَهَا: کَیْفَ أَصْبَحْتِ عَنْ لَیْلَتِکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم؟
قَالَتْ:
أَصْبَحْتُ بَیْنَ کَمَدٍ وَ کَرْبٍ، فُقِدَ النَّبِیُّ وَ ظُلِمَ الْوَصِیُّ، هُتِکَ وَاللَّهِ حِجَابُهُ، مَنْ أَصْبَحَتْ إِمَامَتُهُ، مَقْبَضَةً [مقتضبة ] عَلَی غَیْرِ مَا شَرَعَ اللَّهُ فِی التَّنْزِیلِ وَ سَنَّهَا النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فِی التَّأْوِیلِ وَ لَکِنَّهَا أَحْقَادٌ بَدْرِیَّةٌ وَ تِرَاتٌ أُحُدِیَّةٌ، کَانَتْ عَلَیْهَا قُلُوبُ النِّفَاقِ مُکْتَمِنَةً لِإِمْکَانِ الْوُشَاةِ، فَلَمَّا اسْتُهْدِفَ الْأَمْرُ أَرْسَلَتْ عَلَیْنَا شَآبِیبَ الْآثَارِ مِنْ مَخِیلَةِ الشِّقَاقِ فَیَقْطَعُ وَتَرَ الْإِیمَانِ مِنْ قِسِیِّ صُدُورِهَا وَ لَبِئْسَ عَلَی مَا وَعَدَ اللَّهُ مِنْ حِفْظِ الرِّسَالَةِ وَ کَفَالَةِ الْمُؤْمِنِینَ أَحْرَزُوا عَائِدَتَهُمْ غُرُورَ الدُّنْیَا بَعْدَ اسْتِنْصَارٍ [انتصار ] مِمَّنْ فَتَکَ بِآبَائِهِمْ فِی مَوَاطِنِ الْکَرْبِ وَ مَنَازِلِ الشَّهَادَاتِ.
کان الخبر فی المأخوذ منه مصحفّا محرِّفا و لم أجده فی موضع آخر أُصحّحه به فأوردته علی ما وجدته.
در کتاب مناقب (493) روایت می‌کند که امّ سلمه به حضور حضرت فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها مشرّف شد و گفت:
یا بنت رسول الله! شب را چگونه صبح کردی؟
فرمود:
شب من با افسردگی و غم و اندوه گذشت، از دست دادن پدرم، مظلوم شدن شوهرم.
به خدا قسم رسواست آن کسی که امامتش بر غیر آن اساسی باشد که خداوند در قرآن تشریع کرده و پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم در تأویل قرآن بیان فرموده‌ست.
ولکن این پذیرش رسوایی به خاطر کینه‌هاییست که از بدر، در سینه‌ی ایشان است و گرفتن انتقام اُحُد است.
کینه‌ها و انتقام جویی‌هایی که در سینه‌ها مخفی بود و نفاق گونه در زمان پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ظاهر نمی‌گردید. آن وقت که خلافت هدف گیر شد، حمله‌ها از هر سو بر ما باریدن گرفت و ایمان از دل ایشان رخت بربست و چه زشت و ناپسند دستور خدا را، در حفظ رسالت و کفالت از جانشینان رسالت، زیر پا گذاشتند و تمام بهره‌ی خود را با دنیاطلبی از دست دادند.
علّامه‌ی مجلسی رحمة الله علیه می‌گوید:
این خبر از مأخذیست که دارای مطالب غلطیست و تحریف شده است و در منبع دیگری هم پیدا نشد تا آن را تصحیح کنم لذا به همین صورتی که آن را یافته بودم، آن را آوردم.

 

[روایت شماره] (06)

مِنْ بَعْضِ کُتُبِ الْمَنَاقِبِ: عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ الْهَمْدَانِیِّ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَی بْنِ مَرْدَوَیْهِ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَرْمِیِّ، عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَبَّةَ، عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ:
غَسَلْتُ النَّبِیَّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فِی قَمِیصِهِ، فَکَانَتْ فَاطِمَةُ تَقُولُ: أَرِنِی الْقَمِیصَ فَإذَا شَمَّتْهُ غُشِیَ عَلَیْهَا، فَلَمَّا رَأَیْتُ ذَلِکَ غَیَّبْتُهُ.
در بعضی از کتب مناقب با چند واسطه از حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام نقل شده که فرمود:
من بدن مبارک پیغمبر خدا را با پیراهنش غسل دادم. فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها می‌فرمود:
پیراهن پدرم را به من نشان بده. موقعی که آن پیراهن را بوئید غش کرد! ! وقتی من با این منظره مواجه شدم پیراهن رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم را از نظر فاطمه پنهان نمودم.

 

[روایت شماره] (07)

[من لا یحضره الفقیه ] رُوِیَ [أَنَّهُ ] لَمَّا قُبِضَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم امْتَنَعَ بِلالُ مِنَ الْأَذَانِ،
قَالَ:
لا أُؤَذِّنُ لِأَحَدٍ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم وَ إِنَّ فَاطِمَةَ سلام الله علیها قَالَتْ ذَاتَ یَوْمٍ: إِنِّی أَشْتَهِی أَنْ أَسْمَعَ صَوْتَ مُؤَذِّنِ أَبِی صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم، بِالْأَذَانِ فَبَلَغَ ذَلِکَ بِلالاً، فَأَخَذَ فِی الْأَذَانِ، فَلَمَّا قَالَ:
اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ، ذَکَرَتْ أَبَاهَا وَ أَیَّامَهُ، فَلَمْ تَتَمَالَکْ مِنَ الْبُکَاءِ، فَلَمَّا بَلَغَ إِلَی قَوْلِهِ: أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ شَهَقَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها وَ سَقَطَتْ لِوَجْهِهَا وَ غُشِیَ عَلَیْهَا، فَقَالَ النَّاسُ لِبِلالَ: أَمْسِکْ یَا بِلالُ فَقَدْ فَارَقَتِ ابْنَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم الدُّنْیَا وَ ظَنُّوا أَنَّهَا قَدْ مَاتَتْ، فَقَطَعَ أَذَانَهُ وَ لَمْ یُتِمَّهُ فَأَفَاقَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها وَ سَأَلَتْهُ أَنْ یُتِمَّ الْأَذَانَ، فَلَمْ یَفْعَلْ وَ قَالَ لَهَا: یَا سَیِّدَةَ النِّسْوَانِ إِنِّی أَخْشَی عَلَیْکِ مِمَّا تُنْزِلِینَهُ بِنَفْسِکِ إذَا سَمِعْتِ صَوْتِی بِالْأَذَانِ، فَأَعْفَتْهُ عَنْ ذَلِکَ.
شیخ صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه (494) می‌نگارد:
روایت شده وقتی پیغمبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به شهادت رسید بلال از گفتن اذان خودداری کرد و گفت:
من بعد از پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم برای احدی اذان نخواهم گفت.
یک روز فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها فرمود:
من دوست دارم صدای اذان مؤذن پدرم را بشنوم، هنگامی که این سخن به گوش بلال رسید مشغول گفتن اذان شد. موقعی که بلال دو مرتبه گفت:
«اللهُ اَکْبَرُ»، حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها به یاد روزگار پدرش رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم افتاد و نتوانست از گریه خودداری نماید وقتی بلال گفت:
«اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله»، فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها صیحه‌ای زد و با صورت به روی زمین افتاد و غش کرد! ! مردم به بلال گفتند:
از گفتن اذان خودداری کن! زیرا فاطمه دختر پیغمبر از دنیا رفت و مردم این طور فکر کردند که حضرت فاطمه سلام الله علیها به شهادت است!
بلال پس از این جریان اذان را قطع نمود و آن را تمام نکرد. موقعی که فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها به هوش آمد به بلال فرمود:
اذان را تمام کن، ولی بلال نپذیرفت و به حضرت زهراء سلام الله علیها گفت:
ای بزرگترین زنان! من از اینکه تو هر گاه صدای اذان مرا می‌شنوی و این همه احساس ناراحتی می‌کنی می‌ترسم. لذا حضرت فاطمه سلام الله علیها وی را معاف نمود.

 

[روایت شماره] (08)

[معانی الأخبار ] حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ،
قَالَ:
حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحُسَیْنِیُّ،
قَالَ:
حَدَّثَنَا أَبُو الطَّیِّبِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ حُمَیْدٍ اللَّخْمِیُّ،
قَالَ:
حَدَّثَنَا أَبُوعَبْدِاللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا،
قَالَ:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِالرَّحْمَنِ الْمُهَلَّبِیُّ،
قَالَ:
حَدَّثَنَا عَبْدُاللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ، عَنْ أُمِّهِ فَاطِمَةَ بِنْتِ الْحُسَیْنِ علیه السلام قَالَتْ:
لَمَّا اشْتَدَّتْ عِلَّةُ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم وَ غَلَبَهَا، اجْتَمَعَ عِنْدَهَا نِسَاءُ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ، فَقُلْنَ لَهَا: یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ: کَیْفَ أَصْبَحْتِ عَنْ عِلَّتِکِ؟
فَقَالَتْ سلام الله علیها: أَصْبَحْتُ وَاللَّهِ عَائِفَةً لَدُنْیَاکُمْ، قَالِیَةً لِرِجَالِکُمْ، لَفَظْتُهُمْ قَبْلَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ وَ شَنَئْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ سَبَرْتُهُمْ، فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدِّ وَ خَوَرِ الْقَنَاةِ وَ خَطَلِ الرَّأْیِ وَ «لبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ» (495) لا جَرَمَ لَقَدْ قَلَّدْتُهُمْ رِبْقَتَهَا وَ شَنَنْتُ عَلَیْهِمْ غَارَهَا فَجَدْعاً وَ عَقْراً وَ سُحْقاً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ.
وَیْحَهُمْ أَنَّی زَحْزَحُوهَا عَنْ رَوَاسِی الرِّسَالَةِ وَ قَوَاعِدِ النُّبُوَّةِ وَ مَهْبَطِ الْوَحْیِ الْأَمِینِ وَ الطَّبِینِ بِأَمْرِ الدُّنْیَا وَ الدِّینِ، أَلا «ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ» (496) وَ مَا نَقَمُوا مِنْ أَبِی الْحَسَنِ، نَقَمُوا وَاللَّهِ مِنْهُ نَکِیرَ سَیْفِهِ وَ شِدَّةَ وَطْئِهِ وَ نَکَالَ وَقْعَتِهِ وَ تَنَمُّرَهُ فِی ذَاتِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ.
وَاللَّهِ لَوْ تَکَافُّوا عَنْ زِمَامٍ نَبَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم إِلَیْهِ لاعْتَلَقَهُ وَ لَسَارَ بِهِمْ سَیْراً سُجُحاً، لا یَکْلُمُ خِشَاشُهُ وَ لا یُتَعْتِعُ رَاکِبَهُ وَ لاوْرَدَهُمْ مَنْهَلاً نَمِیراً فَضْفَاضاً تَطْفَحُ ضَفَّتَاهُ وَ لاصْدَرَهُمْ بِطَاناً، قَدْ تَحَیَّرَ بِهِمُ الرَّیُّ غَیْرَ مُتَحَلٍّ مِنْهُ بِطَائِلٍ إِلا بِغَمْرِ الْمَاءِ وَ رَدْعِهِ شَرَرَهُ السَّاغِبَ وَ لَفُتِحَتْ عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٌ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ سَیَأْخُذُهُمُ اللَّهُ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ. أَلا هَلُمَّ فَاسْمَعْ وَ مَا عِشْتَ أَرَاکَ الدَّهْرَ الْعَجَبَ. وَ إِنْ تَعْجَبْ فَقَدْ أَعْجَبَکَ الْحَادِثُ إِلَی أَیِّ سِنَادٍ اسْتَنَدُوا وَ بِأَیِّ عُرْوَةٍ تَمَسَّکُوا، اسْتَبْدَلُوا الذُّنَابَی وَاللَّهِ بِالْقَوَادِمِ وَ الْعَجُزَ بِالْکَاهِلِ فَرَغْماً لِمَعَاطِسِ قَوْمٍ «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً» (497)، «أَلا إنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ» (498)، «أفَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلا أَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُون (499).
أَمَا لَعَمْرُ إِلَهِکَ لَقَدْ لَقِحَتْ فَنَظِرَةٌ رَیْثَمَا تُنْتَجُ ثُمَّ احْتَلَبُوا طِلاعَ الْقَعْبِ دَماً عَبِیطاً وَ ذُعَافاً مُمْقِراً، هُنَالِکَ «یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ» (500) وَ یُعْرَفُ التَّالُونَ، غِبَّ مَا سَنَّ الْأَوَّلُونَ، ثُمَّ طِیبُوا عَنْ أَنْفُسِکُمْ أَنْفُساً وَ طَأْمِنُوا لِلْفِتْنَةِ جَأْشاً وَ أَبْشِرُوا بِسَیْفٍ صَارِمٍ وَ هَرْجٍ شَامِلٍ وَ اسْتِبْدَادٍ مِنَ الظَّالِمِینَ یَدَعُ فَیْئَکُمْ زَهِیداً وَ زَرْعَکُمْ حَصِیداً فَیَا حَسْرَتَی لَکُمْ وَ أَنَّی بِکُمْ وَ قَدْ عَمِیَتْ [قُلُوبُکُمْ ] «عَلَیْکُمْ أنُلْزِمُکُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ (501).
ثُمَّ قَالَ:
وَ حَدَّثَنَا بِهَذَا الْحَدِیثِ [أَبُوالْحَسَنِ ] عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ مَقْبَرَةَ الْقَزْوِینِیِّ قَالَ:
أَخْبَرَنَا أَبُوعَبْدِاللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَنِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ حَسَنِ بْنِ حَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام قَالَ:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْهَاشِمِیُّ،
قَالَ:
حَدَّثَنَا عِیسَی بْنُ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام قَالَ:
حَدَّثَنِی أَبِی، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام قَالَ:
لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ سلام الله علیها الْوَفَاةُ دَعَتْنِی فَقَالَتْ:
أَمُنْفِذٌ أَنْتَ وَصِیَّتِی وَ عَهْدِی؟
قَالَ:
قُلْتُ: بَلَی أُنْفِذُهَا فَأَوْصَتْ إِلَیْهِ وَ قَالَتْ:
إذَا أَنَا مِتُّ فَادْفِنِّی لَیْلاً وَ لا تُؤْذِنَنَّ رَجُلَیْنِ ذَکَرْتَهُمَا،
قَالَ:
فَلَمَّا اشْتَدَّتْ عِلَّتُهَا اجْتَمَعَ إِلَیْهَا نِسَاءُ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ فَقُلْنَ: کَیْفَ أَصْبَحْتِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ عِلَّتِکِ؟
فَقَالَتْ:
أَصْبَحْتُ وَاللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْیَاکُمْ وَ ذَکَرَ الْحَدِیثَ نَحْوَهُ.
قال الصّدوق؛ : سألت أبا أحمد الحسین بن عبدالله بن سعید العسکری عن معنی هذا الحدیث فقال: أمّا قولها سلام الله علیها: عائفة إلی آخر ما ذکره (502) و سنوردها فی تضاعیف ما سنذکره فی شرح الخطبة علی اختلاف روایاتها.
شیخ صدوق در کتاب معانی الاخبار (503) با چند واسطه از عبدالله بن حسن علیهما السلام از مادرش فاطمه دختر امام حسین علیه السلام نقل می‌کند که فرمود:
هنگامی که بیماری حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها دختر پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم شدّت یافت و بر ایشان غلبه کرد، زنان مهاجرین و انصار در اطراف او اجتماع نمودند و به حضرتش گفتند:
ای دختر رسول خدا! شب را با بیماری چگونه صبح کردی؟
حضرت زهرا سلام الله علیها بدین گونه پاسخ فرمود:
به خدا سوگند صبح کردم در حالی که از دنیای شما ناخشنود و از مردان شما خشمگین و ناراحتم، پیش از آنکه سودی از آنان ببرم دست از آنان برداشته و ایشان را به دور انداختم و بعد از آنکه امتحانشان کردم از آنان خوشم نیامد چه بسیار زشت است رخنه‌ای که بر لبه‌ی شمشیر وارد آید و یا نیزه‌ای که شکاف برداشته و ناکار شود و اندیشه‌ای که فاسد گردد و بد چیزیست آنچه که نفوسشان تقدیم داشته، چرا که موجب خشم و غضب الهی شده و در عذاب جاودانه‌اند. به ناچار کیفر و پیآمد این کار به گردن آنان افتاده و پراکندگی و آشفتگی آن بر عهده‌ی آنان می‌باشد و سرانجام گروه ستمکاران، سرکوب و نابودی و کیفر است.
وای بر آنها، چگونه خلافت را از پایگاه استوار رسالت و پایه‌های محکم نبوّت و فرودگاه امن وحی و انسان آگاه به امر دین و دنیا منحرف کرده و دور ساختند. آگاه باشید که این همان زیان و خسران آشکار است، به چه مناسبت اینان از ابوالحسن انتقام گرفتند، به خدا سوگند ناخشنودی از شمشیرش و سختی و استواریش، کیفر سرکوبیش و تنها خداجویی و اخلاصش باعث شد که از او انتقام بگیرند.
به خدا سوگند که اگر از زمام امری که رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم آن را به علی سپرده بود دست برمی داشتند آن حضرت آن را کاملاً در دست می‌گرفت و به راحتی و آسانی آنان را رهبری کرده به طوری که برای شتر خلافت، نه جراحتی در بینی اش ایجاد می‌شد و نه اضطراب و ناآرامی بر سوارکارش دست می‌داد. آنان را به سرچشمه‌ای زلال و جوشان و وسیع رسانیده و تشنگی را برطرف کرده در آب فرو رفته و شراره تشنگی و گرسنگی را خاموش می‌نمود.
بیا بشنو، تا وقتی که زنده باشی به شگفت خواهی آمد و روزگار با رویدادهای تازه‌اش بر شگفتی تو خواهد افزود به چه دلیل و مستندی تکیه کرده و به کدام ریسمانی چنگ زده که شهپر را به پرهای نازک و بی‌خاصیّت تعویض کرده پیشگامان و فرزانگان را کنار گذاشته و فرومایگان را بر سر کار آوردند؟! پس ای کاش بینی آن مردمی که می‌پندارند که کار نیک انجام می‌دهند، به خاک مالیده می‌شد. آگاه باشید که آنان تبه کارند و خود نمی‌فهمند، آیا آن کس که به درستی و راستی هدایت می‌کند برای پیروی شایسته‌تر است یا آن کس که خود هدایت یافته باشد پس شما را چه شده و چگونه قضاوت می‌کنید.
سوگند به خداوندگارت، که شتر این فتنه آبستن شده و به همین زودی خواهد زائید و شما قدح خونین و سمّ مهلک از آن خواهید دوشید و در آن هنگام یاوه سرایان و تبه کاران زیان خواهند دید و آیندگان پیآمد سنّت‌های گذشتگان را خواهند دید و در آن هنگام به خاطر جمعی، رضایت خاطر خود را آماده فتنه و آشوب کنید و به شمشیری برّان و نابسامانی فراگیر و خودکامگی ستمگران نوید دهید، سهمیّه هایتان را اندک و محصولات کشاورزیتان را، خود درو خواهید کرد، وای بر شما، که در آن هنگام در چه شرایطی بسر می‌برید، دلهایتان کور گشته، آیا ما شما را در شرایطی الزام و اجبار نمائیم که خود نمی‌خواهید و از آن خوشتان نمی‌آید؟
سپس با چند واسطه این حدیث را از طریق عیسی بن عبدالله نقل می‌کند که گفت پدرم با چند واسطه از حضرت علی علیه السلام برای من نقل کرد که فرمود:
حضرت زهرا سلام الله علیها در وقت شهادت مرا طلبید و فرمود:
آیا وصیّت مرا قبول می‌کنی حضرت علی علیه السلام فرمود:
بلی انجام می‌دهم. پس حضرت زهرا سلام الله علیها به حضرتش چنین وصیّت کرد زمانی که من از دنیا رفتم شبانه مرا به خاک بسپار تا آن دو مردی [عمر و ابوبکر ] که مرا اذیّت کردند خبردار نشوند.
حضرت علی علیه السلام فرمود:
چون بیماری حضرت زهرا سلام الله علیها شدّت یافت. زنان مهاجر و انصار خدمت آن معظّمه شرفیاب شده و چنین گفتند:
ای دختر پیامبر خدا! چگونه شب را با بیماری به صبح رسانیدی؟ پس حضرتش پاسخ فرمود:
به خدا سوگند شب را در حالی صبح کردم که از دنیای شما بیزارم و بقیّه فرمایشات آن حضرت مثل حدیث قبل است.
مرحوم صدوق رحمة الله علیه می‌گوید:
از ابااَحمد حسن بن عبدالله بن سعید عسکری در خصوص معنای این حدیث سؤال کردم؟ او درباره‌ی سخن حضرت زهرا سلام الله علیها جواب داد آنچه را که ما با اضافتش در شرح خطبه ذکر کردیم اختلاف روایات نیز در آن لحاظ شده‌ست.

 

[روایت شماره] (09)

[الإحتجاج ] قَالَ سُوَیْدُ بْنُ غَفَلَةَ لَمَّا مَرِضَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها الْمَرْضَةَ الَّتِی تُوُفِّیَتْ فِیهَا اجْتَمَعَ إِلَیْهَا نِسَاءُ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ یَعُدْنَهَا، فَقُلْنَ لَهَا: کَیْفَ أَصْبَحْتِ مِنْ عِلَّتِکِ یَا ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ؟ فَحَمِدَتِ اللَّهَ وَ صَلَّتْ عَلَی أَبِیهَا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ثُمَّ قَالَتْ:
أَصْبَحْتُ وَاللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْیَاکُنَّ، قَالِیَةً لِرِجَالِکُنَّ، لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ وَ شَنَأْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ سَبَرْتُهُمْ، فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدِّ وَ اللَّعِبِ بَعْدَ الْجِدِّ وَ قَرْعِ الصَّفَاةِ وَ صَدْعِ الْقَنَاةِ وَ خَطَلِ الْآرَاءِ وَ زَلَلِ الْأَهْوَاءِ وَ «لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ» (504)، لا جَرَمَ لَقَدْ قَلَّدْتُهُمْ رِبْقَتَهَا وَ حَمَّلْتُهُمْ أَوْقَتَهَا وَ شَنَنْتُ عَلَیْهِمْ غَارَهَا، فَجَدْعاً وَ عَقْراً وَ «بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» (505).
وَیْحَهُمْ أَنَّی زَعْزَعُوهَا عَنْ رَوَاسِی الرِّسَالَةِ وَ قَوَاعِدِ النُّبُوَّةِ وَ الدَّلالَةِ وَ مَهْبِطِ الرُّوحِ الْأَمِینِ وَ الطَّبِینِ بِأُمُورِ الدُّنْیَا وَالدِّینِ، «أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ» (506).
وَ مَا الَّذِی نَقَمُوا مِنْ أَبِی الْحَسَنِ، نَقَمُوا مِنْهُ وَاللَّهِ نَکِیرَ سَیْفِهِ وَ قِلَّةَ مُبَالاتِهِ بِحَتْفِهِ وَ شِدَّةَ وَطْأَتِهِ وَ نَکَالَ وَقْعَتِهِ وَ تَنَمُّرَهُ فِی ذَاتِ اللَّهِ.
وَ تَاللَّهِ لَوْ مَالُوا عَنِ الْمَحَجَّةِ اللائِحَةِ وَ زَالُوا عَنْ قَبُولِ الْحُجَّةِ الْوَاضِحَةِ لَرَدَّهُمْ إِلَیْهَا وَ حَمَلَهُمْ عَلَیْهَا وَ لَسَارَ بِهِمْ سَیْراً سُجُحاً لا یَکْلُمُ خِشَاشُهُ وَ لا یَکِلُّ سَائِرُهُ وَ لا یُمَلُّ رَاکِبُهُ وَ لاوْرَدَهُمْ مَنْهَلاً نَمِیراً صَافِیاً رَوِیّاً تَطْفَحُ ضَفَّتَاهُ وَ لا یَتَرَنَّقُ جَانِبَاهُ وَ لاصْدَرَهُمْ بِطَاناً وَ نَصَحَ لَهُمْ سِرّاً وَ إِعْلاناً وَ لَمْ یَکُنْ یُحَلَّی مِنَ الْغِنَی بِطَائِلٍ وَ لا یَحْظَی مِنَ الدُّنْیَا بِنَائِلٍ، غَیْرَ رَیِّ النَّاهِلِ وَ شُبْعَةِ الْکَافلِ وَ لَبَانَ لَهُمُ الزَّاهِدُ مِنَ الرَّاغِبِ وَ الصَّادِقُ مِنَ الْکَاذِبِ، «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ» (507)، «وَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِینَ» (508)، أَلا هَلُمَّ فَاسْتَمِعْ وَ مَا عِشْتَ أَرَاکَ الدَّهْرَ عَجَباً وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ، لَیْتَ شَعْرِی إِلَی أَیِّ سِنَادٍ اسْتَنَدُوا وَ عَلَی أَیِّ عِمَادٍ اعْتَمَدُوا وَ بِأَیَّةِ عُرْوَةٍ تَمَسَّکُوا وَ عَلَی أَیَّةِ ذُرِّیَّةٍ أَقْدَمُوا وَ احْتَنَکُوا «لَبِئْسَ الْمَوْلی وَ لَبِئْسَ الْعَشِیرُ» (509)، «وَ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً» (510)، اسْتَبْدَلُوا وَاللَّهِ الذَّنَابَی بِالْقَوَادِمِ وَ الْعَجُزَ بِالْکَاهِلِ، فَرَغْماً لِمَعَاطِسِ قَوْمٍ «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً» (511)، «أَلا إنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ» (512)، وَیْحَهُمْ «أفَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلا أَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ» (513).
أَمَا لَعَمْرِی لَقَدْ لَقِحَتْ فَنَظِرَةٌ رَیْثَمَا تُنْتَجُ، ثُمَّ احْتَلَبُوا مِلْ‌ءَ الْقَعْبِ دَماً عَبِیطاً وَ ذُعَافاً مُبِیداً، هُنَالِکَ «یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ» (514) وَ یُعْرَفُ التَّالُونَ، غِبَّ مَا أسَّسَ الْأَوَّلُونَ ثُمَّ طِیبُوا عَنْ دُنْیَاکُمْ أَنْفُساً وَ اطْمَئِنُّوا لِلْفِتْنَةِ جَأْشاً وَ أَبْشِرُوا بِسَیْفٍ صَارِمٍ وَ سَطْوَةِ مُعْتَدٍ غَاشِمٍ وَ بِهَرْجٍ شَامِلٍ وَ اسْتِبْدَادٍ مِنَ الظَّالِمِینَ، یَدَعُ فَیْئَکُمْ زَهِیداً وَ جَمْعَکُمْ حَصِیداً، فَیَا حَسْرَةً لَکُمْ وَ أَنَّی بِکُمْ وَ قَدْ عَمِیَتْ «عَلَیْکُمْ أَ نُلْزِمُکُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ» (515).
قَالَ سُوَیْدُ بْنُ غَفَلَةَ فَأَعَادَتِ النِّسَاءُ قَوْلَهَا سلام الله علیها عَلَی رِجَالِهِنَّ فَجَاءَ إِلَیْهَا قَوْمٌ مِنْ وُجُوهِ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ مُعْتَذِرِینَ وَ قَالُوا: یَا سَیِّدَةَ النِّسَاءِ لَوْ کَانَ أَبُو الْحَسَنِ ذَکَرَ لَنَا هَذَا الْأَمْرَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نُبْرِمَ الْعَهْدَ وَ نُحَکِّمَ الْعَقْدَ، لَمَا عَدَلْنَا عَنْهُ إِلَی غَیْرِهِ فَقَالَتْ سلام الله علیها: إِلَیْکُمْ عَنِّی فَلا عُذْرَ بَعْدَ تَعْذِیرِکُمْ وَ لا أَمْرَ بَعْدَ تَقْصِیرِکُمْ.
در احتجاج مرحوم علامه طبرسی رحمة الله علیه جلد 1، صفحه‌ی 108، مثل حدیث شماره‌ی 8، از سُوَیْد بن غَفْلَه با کمی اختلاف در لفظ آمده‌ست.
سُوَیْد بن غَفْلَه می‌گوید:
زنان مهاجر و انصار بعد از مراجعت از خدمت دختر پیغمبر هر یک از آنها تمامی آنچه را که از حضرت زهرا سلام الله علیها شنیده بودند مفصّلاً و مشروح برای شوهران خود نقل کردند.
روز بعد مردان و بزرگان مهاجر و انصار برای معذرت خواهی خدمت حضرتش شرفیاب شده و گفتند:
ای سرور زنان عالمیان، آنچه را که شما در امر خلافت بیان فرمودید اگر حضرت علی علیه السلام قبل از آنکه مهاجر و انصار با ابوبکر بیعت نمایند در آن جمع حاضر می‌شدند و حقّ خود را اعلام و بیان می‌فرمود ما هرگز از او به دیگری عدول نمی‌کردیم و مطیع و فرمانبردار او می‌گشتیم. پس حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود:
از پیش من دور شوید که عذر شما پذیرفتنی نیست و اشتباه شما قابل برگشت نخواهد بود.

 

[روایت شماره] (10)

[الأمالی للشّیخ الطوسی ] الْحَفَّارُ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَلِیٍّ الدِّعْبِلِیِّ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الْخَزَّازِ، عَنْ أَبِی سَهْلٍ الدَّقَّاقِ، عَنْ عَبْدِالرَّزَّاقِ؛ وَ قَالَ الدِّعْبِلِیُّ: وَ حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الدَّیْرِیُّ، عَنْ عَبْدِالرَّزَّاقِ، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ عُبَیْدِاللَّهِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ بْنِ مَسْعُودٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ:
دَخَلْنَ نِسْوَةٌ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ عَلَی فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم یَعُدْنَهَا فِی عِلَّتِهَا، فَقُلْنَ: السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم کَیْفَ أَصْبَحْتِ؟
فَقَالَتْ:
أَصْبَحْتُ وَاللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْیَاکُنَّ، قَالِیَةً لِرِجَالِکُنَّ، لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ إِذْ عَجَمْتُهُمْ وَ سَئِمْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ سَبَرْتُهُمْ، فَقُبْحاً لِأُفُونِ الرَّأْیِ وَ خَطَلِ الْقَوْلِ وَ خَوَرِ الْقَنَاةِ وَ «لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ» (516) لا جَرَمَ وَاللَّهِ لَقَدْ قَلَّدْتُهُمْ رِبْقَتَهَا وَ شَنَنْتُ عَلَیْهِمْ غَارَهَا، فَجَدْعاً وَ رَغْماً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ.
وَیْحَهُمْ أَنَّی زَحْزَحُوهَا عَنْ أَبِی الْحَسَنِ، مَا نَقَمُوا وَاللَّهِ مِنْهُ إِلا نَکِیرَ سَیْفِهِ وَ نَکَالَ وَقْعِهِ وَ تَنَمُّرَهُ فِی ذَاتِ اللَّهِ وَ تَاللَّهِ لَوْ تَکَافُّوا عَلَیْهِ عَنْ زِمَامٍ نَبَذَهُ إِلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم لاعْتَلَقَهُ، ثُمَّ لَسَارَ بِهِمْ سِیرَةً سُجُحاً، فَإنَّهُ قَوَاعِدُ الرِّسَالَةِ وَ رَوَاسِی النُّبُوَّةِ وَ مَهْبَطُ الرُّوحِ الْأَمِینِ وَ الطَّبِینِ بِأَمْرِ الدِّینِ وَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ «أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ» (517).
وَاللَّهِ لا یَکْتَلِمُ خِشَاشُهُ وَ لا یُتَعْتَعُ رَاکِبُهُ وَ لاوْرَدَهُمْ مَنْهَلاً رَوِیّاً فَضْفَاضا تَطْفَحُ ضَفَّتُهُ وَ لاصْدَرَهُمْ بِطَاناً قَدْ خَثَرَ بِهِمُ الرَّیُّ غَیْرَ مُتَحَلٍّ بِطَائِلٍ إِلا تَغَمُّرَ النَّاهِلِ وَ رَدْعَ سَوْرَةِ سَغَبٍ وَ لَفُتِحَتْ عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٌ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ سَیَأْخُذُهُمُ اللَّهُ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ.
فَهَلُمَّ فَاسْمَعْ فَمَا عِشْتَ أَرَاکَ الدَّهْرَ عَجَباً وَ إِنْ تَعْجَبْ بَعْدَ الْحَادِثِ فَمَا بَالُهُمْ؟ بِأَیِّ سَنَدٍ اسْتَنَدُوا، أَمْ بِأَیَّةِ عُرْوَةٍ تَمَسَّکُوا، «لَبِئْسَ الْمَوْلی وَ لَبِئْسَ الْعَشِیرُ» (518) وَ «بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً» (519).
اسْتَبْدَلُوا الذُّنَابَی بِالْقَوَادِمِ وَ الْحَرُونَ بِالْقَاحِمِ وَ الْعَجُزَ بِالْکَاهِلِ، فَتَعْساً لِقَوْمٍ «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً» (520) «أَلا إنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ» (521)، «أفَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلا أَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ» (522).
لَقِحَتْ فَنَظِرَةٌ رَیْثَمَا تُنْتَجُ، ثُمَّ احْتَلَبُوا طِلاعَ الْقَعْبِ دَماً عَبِیطاً وَ ذُعَافاً مُبِیداً هُنَالِکَ «یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ» (523) وَ یَعْرِفُ التَّالُونَ غِبَّ مَا أَسَّسَ الْأَوَّلُونَ، ثُمَّ طِیبُوا بَعْدَ ذَلِکَ عَنْ أَنْفُسِکُمْ لِفِتَنِهَا، ثُمَّ اطْمَئِنُّوا لِلْفِتْنَةِ جَأْشاً وَ أَبْشِرُوا بِسَیْفٍ صَارِمٍ وَ هَرْجٍ دَائِمٍ شَامِلٍ وَ اسْتِبْدَادٍ مِنَ الظَّالِمِینَ، فَزَرَعَ فَیْئُکُمْ زَهِیداً وَ جَمَعَکُمْ حَصِیداً فَیَا حَسْرَةً لَهُمْ وَ قَدْ «عَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْبَاءُ» (524) «أَنُلْزِمُکُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ (525).
بیان: أقول روی صاحب کشف الغمّة الرَّوایتین اللَّتین أوردهما الصّدوق عن کتاب السقیفة بحذف الإسناد و رواه ابن أبی الحدید فی شرح نهج البلاغة عن أحمد بن عبد العزیز الجوهریِّ، عن محمّد بن زکریّا عن محمّد بن عبد الرّحمن إلی آخر ما أورده الصّدوق و إنّما أوردتها مکرَّرة للاختلاف الکثیر بین روایاتها و شدَّة الاعتناء بشأنها و لنشرحها لاحتیاج جلِّ فقراتها إلی الشرح و البیان زیادة علی ما أورده الصّدوق و الله المستعان.
قولها سلام الله علیها: «عائفة» أی کارهة، یقال: عاف الرجل الطعام یعافه عیافا إذا کرهه و «القالیة» : المبغضة قال تعالی: «ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلی (526) و لفظت الشی‌ء من فمی: أی رمیته و طرحته و «العجم» : العضّ تقول: عجمت العود أعجُمه بالضمِّ إذا عضضته «و شنأه» کمنعه و سمعه: أبغضه و سبرتهم أی اختبرتهم، فعلی ما فی أکثر الرِّوایات المعنی: طرحتهم و أبغضتهم بعد امتحانهم و مشاهدة سیرتهم و أطوارهم و علی روایة الصدوق المعنی: أنّی کنت عالمة بقبح سیرتهم و سوء سریرتهم فطرحتهم، ثمَّ لمّا اختبرتهم شنئتهم و أبغضتهم أی تأکد إنکاری بعد الاختبار و یحتمل أن یکون الأوَّل إشارة إلی شناعة أطوارهم الظاهرة و الثّانی إلی خبث سرائرهم الباطنة.
قولها سلام الله علیها: فقبحاً لفلول الحدِّ إلی قولها: خالدون، قبحا بالضمِّ مصدر حذف فعله إمّا من قولهم:
قبّحه الله قبحا، أو من قبح بالضمِّ قباحة، فحرف الجرِّ علی الأوَّل داخل علی المفعول و علی الثّانی علی الفاعل «و الفلول» بالضمِّ جمع فلّ بالفتح و هو الثّلمة و الکسر فی حدِّ السّیف و حکی الخلیل فی العین أنّه یکون مصدراً و لعلّه أنسب بالمقام و حدُّ الشی‌ء شباته و حدُّ الرجل بأسه، «و الخور» بالفتح و التحریک: الضعف و «القناة» : الرُّمح و «الخطل» بالتحریک المنطق الفاسد المضطرب و خطل الرأی فساده و اضطرابه.
قولها سلام الله علیها: «اللّعب بعد الجدِّ» أی أخذتم دینکم باللّعب و الباطل بعد أن کنتم مجدِّین فیه آخذین بالحجّة.
قولها سلام الله علیها: و قرع الصّفاة «الصفاة» الحجر الأَملس أی جعلتم أنفسکم مقرعا لخصامکم حتّی قرعوا صفاتکم أیضا قال الجزریُّ فی حدیث معاویة: یضرب صفاتها بمعوله و هو تمثیل أی اجتهد علیه و بالغ فی امتحانه و اختباره و منه الحدیث: لا یقرع لهم صفاة، أی لا ینالهم أحد بسوء، انتهی.
أقول: لا یبعد أن یکون کنایة عن عدم تأثیر حیلتهم بعد ذلک و فلول حدِّهم، کما أنَّ من یضرب السّیف علی الصّفاة لا یؤثّر فیها و یفلُّ السّیف.
و صدع القناة: شقّها و السامة: الملال و قَالَ الْجَزَرِیُّ: فِی حَدِیثِ عَلِیٍّ: إِیَّاکَ وَ مُشَاوَرَةَ النِّسَاءِ فَإِنَّ رَأْیَهُنَّ إِلَی أَفَنٍ، الأفن النقص و رجل أفن و مأفون أی ناقص العقل و قوله تعالی: «أَنْ سَخِطَ اللَّهُ» (527) هو المخصوص بالذَّمِّ أو علّة الذَّمِّ و المخصوص محذوف أی لبئس شیئاً ذلک لأنَّ کسبهم السّخط و الخلود.
قولها سلام الله علیها لا جرم لقد قلّدتهم ربقتها، لا جرم کلمة تورد لتحقیق الشی‌ء و الرّبقة فی الأصل عروة فی حبل تجعل فی عنق البهیمة أو یدها تمسکها و یقال للحبل الّذی تکون فیه الرِّبقة ربق و تجمع علی ربق و رباق و أرباق و الضمیر فی ربقتها راجع إلی الخلافة المدلول علیه بالمقام، أو إلی فدک، أو حقوق أهل البیت: أی جعلت إثمها لازمة لرقابهم کالقلائد.
قولها: و شننت علیهم غارها، الشنُّ: رشُّ الماء رشّاً متفرِّقاً و السنُّ بالمهملة الصبُّ المتّصل و منه قولهم:
شنّت علیهم الغارة إذا فرِّقت علیهم من کلِّ وجه.
قولها: و حملتهم أوقتها قال الجوهریُّ: الأَوق: الثّقل یقال: ألقی علیه أوقه و قد أوَّقته تأویقاً أی حمّلته المشقّة و المکروه.
قولها سلام الله علیها فجدعاً و عقراً، «الجدع» قطع الأَنف أو الأذن أو الشّفة و هو بالأَنف أخصُّ و یکون بمعنی الحبس و «العقر» بالفتح الجرح و یقال فی الدُّعاء علی الإنسان: عقراً له و حلقاً، أی عقر الله جسده و أصابه بوجع فی حلقه و أصل العقر ضرب قوائم البعیر أو الشاة بالسّیف، ثمَّ اتّسع فیه فاستعمل فی القتل و الهلاک و هذه المصادر یجب حذف الفعل منها و «السحق» بالضمِّ: البعد.
قولها سلام الله علیها: ویحهم أنّی زحزحوها عن رواسی الرّسالة ویح کلمة تستعمل فی التّرحّم و التّوجّع و التّعجّب و الزَّحزحة: التّنحیة: و التبعید و الزَّعزعة: التّحریک و الرواسی من الجبال: الثّوابت الرَّواسخ و قواعد البیت: أساسه.
قولها سلام الله علیها: و الطبین هو بالطاء المهملة و الباء الموحّدة الفطن الحاذق.
قولها سلام الله علیها: و ما نقموا من أبی الحسن إلی قولها فی ذات الله و فی کشف الغمّة و ما الّذی نقموا من أبی الحسن، یقال: نقمت علی الرَّجل کضربت و قال الکسائیُّ: کعلمت لغة أی عتبت علیه و کرهت شیئاً منه و التنکیر: الإنکار و التنکّر: التغیّر عن حال یسرُّک إلی حال تکرهها و الاسم النکیر و ما هنا یحتمل المعنیین و الأوَّل أظهر أی إنکار سیفه فإنّه علیه السلام کان لا یسلُّ سیفه إلّا لتغییر المنکرات و «الوطأة» : الأخذة الشدیدة و الضغطة و أصل الوطء: الدَّوس بالقدم و یطلق علی الغزو و القتل لأنَّ من یطأ الشّی‌ء برجلیه فقد استقصی فی هلاکه و إهانته و «النکال» : العقوبة الّتی تنکل الناس و «الوقعة» : صدمة الحرب و تنمّر فلان أی تغیَّر و تنکّر و أوعد، لأنَّ النمر لا تلقاه أبداً إلا متنکّراً غضبان.
قولها: فی ذات الله، قال الطیبیُّ: ذات الشّی‌ء: نفسه و حقیقته و المراد ما أُضیف إلیه و قال الطبرسیُّ فی قوله تعالی: «وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ» (528) کنایة عن المنازعة و الخصومة و الذّات: هی الخلقة و البنیة، یقال: فلان فی ذاته صالح أی فی خلقته و بنیته، یعنی أصلحوا نفس کلِّ شی‌ء بینکم، أو أصلحوا حال کلِّ نفس بینکم و قیل: معناه و أصلحوا حقیقة وصلکم و کذلک معنی اللّهمَّ أصلح ذات البین أی أصلح الحال الّتی بها یجتمع المسلمون انتهی.
أقول: فالمراد بقولها: فی ذات الله، أی فی الله و لله بناءً علی أنَّ المراد بالذّات الحقیقة، أو فی الأُمور و الأحوال الّتی تتعلّق بالله من دینه و شرعه و غیر ذلک کقوله تعالی: «إنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» (529) أی المضمرات الّتی فی الصّدور.
قولها سلام الله علیها: و تالله لو مالوا، أی بعد أن مکّنوه فی الخلافة قولها سلام الله علیها و تالله لو تکافّوا - إلی قولها - «بما کانوا یکسبون» (530)، التکافُّ، تفاعل من الکفِّ و هو الدَّفع و الصّرف و الزِّمام ککتاب الخیط الّذی یشدُّ فی البُرة أو الخِشاش ثمَّ یشدُّ فی طرفه المِقوَد و قد یسمّی المقود زماماً و نبذه أی طرحه و فی الصّحاح اعتلقه أی أحبَّه و لعلّه هنا بمعنی تعلّق به و إن لم أجد فیما عندنا من کتب اللّغة.
و السُجح، بضمّتین: اللّین السّهل و الکلم:
الجرح و الخشاش بکسر الخاء المعجمة: ما یجعل فی أنف البعیر من خشب و یشدَّ به الزِّمام لیکون أسرع لانقیاده و تعتعت الرَّجل أی أقلقته و أزعجته.
و المنهل: المورد و هو عین ماء ترده الإبل فی المراعی و تسمّی المنازل الّتی فی المفاوز علی طرق السُّفّار: مناهل. لأنّ فیها ماء قاله الجوهریُّ و قال: ماء نمیر أی ناجع عذباً کان أو غیره و قال الصّدوق نقلاً عن الحسین بن عبد الله بن سعید العسکریِّ: النمیر الماء النامی فی الجسد (531) و قال الجوهریُّ: الرَّویُّ سحابة عظیمة القطر شدیدة الوقع و یقال: شربت شرباً رویّاً و الفضفاض: الواسع یقال: ثوب فضفاض و عیش فضفاض و درع فضفاضة و ضفّتا النّهر بالکسر و قیل: و بالفتح: أیضاً: جانباه و تطفح، أی تمتلئ حتی تفیض.
و رنق الماء کفرح و نصر و ترنّق: کدر و صار الماء رونقة: غلب الطین علی الماء و الترنوق: الطین الّذی فی الأنهار و المسیل، فالظاهر أنَّ المراد بقولها: و لا یترنّق جانباه، أنّه لا ینقص الماء حتّی یظهر الطین و الحمأ من جانبی النّهر و یتکدَّر الماء بذلک و بطن کعلم:
عظم بطنه من الشّبع و منه الحدیث: تغدو خماصاً و تروح بطاناً و المراد عظم بطنهم من الشّرب.
و تحیّر الماء، أی اجتمع و دار کالمتحیّر یرجع أقصاه إلی أدناه و یقال: تحیّرت الأَرض بالماء، إذا امتلأت و لعلَّ الباء بمعنی فی أی تحیّر فیهم الریُّ أو للتعدیة أی صاروا حیاری لکثرة الرّیِّ و الرّیُّ بالکسر و الفتح ضدُّ العطش.
و فی روایة الشّیخ: قد خثر، بالخاءِ المعجمة و الثّاء المثلّثة أی أثقلهم من قولک: أصبح فلان خاثر النفس، أی ثقیل النّفس غیر طیّب و لا نشیط و حلی منه بخیر کرضی أی أصاب خیراً و قال الجوهریُّ: قولهم:
لم یحل منها بطائل أی لم یستفد منها کثیر فائدة و التحلّی: التّزیّن و الطائل: الغناء و المزیّة و السّعة و الفضل و التغمّر، هو الشّرب دون الرِّیِّ، مأخوذ من الغُمَر بضمّ الغین المعجمة و فتح المیم و هو القدح الصغیر.
والنّاهل: العطشان و الریّان و المراد هنا الأَوَّل و الرَّدع: الکفُّ و الدَّفع و الرَّدعة: الدَّفعة منه و فی جمیع الرِّوایات سوی معانی الأخبار: سورة السّاغب و فیه: شررة السّاغب و لعلّه من تصحیف النسّاخ و الشّرر: ما یتطایر من النّار و لا یبعد أن یکون من الشره بمعنی الحرص.
و سورة الشّی‌ء بالفتح: حدَّته و شدِّته و السّغب: الجوع.
و قال الفیروزآبادیُّ: الحظوة بالضمِّ و الکسر و الحظة کعدة: المکانة و الحظُّ من الرِّزق و حظی کلُّ واحد من الزَّوجین عند صاحبه کرضی و النائل: العطیّة و لعلّ فیه شبه القلب.
و قال الفیروزآبادیُّ: الکافل: العائل و الّذی لا یأکل أو یصل الصّیام و الضّامن انتهی.
أقول: یمکن أن یکون هنا بکلّ من المعنیین الأوّلین و یحتمل أن یکون بمعنی کافل الیتیم، فإنّه لا یحلُّ له الأکل إلّا بقدر البلغة و حاصل المعنی أنّه لو منع کلُّ منهم الآخرین عن الزِّمام الّذی نبذه رسول الله صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم و هو تولّی أمر الأمّة، لتعلّق به أمیرالمؤمنین علیه السلام أو أخذه محبّاً له و لسلک بهم طریق الحقِّ من غیر أن یترک شیئاً من أوامر الله أو یتعدّی حدّاً من حدوده و من غیر أن یشقَّ علی الأُمّة و یکلّفهم فوق طاقتهم و وسعهم و لفازوا بالعیش الرَّغید فی الدُّنیا و الآخرة و لم یکن ینتفع من دنیاهم و ما یتولّی من أمرهم إلّا بقدر البلغة و سدِّ الخلّة.
قولها سلام الله علیها: ألا هلمَّ فاسمع، فی روایة ابن أبی الحدید:
ألا هلمّنَّ فاسمعن و ما عشتنَّ أراکنَّ الدَّهر عجباً، إلی أیِّ لجإ لجئوا و استندوا و بأیِّ عروة تمسّکوا «لَبِئْسَ الْمَوْلی وَ لَبِئْسَ الْعَشِیرُ» (532) و ل «بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً» (533) قال الجوهریُّ: هلمَّ یا رجل بفتح المیم بمعنی تعال یستوی فیه الواحد و الجمع و التأنیث، فی لغة أهل الحجاز و أهل نجد یصرِّفونها فیقولون للاثنین: هلمّا و للجمع: هلمُّوا و للمرأة: هلمّی و للنّساء: هلممنَ و الأوَّل أفصح و إذا أدخلت علیه النّون الثقیلة قلت: هلمّنَّ یا رجل و للمرأة هلمِّنَّ بکسر المیم و فی التثنیة هلمّانِّ للمؤنّث و المذکّر جمیعاً و هلمُّنَّ یا رجال بضمِّ المیم و هلممنانِّ یا نسوة انتهی و علی الرّوایات الأخر الخطاب عامُّ.
قولها: و ما عشتنَّ: أی أراکنَّ الدَّهر شیئاً عجیباً لا یذهب عجبه و غرابته مدَّة حیاتکنَّ، أو یتجدَّد لکُنَّ کلَّ یوم أمر عجیب متفرِّع علی هذا الحادث الغریب.
و قال الجوهریُّ: شعرت بالشّی‌ء أشعر به شعراً أی فطنت له و منه قولهم:
لیت شعری، أی لیتنی علمت و اللّجأ محرَّکة: الملاذ و المعقل کالملجأ و لجأت إلی فلان إذا استندت إلیه و اعتضدت به و السّناد:
ما یستند إلیه.
و قال الجوهریُّ: احتنک الجراد الأرض أی أکل ما علیها و أتی علی نبتها و قوله تعالی حاکیاً عن إبلیس «لاحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ» (534) قال الفّراء یرید لأستولین علیهم و المراد بالذُّرِّیّة ذریة الرسول صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم.
و المولی: النّاصر و المحبّ و العشیر: الصّاحب المخالط المعاشر و ل «بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً» (535) أی بئس البدل من اختاروه علی إمام العدل و هو أمیرالمؤمنین علیه السلام.
قولها سلام الله علیها: استبدلوا - إلی قولها - «کیف تحکمون» (536)، الذُّنابی بالضمِّ ذنب الطائر و منبت الذَّنب و الذُّنابی فی الطائر أکثر استعمالاً من الذَّنب و فی الفرس و البعیر و نحوهما الذَّنب أکثر و فی جناح الطائر أربع ذنابی بعد الخوافی و هی ما دون الرِّیشات العشر من مقدَّم الجناح الّتی تسمّی قوادم و الذُّنابی من النّاس: السفلة و الأتباع.
و الحرون: فرس لا ینقاد و إذا اشتدَّت به الجری وقف و قحم فی الأمر قحوماً: رمی بنفسه فیه من غیر رویّة، استعیر الأوَّل للجبان و الجاهل و الثانی للشَّجاع و العالم بالأُمور الّذی یأتی بها من غیر احتیاج إلی تروّ و تفکّر و العجز کالعضد مؤخّر الشّی‌ء یؤنّث و یذکّر و هو للرَّجل و المرأة جمیعاً و الکاهل: الحارک و هو ما بین الکتفین و کاهل القوم عمدتهم فی المهمّات و عُدَّتهم للشدائد و الملمّات و رغماً مثلّثة مصدر رغم أنفه أی لصق بالرَّغام بالفتح و هو التّراب و رغم الأنف یستعمل فی الذُّلِّ و العجز عن الانتصار و الانقیاد علی کره و المعاطس جمع معطس بالکسر و الفتح و هو الأنف و قرئ فی الآیة «یهدِّی» بفتح الهاء و کسرها و تشدید الدّال فأصله یهتدی و بتخفیف الدال و سکون الهاء.
قولها سلام الله علیها: أما لعمر إلهک، إلی آخر الخبر و فی بعض نسخ ابن أبی الحدید:
أما لعمر الله و فی بعضها: أما لعمر إلهکنَّ و العمر بالفتح و الضمِّ بمعنی العیش الطویل و لا یستعمل فی القَسم إلّا العَمر بالفتح و رفعه بالابتداء أی عمر الله قسمی و معنی عمر الله بقاؤه و دوامه.
و لقحت کعلمت أی حملت و الفاعل فعلتهم، أو فعالهم، أو الفتنة، أو الأزمنة و النظرة بفتح النّون و کسر الظاء التأخیر و اسم یقوم مقام الإنظار و نظرة إمّا مرفوع بالخبریّة و المبتدأ محذوف کما فی قوله تعالی «فَنَظِرَةٌ إِلی مَیْسَرَةٍ» (537) أی فالواجب نظرة و نحو ذلک و إمّا منصوب بالمصدریّة، أی انتظروا أو انظروا نظرة قلیلة و الأخیر أظهر کما اختاره الصّدوق.
و ریثما تنتج: أی قدر ما تنتج، یقال: نتجت الناقة علی ما لم یسمَّ فاعله تنتج نتاجاً و قد نتجها أهلها نتجا و أنتجت الفرس إذا حان نتاجها.
و القعب: قدح من خشب یروی الرَّجل، أو قدح ضخم و احتلاب طلاع القعب هو أن یمتلئ من اللّبن حتّی یطلع عنه و یسیل و العبیط: الطریُّ و الذُّعاف کغراب: السمُّ و المقر بکسر القاف: الصبر و ربما یسکن و أمقر أی صار مرّاً و المبید:
المهلک و أمضّه الجرح: أوجعه و غبُّ کلِّ شی‌ء: عاقبته و طاب نفس فلان بکذا: أی رضی به من دون أن یکرهه علیه أحد و طاب نفسه عن کذا أی رضی ببذله.
و «نفساً» منصوب علی التّمیز و فی کتاب ناظر عین الغریبین (538) طمأنته: سکّنته فاطمأنَّ و الجأش مهموزاً: النّفس و القلب أی اجعلوا قلوبکم مطمئنّة لنزول الفتنة و السّیف الصّارم:
القاطع و الغشم:
الظلم و الهرج: الفتنة و الاختلاط و فی روایة ابن أبی الحدید:
و قرح شامل، فالمراد بشمول القرح، إمّا للأفراد أو للأعضاء.
و الاستبداد بالشّی‌ء التفرُّد به و الضمیر المرفوع فی «یدع» راجع إلی الاستبداد و الفی‌ء: الغنیمة و الخراج و ما حصل للمسلمین من أموال الکفّار من غیر حرب و الزَّهید:
القلیل و الحصید:
المحصود و علی روایة: زرعکم کنایة عن أخذ أموالهم بغیر حقّ و علی روایة: جمعکم یحتمل ذلک و أن یکون کنایة عن قتلهم و استئصالهم.
و أنّی بکم، أی و أنّی تلحق الهدایة بکم و عمیت علیکم بالتخفیف أی خفیت و التبست و بالتّشدید علی صیغة المجهول أی لبّست و قرئ فی الآیة بهما.
والضمائر فیها، قیل: هی راجعة إلی الرَّحمة المعبّر عن النَّبوة بها و قیل إلی البیّنة و هی المعجزة، أو الیقین و البصیرة فی أمر الله و فی المقام یحتمل رجوعها إلی رحمة الله الشاملة للإمامة و الاهتداء إلی الصّراط المستقیم، بطاعة إمام العدل أو إلی الإمامة الحقّة و طاعة من اختاره الله و فرض طاعته، أو إلی البصیرة فی الدّین و نحوها و إلیکم عنّی: أی کفّوا و أمسکوا و قولها: بعد تعذیرکم أی تقصیرکم و المعذر المظهر للعذر اعتلالاً من غیر حقیقة.
در امالی شیخ طوسی (539) از ابن عبّاس مثل احادیث شماره‌های 8 و 9 البته با کمی اختلاف در لفظ نقل شده‌ست.
بیان: این دو روایت را که شیخ صدوق از کتاب سقیفه با حذف اسناد نقل کرده، صاحب کشف الغمّه نیز روایت کرده و همچنین ابن ابی الحدید هم در شرح نهج البلاغه از احمد بن عبدالعزیز جوهری و او با چند واسطه تا آخر آنچه که شیخ صدوق روایت کرده را نقل می‌کند و ما نیز (علامه‌ی مجلسی رحمة الله علیه) این روایت را مکرّر نقل کرده‌ایم به خاطر اختلاف زیادی که بین نقل آنهاست و به خاطر اینکه این روایت، بسیار با ارزش است و شرح شیخ صدوق، احتیاج به شرح بیشتری دارد، ما اضافه بر شرح صدوق رحمة الله علیه متذکّر اموری می‌شویم و از خداوند یاری و کمک می‌جوییم.
فرمایش حضرت زهرا سلام الله علیها که می‌فرماید:
«عائفة» به معنی بد آمدن و ناخوشآیند بودن است، گفته می‌شود:
«عاف الرّجل الطّعام» یعنی آن مرد از غذا بدش آمد.
و «القالیة» به معنی خشمگین و غضبناک بودن است، چنانچه خداوند در این آیه می‌فرماید:
«که خدای تو هیچ گاه تو را ترک نگفته و بر تو خشم ننموده است» (540).
و «لفظت الشیء من فمی» یعنی سخنی را از دهانم انداختم و پرتاب کردم و «العجم» به معنی گاز گرفتن است، مانند این جمله «عجمت العود» چوب را گاز گرفتم (تا سفتی یا سستی آن را آزمایش کنم).
و «شنأه» بر وزن - مَنَعه و سَمَعه – یعنی بر او خشم کرد و «سبرتهم» یعنی با خبر کردم آنها را.
پس بنا بر آنچه در اکثر روایات است این گونه معنا می‌شود:
(من مردان شما را) دور انداختم و بر آنها خشم گرفتم بعد از آنکه آنها را امتحان و آزمایش کردم و دیدم روش و حال (منافقانه ی) آنها را و بنا بر آنچه مرحوم شیخ صدوق رحمة الله علیه روایت کرده این گونه معنا می‌شود:
همانا من عالم بودم به زشتی (و پلیدی) راه و روش آنها و بدی نیّات آنها، پس آنها را کنار گذاشتم، پس چون آنها را آزمایش نمودم، از آنها منزجر و غضبناک شدم یعنی بعد از آزمایش آنها مؤکّد شد انکار و انزجار من از آنها و احتمال دارد انزجار و تنفّر اوّل اشاره به زشتی و بدی حالات و رفتار ظاهری آنهاست و دوّم اشاره به پلیدی نیّت‌های باطنی آنهاست.
و در آنجایی که می‌فرماید:
«فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدِّ وَ اللَّعِبِ بَعْدَ الْجِدِّ وَ قَرْعِ الصَّفَاةِ وَ صَدْعِ الْقَنَاةِ وَ خَطَلِ الْآرَاءِ وَ زَلَلِ الْأَهْوَاءِ وَ لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ» «قبحاً» مصدریست که فعل آن حذف شده و یا اینکه مانند این جمله است که در بین مردم رایج است. «قَبَّح الله قُبْحاً» خداوند زشت کرده کردار و گفتار او را.
«الفلول» جمع «فَلَّ» و به معنی شکاف و شکستگی در لبه‌ی شمشیر است و خلیل در کتاب لغت خود که نامش (العین) است گفته: همانا «فلّ» مصدر است و شاید اگر آن را در اینجا مصدر حساب کنیم سزاوارتر است برای این جمله.
و کلمه‌ی «خَوَر» به معنی ضعف است و «القناة» به معنی نیزه است و «الخَطَل» سخن اشتباه و بی‌اساس را گویند و «خَطَل الرَّأی» یعنی آن رأی و نظر فاسد و سُست و بی‌اساس است.
و معنای جمله‌ای که فرمود:
«اللّعب بعد الحجّة» یعنی شما دینتان را بازی و باطل کردید بعد از آنکه برای به دست آوردن آن بسیار تلاش و کوشش کرده و آن را با حجّت و دلیل به دست آورده بودید.
معنای فرمایش حضرت که فرمود:
«و قرع الصّفاة» «الصّفاة» سنگ نرم را گویند. یعنی خودتان را جایگاه کوبیدن دشمنانتان قرار دادید، تا آنجا که آنها هم شما را کوبیدند.
و جزری در معنای حدیث معاویه که گفت:
«یضرب صفاتها بمعوله» یعنی با کلنگ بر سنگ نرم زد؛ می‌گوید این جمله تمثیل است و مقصود آن است که در آزمودن آن بسیار کوشید.
و به همین مضمون است حدیث: «لا یقرع لهم صفاة» (541) یعنی کسی که به بدی از ایشان یاد نمی‌کند، پایان کلام جزری.
مرحوم علّامه‌ی مجلسی رحمة الله علیه می‌فرماید:
امّا به نظر من، بعید نیست که این جمله‌ی «قرع الصّفاة» کنایه از عدم تأثیر حیله‌ی آنها (کسانی که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را تنها گذاشتند) باشد چنانچه کسی که با شمشیر به سنگ می‌زند تأثیری در آن سنگ نمی‌کند و بلکه شمشیر می‌شکند.
و جمله‌ی «صرع القناة» یعنی شکافت آن را.
و جزری در تفسیر حدیث امیرالمؤمنین علی علیه السلام که می‌فرماید:
«إِیَّاکَ وَ مُشَاوَرَةَ النِّسَاءِ فَإِنَّ رَأْیَهُنَّ إِلَی أَفَن» کلمه‌ی «اَفن» به معنی نقص و عیب است و وقتی گفته می‌شود:
«رجلٌ اَفن» و یا «رجلٌ مأفون» یعنی مرد ناقص العقل.
و در آنجا که حضرت، آیه‌ی 80 از سوره‌ی مائده را قرائت می‌فرماید، این جمله‌ی قرآن «أَنْ سَخِطَ اللَّه» مخصوص به مذمّت و یا علّت مذمّت است که در این صورت مخصوص به مذمّت حذف شده (که معنای آن این گونه می‌شود) : هر آینه بسیار زشت و ناپسند است این (اعمال مردان شما) به خاطر اینکه آنها با این (اعمال و رفتاری که در حقّ ما کردند) غضب خدا را برای خودشان کسب نمودند و باعث شدند که در آتش جهنّم و عذاب الهی جاوید و ابدی شوند.
و در آنجایی که حضرت زهرا سلام الله علیها می‌فرماید:
«لا جَرَمَ لَقَدْ قَلَّدْتُهُمْ رِبْقَتَهَا» کلمه‌ی «لا جَرَمَ» برای تحقیق چیزی می‌آید، (به معنی: لابدّ، ناچار، حتماً، هر آینه، می‌آید) و «الرّبقة» در اصل به گِره‌ای که در طناب باشد، گویند. که آن را در گردن یا دست چهارپایان قرار می‌دهند و آن را می‌کِشند و به طنابی که در آن گِره باشد «رِبق» می‌گویند و به این صیغه‌ها جمع بسته می‌شود:
«ربق» و «رباق» و «ارباق» و ضمیری که در «ربقتها» است (هاء) به خلافت برمی گردد، یا به فَدَک و یا به حقوق اهل بیت: برمی گردد، که معنای آن این گونه می‌شود:
گناه غصب خلافت و یا غصب فدک و یا پایمال کردن حقوق اهل بیت: مانند قلّاده تا ابد به گردن آنهاست.
و در آنجا که می‌فرماید:
«و شننت علیهم غارها» کلمه‌ی «شنُّ» به معنی پاشیدن آب است و پاشیدنی که متصّل نباشد امّا اگر «سنّ» باشد ریزش آب به صورت متصّل را گویند و از همین قبیل است این جمله «شنّت علیهم الغارة» زمانی که از هر طرف هجوم آورند.
و این قسمت از فرمایش حضرت زهرا سلام الله علیها که می‌فرماید:
«و حملتهم اقتها» جوهری گفته «اَوق» به معنی سختی و مشقّت است، وقتی گفته می‌شود:
«القی علیه اوقه» یعنی بر او سختی و مشقّت و چیزی که دوست نداشت را تحمیل کرد.
و در آنجا که حضرت زهرا سلام الله علیها می‌فرماید:
«فجدعاً و عقراً» کلمه‌ی «الجدع» به معنی قطع و بریدن بینی، یا گوش و یا لب را گویند مخصوصاً برای بریدن دماغ این کلمه بیشتر استعمال می‌شود و همچنین به معنی حبس و زندان هم آمده‌ست.
و «العقر» به معنی زخم است و در مقام نفرین گفته می‌شود:
«عقراً به و حلقاً» یعنی خداوند جسدش را مجروح و زخمی کند و خداوند به او بیماری و مرضی در بدنش برساند و در اصل کلمه‌ی «العقر» برای قطع کردن دست و پای شتر و یا گوسفند به وسیله‌ی شمشیر استعمال می‌شده، سپس وسعت پیدا کرده و در قتل و هلاکت هم استعمال شده و این گونه مصادر واجب است.
و در آنجایی که حضرت زهرا سلام الله علیها می‌فرماید:
«ویحهم انّی زحزحوها عن رواسی الرّسالة» کلمه‌ی «ویح» کلمه‌ایست که در موارد ترحّم و درد و عذاب و تعجّب استعمال می‌شود.
و کلمه‌ی «الزّحزحة» به معنای دور کردن و راندن است.
و «الزّعزعة» تکان دادن شدید است.
و «الرّواسی» به معنی ثابت و استوار است و «الرّواسی من الجبال» صخره‌های محکم و استوار کوه‌ها را گویند.
و «قواعد البیت» ارکان و ستون‌های خانه را گویند.
و کلمه‌ی «طَبّین» در صورتی که باء مشدّد باشد به معنی استاد و حاذق است.
و فرمایش حضرت زهرا سلام الله علیها که می‌فرماید:
«وَ مَا نَقَمُوا مِنْ أَبِی الْحَسَنِ نَقَمُوا وَ اللَّهِ مِنْهُ نَکِیرَ سَیْفِهِ وَ شِدَّةَ وَطْئِهِ وَ نَکَالَ وَقْعَتِهِ وَ تَنَمُّرَهُ فِی ذَاتِ اللَّه» در کتاب کشف الغمّه به جای «و ما نقموا» جمله‌ی «و ما الذّی نقموا» آمده‌ست.
و «نقم» به معنای سرزنش و نکوهش است بنابراین جمله‌ی «نقمت علی الرّجال» یعنی او را سرزنش کرد و چیزی از او (دیده شد) که ناپسند بود.
و «التّنکیر» به معنی انکار است و «التنکّر» تغییر یافتن از حال شادی به حال ناراحتی و در این روایت «نکیر سیفه» یعنی خون از شمشیر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نمی‌ریزد (کسی را نمی‌کُشد) مگر برای تغییر منکرات.
و کلمه‌ی «الوطأة» گرفتن چیزی با فشار و سختی را گویند و بعضی گفته‌اند به معنی کوفتن و لگدمال کردن است و اصل «الوطء» به معنی راه رفتن است، امّا به جنگ و قتل اطلاق شده، زیرا کسی که لگدکوب می‌کند چیزی را سعی در هلاکت و اهانت آن (چیز یا آن شخص) دارد.
و «النکال» مجازات کردنی را گویند که عبرت دیگران شود و «الوقعة» به معنای زد و خورد در جنگ است و «تنمّر فلان» یعنی خشمگین و ناراحت شد.
و در آنجا که حضرت زهرا سلام الله علیها می‌فرماید:
«فی ذات الله» طیّبی گفته ذات هر چیزی حقیقت و خودِ آن چیز است و مقصود (حقیقت و وجود) آن چیزیست که (ذات) به آن اضافه می‌شود و طبرسی در تفسیر این آیه‌ی شریفه: «و به اصلاح بین خودتان بپردازید» (542) کنایه از نزاع کردن و دشمنی کردن است و «الذّات» در این آیه به معنی خلقت و اصالت (وجود) است، می‌گویند:
«فلان فی ذاته صالح» یعنی فلانی در خلقت و وجودش صالح است، (پس معنای آیه این می‌شود) اصلاح کنید نفس هر چیزی که بین شماست و یا اصلاح کنید هر نفسی را که بین شماست و تفسیر دیگری که برای این آیه شده این است که اصلاح کنید حقیقت وصل و اتّصالتان را و همچنین معنای این دعا «اللهم أصلح ذات البین» یعنی خداوندا! اصلاح فرمای حال آن چنانی را که به آن مسلمانان جمع می‌شوند (با یکدیگر متّحد می‌شوند). پایان نظر طبرسی
مرحوم علّامه‌ی مجلسی رحمة الله علیه می‌فرماید:
نظر من در مورد جمله‌ی حضرت زهرا سلام الله علیها که می‌فرماید:
«فی ذات الله» این است که یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام خشم و غضبش در (راه) خدا و برای خداست، (این معنا در صورتیست که) مقصود از «ذات» حقیقت و نفس باشد و یا اینکه منظور این است که خشم و غضب آن حضرت در امور و احوالیست که متعلّق به خداوند است (از قبیل) : دین خدا و شرع الهی و امور دیگری از این قبیل، مانند فرموده‌ی خداوند در آیه‌ی شریفه‌ی: «إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُور» (543) یعنی خداوند عالم و آگاه به (اسرار) نهفته شده‌ی درون سینه‌های خلائق است.
و در قسمت دیگری از این روایت حضرت زهرا سلام الله علیها می‌فرماید:
«وَ تَاللهِ مالوا» یعنی اگر مردم از راه حق منحرف می‌شدند حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام آنها را به سوی حق باز می‌گردانید. مرحوم علّامه می‌فرماید:
منظور حضرت زهرا سلام الله علیها این است که اگر آن حضرت قدرت را در خلافت به دست می‌گرفت، چنین می‌شد. . .
و در قسمت دیگر حدیث که حضرت می‌فرماید:
«وَ تَاللَّهِ لَوْ تَکَافُّوا عَلَیْهِ عَنْ زِمَامٍ نَبَذَهُ إِلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم لَاعْتَلَقَهُ ثُمَّ لَسَارَ بِهِمْ سِیرَةً سُجُحاً فَإِنَّهُ قَوَاعِدُ الرِّسَالَةِ وَ رَوَاسِی النُّبُوَّةِ وَ مَهْبَطُ الرُّوحِ الْأَمِینِ وَ الطَّبِینِ بِأَمْرِ الدِّینِ وَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ أَلَا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ وَ اللَّهِ لا یَکْتَلِمُ خِشَاشُهُ وَ لَا یُتَعْتَعُ رَاکِبُهُ وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلاً رَوِیّاً فَضْفَاضاً تَطْفَحُ ضَفَّتُهُ وَ لَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً قَدْ خَثَرَ بِهِمُ الرَّیُّ غَیْرَ مُتَحَلٍّ بِطَائِلٍ إِلَّا تَغَمُّرَ النَّاهِلِ وَ رَدْعَ سَوْرَةِ سَغَبٍ وَ لَفُتِحَتْ عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٌ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ سَیَأْخُذُهُمُ اللَّهُ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُون» کلمه‌ی «التکافّ» از باب تفاعل است و از «کفّ» گرفته شده و به معنی بازداشتن (از کاری) و امتناع کردن است.
و «الزِّمام» بر وزن کِتاب به طنابی گویند که به گردن شتر می‌اندازند و با کشیدن آن شتر را به هر طرف که بخواهند هدایت می‌کنند، که به آن افسار گفته می‌شود و در واقع معنی زمام همان افسار است.
و «نبذه» یعنی آن را دور افکند.
و در کتاب الصّحاح آمده:
«اعتلقه» یعنی او را دوست داشت و شاید در این حدیث به این معنا باشد که رسول اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم زمام خلافت را به دست حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام سپرد، (پس مرحوم علّامه می‌فرماید) اگر چه در کُتب لغتی که نزد من است چنین معنایی برای «اعتلقه» نیامده‌ست.
و «السُجُح» به معنی آهسته و آسان است و «الکلم» به معنی زخم و جراحت است و «الخِشاش» به آن چوبی گفته می‌شود که در داخل دماغ شتر می‌کنند و به افسار می‌بندند تا سریع‌تر بتوانند آن را مطیع خود کنند و به هر طرف که و «تعتعت» یعنی به شدّت تکانش داد و او را به لرزه درآورد.
و «المنهل» آبشخورهایی که در مزارع برای شتران است، جوهری گفته: و منزل‌هایی که در بیابان‌ها بر سر راه مسافران است را «مناهل» می‌نامند، زیرا در آنجا نیز آب وجود دارد و همچنین گفته «ماء نمیر» یعنی آب گوارا، اگر چه شیرین نباشد و شیخ صدوق رحمة الله علیه از حسین بن عبدالله بن سعید عسکری نقل کرده:
«النمیر» به آبی گفته می‌شود که در جسد است و باعث رشد و نمو آن می‌شود.
و جوهری گفته: «الرَّویّ» به ابر بزرگ و پُر باران گویند و همچنین گفته می‌شود:
«شربت شرباً رویّا» نوشیدم نوشیدنی سیراب کننده‌ای.
و «الفضفاض» یعنی وسیع، گشاد، فراخ.
می‌گویند:
«ثوب فضفاض» یعنی لباس گُشاد و «عبش فضفاض» یعنی زندگی فراخ و مرفّه و «درع فضفاضة» زره‌ی گشاد و «ضفّتا النّهر» پُر آب شد نهر و «تطفح» یعنی آن قدر پُر شد تا لبریز شد.
و «رنق الماء» بر وزن «فَرَحَ» و بر وزن «نَصَرَ» و «ترنّق» یعنی کِدِر شد و جمله‌ی «صار الماء رونقة» یعنی غالب شد گِل بر آب و «الترنوق» به گِلی گویند که در نهرها و در مسیر سیل‌ها است، پس ظاهراً مقصود آن حضرت که می‌فرماید:
«و لا یترنّق جانباه» این است که عیب و نقصی به آب نمی‌رسد مگر وقتی که خاک و گل از دو طرف نهر داخل آن شود و آن را مکدّر کند.
و «بَطِنَ» بر وزن «عَلِمَ» یعنی شکمش از سیری بزرگ شد و از همین قبیل است این حدیث: «تغدوا خماصاً و تروح بطاناً» منظور این است که بزرگ شدن شکم آنها از نوشیدن (زیاد) است.
و «تحیّر الماء» یعنی آب جمع شد و دور می‌زد، مانند اینکه متحیّر مانده بود که بالای آن رجوع کند به پایین و گفته می‌شود:
«تحیّرت الأرض بالماء» یعنی زمانی که زمین از آب پر شده باشد.
و «الرِّیّ و الرَّیّ» هر دو (با کسره و با فتحه) معنای آن ضدّ عطش است.
و در روایت شیخ صدوق (نسخه‌ی دیگر همین روایت) آمده:
«قد خثر» به معنی بسته شده، سنگین، می‌گویی: «اصبح فلان خاثر النّفس» یعنی فلانی سنگین نفس، غیر پاک و بی‌نشاط شد.
و «حَلِیَ منه بخیر» کلمه‌ی «حَلِیَ» بر وزن «رَضِیَ» است و این جمله به این معنا است: رسید و به خیر واصل شد.
جوهری گفته: جمله‌ی «لم یحل منها بطائل» یعنی از او فایده‌ی زیادی نرسید و «التحلّی» یعنی زینت دادن (یا زینت کردن) و «الطائل» به معنی بی‌نیازی و مزیّت و گشایش و برتری.
و «التغمّر» به معنی نوشیدن است و از «غُمَرَ» گرفته شده که به معنی کاسه و پیاله‌ی کوچک است.
و «النّاهل» به معنی عطشان است.
و «الکفّ» به معنی باز داشتن و منع کردن است و «الرّدعة» به معنی یک بار از آن (کار).
در همه‌ی نسخه‌های این روایت «شررة السّاغب» (544) آمده، امّا در معانی الاخبار «سورة السّاغب» آمده و شاید این اشتباه از نسخه نویسان باشد و «الشّرر» به جرقّه‌های آتش می‌گویند و بعید هم نیست که از «الشرّه» باشد که به معنی حرص و طمع است.
و «سَوْرة» به معنی حدّ و مرز، مثل: «سورة المدینة» یعنی دیوار شهر، (که دیوار حدّ و مرز شهر را معلوم می‌کند) و «السّغب» یعنی گرسنگی.
و فیروزآبادی گوید:
«الحظوة» که حاء آن هم با ضمّه خوانده می‌شود و هم با کسره «الحُظوة» و «الحِظوة» و کلمه‌ی «الحِظّة» بر وزن «عِدَّة» به معنای رتبه و مقام است و «الحظّ» به معنی بهره‌مند شدن از رزق است و «حظّی» بر وزن «رَضی» بهره‌مند شدن هر یک از زوجین (مرد و زن) از دیگریست.
و «النّائل» به معنی بخشش و هدیه‌ست.
و فیروزآبادی گفته: «الکافل» به معنی عیال وار و کسی که چیزی نمی‌خورد و به روزه ادامه می‌دهد آمده، (پایان نظر فیروزآبادی)
مرحوم علّامه می‌فرماید:
به نظر من ممکن است «الکافل» به هر دو معنا (که فیروزآبادی گفته) باشد و احتمال هم دار که در اینجا به معنای «کافل الیتیم» یعنی کسی که سرپرستی می‌کند یتیم را، آمده باشد.
فیروزآبادی گوید «کافل» به چند معناست:
1 - سرپرست خانواده
2 - کسی که چیزی نمی‌خورد.
3 - کسی که روزه را به روزه می‌رساند.
4 - ضامن.
مرحوم علّامه‌ی مجلسی رحمة الله علیه می‌فرماید:
من معتقدم ممکن است در این روایت منظور از «کافل» دو معنای اوّل باشد و همچنین احتمال دارد به معنای سرپرست یتیم باشد، زیرا برای سرپرست یتیم فقط به مقدار معاش روزانه استفاده حلال است.
بنابراین معنای روایت چنین است: اگر هر یک از ایشان (مردان شما) دیگری را از ریاستی که پیامبر بجا گذاشته بود باز می‌داشت - آن ریاست همان ولایتِ بر امّت است - که آن ولایت ویژه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود و او آن کار را از روی دوستی به دست می‌گرفت و آنان را به راه حق رهنمون می‌شد و چیزی از فرمان‌های پروردگار را رها نمی‌کرد و از حدود الهی پا فراتر نمی‌گذاشت بدون آنکه بر مسلمانان سخت باشد و بیشتر از توان آنها باشد و امّت مسلمان در دنیا و آخرت به زندگی سراسر آسایش می‌رسیدند، نه این گونه که از دنیای خویش بهره‌مند نمی‌شوند مگر اندکی به مقدار معاش روزانه و از ریاست کامروا نمی‌گردند مگر به اندازه‌ی خلال دندان.
جمله‌ی «الا هلمّ فاسمع» در فرمایشات حضرت زهرا سلام الله علیها در نقلی که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه کرده این گونه آمده:
«ألا هلم فاسمع فی روایة ابن أبی الحدید ألا هلمن فاسمعن و ما عشتنّ أراکنّ الدَّهر عَجَباً» و جوهری گفته: کلمه‌ی «هلمَّ یا رجل» در لغت اهل حجاز، به معنی بیا می‌باشد، خواه آن خطاب «بیا» برای یک نفر و یا یک جمع و یا برای مؤنّث و یا مذکّر باشد ولی اهل نجد آن را صرف می‌کنند، یعنی اگر خطاب به دو نفر باشد می‌گویند:
«هلمّا» و برای جمع می‌گویند:
«هلمّوا» و برای مؤنّث می‌گویند:
«هلمّی» و برای جمع مؤنّث: «هلممن» و باید گفت نظر اهل حجاز فصیح‌تر است و اگر نون ثقیله بر آن داخل کنی می‌شود:
«هلمنّ یا رجل» و برای مؤنّث می‌شود:
«هلِمّنَّ» و برای تثنیه خواه مؤنّث باشد یا مذکّر می‌شود:
«هلمّانّ» و گفته می‌شود:
«هلمُّنّ یا رجال» و «هلممنانّ یا نسوة». پایان نظر جوهری.
در مورد کلمه‌ی «هلمّ» و بنا بر نظر لغویّون دیگر خطاب عامّ است (یعنی مفرد و تثنیه و جمع و مذکّر و مؤنّث، هلمّ به یک صورت است).
و این فرمایش حضرت زهرا سلام الله علیها که می‌فرماید:
«و ما عشتنّ» یعنی روزگار چیز عجیبی از شما مشاهده کرد، که تا شما زنده اید عجیب و غریب بودن آن برطرف نمی‌شود و یا به این معنی است: در هر روز برای شما امر عجیبی تجدید می‌شود و این امریست که اتّفاق افتاد (یعنی همان غصب خلافت حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ).
و جوهری گفته: «شعرت بالشّیء» یعنی برای او زیرکی و فطانت کردم، یا از او زیرکی و فطانت (دیدم) و جمله‌ی «لیت شعری» یعنی ای کاش می‌دانستم و «اللَّجَأ» به معنی پناه و پناهگاه و «لجأت الی فلان» یعنی استناد کردم به فلانی و از او کمک گرفتم و «السّناد» یعنی آنچه به او استناد می‌شود.
و جوهری گفته «احتنک الجراد الأرض» یعنی خورد آنچه بر زمین بود و آنچه بر روی آن روئیده بود را برداشت کرد، در این آیه که خداوند از قول ابلیس حکایت می‌فرماید:
«همه‌ی اولاد او از راه به در می‌برم» (545).
فرّاء (که یکی از علمای صرف و نحو است) گفته: منظور ابلیس این است که من بر تمامی آنها مستولی می‌شوم و مقصود از «ذُریّة» ذریّه‌ی رسول اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم است.
و «المولی» به معنی یاری کننده، مُحبّ است و «العشیر» یعنی دوست و همراهی که با یکدیگر بسیار نزدیک و معاشرت دارند.
و منظور حضرت که این آیه را آورده‌اند «ظالمان چه جایگزین بَدی را برگزیده‌اند» (546) یعنی بَد جایگزینی مردم اختیار کردند بر امام عدل، (که آن امام عدل) حضرت مولی الموحدّین، امیرالمؤمنین علی علیه السلام است.
و در قسمت دیگری از روایت که حضرت زهرا سلام الله علیها می‌فرماید:
«الذّنابی» دُم پرنده را گویند، جایی که ابتداء رویش دُم پرنده است و این کلمه برای پرنده بیشتر از «الذّنب» استعمال می‌شود و در حیوانات دیگر مانند اسب و شتر و مانند آنها از کلمه‌ی «الذّنب» بیشتر استفاده می‌شود و در بال پرنده چهار (ذُنابی) – دُم – وجود دارد که بعد از خوافی و پایین‌تر از پرهای ده گانه‌ایست که در جلوی بال است و آن را «قوادم» می‌نامند و «الذّنابی من النّاس» به کسی گویند که دنباله رو و تابع دیگری باشد.
و «الحرون» به اسبی گویند که فرمان نمی‌برد و در جایی می‌ایستد و دیگر حرکت نمی‌کند.
و «قحم» خود را به خطر انداختن، بدون فکر و تأمّل و این به خطر انداختن و در واقع کلمه‌ی «قحم» گاهی برای ترسوها و جاهلان به کار می‌رود و گاهی برای انسان شجاع و کسی که به عواقب کار خود آگاه‌ست.
و «العجز» بر وزن عَضُد، عقب و دُم هر چیزی را گویند و برای مؤنث و مذکّر، برای زن و مرد به یک لفظ استفاده می‌شود و آن همان «عَجُز» است.
و «الکاهل» بین دو کتف را گویند و «کاهل القوم» به کسی گفته می‌شود که مورد اعتماد مردم است و در امور مهمّ و سختی‌ها به او تکیه می‌کنند.
و «رغماً» کنایه از «رغم انفه» یعنی دماغش را به خاک مالید و این عبارت در ذلّت و ناتوانی از کمک و اطاعت اجباری به کار می‌رود.
و «المعاطس» جمع «معطس» است (که طاء آن را، هم مکسور تلفّظ می‌کنند و هم مفتوح) به معنی بینی‌ست.
و در آیه‌ی 35 از سوره‌ی یونس کلمه‌ی «یهدّی» حرف «هاء» هم مفتوح خوانده می‌شود و هم مکسور و «دال» آن مشدّد است، پس اصل آن «یهتدی» است و همچنین گاهی این کلمه «هاء» آن ساکن و «دال» آن بدون تشدید می‌شود.
و در قسمت دیگر این روایت حضرت می‌فرماید:
«امّا لعمر الهک لقد لقحت فنظرة. . . .» و در بعضی از نسخه‌های ابن ابی الحدید و کلمه‌ی «العمر» که عین آن، هم مفتوح خوانده می‌شود و هم مضموم، به معنی زندگانی و عمر طولانی است، امّا اگر این کلمه را به عنوان قسم بیاورند فقط باید مفتوح خوانده شود «العَمر» و «عمر الله» یعنی طول عمر کسی را از خداوند خواستن، مانند اینکه می‌گوییم:
«پیر شوی» یعنی آنقدر عمر کنی تا به سنّ پیری برسی.
و کلمه‌ی «لقحت» بر وزن «عَلِمَت» یعنی باردار شد، حامله شد و فاعل آن عمل آنهاست یا فتنه است و یا زمانه‌ست.
و «النظرة» این کلمه در صورتی که نون آن مفتوح و ظاء آن مکسور باشد به معنی به تأخیر انداختنی و مهلت دادن و اسمیست که قائم مقام «انظار» به حساب می‌آید، چنانچه در آیه‌ی قرآن آمده «فَنَظِرَةٌ إِلی مَیْسَرَة» (547) یعنی اگر از کسی طلبکار هستید و تنگدست شود به او مهلت دهید تا توانگر گردد.
که جمله در اصل این گونه است «فالواجب نظرة» در اینجا «فالواجب» مبتدای محذوف و «نظرة» خبر آن است و یا می‌توان آن را منصوب، تلفّظ کرد، که در این صورت «نظرة» مصدر است و جمله در واقع این گونه می‌شود:
«انظروا نظرة قلیلة» و وجه آخر یعنی مصدر بودن «نظرة» بهتر است کما اینکه شیخ صدوق همین قول را اختیار نموده، پس بنابراین به نظر مرحوم صدوق رحمة الله علیه کلمه‌ی «النَظِرة» منصوب است.
«ریثما تنتج» به معنای اندازه گیری کردن گفته می‌شود:
ناقه بچّه‌اش را به دنیا آورد که بر صیغه‌ی مجهول می‌باشد. (ثلاثی مجرّد نتج ینتج نتجاً) نتیجه دادن و به دنیا آوردن بچّه و به معنای به بار نشستن و به جوانی رسیدن هم می‌باشد.
«و قد نتجها أهلها نتجا» یعنی اسب درد زایمان گرفت.
و «القعب» به پیاله و قدحی گویند که از چوب باشد و یا قدح و پیاله‌ی ضخیم و کلفت را گویند و جمله‌ی «احتلاب طلاع العقب» یعنی پیاله‌ای که پُر شده باشد از شیر، به اندازه‌ای که سرازیر شده باشد.
و «العبیط» به معنی تازه، جوان است.
و «الذُّعاف» بر وزن «غُراب» به معنی سَمّ و زهر است.
و «المَقِر» در صورتی که قاف آن مکسور باشد به معنی صبر است (548) و گاهی قاف ساکن می‌شود یعنی «المَقْر» تلفّظ می‌شود که در این صورت به معنی چیز ترش یا شیرین است و «المبید» به معنی مُهلک (هلاک کننده) است.
و «امضّه الجرح» یعنی او را بیمار کرد و «غبّ» عاقبت و پایان هر چیزی را گویند.
و «طاب نفس فلان بکذا» یعنی فلانی راضی شد به (آن کار) بدون اینکه کسی او را سرزنش کند و «طاب نفسه عن کذا» یعنی راضی و دلخوش شد.
و «نفساً» (549) منصوب شده به خاطر اینکه در این جمله، تمیز واقع شده‌ست.
و در کتاب ناظر عین الغریبین، کلمه‌ی «طمأنته» به معنی ساکن کرد و مطمئن شد، آمده است و «الجأش» به معنی نفس و قلب است، یعنی قرار دهید دلهایتان را ساکن برای نزول فتنه.
و «السیف الصّارم» یعنی شمشیر برّنده و «الغشم» یعنی ظلم، بیداد و «الهرج» به معنی فتنه است و مخلوط کردن نیز معنا شده و در روایت ابن ابی الحدید به جای «و بهرج شامل» آمده:
«و قرح شامل» که منظور در بر گرفتن زخم و جراحت است، (که این زخم) یا یکی از اعضاء و یا تمام بدن را شامل می‌شود.
«إستبداد» یعنی یکّه تازی شدن در یک امر و ضمیر مرفوعی در «یَدْعُ» به استبداد باز می‌گردد.
و «الفیء» یعنی غنمیت و خراج و در مجموع «فیء» به آنچه مسلمین از اموال کفّار در جنگ به دست می‌آورند.
«و الزّهید» یعنی کَم، اندک و «الحصید» به زراعت و درو شده گویند و در نسخه‌ای که جمله‌ی «زرعکم حصیداً» آمده کنایه از گرفتن اموال آنها به ناحق است و در نسخه‌ی دیگر که «جمعکم حصیداً» آمده احتمال دارد باز هم منظور حضرت، همان گرفتن اموال به ناحق باشد، ممکن است کنایه از قتل و ناامیدی آنها باشد.
و جمله‌ی «انّی بکم» یعنی و همانا من ملحق می‌کنم هدایت را به شما و «عمیت علیکم» یعنی من می‌ترسم و امر را مشتبه می‌بینم و اگر «عمّیت» را با تشدید بخوانیم صیغه‌ی مجهول می‌شود و معنی آن «لُبّست» می‌شود یعنی امر مشتبه‌ست.
و گفته شده ضمائری که در این روایت است به رحمت، که از آن تعبیر به نبوّت پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم شده برمی گردد و بعضی گفته‌اند ضمائر به بیّنه که همان معجزه یا یقین و آگاهی در امر خداست برمی گردد و در این مقام احتمال دارد ضمائر به رحمت خداوند که همان امامت و هدایت به راه مستقیم، با اطاعت از امام عادل حاصل می‌شود و یا ضمیر برمی گردد به امامت حقّه و اطاعت از کسی که خداوند او را اختیار کرده و اطاعتش را واجب نموده، برمی گردد و یا اینکه به بصیرت در دین و امثال آن برمی گردد.
و جمله‌ی «الیکم عنّی» یعنی دست از من بردارید و در آنجا که حضرت فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها می‌فرماید:
«بعد تعذیرکم» یعنی از تقصیر و کوتاهی که کردید و کلمه‌ی «المعذر» به عذرخواهی ظاهری گویند، که شخص عذرخواه، حقیقتاً از کرده‌ی خود پشیمان نیست و فقط در ظاهر معذرت خواهی می‌کند.

 

[روایت شماره] (11)

کِتَابُ دَلائِلِ الْإِمَامَةِ لِلطَّبَرِیِّ: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ بْنِ مُوسَی التَّلَّعُکْبَرِیِّ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ، عَنْ أَحْمَدَ الْبَرْقِیِّ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی، عَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ، عَنِ ابْنِ سِنَانٍ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ:
قُبِضَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها فِی جُمَادَی الْآخِرَةِ یَوْمَ الثَّلاثَاءِ لِثَلاثٍ خَلَوْنَ مِنْهُ سَنَةَ إِحْدَی عَشْرَةَ مِنَ الْهِجْرَةِ وَ کَانَ سَبَبُ وَفَاتِهَا أَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَی عُمَرَ لَکَزَهَا بِنَعْلِ السَّیْفِ بِأَمْرِهِ، فَأَسْقَطَتْ مُحْسِناً وَ مَرِضَتْ مِنْ ذَلِکَ مَرَضاً شَدِیداً وَ لَمْ تَدَعْ أَحَداً مِمَّنْ آذَاهَا یَدْخُلُ عَلَیْهَا.
وَ کَانَ الرَّجُلانِ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم سَأَلا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنْ یَشْفَعَ لَهُمَا إِلَیْهَا، فَسَأَلَهَا أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ، فَلَمَّا دَخَلا عَلَیْهَا قَالا لَهَا: کَیْفَ أَنْتِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ؟
قَالَتْ:
بِخَیْرٍ بِحَمْدِاللَّهِ، ثُمَّ قَالَتْ لَهُمَا: مَا سَمِعْتُمَا النَّبِی یَقُولُ: فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَی اللَّهَ؟ قَالا: بَلَی،
قَالَتْ:
فَوَاللَّهِ لَقَدْ آذَیْتُمَانِی،
قَالَ:
فَخَرَجَا مِنْ عِنْدِهَا سلام الله علیها وَ هِیَ سَاخِطَةٌ عَلَیْهِمَا.
قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ: وَ رُوِیَ أَنَّهَا قُبِضَتْ لِعَشْرٍ بَقِینَ مِنْ جُمَادَی الْآخِرَةِ وَ قَدْ کَمَلَ عُمُرُهَا یَوْمَ قُبِضَتْ ثَمَانِیَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ خَمْساً وَ ثَمَانِینَ یَوْماً بَعْدَ وَفَاةِ أَبِیهَا، فَغَسَّلَهَا أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ لَمْ یَحْضُرْهَا غَیْرُهُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ زَیْنَبُ وَ أُمُّ کُلْثُومٍ وَ فِضَّةُ جَارِیَتُهَا وَ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَیْسٍ وَ أَخْرَجَهَا إِلَی الْبَقِیعِ فِی اللَّیْلِ وَ مَعَهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ صَلَّی عَلَیْهَا وَ لَمْ یَعْلَمْ بِهَا وَ لا حَضَرَ وَفَاتَهَا وَ لا صَلَّی عَلَیْهَا أَحَدٌ مِنْ سَائِرِ النَّاسِ غَیْرُهُمْ وَ دَفَنَهَا بِالرَّوْضَةِ وَ عَمَّی مَوْضِعَ قَبْرِهَا.
وَ أَصْبَحَ الْبَقِیعُ لَیْلَةً دُفِنَتْ وَ فِیهِ أَرْبَعُونَ قَبْراً جُدُداً وَ إِنَّ الْمُسْلِمِینَ لَمَّا عَلِمُوا وَفَاتَهَا جَاءُوا إِلَی الْبَقِیعِ، فَوَجَدُوا فِیهِ أَرْبَعِینَ قَبْراً، فَأَشْکَلَ عَلَیْهِمْ قَبْرُهَا مِنْ سَائِرِ الْقُبُورِ، فَضَجَّ النَّاسُ وَ لامَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ قَالُوا: لَمْ یُخَلِّفْ نَبِیُّکُمْ فِیکُمْ إِلا بِنْتاً وَاحِدَةً تَمُوتُ وَ تُدْفَنُ وَ لَمْ تَحْضُرُوا وَفَاتَهَا وَ الصَلاةَ عَلَیْهَا وَ لا تَعْرِفُوا قَبْرَهَا.
ثُمَّ قَالَ وُلاةُ الْأَمْرِ مِنْهُمْ: هَاتُمْ مِنْ نِسَاءِ الْمُسْلِمِینَ مَنْ یَنْبُشُ هَذِهِ الْقُبُورَ حَتَّی نَجِدَهَا فَنُصَلِّیَ عَلَیْهَا وَ نَزُورَ قَبْرَهَا، فَبَلَغَ ذَلِکَ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَخَرَجَ مُغْضَباً قَدِ احْمَرَّتْ عَیْنَاهُ وَ دَرَّتْ أَوْدَاجُهُ وَ عَلَیْهِ قَبَاهُ الْأَصْفَرُ الَّذِی کَانَ یَلْبَسُهُ فِی کُلِّ کَرِیهَةٍ وَ هُوَ مُتَوَکِّئٌ عَلَی سَیْفِهِ ذِی الْفَقَارِ، حَتَّی وَرَدَ الْبَقِیعَ، فَسَارَ إِلَی النَّاسِ النَّذِیرُ وَ قَالُوا: هَذَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَدْ أَقْبَلَ کَمَا تَرَوْنَهُ یُقْسِمُ بِاللَّهِ لَئِنْ حُوِّلَ مِنْ هَذِهِ الْقُبُورِ حَجَرٌ لَیَضَعَنَّ السَّیْفَ عَلَی غَابِرِ الْآخِرِ.
فَتَلَقَّاهُ عُمَرُ وَ مَنْ مَعَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ قَالَ لَهُ: مَا لَکَ یَا أَبَاالْحَسَنِ وَاللَّهِ لَنَنْبُشَنَّ قَبْرَهَا وَ لَنُصَلِّیَنَّ عَلَیْهَا، فَضَرَبَ عَلِیٌّ علیه السلام بِیَدِهِ إِلَی جَوَامِعِ ثَوْبِهِ فَهَزَّهُ، ثُمَّ ضَرَبَ بِهِ الْأَرْضَ وَ قَالَ لَهُ: یَا ابْنَ السَّوْدَاءِ أَمَّا حَقِّی فَقَدْ تَرَکْتُهُ مَخَافَةَ أَنْ یَرْتَدَّ النَّاسُ عَنْ دِینِهِمْ وَ أَمَّا قَبْرُ فَاطِمَةَ فَوَالَّذِی نَفْسُ عَلِیٍّ بِیَدِهِ، لَئِنْ رُمْتَ وَ أَصْحَابُکَ شَیْئاً مِنْ ذَلِکَ لاسْقِیَنَّ الْأَرْضَ مِنْ دِمَائِکُمْ، فَإِنْ شِئْتَ فَاعْرِضْ یَا عُمَرُ.
فَتَلَقَّاهُ أَبُوبَکْرٍ فَقَالَ:
یَا أَبَاالْحَسَنِ بِحَقِّ رَسُولِ اللَّهِ وَ بِحَقِّ مَنْ فَوْقَ الْعَرْشِ إِلا خَلَّیْتَ عَنْهُ فَإِنَّا غَیْرُ فَاعِلِینَ شَیْئاً تَکْرَهُهُ،
قَالَ:
فَخَلَّی عَنْهُ وَ تَفَرَّقَ النَّاسُ وَ لَمْ یَعُودُوا إِلَی ذَلِکَ.
طبری در کتاب دلائل الامامه (550) با چند واسطه از امام جعفر صادق علیه السلام روایت می‌کند که فرمود:
حضرت فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها روز سه شنبه، سوّم ماه جُمادی الثّانیه‌ی سنه‌ی 11 هجری به شهادت رسید. علّت شهادت آن حضرت همان ضربه‌ای بود که قنفذ غلام عمر به دستور او با پهنای شمشیر به حضرتش زد (551).
حضرت زهرا علیه السلام به علّت آن ضربه حضرت محسن علیه السلام را سقط نمود و بدین جهت به شدّت مریض شد و نگذاشت احدی از آن افرادی که حضرتش را اذیّت کرده بودند نزد ایشان وارد شوند.
آن دو نفر [ابوبکر و عمر ] که از اصحاب پیامبر خدا بودند از حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام تقاضا نمودند:
نزد حضرت فاطمه سلام الله علیها برای ایشان شفاعت نماید.
وقتی حضرت امیر علیه السلام برای آنان اجازه گرفت و به حضور آن حضرت مشرّف شدند گفتند:
ای دختر پیغمبر خدا! در چه حالی هستید؟
فرمود:
خدا را شکر، خوبم.
آنگاه به آنها فرمود:
آیا نشنیدید که پیامبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم می‌فرمود:
فاطمه پاره‌ی تن من است، کسی که او را اذیّت کند مرا اذیّت کرده و کسی که مرا اذیّت کند خدا را اذیّت کرده؟
گفتند:
بله.
فرمود:
به خدا قسم که شما مرا اذیّت کرده اید. آنها از نزد حضرت فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها خارج شدند در حالی که آن بانو بر آنان خشمناک بود.
محمّد بن هُمام می‌گوید روایت شده:
حضرت فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها در روز بیستم ماه جمادی الثّانی به شهادت رسید. عُمْر آن حضرت بعد از پدر بزرگوارش هجده سال و هشتاد و پنج روز بود.
حضرت امیر علیه السلام آن بانو را غسل داد. در موقع غسل دادن وی، غیر از حضرت امیر، حضرت حَسَنین، زینب، امّ کلثوم، ، فضّه‌ی خادمه و اَسماء بنت عُمَیْس کسی حضور نداشت.
آنگاه جنازه‌ی آن بانو را شبانه با حضرت حسنین علیهما السلام به جانب بقیع حمل کردند و نماز بر بدن آن حضرت خواندند، کسی از شهادت آن معظّمه باخبر نشد، احدی از مردم بر بدن آن حضرت نماز نخواند مگر آن افرادی که گفته شد. بدن مبارک آن حضرت را در روضه‌ی مقدّسه دفن و موضع قبرش را پنهان کردند.
صبح آن شبی که حضرت فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها را دفن نمودند اثر چهل قبر جدید در قبرستان بقیع مشاهده می‌شد.
هنگامی که مسلمانان از شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها آگاه و متوجّه بقیع شدند مواجه با چهل قبر جدید گردیدند، نتوانستند قبر حضرت زهراء سلام الله علیها را از میان آن چهل قبر تشخیص دهند.
عموم مردم از این مصیبت ضَجّه زدند و یکدیگر را ملامت نمودند و گفتند:
پیغمبر شما بیشتر از یک دختر به یادگار ننهاد، فاطمه به شهادت رسید و دفن شد و شما در موقع شهادتش حاضر نشدید و نماز بر جنازه‌اش نگذاشتید و قبر او را هم نمی‌دانید! !
آنگاه بزرگان قوم گفتند:
گروهی از زنان مسلمان را احضار کنید که این قبرها را بشکافند تا جنازه‌ی فاطمه را به دست آوریم و بر بدن او نماز بخوانیم و قبرش را زیارت کنیم.
هنگامی که این خبر توطئه به گوش حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام رسید، آن حضرت خشمناک و با چشمانی قرمز، رگ‌های متورّم شده‌ی گردن، قبای زرد رنگی پوشیده بود، که آن را در موقع غضب و ناراحتی می‌پوشید، تکیه بر ذوالفقار کرده بود، آمد تا وارد بقیع شد. شخصی در میان مردم رفت و گفت:
این علی بن ابیطالب است که با این حالت آمده‌ست. علی قسم می‌خُورَد که اگر یک سنگ از این قبور جابجا شود شمشیر را در میان همه‌ی شما بگذارد و تا آخرین نفر شما را نابود نماید.
عمر و یارانش با حضرت امیر علیه السلام ملاقات نمود و گفت:
یا اباالحسن! چه منظوری داری؟ به خدا قسم ما قبر فاطمه را می‌شکافیم و بر جنازه‌اش نماز می‌گزاریم.
حضرت امیر علیه السلام لباس‌های او را گرفت و از جای بلند کرده و بر زمین کوبید و فرمود:
یابن السّوداء! من حقّ خود (یعنی مقام خلافت) را بدین جهت از دست دادم که مبادا مردم از دین خویشتن برگردند.
امّا درباره‌ی قبر فاطمه، به حقّ آن خدایی که جان علی در دست قدرت اوست اگر تو و یارانت راجع به این قبرها عملی انجام دهید زمین را از خون شما سیراب خواهم کرد. عمر! از این خیال درگذر.
پس از عمر، ابوبکر با حضرت امیر علیه السلام ملاقات نمود و گفت:
یا اباالحسن! تو را به حقّ پیغمبر و آن کسی که بالای عرش است قسم می‌دهم که از عمر دست برداری، زیرا ما از انجام دادن عملی که تو نمی‌پسندی خودداری می‌نماییم.
راوی می‌گوید:
حضرت علی علیه السلام عمر را رها کرد و مردم پراکنده شدند و به دنبال مقصود خود بازنگشتند (یعنی دنبال عمل قبلی خود نرفتند).

 

[روایت شماره] (12)

[الأمالی للشّیخ الطوسی ] ابْنُ حَمَّوَیْهِ، عَنْ أَبِی الْحُسَیْنِ، عَنْ أَبِی خَلِیفَةَ، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْفَضْلِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی رَجَاءٍ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ عَنْ سَعْدٍ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی رَافِعٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ سَلْمَی امْرَأَةِ أَبِی رَافِعٍ قَالَتْ:
مَرِضَتْ فَاطِمَةُ، فَلَمَّا کَانَ الْیَوْمُ الَّذِی مَاتَتْ فِیهِ قَالَتْ:
هَیِّئِی لِی مَاءً، فَصَبَبْتُ لَهَا، فَاغْتَسَلَتْ کَأَحْسَنِ مَا کَانَتْ تَغْتَسِلُ، ثُمَّ قَالَتِ: ایتِینِی بِثِیَابٍ جُدُدٍ، فَلَبِسَتْهَا، ثُمَّ أَتَتِ الْبَیْتَ الَّذِی کَانَتْ فِیهِ فَقَالَتِ: افْرُشِی لِی فِی وَسَطِهِ، ثُمَّ اضْطَجَعَتْ وَ اسْتَقْبَلَتِ الْقِبْلَةَ وَ وَضَعَتْ یَدَهَا تَحْتَ خَدِّهَا وَ قَالَتْ:
إِنِّی مَقْبُوضَةٌ الْآنَ فَلا أُکْشَفَنَّ فَإِنِّی قَدِ اغْتَسَلْتُ،
قَالَتْ:
وَ مَاتَتْ فَلَمَّا جَاءَ عَلِیٌّ أَخْبَرْتُهُ فَقَالَ:
لا تُکْشَفُ، فَحَمَلَهَا یَغْسِلُهَا سلام الله علیها.
بیان: لعلّها سلام الله علیها إنّما نهت عن کشف العورة و الجسد للتنظیف و لم تنه عن الغسل.
در کتاب امالی شیخ طوسی (552) با چند واسطه از زن ابورافع روایت می‌کند که گفت:
ایّام کسالت حضرت فاطمه سلام الله علیها بود. پس در روز شهادتش حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها به من فرمود:
آب برایم مهیّا کن. بعد از اینکه آب مهیّا شد آن معظّمه به بهترین صورت، شستشو نمود و سپس فرمود:
لباس‌های جدیدی نزد من بیاور، وقتی من لباس‌ها را آوردم و حضرتش آنها را پوشید، وارد اتاق شد و فرمود:
فرش را در میان آن بینداز.
آنگاه آن بانو رو به قبله خوابید و دست‌های مبارکش را زیر صورت نهاد و فرمود:
من اکنون قبض روح می‌شوم، مبادا لباس من درآورده شود، زیرا من بدنم را را شستشو داده‌ام، این بفرمود و به شهادت رسید.
موقعی که حضرت امیر علیه السلام آمد، من جریان را برای حضرتش شرح دادم فرمود:
باز نکن.
آنگاه آن بزرگوار بدن زهرای اطهر سلام الله علیها را بُرد و غسل داد.
بیان: شاید منظور حضرت زهرا سلام الله علیها که می‌فرماید:
«مرا برهنه نکنید زیرا من غسل کرده ام» این باشد که آن حضرت نهی فرموده از کشف عورت و جسد مبارکش برای شستشو و نظافت، نه اینکه از غسل دادن بدن شریفشان نهی کرده باشند.

 

[روایت شماره] (13)

[الأمالی للصّدوق ] الدَّقَّاقُ، عَنِ الْأَسَدِیِّ، عَنِ النَّخَعِیِّ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ ابْنِ الْبَطَائِنِیِّ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ جُبَیْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی خَبَرٍ طَوِیلٍ قَدْ أَثْبَتْنَاهُ فِی بَابِ مَا أَخْبَرَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم بِظُلْمِ أَهْلِ الْبَیْتِ قَالَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم:
وَ أَمَّا ابْنَتِی فَاطِمَةُ سلام الله علیها فَإِنَّهَا سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ، مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ هِیَ بَضْعَةٌ مِنِّی وَ هِیَ نُورُ عَیْنِی وَ هِیَ ثَمَرَةُ فُؤَادِی وَ هِیَ رُوحِیَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیَّ وَ هِیَ الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِیَّةُ، مَتَی قَامَتْ فِی مِحْرَابِهَا بَیْنَ یَدَیْ رَبِّهَا جَلَّ جَلالُهُ زَهَرَ نُورُهَا لِمَلائِکَةِ السَّمَاءِ کَمَا یَزْهَرُ نُورُ الْکَوَاکِبِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لِمَلائِکَتِهِ: یَا مَلائِکَتِی انْظُرُوا إِلَی أَمَتِی فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ إِمَائِی قَائِمَةً بَیْنَ یَدَیَّ، تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِیفَتِی وَ قَدْ أَقْبَلَتْ بِقَلْبِهَا عَلَی عِبَادَتِی، أُشْهِدُکُمْ أَنِّی قَدْ آمَنْتُ شِیعَتَهَا مِنَ النَّارِ.
وَ إِنِّی لَمَّا رَأَیْتُهَا ذَکَرْتُ مَا یُصْنَعُ بِهَا بَعْدِی، کَأَنِّی بِهَا وَ قَدْ دَخَلالذُّلُّ بَیْتَهَا وَ انْتُهِکَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقُّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثُهَا وَ کُسِرَ جَنْبُهَا وَ أَسْقَطَتْ جَنِینَهَا وَ هِیَ تُنَادِی: یَا مُحَمَّدَاهْ، فَلا تُجَابُ وَ تَسْتَغِیثُ، فَلا تُغَاثُ، فَلا تَزَالُ بَعْدِی مَحْزُونَةً، مَکْرُوبَةً، بَاکِیَةً، تَتَذَکَّرُ انْقِطَاعَ الْوَحْیِ عَنْ بَیْتِهَا مَرَّةً وَ تَتَذَکَّرُ فِرَاقِی أُخْرَی وَ تَسْتَوْحِشُ إذَا جَنَّهَا اللَّیْلُ لِفَقْدِ صَوْتِیَ الَّذِی کَانَتْ تَسْتَمِعُ إِلَیْهِ إذَا تَهَجَّدَتْ بِالْقُرْآنِ، ثُمَّ تَرَی نَفْسَهَا ذَلِیلَةً بَعْدَ أَنْ کَانَتْ فِی أَیَّامِ أَبِیهَا عَزِیزَةً.
فَعِنْدَ ذَلِکَ یُؤْنِسُهَا اللَّهُ تَعَالَی ذِکْرُهُ بِالْمَلائِکَةِ فَنَادَتْهَا بِمَا نَادَتْ بِهِ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ فَتَقُولُ: یَا فَاطِمَةُ «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ» (553) یَا فَاطِمَةُ «اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ» (554).
ثُمَّ یَبْتَدِئُ بِهَا الْوَجَعُ فَتَمْرَضُ فَیَبْعَثُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَیْهَا مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ تُمَرِّضُهَا وَ تُؤْنِسُهَا فِی عِلَّتِهَا، فَتَقُولُ عِنْدَ ذَلِکَ: یَا رَبِّ إِنِّی قَدْ سَئِمْتُ الْحَیَاةَ وَ تَبَرَّمْتُ بِأَهْلِ الدُّنْیَا، فَأَلْحِقْنِی بِأَبِی، فَیُلْحِقُهَا اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِی، فَتَکُونُ أَوَّلَ مَنْ یَلْحَقُنِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی، فَتَقْدَمُ عَلَیَّ مَحْزُونَةً، مَکْرُوبَةً، مَغْمُومَةً، مَغْصُوبَةً، مَقْتُولَةً، فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِکَ: اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِی نَارِکَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَیْهَا حَتَّی أَلْقَتْ وَلَدَهَا، فَتَقُولُ الْمَلائِکَةُ: عِنْدَ ذَلِکَ آمِینَ.
شیخ صدوق در کتاب امالی (555) با چند واسطه از پیغمبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم در خصوص ظلم به اهل بیت: روایت می‌کند که فرمود:
فاطمه دختر من سرور زنان اوّلین و آخرین اهل جهان است. فاطمه‌ی زهراء پاره‌ی تن، نور چشم من، میوه‌ی قلب من، روح من بین دو پهلوی من است. زهراء حوریّه‌ایست که به شکل انسان در آمده‌ست. هنگامی که حضرت فاطمه سلام الله علیها مقابل پروردگار خود در میان محراب عبادت می‌ایستد نور او برای ملائکه‌ی آسمان، نظیر نور ستارگان از برای اهل زمین می‌درخشد.
خدای رؤوف به ملائکه‌ی خود می‌فرماید:
ای ملائکه‌ی من! به فاطمه که بزرگترین بندگان من است نظر کنید چگونه در مقابل من قرار گرفته‌ست. اعضاء و جوارح او از خوف من می‌لرزد.
حضرت فاطمه سلام الله علیها با توجّه قلبی مشغول عبادت من شده‌ست. من شما را شاهد می‌گیرم که شیعیان وی را از آتش در امان می‌گذارم.
سپس پیامبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فرمود:
هر گاه به زهرایم می‌نگرم به یاد آن ستم‌هایی می‌آیم که بعد از من در حقّ او خواهد شد. گویا می‌بینم که ذلّت داخل خانه‌ی وی شده، احترامش از دست رفته، حقّش را غصب نموده، از دریافت ارث خود ممنوع شده، پهلوی او شکسته و جنینش سقط شده است و فریاد می‌زند:
یا مُحمّداه! ولی کسی به دادش نمی‌رسد، استغاثه می‌کند ولی کسی به فریادش نخواهد رسید. لذا بعد از من دائماً محزون، غصّه دار، گریان بوده و گاهی یادآور می‌شود که وحی از خانه‌اش قطع شده، گاهی مفارقت مرا به خاطر خواهد آورد، هر گاه شب شود برای اینکه صدای تلاوت قرآن مرا در نماز شب نمی‌شنود دچار وحشت خواهد شد. سپس خویشتن را بعد از آنکه در ایّام حیات پدر، عزیزترین افراد بود، ذلیل خواهد دید.
در همین موقع است که خدای رؤوف ملائکه را مونس حضرت فاطمه سلام الله علیها قرار می‌دهد. ملائکه فاطمه را به همان ندایی، ندا می‌کنند که حضرت مریم را ندا کردند و به ایشان می‌گویند:
ای فاطمه! «خداوند تو را برگزیده و پاک ساخته و بر تمام زنان جهان برتری داده است». ای فاطمه! «برای پروردگار خود خضوع کن و سجده بجا آور و با رکوع کنندگان رکوع کن».
سپس درد و مرض بر او غلبه خواهد کرد.
آنگاه خدای سبحان حضرت مریم سلام الله علیها را می‌فرستد تا پرستار و مونس حضرت فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها باشد.
در همین موقع است که حضرت زهرا اطهر سلام الله علیها عرض می‌کند:
پروردگارا! من از زندگی سیر شده و از مردم دنیا بیزارم، مرا به پدرم ملحق نما. خدای توانا او را به من ملحق می‌نماید، او اوّلین کسیست از اهل بیتم، که به من ملحق خواهد شد. فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها در حالی که محزون، غصّه دار، مغموم، با حقّ غصب شده و شهیده شده باشد بر من وارد خواهد شد. من در آن موقع می‌گویم:
بار خدایا! هر کسی را که به فاطمه ظلم کرده باشد لعنت کن! آن کسی که حقّ زهراء را غصب نموده باشد عِقاب و عذاب کن! آن کسی که فاطمه را ذلیل کرده باشد، ذلیل کن! آن کسی که ضربه به پهلوی فاطمه زد تا فرزند خود را سقط نمود، در دوزخ جاودانی کن! ملائکه در این هنگام می‌گویند:
آمین!

 

[روایت شماره] (14)

[الأمالی للصّدوق ] ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ، عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ، عَنِ ابْنِ أَبِی الْخَطَّابِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی، عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام ، عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ:
قَالَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم یَقُولُ: لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام قَبْلَ مَوْتِهِ بِثَلاثٍ: سَلامٌ عَلَیْکَ یَا أَبَا الرَّیْحَانَتَیْنِ، أُوصِیکَ بِرَیْحَانَتِی مِنَ الدُّنْیَا، فَعَنْ قَلِیلٍ یَنْهَدُّ رُکْنَاکَ وَ اللَّهُ خَلِیفَتِی عَلَیْکَ.
فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام :
هَذَا أَحَدُ رُکْنَیَّ الَّذِی قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم، فَلَمَّا مَاتَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها قَالَ عَلِیٌّ: هَذَا الرُّکْنُ الثَّانِی الَّذِی قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم.
[معانی الأخبار ] أبی، عن سعد، عن ابن عیسی، عن محمد بن یونس، عن حماد مثله.
شیخ صدوق در کتاب امالی (556) با چند واسطه از جابر بن عبدالله روایت می‌کند که گفت:
سه روز قبل از شهادت پیغمبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم از آن حضرت شنیدم به حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام می‌فرمود:
ای پدر دو نوگل من! سلام بر تو باد، من درباره‌ی دو نوگل دنیوی خود به تو سفارش می‌نمایم، طولی نمی‌کشد که تو دو رکن خویشتن را از دست خواهی داد، من تو را به خدا می‌سپارم.
هنگامی که پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به شهادت رسید حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام فرمود:
این یکی از آن دو رکن من بود که رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به من خبر داد. موقعی که حضرت فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها به شهادت رسید حضرت امیر علیه السلام فرمود:
این دوّمین رکنی بود که پیغمبر خدا به من خبر داد.
در کتاب معانی الأخبار صفحه‌ی 403، حدیث 69 مانند این حدیث نقل شده‌ست.

 

[روایت شماره] (15)

أَقُولُ: وَجَدْتُ فِی بَعْضِ الْکُتُبِ خَبَراً فِی وَفَاتِهَا سلام الله علیها فَأَحْبَبْتُ إِیرَادَهُ وَ إِنْ لَمْ آخُذْهُ مِنْ أَصْلٍ یُعَوَّلُ عَلَیْهِ.
رَوَی وَرَقَةُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ الأَزْدِیُّ قَالَ:
خَرَجْتُ حَاجّاً إِلَی بَیْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ رَاجِیاً لِثَوَابِ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، فَبَیْنَمَا أَنَا أَطُوفُ وَ إذَا أَنَا بِجَارِیَةٍ سَمْرَاءَ وَ مَلِیحَةِ الْوَجْهِ عَذَبَةِ الْکَلامِ وَ هِیَ تُنَادِی بِفَصَاحَةِ مَنْطِقِهَا وَ هِیَ تَقُولُ:
اللَّهُمَّ رَبَّ الْکَعْبَةِ الْحَرَامِ وَ الْحَفَظَةِ الْکِرَامِ وَ زَمْزَمَ وَ الْمَقَامِ وَ الْمَشَاعِرِ الْعِظَامِ وَ رَبَّ مُحَمَّدٍ خَیْرِ الْأَنَامِ، صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ الْبَرَرَةِ الْکِرَامِ [أَسْأَلُکَ ] أَنْ تَحْشُرَنِی مَعَ سَادَاتِیَ الطَّاهِرِینَ وَ أَبْنَائِهِمُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ الْمَیَامِینِ. أَلا فَاشْهَدُوا یَا جَمَاعَةَ الْحُجَّاجِ وَ الْمُعْتَمِرِینَ أَنَّ مَوَالِیَّ خِیَرَةُ الْأَخْیَارِ وَ صَفْوَةُ الْأَبْرَارِ وَ الَّذِینَ عَلا قَدْرُهُمْ عَلَی الْأَقْدَارِ وَ ارْتَفَعَ ذِکْرُهُمْ فِی سَائِرِ الْأَمْصَارِ الْمُرْتَدِینَ بِالْفَخَارِ (557).
قَالَ وَرَقَةُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ: فَقُلْتُ: یَا جَارِیَةُ إِنِّی لاظُنُّکِ مِنْ مَوَالِی أَهْلِ الْبَیْتِ: فَقَالَتْ:
أَجَلْ قُلْتُ لَهَا وَ مَنْ أَنْتِ مِنْ مَوَالِیهِمْ قَالَتْ أَنَا فِضَّةُ أَمَةُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ ابْنَةِ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهَا وَ عَلَی أَبِیهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِیهَا.
فَقُلْتُ: لَهَا مَرْحَباً بِکِ وَ أَهْلاً وَ سَهْلاً، فَلَقَدْ کُنْتُ مُشْتَاقاً إِلَی کَلامِکِ وَ مَنْطِقِکِ فَأُرِیدُ مِنْکِ السَّاعَةَ أَنْ تُجِیبِینِی مِنْ مَسْأَلَةٍ أَسْأَلُکِ، فَإذَا أَنْتِ فَرَغْتِ مِنَ الطَّوَافِ قِفِی لِی عِنْدَ سُوقِ الطَّعَامِ حَتَّی آتِیَکِ وَ أَنْتِ مُثَابَةٌ مَأْجُورَةٌ، فَافْتَرَقْنَا.
فَلَمَّا فَرَغْتُ مِنَ الطَّوَافِ وَ أَرَدْتُ الرُّجُوعَ إِلَی مَنْزِلِی جَعَلْتُ طَرِیقِی عَلَی سُوقِ الطَّعَامِ وَ إذَا أَنَا بِهَا جَالِسَةً فِی مَعْزَلٍ عَنِ النَّاسِ، فَأَقْبَلْتُ عَلَیْهَا وَ اعْتَزَلْتُ بِهَا وَ أَهْدَیْتُ إِلَیْهَا هَدِیَّةً وَ لَمْ أَعْتَقِدْ أَنَّهَا صَدَقَةٌ، ثُمَّ قُلْتُ لَهَا: یَا فِضَّةُ أَخْبِرِینِی عَنْ مَوْلاتِکِ فَاطِمَةَ الزهراء سلام الله علیها وَ مَا الَّذِی رَأَیْتِ مِنْهَا عِنْدَ وَفَاتِهَا بَعْدَ مَوْتِ أَبِیهَا محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم.
قَالَ وَرَقَةُ: فَلَمَّا سَمِعَتْ کَلامِی تَغَرْغَرَتْ عَیْنَاهَا بِالدُّمُوعِ ثُمَّ انْتَحَبَتْ نَادِبَةً وَ قَالَتْ:
یَا وَرَقَةَ بْنَ عَبْدِاللَّهِ هَیَّجْتَ عَلَیَّ حُزْناً سَاکِناً وَ أَشْجَاناً فِی فُؤَادِی کَانَتْ کَامِنَةً، فَاسْمَعِ الْآنَ مَا شَاهَدْتُ مِنْهَا سلام الله علیها.
اعْلَمْ أَنَّهُ لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهُ افْتَجَعَ لَهُ الصَّغِیرُ وَ الْکَبِیرُ وَ کَثُرَ عَلَیْهِ الْبُکَاءُ وَ قَلَّ الْعَزَاءُ وَ عَظُمَ رُزْؤُهُ عَلَی الْأَقْرِبَاءِ وَ الْأَصْحَابِ وَ الْأَوْلِیَاءِ وَ الْأَحْبَابِ وَ الْغُرَبَاءِ وَ الْأَنْسَابِ وَ لَمْ تَلْقَ إِلا کُلَّ بَاکٍ وَ بَاکِیَةٍ وَ نَادِبٍ وَ نَادِبَةٍ وَ لَمْ یَکُنْ فِی أَهْلِ الْأَرْضِ وَ الْأَصْحَابِ وَ الْأَقْرِبَاءِ وَ الْأَحْبَابِ، أَشَدَّ حُزْناً وَ أَعْظَمَ بُکَاءً وَ انْتِحَاباً مِنْ مَوْلاتِی فَاطِمَةَ الزهراء سلام الله علیها وَ کَانَ حُزْنُهَا یَتَجَدَّدُ وَ یَزِیدُ وَ بُکَاؤُهَا یَشْتَدُّ.
فَجَلَسْتُ سَبْعَةَ أَیَّامٍ لا یَهْدَأُ لَهَا أَنِینٌ وَ لا یَسْکُنُ مِنْهَا الْحَنِینُ، کُلُّ یَوْمٍ جَاءَ کَانَ بُکَاؤُهَا أَکْثَرَ مِنَ الْیَوْمِ الْأَوَّلِ، فَلَمَّا فِی الْیَوْمِ الثَّامِنِ أَبْدَتْ مَا کَتَمَتْ مِنَ الْحُزْنِ، فَلَمْ تُطِقْ صَبْراً إِذْ خَرَجَتْ وَ صَرَخَتْ، فَکَأَنَّهَا مِنْ فَمِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم تَنْطِقُ؛ فَتَبَادَرَتِ النِّسْوَانُ وَ خَرَجَتِ الْوَلائِدُ وَ الْوِلْدَانُ وَ ضَجَّ النَّاسُ بِالْبُکَاءِ وَ النَّحِیبِ وَ جَاءَ النَّاسُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَ أُطْفِئَتِ الْمَصَابِیحُ لِکَیْلا تَتَبَیَّنَ صَفَحَاتُ النِّسَاءِ وَ خُیِّلَ إِلَی النِّسْوَانِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم قَدْ قَامَ مِنْ قَبْرِهِ وَ صَارَتِ النَّاسُ فِی دَهْشَةٍ وَ حَیْرَةٍ لِمَا قَدْ رَهِقَهُمْ وَ هِیَ سلام الله علیها تُنَادِی وَ تَنْدُبُ أَبَاهُ: وَاأَبَتَاهْ، وَاصَفِیَّاهْ، وَامُحَمَّدَاهْ! وَا أَبَاالْقَاسِمَاهْ، وَا رَبِیعَ الْأَرَامِلِ وَ الْیَتَامَی، مَنْ لِلْقِبْلَةِ وَ الْمُصَلَّی وَ مَنْ لِابْنَتِکَ الْوَالِهَةِ الثَّکْلَی.
ثُمَّ أَقْبَلَتْ تَعْثُرُ فِی أَذْیَالِهَا وَ هِیَ لا تُبْصِرُ شَیْئاً مِنْ عَبْرَتِهَا وَ مِنْ تَوَاتُرِ دَمْعَتِهَا حَتَّی دَنَتْ مِنْ قَبْرِ أَبِیهَا محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فَلَمَّا نَظَرَتْ إِلَی الْحُجْرَةِ وَقَعَ طَرْفُهَا عَلَی الْمِأْذَنَةِ فَقَصُرَتْ خُطَاهَا وَ دَامَ نَحِیبُهَا وَ بُکَاهَا، إِلَی أَنْ أُغْمِیَ عَلَیْهَا، فَتَبَادَرَتِ النِّسْوَانُ إِلَیْهَا فَنَضَحْنَ الْمَاءَ عَلَیْهَا وَ عَلَی صَدْرِهَا وَ جَبِینِهَا حَتَّی أَفَاقَتْ، فَلَمَّا أَفَاقَتْ مِنْ غَشْیَتِهَا قَامَتْ وَ هِیَ تَقُولُ:
رُفِعَتْ قُوَّتِی وَ خَانَنِی جِلْدِی وَ شَمَتَ بِی عَدُوِّی وَ الْکَمَدُ قَاتِلِی، یَا أَبَتَاهْ بَقِیتُ وَالِهَةً وَحِیدَةً وَ حَیْرَانَةً فَرِیدَةً، فَقَدِ انْخَمَدَ صَوْتِی وَ انْقَطَعَ ظَهْرِی وَ تَنَغَّصَ عَیْشِی وَ تَکَدَّرَ دَهْرِی، فَمَا أَجِدُ یَا أَبَتَاهْ بَعْدَکَ أَنِیساً لِوَحْشَتِی وَ لا رَادّاً لِدَمْعَتِی وَ لا مُعِیناً لِضَعْفِی، فَقَدْ فَنِیَ بَعْدَکَ مُحْکَمُ التَّنْزِیلِ وَ مَهْبَطُ جَبْرَئِیلَ وَ مَحَلُّ مِیکَائِیلَ انْقَلَبَتْ بَعْدَکَ یَا أَبَتَاهْ الْأَسْبَابُ وَ تَغَلَّقَتْ دُونِیَ الْأَبْوَابُ، فَأَنَا لِلدُّنْیَا بَعْدَکَ قَالِیَةٌ وَ عَلَیْکَ مَا تَرَدَّدَتْ أَنْفَاسِی بَاکِیَةٌ، لا یَنْفَدُ شَوْقِی إِلَیْکَ وَ لا حُزْنِی عَلَیْکَ.
ثُمَّ نَادَتْ: یَا أَبَتَاهْ وَا لُبَّاهْ، ثُمَّ قَالَتْ:
إِنَّ حُزْنِی عَلَیْکَ حُزْنٌ جَدِیدٌ
وَ فُؤَادِی وَاللَّهِ صَبٌّ عَنِیدٌ
کُلَّ یَوْمٍ یَزِیدُ فِیهِ شُجُونِی
وَ اکْتِیَابِی عَلَیْکَ لَیْسَ یَبِیدُ
جَلَّ خَطْبِی فَبَانَ عَنِّی عَزَائِی
فَبُکَائِی کُلَّ وَقْتٍ جَدِیدٌ
إِنَّ قَلْباً عَلَیْکَ یَأْلَفُ صَبْراً
أَوْ عَزَاءً فَإنَّهُ لَجَلِیدٌ
ثُمَّ نَادَتْ: یَا أَبَتَاهْ انْقَطَعَتْ بِکَ الدُّنْیَا بِأَنْوَارِهَا وَ زَوَتْ زَهْرَتُهَا وَ کَانَتْ بِبَهْجَتِکَ زَاهِرَةً، فَقَدِ اسْوَدَّ نَهَارُهَا، فَصَارَ یَحْکِی حَنَادِسَهَا رَطْبَهَا وَ یَابِسَهَا، یَا أَبَتَاهْ لا زِلْتُ آسِفَةً عَلَیْکَ إِلَی التَّلاقِ، یَا أَبَتَاهْ زَالَ غَمْضِی مُنْذُ حَقَّ الْفِرَاقُ، یَا أَبَتَاهْ مَنْ لِلْأَرَامِلِ وَ الْمَسَاکِینِ وَ مَنْ لِلْأُمَّةِ إِلَی یَوْمِ الدِّینِ، یَا أَبَتَاهْ أَمْسَیْنَا بَعْدَکَ مِنَ الْمُسْتَضْعَفِینَ، یَا أَبَتَاهْ أَصْبَحَتِ النَّاسُ عَنَّا مُعْرِضِینَ وَ لَقَدْ کُنَّا بِکَ مُعَظِّمِینَ فِی النَّاسِ غَیْرَ مُسْتَضْعَفِینَ فَأَیُّ دَمْعَةٍ لِفِرَاقِکَ لا تَنْهَمِلُ وَ أَیُّ حُزْنٍ بَعْدَکَ عَلَیْکَ لا یَتَّصِلُ وَ أَیُّ جَفْنٍ بَعْدَکَ بِالنَّوْمِ یَکْتَحِلُ وَ أَنْتَ رَبِیعُ الدِّینِ وَ نُورُ النَّبِیِّینَ، فَکَیْفَ لِلْجِبَالِ لا تَمُورُ وَ لِلْبِحَارِ بَعْدَکَ لا تَغُورُ وَ الْأَرْضُ کَیْفَ لَمْ تَتَزَلْزَلْ.
رُمِیتُ یَا أَبَتَاهْ بِالْخَطْبِ الْجَلِیلِ وَ لَمْ تَکُنِ الرَّزِیَّةُ بِالْقَلِیلِ وَ طُرِقْتُ یَا أَبَتَاهْ بِالْمُصَابِ الْعَظِیمِ وَ بِالْفَادِحِ الْمُهُولِ.
بَکَتْکَ یَا أَبَتَاهْ الْأَمْلاکُ وَ وَقَفَتِ الْأَفْلاکُ، فَمِنْبَرُکَ بَعْدَکَ مُسْتَوْحَشٌ وَ مِحْرَابُکَ خَالٍ مِنْ مُنَاجَاتِکَ وَ قَبْرُکَ فَرِحٌ بِمُوَارَاتِکَ وَ الْجَنَّةُ مُشْتَاقَةٌ إِلَیْکَ وَ إِلَی دُعَائِکَ وَ صَلاتِکَ.
یَا أَبَتَاهْ مَا أَعْظَمَ ظُلْمَةَ مَجَالِسِکَ، فَوَا أَسَفَاهْ عَلَیْکَ إِلَی أَنْ أَقْدِمَ عَاجِلاً عَلَیْکَ وَ أُثْکِلَ أَبُوالْحَسَنِ الْمُؤْتَمَنُ أَبُو وَلَدَیْکَ، الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ أَخُوکَ وَ وَلِیُّکَ وَ حَبِیبُکَ وَ مَنْ رَبَّیْتَهُ صَغِیراً وَ وَاخَیْتَهُ کَبِیراً وَ أَحْلَی أَحْبَابِکَ وَ أَصْحَابِکَ إِلَیْکَ مَنْ کَانَ مِنْهُمْ سَابِقاً وَ مُهَاجِراً وَ نَاصِراً وَ الثَّکْلُ شَامِلُنَا وَ الْبُکَاءُ قَاتِلُنَا وَ الْأَسَی لازِمُنَا.
ثُمَّ زَفَرَتْ زَفْرَةً وَ أَنَّتْ أَنَّةً کَادَتْ رُوحُهَا أَنْ تَخْرُجَ ثُمَّ قَالَت
قَلَّ صَبْرِی وَ بَانَ عَنِّی عَزَائِی
بَعْدَ فَقْدِی لِخَاتَمِ الْأَنْبِیَاءِ
عَیْنُ یَا عَیْنُ اسْکُبِی الدَّمْعَ سَحّاً
وَیْکِ لا تَبْخَلِی بِفَیْضِ الدِّمَاءِ
یَا رَسُولَ الْإِلَهِ یَا خَیْرَةَ اللَّهِ
وَ کَهْفَ الْأَیْتَامِ وَ الضُّعَفَاءِ
قَدْ بَکَتْکَ الْجِبَالُ وَ الْوَحْشُ جَمْعاً
وَ الطَّیْرُ وَ الْأَرْضُ بَعْدُ بَکَی السَّمَاءُ
وَ بَکَاکَ الْحَجُونُ وَ الرُّکْنُ وَ الْمَشْعَرُ
یَا سَیِّدِی مَعَ الْبَطْحَاءِ
وَ بَکَاکَ الْمِحْرَابُ وَ الدَّرْسُ
لِلْقُرْآنِ فِی الصُّبْحِ مُعْلِناً وَ الْمَسَاءِ
وَ بَکَاکَ الْإِسْلامُ إِذْ صَارَ فِی النَّاسِ
غَرِیباً مِنْ سَائِرِ الْغُرَبَاءِ
لَوْ تَرَی الْمِنْبَرَ الَّذِی کُنْتَ تَعْلُوهُ
عَلاهُ الظَّلامُ بَعْدَ الضِّیَاءِ
یَا إِلَهِی عَجِّلْ وَفَاتِی سَرِیعاً
فَلَقَدْ تَنَغَّصَتِ الْحَیَاةُ یَا مَوْلائِی
قَالَتْ:
ثُمَّ رَجَعَتْ إِلَی مَنْزِلِهَا وَ أَخَذَتْ بِالْبُکَاءِ وَ الْعَوِیلِ لَیْلَهَا وَ نَهَارَهَا وَ هِیَ لا تَرْقَأُ دَمْعَتُهَا. وَ لا تَهْدَأُ زَفْرَتُهَا.
وَاجْتَمَعَ شُیُوخُ أَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ أَقْبَلُوا إِلَی أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَقَالُوا لَهُ: یَا أَبَاالْحَسَنِ إِنَّ فَاطِمَةَ سلام الله علیها تَبْکِی اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ فَلا أَحَدٌ مِنَّا یَتَهَنَّأُ بِالنَّوْمِ فِی اللَّیْلِ عَلَی فُرُشِنَا وَ لا بِالنَّهَارِ لَنَا قَرَارٌ، عَلَی أَشْغَالِنَا وَ طَلَبِ مَعَایِشِنَا وَ إِنَّا نُخْبِرُکَ أَنْ تَسْأَلَهَا إِمَّا أَنْ تَبْکِیَ لَیْلاً أَوْ نَهَاراً، فَقَالَ علیه السلام حُبّاً وَ کَرَامَةً.
فَأَقْبَلَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام حَتَّی دَخَلَ عَلَی فَاطِمَةَ سلام الله علیها وَ هِیَ لا تُفِیقُ مِنَ الْبُکَاءِ وَ لا یَنْفَعُ فِیهَا الْعَزَاءُ فَلَمَّا رَأَتْهُ سَکَنَتْ هُنَیْئَةً لَهُ، فَقَالَ لَهَا: یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم إِنَّ شُیُوخَ الْمَدِینَةِ یَسْأَلُونِّی أَنْ أَسْأَلَکِ إِمَّا أَنْ تَبْکِینَ أَبَاکِ لَیْلاً وَ إِمَّا نَهَاراً.
فَقَالَتْ:
یَا أَبَاالْحَسَنِ مَا أَقَلَّ مَکْثِی بَیْنَهُمْ وَ مَا أَقْرَبَ مَغِیبِی مِنْ بَیْنِ أَظْهُرِهِمْ فَوَاللَّهِ لا أَسْکُتُ لَیْلاً وَ لا نَهَاراً أَوْ أَلْحَقَ بِأَبِی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم، فَقَالَ لَهَا عَلِیٌّ علیه السلام :
افْعَلِی یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ مَا بَدَا لَکِ.
ثُمَّ إنَّهُ بَنَی لَهَا بَیْتاً فِی الْبَقِیعِ نَازِحاً عَنِ الْمَدِینَةِ یُسَمَّی بَیْتَ الْأَحْزَانِ وَ کَانَتْ إذَا أَصْبَحَتْ قَدَّمَتِ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ علیهما السلام أَمَامَهَا وَ خَرَجَتْ إِلَی الْبَقِیعِ بَاکِیَةً فَلا تَزَالُ بَیْنَ الْقُبُورِ بَاکِیَةً، فَإذَا جَاءَ اللَّیْلُ أَقْبَلَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِلَیْهَا وَ سَاقَهَا بَیْنَ یَدَیْهِ إِلَی مَنْزِلِهَا.
وَ لَمْ تَزَلْ عَلَی ذَلِکَ إِلَی أَنْ مَضَی لَهَا بَعْدَ مَوْتِ أَبِیهَا سَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ یَوْماً وَ اعْتَلَّتِ الْعِلَّةَ الَّتِی تُوُفِّیَتْ فِیهَا، فَبَقِیَتْ إِلَی یَوْمِ الْأَرْبَعِینَ وَ قَدْ صَلَّی أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام صَلاةَ الظُّهْرِ وَ أَقْبَلَ یُرِیدُ الْمَنْزِلَ إذَا اسْتَقْبَلَتْهُ الْجَوَارِی بَاکِیَاتٍ حَزِینَاتٍ فَقَالَ لَهُنَّ: مَا الْخَبَرُ وَ مَا لِی أَرَاکُنَّ مُتَغَیَّرَاتِ الْوُجُوهِ وَ الصُّوَرِ؟ فَقُلْنَ: یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ أَدْرِکْ ابْنَةَ عَمِّکَ الزهراء سلام الله علیها وَ مَا نَظُنُّکَ تُدْرِکُهَا.
فَأَقْبَلَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مُسْرِعاً حَتَّی دَخَلَ عَلَیْهَا وَ إذَا بِهَا مُلْقَاةٌ عَلَی فِرَاشِهَا وَ هُوَ مِنْ قَبَاطِیِّ مِصْرَ وَ هِیَ تَقْبِضُ یَمِیناً وَ تَمُدُّ شِمَالاً، فَأَلْقَی الرِّدَاءَ عَنْ عَاتِقِهِ وَ الْعِمَامَةَ عَنْ رَأْسِهِ وَ حَلَّ أَزْرَارَهُ وَ أَقْبَلَ حَتَّی أَخَذَ رَأْسَهَا وَ تَرَکَهُ فِی حَجْرِهِ وَ نَادَاهَا: یَا زَهْرَاء! ُ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ، فَنَادَاهَا: یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی! فَلَمْ تُکَلِّمْهُ، فَنَادَاهَا: یَا بِنْتَ مَنْ حَمَلَ الزَّکَاةَ فِی طَرَفِ رِدَائِهِ وَ بَذَلَهَا عَلَی الْفُقَرَاءِ! فَلَمْ تُکَلِّمْهُ، فَنَادَاهَا: یَا ابْنَةَ مَنْ صَلَّی بِالْمَلائِکَةِ فِی السَّمَاءِ مَثْنَی مَثْنَی! فَلَمْ تُکَلِّمْهُ، فَنَادَاهَا: یَا فَاطِمَةُ کَلِّمِینِی فَأَنَا ابْنُ عَمِّکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ. قَالَ:
فَفَتَحَتْ عَیْنَیْهَا فِی وَجْهِهِ وَ نَظَرَتْ إِلَیْهِ وَ بَکَتْ وَ بَکَی وَ قَالَ:
مَا الَّذِی تَجِدِینَهُ فَأَنَا ابْنُ عَمِّکِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ.
فَقَالَتْ:
یَا ابْنَ الْعَمِّ إِنِّی أَجِدُ الْمَوْتَ الَّذِی لا بُدَّ مِنْهُ وَ لا مَحِیصَ عَنْهُ وَ أَنَا أَعْلَمُ أَنَّکَ بَعْدِی لا تَصْبِرُ عَلَی قِلَّةِ التَّزْوِیجِ فَإِنْ أَنْتَ تَزَوَّجْتَ امْرَأَةً اجْعَلْ لَهَا یَوْماً وَ لَیْلَةً وَ اجْعَلْ لِأَوْلادِی یَوْماً وَ لَیْلَةً یَا أَبَاالْحَسَنِ وَ لا تَصِحْ فِی وُجُوهِهِمَا فَیُصْبِحَانِ یَتِیمَیْنِ غَرِیبَیْنِ مُنْکَسِرَیْنِ فَإنَّهُمَا بِالْأَمْسِ فَقَدَا جَدَّهُمَا وَ الْیَوْمَ یَفْقِدَانِ أُمَّهُمَا، فَالْوَیْلُ لِأُمَّةٍ تَقْتُلُهُمَا وَ تُبْغِضُهُمَا ثُمَّ أَنْشَأَتْ تَقُولُ:
ابْکِنِی إِنْ بَکَیْتَ یَا خَیْرَ هَادٍ
وَاسْبِلِ الدَّمْعَ فَهُوَ یَوْمُ الْفِرَاقِ
یَا قَرِینَ الْبَتُولِ أُوصِیکَ بِالنَّسْلِ
فَقَدْ أَصْبَحَا حَلِیفَ اشْتِیَاقٍ
ابْکِنِی وَ ابْکِ لِلْیَتَامَی وَ لا
تَنْسَ قَتِیلَ الْعِدَی بِطَفِّ الْعِرَاقِ
فَارَقُوا فَأَصْبَحُوا یَتَامَی حَیَارَی
یَحْلِفُ اللَّهَ فَهُوَ یَوْمُ الْفِرَاقِ
قََالَتْ: فَقَالَ لَهَا عَلِیٌّ علیه السلام :
مِنْ أَیْنَ لَکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ هَذَا الْخَبَرُ وَ الْوَحْیُ قَدِ انْقَطَعَ عَنَّا؟
فَقَالَتْ:
یَا أَبَاالْحَسَنِ رَقَدْتُ السَّاعَةَ فَرَأَیْتُ حَبِیبِی رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فِی قَصْرٍ مِنَ الدُّرِّ الْأَبْیَضِ فَلَمَّا رَآنِی قَالَ:
هَلُمِّی إِلَیَّ یَا بُنَیَّةِ فَإِنِّی إِلَیْکِ مُشْتَاقٌ فَقُلْتُ: وَاللَّهِ إِنِّی لاشَدُّ شَوْقاً مِنْکَ إِلَی لِقَائِکَ، فَقَالَ:
أَنْتِ اللَّیْلَةَ عِنْدِی وَ هُوَ الصَّادِقُ لِمَا وَعَدَ وَ الْمُوفِی لِمَا عَاهَدَ.
فَإذَا أَنْتَ قَرَأْتَ یس فَاعْلَمْ أَنِّی قَدْ قَضَیْتُ نَحْبِی فَغَسِّلْنِی وَ لا تَکْشِفْ عَنِّی فَإِنِّی طَاهِرَةٌ مُطَهَّرَةٌ وَ لْیُصَلِّ عَلَیَّ مَعَکَ مِنْ أَهْلِیَ الْأَدْنَی فَالْأَدْنَی وَ مَنْ رُزِقَ أَجْرِی وَ ادْفِنِّی لَیْلاً فِی قَبْرِی، بِهَذَا أَخْبَرَنِی حَبِیبِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم.
فَقَالَ عَلِیٌّ: وَاللَّهِ لَقَدْ أَخَذْتُ فِی أَمْرِهَا وَ غَسَّلْتُهَا فِی قَمِیصِهَا وَ لَمْ أَکْشِفْهُ عَنْهَا فَوَاللَّهِ لَقَدْ کَانَتْ مَیْمُونَةً طَاهِرَةً مُطَهَّرَةً ثُمَّ حَنَّطْتُهَا مِنْ فَضْلَةِ حَنُوطِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم وَ کَفَّنْتُهَا وَ أَدْرَجْتُهَا فِی أَکْفَانِهَا فَلَمَّا هَمَمْتُ أَنْ أَعْقِدَ الرِّدَاءَ نَادَیْتُ یَا أُمَّ کُلْثُومٍ! یَا زَیْنَبُ! یَا سَکَینَةُ! یَا فِضَّةُ! یَا حَسَنُ! یَا حُسَیْنُ! هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّکُمْ فَهَذَا الْفِرَاقُ وَ اللِّقَاءُ فِی الْجَنَّةِ.
فَأَقْبَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهما السلام وَ هُمَا یُنَادِیَانِ وَاحَسْرَتَا لا تَنْطَفِئُ أَبَداً مِنْ فَقْدِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی وَ أُمِّنَا فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ یَا أُمَّ الْحَسَنِ یَا أُمَّ الْحُسَیْنِ إذَا لَقِیتِ جَدَّنَا مُحَمَّداً الْمُصْطَفَی فَأَقْرِئِیهِ مِنَّا السَّلامَ وَ قُولِی لَهُ: إِنَّا قَدْ بَقِینَا بَعْدَکَ یَتِیمَیْنِ فِی دَارِ الدُّنْیَا.
فَقَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام :
إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّهَا قَدْ حَنَّتْ وَ أَنَّتْ وَ مَدَّتْ یَدَیْهَا وَ ضَمَّتْهُمَا إِلَی صَدْرِهَا مَلِیّاً وَ إذَا بِهَاتِفٍ مِنَ السَّمَاءِ یُنَادِی یَا أَبَاالْحَسَنِ ارْفَعْهُمَا عَنْهَا فَلَقَدْ أَبْکَیَا وَاللَّهِ مَلائِکَةَ السَّمَاوَاتِ فَقَدِ اشْتَاقَ الْحَبِیبُ إِلَی الْمَحْبُوبِ،
قَالَ:
فَرَفَعْتُهُمَا عَنْ صَدْرِهَا وَ جَعَلْتُ أَعْقِدُ الرِّدَاءَ وَ أَنَا أُنْشِدُ بِهَذِهِ الْأَبْیَاتِ:
فِرَاقُکِ أَعْظَمُ الْأَشْیَاءِ عِنْدِی
وَ فَقْدُکِ فَاطِمُ أَدْهَی الثُّکُولِ
سَأَبْکِی حَسْرَةً وَ أَنُوحُ شَجْواً
عَلَی خَلٍّ مَضَی أَسْنَی سَبِیلٍ
أَلا یَا عَیْنُ جُودِی وَ أَسْعِدِینِی
فَحُزْنِی دَائِمٌ أَبْکِی خَلِیلِی
ثُمَّ حَمَلَهَا عَلَی یَدِهِ وَ أَقْبَلَ بِهَا إِلَی قَبْرِ أَبِیهَا وَ نَادَی: السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صَفْوَةَ اللَّهِ مِنِّی السَّلامُ عَلَیْکَ وَ التَّحِیَّةُ وَاصِلَةٌ مِنِّی إِلَیْکَ وَ لَدَیْکَ وَ مِنِ ابْنَتِکَ النَّازِلَةِ عَلَیْکَ بِفِنَائِکَ وَ إِنَّ الْوَدِیعَةَ قَدِ اسْتُرِدَّتْ وَ الرَّهِینَةَ قَدْ أُخِذَتْ، فَوَا حُزْنَاهْ عَلَی الرَّسُولِ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ عَلَی الْبَتُولِ وَ لَقَدِ اسْوَدَّتْ عَلَیَّ الْغَبْرَاءُ وَ بَعُدَتْ عَنِّی الْخَضْرَاءُ، فَوَاحُزْنَاهُ ثُمَّ وَا أَسَفَاهْ. ثُمَّ عَدَلَ بِهَا عَلَی الرَّوْضَةِ فَصَلَّی عَلَیْهِ فِی أَهْلِهِ وَ أَصْحَابِهِ وَ مَوَالِیهِ وَ أَحِبَّائِهِ وَ طَائِفَةٍ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ، فَلَمَّا وَارَاهَا وَ أَلْحَدَهَا فِی لَحْدِهَا أَنْشَأَ بِهَذِهِ الْأَبْیَاتِ یَقُولُ:
أَرَی عِلَلَ الدُّنْیَا عَلَیَّ کَثِیرَةً
صَاحِبُهَا حَتَّی الْمَمَاتِ عَلِیلٌ
لِکُلِّ اجْتِمَاعٍ مِنْ خَلِیلَیْنِ فُرْقَةٌ
إِنَّ بَقَائِی عِنْدَکُمْ لَقَلِیلٌ
وَ إِنَّ افْتِقَادِی فَاطِماً بَعْدَ أَحْمَدَ
دَلِیلٌ عَلَی أَنْ لا یَدُومَ خَلِیلٌ
در معانی الاخبار (558) با چند واسطه از حمّاد مانند این حدیث نقل شده‌ست.
علامه‌ی مجلسی رحمة الله علیه می‌فرماید:
در بعضی از کتاب‌ها روایتی درباره‌ی شهادت حضرت فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها یافتم که دوست دارم آن را بنویسم، گر چه سند قابل اعتماد بر آن نیافتم و آن این است:
ورقة بن عبدالله اَزْدی می‌گوید:
من برای رضای خدا به مکّه‌ی معظّمه مشرّف شدم، در آن حینی که مشغول طواف بودم با کنیزکی گندمگون، خوش صورت و خوش کلام مواجه شدم، وی با فصاحت و بلاغتی که داشت این دعا را می‌خواند:
«اللَّهُمَّ رَبَّ الْکَعْبَةِ الْحَرَامِ وَ الْحَفَظَةِ الْکِرَامِ وَ زَمْزَمَ وَ الْمَقَامِ وَ الْمَشَاعِرِ الْعِظَامِ وَ رَبَّ مُحَمَّدٍ خَیْرِ الْأَنَامِ الْبَرَرَةِ الْکِرَامِ أَسْأَلُکَ أَنْ تَحْشُرَنِی مَعَ سَادَاتِیَ الطَّاهِرِینَ وَ أَبْنَائِهِمُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ الْمَیَامِین».
ای گروه حُجّاج! آگاه باشید که آقایان من خوبترین خوبان و برگزیدگان نیکان می‌باشند، افرادی هستند که قدر و قابلیّت آنان از دیگران بالاتر است و نام ایشان در همه‌ی شهرها مشهور و این لباس افتخار را پوشیده‌اند.
ورقة بن عبدالله می‌گوید:
من به آن کنیزک گفتم:
من این طور گمان می‌کنم که تو از دوستداران اهل بیت باشی؟
گفت:
آری، گفتم:
از کدام دوستان ایشان هستی؟
گفت:
من فضّه کنیز فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها، دختر پیغمبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم می‌باشم.
گفتم:
خوش آمدی! من مشتاق سخن و منطق تو بودم، اکنون جواب این پرسشی را که از تو می‌کنم بگو، هنگامی که از طواف فراغت حاصل کردی در بازار طعام توقف کن تا من بیایم، این عمل برای تو ثواب دارد، پس از این گفتگوها، از یکدیگر جدا شدیم.
موقعی که من از طواف، فراغت حاصل نمودم و متوجّه منزل خود شدم و از طریق بازار طعام رفتم دیدم آن کنیزک دور از مردم نشسته‌ست. من متوجّه وی شدم و او را در کناری بردم و هدیه‌ای به وی دادم که صدقه نبود. سپس به او گفتم:
مرا از بانوی خودت فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها آگاه کن و آنچه را که ایشان بعد از شهادت پدرش دید، برایم شرح بده!
ورقة بن عبدلله می‌گوید:
وقتی او سخن مرا شنید چشمانش پر از اشک شد، آنگاه با ناله و ندبه گفت:
ای ورقة بن عبدالله! غم و اندوه مرا تجدید کردی، نگرانی‌هایی را که در قلب من نهان بودند برانگیختی! اکنون بشنو تا آنچه را که از حضرت فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها مشاهده نمودم بگویم:
بدان! موقعی که پیغمبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به شهادت رسید مردم از صغیر و کبیر برای آن حضرت ضَجّه و گریه کردند، مصیبت شهادت پیامبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم برای نزدیکان و یاران، دوستان و غریبان و منسوبین بسیار سخت بود، هیچ زن و مردی دیده نمی‌شد مگر اینکه مشغول گریه و ناله و ندبه بود.
در میان اهل زمین و اصحاب و خویشاوندان و دوستان کسی نبود که حزن و غم و اندوه وی، از بانوی من فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها شدیدتر باشد. غم و غصّه‌ی بانوی من همچنان تجدید و زیاد می‌شد و گریه‌اش شدّت می‌یافت.
مدّت هفت روز بود که ناله‌ی فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها آرام نمی‌شد و ضجّه‌اش آرام نمی‌گرفت. هر روزی که می‌آمد گریه‌ی حضرت زهراء سلام الله علیها از روز گذشته بیشتر می‌شد، موقعی که روز هشتم فرا رسید، فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها کلیّه‌ی غم و اندوه درونی خود را ظاهر کرد و به علّت کم صبری خارج شد و فریاد کشید، گویا با دهان مبارک پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم سخن می‌گوید.
در همین موقع بود که زنان مدینه دویدند، کودکان از جایگاه خود خارج شدند، صدای مردم به گریه و ضجّه بلند شد، مردم از هر طرف آمدند، چراغ‌ها را خاموش کردند که صورت زنان پیدا نباشد، زنان خیال می‌کردند که پیغمبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم سر از قبر بیرون آورده! مردم با دیدن آن منظره‌ی دلخراش دچار حیرت و وحشت شده بودند.
حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها برای پدر بزرگوارش ناله و ندبه می‌کرد و می‌فرمود:
«وَاأَبَتَاهْ وَاصَفِیَّاهْ وَامُحَمَّدَاهْ وَاأَبَاالْقَاسِمَاهْ وَارَبِیعَ الْأَرَامِلِ وَ الْیَتَامَی مَنْ لِلْقِبْلَةِ وَ الْمُصَلَّی وَ مَنْ لِابْنَتِکَ الْوَالِهَةِ الثَّکْلَی».
سپس در حالی که لباسش به زمین کشیده می‌شد متوجّه قبر پدر بزرگوارش گردید. او از شدّت اشک چیزی را نمی‌دید و همچنان می‌آمد تا نزدیک قبر پدر بزرگوارش رسید. وقتی متوجّه حجره شد و چشمش به محلّی، که در آنجا اذان گفته می‌شد افتاد، پاهایش از حرکت بازماند، ناله و گریه‌ی وی همچنان ادامه داشت تا اینکه غش کرد.
آنگاه زنان دویدند و آب بر بدن و سینه و صورت او پاشیدند تا به هوش آمد. موقعی که به هوش آمد برخاست و فرمود:
قدرت و قوّت من برطرف شد، طاقتم تمام شد، دشمن من، مرا شماتت و سرزنش کرد، غم و اندوه مرا می‌کُشَد، پدر جان! من سرگردان، تنها و حیران مانده‌ام، صوت و صدای من ساکت شد. پشت من خم، زندگی من ناگوار و روزگارم تیره و تار گردید.
پدر جان! بعد از تو انیس و مونسی ندارم، کسی نیست که مرا از گریه آرام نماید و در موقع ناتوانی یار و معین من باشد.
بابا! بعد از تو مکان نزول قرآن از بین رفت و محلّ هبوط جبرئیل و میکائیل ناپدید شد.
بابا! بعد از تو سبب‌ها دگرگون شدند، درهای چاره بر روی من بسته شد! بعد از تو دنیا را ترک نموده‌ام.
بابا جان! تا نفس من بالا بیاید برای تو گریه می‌کنم و مشتاق تو می‌باشم و غم و اندوه من برای تو ادامه دارد.
سپس ناله زد و [این اشعار را ] فرمود:
1 - حقّاً که غم و اندوه من برای تو تجدید می‌شود، به خدا قسم که قلب من فرو می‌ریزد.
2 - و در هر روزی، افسوس من اضافه خواهد شد، رنج بردن من برای تو تمام نخواهد شد.
3 - این پیشامد ناگوار، عزا و مصیبت مرا بزرگ نمود، گریه‌ی من همه وقت تجدید می‌شود.
4 - حقّاً آن قلبی که در عزا و مصیبت تو صبور باشد، بسیار شکیبا و پر طاقت خواهد بود.
آنگاه فرمود:
پدر جان! بعد از رفتن تو، نورهای دنیا منقطع شد، دنیا آن‌تر و تازگی را که به وسیله‌ی تو داشت از دست داد و روزگار دنیا تیره و تار گردید، تاریکی‌های دنیا‌تر و خشک آن را فرا گرفت.
پدر جان! من تا آن وقتی که تو را ملاقات نمایم تأسّف می‌خورم.
پدر جان! از موقع مفارقت تو چشم من خواب نرفته.
پدر جان! کیست که به داد بیوه زنان و بینوایان برسد، کیست که تا روز قیامت به داد امّت تو برسد.
پدر جان! ما بعد از تو ضعیف و ناتوان شدیم.
پدر جان! مردم از ما روگردان شده‌اند، در صورتی که ما به وسیله‌ی تو در میان مردم، معظّم و بزرگ بودیم. کدام اشک است که در فراق تو فرو نریزد! کدام غم و اندوه است که بعد از تو برای مصیبت تو دائمی نباشد! کدام پلک چشم است که بعد از تو به خواب برود، در صورتی که تو بهار دین و نور پیامبران بودی، چگونه است که کوه‌ها خراب نشدند و دریاها فرو نرفتند و زمین طعمه‌ی زلزله نگردید؟
پدر جان! من دچار مصیبت بزرگی شدم، این مصیبت، مصیبت کوچکی نیست.
پدر جان! من مغلوب این عزای بزرگ و این پیشامد هولناک گردیدم.
پدر جان! ملائکه برای تو گریان شدند و افلاک از رفتار ماندند، منبرت بعد از تو دچار وحشت و محرابت از مناجات تو خالی شد، قبر تو برای اینکه تو را در بر گرفته خوشحال شده و بهشت به تو و دعا و نماز تو مشتاق گردید.
پدر جان! آن مجالسی که تو می‌نشستی دچار ظلمت بزرگی شده‌اند. برای تو متأسفم تا اینکه به همین زودی نزد تو بیایم. ابوالحسن علی علیه السلام تو را از دست داد، همان ابوالحسنی که مؤرد اعتماد تو، پدر دو فرزند تو حسن و حسین، برادر تو، دوست تو و محبوب تو می‌باشد. همان علی که تو او را از زمان کودکی پرورش دادی، در زمان بزرگ بودنش با وی برادر شدی، همان علی که محبوب‌ترین اصحاب تو بود، همان علی که در اسلام آوردن، هجرت نمودن و یاری کردن تو بر همه سبقت گرفت، ما تو را از دست دادیم، گریه قاتل ما خواهد بود، تأسّف دچار ما گردید.
سپس آن بانو فریادی زد و ناله‌ای کرد که نزدیک بود روح از بدنش مفارقت نماید، آنگاه این اشعار را خواند که اوّل آنها این است:
یعنی صبر من قلیل و عزای من آشکار شد بعد از آنکه خاتم انبیاء صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم را از دست دادم.
ای چشم من! اشک فراوان بریز، ای چشم من، وای بر تو! بخل مکن و خون گریه کن.
ای رسول خدا! ای برگزیده‌ی خدا! ای پناهگاه یتیمان و ضعیفان.
حقّاً که کوه‌ها و وحوش و پرندگان و زمین بعد از گریه کردن آسمان، برای تو گریان شدند.
پدر جان! قبرستان حجون و رکن و مشعر و بطحاء از برای تو گریان شدند.
محراب عبادت و مجلس درس قرآن که در هر صبح و شام تشکیل می‌شدند برای تو گریه می‌کنند.
دین اسلام که در میان مردم یکی از غرباء به شمار می‌رود در مصیبت تو گریان گردید.
کاش آن منبری را که بر فراز آن می‌رفتی می‌دیدی که چگونه ظلمت آن را بعد از نور فرا گرفته‌ست.
ای خدا! اجل مرا برسان! زیرا زندگی من تیره و تار گردید.
سپس به جانب منزل خود بازگشت و شب و روز گریه و ناله کرد، اشک وی خشک نمی‌شد و ناله و ضجّه‌اش آرام نمی‌گرفت.
بزرگان اهل مدینه اجتماع کردند و به حضور امیرالمؤمنین علی علیه السلام مشرّف شدند و گفتند:
یا اباالحسن! فاطمه شب و روز گریه می‌کند، هیچ کدام از ما شب در رختخواب به خواب نمی‌رویم، روزها به علّت کسب و کار و طلب وسائل زندگی، قرار و آرام نداریم، ما از تو تقاضا می‌کنیم که حضرت فاطمه سلام الله علیها یا شب گریه کند یا روز.
حضرت امیر علیه السلام فرمود:
مانعی ندارد. وقتی حضرت علی علیه السلام متوجّه فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها شد، دید آن بانوی معظّمه از گریه ساکت نمی‌شود و تسلیت گفتن، برای او ثمری ندارد، هنگامی که چشم آن بانو به حضرت امیر علیه السلام ، افتاد لحظه‌ای ساکت شد.
حضرت علی علیه السلام به ایشان فرمودند:
ای دختر پیغمبر! بزرگان مدینه خواسته‌اند تا از شما بخواهم برای پدر بزرگوارت یا شب گریه کنی یا روز.
حضرت فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها فرمود:
یا اباالحسن! من چندان مکثی در میان این مردم نخواهم کرد، به زودی من از میان این مردم می‌روم، یا علی به خدا قسم، من شب و روز از گریه آرام نخواهم شد تا اینکه به پدرم ملحق شوم.
حضرت امیر علیه السلام فرمود:
باشد، ای دختر پیامبر! به دلخواه خود عمل نما.
حضرت علی علیه السلام بعد از این جریان، اطاقی خارج از شهر مدینه برای حضرت زهرا سلام الله علیها ساخت که آن را بیت الاحزان می‌گفتند. موقعی که صبح می‌شد حضرت فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها، حسنین علیهما السلام را برمی داشت و به سمت بقیع حرکت می‌کرد و همچنان تا شب مشغول گریه بود. موقعی که شب فرا می‌رسید حضرت امیر علیه السلام می‌آمد و حضرتش را به منزل باز می‌گردانید.
حضرت فاطمه سلام الله علیها پس از شهادت پدر بزرگوارش مدت 27 روز این برنامه را انجام می‌داد، آنگاه مریض شد و تا روز چهلم باقی ماند و به شهادت رسید.
در موقع شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها، حضرت امیر علیه السلام نماز ظهر را خوانده و متوجّه منزل گردیده بود. ناگاه کنیزان را دید در حالی که گریان و محزون بودند، به استقبال آن حضرت آمدند.
حضرت علی علیه السلام به ایشان فرمود:
چه خبر شده، چرا شما را ناراحت و مضطرب می‌بینم؟!
گفتند:
یا امیرالمؤمنین! دختر عموی خود، فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها را دریاب، گر چه گمان نمی‌کنیم وی را دریابی.
حضرت امیر علیه السلام به سرعت متوجّه حجره‌ی فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها شده و بر آن بانو وارد شدند. ناگاه دید:
فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها در میان بستر خویشتن، که از پارچه‌ی کتان سفید مصری بود افتاده و به طرف راست و چپ می‌غلطد.
حضرت علی علیه السلام ردا از دوش و عمّامه از سر مبارک خویشتن افکند و لباس خود را درآورد، آنگاه آمد و سر مبارک حضرت زهراء سلام الله علیها را به دامن گرفت و فرمود:
ای زهراء! امّا حضرت فاطمه سلام الله علیها سخنی نگفت، برای دوّمین بار فرمود:
ای دختر پیامبر! فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها جوابی نداد! حضرت امیر علیه السلام برای سوّمین بار صدا زد:
ای دختر آن کسی که زکات را در دامن عبای خود برای فقراء می‌بُرد! جوابی نشنید. ای دختر آن کسی که با ملائکه نماز خواند.
حضرت زهرا سلام الله علیها جوابی نداد.
حضرت علی علیه السلام صدا زد:
ای فاطمه با من تکلّم کن، من پسر عموی تو علی بن ابیطالب هستم.
حضرت فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها چشمان خود را به روی حضرت امیر علیه السلام باز کرد، آنگاه آن بانو گریست و حضرت علی علیه السلام هم گریان شد و به زهرای اطهر سلام الله علیها فرمود:
مگر تو را چه شده؟ من پسر عمویت علی می‌باشم.
حضرت فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها گفت:
ای پسر عمو! من اکنون آن مرگی را مشاهده می‌کنم که نمی‌توان از دست آن گریخت. من می‌دانم که تو بعد از من نمی‌توانی ازدواج نکنی، یا علی! اگر ازدواج کردی یک شب و یک روز نزد زوجه‌ات و یک شب و یک روز پیش فرزندان من باش.
یا علی! به صورت حسن و حسینم صیحه نزنی، زیرا ایشان یتیم و دل شکسته می‌باشند، دیروز بود که حسنین من، جدّ بزرگوار خود را از دست دادند، امروز هم مادر خود را از دست می‌دهند. وای بر آن امّتی، که حسنین مرا می‌کُشند و با ایشان بغض و دشمنی می‌ورزند! ! آنگاه این اشعار را خواندند:
اگر گریه می‌کنی بر من گریه کن ای بهترین هدایت کنندگان و اشک بریز که روز فراق رسید.
ای همسر بتول! من درباره‌ی نسل خود به تو سفارش می‌کنم، زیرا که ایشان ملازم اشتیاق می‌باشند.
یا علی! برای من و یتیم‌های من گریه کن، مخصوصاً قتیل کربلا را فراموش نکنی.
ایشان مفارقت می‌کنند و یتیمانی حیران و سرگردان می‌شوند، خدا امضاء کرده که روز فراق است.
حضرت امیر علیه السلام به زهرای اطهر سلام الله علیها فرمود:
ای دختر رسول خدا! تو این مطلب را از کجا می‌گویی، در صورتی که وحی خدا از خاندان ما قطع شده‌ست؟
حضرت فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها عرض کرد:
یا علی! من اکنون خوابیدم و پدر بزرگوارم را در میان قصری از دُرّ سفید دیدم، موقعی که مرا دید فرمود:
ای دخترم! نزد من بیا، زیرا من مشتاق تو هستم.
گفتم:
پدر جان! به خدا قسم که من بیشتر شوق ملاقات تو را دارم.
پدرم فرمود:
تو امشب نزد من خواهی آمد، پدرم شخصی راستگو و به وعده‌ی خود وفا می‌کند.
یا علی! هنگامی که دیدی من سوره‌ی یاسین را قرائت نمودم بدان که اجلم فرا رسیده، مرا غسل بده، ولی بدنم را برهنه نکن، زیرا من پاک و مُطهّر می‌باشم.
یا علی! خودت و اهل خانه‌ام و دوستانی که به من نزدیک هستند بر جنازه‌ام نماز بخوانید.
یا علی! مرا شبانه به خاک بسپار که این خبر را، پدرم پیغمبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به من داده‌ست.
حضرت امیر علیه السلام می‌فرماید:
به خدا قسم من متصدّی امر آن بانو شدم و بدن حضرتش را از زیر پیراهن، غسل دادم. به خدا قسم که بدن فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها مبارک و پاک و مطهّر بود.
آنگاه بدن مقدّس او را از باقیمانده‌ی حُنوط پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم حُنوط کردم، سپس بدن مبارکش را در میان کفن‌هایش جای دادم و موقعی که تصمیم گرفتم کفن او را گره بزنم صدا زدم:
ای امّ کلثوم، زینب، سکینه، فضّه، حسن، حسین: بیایید از مادر خود زاد و توشه برگیرید، روز فراق آمد و ملاقات شما در بهشت خواهد بود.
حسنین علیهما السلام آمدند در حالی که فریاد می‌زدند:
آه از این حسرتی که هیچ وقت به علّت از دست دادن جدّمان، پیامبر خدا و مادرمان، فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها از بین نخواهد رفت.
ای مادر حسن و حسین! هنگامی که جدّ ما حضرت محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم را ملاقات نمودی سلام ما را به آن حضرت برسان و به آن بزرگوار بگو:
ما بعد از تو در دنیا یتیم ماندیم! حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرماید:
من خدا را شاهد می‌گیرم که فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها آه و ناله کرد، دست‌های خود را دراز نموده و حسنین را به سینه‌ی خود چسبانید. ناگاه هاتفی از آسمان ندا داد:
یا اباالحسن! حسنین را از روی سینه‌ی فاطمه بردار، به خدا قسم که ملائکه‌ی آسمان‌ها را گریان کردند، زیرا دوست مشتاق لقای دوست است.
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرماید:
من حسنین را از روی سینه‌ی زهراء سلام الله علیها برداشتم و در موقع بستن بندهای کفن این اشعار را سرودم:
مفارقت تو نزد من بزرگترین چیزهاست و از دست دادن تو برایم سخت‌ترین مصیبت است.
من برای حسرت و غم شخصی گریه و ناله می‌کنم که بهترین راه مرگ را رفت.
ای چشم من! با من مساعدت و همراهی کن که حزن من دائمیست و برای دوست خودم گریانم.
سپس حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، بدن حضرت فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها را روی دست خویشتن گرفت و به سوی قبر پدرش رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم آورد و فرمود:
سلام بر تو ای فرستاده‌ی خدا، سلام بر تو ای حبیب خدا، سلام بر تو ای نور پروردگار، سلام بر تو ای برگزیده‌ی خدا، سلام و درود و تحیّت من و دخترت فاطمه که بر تو وارد می‌شود بر تو باد. حقّاً که امانت مسترد گردید و سپرده‌ی شما، پس گرفته شد.
آه از حزن رسول! آه از حزن بتول! دنیا برای من تیره و تار شد. خوشحالی و سرور از من دور شد. آه از حزن و تأسف من!
آنگاه جنازه‌ی آن معظّمه را نزد قبر پیغمبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم آورد و با گروهی از اهل خانه‌ی خود و اصحاب و دوستان و برخی از مهاجرین و انصار بر بدن مبارک حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها نماز خواند.
هنگامی که بدن حضرت فاطمه سلام الله علیها را به خاک سپرده و در لحد جای داد، اشعاری را بدین مضمون خواند:
مصیبت و علل دنیا برای من زیاد است، صاحب دنیا که دنیاطلب باشد تا موقع مردن علیل خواهد بود.
برای اجتماع هر دو نفر دوستی مفارقتی خواهد بود، حقّاً که بقاء من نزد شما قلیل و اندک خواهد بود.
حقّاً! از دست دادن فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها که بعد از رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم برای من اتّفاق افتاد دلیل این است که هیچ دوستی، دائم و برقرار نخواهد بود.

 

[روایت شماره] (16)

[المناقب لابن شهرآشوب ] قُبِضَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم وَ لَهَا یَوْمَئِذٍ ثَمَانِیَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ سَبْعَةُ أَشْهُرٍ وَ عَاشَتْ بَعْدَهُ اثْنَیْنِ وَ سَبْعِینَ یَوْماً وَ یُقَالُ: خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ یَوْماً وَ قِیلَ: أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ قَالَ الْقُرْبَانِیُّ: قَدْ قِیلَ أَرْبَعِینَ یَوْماً وَ هُوَ أَصَحُّ وَ تُوُفِّیَتْ سلام الله علیها لَیْلَةَ الْأَحَدِ لِثَلاثَ عَشْرَةَ لَیْلَةً خَلَتْ مِنْ شَهْرِ رَبِیعٍ الْآخِرِ سَنَةَ إِحْدَی عَشْرَةَ مِنَ الْهِجْرَةِ وَ مَشْهَدُهَا بِالْبَقِیعِ وَ قَالُوا: إِنَّهَا دُفِنَتْ فِی بَیْتِهَا وَ قَالُوا: قَبْرُهَا بَیْنَ قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم وَ مِنْبَرِهِ.
السَّمْعَانِیُّ فِی الرِّسَالَةِ وَ أَبُونُعَیْمٍ فِی الْحِلْیَةِ وَ أَحْمَدُ فِی فَضَائِلِ الصَّحَابَةِ وَ النَّطَنْزِیُّ فِی الْخَصَائِصِ وَ ابْنُ مَرْدَوَیْهِ فِی فَضَائِلِ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ الزَّمَخْشَرِیُّ فِی الْفَائِقِ، عَنْ جَابِرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم لِعَلِیٍّ قَبْلَ مَوْتِهِ: السَّلامُ عَلَیْکَ أَبَاالرَّیْحَانَتَیْنِ أُوصِیکَ بِرَیْحَانَتِی مِنَ الدُّنْیَا، فَعَنْ قَلِیلٍ یَنْهَدُّ رُکْنَاکَ عَلَیْکَ،
قَالَ:
فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم قَالَ عَلِیٌّ: هَذَا أَحَدُ الرُّکْنَیْنِ، فَلَمَّا مَاتَتْ فَاطِمَةُ قَالَ عَلِیٌّ: هَذَا هُوَ الرُّکْنُ الثَّانِی.
الْبُخَارِیُّ وَ مُسْلِمٌ وَ الْحِلْیَةُ وَ مُسْنَدُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ رَوَتْ عَائِشَةُ أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم دَعَا فَاطِمَةَ فِی شَکْوَاهُ الَّذِی قُبِضَ فِیهِ فَسَارَّهَا بِشَیْ‌ءٍ فَبَکَتْ، ثُمَّ دَعَاهَا فَسَارَّهَا فَضَحِکَ فَسَأَلْتُ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَتْ:
أَخْبَرَنِی النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم أَنَّهُ مَقْبُوضٌ فَبَکَیْتُ ثُمَّ أَخْبَرَنِی أَنِّی أَوَّلُ أَهْلِهِ لُحُوقاً بِهِ فَضَحِکْتُ.
کِتَابُ ابْنِ شَاهِینَ قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ وَ عَائِشَةُ: إِنَّهَا لَمَّا سُئِلَتْ عَنْ بُکَائِهَا وَ ضِحْکِهَا قَالَتْ:
أَخْبَرَنِی النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم أَنَّهُ مَقْبُوضٌ ثُمَّ أَخْبَرَ أَنَّ بَنِیَّ سَیُصِیبُهُمْ بَعْدِی شِدَّةٌ فَبَکَیْتُ، ثُمَّ أَخْبَرَنِی أَنِّی أَوَّلُ أَهْلِهِ لُحُوقاً بِهِ فَضَحِکْتُ.
وَ فِی رِوَایَةِ أَبِی بَکْرٍ الْجِعَابِیِّ وَ أَبِی نُعَیْمٍ الْفَضْلِ بْنِ دُکَیْنٍ وَ الشَّعْبِیِّ عَنْ مَسْرُوقٍ وَ فِی السُّنَنِ عَنِ الْقَزْوِینِیِّ وَ الْإِبَانَةِ عَنِ الْعُکْبَرِیِّ وَ الْمُسْنَدِ عَنِ الْمَوْصِلِیِّ وَ الْفَضَائِلِ، عَنْ أَحْمَدَ بِأَسَانِیدِهِمْ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ مَسْرُوقٍ قَالَتْ عَائِشَةُ: أَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ تَمْشِی کَأَنَّ مِشْیَتَهَا مِشْیَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم:
مَرْحَباً بِابْنَتِی فَأَجْلَسَهَا عَنْ یَمِینِهِ وَ أَسَرَّ إِلَیْهَا حَدِیثاً فَبَکَتْ، ثُمَّ أَسَرَّ إِلَیْهَا حَدِیثاً فَضَحِکَتْ فَسَأَلْتُهَا عَنْ ذَلِکَ فَقَالَتْ:
مَا أُفْشِی سِرَّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم.
حَتَّی إذَا قُبِضَ سَأَلْتُهَا فَقَالَتْ:
إنَّهُ أَسَرَّ إِلَیَّ فَقَالَ:
إِنَّ جَبْرَئِیلَ کَانَ یُعَارِضُنِی بِالْقُرْآنِ کُلَّ سَنَةٍ مَرَّةً وَ إنَّهُ عَارَضَنِی بِهِ الْعَامَ مَرَّتَیْنِ وَ لا أَرَانِی إِلا وَ قَدْ حَضَرَ أَجَلِی وَ إِنَّکِ لاوَّلُ أَهْلِ بَیْتِی لُحُوقاً بِی وَ نِعْمَ السَّلَفُ أَنَا لَکِ. بَکَیْتُ لِذَلِکِ ثُمَّ قَالَ:
أَلا تَرْضَیْنَ أَنْ تَکُونِی سَیِّدَةَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ فَضَحِکْتُ لِذَلِکِ.
وَ رُوِیَ أَنَّهَا مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ، نَاحِلَةَ الْجِسْمِ، مُنَهَّدَةَ الرُّکْنِ بَاکِیَةَ الْعَیْن، مُحْتَرِقَةَ الْقَلْبِ، یُغْشَی عَلَیْهَا سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ وَ تَقُولُ لِوَلَدَیْهَا: أَیْنَ أَبُوکُمَا الَّذِی کَانَ یُکْرِمُکُمَا وَ یَحْمِلُکُمَا مَرَّةً بَعْدَ مَرَّةٍ؟ أَیْنَ أَبُوکُمَا الَّذِی کَانَ أَشَدَّ النَّاسِ شَفَقَةً عَلَیْکُمَا فَلا یَدَعُکُمَا تَمْشِیَانِ عَلَی الْأَرْضِ؟ وَ لا أَرَاهُ یَفْتَحُ هَذَا الْبَابَ أَبَداً وَ لا یَحْمِلُکُمَا عَلَی عَاتِقِهِ کَمَا لَمْ یَزَلْ یَفْعَلُ بِکُمَا. ثُمَّ مَرِضَتْ وَ مَکَثَتْ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ دَعَتْ أُمَّ أَیْمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَیْسٍ (559) وَ عَلِیّاً علیه السلام وَ أَوْصَتْ إِلَی عَلِیٍّ بِثَلاثٍ: أَنْ یَتَزَوَّجَ بِابْنَةِ [أُخْتِهَا ] (560) أُمَامَةَ لِحُبِّهَا أَوْلادَهَا وَ أَنْ یَتَّخِذَ نَعْشاً لِأَنَّهَا کَانَتْ رَأَتِ الْمَلائِکَةَ تَصَوَّرُوا صُورَتَهُ وَ وَصَفَتْهُ لَهُ وَ أَنْ لا یَشْهَدَ أَحَدٌ جَنَازَتَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ أَنْ لا یَتْرُکَ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَیْهَا أَحَدٌ مِنْهُمْ.
وَ ذَکَرَ مُسْلِمٌ عَنْ عَبْدِالرَّزَّاقِ، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ عَائِشَةَ؛ وَ فِی حَدِیثِ اللَّیْثِ بْنِ سَعْدٍ، عَنْ عَقِیلٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ عُرْوَةَف عَنْ عَائِشَةَ فِی خَبَرٍ طَوِیلٍ یَذْکُرُ فِیهِ أَنَّ فَاطِمَةَ أَرْسَلَتْ إِلَی أَبِی بَکْرٍ تَسْأَلُ مِیرَاثَهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ الْقِصَّةَ قَالَ:
فَهَجَرَتْهُ وَ لَمْ تُکَلِّمْهُ حَتَّی تُوُفِّیَتْ وَ لَمْ یُؤْذَنْ بِهَا أَبُوبَکْرٍ یُصَلِّی عَلَیْهَا.
الْوَاقِدِیُّ: أَنَّ فَاطِمَةَ لَمَّا حَضَرَتْهَا الْوَفَاةُ أَوْصَتْ عَلِیّاً أَنْ لا یُصَلِّیَ عَلَیْهَا أَبُوبَکْرٍ وَ عُمَرُ فَعَمِلَ بِوَصِیَّتِهَا.
عِیسَی بْنُ مِهْرَانَ، عَنْ مُخَوَّلِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ عُمَرَ بْنِ ثَابِتٍ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنِ ابْنِ جُبَیْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ:
أَوْصَتْ فَاطِمَةُ أَنْ لا یَعْلَمَ إذَا مَاتَتْ أَبُوبَکْرٍ وَ لا عُمَرُ وَ لا یُصَلِّیَا عَلَیْهَا،
قَالَ:
فَدَفَنَهَا عَلِیٌّ علیه السلام لَیْلاً وَ لَمْ یُعْلِمْهُمَا بِذَلِکَ.
تَارِیخُ أَبِی بَکْرِ بْنِ کَامِلٍ قَالَتْ عَائِشَةُ: عَاشَتْ فَاطِمَةُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم سِتَّةَ أَشْهُرٍ فَلَمَّا تُوُفِّیَتْ دَفَنَهَا عَلِیٌّ لَیْلاً وَ صَلَّی عَلَیْهَا عَلِیٌّ.
وَ رُوِیَ فِیهِ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ وَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَبْدِاللَّهِ بْنِ أَبِی شَیْبَةَ، عَنْ یَحْیَی بْنِ سَعِیدٍ الْقَطَّانِ، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنِ الزُّهْرِیِّ أَنَّ فَاطِمَةَ سلام الله علیها دُفِنَتْ لَیْلاً.
وَ عَنْهُ فِی هَذَا الْکِتَابِ أَنَّ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ: دَفَنُوهَا لَیْلاً وَ غَیَّبُوا قَبْرَهَا.
تََارِیخُ الطَّبَرِیِّ: إِنَّ فَاطِمَةَ دُفِنَتْ لَیْلاً وَ لَمْ یَحْضُرْهَا إِلا الْعَبَّاسُ وَ عَلِیٌّ وَ الْمِقْدَادُ وَ الزُّبَیْرُ وَ فِی رِوَایَاتِنَا أَنَّهُ صَلَّی عَلَیْهَا أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ عَقِیلٌ وَ سَلْمَانُ وَ أَبُوذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَمَّارٌ وَ بُرَیْدَةُ وَ فِی رِوَایَةٍ وَ الْعَبَّاسُ وَ ابْنُهُ الْفَضْلُ وَ فِی رِوَایَةٍ وَ حُذَیْفَةُ وَ ابْنُ مَسْعُودٍ.
الْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَةَ أَنَّهُ سَأَلَ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَنْ دَفْنِهَا لَیْلاً فَقَالَ:
إِنَّهَا کَانَتْ سَاخِطَةً عَلَی قَوْمٍ کَرِهَتْ حُضُورَهُمْ جِنَازَتَهَا وَ حَرَامٌ عَلَی مَنْ یَتَوَلاهُمْ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ وُلْدِهَا.
وَ رُوِیَ أَنَّهُ سَوَّی قَبْرَهَا مَعَ الْأَرْضِ مُسْتَوِیاً وَ قَالُوا: سَوَّی حَوَالَیْهَا قُبُوراً مُزَوَّرَةً مِقْدَارَ سَبْعَةٍ حَتَّی لا یُعْرَفَ قَبْرُهَا وَ رُوِیَ أَنَّهُ رَشَّ أَرْبَعِینَ قَبْراً حَتَّی لا یَبِینَ قَبْرُهَا مِنْ غَیْرِهِ مِنَ الْقُبُورِ، فَیُصَلُّوا عَلَیْهَا.
أَبُوعَبْدِاللَّهِ حَمَّوَیْهِ بْنُ عَلِیٍّ الْبَصْرِیُّ وَ أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ وَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ بْنُ بَطَّةَ بِأَسَانِیدِهِمْ قَالَتْ أُمُّ سَلْمَی امْرَأَةُ أَبِی رَافِعٍ (561) : اشْتَکَتْ فَاطِمَةُ شَکْوَاهَا الَّتِی قُبِضَتْ فِیهَا وَ کُنْتُ أُمَرِّضُهَا فَأَصْبَحْتُ یَوْماً أُسَکِّنُ مَا کَانَتْ، فَخَرَجَ عَلِیٌّ إِلَی بَعْضِ حَوَائِجِهِ فَقَالَتِ: اسْکُبِی لِی غَسْلاً فَسَکَبْتُ، فَقَامَتْ وَ اغْتَسَلَتْ أَحْسَنَ مَا یَکُونُ مِنَ الْغُسْل ثُمَّ لَبِسَتْ أَثْوَابَهَا الْجُدُدَ ثُمَّ قَالَتِ: افْرُشِی فِرَاشِی وَسَطَ الْبَیْتِ ثُمَّ اسْتَقْبَلَتِ الْقِبْلَةَ وَ نَامَتْ وَ قَالَتْ:
أَنَا مَقْبُوضَةٌ وَ قَدِ اغْتَسَلْتُ فَلا یَکْشِفْنِی أَحَدٌ ثُمَّ وَضَعَتْ خَدَّهَا عَلَی یَدِهَا وَ مَاتَتْ.
وَ قَالَتْ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَیْسٍ: أَوْصَتْ إِلَیَّ فَاطِمَةُ أَنْ لا یُغَسِّلَهَا إذَا مَاتَتْ إِلا أَنَا وَ عَلِیٌّ فَأَعَنْتُ عَلِیّاً عَلَی غُسْلِهَا.
کِتَابُ الْبَلاذُرِیِّ أَنَّ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام غَسَلَهَا مِنْ مَعْقِدِ الْإِزَارِ وَ إِنَّ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَیْسٍ غَسَلَتْهَا مِنْ أَسْفَلِ ذَلِکَ.
أَبُوالْحَسَنِ الْخَزَّازُ الْقُمِّیُّ فِی الْأَحْکَامِ الشَّرْعِیَّةِ سُئِلَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ علیه السلام عَنْ فَاطِمَةَ مَنْ غَسَّلَهَا؟
فَقَالَ غَسَّلَهَا أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ لِأَنَّهَا کَانَتْ صِدِّیقَةً وَ لَمْ یَکُنْ لِیُغَسِّلَهَا إِلا صِدِّیقٌ.
وَ رُوِیَ أَنَّ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ عِنْدَ دَفْنِهَا: السَّلامُ عَلَیْکَ إِلَی آخِرِ مَا سَیَأْتِی نَقْلاً مِنَ الْکَافِی.
وَ رُوِیَ أَنَّهُ لَمَّا صَارَ بِهَا إِلَی الْقَبْرِ الْمُبَارَکِ خَرَجَتْ یَدٌ فَتَنَاوَلَتْهَا وَ انْصَرَفَ.
عَبْدُالرَّحْمَنِ الْهَمْدَانِیُّ وَ حُمَیْدٌ الطَّوِیلُ أَنَّهُ علیه السلام أَنْشَأَ عَلَی شَفِیرِ قَبْرِهَا:
ذَکَرْتُ أَبَا وُدِّی فَبِتُّ کَأَنَّنِی
بِرَدِّ الْهُمُومِ الْمَاضِیَاتِ وَکِیلٌ
لِکُلِّ اجْتِمَاعٍ مِنْ خَلِیلَیْنِ فُرْقَةٌ
وَ کُلُّ الَّذِی دُونَ الْفِرَاقِ قَلِیلٌ
وَ إِنَّ افْتِقَادِی فَاطِماً بَعْدَ أَحْمَدَ
دَلِیلٌ عَلَی أَنْ لا یَدُومَ خَلِیلٌ
فَأَجَابَ هَاتِفٌ:
یُرِیدُ الْفَتَی أَنْ لا یَمُوتَ خَلِیلُهُ
وَ لَیْسَ لَهُ إِلا الْمَمَاتَ سَبِیلٌ
فَلا بُدَّ مِنْ مَوْتٍ وَ لا بُدَّ مِنْ بِلًی
وَ إِنَّ بَقَائِی بَعْدَکُمْ لَقَلِیلٌ
إذَا انْقَطَعَتْ یَوْماً مِنَ الْعَیْشِ مُدَّتِی
فَإِنَّ بُکَاءَ الْبَاکِیَاتِ قَلِیلٌ
سَتُعْرَضُ عَنْ ذِکْرِی وَ تُنْسَی مَوَدَّتِی
وَ یَحْدُثُ بَعْدِی لِلْخَلِیلِ بَدِیلٌ
بیان: «أبا ودِّی» أی من کان یلازم ودِّی و حبّی و الحاصل أنّی ذکرت محبوبی فبتُّ کأنّنی لشَّدة همومی ضامن لردِّ کلِّ همّ و حزن کان لی قبل ذلک و قوله: «فلا بدَّ من موت» لعلّه من تتمّة أبیاته علیه السلام لا کلام الهاتف و لو کان من کلام الهاتف فلعلّه ألقاه علی وجه التلقین.
ابن شهر آشوب در کتاب مناقب (562) می‌نگارد:
موقعی که پیغمبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به شهادت رسید از عمر حضرت فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها هجده سال و هفت ماه گذشته بود، بعد از پدر بزرگوارش مدّت هفتاد و دو روز زنده بود. هفتاد و پنج روز و چهار ماه هم گفته شده‌ست.
قربانی گفته: چهل روز زنده بود و این قول صحیح است. فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها در شب یکشنبه، سیزدهم ماه ربیع الاول سنه‌ی 11 قمری به شهادت رسید.
قبر مقدّسش در بقیع است. همچنین گفته‌اند قبرش در خانه‌ی خودش می‌باشد. قول دیگر آن است که قبرش مابین قبر و منبر پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم است.
گروهی از علماء اهل تسنّن از جابر نقل نموده‌اند که گفت:
پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم قبل از شهادت خود به حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام فرمود:
سلام بر تو باد، ای پدر دو نوگل من! من درباره‌ی این دو نوگل دنیوی خود به تو توصیه می‌کنم، طولی نمی‌کشد که دو رکن تو از بین خواهند رفت.
جابر می‌گوید:
هنگامی که رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به شهادت رسید حضرت علی علیه السلام فرمود:
این یکی از آن دو رکن بود که پیغمبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فرمود و موقعی که فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها به شهادت رسید حضرت امیر علیه السلام فرمود:
این دوّمین رکن من بود.
بخاری و مسلم در کتاب‌های خود و صاحب کتاب حلیه و احمد بن حنبل در کتاب مسند، همگی از عایشه روایت کرده‌اند در آن بیماری که رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به شهادت رسید، فاطمه را نزد خود خواند، (و با او سخنی فرمود) پس حضرت فاطمه سلام الله علیها محزون شد و گریه کرد. بار دیگر رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم او را صدا زد و مطلبی به او فرمود که خندان شد. پس من از آن گریه و خنده سؤال کردم، فرمود:
(در مرتبه‌ی اوّل) پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به من خبر داد که قبض روح می‌شود، پس من گریه کردم. سپس به من خبر داد که من در میان خانواده‌ی آن حضرت اوّلین کسی هستم که به او ملحق می‌شوم، من هم خندیدم.
در کتاب ابن شاهین آمده است: امّ سلمه و عایشه گفتند چون از علّت گریه و خنده‌ی آن معظّمه سؤال کردند، فرمود:
پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به من خبر از شهادت خود داد، پس به من خبر داد که فرزندان من بعد از من، در فشار و سختی قرار خواهند گرفت، سپس فرمود:
من اوّلین کسی هستم در میان خانواده‌ی او که به ایشان ملحق خواهم شد، لذا خندیدم.
و در روایتی که ابوبکر جعابی و ابی نعیم فضل بن دکین و شعبی از قول مسروق و در کتاب السّنن از قزوینی و ابانه از عُکبری و در کتاب المُسند از موصلی و در کتاب الفضائل از احمد، همگی با اسناد خود از عُروة و او از مسروق نقل کرده‌اند:
عایشه گفت فاطمه سلام الله علیها نزد پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم آمد و راه رفتن او مانند راه رفتن آن حضرت بود، پس رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فرمود:
مرحبا به دخترم و پس از آن، او را سمت راست خود نشانید و در گوش او سخنی فرمود، حضرت فاطمه سلام الله علیها گریست، پس سخن دیگری در گوش او فرمود، خندید. (عایشه می‌گوید) : من از او در مورد آن دو سخن رسول اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم سؤال کردم، حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمود:
من افشاء نمی‌کنم سرّ رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم را تا آنکه پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به شهادت رسید.
آنگاه از فاطمه سلام الله علیها سؤال کردم، فرمود:
همانا پدرم سرّی را با من در میان گذاشت و فرمود:
همانا جبرئیل هر سال یک مرتبه قرآن را بر من عرضه می‌کرد و امسال دو مرتبه آن را بر من عرضه کرد و علّتی برای آن ندیدم مگر آنکه اجلم نزدیک شده و همانا تو اوّلین کسی هستی از اهل بیتم که به من ملحق می‌شوی و من خوب جلوداری هستم برای تو، (حضرت زهرا سلام الله علیها می‌فرماید) : من از این خبر گریستم، پس فرمود:
آیا راضی نیستی از اینکه تو سرور زنان مؤمنین باشی، پس من به این خاطر خندان شدم.
روایت شده که حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها بعد از شهادت پدر بزرگوارش دائماً سر خود را می‌بست، جسمش ناتوان بود، قوّت خود را از دست داده بود، چشمانش گریان بود، قلبی سوخته داشت، ساعت به ساعت غش می‌کرد و به حسنین علیهما السلام می‌فرمود:
پدر (یعنی جدّ) شما که شما را گرامی می‌داشت و مرتّب شما را در آغوش می‌گرفت، کجاست؟
کجاست آن جدّ شما که از همه‌ی مردم بیشتر به شما مهربان بود و نمی‌گذاشت که روی زمین راه بروید، دیگر نمی‌بینم که جدّ شما درب خانه‌ی مرا باز نماید و شما را به دوش خود بگیرد، در صورتی که دائماً این عمل را انجام می‌داد.
سپس حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها مریض شد و مدّت چهل شب مریضی حضرتش ادامه پیدا کرد.
آنگاه امّ ایمن و اسماء بنت عمیس و حضرت امیر علیه السلام را خواست و به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام سه وصیّت کرد:
1 - با امامه دختر خواهرش ازدواج نماید، زیرا او فرزندان حضرت زهراء سلام الله علیها را دوست می‌داشت.
2 - تابوت از برای حضرت فاطمه سلام الله علیها درست کند زیرا ملائکه صورت تابوت را به حضرت زهراء سلام الله علیها نشان داده بودند و آن بانو اوصاف تابوت را برای حضرت امیر علیه السلام شرح داد.
3 - احدی از آن افرادی که در حقّ آن بانوی مظلومه ظلم کرده بودند، در تشییع جنازه‌اش حاضر نشوند و بر جنازه‌اش نماز نخوانند.
مُسلم از عبدالرّزاق با چند واسطه از عایشه در خبری طولانی نقل کرده که گفت:
حضرت زهرا سلام الله علیها کسی را به دنبال ابابکر فرستاد تا ارث خود را از او مطالبه کند [تا آنجا که می‌گوید ] حضرت زهرا سلام الله علیها او را ترک گفته و تا زمان شهادت خود، با او صحبت نکرد و اجازه نداد تا ابوبکر بر حضرتش نماز بخواند.
واقدی می‌گوید:
زمانی که شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها نزدیک شد آن معظّمه به حضرت علی علیه السلام وصیّت فرمود که ابابکر و عمر بر آن حضرت نماز نخوانند و حضرت علی علیه السلام هم به وصیّت عمل نمود.
عیسی بن مهران با چند واسطه از ابن عبّاس نقل کرده که گفت:
حضرت فاطمه سلام الله علیها وصیّت فرمود که وقتی به شهادت رسید ابابکر و عمر باخبر نشوند و آن دو بر ایشان نماز نخوانند، ابن عبّاس گفت:
پس حضرت علی علیه السلام او را شبانه دفن کرد و آن دو را خبر نکردند.
در کتاب تاریخ ابی بکر بن کامل آمده عایشه گفت:
فاطمه سلام الله علیها بعد از شهادت رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم شش ماه زنده بود و چون شهیده شد، علی علیه السلام او را شبانه دفن کرد و بر او نماز خواند.
و همچنین در همان کتاب از سفیان بن عُیَیْنَه با چند واسطه از زُهری نقل کرده که گفت:
همانا فاطمه سلام الله علیها شبانه دفن شد.
و از زهری در همان کتاب نقل شده:
امیرالمؤمنین علیه السلام و امام حسن و امام حسین علیهما السلام حضرت فاطمه سلام الله علیها را شبانه دفن کردند و قبر ایشان را مخفی نگه داشتند.
طبری در تاریخش می‌نگارد:
فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها شبانه دفن شد و غیر از عبّاس و علی و مقداد و زبیر کسی در تشییع جنازه‌ی آن حضرت حاضر نشد.
در روایات ما نقل شده که: حضرت امیر علیه السلام ، امام حسن علیه السلام ، امام حسین علیه السلام ، عقیل، سلمان، ابوذر، مقداد عمار و بُرَیْده و بنا بر روایتی عبّاس و پسرش فضل و طبق روایت دیگری حُذَیْفَه و ابن مسعود به جنازه‌ی آن بانوی معظّمه نماز خواندند.
اصبغ بن نُباته می‌گوید:
از حضرت امیر علیه السلام درباره‌ی اینکه حضرت فاطمه سلام الله علیها شبانه دفن گردید جویا شدند، فرمود:
به علّت اینکه فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها بر گروهی خشمناک بود و راضی نبود که آنان برای تشییع جنازه‌اش حاضر شوند و بر کسی که آنان را دوست نداشته باشد حرام است که بر جنازه‌ی احدی از فرزندان فاطمه: نماز بخوانند.
روایت شده حضرت امیر علیه السلام قبر فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها را با زمین یکسان نمود.
گفته‌اند:
حضرت علی علیه السلام تعداد هفت قبر شبیه به قبر فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها تشکیل داد که قبر آن حضرت شناخته نشود.
و همچنین روایت شده که تعداد چهل قبر برای حضرت زهراء سلام الله علیها درست کرد تا قبر واقعی آن حضرت تشخیص داده نشود و حتّی کسی بر قبر او نماز نخواند.
ابوعبدالله بصری با چند واسطه از امّ سلمی همسر ابورافع روایت می‌کند که گفت:
من حضرت فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها را در آن مریضی که به شهادت رسید، پرستاری می‌کردم. یک روز حضرت امیر علیه السلام به دنبال کار خود رفت و حضرت زهراء سلام الله علیها به من فرمود:
آب بیاور تا من غسل کنم. وقتی آب آوردم آن حضرت برخاست و نیکوترین غسل را به جای آورد، آنگاه لباس‌های جدید خود را پوشید، سپس به من فرمود:
رختخواب مرا در میان اطاق بینداز. وقتی رختخواب حضرتش را انداختم، رو به قبله خوابید و فرمود:
«من قبض روح می‌شوم. چون غسل نموده‌ام لذا مبادا کسی بدنم را برهنه کند»، این بفرمود و صورت خود را روی دست خویش نهاد و به شهادت رسید.
و اسماء بنت عمیس گوید:
حضرت فاطمه سلام الله علیها به من وصیّت فرمود که وقتی از دنیا رفت کسی آن معظّمه را غسل ندهد مگر من و حضرت علی علیه السلام. پس من، حضرت علی علیه السلام را در غسل حضرت فاطمه سلام الله علیها یاری می‌کردم.
و در کتاب بلاذری آمده:
امیرالمؤمنین علیه السلام فاطمه سلام الله علیها را از زیر لباس و اسماء بنت عمیس از پایین‌تر از آن غسل دادند.
ابوالحسن خزّار قمّی می‌نگارد:
از امام جعفر صادق علیه السلام پرسیدند:
چه کسی فاطمه‌ی اطهر را غسل داد؟
فرمود:
حضرت امیر علیه السلام ، چون زهرای اطهر سلام الله علیها صدّیقه بود و غیر از شخص صدّیق کسی حق نداشت ایشان را غسل بدهد.
روایت شده که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در هنگام به خاک سپردن حضرت زهرا سلام الله علیها چنین فرمود:
«السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی. . .» تا آخر روایت که ترجمه آن در همین فصل حدیث شماره‌ی 21 آمده‌ست.
روایت شده:
موقعی که حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام بدن مبارک فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها را نزدیک قبر شریف آورد دستی از قبر بیرون آمد و آن جنازه را برگرفت و بازگشت.
عبدالرّحمن هَمْدانی و حمید طویل نقل کرده‌اند:
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام این اشعار را کنار قبر فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها سرود:
من دوستدار خود را به خاطر آوردم و گویا من، به رد کردن غم و اندوه‌های گذشته وکیل می‌باشم.
برای اجتماع هر دو نفر دوستی افتراق و جدایی خواهد بود و تمام آنها در مقابل فراق و جدایی، قلیل و اندک می‌باشد.
از دست دادن فاطمه برای من بعد از حضرت رسول، دلیل بر این است که هیچ دوستی دائمی نخواهد بود.
هاتفی در جواب آن حضرت این اشعار را گفت:
جوانمرد اراده دارد که دوستش نمیرد، در صورتی که غیر از مردن راهی برای وی نخواهد بود.
پس از مرگ و نابود شدن راه چاره‌ای نیست و بقاء من بعد از شما، قلیل و اندک است.
وقتی مدّتی از موت من گذشت گریه‌ی گریه کنندگان قلیل می‌شود.
به زودی از یاد من خواهی رفت و دوستی مرا فراموش خواهی کرد و دوست دیگری در عوض من خواهد آمد.
بیان: «أبا ودّی» یعنی کسی که ملازم محبّت و مودّت من باشد و نتیجه و منظور این اشعار این است: من یاد می‌کنم محبوبم را، پس شب را سپری می‌کنم در حالی که گویا به خاطر شدّت همّ و غم‌هایی که دارم ضامن هستم برای رد کردن هر همّ و حزنی که قبلاً داشته‌ام.
و جمله‌ی «فلا بدّ من موت» شاید تتمّه‌ی ابیات خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام باشد، نه اینکه این گفته‌ی هاتف باشد و اگر از طرف هاتف باشد، شاید آن را به آن حضرت القاء کرده‌ست.

 

[روایت شماره] (17)

[المناقب لابن شهرآشوب ] قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ الطُّوسِیُّ: الْأَصْوَبُ أَنَّهَا مَدْفُونَةٌ فِی دَارِهَا أَوْ فِی الرَّوْضَةِ.
یُؤَیِّدُ قَوْلَهُ قَوْلُ النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم:
إِنَّ بَیْنَ قَبْرِی وَ مِنْبَرِی رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ وَ فِی الْبُخَارِیِّ «بَیْنَ بَیْتِی وَ مِنْبَرِی» وَ فِی الْمُوَطَّإِ وَ الْحِلْیَةِ وَ التِّرْمِذِیِّ وَ مُسْنَدِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ «مَا بَیْنَ بَیْتِی وَ مِنْبَرِی».
وَ قَالَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم:
مِنْبَرِی عَلَی تُرْعَةٍ مِنْ تُرَعِ الْجَنَّةِ وَ قَالُوا: حَدُّ الرَّوْضَةِ مَا بَیْنَ الْقَبْرِ إِلَی الْمِنْبَرِ إِلَی الْأَسَاطِینِ الَّتِی تَلِی صَحْنَ الْمَسْجِدِ.
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَاالْحَسَنِ علیه السلام عَنْ قَبْرِ فَاطِمَةَ فَقَالَ:
دُفِنَتْ فِی بَیْتِهَا فَلَمَّا زَادَتْ بَنُو أُمَیَّةَ فِی الْمَسْجِدِ صَارَتْ فِی الْمَسْجِدِ.
یَزِیدُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِکِ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ قَالَ:
دَخَلْتُ عَلَی فَاطِمَةَ سلام الله علیها فَبَدَأَتْنِی بِالسَّلامِ ثُمَّ قَالَتْ:
مَا غَدَا بِکَ؟ قُلْتُ: طَلَبُ الْبَرَکَةِ قَالَتْ:
أَخْبَرَنِی أَبِی وَ هُوَ ذَا: مَنْ سَلَّمَ عَلَیْهِ أَوْ عَلَیَّ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّةَ، قُلْتُ لَهَا: فِی حَیَاتِهِ وَ حَیَاتِکِ؟
قَالَتْ:
نَعَمْ وَ بَعْدَ مَوْتِنَا.
در کتاب مناقب (563) از قول شیخ طوسی رحمة الله علیه می‌گوید:
قبر حضرت فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها در منزل خود یا روضه‌ی مقدّسه‌ی حضرت رسول صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم است. عقیده‌ی شیخ طوسی رحمة الله علیه را قول پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم تأیید می‌کند که می‌فرماید:
بین قبر و منبر من، یکی از باغ‌های بهشت است.
در صحیح بخاری «بین خانه و منبر من» آمده و در کتاب‌های موطَّا و حلیه و صحیح ترمذی و مسند احمد حنبل جمله‌ی «مابین بیتی و منبری» آمده‌ست.
و رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فرمود:
منبر من بر گلستانی از گلستان‌های بهشت قرار گرفته و گفته‌اند:
حدّ و مرز «روضه» بین قبر و منبر است که تا ستون‌های کنار صحن مسجد، ادامه دارد.
احمد بن محمّد بن ابی نصر می‌گوید:
به حضرت ابی الحسن علیه السلام گفتم:
قبر فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها کجاست؟
فرمود:
حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها در میان حجره‌ی خودش دفن شد. هنگامی که بنی امیّه مسجد حضرت رسول صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم را توسعه دادند قبر آن بانوی معظّمه جزء مسجد شد.
یزید بن عبدالملک از پدرش و او از پدرش (یعنی جدّ یزید) نقل کرده که گفت:
خدمت فاطمه سلام الله علیها رسیدم، پس او به سلام پیشی گرفت. سپس فرمود:
به چه منظور آمده‌ای؟
عرض کردم:
برای طلب برکت.
فرمود:
پدرم خبری به من داد و آن خبر این است:
هر کس سه روز بر او و یا بر من سلام کند، خداوند بهشت را برای او واجب می‌کند، عرض کردم:
در زمان حیات آن بزرگوار و حیات شما؟
فرمود:
آری و همچنین بعد از شهادت مان.

 

[روایت شماره] (18)

[کشف الغمة ] رُوِیَ أَنَّ أَبَاجَعْفَرٍ علیه السلام أَخْرَجَ سَفَطاً أَوْ حُقّاً وَ أَخْرَجَ مِنْهُ کِتَاباً فَقَرَأَهُ وَ فِیهِ وَصِیَّةُ فَاطِمَةَ سلام الله علیها «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
، هَذَا مَا أَوْصَتْ بِهِ فَاطِمَةُ بِنْتُ محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم أَوْصَتْ بِحَوَائِطِهَا السَّبْعَةِ إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ، فَإِنْ مَضَی فَإِلَی الْحَسَنِ، فَإِنْ مَضَی فَإِلَی الْحُسَیْنِ، فَإِنْ مَضَی فَإِلَی الْأَکَابِرِ مِنْ وُلْدِی» شَهِدَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ الزُّبَیْرُ بْنُ الْعَوَّامِ وَ کَتَبَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام.
وَ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ قَالَتْ:
أَوْصَتْنِی فَاطِمَةُ سلام الله علیها أَنْ لا یُغَسِّلَهَا إذَا مَاتَتْ إِلا أَنَا وَ عَلِیٌّ فَغَسَّلْتُهَا أَنَا وَ عَلِیٌّ علیه السلام.
وَ قِیلَ: قَالَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها لِأَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ حِینَ تَوَضَّأَتْ وُضُوءَهَا لِلصَّلاةِ: هَاتِی طِیبِیَ الَّذِی أَتَطَیَّبُ بِهِ وَ هَاتِی ثِیَابِیَ الَّتِی أُصَلِّی فِیهَا، فَتَوَضَّأَتْ ثُمَّ وَضَعَتْ رَأْسَهَا فَقَالَتْ لَهَا: اجْلِسِی عِنْدَ رَأْسِی فَإذَا جَاءَ وَقْتُ الصَّلاةِ فَأَقِیمِینِی فَإِنْ قُمْتُ وَ إِلا فَأَرْسِلِی إِلَی عَلِیٍّ.
فَلَمَّا جَاءَ وَقْتُ الصَّلاةِ قَالَتِ: الصَلاةَ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ، فَإذَا هِیَ قَدْ قُبِضَتْ فَجَاءَ عَلِیٌّ فَقَالَتْ لَهُ: قَدْ قُبِضَتْ ابْنَةُ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ عَلِیٌّ: مَتَی؟
قَالَتْ حِینَ أَرْسَلْتُ إِلَیْکَ قَالَ:
فَأَمَرَ أَسْمَاءَ فَغَسَّلَتْهَا وَ أَمَرَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ علیهما السلام یُدْخِلانِ الْمَاءَ وَ دَفَنَهَا لَیْلاً وَ سَوَّی قَبْرَهَا فَعُوتِبَ عَلَی ذَلِکَ فَقَالَ:
بِذَلِکَ أَمَرَتْنِی.
وَ رُوِیَ أَنَّهَا بَقِیَتْ بَعْدَ أَبِیهَا أَرْبَعِینَ صَبَاحاً وَ لَمَّا حَضَرَتْهَا الْوَفَاةُ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ: إِنَّ جَبْرَئِیلَ أَتَی النَّبِیَّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم لَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ بِکَافُورٍ مِنَ الْجَنَّةِ فَقَسَمَهُ أَثْلاثاً ثُلُثاً لِنَفْسِهِ وَ ثُلُثاً لِعَلِیٍّ وَ ثُلُثاً لِی وَ کَانَ أَرْبَعِینَ دِرْهَماً فَقَالَتْ:
یَا أَسْمَاءُ ایتِینِی بِبَقِیَّةِ حَنُوطِ وَالِدِی مِنْ مَوْضِعِ کَذَا وَ کَذَا فَضَعِیهِ عِنْدَ رَأْسِی فَوَضَعَتْهُ، ثُمَّ تَسَجَّتْ بِثَوْبِهَا وَ قَالَتِ: انْتَظِرِینِی هُنَیْهَةً وَ ادْعِینِی فَإِنْ أَجَبْتُکِ وَ إِلا فَاعْلَمِی أَنِّی قَدْ قَدِمْتُ عَلی أَبِی صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم.
فَانْتَظَرَتْهَا هُنَیْهَةً ثُمَّ نَادَتْهَا فَلَمْ تُجِبْهَا فَنَادَتْ: یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی! یَا بِنْتَ أَکْرَمِ مَنْ حَمَلَتْهُ النِّسَاءُ! یَا بِنْتَ خَیْرِ مَنْ وَطِئَ الْحَصَا! یَا بِنْتَ مَنْ کَانَ مِنْ رَبِّهِ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی! قَالَ:
فَلَمْ تُجِبْهَا، فَکَشَفَتِ الثَّوْبَ عَنْ وَجْهِهَا فَإذَا بِهَا قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْیَا فَوَقَعَتْ عَلَیْهَا تُقَبِّلُهَا وَ هِیَ تَقُولُ: فَاطِمَةُ إذَا قَدِمْتِ عَلَی أَبِیکِ رَسُولِ اللَّهِ فَأَقْرِئِیهِ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ السَّلامَ.
فَبَیْنَا هِیَ کَذَلِکَ إِذْ دَخَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَقَالا: یَا أَسْمَاءُ مَا یُنِیمُ أُمَّنَا فِی هَذِهِ السَّاعَةِ؟
قَالَتْ:
یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ لَیْسَتْ أُمُّکُمَا نَائِمَةً، قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْیَا فَوَقَعَ عَلَیْهَا الْحَسَنُ یُقَبِّلُهَا مَرَّةً وَ یَقُولُ: یَا أُمَّاهُ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی قَالَتْ:
وَ أَقْبَلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام یُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ یَقُولُ: یَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُکِ الْحُسَیْنُ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ یَتَصَدَّعَ قَلْبِی فَأَمُوتَ.
قَالَتْ لَهُمَا أَسْمَاء: ُ یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ انْطَلِقَا إِلَی أَبِیکُمَا عَلِیٍّ فَأَخْبِرَاهُ بِمَوْتِ أُمِّکُمَا، فَخَرَجَا حَتَّی إذَا کَانَا قُرْبَ الْمَسْجِدِ رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا بِالْبُکَاءِ، فَابْتَدَرَهُمَا جَمِیعُ الصَّحَابَةِ فَقَالُوا مَا یُبْکِیکُمَا یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ لا أَبْکَی اللَّهُ أَعْیُنَکُمَا لَعَلَّکُمَا نَظَرْتُمَا إِلَی مَوْقِفِ جَدِّکُمَا فَبَکَیْتُمَا شَوْقاً إِلَیْهِ.
فَقَالا: لا أَوَ لَیْسَ قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ سلام الله علیها قَالَ:
فَوَقَعَ عَلِیٌّ علیه السلام عَلَی وَجْهِهِ یَقُولُ: بِمَنِ الْعَزَاءُ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ؟ کُنْتُ بِکِ أَتَعَزَّی فَفِیمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِکِ ثُمَّ قَالَ:
لِکُلِّ اجْتِمَاعٍ مِنْ خَلِیلَیْنِ فُرْقَةٌ
وَ کُلُّ الَّذِی دُونَ الْفِرَاقِ قَلِیلٌ
وَ إِنَّ افْتِقَادِی فَاطِماً بَعْدَ أَحْمَدَ
دَلِیلٌ عَلَی أَنْ لا یَدُومَ خَلِیلٌ (564)
ثُمَّ قَالَ علیه السلام :
یَا أَسْمَاءُ غَسِّلِیهَا وَ حَنِّطِیهَا وَ کَفِّنِیهَا قَالَ:
فَغَسَّلُوهَا وَ کَفَّنُوهَا وَ حَنَّطُوهَا وَ صَلَّوْا عَلَیْهَا لَیْلاً وَ دَفَنُوهَا بِالْبَقِیعِ وَ مَاتَتْ بَعْدَ الْعَصْرِ.
و قال ابن بابویه؛ : جاء هذا الخبر کذا و الصحیح عندی أنّها دفنت فی بیتها فلمّا زاد بنو أُمیّة فی المسجد صارت فی المسجد.
قلت: الظاهر و المشهور ممّا نقله الناس و أرباب التواریخ و السیر أنَّها سلام الله علیها دفنت بالبقیع کما تقدَّم.
وَ رَوَی مَرْفُوعاً إِلَی سَلْمَی أُمِّ بَنِی رَافِعٍ قَالَتْ:
کُنْتُ عِنْدَ فَاطِمَةَ بِنْتِ محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فِی شَکْوَاهَا الَّتِی مَاتَتْ فِیهَا قَالَتْ:
فَلَمَّا کَانَ فِی بَعْضِ الْأَیَّامِ وَ هِیَ أَخَفُّ مَا نَرَاهَا فَغَدَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ فِی حَاجَتِهِ وَ هُوَ یَرَی یَوْمَئِذٍ أَنَّهَا أَمْثَلُ مَا کَانَتْ فَقَالَتْ:
یَا أُمَّهْ (565) اسْکُبِی لِی غَسْلاً فَفَعَلْتُ فَاغْتَسَلَتْ کَأَشَدِّ مَا رَأَیْتُهَا ثُمَّ قَالَتْ لِی: أَعْطِینِی ثِیَابِیَ الْجُدُدَ فَأَعْطَیْتُهَا فَلَبِسَتْ ثُمَّ قَالَتْ:
ضَعِی فِرَاشِی وَ اسْتَقْبِلِینِی ثُمَّ قَالَتْ:
إِنِّی قَدْ فَرَغْتُ مِنْ نَفْسِی فَلا أُکْشَفَنَّ إِنِّی مَقْبُوضَةٌ الْآنَ ثُمَّ تَوَسَّدَتْ یَدَهَا الْیُمْنَی وَ اسْتَقْبَلَتِ الْقِبْلَةَ فَقُبِضَتْ.
فَجَاءَ عَلِیٌّ علیه السلام وَ نَحْنُ نَصِیحُ فَسَأَلَ عَنْهَا فَأَخْبَرَتْهُ فَقَالَ:
إِذاً وَاللَّهِ لا تُکْشَفُ فَاحْتُمِلَتْ فِی ثِیَابِهَا فَغُیِّبَتْ.
أَقُولُ: إِنَّ هَذَا الْحَدِیثَ قَدْ رَوَاهُ ابْنُ بَابَوَیْهِ؛ کَمَا تَرَی وَ قَدْ رَوَی أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ فِی مُسْنَدِهِ عَنْ أُمِّ سَلْمَی (566) قَالَتْ:
اشْتَکَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها شَکْوَاهَا الَّتِی قُبِضَتْ فِیهِ فَکُنْتُ أُمَرِّضُهَا فَأَصْبَحْتُ یَوْماً کَأَمْثَلِ مَا رَأَیْتُهَا فِی شَکْوَاهَا ذَلِکَ.
قَالَتْ:
وَ خَرَجَ عَلِیٌّ علیه السلام لِبَعْضِ حَاجَتِهِ فَقَالَتْ:
یَا أُمَّاهْ اسْکُبِی لِی غَسْلاً فَسَکَبْتُ لَهَا غَسْلاً فَاغْتَسَلَتْ کَأَحْسَنِ مَا رَأَیْتُهَا تَغْتَسِلُ ثُمَّ قَالَتْ یَا أُمَّاهْ أَعْطِینِی ثِیَابِیَ الْجُدُدَ، فَأَعْطَیْتُهَا فَلَبِسَتْهَا ثُمَّ قَالَتْ:
یَا أُمَّاهْ قَدِّمِی لِی فِرَاشِی وَسَطَ الْبَیْتِ فَفَعَلْتُ، فَاضْطَجَعَتْ وَ اسْتَقْبَلَتِ الْقِبْلَةَ وَ جَعَلَتْ یَدَهَا تَحْتَ خَدِّهَا ثُمَّ قَالَتْ:
یَا أُمَّاهْ إِنِّی مَقْبُوضَةٌ الْآنَ وَ قَدْ تَطَهَّرْتُ فَلا یَکْشِفْنِی أَحَدٌ فَقُبِضَتْ مَکَانَهَا قَالَتْ فَجَاءَ عَلِیٌّ علیه السلام فَأَخْبَرْتُهُ.
و اتّفاقهما من طرق الشیعة و السنّة علی نقله مع کون الحکم علی خلافه عجیب فإنّ الفقهاء من الطریقین لا یجیزون الدَّفن إلّا بعد الغسل إلا فی مواضع لیس هذا منه، فکیف رویا هذا الحدیث و لم یعلّلاه و لا ذکرا فقهه و لا نبّها علی الجواز و لا المنع و لعلَّ هذا أمر یخصّها سلام الله علیها و إنّما استدلَّ الفقهاء علی أنّه یجوز للرّجل أن یغسل زوجته بأنَّ علیّاً غسّل فاطمة سلام الله علیها و هو المشهور.
وَ رَوَی ابْنُ بَابَوَیْهِ مَرْفُوعاً إِلَی الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّ عَلِیّاً غَسَّلَ فَاطِمَةَ سلام الله علیها وَ عَنْ عَلِیٍّ أَنَّهُ صَلَّی عَلَی فَاطِمَةَ وَ کَبَّرَ عَلَیْهَا خَمْساً وَ دَفَنَهَا لَیْلاً وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام أَنَّ فَاطِمَةَ سلام الله علیها دُفِنَتْ لَیْلاً.
بیان: قد بیّنّا فی کتاب المزار أنَّ الأصحَّ أنّها مدفونة فی بیتها و أمّا ما ذکره من ترک غسلها فالأولی أن یأوَّل بما ذکرنا سابقاً من عدم کشف بدنها للتنظیف [فلا تنافی ] للأخبار الکثیرة الدّالّة علی أنَّ علیّا علیه السلام غسّلها و یؤیّد ما ذکرنا من التأویل ما مرَّ فی روایة ورقة فلا تغفل.
در کتاب کشف الغمّه (567) می‌نگارد:
حضرت باقرالعلوم علیه السلام کیسه‌ای آورده و نامه‌ای از میان آن بیرون کشید که وصیّت حضرت فاطمه سلام الله علیها بدین شرح در آن نوشته شده بود:
«بسم الله الرّحمن الرّحیم این وصیّت نامه‌ی فاطمه دختر محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم می‌باشد. زهراء وصیّت کرده که بُستان‌های هفت گانه‌ام برای حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام باشد. چنانچه حضرت علی علیه السلام از دنیا رفت مال حسن بن علی علیهما السلام و اگر حسن علیه السلام از دنیا رحلت نماید، مال حسین علیه السلام باشد. اگر حسین علیه السلام از دنیا رفت مال بزرگترینِ فرزندانم باشد. مقداد بن اسود و زبیر بن عوام شهود این وصیّت نامه‌اند و حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام آن را نوشت».
از اسماء بنت عمیس نقل شده که گفت:
حضرت فاطمه سلام الله علیها به من وصیّت فرمود که او را کسی جز من و علی علیه السلام غسل ندهد، پس من و علی علیه السلام پس از شهادت آن بانو، او را غسل دادیم.
گفته شده حضرت فاطمه سلام الله علیها پس از اینکه برای نماز وضو گرفت به اسماء بنت عمیس فرمود:
بیاور آن عطری را که من استعمال می‌کنم، آن لباس‌هایی را که با آنها نماز می‌خوانم حاضر کن. سپس حضرتش وضو گرفته و آنگاه سر مبارک خود را بر زمین گذاشت و به اسماء فرمود:
بالای سر من بنشین، هنگامی که وقت نماز فرا رسید مرا بلند کن، اگر دیدی بلند شدم که هیچ و الّا شخصی را به دنبال حضرت علی علیه السلام بفرست.
موقعی که وقت نماز شد اسماء صدا زد:
ای دختر رسول خدا! وقت نماز است.
ناگاه اسماء دریافت که آن جگر گوشه‌ی پیغمبر به شهادت رسیده. وقتی حضرت امیر علیه السلام آمد اسماء به آن حضرت گفت:
فاطمه‌ی زهراء شهید شده‌ست.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:
چه موقع؟
گفت:
همان موقعی که به دنبال شما فرستادم.
حضرت علی علیه السلام به اسماء دستور داد تا فاطمه را غسل دهد و به حسنین علیهما السلام فرمود تا (برای غسل) آب حاضر کنند.
آنگاه جنازه‌ی آن حضرت را شبانه به خاک سپردند. موقعی که به آن حضرت، برای این عمل اعتراض کردند، فرمود:
حضرت زهرا سلام الله علیها خودش این طور وصیّت کرده بود.
روایت شده:
حضرت فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها بعد از شهادت پدر بزرگوارش مدّت چهل روز زنده بود. وقتی اجلش فرا رسید به اسماء فرمود:
در موقع شهادت پدرم، جبرئیل کافور بهشتی آورد. پدرم آن را سه قسمت کرد. یک قسمت برای خودش، یک قسمت برای علی علیه السلام و یک قسمت هم برای من.
آنگاه به اسماء فرمود:
باقیمانده‌ی حُنوط پدرم را که در فلان موضع است بیاور و نزد سرم بگذار.
اسماء می‌گوید:
وقتی من امر آن بانو را اجرا نمودم لباسش را روی خود کشید و به من فرمود:
پس از چند لحظه مرا صدا بزن، اگر جواب تو را گفتم که هیچ و الّا بدان که نزد پدر بزرگوارم رفته‌ام.
اسماء بعد از چند لحظه‌ای، آن بانوی مظلومه را صدا زد ولی جوابی نشنید. باز صدا زد:
ای دختر محمّد مصطفی! ای دختر بهترین کسی که مادرش وی را حمل کرد، ای دختر بهترین کسی که بر روی سنگریزه‌ها پا نهاد! ای دختر آن کسی که مقامش به «قابَ قَوْسَیْنِ أوْ أَدْنی» رسید! امّا جوابی نگرفت.
وقتی اسماء لباس آن حضرت را از روی صورتش برداشت متوجّه شد که حضرتش به شهادت رسیده‌ست. اسماء بدن آن معظّمه را حرکت می‌داد و می‌گفت:
ای فاطمه! موقعی که نزد پدر بزرگوارت رفتی سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت برسان.
در همان زمان که اسماء این سخن را می‌گفت حسنین علیهما السلام از راه رسیدند و گفتند:
ای اسماء مادر ما در یک چنین ساعتی به خواب نمی‌رفت؟!
گفت:
مادر شما به خواب نرفته، بلکه به شهادت رسیده‌ست.
امام حسن علیه السلام روی نعش مادر افتاد و جسم مقدّس او را حرکت می‌داد و می‌فرمود:
مادر جان! قبل از اینکه روح از بدن من مفارقت کند با من تکلّم کن.
آنگاه امام حسین علیه السلام آمد و پاهای مبارک مادر را حرکت می‌داد و می‌بوسید و می‌فرمود:
مادر جان! من فرزند تو حسینم، قبل از اینکه بمیرم با من صحبت کن.
اسماء به ایشان گفت:
ای فرزندان پیغمبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم، نزد پدرتان علی علیه السلام بروید و آن حضرت را از شهادت مادرتان آگاه نمایید.
حسنین علیهما السلام از خانه خارج و متوجّه مسجد شدند، هنگامی که نزدیک مسجد شدند صدا به گریه بلند کردند. گروهی از صحابه به حضور ایشان آمدند و گفتند:
برای چه گریانید؟! خدا چشم شما را نگریاند! شاید نظر شما به جای جدّتان رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم افتاد و از کثرت علاقه‌ای که به آن دارید گریان شُدید؟
فرمودند:
نه، آیا این چنین نیست که مادر ما به شهادت رسیده‌ست؟
حضرت امیر علیه السلام پس از شنیدن این خبر جانگداز، به صورت افتاد و فرمود:
ای دختر حضرت محمّد! من غم و اندوه خود را بعد از تو به که بگویم؟ من درد دل‌های خود را برای تو می‌گفتم، اکنون برای چه کسی درد دل کنم؟
آنگاه آن اشعاری را که قبلاً به آن اشاره شد، سرود.
سپس به اسماء فرمود:
فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها را غسل بده، حُنوط کن، کفن بپوشان. موقعی که غسل و کفن آن بانوی معظّمه خاتمه یافت نماز بر بدنش خواندند و شبانه ایشان را در بقیع دفن کردند. شهادت آن حضرت بعد از عصر واقع شد.
ابن بابویه می‌گوید:
گر چه این روایت می‌گوید حضرت فاطمه سلام الله علیها را در بقیع دفن کردند، ولی آنچه را که من صحیح می‌دانم این است که آن معظّمه در میان خانه‌ی خود دفن شد. موقعی که بنی امیّه مسجد حضرت رسول اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم را توسعه دادند قبر آن بانوی معظّمه جزء مسجد شد.
مرحوم علّامه‌ی مجلسی رحمة الله علیه می‌گوید:
چنانچه قبلاً هم گفته ام:
ظاهر و مشهور، از آنچه مردم نقل کرده‌اند و تاریخ نگاران ثبت کرده‌اند، معلوم می‌شود که آن حضرت در بقیع مدفون شده‌ست.
و از سلمی، مادر بنی رافع روایت شده که گفت:
من نزد فاطمه دختر محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم بودم، در همان مرض و بیماری که به شهادت رسید، در یکی از روزهایی که بیماری آن حضرت سبک‌تر شده بود، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام وقتی دید حال فاطمه سلام الله علیها بهتر است، برای کار مهمّی که داشت از خانه خارج شد، پس فاطمه سلام الله علیها به من فرمود:
برای من آب بیاور تا غسل کنم، من رفتم و آوردم، آن حضرت غسلی فرمود که من بهتر از آن ندیده بودم، بعد از آن فرمود:
جامه‌ی نو و جدید مرا بیاور، من آن را خدمت ایشان بُردم، پس آن را پوشید و دوباره فرمود:
مرا بر فراش خودم به حالتی بخوابان که صورت من رو به قبله باشد. سپس فرمود:
من از جان خود فارغ شدم پس لباس مرا از بدنم جدا مکن. به درستی که من اکنون از دنیا می‌روم. پس از آن دست راست خود را در زیر سر گذاشت و روی مبارک را به طرف قبله کرد و شهیده شد.
در آن اثناء حضرت علی علیه السلام به خانه آمد، در حالی که مشغول فریاد و شیون بودیم، پس آن حضرت از حال حضرت فاطمه سلام الله علیها جویا شد. من آنچه دیده بودم را برای آن حضرت نقل کردم.
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:
پس با این وجود نباید بدن او را برهنه کرد، آن گاه بدن شریف را برداشتند و با همان جامه دفن کردند.
مؤلّف رحمة الله علیه می‌گوید:
این حدیث را ابن بابویه همین گونه که ما نقل کردیم روایت نموده و احمد بن حنبل در مسند خود از امّ سلمی روایت کرده که او گفت:
من در آن مرضی که فاطمه به واسطه‌ی آن شهیده شد از او پرستاری می‌کردم، در یکی از آن روزها حال فاطمه سلام الله علیها بهتر بود.
(در ادامه‌ی این مطلب) امّ سلمی می‌گوید:
در آن روز حضرت علی علیه السلام برای انجام کاری از خانه خارج شد، پس حضرت فاطمه سلام الله علیها به من فرمود:
ای کنیز! برای من آب بیاور تا غسل کنم، پس من آب آوردم و آن حضرت غسلی کرد که من هرگز نظیر آن را ندیده بودم. سپس فرمود:
ای مادر! بیاور برای من پیراهنم را، پس چون آن پیراهن را آوردم، پوشید. بعد فرمود:
ای مادر! بستر مرا وسط خانه بینداز. چون من چنین کردم، آنگاه به پهلو خوابید و صورت مبارکش را به طرف قبله کرد و دست مبارکش را زیر صورت قرار داد، سپس فرمود:
ای مادر! من الآن از دنیا می‌روم و غسل کرده‌ام. پس کسی مرا برهنه نکند. پس ایشان در همان جا شهیده شد.
امّ سلمی گوید:
در این هنگام حضرت علی علیه السلام آمد و من آنچه اتّفاق افتاده بود را به او خبر دادم.
شیعه و سنّی متّفقاً این روایت را قبول و نقل کرده‌اند، امّا با این وجود، عجیب است حکم بر خلاف آن دادن، زیرا فقهای شیعه و سنّی دفن میّت را مگر بعد از غسل تجویز نکرده‌اند، مگر در چند موضع که این مورد، از آن مواضع نیست و علّت و مسأله‌ی فقهی آن را ذکر نکرده‌اند و تنبیه نکرده‌اند بر جواز و منع آن و شاید این امر از خصائص حضرت فاطمه سلام الله علیها باشد.
و استدلال فقها بر جواز اینکه مرد می‌تواند همسرش را غسل دهد این است که امیرالمؤمنین علی علیه السلام حضرت فاطمه سلام الله علیها را غسل داده، چنانچه مشهور است و ابن بابویه از حسن بن علی علیهما السلام روایت کرده که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام حضرت فاطمه سلام الله علیها را غسل داد و همچنین روایت شده که امیرالمؤمنین علیه السلام بر حضرت فاطمه سلام الله علیها نماز خواند، به پنج تکبیر و شبانه آن مظلومه را به خاک سپرد.
بیان: (مرحوم علّامه‌ی مجلسی رحمة الله علیه می‌گوید) : ما در کتاب «المزار» بیان کردیم، آن بانو را در خانه‌ی خودش به خاک سپردند، امّا آنچه در مورد ترک غسل آن بزرگوار ذکر شد، اُوْلیست که آن را تأویل کنیم به آنچه قبلاً گفتیم، منظور این است که حضرت سفارش فرموده بدنش را برهنه نکنند برای شستشو و نظافت (و اگر چنین تأویل کنیم دیگر) منافات پیدا نمی‌کند با روایات فراوانی که دلالت دارد بر اینکه حضرت علی علیه السلام او را غسل داده و مؤیّد این تأویل ما روایت «ورقة» است که قبلاً آن را ذکر کردیم؛ پس غافل مشو.

 

[روایت شماره] (19)

[کشف الغمة ] وَ نَقَلْتُ مِنْ کِتَابِ الذُّرِّیَّةِ الطَّاهِرَةِ لِلدُّولابِیِّ فِی وَفَاتِهَا سلام الله علیها مَا نَقَلَهُ مِنْ رِجَالِهِ قَالَ:
لَبِثَتْ فَاطِمَةُ بَعْدَ النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ثَلاثَةَ أَشْهُرٍ وَ قَالَ ابْنُ شِهَابٍ: سِتَّةَ أَشْهُرٍ وَ قَالَ الزُّهْرِیُّ: سِتَّةَ أَشْهُرٍ وَ مِثْلُهُ عَنْ عَائِشَةَ وَ مِثْلُهُ عَنْ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَیْرِ وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام خَمْساً وَ تِسْعِینَ لَیْلَةً فِی سَنَةِ إِحْدَی عَشْرَةَ وَ قَالَ ابْنُ قُتَیْبَةَ فِی مَعَارِفِهِ: مِائَةَ یَوْمٍ.
وَ قِیلَ: مَاتَتْ فِی سَنَةِ إِحْدَی عَشْرَةَ لَیْلَةَ الثَّلاثَاءِ لِثَلاثِ لَیَالٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ هِیَ بِنْتُ تِسْعٍ وَ عِشْرِینَ سَنَةً أَوْ نَحْوِهَا.
وَ قِیلَ: دَخَلَ الْعَبَّاسُ عَلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم وَ أَحَدُهُمَا یَقُولُ لِصَاحِبِهِ: أَیُّنَا أَکْبَرُ فَقَالَ الْعَبَّاسُ: وُلِدْتَ یَا عَلِیُّ قَبْلَ بِنَاءِ قُرَیْشٍ الْبَیْتَ بِسَنَوَاتٍ وَ وُلِدَتْ ابْنَتِی وَ قُرَیْشٌ تَبْنِی الْبَیْتَ وَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ابْنُ خَمْسٍ وَ ثَلاثِینَ سَنَةً قَبْلَ النُّبُوَّةِ بِخَمْسِ سِنِینَ.
وَ رُوِیَ أَنَّهَا أَوْصَتْ عَلِیّاً علیه السلام وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَیْسٍ أَنْ یُغَسِّلاهَا.
وَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ:
مَرِضَتْ فَاطِمَةُ مَرَضاً شَدِیداً فَقَالَتْ لِأَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ: أَلا تَرَیْنَ إِلَی مَا بَلَغْتُ فَلا تَحْمِلِینِی عَلَی سَرِیرٍ ظَاهِرٍ فَقَالَتْ:
لا لَعَمْرِی وَ لَکِنْ أَصْنَعُ نَعْشاً کَمَا رَأَیْتُ یُصْنَعُ بِالْحَبَشَةِ.
قَالَتْ:
فَأَرِینِیهِ فَأَرْسَلَتْ إِلَی جَرَائِدَ رَطْبَةٍ فَقُطِّعَتْ مِنَ الْأَسْوَاقِ ثُمَّ جَعَلَتْ عَلَی السَّرِیرِ نَعْشاً وَ هُوَ أَوَّلُ مَا کَانَ النَّعْشُ فَتَبَسَّمَتْ وَ مَا رُئِیَتْ مُتَبَسِّمَةً إِلا یَوْمَئِذٍ ثُمَّ حَمَلْنَاهَا فَدَفَنَّاهَا لَیْلاً وَ صَلَّی عَلَیْهَا الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِالْمُطَّلِبِ وَ نَزَلَ فِی حُفْرَتِهَا هُوَ وَ عَلِیٌّ وَ الْفَضْلُ بْنُ عَبَّاسٍ.
وَ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم قَالَتْ لِأَسْمَاءَ: إِنِّی قَدِ اسْتَقْبَحْتُ مَا یُصْنَعُ بِالنِّسَاءِ أَنَّهُ یُطْرَحُ عَلَی الْمَرْأَةِ الثَّوْبُ فَیَصِفُهَا لِمَنْ رَأَی فَقَالَتْ أَسْمَاءُ: یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ أَنَا أُرِیکِ شَیْئاً رَأَیْتُهُ بِأَرْضِ الْحَبَشَةِ،
قَالَ:
فَدَعَتْ بِجَرِیدَةٍ رَطْبَةٍ فَحَسَّنَتْهَا ثُمَّ طَرَحَتْ عَلَیْهَا ثَوْباً فَقَالَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها: مَا أَحْسَنَ هَذَا وَ أَجْمَلَهُ لا تُعْرَفُ بِهِ الْمَرْأَةُ مِنَ الرَّجُلِ.
قَالَ قَالَتْ فَاطِمَةُ: فَإذَا مِتُّ فَاغْسِلِینِی أَنْتِ وَ لا یَدْخُلَنَّ عَلَیَّ أَحَدٌ فَلَمَّا تُوُفِّیَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها جَاءَتْ عَائِشَةُ تَدْخُلُ عَلَیْهَا فَقَالَتْ أَسْمَاءُ: لا تَدْخُلِی فَکَلَّمَتْ عَائِشَة أبَابَکْرٍ فَقَالَتْ:
إِنَّ هَذِهِ الْخَثْعَمِیَّةَ تَحُولُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ ابْنَةِ رسول الله صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم وَ قَدْ جَعَلَتْ لَهَا مِثْلَ هَوْدَجِ الْعَرُوسِ فَقَالَتْ أَسْمَاءُ لِأَبِی بَکْرٍ: أَمَرَتْنِی أَنْ لا یَدْخُلَ عَلَیْهَا أَحَدٌ وَ أَرَیْتُهَا هَذَا الَّذِی صَنَعْتُ وَ هِیَ حَیَّةٌ فَأَمَرَتْنِی أَنْ أَصْنَعَ لَهَا ذَلِکَ فَقَالَ أَبُوبَکْرٍ: اصْنَعِی مَا أَمَرَتْکِ فَانْصَرَفَ وَ غَسَّلَهَا عَلِیٌّ علیه السلام وَ أَسْمَاءُ.
وَ رَوَی الدُّولابِیُّ حَدِیثَ الْغُسْلِ الَّذِی اغْتَسَلَتْهُ قَبْلَ وَفَاتِهَا وَ کَوْنُهَا دُفِنَتْ بِهِ وَ لَمْ تُکْشَفْ وَ قَدْ تَقَدَّمَ ذِکْرُهُ وَ رُوِیَ مِنْ غَیْرِ هَذَا أَنَّ أَبَابَکْرٍ وَ عُمَرَ عَاتَبَا عَلِیّاً علیه السلام کَوْنَهُ لَمْ یُؤْذِنْهُمَا بِالصَّلاةِ عَلَیْهَا فَاعْتَذَرَ أَنَّهَا أَوْصَتْهُ بِذَلِکَ وَ حَلَفَ لَهُمَا فَصَدَّقَاهُ وَ عَذَّرَاهُ.
وَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام عِنْدَ دَفْنِ فَاطِمَةَ سلام الله علیها کَالْمُنَاجِی بِذَلِکَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم عِنْدَ قَبْرِهِ: السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ النَّازِلَةِ فِی جِوَارِکَ، إِلَی آخِرِ مَا سَیَأْتِی.
ثُمَّ قَالَ عَلِیُّ بْنُ عِیسَی: الْحَدِیثُ ذُو شُجُونٍ أَنْشَدَنِی بَعْضُ الْأَصْحَابِ لِلْقَاضِی أَبِی بَکْرِ بْنِ أَبِی قَرِیعَةَ:
یَا مَنْ یُسَائِلُ ذَائِباً
عَنْ کُلِّ مُعْضِلَةٍ سَخِیفَةٍ
لا تَکْشِفَنَّ مُغَطًّی
فَلَرُبَّمَا کَشَفْتَ جِیفَةً
وَ لَرُبَّ مَسْتُورٍ بَدَا
کَالطَّبْلِ مِنْ تَحْتِ الْقَطِیفَةِ
إِنَّ الْجَوَابَ لَحَاضِرٌ
لَکِنَّنِی أُخْفِیهِ خِیفَةً
لَوْلا اعْتِدَاءُ رَعِیَّةٍ
أُلْقِی سِیَاسَتَهَا الْخَلِیفَةَ
وَ سُیُوفُ أَعْدَاءٍ بِهَا
هَامَاتُنَا أَبَداً نَقِیفَةٌ
لَنَشَرْتُ مِنْ أَسْرَارِ آلِ
مُحَمَّدٍ جُمَلاً طَرِیفَةً
تُغْنِیکُمْ عَمَّا رَوَاهُ
مَالِکٌ وَ أَبُوحَنِیفَةَ
وَ أَرَیْتُکُمْ أَنَّ الْحُسَیْنَ أُصِیب
فِی یَوْمِ السَّقِیفَةِ
وَ لِأَیِّ حَالٍ لُحِّدَتْ
بِاللَّیْلِ فَاطِمَةُ الشَّرِیفَةُ
وَ لِمَا حَمَتْ شَیْخَیْکُمُ
عَنْ وَطْءِ حُجْرَتِهَا الْمُنِیفَةِ
أَوِّهْ لِبِنْتِ مُحَمَّدٍ
مَاتَتْ بِغُصَّتِهَا أَسِیفَةً
و قد ورد من کلامها سلام الله علیها فی مرض موتها ما یدلُّ علی شدَّة تألّمها و عظم موجدتها و فرط شکایتها ممّن ظلمها و منعها حقّها أعرضت عن ذکره و ألغیت القول فیه و نکبت عن إیراده لأنَّ غرضی من هذا الکتاب نعت مناقبهم و مزایاهم و تنبیه الغافل عن موالاتهم، فربّما تنبّه و والاهم و وصف ما خصّهم الله به من الفضائل الّتی لیست لأحد سواهم، فأمّا ذکر الغیر و البحث عن الشرِّ و الخیر فلیس من غرض هذا الکتاب و هو موکول إلی یوم الحساب و «إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ» (568).
بیان: النقف: کسر الهامة عن الدِّماغ أو ضربها أشدَّ ضرب أو برمح أو عصا.
در کتاب کشف الغمّه (569) از کتاب ذریّه‌ی طاهره، تألیف دولابی نقل می‌کند که حضرت فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها مدّت سه ماه بعد از پدر خود زنده بودند.
ولی ابن شهاب و زُهَری و عایشه و عروة بن زبیر گفته‌اند:
آن بانو شش ماه بعد از شهادت پدر خود زندگی کرد.
حضرت امام محمّد باقر علیه السلام می‌فرماید:
فاطمه‌ی اطهر مدت 95 روز بعد از پدر بزرگوارش زنده بودند و در سنه‌ی 11 هجری به شهادت رسیدند.
ابن قُتَیْبَة می‌گوید:
مدّت 100 روز زنده بودند.
گفته شده حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها در سنه‌ی 11 هجری شب سه شنبه، سوّم ماه رمضان در سنّ 29 سالگی شهید شد.
و گویند روزی عبّاس نزد حضرت علی و فاطمه علیهما السلام رفت و آن دو بزرگوار هر کدام می‌فرمودند من در سنّ و سال بزرگترم، عبّاس گفت:
یا علی! تو چند سال پیش از آنکه قریش خانه‌ی کعبه را بنا کند متولّد شدی و فاطمه سلام الله علیها متولّد شد در آن سالی که قریش خانه‌ی کعبه را می‌ساختند و رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم سی و پنج ساله بود. بنابراین ولادت حضرت فاطمه سلام الله علیها پنج سال قبل از بعثت رسول الله صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم بوده‌ست.
و روایت شده که حضرت فاطمه سلام الله علیها وصیّت کرد حضرت علی علیه السلام و اسماء بنت عمیس ایشان را غسل دهند.
ابن عبّاس می‌گوید:
در آن موقعی که حضرت فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها به شدّت مریض شد به اسماء بنت عمیس فرمود:
آیا نمی‌بینی من در چه حالی هستم؟ مبادا مرا روی تخته‌ای بگذارید که جنازه‌ام ظاهر باشد!
اسماء گفت:
نه به جان خودم قسم، بلکه نظیر آن تابوتی را برای تو درست می‌کنم که در حبشه دیده بودم.
حضرت زهراء سلام الله علیها به وی فرمود:
پس نمونه‌ی آن را به من نشان بده! اسماء فرستاد تا از بازار شاخه‌های تازه‌ی خرما آوردند.
آنگاه آن تابوتی را که در حبشه دیده بود ساخت و آن اوّلین تابوتی بود که ساخته شد.
حضرت زهراء سلام الله علیها پس از دیدن آن تابوت خندان شد و هیچ وقت غیر از آن موقع خندان نشده بود. سپس جنازه‌ی آن بانو را شبانه بُردیم و دفن نمودیم و عبّاس بن عبدالمطلب بر جنازه‌ی آن بانو نماز خواند. عبّاس و علی و فضل بن عبّاس در قبر آن بانو وارد شدند.
از اسماء بنت عمیس روایت شده که گفت:
فاطمه دختر حضرت محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به وی فرمود:
من این عمل را زشت می‌دانم که یکپارچه روی جنازه‌ی زنان می‌اندازند زیرا هر کسی از حجم و وصف آن جنازه آگاه می‌شود.
اسماء گفت:
ای دختر رسول خدا! من نظیر آن تابوتی را که در زمین حبشه دیده‌ام به تو نشان می‌دهم، آنگاه فرستاد تا شاخه‌های تازه‌ی خرما آوردند و او تابوتی نیکو ساخت و یکپارچه روی آن انداخت.
حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها فرمود:
چقدر این تابوت خوب است، زیرا جنازه‌ای که در میان آن باشد تشخیص داده نمی‌شود که جنازه‌ی زن یا مرد است.
سپس حضرت فاطمه سلام الله علیها به اسماء فرمود:
موقعی که من از دنیا رفتم تو مرا غسل بده، احدی حق ندارد نزد من بیاید.
موقعی که حضرت فاطمه سلام الله علیها به شهادت رسید، عایشه آمد تا کنار جنازه‌ی آن حضرت حاضر شود اسماء به او گفت:
مبادا وارد شوی! عایشه به ابوبکر شکایت کرد و گفت:
اسماء نمی‌گذارد کنار بدن دختر رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم بروم، اسماء یک هودج نظیر هودج عروس برای حضرت فاطمه سلام الله علیها ساخته‌ست.
اسماء در جواب ابوبکر گفت:
حضرت فاطمه سلام الله علیها به من دستور داده که کسی بالای جنازه‌اش نرود، این تابوتی را که نیز ساخته‌ام در زمان حیات فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها طبق دستور خود آن حضرت ساخته‌ام.
ابوبکر گفت:
مانعی ندارد، آنچه را فاطمه دستور داده انجام بده. ابوبکر این را گفت و بازگشت.
آنگاه جنازه‌ی حضرت زهراء سلام الله علیها را علی علیه السلام و اسماء غسل دادند.
و دولابی روایت کرده حدیثی را که قبلاً ذکر کردیم، در آن آمده است:
حضرت زهرا سلام الله علیها قبل از شهادت غسل نموده بود و برای غسل ایشان را برهنه نکردند و با همان غسل، آن حضرت دفن شد و او در ادامه آورده:
ابابکر و عمر به حضرت علی علیه السلام عتاب و اعتراض کردند که چرا به آنها اجازه نداده تا بر بدن شریف آن حضرت نماز بخوانند. پس امیرالمؤمنین در جواب آنها سوگند یاد کرد و فرمود:
خود فاطمه سلام الله علیها این وصیّت را به من نموده بود، پس آن دو تصدیق کردند و این عذر را پذیرفتند.
و حضرت علی علیه السلام هنگامی که حضرت فاطمه سلام الله علیها را به خاک سپردند کنار قبر آن بانو مانند اینکه با رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم مناجات کند، عرض کرد:
ای رسول خدا! از طرف من و از طرف دخترت که در جوار تو نازل می‌شود بر تو درود و سلام باد، (پس مرحوم علّامه رحمة الله علیه می‌فرماید) : این مناجات را به زودی به طور کامل نقل می‌کنیم.
صاحب کتاب کشف الغمّه می‌گوید:
حدیث چند نوع است. بعضی از اصحاب قاضی ابوبکر بن ابی قُرَیْعَه اشعاری را با این مضامین سروده‌اند:
ای کسی که مسائل مشکل بی‌اساس را سؤال می‌کنی از فردی که مطالب بسیاری را می‌داند؛
مطالب پوشیده را آشکار مکن، ای بسا مطالبی را آشکار خواهی کرد که بسیار زشت است و بوی تَعفُّنش پدیدار خواهد شد.
ای بسا پوشیده‌ای که چون پدیدار شد، صدایش چنان صدای طبل به گوش همه می‌رسد.
جواب سؤال‌های تو حاضر است ولکن من از ترس عواقب آن، جواب را مخفی کرده‌ام.
اگر با مردم دشمنی نمی‌کردند و حقّ ایشان را ضایع نمی‌کردند.
اگر شمشیرهای دشمنان سرهای ما را به شدّت نمی‌شکافت؛
پاره‌ای از اسرار آل محمّد را منتشر می‌کردم، اسراری که گفته نشده‌ست.
اسراری که شما را، از آن چه مالک و ابوحنیفه روایت کرده‌اند بی‌نیاز می‌کند.
آری اگر می‌شد، برای شما ثابت می‌کردم که حسین علیه السلام در روز سقیفه گرفتار آن مصیبت شد.
برای چه بود که فاطمه‌ی شریفه در شب به خاک سپرده شد؟!
برای چه بود که شیخ و بزرگ شما، شما را از ورود در حجره‌ی مبارکه‌ی خود ممنوع کرد؟!
آه برای دختر حضرت محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم که با غصّه و تأسّف به شهادت رسید.
سخنان فراوانی از حضرت زهرا سلام الله علیها در زمان بیماری که منجر به شهادت آن معظّمه شد وارد شده که بر شدّت حزن و تألّم و فرط شکایت آن حضرت از ظلمی که بر او شده دلالت دارد و حقوقی که از آن بانو منع و غصب شده و من از ذکر آن خودداری کردم و آنها را در اینجا نمی‌آورم، زیرا مقصود از این کتاب بیان مناقب و مزایای ایشان و هشدار و آگاه کردن غافلین از موالات آن بزرگواران است و چه بسا بعضی از آنها، محبّت و مودّت آنها را به جان و دل بپذیرند، (و سعی شده در اینجا) وصف کنیم آن صفاتی را که خداوند به آنها اختصاص داده و احدی غیر از ایشان در این فضائل و مناقب و خصائص بهره‌ای ندارد و امّا ذکر غیر ایشان و بحث از شرّ و خیر، از مقصود این کتاب خارج است و نمی‌خواهیم کتاب طولانی شود و لذا این امور را به روز قیامت واگذار می‌نماییم و «إِلَی اللَّهِ تَصیرُ الْأُمُور» (570) همه‌ی کارها تنها به سوی خدا باز می‌گردد.
بیان: «النّقف» شکستن سر تا به مغز برسد را گویند، یا به ضربه زدن بسیار شدیدی که با نیزه یا عصا باشد گفته می‌شود.

 

[روایت شماره] (20)

[روضة الواعظین ] مَرِضَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها مَرَضاً شَدِیداً وَ مَکَثَتْ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً فِی مَرَضِهَا إِلَی أَنْ تُوُفِّیَتْ سلام الله علیها فَلَمَّا نُعِیَتْ إِلَیْهَا نَفْسُهَا دَعَتْ أُمَّ أَیْمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَیْسٍ وَ وَجَّهَتْ خَلْفَ عَلِیٍّ وَ أَحْضَرَتْهُ، فَقَالَتْ:
یَا ابْنَ عَمِّ إنَّهُ قَدْ نُعِیَتْ إِلَیَّ نَفْسِی وَ إِنِّی لا أَرَی مَا بِی إِلا أَنَّنِی لاحِقٌ بِأَبِی سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ (571) وَ أَنَا أُوصِیکَ بِأَشْیَاءَ فِی قَلْبِی.
قَالَ لَهَا عَلِیٌّ علیه السلام :
أَوْصِینِی بِمَا أَحْبَبْتِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ! فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ أَخْرَجَ مَنْ کَانَ فِی الْبَیْتِ ثُمَّ قَالَتْ:
یَا ابْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِی کَاذِبَةً وَ لا خَائِنَةً وَ لا خَالَفْتُکَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِی فَقَالَ علیه السلام مَعَاذَ اللَّهِ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَی وَ أَکْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنْ اللَّهِ [مِنْ ] أَنْ أُوَبِّخَکِ بِمُخَالَفَتِی (572) قَدْ عَزَّ عَلَیَّ مُفَارَقَتُکِ وَ تَفَقُّدُکِ، إِلا أَنَّهُ أَمْرٌ لا بُدَّ مِنْهُ، وَاللَّهِ جَدِّدْتِ عَلَیَّ مُصِیبَةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم وَ قَدْ عَظُمَتْ وَفَاتُکِ وَ فَقْدُکِ، فَ «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» (573) مِنْ مُصِیبَةٍ مَا أَفْجَعَهَا وَ آلَمَهَا وَ أَمَضَّهَا وَ أَحْزَنَهَا هَذِهِ وَاللَّهِ مُصِیبَةٌ لا عَزَاءَ لَهَا وَ رَزِیَّةٌ لا خَلَفَ لَهَا.
ثُمَّ بَکَیَا جَمِیعاً سَاعَةً وَ أَخَذَ عَلَی رَأْسِهَا وَ ضَمَّهَا إِلَی صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ:
أُوصِینِی بِمَا شِئْتِ فَإِنَّکِ تجدنی [تَجِدِینِی ] فِیهَا أَمْضِی کَمَا أَمَرْتِنِی بِهِ وَ أَخْتَارُ أَمْرَکِ عَلَی أَمْرِی.
ثُمَّ قَالَتْ:
جَزَاکِ اللَّهُ عَنِّی خَیْرَ الْجَزَاءِ یَا ابْنَ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ أُوصِیکِ أَوَّلاً أَنْ تَتَزَوَّجَ بَعْدِی بِابْنَةِ أُخْتِی أُمَامَةَ فَإِنَّهَا تَکُونُ لِوُلْدِی مِثْلِی فَإِنَّ الرِّجَالَ لا بُدَّ لَهُمْ مِنَ النِّسَاءِ.
قَالَ:
فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ قَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام :
أَرْبَعٌ لَیْسَ لِی إِلَی فِرَاقِهِ سَبِیلٌ بِنْتُ أَبِی الْعَاصِ أُمَامَةُ أَوْصَتْنِی بِهَا فَاطِمَةُ بِنْتُ محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم.
ثُمَّ قَالَتْ:
أُوصِیکَ یَاابْنَ عَمِّ أَنْ تَتَّخِذَ لِی نَعْشاً فَقَدْ رَأَیْتُ الْمَلائِکَةَ صَوَّرُوا صُورَتَهُ فَقَالَ لَهَا صِفِیهِ لِی فَوَصَفَتْهُ فَاتَّخَذَهُ لَهَا فَأَوَّلُ نَعْشٍ عُمِلَ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ ذَاکَ وَ مَا رَأَی أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لا عَمِلَ أَحَدٌ.
ثُمَّ قَالَتْ:
أُوصِیکَ أَنْ لا یَشْهَدَ أَحَدٌ جِنَازَتِی مِنْ هَؤُلاءِ الَّذِینَ ظَلَمُونِی وَ أَخَذُوا حَقِّی فَإنَّهُمْ عَدُوِّی وَ عَدُوُّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم وَ لا تَتْرُکُ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَیَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لا مِنْ أَتْبَاعِهِمْ وَ ادْفِنِّی فِی اللَّیْلِ إذَا هَدَأَتِ الْعُیُونُ وَ نَامَتِ الْأَبْصَارُ ثُمَّ تُوُفِّیَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا وَ عَلَی أَبِیهَا وَ بَعْلِهَا.
وَ بَنِیهَا فَصَاحَتْ أَهْلُ الْمَدِینَةِ صَیْحَةً وَاحِدَةً وَ اجْتَمَعَتْ نِسَاءُ بَنِی هَاشِمٍ فِی دَارِهَا، فَصَرَخُوا صَرْخَةً وَاحِدَةً کَادَتِ الْمَدِینَةُ أَنْ تَتَزَعْزَعَ مِنْ صُرَاخِهِنَّ وَ هُنَّ یَقُلْنَ: یَا سَیِّدَتَاهْ! یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ! وَ أَقْبَلَ النَّاسُ مِثْلَ عُرْفِ الْفَرَسِ إِلَی عَلِیٍّ علیه السلام وَ هُوَ جَالِسٌ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهما السلام بَیْنَ یَدَیْهِ یَبْکِیَانِ، فَبَکَی النَّاسُ لِبُکَائِهِمَا.
وَ خَرَجَتْ أُمُّ کُلْثُومٍ وَ عَلَیْهَا بُرْقُعَةٌ وَ تَجُرُّ ذَیْلَهَا مُتَجَلِّلَةً بِرِدَاءٍ عَلَیْهَا تُسَبِّجُهَا وَ هِیَ تَقُولُ: یَا أَبَتَاهْ یَا رَسُولَ اللَّهِ! الْآنَ حَقّاً فَقَدْنَاکَ، فَقْداً لا لِقَاءَ بَعْدَهُ أَبَداً.
وَ اجْتَمَعَ النَّاسُ فَجَلَسُوا وَ هُمْ یَضِجُّونَ وَ یَنْتَظِرُونَ أَنْ تُخْرَجَ الْجِنَازَةُ فَیُصَلُّونَ عَلَیْهَا وَ خَرَجَ أَبُوذَرٍّ وَ قَالَ:
انْصَرِفُوا فَإِنَّ ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم قَدْ أُخِّرَ إِخْرَاجُهَا فِی هَذِهِ الْعَشِیَّةِ فَقَامَ النَّاسُ وَ انْصَرَفُوا.
فَلَمَّا أَنْ هَدَأَتِ الْعُیُونُ وَ مَضَی شَطْرٌ مِنَ اللَّیْلِ أَخْرَجَهَا عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهما السلام وَ عَمَّارٌ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَقِیلٌ وَ الزُّبَیْرُ وَ أَبُوذَرٍّ وَ سَلْمَانُ وَ بُرَیْدَةُ وَ نَفَرٌ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ وَ خَوَاصُّهُ صَلَّوْا عَلَیْهَا وَ دَفَنُوهَا فِی جَوْفِ اللَّیْلِ وَ سَوَّی عَلِیٌّ علیه السلام حَوَالَیْهَا قُبُوراً مُزَوَّرَةً مِقْدَارَ سَبْعَةٍ حَتَّی لا یُعْرَفَ قَبْرُهَا وَ قَالَ بَعْضُهُمْ مِنَ الْخَوَاصِّ: قَبْرُهَا سُوِّیَ مَعَ الْأَرْضِ مُسْتَوِیاً فَمَسَحَ مَسْحاً سَوَاءً مَعَ الْأَرْضِ حَتَّی لا یُعْرَفَ مَوْضِعُه.
در کتاب روضه الواعظین (574) می‌نگارد:
حضرت فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها به شدّت مریض شد و مدّت چهل روز مریض بود تا اینکه به شهادت رسید.
هنگامی که حضرتش یقین به شهادت پیدا کرد امّ ایمن و اسماء بنت عمیس را خواست و فرستاد تا حضرت امیر علیه السلام هم آمد، آنگاه عرض کرد:
ای پسر عمو! اجل من فرا رسیده. من ساعت به ساعت خودم را این طور می‌بینم که می‌خواهم به پدرم ملحق شوم من درباره‌ی این مطالبی که در قلب خود دارم به تو وصیّت می‌کنم.
حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام فرمود:
ای دختر پیغمبر هر وصیّتی که دوست داری بکن، سپس حضرت امیر علیه السلام بالای سر حضرت زهراء سلام الله علیها نشست و دستور داد:
افرادی که در میان اطاق بودند خارج شدند.
پس از این جریان حضرت فاطمه سلام الله علیها عرض کرد:
ای پسر عمو! آیا در این مدّتی که تو با من معاشرت داشتی دروغ و خیانت و مخالفتی از من دیدی؟
حضرت امیر علیه السلام فرمود:
ابداً! پناه به خدا می‌برم. تو به وجود خدا داناتر و نیکوکارتر و پرهیزکارتر و گرامی‌تر و از خدا خائف‌تر از آنی که من تو را به علّت مخالف نمودن سرزنش نمایم. حقّاً که مفارقت و فقدان تو برای من بسیار ناگوار است، ولی چه باید کرد، چاره‌ای نیست. به خد ا قسم که، تو مصیبت پیامبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم را برای من تجدید کردی، حقّاً که شهادت و از دست رفتن تو، خیلی برای من سنگین و بزرگ است. پس به درستی که ما از خدائیم و بازگشتمان به سوی خداست. به خدا قسم که این مصیبت دردناک‌ترین و غصّه دارترین مصیبتیست که هیچ تسلیت و تعزیتی جبران آن را نمی‌کند و جانشین آن نخواهد شد! !
سپس حضرت علی و حضرت زهراء علیهما السلام به قدر یک ساعت گریستند، آنگاه حضرت امیر علیه السلام سر مبارک فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها را برداشت و به سینه‌ی خود نهاد و به آن معظّمه فرمود:
هر وصیّتی که داری بکن، زیرا من هر دستوری که تو صادر کنی اجراء می‌نمایم و امر تو را بر امر خود مقدّم می‌دارم.
حضرت فاطمه سلام الله علیها عرض کرد:
ای پسر عموی پیغمبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم خدا تو را بهترین جزا عطا کند. من اوّلاً به تو وصیّت می‌کنم که بعد از من با اَمامه، دخترِ خواهرم ازدواج نمایی، زیرا او برای فرزندانم نظیر خودم خواهد بود و مردان چاره‌ای ندارند جز اینکه باید ازدواج نمایند.
لذا حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام می‌فرماید:
چهار چیز است که من نمی‌توانم از آنها مفارقت نمایم. یکی از آنها امامه دختر ابوالعاص است. زیرا حضرت زهراء سلام الله علیها وصیّت کرده من با وی ازدواج کنم.
خلاصه: سپس حضرت فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها به حضرت امیر علیه السلام عرض کرد:
ای پسر عمو! من به تو وصیّت می‌کنم که تابوتی برایم تهیه نمایی، زیرا دیدم که ملائکه شکل و عکس آن تابوت را به من نشان دادند.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:
اوصاف آن تابوت را برای من شرح بده.
حضرت زهراء سلام الله علیها مشخصات آن را شرح داد و حضرت علی علیه السلام آن را تهیه نمود. آن تابوت اوّلین تابوتی بود که در روی زمین ساخته شد، کسی قبلاً نظیر آن را ندیده بود و بعداً هم ساخته نشد.
فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها پس از این جریان به حضرت امیر علیه السلام رو نمود و عرض کرد:
مبادا احدی از این گروهی که در حقّ من ظلم کردند و حقّ مرا غصب نمودند برای تشییع جنازه‌ام حاضر شوند! ! زیرا ایشان دشمن من و دشمن رسول خدا می‌باشند. مبادا بگذاری احدی از آنان و پیروانشان به جنازه‌ام نماز بخوانند! ! مرا شبانه در آن موقعی که چشم‌ها همه به خواب رفته باشند دفن کن. پس از این وصیّت بود که فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها به شهادت رسید.
آنگاه اهل مدینه عموماً صدا به ضجّه و فریاد بلند کردند، زنان بنی هاشم در میان خانه‌ی حضرت فاطمه سلام الله علیها اجتماع نمودند و به نحوی صدا به صیحه و گریه بلند کردند که نزدیک بود مدینه‌ی طیّبه به علّت گریه‌ی آنان از جا کَنده شود! مردم فریاد می‌زدند:
«یا سَیَّدَتاه! یا بِنتَ رسول الله! » مردم همچنان پشت سر یکدیگر متوجّه حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام شدند و آن بزرگوار نشسته بود، حسنین علیهما السلام در حضور آن حضرت مشغول گریه بودند و مردم برای گریه‌ی آنان اشک می‌ریختند!
امّ کلثوم در حالی خارج شد که نقاب به صورت داشت و دامن لباسش به زمین کشیده می‌شد، فریاد می‌زد و می‌گفت:
ای پدر بزرگوارم، یا رسول الله! گویا ما اکنون تو را به نحوی از دست دادیم که بعداً ملاقاتی در کار نخواهد بود! مردم مدینه اجتماع کردند و نشستند در انتظار بودند که جنازه‌ی حضرت فاطمه سلام الله علیها خارج شود و بر آن نماز بخوانند.
ولی ابوذر بیرون آمد و به مردم گفت:
برگردید؛ زیرا خارج کردن جنازه دختر پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به تأخیر افتاد. مردم برخاستند و رفتند.
هنگامی که چشم مردم به خواب رفت و قسمتی از شب گذشت حضرت علی بن ابیطالب و حسنین: با عمّار، مقداد، عقیل، زبیر، ابوذر، سلمان، بُرَیْده و گروهی از بنی هاشم جنازه‌ی مبارک حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها را خارج نمودند و بر بدن آن معظّمه نماز خواندند و ایشان را شبانه به خاک سپردند.
آنگاه حضرت امیر علیه السلام در اطراف قبر فاطمه‌ی عزیز صورت هفت قبر تشکیل داد که قبر مطهّر حضرت فاطمه سلام الله علیها تشخیص داده نشود. بعضی از خواص گفته‌اند که قبر حضرت زهراء سلام الله علیها را با زمین یکسان نمودند تا موضع قبر معلوم نشود! !

 

[روایت شماره] (21)

[الکافی ] أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ؛ رَفَعَهُ وَ أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ الشَّیْبَانِیِّ قَالَ:
حَدَّثَنِی الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الرَّازِیُّ قَالَ:
حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْهُرْمُزَانِیُّ، عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ:
لَمَّا قُبِضَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها دَفَنَهَا أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام سِرّاً وَ عَفَا عَلَی مَوْضِعِ قَبْرِهَا ثُمَّ قَامَ فَحَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَی قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ثُمَّ قَالَ:
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی! وَ السَّلامُ عَلَیْکَ عَنِ ابْنَتِکَ وَ زَائِرَتِکَ وَ الْبَائِتَةِ فِی الثَّرَی بِبُقْعَتِکَ وَ الْمُخْتَارِ اللَّهُ لَهَا سُرْعَةَ اللِّحَاقِ بِکَ، قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ عَفَا عَنْ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ تَجَلُّدِی، إِلا أَنَّ فِی التَّأَسِّی لِی بِسُنَّتِکَ فِی فُرْقَتِکَ، مَوْضِعَ تَعَزٍّ، فَلَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودَةِ قَبْرِکَ وَ فَاضَتْ نَفْسُکَ بَیْنَ نَحْرِی وَ صَدْرِی.
بَلَی! وَ فِی کِتَابِ اللَّهِ لِی أَنْعُمُ الْقَبُولِ! «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» (575) قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَةُ وَ أُخْلِسَتِ الزَّهْرَاءُ، فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ یَا رَسُولَ اللَّهِ!
أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ وَ هَمٌّ لا یَبْرَحُ مِنْ قَلْبِی، أَوْ یَخْتَارَ اللَّهُ لِی دَارَکَ الَّتِی أَنْتَ فِیهَا مُقِیمٌ، کَمَدٌ مُقَیِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَیِّجٌ، سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَیْنَنَا وَ إِلَی اللَّهِ أَشْکُو.
وَ سَتُنْبِئُکَ ابْنَتُکَ بِتَظَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَی هَضْمِهَا، فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، فَکَمْ مِنْ غَلِیلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا، لَمْ تَجِدْ إِلَی بَثِّهِ سَبِیلاً وَ سَتَقُولُ وَ یَحْکُمُ اللَّهُ «وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ» (576).
وَالسَّلامُ عَلَیْکُمَا سَلامَ مُوَدِّعٍ، لا قَالٍ وَ لا سَئِمٍ، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلا عَنْ مَلالَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِینَ.
وَاهاً وَاهاً وَالصَّبْرُ أَیْمَنُ وَ أَجْمَلُ وَ لَوْلا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلِینَ، لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ وَ اللَّبْثَ لِزَاماً مَعْکُوفاً وَ لاعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّکْلَی عَلَی جَلِیلِ الرَّزِیَّةِ.
فَبِعَیْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ ابْنَتُکَ سِرّاً وَ تُهْضَمُ حَقُّهَا وَ یُمْنَعُ إِرْثُهَا!؟ وَ لَمْ یَتَبَاعَدِ الْعَهْدُ وَ لَمْ یَخْلُقْ مِنْکَ الذِّکْرُ وَ إِلَی اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ الْمُشْتَکَی وَ فِیکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَحْسَنُ الْعَزَاءِ، صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ وَ عَلَیْهَا السَّلامُ وَ الرِّضْوَانُ.
بیان: «العفو» المحو و الانمحاء و «التجلّد» القوة قوله علیه السلام «إلّا أنَّ فی التأسّی لی بسنّتک» أی بسنّة فرقتک و المعنی أن المصیبة بفراقک کانت أعظم فکما صبرت علی تلک مع کونها أشدَّ فلأَن أصبر علی هذه أولی و التأسّی الاقتداء بالصبر فی هذه المصیبة، کالصبر فی تلک «و فاضت نفسه» خرجت روحه. قوله علیه السلام «فی کتاب الله أنعم القبول» أی فیه ما یصیر سبباً لقبول المصائب أنعم القبول و استعار علیه السلام لفظ الودیعة و الرَّهینة لتلک النفس الکریمة لأنَّ الأرواح کالودیعة و الرَّهن فی الأبدان أو لأنَّ النساء کالودائع و الرَّهائن عند الأزواج و یمکن أن یقرأ «استرجعت» و قرائنه علی بناء المعلوم و المجهول.
و التخالس التسالب و السهود قلة النوم «أو یختار» أی إلی أن یختار و «الکمد» بالفتح و بالتحریک الحزن الشدید و مرض القلب منه و هو إمّا خبر لقوله همٌّ أو کلٌّ منهما خبر مبتدإ محذوف و «الهضم» الظلم و «الإحفاء» المبالغة فی السؤال و «الغلیل» حرارة الجوف و اعتلجت الأمواج: التطمت و فی نهج البلاغة و کشف الغمّة و السلام علیکما سلام مودِّع.
و عکفه یعکفه: حبسه و الإعوال: رفع الصوت بالبکاء و الصیاح قوله «فبعین الله» أی تدفن ابنتک سرا متلبسّاً بعلم من الله و حضوره و شهوده قوله علیه السلام «و فیک» أی فی إطاعة أمرک.
در کتاب کافی (577) با چند واسطه از حضرت امام حسین علیه السلام روایت می‌کند که فرمود:
موقعی که فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها به شهادت رسید، حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام آن حضرت را مخفیانه به خاک سپرد و موضع قبر مقدّسش را محو نمود.
آنگاه برخاست و متوجّه قبر مبارک پیغمبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم شد و فرمود:
یا رسول الله! سلام من و سلام دخترت فاطمه بر تو باد، همان دخترت که به زیارت تو آمده و در بقعه‌ی تو خوابیده و خدا خواست تا به سرعت به تو ملحق شود.
یا رسول الله! از فراق دختر برگزیده‌ی تو صبر و شکیبایی من قلیل و اندک شده، قدرت من از دوری بزرگترین زنان یعنی فاطمه‌ی اطهر ضعیف گردید، ولی برای مفارقت تو، تأسّی نمودن، موجب تسلیت من خواهد شد. من تو را به دست خود به خاک سپردم، در صورتی که جان مقدّس تو در گلو و سینه‌ی من بود. آری آنچه که در قرآن است می‌پذیرم و می‌گویم:
«انّا لله و انّا الیه راجعون» یا رسول الله! آن امانتی را که به من دادی پس گرفته شد! سپرده باز گرفته شد! فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها را بردی، یا رسول الله چقدر این آسمان سبز و زمین غبارآلود در نظر من تیره و تار است، غم و اندوه من همیشگی گردیده! شب من با بی‌خوابی می‌گذرد! این غم از قلب من خارج نمی‌شود تا آن موقعی که خدا مرا در آن خانه‌ای که تو در آن هستی وارد نماید! در دلم دردیست که آن را جریحه دار می‌کند همّ و غمّیست تحریک کننده! چه زود بود که بین ما جدایی افتاد! ! من درد دل خود را برای خدا می‌گویم.
دخترت به زودی تو را از اینکه امّت تو متحد شدند و حقّ او را پایمال نمودند آگاه خواهد کرد! جریان را از فاطمه‌ات جویا شو و شرح حال را از وی بخواه! چه غم و غصّه‌هایی که در دل او جایگزین شدند! و نمی‌توانست برای کسی درد دل کند. وی همه‌ی آنها را برای تو خواهد گفت. خدا که بهترین حکم کنندگان است، حکم خواهد کرد. سلام من بر شما باد، سلامی که به منزله‌ی وداع من باشد، نه آن سلامی که شما را ترک نمایم، اگر باز گردم از ملالت و خستگی نیست و اگر نزد قبر تو اقامت گزینم به علّت بدگمانی نیست که خدا به صابرین وعده‌ی ثواب داده‌ست.
صبر و شکیبایی مبارک‌تر و نیکوتر است. اگر برای غلبه‌ی افرادی که بر او مستولی شدند، نبود بر خود لازم می‌دانستم که نزد قبر تو اقامت گزینم و معتکف گردم و برای این مصیبت بزرگ، نظیر زن جوان مُرده ناله و فریاد می‌کردم. خدا می‌بیند که دختر تو مخفیانه دفن می‌شود! حقّ وی غصب شد! از گرفتن ارث ممنوع گردید! در صورتی که از زمان تو تا به حال چندان مدّتی نگذشته و ذکر تو متروک نشده‌ست!
یا رسول الله! من به خدا شکایت می‌کنم و پیمودن راهی که تو رفتی برای من بهترین تسلیت است.
یا رسول الله! صلوات خدا بر تو و سلام و خشنودی خدا بر فاطمه‌ی اطهر باد.
بیان: کلمه‌ی «العفو» به معنی محو کردن و محو شدن است.
و «التجلّد» یعنی قوّت و نیرو.
و در آن جا که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرماید:
«إلّا أنَّ فی التأسّی لی بسنّتک» مگر آنکه اقتدا کردن من به سنّت تو - یعنی اقتداء به راه و روش فراق تو - و معنا و مقصود آن حضرت این است که همانا مصیبتِ فراق تو (پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم) عظیم‌تر و سخت‌تر بود، پس چنانچه صبر کردم بر آن مصیبت، با وجود اینکه شدیدتر بود، پس بر این مصیبت (حضرت زهرا سلام الله علیها) صبر کردن اُوْلی و سزاوارتر است و منظور از «تأسّی» اقتدا کردن به صبر در این مصیبت است. چنانچه در آن مصیبت صبر کردم.
و «فاضت نفسه» یعنی خارج شد روح (آن حضرت).
و در آن جایی که می‌فرماید:
«فی کتاب الله انعم القبول» یعنی آنچه دلیل و علّت قبولی مصائب است در قرآن آمده، (و آن هم) بهترین قبولی.
و لفظ «الودیعه» استعاره‌ی شعریست که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در اینجا به کار برده‌اند و ودیعه و رهینه که حضرت برای این نفس کریمه به کار برده‌اند به این دلیل است که ارواح امانت و رهن می‌باشند در بدن‌ها و یا به این علّت است که زنان نزد شوهران خود امانت و رهن می‌باشند و کلمه‌ی «استرجعت» را امکان دارد به صورت معلوم تلفّظ کرد، یعنی «اسْتَرْجَعْتُ» و ممکن است به صورت مجهول تلفّظ شود، یعنی «اسْتُرْجِعَتْ».
و «التّخالس» به معنی سلب شدن (به تاراج رفتن) است.
و «السّهود» یعنی کم خوابی و «او یختار» یعنی تا اینکه خداوند اختیار کرد. . .
و «الکمد» یعنی غم و اندوه شدید و بیماری قلب از کَمَد به وجود می‌آید و آن (کمد) یا اینکه خبر است برای «همٌّ» و یا اینکه هر کدام از آنها (کمد و همٌّ) خبرِ مبتدای محذوف است و «الهضم» به معنای ظلم است و «الاحفاء» یعنی مبالغه و اصرارِ در سؤال و «الغلیل» حرارت درون را گویند و «اعتلجت الأمواج» یعنی موج‌ها به هم کوبیدند.
و در نهج البلاغه و کشف الغمّه آمده:
«والسّلام علیکما سلام مودّع» امّا در بعضی نسخه‌های دیگر این روایت آمده:
«سلامٌ علیک یا رسول الله سلام مودّع. . .».
و «عکفه» یعنی حبس کرد او را و «الاعوال» بلند کردن صدا به گریه و شیون را گویند و در آنجا که می‌فرماید:
«فبعین الله» یعنی دفن شد دخترت مخفیانه با حضور و شهود خداوند و فرموده‌ی آن حضرت که می‌فرماید:
«وفیک» یعنی در اطاعت امر تو.

 

[روایت شماره] (22)

[الکافی ] مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ قَالَ:
سَأَلَ أَبَاعَبْدِاللَّهِ علیه السلام بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنِ الْجَفْرِ فَقَال: َ هُوَ جِلْدُ ثَوْرٍ مَمْلُوءٌ عِلْماً قَالَ لَهُ: فَالْجَامِعَةُ؟
قَالَ:
تِلْکَ صَحِیفَةٌ طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فِی عَرْضِ الْأَدِیمِ مِثْلُ فَخِذِ الْفَالِجِ فِیهَا کُلُّ مَا یَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَیْهِ وَ لَیْسَ مِنْ قَضِیَّةٍ إِلا وَ هِیَ فِیهَا حَتَّی أَرْشُ الْخَدْشِ.
قَالَ:
فَمُصْحَفُ فَاطِمَةَ سلام الله علیها؟
قَالَ:
فَسَکَتَ طَوِیلاً ثُمَّ قَالَ:
إِنَّکُمْ لَتَبْحَثُونَ عَمَّا تُرِیدُونَ وَ عَمَّا لا تُرِیدُونَ إِنَّ فَاطِمَةَ مَکَثَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ یَوْماً وَ کَانَ دَخَلَهَا حُزْنٌ شَدِیدٌ عَلَی أَبِیهَا وَ کَانَ جَبْرَئِیلُ یَأْتِیهَا فَیُحْسِنُ عَزَاءَهَا عَلَی أَبِیهَا وَ یُطَیِّبُ نَفْسَهَا وَ یُخْبِرُهَا عَنْ أَبِیهَا وَ مَکَانِهِ وَ یُخْبِرُهَا بِمَا یَکُونُ بَعْدَهَا فِی ذُرِّیَّتِهَا وَ کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام یَکْتُبُ ذَلِکَ فَهَذَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ سلام الله علیها.
در کتاب کافی (578) با چند واسطه روایت شده:
بعضی از شیعیان از امام جعفر صادق علیه السلام راجع به جَفر جویا شد.
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
جَفر پوست گاویست که مملو از علم است.
گفت:
معنی جامعه چیست؟
فرمود:
جامعه یک صحیفه‌ایست که طول آن هفتاد ذراع (579) است و به پهنای یک پوست و به ضخامت یک طناب خیلی ضخیم است. در آن صحیفه آنچه را که مردم احتیاج داشته باشند موجود و مرقوم است. هیچ قضیه و مطلبی نیست که در آن نباشد، حتی دیه و جریمه‌ی خراشیدگی در آن نوشته شده‌ست.
راوی جویا شد:
مصحف فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها چیست؟
حضرت صادق علیه السلام پس از سکوت طولانی فرمود:
چرا شما درباره‌ی مطالبی که احتیاج دارید و موضوعاتی که احتیاجی به آنها ندارید جستجو می‌کنید؟!
حضرت فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها مدت 75 روز بعد از شهادت پدر بزرگوارش زنده و به علّت از دست دادن پدر خویش دچار غم و اندوه شدیدی شد. جبرئیل نزد آن بانوی معظّمه می‌آمد و به حضرتش تسلیت می‌گفت و خاطر او را آرام می‌کرد، ایشان را از مقام و مکان پدر بزرگوارش آگاه می‌نمود و آن حضرت را از مصائبی که بعداً دچار فرزندانش شد باخبر می‌کرد، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام آن مطالب را می‌نوشت این مصحف حضرت فاطمه سلام الله علیها است.

 

[روایت شماره] (23)

[الکافی ] الْعِدَّةُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْقَاسِمِ، عَنْ جَدِّهِ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ، عَنْ آبَائِهِ: قَالَ قَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام :
إِنَّ أَسْقَاطَکُمْ إذَا لَقُوکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَمْ تُسَمُّوهُمْ یَقُولُ السِّقْطُ لِأَبِیهِ: أَلا سَمَّیْتَنِی وَ قَدْ سَمَّی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم مُحْسِناً قَبْلَ أَنْ یُولَدَ.
بیان: یحتمل أن یکون «وَ قَدْ سَمَّی» کلام السقط.
نیز در کتاب کافی (580) با چند واسطه از حضرت علی علیه السلام روایت می‌کند که فرمود:
آن کودکانی که از شما سقط می‌شوند و نامی برای آنان نمی‌گذارید روز قیامت که شما را ملاقات می‌کنند خواهند گفت:
چرا نام ما را تعیین نکردید، در صورتی که رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم کودک حضرت فاطمه سلام الله علیها را قبل از اینکه متولّد شود مُحسن علیه السلام نامید؟!
بیان: احتمال دارد جمله‌ی «وَ قَد سَمَّی» راجع به فرزندی باشد که سقط شده‌ست.

 

[روایت شماره] (24)

[الکافی ] الْعِدَّةُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ، عَنِ النَّضْرِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ:
سَمِعْتُهُ یَقُولُ: عَاشَتْ فَاطِمَةُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ یَوْماً لَمْ تُرَ کَاشِرَةً وَ لا ضَاحِکَةً تَأْتِی قُبُورَ الشُّهَدَاءِ فِی کُلِّ جُمْعَةٍ مَرَّتَیْنِ: الْإِثْنَیْنِ وَ الْخَمِیسَ، فَتَقُولُ سلام الله علیها هَاهُنَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ وَ هَاهُنَا کَانَ الْمُشْرِکُونَ.
وَ فِی رِوَایَةِ أَبَانٍ، عَمَّنْ أَخْبَرَهُ، عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام أَنَّهَا کَانَتْ تُصَلِّی هُنَاکَ وَ تَدْعُو حَتَّی مَاتَتْ سلام الله علیها.
[الکافی ] علی عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام مثله.
نیز در همان کتاب (581) با چند واسطه از هشام بن سالم روایت می‌کند که گفت:
از امام جعفر صادق علیه السلام شنیدم می‌فرمود:
حضرت فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها بعد از حضرت محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم مدّت 75 روز زنده بود و کسی در این مدّت ایشان را خندان و خوشحال ندید! در هر هفته‌ای دو مرتبه، روزهای دوشنبه و پنجشنبه کنار قبر شهیدان می‌آمد و می‌فرمود:
پیامبر خدا در اینجا بود و مشرکین در آنجا بودند.
در روایت ابان از حضرت صادق علیه السلام نقل می‌کند که فرمود:
حضرت فاطمه سلام الله علیها بر سر قبر شهداء نماز خواند و دعا کرد تا به شهادت رسید.
در کتاب الکافی جلد 4، صفحه‌ی 561 حدیث سوّم، مثل این حدیث از طریق هشام با چند واسطه نقل شده‌ست.

 

[روایت شماره] (25)

[الکافی ] حُمَیْدٌ، عَنِ ابْنِ سَمَاعَةَ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ، عَنْ أَبَانٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ:
سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: جَاءَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها إِلَی سَارِیَةٍ فِی الْمَسْجِدِ وَ هِیَ تَقُولُ وَ تُخَاطِبُ النَّبِیَّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم:
قَدْ کَانَ بَعْدَکَ أَنْبَاءٌ وَ هَنْبَثَةٌ
لَوْ کُنْتَ شَاهِدَهَا لَمْ یَکْثُرِ الْخَطْبُ
إِنَّا فَقَدْنَاکَ فَقْدَ الْأَرْضِ وَابِلَهَا
وَ اخْتَلَّ قَوْمُکَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لا تَغِبْ
بیان: قال الجزریُّ «الهنبثة» واحدة الهنابث و هی الأمور الشداد المختلفة و الهنبثة: الاختلاط فی القول «و الشهود» الحضور و «الخطب» بالفتح الأَمر الذی تقع فیه المخاطبة و الشأن و الحال و «الوابل» المطر الشدید.
در کتاب کافی (582) با چند واسطه از محمّد بن مفضّل نقل می‌کند که گفت:
از امام جعفر صادق علیه السلام شنیدم می‌فرمود:
فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها نزد یکی از ستون‌های مسجد حضرت رسول آمد و به پیغمبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم این چنین خطاب کرد و این دو شعر را خواند:
پدر جان! بعد از تو قیل و قال‌ها و سر و صداهایی بپا شد که اگر تو می‌بودی و مشاهده می‌کردی این اختلافات زیاد نمی‌شد.
ما تو را آن طور از دست دادیم که زمین باران رحمت خود را از دست می‌دهد، امور امّت تو مختل و نامنظم شد، بیا و مشاهده کن و غائب مباش!
بیان: جزری گفته «الهنبثة» مفرد «هنابث» است و به معنی کارهای سخت مختلف آمده و همچنین به معنی اختلاط در گفتار نیز آمده‌ست.
و «الشهود» یعنی حضور (حضور داشتن).
و «الخَطب» به امری گویند که در آن گفتگو واقع می‌شود و به معنی شأن (منزلت) و حال نیز آمده و «الوابل» به باران شدید گویند.

 

[روایت شماره] (26)

[إقبال الأعمال ] رُوِینَا عَنْ جَمَاعَةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا ذَکَرْنَاهُمْ فِی کِتَابِ التَّعْرِیفِ لِلْمَوْلِدِ الشَّرِیفِ أَنَّ وَفَاةَ فَاطِمَةَ سلام الله علیها صَارَتْ یَوْمَ ثَالِثِ جُمَادَی الْآخِرَةِ.
در کتاب اقبال (583) می‌نگارد:
شهادت حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها در روز سوّم جمادی الآخره واقع شد.

 

[روایت شماره] (27)

[المناقب لابن شهرآشوب ] أَنْشَدَتِ الزهراء سلام الله علیها بَعْدَ وَفَاةِ أَبِیهَا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم:
وَ قَدْ رُزِئْنَا بِهِ مَحْضاً خَلِیقَتَهُ
صَافِی الضَّرَائِبِ وَ الْأَعْرَاقِ وَ النَّسَبِ
وَ کُنْتَ بَدْراً وَ نُوراً یُسْتَضَاءُ بِهِ
عَلَیْکَ تَنْزِلُ مِنْ ذِی الْعِزَّةِ الْکُتُبُ
وَ کَانَ جَبْرَئِیلُ رُوحُ الْقُدُسِ زَائِرَنَا
فَغَابَ عَنَّا وَ کُلُّ الْخَیْرِ مُحْتَجِبٌ
فَلَیْتَ قَبْلَکَ کَانَ الْمَوْتُ صَادَفَنَا
لَمَّا مَضَیْتَ وَ حَالَتْ دُونَکَ الْحُجُبُ
إِنَّا رُزِئْنَا بِمَا لَمْ یُرْزَ ذُو شَجَنٍ
مِنَ الْبَرِیَّةِ لا عُجْمٍ وَ لا عُرْبٍ
ضَاقَتْ عَلَیَّ بِلادٌ بَعْدَ مَا رَحُبَتْ
وَ سِیمَ سِبْطَاکَ خَسْفاً فِیهِ لِی نَصَبٌ
فَأَنْتَ وَاللَّهِ خَیْرُ الْخَلْقِ کُلِّهِمْ
وَ أَصْدَقُ النَّاسِ حَیْثُ الصِّدْقُ وَ الْکَذِبُ
فَسَوْفَ نَبْکِیکَ مَا عِشْنَا وَ مَا بَقِیَتْ
مِنَّا الْعُیُونُ بِتِهْمَالٍ لَهَا سَکْبٌ
عَمْرُو بْنُ دِینَارٍ، عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام قَالَ:
مَا رُئِیَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها ضَاحِکَةً قَطُّ مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم حَتَّی قُبِضَتْ.
بیان: «الرُّزء» بالضم و الهمزة: المصیبة بفقد الأعزة و رزئنا علی صیغة المجهول أی أصبنا و أسقطت الهمزة للتخفیف (584) و قوله: «محضا خلیقته» مفعول ثان لرزئنا علی التجرید کقولهم:
لقیت بزید أسداً أی رزئت به بشخص محض الخلیقة لا یشوبها کدر و سوء و «الضریبة» الطبیعة و السجیة و «الأعراق» جمع عرق بالکسر و هو الأصل من کلِّ شی‌ء و «الشجن» بالتحریک الهمُّ و الحزن و «العجم» بالضمِّ و بالتحریک خلاف العرب و قال الجزریُّ: الخسف النقصان و الهوان و «سیم» کلّف و أُلزم و هملت عینه: فاضت.
در کتاب مناقب (585) می‌نویسد:
حضرت فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها بعد از شهادت پدر بزرگوارش این اشعار را سرود:
حقّاً که ما دچار مصیبت شخصی شدیم که مخلوقی محض و دارای طبیعت و رگ و ریشه و حسب و نسب صاف و پاکی بود.
پدر جان! تو همان ماه شب چهارده و نوری بودی که موجودات از نور آن بهره‌مند می‌شدند، از طرف خدای با عزّت، کتاب‌هایی به تو نازل می‌گردید.
جبرئیل که روح القدس است به زیارت ما می‌آمد، ولی اکنون از نظر ما غائب شده و کلیّه‌ی اخبار آسمانی بر ما پوشیده و نامعلوم است.
پدر جان! ای کاش مرگ، قبل از تو ما را ربوده بود، آن هنگامی که تو درگذشتی و پرده‌ها بین ما و تو حائل شدند.
پدر جان! ما به یک مصیبتی مبتلا شدیم که هیچ مصیبت زده‌ای در میان خلق عرب و عجم به آن مبتلا نشد.
دنیا با آن وسعتی که برای من داشت اکنون تنگ شده، دو سبط تو حسن و حسین در نظر مردم دچار نقص و ذلّتی شده‌اند که مرا رنج می‌دهد.
پدر جان! به خدا قسم که تو بهترین خلق بودی، هر کجا که راست و دروغی در کار بود تو راستگوترین مردم بودی.
پدر جان! تا ما زنده باشیم و چشمان ما باقی و دارای اشک باشند برای تو گریه می‌کنیم.
عمر بن دینار از امام باقر علیه السلام نقل می‌کند که فرمود:
از زمان شهادت پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها، کسی زهرای اطهر را خندان ندید.
بیان: «الرُّزء» به مصیبتی گفته می‌شود که در فقدان عزیزان باشد و در اینجا که «زُرِئنا» - به صیغه‌ی مجهول آمده - اصابت کرد ما را (به ما رسید)، معنا می‌شود.
و جمله‌ی «محضا خلیقته» مفعول دوّم است برای «رزئنا» (مانند جمله‌ی «لقیت بزید اسداً» ) و معنای آن این گونه می‌شود:
به ما مصیبت عزیزی رسید که او مخلوقی محض بود و هیچ کدورت بدی در او نبود.
و «الضریبة» به معنی طبیعت و سجیّه (خُلق و خوی) است.
و «الأعراق» جمع عِرَق است و اصل و ریشه‌ی هر چیزی را گویند.
و «الشَجَن» به معنای حزن و اندوه است و «العجم» - که عین را هم مضموم می‌آورند و هم مفتوح – نژاد غیر عرب را گویند.
و جزری گفته: «الخسف» به معنی نقصان و سبکی آمده و «سیم» یعنی مکلّف و مُلزم شد و «هملت عینه» یعنی اشکش جاری شد.

 

[روایت شماره] (28)

[الإحتجاج ] فِیمَا احْتَجَّ بِهِ الْحَسَنُ علیه السلام عَلَی مُعَاوِیَةَ وَ أَصْحَابِهِ أَنَّهُ قَالَ لِمُغِیرَةَ بْنِ شُعْبَةَ: أَنْتَ ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم حَتَّی أَدْمَیْتَهَا وَ أَلْقَتْ مَا فِی بَطْنِهَا اسْتِذْلالاً مِنْکَ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم وَ مُخَالَفَةً مِنْکَ لِأَمْرِهِ وَ انْتِهَاکاً لِحُرْمَتِهِ وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم أَنْتِ سَیِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ اللَّهُ مُصَیِّرُکَ إِلَی النَّارِ.
در کتاب احتجاج (586) می‌نگارد:
از جمله‌ی احتجاج و استدلال‌هایی که امام حسن علیه السلام بر معاویه و یارانش کرد این بود که آن حضرت به مغیرة بن شعبه فرمود:
تو همان کسی هستی که فاطمه دختر پیغمبر خدا را زدی و بدنش را خون آلود نمودی و او بدین جهت جنین خود را سقط کرد. تو این عمل را، به علّت اینکه رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم را ذلیل شماری و با امر آن حضرت مخالفت کنی و نسبت به آن بزرگوار هتک حرمت نموده باشی، انجام دادی. در صورتی که پیغمبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها می‌فرمود:
ای فاطمه! تو سرور و بزرگ زنان اهل بهشتی. [ای مغیره! ] بدان که خدا تو را طعمه‌ی آتش جهنّم خواهد کرد.

 

[روایت شماره] (29)

أَقُولُ: وَجَدْتُ فِی کِتَابِ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلالِیِّ بِرِوَایَةِ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْهُ، عَنْ سَلْمَانَ وَ عَبْدِاللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالا: تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم یَوْمَ تُوُفِّیَ فَلَمْ یُوضَعْ فِی حُفْرَتِهِ، حَتَّی نَکَثَ النَّاسُ وَ ارْتَدُّوا وَ أَجْمَعُوا عَلَی الْخِلافِ وَ اشْتَغَلَ عَلِیٌّ علیه السلام بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم حَتَّی فَرَغَ مِنْ غُسْلِهِ وَ تَکْفِینِهِ وَ تَحْنِیطِهِ وَ وَضْعِهِ فِی حُفْرَتِهِ، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَی تَأْلِیفِ الْقُرْآنِ وَ شُغِلَ عَنْهُمْ بِوَصِیَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم.
فَقَالَ عُمَرُ لِأَبِی بَکْرٍ یَا هَذَا إِنَّ النَّاسَ أَجْمَعِینَ قَدْ بَایَعُوکَ مَا خَلا هَذَا الرَّجُلَ وَ أَهْلَ بَیْتِهِ فَابْعَثْ إِلَیْهِ فَبَعَثَ إِلَیْهِ ابْنَ عَمٍّ لِعُمَرَ یُقَالُ لَهُ: قُنْفُذٌ، فَقَالَ لَهُ: یَا قُنْفُذُ انْطَلِقْ إِلَی عَلِیٍّ فَقُلْ لَهُ: أَجِبْ خَلِیفَةَ رَسُولِ اللَّهِ، فَبَعَثَا مِرَاراً وَ أَبَی عَلِیٌّ علیه السلام أَنْ یَأْتِیَهُمْ، فَوَثَبَ عُمَرُ غَضْبَانَ وَ نَادَی خَالِدَ بْنَ الْوَلِیدِ وَ قُنْفُذاً فَأَمَرَهُمَا أَنْ یَحْمِلا حَطَباً وَ نَاراً ثُمَّ أَقْبَلَ حَتَّی انْتَهَی إِلَی بَابِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ علیهما السلام وَ فَاطِمَةُ قَاعِدَةٌ خَلْفَ الْبَابِ، قَدْ عَصَبَتْ رَأْسَهَا وَ نَحِلَ جِسْمُهَا فِی وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم.
فَأَقْبَلَ عُمَرُ حَتَّی ضَرَبَ الْبَابَ ثُمَّ نَادَی: یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ افْتَحِ الْبَابَ! فَقَالَتْ فَاطِمَةُ: یَا عُمَرُ مَا لَنَا وَ لَکَ لا تَدَعُنَا وَ مَا نَحْنُ فِیهِ،
قَالَ افْتَحِی الْبَابَ وَ إِلا أَحْرَقْنَا عَلَیْکُمْ، فَقَالَتْ یَا عُمَرُ أَمَا تَتَّقِی اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ تَدْخُلُ عَلَی بَیْتِی وَ تَهْجُمُ عَلَی دَارِی فَأَبَی أَنْ یَنْصَرِفَ، ثُمَّ دَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِی الْبَابِ فَأَحْرَقَ الْبَابَ ثُمَّ دَفَعَهُ عُمَرُ فَاسْتَقْبَلَتْهُ فَاطِمَةُ سلام الله علیها وَ صَاحَتْ یَا أَبَتَاهْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَرَفَعَ السَّیْفَ وَ هُوَ فِی غِمْدِهِ فَوَجَأَ بِهِ جَنْبَهَا فَصَرَخَتْ فَرَفَعَ السَّوْطَ فَضَرَبَ بِهِ ذِرَاعَهَا فَصَاحَتْ یَا أَبَتَاهْ.
فَوَثَبَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَأَخَذَ بَتَلابِیبِ عُمَرَ ثُمَّ هَزَّهُ فَصَرَعَهُ وَ وَجَأَ أَنْفَهُ وَ رَقَبَتَهُ وَ هَمَّ بِقَتْلِهِ، فَذَکَرَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم وَ مَا أَوْصَاهُ بِهِ مِنَ الصَّبْرِ وَ الطَّاعَةِ فَقَالَ:
وَ الَّذِی کَرَّمَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ یَا ابْنَ صُهَاکَ لَوْلا کِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَعَلِمْتَ أَنَّکَ لا تَدْخُلُ بَیْتِی، فَأَرْسَلَ عُمَرُ یَسْتَغِیثُ.
فَأَقْبَلَ النَّاسُ حَتَّی دَخَلُوا الدَّارَ فَکَاثَرُوهُ وَ أَلْقَوْا فِی عُنُقِهِ حَبْلاً فَحَالَتْ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَهُ فَاطِمَةُ عِنْدَ بَابِ الْبَیْتِ، فَضَرَبَهَا قُنْفُذُ الْمَلْعُونُ بِالسَّوْطِ فَمَاتَتْ حِینَ مَاتَتْ وَ إِنَّ فِی عَضُدِهَا کَمِثْلِ الدُّمْلُجِ مِنْ ضَرْبَتِهِ لَعَنَهُ اللَّهُ فَأَلْجَأَهَا إِلَی عِضَادَةِ بَیْتِهَا وَ دَفَعَهَا فَکَسَرَ ضِلْعَهَا مِنْ جَنْبِهَا فَأَلْقَتْ جَنِیناً مِنْ بَطْنِهَا فَلَمْ تَزَلْ صَاحِبَةَ فِرَاشٍ حَتَّی مَاتَتْ سلام الله علیها مِنْ ذَلِکَ شَهِیدَةً.
وَ سَاقَ الْحَدِیثَ الطَّوِیلَ فِی الدَّاهِیَةِ الْعُظْمَی وَ الْمُصِیبَةِ الْکُبْرَی إِلَی أَنْ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ:
ثُمَّ إِنَّ فَاطِمَةَ سلام الله علیها بَلَغَهَا أَنَّ أَبَابَکْرٍ قَبَضَ فَدَکاً فَخَرَجَتْ فِی نِسَاءِ بَنِی هَاشِمٍ حَتَّی دَخَلَتْ عَلَی أَبِی بَکْرٍ فَقَالَتْ:
یَا أَبَابَکْرٍ تُرِیدُ أَنْ تَأْخُذَ مِنِّی أَرْضاً جَعَلَهَا لِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فَدَعَا أَبُوبَکْرٍ بِدَوَاةٍ لِیَکْتُبَ بِهِ لَهَا، فَدَخَلَ عُمَرُ فَقَالَ:
یَا خَلِیفَةَ رَسُولِ اللَّهِ لا تَکْتُبْ لَهَا حَتَّی تُقِیمَ الْبَیِّنَةَ بِمَا تَدَّعِی فَقَالَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها عَلِیٌّ وَ أُمُّ أَیْمَنَ یَشْهَدَانِ بِذَلِکَ، فَقَالَ عُمَرُ: لا تُقْبَلُ شَهَادَةُ امْرَأَةٍ أَعْجَمِیَّةٍ لا تُفْصِحُ وَ أَمَّا عَلِیٌّ فَیَجُرُّ النَّارَ إِلَی قُرْصَتِهِ. فَرَجَعَتْ فَاطِمَةُ مُغْتَاظَةً فَمَرِضَتْ وَ کَانَ عَلِیٌّ یُصَلِّی فِی الْمَسْجِدِ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسَ فَلَمَّا صَلَّی قَالَ لَهُ أَبُوبَکْرٍ وَ عُمَرُ: کَیْفَ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ إِلَی أَنْ ثَقُلَتْ فَسَأَلا عَنْهَا وَ قَالا: قَدْ کَانَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهَا مَا قَدْ عَلِمْتَ فَإِنْ رَأَیْتَ أَنْ تَأْذَنَ لَنَا لِنَعْتَذِرَ إِلَیْهَا مِنْ ذَنْبِنَا،
قَالَ:
ذَاکَ إِلَیْکُمَا.
فَقَامَا فَجَلَسَا بِالْبَابِ وَ دَخَلَ عَلِیٌّ علیه السلام عَلی فَاطِمَةَ سلام الله علیها فَقَالَ لَهَا: أَیَّتُهَا الْحُرَّةُ فُلانٌ وَ فُلانٌ بِالْبَابِ یُرِیدَانِ أَنْ یُسَلِّمَا عَلَیْکِ فَمَا تُرِیدِینَ؟
قَالَتِ: الْبَیْتُ بَیْتُکَ وَ الْحُرَّةُ زَوْجَتُکَ، افْعَلْ مَا تَشَاءُ! فَقَالَ:
سُدِّی قِنَاعَکِ فَسَدَّتْ قِنَاعَهَا وَ حَوَّلَتْ وَجْهَهَا إِلَی الْحَائِطِ، فَدَخَلا وَ سَلَّمَا وَ قَالا: ارْضَیْ عَنَّا رَضِیَ اللَّهُ عَنْکِ فَقَالَتْ:
مَا دَعَا إِلَی هَذَا؟
فَقَالا اعْتَرَفْنَا بِالْإِسَاءَةِ وَ رَجَوْنَا أَنْ تُعْفِیَ عَنَّا فَقَالَتْ:
إِنْ کُنْتُمَا صَادِقَیْنِ فَأَخْبِرَانِی عَمَّا أَسْأَلُکُمَا عَنْهُ، فَإِنِّی لا أَسْأَلُکُمَا عَنْ أَمْرٍ إِلا وَ أَنَا عَارِفَةٌ بِأَنَّکُمَا تَعْلَمَانِهِ، فَإِنْ صَدَقْتُمَا عَلِمْتُ أَنَّکُمَا صَادِقَانِ فِی مَجِیئِکُمَا قَالا: سَلِی عَمَّا بَدَا لَکِ.
قَالَتْ:
نَشَدْتُکُمَا بِاللَّهِ هَلْ سَمِعْتُمَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم:
«یَقُولُ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی» ؟ قَالا: نَعَمْ فَرَفَعَتْ یَدَهَا إِلَی السَّمَاءِ فَقَالَتِ: اللَّهُمَّ إنَّهُمَا قَدْ آذَیَانِی فَأَنَا أَشْکُوهُمَا إِلَیْکَ وَ إِلَی رَسُولِکَ، لا وَاللَّهِ لا أَرْضَی عَنْکُمَا أَبَداً حَتَّی أَلْقَی أَبِی رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم وَ أُخْبِرَهُ بِمَا صَنَعْتُمَا فَیَکُونَ هُوَ الْحَاکِمَ فِیکُمَا قَالَ:
فَعِنْدَ ذَلِکَ دَعَا أَبُوبَکْرٍ بِالْوَیْلِ وَ الثُّبُورِ وَ جَزِعَ جَزَعاً شَدِیداً فَقَالَ عُمَرُ: تَجْزَعُ یَا خَلِیفَةَ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ قَوْلِ امْرَأَةٍ؟
قَالَ:
فَبَقِیَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها بَعْدَ وَفَاةِ أَبِیهَا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم أَرْبَعِینَ لَیْلَةً فَلَمَّا اشْتَدَّ بِهَا الْأَمْرُ دَعَتْ عَلِیّاً علیه السلام وَ قَالَتْ:
یَا ابْنَ عَمِّ مَا أَرَانِی إِلا لِمَا بِی وَ أَنَا أُوصِیکَ أَنْ تَتَزَوَّجَ بِأُمَامَةَ بِنْتِ أُخْتِی زَیْنَبَ تَکُونُ لِوُلْدِی مِثْلِی وَ اتَّخِذْ لِی نَعْشاً فَإِنِّی رَأَیْتُ الْمَلائِکَةَ یَصِفُونَهُ لِی وَ أَنْ لا یَشْهَدَ أَحَدٌ مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ جِنَازَتِی وَ لا دَفْنِی وَ لا الصَلاةَ عَلَیَّ.
قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَقُبِضَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها مِنْ یَوْمِهَا فَارْتَجَّتِ الْمَدِینَةُ بِالْبُکَاءِ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ دَهِشَ النَّاسُ کَیَوْمٍ قُبِضَ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فَأَقْبَلَ أَبُوبَکْرٍ وَ عُمَرُ یُعَزِّیَانِ عَلِیّاً علیه السلام وَ یَقُولانِ لَهُ یَا أَبَاالْحَسَنِ لا تَسْبِقْنَا بِالصَّلاةِ عَلَی ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ، فَلَمَّا کَانَ اللَّیْلُ دَعَا عَلِیٌّ علیه السلام الْعَبَّاسَ وَ الْفَضْلَ وَ الْمِقْدَادَ وَ سَلْمَانَ وَ أَبَاذَرٍّ وَ عَمَّاراً فَقَدَّمَ الْعَبَّاسَ فَصَلَّی عَلَیْهَا وَ دَفَنُوهَا.
فَلَمَّا أَصْبَحَ النَّاسُ أَقْبَلَ أَبُوبَکْرٍ وَ عُمَرُ وَ النَّاسُ یُرِیدُونَ الصَلاةَ عَلَی فَاطِمَةَ سلام الله علیها فَقَالَ الْمِقْدَادُ: قَدْ دَفَنَّا فَاطِمَةَ الْبَارِحَةَ، فَالْتَفَتَ عُمَرُ إِلَی أَبِی بَکْرٍ فَقَالَ:
لَمْ أَقُلْ لَکَ إنَّهُمْ سَیَفْعَلُونَ قَالَ الْعَبَّاسُ: إِنَّهَا أَوْصَتْ أَنْ لا تُصَلِّیَا عَلَیْهَا فَقَالَ عُمَرُ: لا تَتْرُکُونَ یَا بَنِی هَاشِمٍ حَسَدَکُمُ الْقَدِیمَ لَنَا أَبَداً إِنَّ هَذِهِ الضَّغَائِنَ الَّتِی فِی صُدُورِکُمْ لَنْ تَذْهَبَ، وَاللَّهِ لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ أَنْبُشَهَا فَأُصَلِّیَ عَلَیْهَا، فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام :
وَاللَّهِ لَوْ رُمْتَ ذَاکَ یَا ابْنَ صُهَاکَ لا رَجَعَتْ إِلَیْکَ یَمِینُکَ، لَئِنْ سَلَلْتُ سَیَفِی لا غَمَدْتُهُ دُونَ إِزْهَاقِ نَفْسِکَ، فَانْکَسَرَ عُمَرُ وَ سَکَتَ وَ عَلِمَ أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام إذَا حَلَفَ صَدَقَ.
ثُمَّ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام :
یَا عُمَرُ ألَسْتَ الَّذِی هَمَّ بِکَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم وَ أَرْسَلَ إِلَیَّ فَجِئْتُ مُتَقَلِّداً سَیْفِی ثُمَّ أَقْبَلْتُ نَحْوَکَ لِأَقْتُلَکَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ «فَلا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا» (587).
أقول: تمام الخبر مع الأخبار الأُخر المشتملة علی ما وقع علیها من الظلم أوردتها فی کتاب الفتن.
مؤلف گوید در کتاب سُلَیْم ابن قیس هلالی (588) از سلمان فارسی و عبدالله بن عبّاس روایت می‌کند که گفتند:
هنگامی که پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به شهادت رسید هنوز جنازه‌ی مقدّس آن حضرت را به خاک نسپرده بودند که مردم عهد و پیمان خود را شکستند و مُرتَد شدند و عَلَم مخالفت را برافراشتند.
امّا حضرت امیر علیه السلام مشغول غسل و کفن و حُنوط بدن مبارک پیغمبر شد تا اینکه آن بدن مقدّس را به خاک سپرد. سپس حضرت علی علیه السلام طبق وصیّت حضرت رسول صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم مشغول جمع آوری قرآن مجید شد.
پس از این جریان عمر به ابابکر گفت:
مردم عموماً غیر از علی و اهل بیتش با تو بیعت کردند، به دنبال وی بفرست تا بیاید و بیعت کند. ابابکر پسر عموی عمر را، که نامش قنفذ بود، خواست و به او گفت:
نزد علی برو و به وی بگو، خلیفه‌ی پیغمبر تو را خواسته! چندین مرتبه قنفذ این مأموریت را انجام داد ولی حضرت امیر علیه السلام نزد آنان نیامد.
عمر در حالی که خشمناک بود برجست و خالد بن ولید را با قنفذ خواست. به ایشان دستور داد تا هیزم و آتش برداشتند و متوجّه خانه‌ی حضرت شدند. در آن موقع حضرت زهراء سلام الله علیها پشت در نشسته بود در حالتی که سر مبارک را با دستمال بسته، جسم آن معظّمه پس از شهادت رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ناتوان شده بود.
عمر همچنان رفت تا نزد خانه‌ی حضرت علی علیه السلام رسید دقُّ الباب کرد و فریاد زد:
ای پسر ابیطالب! در را باز کن! حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها به او فرمود:
ما را با تو چه کار، چرا نمی‌گذاری به عزاداری خویشتن مشغول باشیم؟! عمر در جواب حضرتش گفت:
در را باز کن و اِلّا آتش به جان شما می‌زنیم!
حضرت فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها در جوابش فرمود:
آیا از خدای توانا نمی‌ترسی که داخل خانه‌ی من می‌شوی و به خانه‌ام حمله و هجوم می‌آوری؟
عمر حاضر نشد که برگردد! آنگاه آتش خواست و در خانه را آتش زد، وقتی در سوخت، او در را فشار داد، همین موقع بود که حضرت زهراء سلام الله علیها در مقابل او قرار گرفت و فریاد زد:
«یا اَبَتاه! یا رَسُول الله! » سپس عُمَر شمشیر خود را همان طور که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوی حضرت فاطمه سلام الله علیها زد، تا ناله‌ی آن بانوی معظّمه بلند شد با تازیانه طوری به ساق دست آن حضرت نواخت که حضرتش صیحه‌ای زد و فرمود:
«یا اَبَتاه! ! » هنگامی که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با این منظره مواجه شد از جای برخاست و کمربند عمر را گرفت او را از جای کند و بر زمین افکند.
آنگاه بینی و گردن او را کوبید و تصمیم گرفت که او را به قتل رساند، امّا به یاد دستور پیغمبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم افتاد که به آن حضرت فرموده بود:
باید صبور و شکیبا باشی. لذا به او فرمود:
ای پسر صَهّاک! قسم به آن خدایی که حضرت محمّد را به مقام نُبوّت گرامی داشت اگر چنین نبود که من به خاطر امر خدا، باید صبر کنم تو می‌فهمیدی که نمی‌توانستی داخل خانه‌ی من بشوی! عمر همچنان استغاثه می‌کرد! !
بعد از این جریان مردم، در میان خانه‌ی حضرت علی علیه السلام ریختند و بر آن حضرت غلبه یافته و ریسمان به گردن مقدّسش انداختند! !
حضرت فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها نزد در آمد که حضرت امیر علیه السلام را از دست آنان رها کند ولی قنفذ، آن بانوی مظلومه را هدف تازیانه قرار داد! موقعی که حضرت زهراء سلام الله علیها به شهادت رسید اثر آن تازیانه نظیر یک بازوبند به بازوی آن حضرت بود.
آنگاه آن معظّمه را به سمت چهار چوب در خانه‌اش کشانید و در را فشار داد به طوری که استخوانهای پهلویش شکست و جنین خود را که در رحم داشت، سقط کرد! !
پس از این جریان حضرت فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها همچنان در بستر بیماری بود تا اینکه به شهادت رسید!
و این حدیث در این مصیبت بزرگ، طولانی‌ست تا اینکه ابن عبّاس می‌گوید:
سپس به گوش حضرت فاطمه سلام الله علیها رسید که ابوبکر فدک را گرفته! آن مظلومه با گروهی از زنان نزد ابوبکر آمد و به او فرمود:
آیا می‌خواهی زمینی را که پدرم پیغمبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به من عطا فرموده، بگیری؟!
ابوبکر دوات خواست تا بنویسد فدک مال فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها باشد.
عمر وارد شد و به او گفت:
ای خلیفه‌ی پیامبر خدا! مبادا سند فدک را برای زهرا بنویسی تا برای مدّعای خود شاهد بیاورد.
حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمود:
علی علیه السلام و امّ ایمن برای مدّعای من شهادت می‌دهند.
عمر گفت:
شهادت زن عجمی که فصاحت ندارد، قبول نیست. علی هم روی خمیر خود آتش می‌کشد!
حضرت فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها با حالتی خشمناک مراجعت کرد و بیمار شد.
یک روز حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام در مسجد نمازهای پنج گانه را بجا می‌آورد، ابوبکر و عمر به آن حضرت گفتند:
دختر رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم در چه حال است؟
یا علی! چون از آن جریانی که بین ما و او گذشت آگاهی، چنانچه صلاح بدانی از آن بانو کسب اجازه کن تا ما نزد او آمده و از گناه خود عذرخواهی نمائیم؟
حضرت امیر علیه السلام فرمود:
اختیار با شما. ایشان برخاستند و بر در خانه‌ی حضرت زهراء سلام الله علیها آمدند.
حضرت امیر علیه السلام نزد حضرت فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها آمد و به ایشان فرمود:
ای بانوی با شخصیّت! ابابکر و عمر نزد در آمده‌اند و تصمیم دارند سلامی به تو بگویند، تو چه می‌گویی؟
حضرت فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها فرمود:
خانه خانه‌ی تو می‌باشد و من که بانویی آزاد هستم زوجه‌ی تو می‌باشم. هر عملی که می‌خواهی انجام بده.
حضرت امیر علیه السلام به آن مظلومه فرمود:
مقنعه‌ی خود را بپوش، آن بانو مقنعه‌ی خویشتن را پوشید و روی خود را به سمت دیوار نمود.
سپس آن دو نفر به حضور حضرتش آمده و سلام کردند و به حضرت زهراء سلام الله علیها گفتند:
از ما راضی باش تا خدا از تو راضی شود.
فرمود:
منظور شما چیست؟
گفتند:
ما قبول داریم که به تو ستم کردیم و در عین حال تقاضای عفو و بخشش داریم.
زهرای اطهر سلام الله علیها فرمود:
اگر شما راست می‌گویید این موضوعی را که من از شما می‌پرسم جواب بگویید و می‌دانم که جواب آن را می‌دانید. اگر جواب مرا درست گفتید یقین دارم برای این مطلبی که گفتید آمده اید.
گفتند:
آنچه در نظر داری بپرس.
حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها فرمود:
شما را به خدا قسم می‌دهم آیا نشنیدید که پدرم پیغمبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم درباره‌ی من می‌فرمود:
فاطمه پاره‌ی تن من است، کسی که او را اذیّت کند مرا اذیّت کرده‌ست.
گفتند:
چرا.
فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها دست خود را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود:
پروردگارا! این دو نفر مرا اذیّت کردند، من شکایت ایشان را به تو و به پیغمبر تو می‌کنم! نه به خدا، من هرگز از شما راضی نخواهم شد تا اینکه نزد پدر بزرگوارم بروم و او را از این ظلم و ستمی که به من نمودید آگاه نمایم و آن حضرت درباره‌ی شما قضاوت نماید.
ابوبکر پس از شنیدن این مطلب صدا به واویلا بلند کرد و دچار جزع و فزع شدیدی شد! عمر به او گفت:
ای خلیفه‌ی پیامبر! آیا تو از سخن یک زن این طور جزع و فزع کنی؟
راوی می‌گوید:
حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها مدّت چهل روز بعد از شهادت پدر بزرگوارش زنده بود.
هنگامی که بیماری آن بانو شدید شد، حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام را خواست و به آن حضرت فرمود:
ای پسر عمو! من خودم را آماده‌ی سفر آخرت می‌بینم. من به تو وصیّت می‌کنم، با امامه دختر خواهرم زینب ازدواج نمایی، زیرا او برای فرزندانم نظیر خودم می‌باشد.
یک تابوت برای من پیش بینی کن، زیرا ملائکه اوصاف آن را برای من شرح داده‌اند. مبادا در موقع تشییع جنازه و دفن و نماز خواندن به بدن من، احدی از دشمنان خدا حاضر گردد! !
ابن عبّاس می‌گوید:
حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها همان روز به شهادت رسید.
مردان و زنان مدینه عموماً غرق ضجّه و گریه شدند و مردم دچار مصیبتی گردیدند که در روز شهادت پدرش حضرت رسول صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم دچار شده بودند. ابوبکر و عمر نزد حضرت امیر علیه السلام آمدند و پس از اینکه تسلیت گفتند، به آن حضرت گفتند:
مبادا قبل از ما بر بدن دختر پیامبر نماز بگذاری!
ولی هنگامی که شب شد حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام ، عبّاس، فضل، مقداد، سلمان، ابوذر و عمّار را خواست.
آنگاه بر بدن مبارک آن مظلومه نماز خواندند و حضرتش را به خاک سپردند.
موقعی که صبح شد ابوبکر و عمر با مردم مدینه آمدند تا بر بدن حضرت فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها نماز بخوانند. ولی مقداد گفت:
فاطمه را شب گذشته به خاک سپردیم.
عمر متوجّه ابوبکر شد و گفت:
نگفتم ایشان کار خودشان را خواهند کرد! !
عبّاس گفت:
فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها خودش وصیّت کرد شما بر بدنش نماز نخوانید! عمر گفت:
ای بنی هاشم! شما آن حسادتی را که از قدیم الایام با ما داشتید هرگز ترک نخواهید کرد، آن کینه و دشمنی‌هایی که در سینه‌ی شماست از بین نخواهد رفت؟! به خدا قسم من تصمیم دارم که قبر فاطمه سلام الله علیها را نبش کنم و بر جنازه‌اش نماز بخوانم!
حضرت امیر علیه السلام فرمود:
ای پسر صهّاک! به خدا قسم اگر یک چنین عملی را انجام دهی قَسَمی را که خورده‌ای به تو بازمی گردانم و اگر این شمشیر را از غلاف بکشم آن را غلاف نمی‌کنم تا اینکه تو را هلاک نمایم.
عمر جا خورد و ساکت شد، زیرا می‌دانست حضرت علی علیه السلام هر گاه قَسَم بخورد، طبق قَسَم خود عمل خواهد کرد.
آنگاه به وی فرمود:
آیا تو آن کسی نیستی که پیغمبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم تصمیم گرفت تو را بکشد، آن حضرت به دنبال من فرستاد، من با شمشیر کشیده نزد تو آمدم که تو را به قتل برسانم و خدای علیم این آیه را نازل کرد:
«علیه آنان عجله منمای، زیرا ما آنچه را که باید برای آنان آماده کنیم، آماده کرده ایم».
علامه‌ی مجلسی رحمة الله علیه می‌فرماید:
تمام این خبر با اخبار دیگر را که مشتمل است بر ظلم‌هایی که بر آن معظّمه وارد شده، در کتاب «اَلْفِتَنْ» نقل کرده‌ایم.

 

[روایت شماره] (30)

مِصْبَاحُ الْأَنْوَارِ: عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام، عَنْ آبَائِهِ: قَالَ:
مَاتَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها مَا بَیْنَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ وَ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ علیه السلام أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم لَمَّا احْتُضِرَتْ نَظَرَتْ نَظَراً حَادّاً ثُمَّ قَالَتْ:
السَّلامُ عَلَی جَبْرَئِیلَ، السَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ، اللَّهُمَّ مَعَ رَسُولِکَ، اللَّهُمَّ فِی رِضْوَانِکَ وَ جِوَارِکَ وَ دَارِکَ دَارِالسَّلامِ، ثُمَّ قَالَتْ:
أتَرَوْنَ مَا أَرَی؟ فَقِیلَ لَهَا مَا تَرَی؟
قَالَتْ:
هَذِهِ مَوَاکِبُ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ هَذَا جَبْرَئِیلُ وَ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ وَ یَقُولُ: یَا بُنَیَّةِ اقْدَمِی فَمَا أَمَامَکِ خَیْرٌ لَکِ.
وَ عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّ فَاطِمَةَ سلام الله علیها لَمَّا احْتُضِرَتْ سَلَّمَتْ عَلَی جَبْرَئِیلَ وَ عَلَی النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم وَ سَلَّمَتْ عَلَی مَلَکِ الْمَوْتِ وَ سَمِعُوا حِسَّ الْمَلائِکَةِ وَ وَجَدُوا رَائِحَةً طَیِّبَةً کَأَطْیَبِ مَا یَکُونُ مِنَ الطِّیبِ.
وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ:
إِنَّ فَاطِمَةَ سلام الله علیها عَاشَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم سِتَّةَ أَشْهُرٍ.
وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ:
مَکَثَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها فِی مَرَضِهَا خَمْسَةَ عَشَرَ یَوْماً وَ تُوُفِّیَتْ.
وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ:
شَهِدَ دَفْنَهَا سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ أَبُوذَرٍّ الْغِفَارِیُّ وَ ابْنُ مَسْعُودٍ وَ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِالْمُطَّلِبِ وَ الزُّبَیْرُ بْنُ الْعَوَّامِ.
وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ آبَائِهِ: أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم عَاشَتْ بَعْدَ النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم سِتَّةَ أَشْهُرٍ مَا رُئِیَتْ ضَاحِکَةً وَ عَنْهُ علیه السلام أَنَّ فَاطِمَةَ کُفِّنَتْ فِی سَبْعَةِ أَثْوَابٍ.
وَ عَنْ حُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ، عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ:
بُدُوُّ مَرَضِ فَاطِمَةَ بَعْدَ خَمْسِینَ لَیْلَةً مِنْ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فَعَلِمَتْ أَنَّهَا الْوَفَاةُ فَاجْتَمَعَتْ لِذَلِکَ تَأْمُرُ عَلِیّاً بِأَمْرِهَا وَ تُوصِیهِ بِوَصِیَّتِهَا وَ تَعْهَدُ إِلَیْهِ عُهُودَهَا وَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَجْزَعُ لِذَلِکَ وَ یُطِیعُهَا فِی جَمِیعِ مَا تَأْمُرُهُ.
فَقَالَتْ:
یَا أَبَاالْحَسَنِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم عَهِدَ إِلَیَّ وَ حَدَّثَنِی أَنِّی أَوَّلُ أَهْلِهِ لُحُوقاً بِهِ وَ لا بُدَّ مِمَّا لا بُدَّ مِنْهُ، فَاصْبِرْ لِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَی وَ ارْضَ بِقَضَائِهِ،
قَالَ:
وَ أَوْصَتْهُ بِغُسْلِهَا وَ جَهَازِهَا وَ دَفْنِهَا لَیْلاً فَفَعَلَ،
قَالَ:
وَ أَوْصَتْهُ بِصَدَقَتِهَا وَ تَرَکَتِهَا قَالَ:
فَلَمَّا فَرَغَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ مِنْ دَفْنِهَا لَقِیَهُ الرَّجُلانِ فَقَالا لَهُ: مَا حَمَلَکَ عَلَی مَا صَنَعْتَ؟
قَالَ:
وَصِیَّتُهَا وَ عَهْدُهَا.
در کتاب مصباح الانوار از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام روایت می‌کند که فرمود:
حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها مابین نماز مغرب و عشاء به شهادت رسید.
عبدالله بن حسن از پدران خود روایت می‌کند حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها در حالت احتضار، یک نظر تندی کرد و فرمود:
سلام بر جبرئیل، سلام بر رسول خدا، خدایا! مرا با رسول خود محشور کن. پروردگارا! مرا در بهشت و جوار خود جای بده. خانه‌ی تو خانه‌ی سلامت است.
سپس فرمود:
آیا آنچه را که من می‌بینم شما هم می‌بینید؟ پس گفته شد:
چه می‌بینی؟
فرمود:
این گروه‌های اهل آسمان‌ها است، این جبرئیل و این پیامبر خداست که به من می‌فرمایند:
دخترم بیا، زیرا این نعمت‌هایی که تو در جلو داری برایت بهتر است.
زید بن علی علیه السلام می‌گوید:
موقعی که شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها نزدیک شد آن حضرت به جبرئیل و حضرت رسول صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم و ملک الموت سلام کرد. حاضرین حضور ملائکه را حس کردند و بهترین بوی مشک را یافتند.
و از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود:
همانا فاطمه سلام الله علیها بعد از رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم شش ماه زندگی کرد.
و همچنین از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود:
بیماری فاطمه سلام الله علیها پانزده روز طول کشید و پس از آن به شهادت رسید.
و از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود:
حاضرین در دفن حضرت زهرا سلام الله علیها سلمان فارسی و مقداد بن اسود و ابوذر غفّاری و ابن مسعود و عبّاس بن عبدالمطلّب و زبیر بن عوام بودند.
و حضرت امام باقر علیه السلام از پدران بزرگوارشان: نقل کرده‌اند:
همانا فاطمه سلام الله علیها دختر رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم پس از پیامبر، شش ماه زنده بود و کسی او را در آن شش ماه خندان ندید و همچنین از آن حضرت نقل شده:
همانا فاطمه سلام الله علیها در هفت قطعه پارچه، کفن شد.
و از حسین بن عُلوان روایت شده که او از سعد بن طریف و او از امام باقر علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمود:
بیماری فاطمه سلام الله علیها پنجاه شب پس از شهادت رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم آشکار شد، پس وقتی آن حضرت آگاه شد که در همین بیماری از دنیا خواهد رفت، لذا توصیه‌هایش را به حضرت علی علیه السلام فرمود و با او عهدهایی نمود و حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بسیار ناله و زاری می‌کرد و به همه‌ی وصیّت‌ها و سفارش‌های حضرت فاطمه سلام الله علیها عمل کرد.
(و از جمله سفارش‌های آن حضرت این بود که) ای ابوالحسن! رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به من خبر داده که اوّلین شخص از خانواده‌ی او هستم که به ایشان ملحق می‌شوم، پس گریزی از مرگ نیست، در مقابل امر خداوند صبر پیشه کن و راضی باش به رضای او.
و حضرت امام باقر علیه السلام فرمود:
و (از جمله وصایای آن حضرت به امیرالمؤمنین علی علیه السلام این بود که) او را شبانه غسل، کفن و دفن نماید و حضرت علی علیه السلام نیز همه‌ی این وصایا را انجام داد.
حضرت امام محمّد باقر علیه السلام فرمود:
ایشان راجع به صدقات و ارثیه‌اش نیز توصیه‌هایی فرمود:
پس چون امیرالمؤمنین علیه السلام از دفن حضرت فاطمه سلام الله علیها فارغ شد آن دو نفر (ابوبکر و عمر) آن حضرت را ملاقات کردند و عرض کردند:
چه چیزی باعث شد که چنین کاری انجام دهی؟
حضرت پاسخ فرمود:
وصیّت و عهدی بود که از من گرفته بود.

 

[روایت شماره] (31)

[علل الشّرائع ] حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ:
حَدَّثَنَا أَبُوالْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ وَ زِیَادِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ قَالا: أَتَی رَجُلٌ أَبَاعَبْدِاللَّهِ علیه السلام فَقَالَ لَهُ: یَرْحَمُکَ اللَّهُ هَلْ تُشَیَّعُ الْجِنَازَةُ بِنَارٍ وَ یُمْشَی مَعَهَا بِمِجْمَرَةٍ وَ قِنْدِیلٍ أَوْ غَیْرِ ذَلِکَ مِمَّا یُضَاءُ بِهِ؟
قَالَ فَتَغَیَّرَ لَوْنُ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام مِنْ ذَلِکَ وَ اسْتَوَی جَالِساً ثُمَّ قَالَ:
إنَّهُ جَاءَ شَقِیٌّ مِنَ الْأَشْقِیَاءِ إِلَی فَاطِمَةَ بِنْتِ محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فَقَالَ لَهَا: أَمَا عَلِمْتِ أَنَّ عَلِیّاً قَدْ خَطَبَ بِنْتَ أَبِی جَهْلٍ فَقَالَتْ:
حَقّاً مَا تَقُولُ فَقَالَ:
حَقّاً مَا أَقُولُ - ثَلاثَ مَرَّاتٍ - فَدَخَلَهَا مِنَ الْغَیْرَةِ مَا لا تَمْلِکُ نَفْسَهَا وَ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی کَتَبَ عَلَی النِّسَاءِ غَیْرَةً وَ کَتَبَ عَلَی الرِّجَالِ جِهَاداً وَ جَعَلَ لِلْمُحْتَسِبَةِ الصَّابِرَةِ مِنْهُنَّ مِنَ الْأَجْرِ مَا جَعَلَ لِلْمُرَابِطِ الْمُهَاجِرِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ.
قَالَ:
فَاشْتَدَّ غَمُّ فَاطِمَةَ سلام الله علیها مِنْ ذَلِکَ وَ بَقِیَتْ مُتَفَکِّرَةً هِیَ حَتَّی أَمْسَتْ وَ جَاءَ اللَّیْلُ حَمَلَتِ الْحَسَنَ عَلَی عَاتِقِهَا الْأَیْمَنِ وَ الْحُسَیْنَ عَلَی عَاتِقِهَا الْأَیْسَرِ وَ أَخَذَتْ بِیَدِ أُمِّ کُلْثُومٍ الْیُسْرَی بِیَدِهَا الْیُمْنَی ثُمَّ تَحَوَّلَتْ إِلَی حُجْرَةِ أَبِیهَا فَجَاءَ عَلِیٌّ علیه السلام فَدَخَلَ فِی حُجْرَتِهِ فَلَمْ یَرَ فَاطِمَةَ سلام الله علیها فَاشْتَدَّ لِذَلِکَ غَمُّهُ وَ عَظُمَ عَلَیْهِ وَ لَمْ یَعْلَمِ الْقِصَّة مَا هِیَ فَاسْتَحْیَا أَنْ یَدْعُوَهَا مِنْ مَنْزِلِ أَبِیهَا فَخَرَجَ إِلَی الْمَسْجِدِ فَصَلَّی فِیهِ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ جَمَعَ شَیْئاً مِنْ کَثِیبِ الْمَسْجِدِ وَ اتَّکَأَ عَلَیْهِ.
فَلَمَّا رَأَی النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم مَا بِفَاطِمَةَ مِنَ الْحُزْنِ أَفَاضَ عَلَیْهِ الْمَاءَ ثُمَّ لَبِسَ ثَوْبَهُ وَ دَخَلَ الْمَسْجِدَ، فَلَمْ یَزَلْ یُصَلِّی بَیْنَ رَاکِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ کُلَّمَا صَلَّی رَکْعَتَیْنِ دَعَا اللَّهَ أَنْ یُذْهِبَ مَا بِفَاطِمَةَ مِنَ الْحُزْنِ وَ الْغَمِّ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ خَرَجَ مِنْ عِنْدِهَا وَ هِیَ تَتَقَلَّبُ وَ تَتَنَفَّسُ الصُّعَدَاءَ فَلَمَّا رَآهَا النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم أَنَّهَا لا یَهْنَؤُهَا النَّوْمُ وَ لَیْسَ لَهَا قَرَارٌ قَالَ لَهَا: قُومِی یَا بُنَیَّةِ فَقَامَتْ فَحَمَلَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم الْحَسَنَ وَ حَمَلَتْ فَاطِمَةُ الْحُسَیْنَ وَ أَخَذَتْ بِیَدِ أُمِّ کُلْثُومٍ فَانْتَهَی إِلَی عَلِیٍّ علیه السلام وَ هُوَ نَائِمٌ فَوَضَعَ النَّبِیُّ رِجْلَهُ عَلَی رِجْلِ عَلِیٍّ فَغَمَزَهُ وَ قَالَ:
قُمْ یَا أَبَا تُرَابٍ فَکَمْ سَاکِنٍ أَزْعَجْتَهُ، ادْعُ لِی أَبَابَکْرٍ مِنْ دَارِهِ وَ عُمَرَ مِنْ مَجْلِسِهِ وَ طَلْحَةَ.
فَخَرَجَ عَلِیٌّ علیه السلام فَاسْتَخْرَجَهُمَا مِنْ مَنْزِلِهِمَا وَ اجْتَمَعُوا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم:
یَا عَلِیُّ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهَا، فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی [وَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَی اللَّهَ ] (589) وَ مَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِی کَانَ کَمَنْ آذَاهَا فِی حَیَاتِی وَ مَنْ آذَاهَا فِی حَیَاتِی کَانَ کَمَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِی؟
قَالَ:
فَقَالَ عَلِیٌّ: بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ:
فَقَالَ فَمَا دَعَاکَ إِلَی مَا صَنَعْتَ؟
فَقَالَ عَلِیٌّ: وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ نَبِیّاً مَا کَانَ مِنِّی مِمَّا بَلَغَهَا شَیْ‌ءٌ وَ لا حَدَّثَتْ بِهَا نَفْسِی فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم صَدَقْتَ وَ صَدَقْتَ.
فَفَرِحَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها بِذَلِکَ وَ تَبَسَّمَتْ حَتَّی رُئِیَ ثَغْرُهَا فَقَالَ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ: إنَّهُ لَعَجَبٌ لِحِینِهِ مَا دَعَاهُ إِلَی مَا دَعَانَا هَذِهِ السَّاعَةَ قَالَ:
ثُمَّ أَخَذَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم بِیَدِ عَلِیٍّ علیه السلام فَشَبَّکَ أَصَابِعَهُ بِأَصَابِعِهِ فَحَمَلَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم الْحَسَنَ وَ حَمَلَ الْحُسَیْنَ عَلِیٌّ علیه السلام وَ حَمَلَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها أُمَّ کُلْثُومٍ وَ أَدْخَلَهُمُ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم بَیْتَهُمْ وَ وَضَعَ عَلَیْهِمْ قَطِیفَةً وَ اسْتَوْدَعَهُمُ اللَّهَ ثُمَّ خَرَجَ وَ صَلَّی بَقِیَّةَ اللَّیْلِ.
فَلَمَّا مَرِضَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها مَرَضَهَا الَّذِی مَاتَتْ فِیهِ أَتَیَاهَا عَائِدَیْنِ وَ اسْتَأْذَنَا عَلَیْهَا فَأَبَتْ أَنْ تَأْذَنَ لَهُمَا فَلَمَّا رَأَی ذَلِکَ أَبُوبَکْرٍ أَعْطَی اللَّهَ عَهْداً لا یُظِلُّهُ سَقْفُ بَیْتٍ حَتَّی یَدْخُلَ عَلَی فَاطِمَةَ سلام الله علیها وَ یَتَرَاضَاهَاف فَبَاتَ لَیْلَةً فِی الصَّقِیعِ مَا أَظَلَّهُ شَیْ‌ءٌ ثُمَّ إِنَّ عُمَرَ أَتَی عَلِیّاً علیه السلام فَقَالَ لَهُ: إِنَّ أَبَابَکْرٍ شَیْخٌ رَقِیقُ الْقَلْبِ وَ قَدْ کَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فِی الْغَارِ فَلَهُ صُحْبَةٌ وَ قَدْ أَتَیْنَاهَا غَیْرَ هَذِهِ الْمَرَّةِ مِرَاراً نُرِیدُ الْإِذْنَ عَلَیْهَا وَ هِیَ تَأْبَی أَنْ تَأْذَنَ لَنَا حَتَّی نَدْخُلَ عَلَیْهَا فَنَتَرَاضَی فَإِنْ رَأَیْتَ أَنْ تَسْتَأْذِنَ لَنَا عَلَیْهَا فَافْعَلْ،
قَالَ:
نَعَمْ، فَدَخَلَ عَلِیٌّ عَلَی فَاطِمَةَ سلام الله علیها فَقَالَ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ قَدْ کَانَ مِنْ هَذَیْنِ الرَّجُلَیْنِ مَا قَدْ رَأَیْتِ وَ قَدْ تَرَدَّدَا مِرَاراً کَثِیرَةً وَ رَدَدْتِهِمَا وَ لَمْ تَأْذَنِی لَهُمَا وَ قَدْ سَأَلانِی أَنْ أَسْتَأْذِنَ لَهُمَا عَلَیْکِ فَقَالَتْ:
وَاللَّهِ لا آذَنُ لَهُمَا وَ لا أُکَلِّمُهُمَا کَلِمَةً مِنْ رَأْسِی حَتَّی أَلْقَی أَبِی فَأَشْکُوَهُمَا إِلَیْهِ بِمَا صَنَعَاهُ وَ ارْتَکَبَاهُ مِنِّی.
قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام فَإِنِّی ضَمِنْتُ لَهُمَا ذَلِکِ،
قَالَتْ:
إِنْ کُنْتَ قَدْ ضَمِنْتَ لَهُمَا شَیْئاً فَالْبَیْتُ بَیْتُکَ وَ النِّسَاءُ تَتْبَعُ الرِّجَالَ لا أُخَالِفُ عَلَیْکَ بِشَیْ‌ءٍ فَأْذَنْ لِمَنْ أَحْبَبْتَ، فَخَرَجَ عَلِیٌّ علیه السلام فَأَذِنَ لَهُمَا فَلَمَّا وَقَعَ بَصَرُهُمَا عَلَی فَاطِمَةَ سلام الله علیها سَلَّمَا عَلَیْهَا فَلَمْ تَرُدَّ عَلَیْهِمَا وَ حَوَّلَتْ وَجْهَهَا عَنْهُمَا فَتَحَوَّلا وَ اسْتَقْبَلا وَجْهَهَا حَتَّی فَعَلَتْ مِرَاراً وَ قَالَتْ:
یَا عَلِیُّ جَافِ الثَّوْبَ وَ قَالَتْ لِنِسْوَةٍ حَوْلَهَا: حَوِّلْنَ وَجْهِی، فَلَمَّا حَوَّلْنَ وَجْهَهَا حَوَّلا إِلَیْهَا فَقَالَ أَبُوبَکْرٍ: یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّمَا أَتَیْنَاکِ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِکِ وَ اجْتِنَابَ سَخَطِکِ نَسْأَلُکِ أَنْ تَغْفِرِی لَنَا وَ تَصْفَحِی عَمَّا کَانَ مِنَّا إِلَیْکِ،
قَالَتْ لا أُکَلِّمُکُمَا مِنْ رَأْسِی کَلِمَةً وَاحِدَةً حَتَّی أَلْقَی أَبِی وَ أَشْکُوَکُمَا إِلَیْهِ وَ أَشْکُوَ صُنْعَکُمَا وَ فِعَالَکُمَا وَ مَا ارْتَکَبْتُمَا مِنِّی.
قَالا إِنَّا جِئْنَا مُعْتَذِرَیْنِ مُبْتَغین [مُبْتَغِیَیْنِ ] مَرْضَاتِکِ فَاغْفِرِی وَ اصْفَحِی عَنَّا وَ لا تُؤَاخِذِینَا بِمَا کَانَ مِنَّا، فَالْتَفَتَتْ إِلَی عَلِیٍّ علیه السلام وَ قَالَتْ:
إِنِّی لا أُکَلِّمُهُمَا مِنْ رَأْسِی کَلِمَةً حَتَّی أَسْأَلَهُمَا عَنْ شَیْ‌ءٍ سَمِعَاهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فَإِنْ صَدَقَانِی رَأَیْتُ رَأْیِی قَالا: اللَّهُمَّ ذَلِکَ لَهَا وَ إِنَّا لا نَقُولُ إِلا حَقّاً وَ لا نَشْهَدُ إِلا صِدْقاً.
فَقَالَتْ:
أُنْشِدُکُمَا بِاللَّهِ أَتَذْکُرَانِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم اسْتَخْرَجَکُمَا فِی جَوْفِ اللَّیْلِ بِشَیْ‌ءٍ کَانَ حَدَثَ مِنْ أَمْرِ عَلِیٍّ؟
فَقَالا: اللَّهُمَّ نَعَم، فَقَالَتْ:
أُنْشِدُکُمَا بِاللَّه هَلْ سَمِعْتُمَا النَّبِیَّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم یَقُولُ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهَا مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَی اللَّهَ وَ مَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِی فَکَانَ کَمَنْ آذَاهَا فِی حَیَاتِی وَ مَنْ آذَاهَا فِی حَیَاتِی کَانَ کَمَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِی؟ قَالا: اللَّهُمَّ نَعَمْ فَقَالَتِ: الْحَمْدُلِلَّهِ.
ثُمَّ قَالَتِ: اللَّهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ فَاشْهَدُوا یَا مَنْ حَضَرَنِی أَنَّهُمَا قَدْ آذَیَانِی فِی حَیَاتِی وَ عِنْدَ مَوْتِی، وَاللَّهِ لا أُکَلِّمُکُمَا مِنْ رَأْسِی کَلِمَةً حَتَّی أَلْقَی رَبِّی فَأَشْکُوَکُمَا إِلَیْهِ بِمَا صَنَعْتُمَا بِهِ وَ بِی وَ ارْتَکَبْتُمَا مِنِّی، فَدَعَا أَبُوبَکْرٍ بِالْوَیْلِ وَ الثُّبُورِ وَ قَالَ:
لَیْتَ أُمِّی لَمْ تَلِدْنِی، فَقَالَ عُمَرُ: عَجَباً لِلنَّاسِ کَیْفَ وَلَّوْکَ أُمُورَهُمْ وَ أَنْتَ شَیْخٌ قَدْ خَرِفْتَ تَجْزَعُ لِغَضَبِ امْرَأَةٍ وَ تَفْرَحُ بِرِضَاهَا وَ مَا لِمَنْ أَغْضَبَ امْرَأَةً وَ قَامَا وَ خَرَجَا.
قَالَ:
فَلَمَّا نُعِیَ إِلَی فَاطِمَةَ سلام الله علیها نَفْسُهَا أَرْسَلَتْ إِلَی أُمِّ أَیْمَنَ وَ کَانَتْ أَوْثَقَ نِسَائِهَا عِنْدَهَا وَ فِی نَفْسِهَا فَقَالَتْ:
یَا أُمَّ أَیْمَنَ إِنَّ نَفْسِی نُعِیَتْ إِلَیَّ فَادْعِی لِی عَلِیّاً فَدَعَتْهُ لَهَا فَلَمَّا دَخَلَ عَلَیْهَا قَالَتْ لَهُ: یَا ابْنَ الْعَمِّ أُرِیدُ أَنْ أُوصِیَکَ بِأَشْیَاءَ فَاحْفَظْهَا عَلَیَّ فَقَالَ لَهَا: قُولِی مَا أَحْبَبْتِ،
قَالَتْ لَهُ: تَزَوَّجْ فُلانَةً تَکُونُ مُرَبِّیَةً لِوُلْدِی مِنْ بَعْدِی مِثْلِی وَ اعْمَلْ نَعْشاً رَأَیْتُ الْمَلائِکَةَ قَدْ صَوَّرَتْهُ لِی فَقَالَ لَهَا عَلِیٌّ: أَرِینِی کَیْفَ صُورَتُهُ، فَأَرَتْهُ ذَلِکَ کَمَا وَصَفَتْ لَهُ وَ کَمَا أَمَرَتْ بِهِ، ثُمَّ قَالَتْ:
فَإذَا أَنَا قَضَیْتُ نَحْبِی فَأَخْرِجْنِی مِنْ سَاعَتِکَ أَیَّ سَاعَةٍ کَانَتْ مِنْ لَیْلٍ أَوْ نَهَارٍ وَ لا یَحْضُرَنَّ مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ وَ أَعْدَاءِ رَسُولِهِ لِلصَّلاةِ عَلَیَّ،
قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام :
أَفْعَلُ.
فَلَمَّا قَضَتْ نَحْبَهَا سلام الله علیها وَ هُمْ فِی ذَلِکَ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ أَخَذَ عَلِیٌّ علیه السلام فِی جَهَازِهَا مِنْ سَاعَتِهِ کَمَا أَوْصَتْهُ، فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ جَهَازِهَا، أَخْرَجَ عَلِیٌّ الْجِنَازَةَ وَ أَشْعَلَ النَّارَ فِی جَرِیدِ النَّخْلِ وَ مَشَی مَعَ الْجِنَازَةِ بِالنَّارِ، حَتَّی صَلَّی عَلَیْهَا وَ دَفَنَهَا لَیْلاً.
فَلَمَّا أَصْبَحَ أَبُوبَکْرٍ وَ عُمَرُ عَاوَدَا عَائِدَیْنِ لِفَاطِمَةَ فَلَقِیَا رَجُلاً مِنْ قُرَیْشٍ فَقَالا لَهُ: مِنْ أَیْنَ أَقْبَلْتَ؟
قَالَ:
عَزَّیْتُ عَلِیّاً بِفَاطِمَةَ، قَالا: وَ قَدْ مَاتَتْ؟
قَالَ:
نَعَمْ وَ دُفِنَتْ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ، فَجَزِعَا جَزَعاً شَدِیداً ثُمَّ أَقْبَلا إِلَی عَلِیٍّ علیه السلام فَلَقِیَاهُ فَقَالا لَهُ: وَاللَّهِ مَا تَرَکْتَ شَیْئاً مِنْ غَوَائِلِنَا وَ مَسَاءَتِنَا وَ مَا هَذَا إِلا مِنْ شَیْ‌ءٍ فِی صَدْرِکَ عَلَیْنَا، هَلْ هَذَا إِلا کَمَا غَسَّلْتَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم دُونَنَا وَ لَمْ تُدْخِلْنَا مَعَکَ وَ کَمَا عَلَّمْتَ ابْنَکَ أَنْ یَصِیحَ بِأَبِی بَکْرٍ أَنِ: انْزِلْ عَنْ مِنْبَرِ أَبِی.
فَقَالَ لَهُمَا عَلِیٌّ علیه السلام :
أَتُصَدِّقَانِّی إِنْ حَلَفْتُ لَکُمَا؟ قَالا: نَعَمْ، فَحَلَفَ فَأَدْخَلَهُمَا عَلَی الْمَسْجِدِ قَالَ:
إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم لَقَدْ أَوْصَانِی وَ قَدْ تَقَدَّمَ إِلَیَّ أَنَّهُ لا یَطَّلِعُ عَلَی عَوْرَتِهِ أَحَدٌ إِلا ابْنُ عَمِّهِ، فَکُنْتُ أُغَسِّلُهُ وَ الْمَلائِکَةُ تُقَلِّبُهُ وَ الْفَضْلُ بْنُ الْعَبَّاسِ یُنَاوِلُنِی الْمَاءَ وَ هُوَ مَرْبُوطُ الْعَیْنَیْنِ بِالْخِرْقَةِ وَ لَقَدْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْزِعَ الْقَمِیصَ فَصَاحَ بِی صَائِحٌ مِنَ الْبَیْتِ سَمِعْتُ الصَّوْتَ وَ لَمْ أَرَ الصُّورَةَ: لا تَنْزِعْ قَمِیصَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم وَ لَقَدْ سَمِعْتُ الصَّوْتَ یُکَرِّرُهُ عَلَیَّ فَأَدْخَلْتُ یَدِی مِنْ بَیْنِ الْقَمِیصِ فَغَسَّلْتُهُ، ثُمَّ قُدِّمَ إِلَیَّ الْکَفَنُ فَکَفَّنْتُهُ، ثُمَّ نَزَعْتُ الْقَمِیصَ بَعْدَ مَا کَفَّنْتُهُ.
وَ أَمَّا الْحَسَنُ ابْنِی فَقَدْ تَعْلَمَانِ وَ یَعْلَمُ أَهْلُ الْمَدِینَةِ أَنَّهُ کَانَ یَتَخَطَّی الصُّفُوفَ حَتَّی یَأْتِیَ النَّبِیَّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم وَ هُوَ سَاجِدٌ فَیَرْکَبَ ظَهْرَهُ فَیَقُومُ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم وَ یَدُهُ عَلَی ظَهْرِ الْحَسَنِ وَ الْأُخْرَی عَلَی رُکْبَتِهِ حَتَّی یُتِمَّ الصَلاةَ قَالا: نَعَمْ قَدْ عَلِمْنَا ذَلِکَ.
ثُمَّ قَالَ:
تَعْلَمَانِ وَ یَعْلَمُ أَهْلُ الْمَدِینَةِ أَنَّ الْحَسَنَ کَانَ یَسْعَی إِلَی النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم وَ یَرْکَبُ عَلَی رَقَبَتِهِ وَ یُدْلِی الْحَسَنُ رِجْلَیْهِ عَلَی صَدْرِ النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم حَتَّی یُرَی بَرِیقُ خَلْخَالَیْهِ مِنْ أَقْصَی الْمَسْجِدِ وَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم یَخْطُبُ وَ لا یَزَالُ عَلَی رَقَبَتِهِ حَتَّی یَفْرُغَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم مِنْ خُطْبَتِهِ وَ الْحَسَنُ عَلَی رَقَبَتِهِ فَلَمَّا رَأَی الصَّبِیُّ عَلَی مِنْبَرِ أَبِیهِ غَیْرَهُ شُقَّ عَلَیْهِ ذَلِکَ وَاللَّهِ مَا أَمَرْتُهُ بِذَلِکَ وَ لا فَعَلَهُ عَنْ أَمْرِی.
وَ أَمَّا فَاطِمَةُ فَهِیَ الْمَرْأَةُ الَّتِی اسْتَأْذَنْتُ لَکُمَا عَلَیْهَا، فَقَدْ رَأَیْتُمَا مَا کَانَ مِنْ کَلامِهَا لَکُمَا، وَاللَّهِ لَقَدْ أَوْصَتْنِی أَنْ لا تَحْضُرَا جِنَازَتَهَا وَ لا الصَلاةَ عَلَیْهَا وَ مَا کُنْتُ الَّذِی أُخَالِفُ أَمْرَهَا وَ وَصِیَّتَهَا إِلَیَّ فِیکُمَا فَقَالَ عُمَرُ: دَعْ عَنْکَ هَذِهِ الْهَمْهَمَةَ، أَنَا أَمْضِی إِلَی الْمَقَابِرِ فَأَنْبُشُهَا حَتَّی أُصَلِّیَ عَلَیْهَا، فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ علیه السلام :
وَاللَّهِ لَوْ ذَهَبْتَ تَرُومُ مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً وَ عَلِمْتُ أَنَّکَ لا تَصِلُ إِلَی ذَلِکَ حَتَّی یَنْدُرَ عَنْکَ الَّذِی فِیهِ عَیْنَاکَ فَإِنِّی کُنْتُ لا أُعَامِلُکَ إِلا بِالسَّیْفِ قَبْلَ أَنْ تَصِلَ إِلَی شَیْ‌ءٍ مِنْ ذَلِکَ.
فَوَقَعَ بَیْنَ عَلِیٍّ علیه السلام وَ عُمَرَ کَلامٌ حَتَّی تَلاحَیَا وَ اسْتَبْسَلَ وَ اجْتَمَعَ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ فَقَالُوا: وَاللَّهِ مَا نَرْضَی بِهَذَا أَنْ یُقَالَ فِی ابْنِ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَخِیهِ وَ وَصِیِّهِ وَ کَادَتْ أَنْ تَقَعَ فِتْنَةٌ، فَتَفَرَّقَا. (590)
بیان: الصُّعَداء بالمدِّ تنفسّ ممدود، قوله صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم و صدقت إمّا تأکید للأوَّل أو علی بناء المجهول من المخاطب، أو علی الغیبة أی صدقت فاطمة سلام الله علیها لأنّها لم تذکر إلا ما سمعت و الصّقیع الّذی یسقط من السماء باللّیل شبیه بالثلج و یقال أجفیت السّرج من ظهر الفرس إذا رفعته عنه و جافاه عنه أی أبعده و لعل المعنی: خذ الثوب و ارفعه قلیلاً حتّی أتحوَّل من جانب إلی جانب و «الهمهمة» تنویم المرأة الطفل بصوتها و ندر الشی‌ء یندر ندرا سقط و شذَّ و الملاحاة المنازعة و المباسلة المصاولة فی الحرب و المستبسل الّذی یوطّن نفسه علی الموت و استبسل أی طرح نفسه فی الحرب و هو یرید أن یقتل لا محالة.
در کتاب علل الشّرایع (591) با چند واسطه روایت می‌کند که مردی نزد امام جعفر صادق علیه السلام آمد و گفت:
آیا مشروع است در موقع تشییع جنازه منقل و چراغ و امثال اینها که روشنی داشته باشند، ببرند؟
راوی می‌گوید:
رنگ حضرت صادق علیه السلام از شنیدن این مطلب تغییر کرد، آنگاه پس از اینکه برخاستند و نشستند، فرمودند:
یکی از افراد شقی، نزد حضرت فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها آمد و به ایشان گفت:
آیا نمی‌دانی که حضرت امیر علیه السلام دختر ابوجهل را خواستگاری نموده؟
فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها فرمود:
این سخنی که تو می‌گویی حقیقت دارد؟ سه مرتبه گفت:
آری حقیقت دارد.
حضرت زهراء سلام الله علیها فوق العاده ناراحت شد و نتوانست که خودداری نماید، زیرا خدای علیم این صفت را به زنان داده که نمی‌توانند در مقابل زن دیگری صبر کنند و جهاد را برای مردان واجب نموده‌ست. ولی خدای رؤوف برای زنانی که برای رضای خدا در مقابل زن دیگری صبر کنند اجر و ثواب مردانی را عطا می‌کند که در مرزهای اسلام برای خدا جهاد نمایند.
حضرت فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها از شنیدن این مطلب همچنان تا شب متحیّر و متفکّر بود! وقتی شب شد امام حسن علیه السلام را روی شانه‌ی راست و امام حسین علیه السلام را روی شانه‌ی چپ خود نهاد و دست چپ امّ کلثوم سلام الله علیها را به دست راست خود گرفت و راهیِ حجره‌ی پدر بزرگوارش شد.
موقعی که حضرت امیر علیه السلام داخل حجره‌ی خود شد و فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها را ندید شدیداً اندوهناک شد و این موضوع به نظرش بزرگ آمد و از جریان بی‌اطّلاع بود.
حضرت علی علیه السلام خجالت کشید که حضرت زهراء سلام الله علیها را از حجره‌ی پدرش احضار نماید، لذا متوجّه مسجد و مشغول نماز شد.
آنگاه مقداری از ریگ‌های مسجد را جمع کرد و بر آنها تکیه نمود!
هنگامی که حضرت رسول صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها را محزون و مغموم دید لباس خود را پوشید و راهی مسجد گردید و همچنان در حال رکوع و سجود بود. هر گاه دو رکعت نماز به جای می‌آورد دعا می‌کرد که خدای توانا غم و اندوه زهراء سلام الله علیها را برطرف نماید.
زیرا موقعی که پیغمبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم از نزد فاطمه سلام الله علیها خارج شد آن بانو ناراحت بود و نفس عمیق و طولانی می‌کشید. موقعی که پیامبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم دید چشم فاطمه سلام الله علیها به خواب نمی‌رود و قرار و آسایش ندارد، فرمود:
ای دختر من برخیز! حضرت زهراء سلام الله علیها برخاست، رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم امام حسن علیه السلام را برداشت و فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها امام حسین علیه السلام را برداشت و دست امّ کلثوم سلام الله علیها را گرفت و به طرف حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام رفتند.
حضرت امیر علیه السلام در آن موقع خواب بود. پیامبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم با پای مبارک خود، پای حضرتش را تکان داد و به ایشان فرمود:
ای ابوتراب برخیز! چه افراد آرامی را که ناراحت کردی، برخیز! ابوبکر را از خانه‌ی خود و عمر را از مجلس خود با طلحه نزد من حاضر کن!
حضرت امیر علیه السلام رفت و آنان را از منزلشان به حضور پیغمبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم آورد. وقتی آنها نزد رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم اجتماع نمودند آن حضرت به علی بن ابیطالب علیه السلام فرمود:
آیا نمی‌دانی فاطمه پاره‌ی تن من است و من از او می‌باشم، کسی که فاطمه را اذیّت کند مرا اذیّت کرده و کسی مرا اذیّت کند خدا را اذیّت کرده و کسی که فاطمه سلام الله علیها را بعد از موت من اذیّت کند مثل این است که او را در زمان حیات من اذیّت کرده باشد و کسی که فاطمه سلام الله علیها را در زمان حیات من اذیّت کرده باشد مثل این است که وی را بعد از موت من اذیّت کرده باشد؟!
حضرت علی علیه السلام عرض کرد:
چرا ای رسول خدا!
فرمود:
پس چه باعث شد که تو این عمل را انجام دادی؟
حضرت امیر علیه السلام عرض کرد:
قسم به آن خدایی که تو را به پیغمبری مبعوث نموده چنین مطلبی که به گوش فاطمه سلام الله علیها رسیده از من سر نزده و اصلاً یک چنین خیالی هم نداشته‌ام.
حضرت رسول صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فرمود:
فاطمه راست گفته و تو نیز راست گفتی (592).
پس از این جریان حضرت زهراء سلام الله علیها خوشحال گردید و به نحوی لبخند زد که دندان‌هایش دیده شد.
یکی از آن دو نفر به رفیق خود گفت:
خیلی تعجّب می‌کنم! چه باعث شد که رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ما را در این ساعت خواست؟!
سپس پیامبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم دست علی علیه السلام را گرفت و انگشت‌های مبارک خود را در میان انگشتان حضرت امیر علیه السلام نهاد.
آنگاه رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم امام حسن علیه السلام و حضرت علی علیه السلام امام حسین علیه السلام و حضرت زهراء سلام الله علیها امّ کلثوم سلام الله علیها را برداشتند و داخل خانه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام شدند؛ پیغمبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم یک قطیفه روی ایشان انداخت و آنان را به خدا سپرد و برگشت و مابقی شب را به نماز مشغول شد.
وقتی حضرت فاطمه سلام الله علیها دچار آن بیماری شد که به شهادت رسید، آن دو نفر برای عیادت حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها آمدند و اذن ورود خواستند، ولی آن بانوی مظلومه اجازه ندادند. هنگامی که ابوبکر با این منظره مواجه شد با خدا عهد کرد، زیر سایه و سقف نرود تا اینکه نزد حضرت فاطمه سلام الله علیها برود و رضایت آن حضرت را حاصل نماید. لذا یک شب در زیر آسمان خوابید و زیر سقف و سایه نرفت.
پس از این جریان عمر به حضور حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمد و گفت:
ابوبکر پیرمردیست دل نازک، ابوبکر در غار با پیغمبر بوده، افتخار رفاقت با آن حضرت را دارد، ما غیر از این مرتبه مکرّراً نزد فاطمه سلام الله علیها آمدیم و اذن ورود خواستیم ولی وی به ما اجازه نداد تا مشرّف شویم و رضایت از او حاصل نماییم. اگر صلاح می‌دانی از آن حضرت برای ما اجازه‌ی تشرّف بگیر.
حضرت امیر علیه السلام فرمود:
مانعی ندارد.
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نزد حضرت زهراء سلام الله علیها آمد و به حضرتش فرمود:
ای دختر پیغمبر خدا! تو از جریان این دو نفر با اطّلاعی، که چند مرتبه نزد شما آمدند و شما آنها را رَد کرده اید و اذن ورود نداده اید. آنها از من خواسته‌اند که از شما برای آنان اذن ورود بگیرم.
حضرت فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها فرمود:
به خدا قسم من به ایشان اجازه ورود نخواهم داد و با آنان یک کلمه تکلّم نخواهم کرد تا اینکه پدرم را ملاقات کنم و از این عملی که آنها با من انجام دادند به آن حضرت شکایت نمایم.
حضرت امیر علیه السلام فرمود:
من برای آنان ضمانت داده‌ام.
حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمود:
اکنون که ضمانت کرده‌ای مانعی ندارد، زیرا خانه خانه‌ی توست و زنان باید تابع مردان باشند، من راجع به هیچ موضوعی با تو مخالفت نخواهم کرد، به هر کسی که دوست داری اجازه‌ی ورود بده.
حضرت امیر علیه السلام خارج شده و به آن دو نفر اذن ورود داد. وقتی آنان وارد شدند و چشمشان به حضرت زهراء سلام الله علیها افتاد، سلام کردند. ولی آن بانوی مظلومه جواب سلام ایشان را نداد و صورت مبارک خود را از ایشان برگردانید. آنان برخاستند و در مقابل صورت آن حضرت قرار گرفتند و این عمل را چند مرتبه انجام دادند.
حضرت فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها فرمود:
یا علی این لباس را از من بردار و دور کن، آنگاه به زنانی که در اطراف آن معظّمه بودند فرمودند:
صورت مرا برگردانید! وقتی صورت او را برگردانیدند آن دو نفر هم برخاستند و در مقابل حضرت زهرا سلام الله علیها نشستند. ابوبکر گفت:
ای دختر رسول خدا! ما آمده‌ایم که از تو رضایت حاصل نماییم و از خشم تو بر حذر باشیم. ما تقاضا داریم تو ما را درباره‌ی آن اجحافی که نسبت به تو کرده‌ایم، عفو فرمایی؟!
زهرای اطهر سلام الله علیها فرمود:
من اصلاً با شما یک کلمه سخن نمی‌گویم تا اینکه پدرم را ملاقات کنم و از شما راجع به این اعمالی که با من انجام دادید به آن حضرت شکایت نمایم.
گفتند:
ما آمدیم که از تو پوزش بطلبیم و رضایت حاصل کنیم، خواهش می‌کنیم که از ما درگذری و ما را مؤاخذه ننمایی.
سپس حضرت زهراء سلام الله علیها متوجّه حضرت امیر علیه السلام شد و فرمود:
من با اینان یک کلمه تکلّم نمی‌کنم تا درباره‌ی موضوعی که ایشان، از رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم شنیده‌اند جویا شوم، اگر راست بگویند من صلاح خود را بهتر می‌دانم. آنان گفتند:
بار خدایا! تو شاهد باش که هر چه فاطمه سلام الله علیها جویا شود ما جواب وی را راست خواهیم گفت.
زهرای اطهر سلام الله علیها فرمود:
شما را به خدا قسم می‌دهم آیا به خاطر دارید که پیغمبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم نیمه شبی، شما را برای اتفاقی که برای علی علیه السلام رُخ داده بود از منزل خودتان خارج کرد؟
گفتند:
آری به خدا قسم!
زهرای اطهر سلام الله علیها فرمود:
شما را به خدا قسم می‌دهم آیا نشنیدید که پیغمبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فرمود:
فاطمه پاره‌ی تن من است و من از فاطمه می‌باشم، کسی که او را اذیّت کند مرا اذیّت کرده و کسی که مرا اذیّت کند خدا را اذیّت کرده، کسی که زهرا را بعد از شهادت من اذیّت کند مثل این است که در زمان حیات من او را اذیّت نموده باشد، کسی که در زمان حیات من او را اذیّت نماید مثل کسیست که وی را بعد از شهادت من اذیّت کرده باشد؟
گفتند:
آری به خدا سوگند!
فرمود:
الحمدلله!
سپس حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمود:
پروردگارا! من تو را شاهد می‌گیرم و این افرادی را که حضور دارند شهود قرار می‌دهم که این دو نفر، مرا در زمان حیات و موقع مُردن اذیّت و آزار نمودند.
به خدا قسم که من اصلاً یک کلمه با شما تکلّم نخواهم کرد تا موقعی که خدای خود را ملاقات نمایم و راجع به این عملی که شما با من انجام دادید به پروردگار خود شکایت کنم. ناگاه صدای ابوبکر به واویلا بلند شد و گفت:
ای کاش مادرم مرا نمی‌زاد! ! !
عمر به ابوبکر گفت:
تعجّب می‌کنم از این مردم، چگونه تو را سرپرست و متصدّی امور خود قرار دادند، در صورتی که تو پیرمردی خرفت هستی و برای غضب یک زن، جزع و فزع می‌کنی و برای خشنودی او خوشحال می‌شوی! چه مانعی دارد که شخصی، یک زن را خشمناک نماید.
آنگاه برخاستند و خارج شدند.
هنگامی که حضرت فاطمه سلام الله علیها به شهادت خویشتن یقین پیدا کرد به دنبال امّ ایمن که نزد آن حضرت از موّثق‌ترین زنان محسوب می‌شد فرستاد، وقتی امّ ایمن آمد حضرت زهراء سلام الله علیها به وی فرمود:
اجل من فرا رسیده، علی علیه السلام را نزد من بیاور، موقعی که حضرت امیر علیه السلام آمد فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها به آن حضرت فرمود:
ای پسر عمو! من در نظر دارم وصیّتی بکنم، تو وصیّت مرا گوش کن.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:
هر چه دوست داری بگو.
حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمود:
فلان زن را که برای فرزندانم نظیر خود من می‌باشد تزویج نما. یک تابوت که ملائکه شکل آن را به من نشان دادند برایم درست کن.
حضرت امیر علیه السلام فرمود:
شکل آن تابوت چگونه‌ست؟
فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها اوصاف آن تابوت را برای حضرت علی علیه السلام شرح داد و فرمود:
موقعی که به شهادت رسیدم هر ساعتی از شب و روز که بود جنازه‌ی مرا بردار. مبادا احدی از دشمنان خدا و رسول او، برای نماز خواندن به جنازه‌ام حاضر شوند! !
حضرت علی علیه السلام فرمود:
انجام می‌دهم.
هنگامی که فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها به شهادت رسید حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام طبق وصیّت آن بانوی معظّمه جنازه‌اش را شبانه برداشت.
آنگاه شاخه‌های خرما را آتش زدند و به دنبال جنازه آوردند و از روشنایی آن آتش استفاده کردند تا اینکه نماز بر بدن حضرت فاطمه سلام الله علیها خواندند و بدن مقدّس آن حضرت را شبانه دفن کردند.
وقتی صبح شد ابوبکر و عمر به منظور عیادت آن مظلومه حرکت کردند. در بین راه با مردی از قریش مصادف شدند و به او گفتند:
از کجا می‌آیی؟
گفت:
در شهادت حضرت زهراء سلام الله علیها به علی بن ابیطالب علیه السلام تسلیت گفتم.
گفتند:
آیا حضرت فاطمه سلام الله علیها از دنیا رفت؟
گفت:
آری، او را شبانه دفن نمودند. آنها پس از اینکه به شدّت ناراحت شدند متوجّه حضرت امیر علیه السلام گردیدند و به آن حضرت گفتند:
به خدا قسم که تو چیزی از عیوب ما را باقی ننهادی، این کارهای تو حاکی از آن کینه‌ایست که در سینه‌ی خود نسبت به ما داری! آیا این چنین نیست که در موقع غسل پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم هم، ما را خبر نکردی و با خویشتن همدست ننمودی و نیز به پسرت یاد دادی که پای منبر ابوبکر آمد و فریاد زد:
از منبر پدرم فرود آی! !
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در جواب آنها فرمود:
اگر من قسم بخورم، شما حرف مرا تصدیق می‌نمایید؟
گفتند:
آری.
حضرت علی علیه السلام پس از اینکه قسم خورد آنها را داخل مسجد کرد و به آنان فرمود:
پیغمبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به من وصیّت کرد و فرمود:
مبادا غیر از تو، که پسر عموی من می‌باشی احدی بر بدن من نگاه کند، لذا من با ملائکه بدن آن بزرگوار را غسل می‌دادم و آنها بدن مقدّس پیغمبر را حرکت می‌دادند و فضل بن عبّاس در حالی که چشمانش را به وسیله‌ی یک دستمالی بسته بود آب می‌ریخت. من تصمیم گرفتم که پیراهن رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم را از بدن مبارکش بیرون آورم. ناگاه صدایی از خانه بلند شد که من صاحب آن صدا را ندیدم ولی به طور مکرّر فریاد می‌زد:
مبادا پیراهن پیامبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم از بدن مقدّسش خارج نمایی! لذا من دست خود را زیر پیراهن آن حضرت کردم و بدن شریفش را غسل دادم، آنگاه کفن به من تقدیم شد و بدن مبارک او را کفن نمودم، سپس پیراهن وی را از بدن مطهّرش خارج نمودم.
امّا فرزندم حسن (که می‌گویید پای منبر آمد و به ابوبکر گفت از منبر پدرم فرود آی) آیا غیر از این است که شما و عموم اهل مدینه می‌دانید حسن در میان صف نماز جماعت راه می‌رفت تا نزد پیغمبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم می‌آمد و در حال سجده بر پشت مبارک آن حضرت سوار می‌شد وقتی رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم سر از سجده برمی داشت یک دست خود را به پشت حسن و دست دیگرش را روی زانوی مبارک خود می‌نهاد تا اینکه نماز را به این کیفیّت تمام می‌کرد؟
گفتند:
آری ما این موضوع را کاملاً می‌دانیم.
آنگاه حضرت امیر علیه السلام فرمود:
شما و اهل مدینه عموماً قبول دارید که فرزندم حسن به جانب پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم می‌شتافت و پس از اینکه بر گردن مقدّس آن حضرت سوار می‌شد پاهای خود را به نحوی بر سینه‌ی مبارک آن بزرگوار آویزان می‌نمود که برق خلخال‌های حسن علیه السلام از انتهای مسجد مشاهده می‌شد و حسن علیه السلام همچنان در آغوش رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم بود تا آن حضرت از خواندن خطبه و سخنرانی فراغت حاصل می‌نمود؟ موقعی که آن طفل، دیگری را به جای جدّ خود بر فراز منبر ببیند طبیعیست که ناراحت می‌شود و این منظره برایش ناگوار خواهد شد.
به خدا قسم من این مطلبی را که شما می‌گویید به وی تعلیم ندادم و او را مأمور ننمودم.
امّا فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها، همان زنی بود که به شما اجازه‌ی عیادت نداد و من برای شما از او اجازه گرفتم و شما سخنانی را که وی با شما گفت دیدید و شنیدید به خدا قسم فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها خودش به من وصیّت کرد تا شما در تشییع جنازه‌اش حاضر نشوید و نماز بر بدنش نخوانید. من هم شخصی نبودم با وصیّتی که او درباره‌ی شما کرده بود، مخالفت نمایم.
عمر به حضرت امیر علیه السلام گفت:
این همهمه را از خود دور کن! من می‌روم قبر فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها را می‌شکافم و بر بدنش نماز می‌خوانم.
حضرت علی علیه السلام به وی فرمود:
به خدا قسم اگر دنبال یک چنین عملی بروی به آن نمی‌رسی تا اینکه چشمانت از کاسه خارج شوند، زیرا من قبل از اینکه تو به این هدف برسی جز با شمشیر با تو معامله‌ای نخواهم کرد! !
سپس بین حضرت امیر علیه السلام و عمر سخنانی ردّ و بَدَل شد و حضرت علی علیه السلام تصمیم نبرد گرفت.
آنگاه گروهی از مهاجرین و انصار اجتماع نمودند و گفتند:
به خدا قسم ما راضی نیستیم که این گونه سخنان درباره‌ی پسر عمو و برادر و وصیّ پیغمبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم گفته شود. نزدیک بود فتنه‌ای بپا شود، ولی پراکنده شدند.
بیان: «الصُّعداء» نفس کشیدن ممتد را گویند (آه کشیدن).
و در آنجا که پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم دو مرتبه می‌فرماید:
«صدقت، صدقت» یا اینکه دوّمی تأکید است برای اوّلی و یا اینکه دوّمی بر صیغه‌ی مجهول است از طرف مخاطب و یا اینکه به صیغه‌ی غایب خوانده می‌شود که معنای آن این گونه می‌شود:
درست گفت فاطمه سلام الله علیها زیرا او سخنی نگفته مگر آنچه را شنیده.
و «الصّقیع» به چیزی گویند که در شب از آسمان بیاید، شبیه به برف و وقتی می‌گویند:
«أجفیت السّرج من ظهر الفرس» زین را از روی اسب برداشتم، کلمه‌ی «أجفیت» به معنی برداشتن به کار می‌رود و «جافاه عنه» یعنی دور کردم او را، شاید در اینجا که حضرت زهرا سلام الله علیها می‌فرماید:
«یا علی جافِ الثّوب» منظور این باشد که بگیر لباس (مرا) و آن را از روی من آهسته بردار تا از طرف به طرف دیگر حرکت کنم.
و «الهمهمة» به صدایی که زن برای خوابانیدن طفل ایجاد می‌کند، گویند.
و «ندر» به معنی ساقط کردن (جدا کردن، برداشتن) آمده‌ست.
و «الملاحاة» به معنی نزاع و دعوا کردن است و «المباسلة» حمله کردن در جنگ را گویند و «المستبسل» کسی را گویند که خود را برای مرگ آماده کرده باشد و «استبسل» یعنی خود را در جنگ انداختن، (در حالی که) اراده کرده حتماً خود را به کشتن دهد.

 

[روایت شماره] (32)

[علل الشّرائع ] أَبِی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ، عَنِ ابْنِ عِیسَی، عَنِ الْبَزَنْطِیِّ، عَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ، عَنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام :
جُعِلْتُ فِدَاکَ مَنْ غَسَّلَ فَاطِمَةَ؟
قَالَ:
ذَاکَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ:
فَکَأَنِّی اسْتَعْظَمْتُ ذَلِکَ مِنْ قَوْلِهِ فَقَالَ:
کَأَنَّکَ ضِقْتَ مِمَّا أَخْبَرْتُکَ بِهِ؟ قُلْتُ: قَدْ کَانَ ذَلِکَ جُعِلْتُ فِدَاکَ،
قَالَ:
لا تَضِیقَنَّ فَإِنَّهَا صِدِّیقَةٌ لا یُغَسِّلُهَا إِلا صِدِّیقٌ، أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ مَرْیَمَ لَمْ یُغَسِّلْهَا إِلا عِیسَی علیه السلام.
[الکافی ] محمّد بن یحیی، عن ابن عیسی، عن عبد الرحمن بن سالم مثله.
در همان کتاب (593) با چند واسطه از مفضّل روایت می‌کند که گفت:
به امام جعفر صادق علیه السلام عرض کردم:
فدایت شوم چه کسی فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها را غُسل داد؟
فرمود:
حضرت امیر علیه السلام. من از سخن آن بزرگوار تعجّب کردم! ! امام علیه السلام فرمود:
گویا از سخن من دچار شگفت شدی؟
گفتم:
آری فدای تو گردم.
فرمود:
تعجّب منمای! زیرا چون فاطمه سلام الله علیها صدّیقه بود لذا غیر از شخص صدّیق، نباید کسی وی را غسل دهد. آیا نمی‌دانی که حضرت مریم سلام الله علیها را غیر از عیسی علیه السلام کسی غُسل نداد.
در کتاب الکافی جلد 1، صفحه‌ی 459 حدیث 4 مثل این حدیث آمده‌ست.

 

[روایت شماره] (33)

[قرب الإسناد ] ابْنُ طَرِیفٍ، عَنِ ابْنِ عُلْوَانَ، عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ علیهما السلام أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام غَسَّلَ امْرَأَتَهُ فَاطِمَةَ سلام الله علیها بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم.
در کتاب قرب الاسناد (594) با چند واسطه از امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش روایت می‌کند که فرمود:
حضرت امیر علیه السلام همسر خود، حضرت فاطمه سلام الله علیها دختر پیغمبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم را غسل داد.

 

[روایت شماره] (34)

[علل الشّرائع ] عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْأَسَدِیِّ، عَنِ النَّخَعِیِّ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ ابْنِ الْبَطَائِنِیِّ، عَنْ أَبِیهِ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ علیه السلام لِأَیِّ عِلَّةٍ دُفِنَتْ فاطمة سلام الله علیها بِاللَّیْلِ وَ لَمْ تُدْفَنْ بِالنَّهَارِ؟
قَالَ:
لِأَنَّهَا أَوْصَتْ أَنْ لا یُصَلِّیَ عَلَیْهَا الرَّجُلانِ الْأَعْرَابِیَّانِ (595).
بیان: الأعرابیان: الکافران لقوله تعالی «الْأَعْرابُ أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً» (596).
در کتاب علل الشّرایع (597) با چند واسطه از ابن بطائنی از پدرش روایت می‌کند که گفت:
از امام جعفر صادق علیه السلام جویا شدم برای چه حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها شبانه دفن شد و او را روز به خاک نسپردند؟
فرمود:
به علّت اینکه آن دو نفر مرد اعرابی به جنازه‌اش نماز نگذارند.
بیان: منظور از دو مرد عرب (ابابکر و عمر)، آن دو کافر هستند به دلیل فرموده‌ی خداوند متعال در قرآن مجید سوره‌ی توبه، آیه‌ی 97 که می‌فرماید:
بادیه نشینان عرب، کفر و نفاقشان شدیدتر است.

 

[روایت شماره] (35)

[علل الشّرائع ] [الأمالی للصّدوق ] ابْنُ مُوسَی، عَنِ ابْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانِ، عَنِ ابْنِ حَبِیبٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ وَ عَبْدِاللَّهِ بْنِ الصَّلْتِ الْجَحْدَرِیِّ قَالا: حَدَّثَنَا ابْنُ عَائِشَةَ، عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَبْدِالرَّحْمَنِ الْهَمْدَانِیِّ، عَنْ أَبِیهِ قَالَ:
لَمَّا دَفَنَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَاطِمَةَ سلام الله علیها قَامَ عَلَی شَفِیرِ الْقَبْرِ وَ ذَلِکَ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ لِأَنَّهُ کَانَ دَفَنَهَا لَیْلاً ثُمَّ أَنْشَأَ یَقُولُ:
لِکُلِّ اجْتِمَاعٍ مِنْ خَلِیلَیْنِ فُرْقَةٌ
وَ کُلُّ الَّذِی دُونَ الْمَمَاتِ قَلِیلٌ
وَ إِنَّ افْتِقَادِی وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ
دَلِیلٌ عَلَی أَنْ لا یَدُومَ خَلِیلٌ
سَتُعْرَضُ عَنْ ذِکْرِی وَ تُنْسَی مَوَدَّتِی
وَ یَحْدُثُ بَعْدِی لِلْخَلِیلِ خَلِیلٌ
در کتاب امالی صدوق (598) با چند واسطه از عبدالرّحمن هَمْدانی از پدرش روایت می‌کند که گفت:
هنگامی که علی بن ابیطالب علیه السلام بدن حضرت فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها را شبانه به خاک سپرد در همان موقع، کنار قبر ایستاد و این اشعاری را سرود:
برای هر اجتماعی جداییست و آنچه نَمُردنی‌ست بسیار اندک است.
از دست من رفتن یکی بعد از دیگری، دلیل بر آن است که هیچ دوستی دوام نخواهد داشت.
آیا به زودی از یاد من می‌روی و محبّت تو فراموشم می‌شود؟ و آیا بعد از تو کس دیگری پیدا می‌شود که جای تو را بگیرد؟

 

[روایت شماره] (36)

کِتَابُ الدَّلائِلِ لِلطَّبَرِیِّ: عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخَشَّابِ، عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ یَحْیَی، عَنِ ابْنِ أَبِی زَائِدَةَ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ:
لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم مَا تَرَکَ إِلا الثَّقَلَیْنِ: کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتَهُ أَهْلَ بَیْتِهِ وَ کَانَ قَدْ أَسَرَّ إِلَی فَاطِمَةَ سلام الله علیها أَنَّهَا لاحِقَةٌ بِهِ أَوَّلُ أَهْلِ بَیْتِهِ لُحُوقاً.
قَالَتْ:
بَیْنَا أَنِّی بَیْنَ القَائِمَةِ وَ الْیَقْظَانَةِ بَعْدَ وَفَاةِ أَبِی بِأَیَّامٍ إِذْ رَأَیْتُ کَأَنَّ أَبِی قَدْ أَشْرَفَ عَلَیَّ فَلَمَّا رَأَیْتُهُ لَمْ أَمْلِکْ نَفْسِی أَنْ نَادَیْتُ یَا أَبَتَاهْ انْقَطَعَ عَنَّا خَبَرُ السَّمَاءِ فَبَیْنَا أَنَا کَذَلِکَ إِذْ أَتَتْنِی الْمَلائِکَةُ صُفُوفاً یَقْدُمُهَا مَلَکَانِ حَتَّی أَخَذَانِی فَصَعِدَا بِی إِلَی السَّمَاءِ فَرَفَعْتُ رَأْسِی فَإذَا أَنَا بِقُصُورٍ مُشَیَدَّةٍ وَ بَسَاتِینَ وَ أَنْهَارٍ تَطَّرِدُ وَ قَصْرٍ بَعْدَ قَصْرٍ وَ بُسْتَانٍ بَعْدَ بُسْتَانٍ وَ إذَا قَدِ اطَّلَعَ عَلَیَّ مِنْ تِلْکَ الْقُصُورِ جَوَارٍ کَأَنَّهُنَّ اللَّعِبُ فَهُنَّ یَتَبَاشَرْنَ وَ یَضْحَکْنَ إِلَیَّ وَ یَقُلْنَ: مَرْحَباً بِمَنْ خُلِقَتِ الْجَنَّةُ وَ خُلِقْنَا مِنْ أَجْلِ أَبِیهَا.
فَلَمْ تَزَلِ الْمَلائِکَةُ تَصْعَدُ بِی حَتَّی أَدْخَلُونِی إِلَی دَارٍ فِیهَا قُصُورٌ فِی کُلِّ قَصْرٍ مِنَ الْبُیُوتِ مَا لا عَیْنٌ رَأَتْ وَ فِیهَا مِنَ السُّنْدُسِ وَ الْإِسْتَبْرَقِ عَلَی أَسِرَّةٍ (599) وَ عَلَیْهَا أَلْحَافٌ مِنْ أَلْوَانِ الْحَرِیرِ وَ الدِّیبَاجِ وَ آنِیَةِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ فِیهَا مَوَائِدُ عَلَیْهَا مِنْ أَلْوَانِ الطَّعَامِ وَ فِی تِلْکَ الْجِنَانِ نَهَرٌ مُطَّرِدٌ أَشَدُّ بَیَاضاً مِنَ اللَّبَنِ وَ أَطْیَبُ رَائِحَةً مِنَ الْمِسْکِ الْأَذْفَرِ، فَقُلْتُ: لِمَنْ هَذِهِ الدَّارُ؟ وَ مَا هَذَا النَّهَرُ؟
فَقَالُوا: هَذِهِ الدَّارُ الْفِرْدَوْسُ الْأَعْلَی الَّذِی لَیْسَ بَعْدَهُ جَنَّةٌ وَ هِیَ دَارُ أَبِیکِ وَ مَنْ مَعَهُ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ مَنْ أَحَبَّ اللَّهَ، قُلْتُ: فَمَا هَذَا النَّهَرُ؟ قَالُوا: هَذَا الْکَوْثَرُ الَّذِی وَعَدَهُ أَنْ یُعْطِیَهُ إِیَّاهُ فَقُلْتُ: فَأَیْنَ أَبِی؟ قَالُوا: السَّاعَةَ یَدْخُلُ عَلَیْکِ.
فَبَیْنَا أَنَا کَذَلِکَ إِذْ بَرَزَتْ لِی قُصُورٌ هِیَ أَشَدُّ بَیَاضاً وَ أَنْوَرُ مِنْ تِلْکَ وَ فَرْشٌ هِیَ أَحْسَنُ مِنْ تِلْکَ الْفُرُشِ وَ إذَا بِفُرُشٍ مُرْتَفِعَةٍ عَلَی أَسِرَّةٍ وَ إذَا أَبِی صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم جَالِسٌ عَلَی تِلْکَ الْفُرُشِ وَ مَعَهُ جَمَاعَةٌ، فَلَمَّا رَآنِی أَخَذَنِی فَضَمَّنِی وَ قَبَّلَ مَا بَیْنَ عَیْنَیَّ وَ قَالَ:
مَرْحَباً بِابْنَتِی! وَ أَخَذَنِی وَ أَقْعَدَنِی فِی حَجْرِهِ ثُمَّ قَالَ لِی: یَا حَبِیبَتِی أَمَا تَرَیْنَ مَا أَعَدَّ اللَّهُ لَکِ وَ مَا تَقْدَمِینَ عَلَیْهِ؟ فَأَرَانِی قُصُوراً مُشْرِقَاتٍ فِیهَا أَلْوَانُ الطَّرَائِفِ وَ الْحُلِیِّ وَ الْحُلَلِ وَ قَالَ:
هَذِهِ مَسْکَنُکِ وَ مَسْکَنُ زَوْجِکِ وَ وَلَدَیْکِ وَ مَنْ أَحَبَّکِ وَ أَحَبَّهُمَا فَطِیبِی نَفْساً فَإِنَّکِ قَادِمَةٌ عَلَیَّ إِلَی أَیَّامٍ،
قَالَتْ:
فَطَارَ قَلْبِی وَ اشْتَدَّ شَوْقِی وَ انْتَبَهْتُ مِنْ رَقْدَتِی مَرْعُوبَةً.
قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ: قَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام :
فَلَمَّا انْتَبَهَتْ مِنْ مَرْقَدِهَا صَاحَتْ بِی فَأَتَیْتُهَا فَقُلْتُ لَهَا: مَا تَشْتَکِینَ؟ فَخَبَّرَتْنِی بِخَبَرِ الرُّؤْیَا ثُمَّ أَخَذَتْ عَلَیَّ عَهْدَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ أَنَّهَا إذَا تَوَفَّتْ لا أُعْلِمُ أَحَداً إِلا أُمَّ سَلَمَةَ زَوْجَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم وَ أُمَّ أَیْمَنَ وَ فِضَّةَ وَ مِنَ الرِّجَالِ ابْنَیْهَا وَ عَبْدَاللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ وَ سَلْمَانَ الْفَارِسِیَّ وَ عَمَّارَ بْنَ یَاسِرٍ وَ الْمِقْدَادَ وَ أَبَاذَرٍّ وَ حُذَیْفَةَ وَ قَالَتْ:
إِنِّی أَحْلَلْتُکَ مِنْ أَنْ تَرَانِی بَعْدَ مَوْتِی فَکُنْ مَعَ النِّسْوَةِ فِیمَنْ یُغَسِّلُنِی وَ لا تَدْفِنِّی إِلا لَیْلاً وَ لا تُعْلِمْ أَحَداً قَبْرِی.
فَلَمَّا کَانَتِ اللَّیْلَةُ الَّتِی أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یُکْرِمَهَا وَ یَقْبِضَهَا إِلَیْهِ أَقْبَلَتْ تَقُولُ: وَ عَلَیْکُمُ السَّلامُ وَ هِیَ تَقُولُ لِی: یَا ابْنَ عَمِّ قَدْ أَتَانِی جَبْرَئِیلُ مُسَلِّماً وَ قَالَ لِی: السَّلامُ یَقْرَأُ عَلَیْکِ السَّلامَ یَا حَبِیبَةَ حَبِیبِ اللَّهِ وَ ثَمَرَةَ فُؤَادِهِ، الْیَوْمَ تَلْحَقِینَ بِالرَّفِیعِ الْأَعْلَی وَ جَنَّةِ الْمَأْوَی ثُمَّ انْصَرَفَ عَنِّی. ثُمَّ سَمِعْنَاهَا ثَانِیَةً تَقُولُ وَ عَلَیْکُمُ السَّلامُ فَقَالَتْ:
یَا ابْنَ عَمِّ هَذَا وَاللَّهِ مِیکَائِیلُ وَ قَالَ لِی کَقَوْلِ صَاحِبِهِ.
ثُمَّ تَقُولُ: وَ عَلَیْکُمُ السَّلامُ وَ رَأَیْنَاهَا قَدْ فَتَحَتْ عَیْنَیْهَا فَتْحاً شَدِیداً ثُمَّ قَالَتْ:
یَا ابْنَ عَمِّ هَذَا وَاللَّهِ الْحَقُّ وَ هَذَا عِزْرَائِیلُ قَدْ نَشَرَ جَنَاحَهُ بِالْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ قَدْ وَصَفَهُ لِی أَبِی وَ هَذِهِ صِفَتُهُ، فَسَمِعْنَاهَا تَقُولُ: وَ عَلَیْکَ السَّلامُ یَا قَابِضَ الْأَرْوَاحِ عَجِّلْ بِی وَ لا تُعَذِّبْنِی ثُمَّ سَمِعْنَاهَا تَقُولُ: إِلَیْکَ رَبِّی لا إِلَی النَّارِ ثُمَّ غَمَّضَتْ عَیْنَیْهَا وَ مَدَّتْ یَدَیْهَا وَ رِجْلَیْهَا کَأَنَّهَا لَمْ تَکُنْ حَیَّةً قَطُّ.
در کتاب دلائل الامامه‌ی طبری (600) با چند واسطه از ابی بصیر از حضرت صادق علیه السلام روایت می‌کند که فرمود:
موقعی که پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به شهادت رسید غیر از ثقلین یعنی قرآن و اهلبیت چیزی به یادگار ننهاد.
آن حضرت آهسته به فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها فرمود:
تو اوّلین کسی هستی که از اهل بیتم به من ملحق خواهی شد.
حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها می‌فرماید:
چند روز بعد از شهادت پدر بزرگوارم در بین خواب و بیداری بودم که پدرم را دیدم، وقتی آن حضرت را دیدم نتوانستم خودداری کنم لذا به حضرتش گفتم:
پدر جان! وحی و اخبار آسمانی از ما بریده شد، در همان حینی که من سخن می‌گفتم ناگاه دیدم چند صف از ملائکه، که دو ملک در جلو آنها بود نزد من آمدند و مرا گرفته به جانب آسمان بردند، موقعی سر خود را بلند کردم مواجه شدم با قصرهایی برافراشته، بستان‌ها و نهرهای فراوان. پس از هر قصر، قصر دیگری و پس از هر بستان، بستان دیگری به چشم می‌خورد. ناگاه دیدم دخترانی از آن قصرها متوجّه من شدند که مزاح می‌کردند و به یکدیگر مژده می‌دادند و به صورت من می‌خندیدند و می‌گفتند:
مرحبا به کسی که بهشت برای او خلق شده و ما برای خاطر پدرش آفریده شده‌ایم! !
ملائکه همچنان مرا بالا می‌بردند تا اینکه مرا داخل خانه‌ای نمودند که دارای قصرهایی بود، در هر قصری خانه‌هایی بود که هیچ چشمی ندیده بود.
سندس و استبرق‌هایی بر فراز تخت‌هایی بود. انواع و اقسام لحاف‌های حریر رنگارنگ و زیبا بر فراز آنها گسترده بودند. ظرف‌هایی از طلا و نقره وجود داشت، سفره‌هایی در آنجا بود که حاوی غذاهای رنگارنگ بودند. در آن بهشت نهری بود که از شیر سفیدتر و از مشک اذفر خوشبوتر بود.
من گفتم:
این خانه مال کیست و این نهر چیست؟!
گفتند:
این فردوس اعلیست که بالاتر از آن بهشتی وجود ندارد. این خانه از پدرت رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم و پیغمبرانی که با آن حضرت باشند و آن افرادی که محبوب خدا هستند، می‌باشد.
گفتم:
پس این نهر چیست؟
گفتند:
این همان کوثریست که خدا به پدر بزرگوارت وعده داده‌ست.
گفتم:
پدرم در کجا است؟
گفتند:
به زودی نزد تو می‌آید.
در همین حال بودیم که قصرهایی بر من نمودار شد که از قصرهای قبلی سفیدتر و نورانی‌تر بودند، فرش آنها از فرش قصرهای سابق بهتر بود. فرشی را دیدم که بر فراز تختی انداخته بودند و پدرم رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم روی آن نشسته بود و گروهی در حضور آن حضرت بودند. هنگامی که پدرم مرا دید مرا گرفت و میان چشمانم را بوسید و فرمود:
مرحبا به دخترم! آنگاه مرا گرفت و در کنار خود جای داد و به من فرمود:
ای حبیبه‌ی من! آیا نمی‌بینی که خدا چه نعمت‌ها برای تو آماده کرده و نزد تو چه نعمت‌هایی خواهد آمد؟ سپس قصرهایی نورانی به من نشان داد که حاوی زر و زیور و حلّه‌هایی رنگارنگ بودند.
آنگاه به من فرمود:
اینجا مسکن تو و شوهرت و دو فرزندت و کسی که تو و ایشان را دوست داشته باشد، می‌باشد. خوشحال باش، زیرا تا چند روز دیگر نزد من خواهی آمد.
پس از این جریان قلبم تپید و شوقم زیاد گردید و در حالی که دچار ترس شده بودم از خواب بیدار شدم.
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام می‌فرماید:
حضرت امیر علیه السلام فرمود:
وقتی فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها از خواب بیدار شد مرا صدا زد، من نزد او آمدم و گفتم:
تو را چه شد؟!
حضرتش جریان خواب خود را شرح داد و از من تعهّد گرفت در وقت شهادتش من از زنان، غیر از امّ سلمه زوجه‌ی رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم، اُمّ ایمن، فضّه و از مردان غیر از دو فرزندش، عبدالله بن عبّاس، سلمان فارسی، عمّار بن یاسر، مقداد، ابوذر و حذیفه کسی را آگاه ننمایم.
حضرت فاطمه سلام الله علیها به من فرمود:
من به تو اجازه می‌دهم که پس از فوت، بدنم را مشاهده کنی، تو با زنان بدن مرا غسل بده و شبانه مرا به خاک بسپار و کسی را از محلّ قبر من آگاه منمای.
وقتی آن شب فرا رسید که خدای رؤوف، فاطمه را گرامی می‌داشت و او را قبض روح نمود حضرت زهراء سلام الله علیها می‌فرمود:
علیکم السّلام و به من می‌فرمود:
ای پسر عمو! این جبرئیل است که به من سلام می‌کند و می‌گوید:
این حبیبه‌ی حبیب خدا و میوه‌ی قلب اوست! خدا به تو سلام می‌رساند، تو امروز در جنّت المأوی وارد خواهی شد، این مژده را به من داد و رفت.
حضرت امیر علیه السلام می‌فرماید:
برای دوّمین بار شنیدیم که حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود:
و علیکم السّلام.
آنگاه به من فرمود:
ای پسر عمو! این میکائیل است که نظیر جبرئیل به من مژده می‌دهد.
برای سوّمین بار فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها فرمود:
و علیکم السّلام.
آنگاه چشمان خود را به شدّت باز کرد و به من فرمود:
ای پسر عمو! به خدا قسم که این حق است، عزرائیل است که پر و بال خود را در مشرق و مغرب گسترده‌ست. پدرم اوصاف او را برای من شرح می‌داد.
سپس شنیدیم که حضرت زهراء سلام الله علیها می‌فرمود:
«و علیک السّلام یا قابض الارواح! » زودتر مرا قبض روح کن که ناراحت نباشم.
پس از این جریان شنیدیم که می‌فرمود:
یا رب به سوی تو می‌آیم، نه به سوی آتش سپس چشمان خود را بست و دست و پای خود را کشید و گویا اصلاً فاطمه هرگز زنده نبوده‌ست.

 

[روایت شماره] (37)

[الأمالی للصدوق ] الْمُکَتِّبُ، عَنِ الْعَلَوِیِّ، عَنِ الْفَزَارِیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ الزَّیَّاتِ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ حَفْصٍ الْمَرْوَزِیِّ، عَنِ ابْنِ طَرِیفٍ، عَنِ ابْنِ نُبَاتَةَ قَالَ:
سُئِلَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام عَنْ عِلَّةِ دَفْنِهِ لِفَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم لَیْلاً فَقَالَ:
إِنَّهَا کَانَتْ سَاخِطَةً عَلَی قَوْمٍ کَرِهَتْ حُضُورَهُمْ جِنَازَتَهَا وَ حَرَامٌ عَلَی مَنْ یَتَوَلاهُمْ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ وُلْدِهَا.
شیخ صدوق در کتاب امالی (601) با چند واسطه از ابن نُباته نقل می‌کند که گفت:
از حضرت امیر علیه السلام سؤال شد برای چه بود که حضرت فاطمه سلام الله علیها شبانه دفن شد؟
فرمود:
برای اینکه آن بانو بر گروهی خشمناک بود، لذا دوست نداشت برای تشییع جنازه‌اش حاضر شوند و بر کسی که آن گروه را دوست داشته باشد حرام است که بر بدن فرزندان آن بانو نماز بگذارد.

 

[روایت شماره] (38)

[الأمالی للشّیخ الطوسی ] الْمُفِیدُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْمَنْصُورِیِّ، عَنْ سَلْمَانَ بْنِ سَهْلٍ، عَنْ عِیسَی بْنِ إِسْحَاقَ الْقُرَشِیِّ، عَنْ حَمْدَانَ بْنِ عَلِیٍّ الْخَفَّافِ، عَنِ ابْنِ حُمَیْدٍ، عَنِ الثُّمَالِیِّ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ علیه السلام ، عَنْ أَبِیهِ علیه السلام عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ، عَنْ أَبِیهِ قَالَ:
لَمَّا مَرِضَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم مَرْضَتَهَا الَّتِی تُوُفِّیَتْ فِیهَا وَ ثَقُلَتْ (602) جَاءَهَا الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِالْمُطَّلِبِ عَائِداً فَقِیلَ لَهُ إِنَّهَا ثَقِیلَةٌ وَ لَیْسَ یَدْخُلُ عَلَیْهَا أَحَدٌ فَانْصَرَفَ إِلَی دَارِهِ وَ أَرْسَلَ إِلَی عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ لِرَسُولِهِ: قُلْ لَهُ: یَا ابْنَ أَخٍ عَمُّکَ یُقْرِئُکَ السَّلامَ وَ یَقُولُ لَکَ: لِلَّهِ قَدْ فَجَأَنِی مِنَ الْغَمِّ بِشَکَاةِ حَبِیبَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم وَ قُرَّةِ عَیْنَیْهِ وَ عَیْنَیَّ فَاطِمَةَ مَا هَدَّنِی وَ إِنِّی لاظُنُّهَا أَوَّلَنَا لُحُوقاً بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم یَخْتَارُ لَهَا وَ یَحْبُوهَا وَ یُزْلِفُهَا لِرَبِّهِ، فَإِنْ کَانَ مِنْ أَمْرِهَا مَا لا بُدَّ مِنْهُ، فَاجْمَعْ - أَنَا لَکَ الْفِدَاءُ - الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارَ حَتَّی یُصِیبُوا الْأَجْرَ فِی حُضُورِهَا وَ الصَلاةَ عَلَیْهَا وَ فِی ذَلِکَ جَمَالٌ لِلدِّینِ.
فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام لِرَسُولِهِ وَ أَنَا حَاضِرٌ عِنْدَهُ: أَبْلِغْ عَمِّیَ السَّلامَ وَ قُلْ لا عَدِمْتُ إِشْفَاقَکَ وَ تَحِیَّتَکَ وَ قَدْ عَرَفْتُ مَشُورَتَکَ وَ لِرَأْیِکَ فَضْلُهُ، إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم لَمْ تَزَلْ مَظْلُومَةً، مِنْ حَقِّهَا مَمْنُوعَةً وَ عَنْ مِیرَاثِهَا مَدْفُوعَةً، لَمْ تُحْفَظْ فِیهَا وَصِیَّةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم وَ لا رُعِیَ فِیهَا حَقُّهُ وَ لا حَقُّ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ کَفَی بِاللَّهِ حَاکِماً وَ مِنَ الظَّالِمِینَ مُنْتَقِماً وَ أَنَا أَسْأَلُکَ یَا عَمِّ أَنْ تَسْمَحَ لِی بِتَرْکِ مَا أَشَرْتَ بِهِ فَإِنَّهَا وَصَّتْنِی بِسَتْرِ أَمْرِهَا.
قَالَ:
فَلَمَّا أَتَی الْعَبَّاسَ رَسُولُهُ بِمَا قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام قَالَ:
یَغْفِرُ اللَّهُ لِابْنِ أَخِی فَإنَّهُ لَمَغْفُورٌ لَهُ إِنَّ رَأْیَ ابْنِ أَخِی لا یُطْعَنُ فِیهِ، إنَّهُ لَمْ یُولَدْ لِعَبْدِالْمُطَّلِبِ مَوْلُودٌ أَعْظَمُ بَرَکَةً مِنْ عَلِیٍّ إِلا النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم إِنَّ عَلِیّاً لَمْ یَزَلْ أَسْبَقَهُمْ إِلَی کُلِّ مَکْرُمَةٍ وَ أَعْلَمَهُمْ بِکُلِّ فَضِیلَةٍ وَ أَشْجَعَهُمْ فِی الْکَرِیهَةِ وَ أَشَدَّهُمْ جِهَاداً لِلْأَعْدَاءِ فِی نُصْرَةِ الْحَنِیفِیَّةِ وَ أَوَّلَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم.
در کتاب امالی شیخ طوسی (603) با چند واسطه از امام باقر علیه السلام از پدر بزرگوارشان از عمّار بن یاسر روایت می‌کند که گفت:
در آن مرضی که فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها به شهادت رسید و حال او سنگین شد و عبّاس بن عبدالمطلب برای عیادت آن حضرت آمد به عبّاس گفتند:
حال حضرت فاطمه سلام الله علیها سنگین است و کسی نزد او نمی‌رود. عبّاس به سوی خانه‌ی خود بازگشت و شخصی را نزد حضرت علی علیه السلام فرستاد و گفت:
از قول من به حضرت امیر علیه السلام بگو: عموی تو به تو سلام می‌رساند و می‌گوید:
به خدا قسم که غم و اندوه حبیبه و نور چشم رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم و نور چشم من، مرا به شدّت رنج می‌دهد، من این طور گمان می‌کنم آن بانو زودتر از همه‌ی ما به رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ملحق شود و خدا او را برمی گزیند و به رحمت خود نزدیک می‌کند.
فدایت شوم اگر فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها به شهادت برسد مهاجرین و انصار را آگاه کن تا برای تشییع جنازه‌اش و نماز خواندن بر بدنش حاضر شوند و ثواب ببرند، زیرا این عمل باعث سرافرازی دین می‌شود.
راوی می‌گوید:
من در حضور حضرت امیر علیه السلام بودم که به فرستاده‌ی عبّاس بن عبدالمطلب فرمود:
سلام مرا به عمویم برسان و به وی بگو: لطف و مرحمت تو زیاد شود، من از مشورت تو آگاه شدم، رأی و نظریه‌ی تو بسیار نیکو است. ولی فاطمه دختر پیغمبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم دائماً مظلوم، از حقّ خود ممنوع، از میراث خویشتن محروم بوده‌ست. ملاحظه‌ی آن وصیّتی را که پیامبر درباره‌اش کرده ننمودند. حقّ آن حضرت و حقّ خدا را رعایت نکردند، کافیست که خدا بین ما و آنان حکم کند و از ظالمین انتقام بگیرد.
ای عمو! من از تو خواهش می‌کنم از این مطلبی که گفتی صرف نظر فرمایی، زیرا فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها به من وصیّت کرده که امر شهادت او را پوشیده بدارم.
زمانی که فرستاده‌ی عبّاس نزد او بازگشت و جواب حضرت امیر علیه السلام را برای وی شرح داد عبّاس گفت:
خدا برادرزاده‌ی مرا بیامرزد، زیرا رأی برادرزاده‌ی من عیبی ندارد، غیر از رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم نوزادی برای عبدالمطلب متولّد نشد که از لحاظ خیر و برکت از حضرت علی علیه السلام بزرگتر باشد، حقّاً که حضرت علی علیه السلام در هر بزرگواری و فضیلتی بر همه‌ی آنان سبقت گرفت، ایشان از همه شجاع‌تر و درباره‌ی نصرت دین خدا از همه بیشتر با دشمنان جهاد نمود. علی اوّلین کسیست که به خدا و رسول ایمان آورد.

 

[روایت شماره] (39)

[الخصال ] مُحَمَّدُ بْنُ عُمَیْرٍ الْبَغْدَادِیُّ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِالْکَرِیمِ، عَنْ عَبَّادِ بْنِ صُهَیْبٍ، عَنْ عِیسَی بْنِ عَبْدِاللَّهِ الْعُمَرِیِّ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ، عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ:
خُلِقَتِ الْأَرْضُ لِسَبْعَةٍ بِهِمْ یُرْزَقُونَ وَ بِهِمْ یُمْطَرُونَ وَ بِهِمْ یُنْصَرُونَ: أَبُوذَرٍّ وَ سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَمَّارٌ وَ حُذَیْفَةُ وَ عَبْدُاللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام وَ أَنَا إِمَامُهُمْ وَ هُمُ الَّذِینَ شَهِدُوا الصَلاةَ عَلَی فَاطِمَةَ.
[رجال الکشی ] جبرئیل بن أحمد، عن الحسین بن خرزاد، عن ابن فضّال، عن ثعلبة، عن زرارة، عن أبی جعفر، عن أبیه، عن جدّه: مثله.
در کتاب خصال (604) با چند واسطه از حضرت امیر علیه السلام روایت می‌کند که فرمود:
زمین به خاطر هفت نفر خلق شده که مردم به واسطه‌ی آنان رزق و روزی داده می‌شوند و باران برای آنان می‌آید و یاری می‌شوند. (آن هفت نفر عبارتند از: ) ابوذر، سلمان، مقداد، عمّار، حذیفه و عبدالله بن مسعود.
حضرت امیر علیه السلام می‌فرماید:
من امام آنان هستم، ایشان بودند که بر بدن فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها نماز خواندند.
در رجال کشّی صفحه‌ی 6 حدیث 13 مثل این حدیث با کمی اختلاف در لفظ آمده‌ست.

 

[روایت شماره] (40)

[المجالس للمفید ] [الأمالی للشّیخ الطوسی ] الْمُفِیدُ: عَنِ الصَّدُوقِ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الرَّازِیِّ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الهرمرازی، (605) عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام، عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام قَالَ:
لَمَّا مَرِضَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم وَصَّتْ إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام أَنْ یَکْتُمَ أَمْرَهَا وَ یُخْفِیَ خَبَرَهَا وَ لا یُؤْذِنَ أَحَداً بِمَرَضِهَا، فَفَعَلَ ذَلِکَ وَ کَانَ یُمَرِّضُهَا بِنَفْسِهِ وَ تُعِینُهُ عَلَی ذَلِکَ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَیْسٍ رَحِمَهَا اللَّهُ، عَلَی اسْتِسْرَارٍ بِذَلِکَ کَمَا وَصَّتْ بِهِ، فَلَمَّا حَضَرَتْهَا الْوَفَاةُ وَصَّتْ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنْ یَتَوَلَّی أَمْرَهَا وَ یَدْفِنَهَا لَیْلاً وَ یُعَفِّیَ قَبْرَهَا، فَتَوَلَّی ذَلِکَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ دَفَنَهَا وَ عَفَّی مَوْضِعَ قَبْرِهَا.
فَلَمَّا نَفَضَ یَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ، هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ، فَأَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَی خَدَّیْهِ وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَی قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فَقَالَ:
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ مِنِ ابْنَتِکَ وَ حَبِیبَتِکَ وَ قُرَّةِ عَیْنِکَ وَ زَائِرَتِکَ وَ الْبَائِتَةِ فِی الثَّرَی بِبَقِیعِکَ، الْمُخْتَارِ اللَّهُ لَهَا سُرْعَةَ اللِّحَاقِ بِکَ، قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ ضَعُفَ عَنْ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِی، إِلا أَنَّ فِی التَّأَسِّی لِی بِسُنَّتِکَ وَ الْحُزْنِ الَّذِی حَلَّ بِی لِفِرَاقِکَ، مَوْضِعَ التَّعَزِّی وَ لَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودِ قَبْرِکَ، بَعْدَ أَنْ فَاضَتْ نَفْسُکَ عَلَی صَدْرِی وَ غَمَّضْتُکَ بِیَدِی وَ تَوَلَّیْتُ أَمْرَکَ بِنَفْسِی.
نَعَمْ وَ فِی کِتَابِ اللَّهِ أَنْعُمُ الْقَبُولِ، «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» (606)، قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَةُ وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ، فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ یَا رَسُولَ اللَّهِ.
أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ، لا یَبْرَحُ الْحُزْنُ مِنْ قَلْبِی أَوْ یَخْتَارَ اللَّهُ لِی دَارَکَ الَّتِی فِیهَا أَنْتَ مُقِیمٌ، کَمَدٌ مُقَیِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَیِّجٌ، سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ [اللَّهُ ] بَیْنَنَا وَ إِلَی اللَّهِ أَشْکُو وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بِتَظَاهُرِ أُمَّتِکَ عَلَیَّ وَ عَلَی هَضْمِهَا حَقَّهَا فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، فَکَمْ مِنْ غَلِیلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَی بَثِّهِ سَبِیلاً وَ سَتَقُولُ وَ «یَحْکُمُ اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ» (607).
سَلامٌ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ سَلامَ مُوَدِّعٍ لا سَئِمٍ (608) وَ لا قَالٍ، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلا عَنْ مَلالَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلا عَنْ سُوءِ ظَنِّی بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِینَ، الصَّبْرُ أَیْمَنُ وَ أَجْمَلُ وَ لَوْلا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلِینَ عَلَیْنَا، لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِکَ لِزَاماً وَ التَّلَبُّثَ عِنْدَهُ مَعْکُوفاً وَ لاعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّکْلَی عَلَی جَلِیلِ الرَّزِیَّةِ، فَبِعَیْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ بِنْتُکَ سِرّاً وَ یُهْتَضَمُ حَقُّهَا قَهْراً وَ یُمْنَعُ إِرْثُهَا جَهْراً وَ لَمْ یَطُلِ الْعَهْدُ وَ لَمْ یَخْلُقْ مِنْکَ الذِّکْرُ، فَإِلَی اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ الْمُشْتَکَی وَ فِیکَ أَجْمَلُ الْعَزَاءِ، فَصَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا وَ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ.
در کتاب مجالس و امالی شیخ مفید (609) با چند واسطه از حضرت امام حسین علیه السلام روایت می‌کند که فرمود:
هنگامی که فاطمه دختر پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم مریض شد به حضرت امیر علیه السلام وصیّت کرد که موضوع مرض وی را مخفی بدارد و احدی را از مریضی او باخبر ننماید.
حضرت علی علیه السلام به وصیّت او عمل کرده و شخصاً خود آن بزرگوار پرستاری فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها را عهده دار بود و اسماء بنت عمیس راجع به پرستاری فاطمه سلام الله علیها طبق وصیّت آن حضرت، به امیرالمؤمنین علی علیه السلام کمک می‌کرد. وقتی موقع شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها فرا رسید وصیّت کرد که حضرت امیر علیه السلام متصدّی امر آن بانو شود، شبانه او را دفن کند و قبر مطهرّش را مخفی نماید.
حضرت علی علیه السلام این وصیّت را پذیرفت و شبانه او را به خاک سپرد و قبرش را مخفی نمود.
هنگامی که از دفن فاطمه فارغ شد، ناگهان حزن و اندوه شدیدی به حضرتش هجوم آورد و اشک از چشمانش سرازیر شد و چهره‌ی خود را به سوی قبر رسول خدا بازگردانید و گفت:
سلام من بر تو باد ای رسول خدا! و سلام بر تو از سوی دخترت و نور چشمت که به زیارتت آمده، همان که در بقعه‌ات زیر خاک آرمی‌ده است و خداوند برای او چنان خواست که هر چه زودتر به تو ملحق شود. ای رسول خدا! صبرم از فراق دختر برگزیده‌ات کاهش یافته و شکیبایی من از دوری سرور زنان از دست رفته، جز آنکه همان گونه که در مصیبت جانگداز تو شکیبایی ورزیدم در اینجا نیز صبر پیشه کنم، چرا که من خود با دست خویش تو را در قبر نهادم و (به هنگام جان دادن سر در آغوش من داشتی آن طور که) جان تو از میان سینه و گلوی من گذشت.
آری در کتاب خدا برای من برترین پذیرش و تحمّل آمده است که فرموده:
«ما همه از خداییم و همگی به سوی او بازمی‌گردیم» (610). امانت بازگردانده و گروگان تحویل داده و زهرا از دستم ربوده شد، ای رسول خدا! چقدر این آسمان نیلگون و زمین تیره در نظرم زشت جلوه می‌کند.
راجع به اندوهم چه بگویم که همیشگیست و شبم که به بیداری می‌گذرد و غم از دل من، رخت برنمی‌بندد تا خداوند خانه‌ای را که تو در آن اقامت داری (بهشت برین) برایم برگزیند. غصّه‌ای دارم جگرسوز و اندوهی شورانگیز، چه زود میان ما جدایی افتاد و تنها به خدا شکایت می‌برم.
به زودی دخترت تو را، از همدست شدن امّتت علیه من خبر می‌دهد، پس به اصرار از او بپرس و احوال را از او جویا شو که چه بسا سوزها داشت که در سینه‌اش می‌جوشید و راهی برای شرح و بیرون ریختن آن نداشت و اکنون خواهد گفت و خدا داوری خواهد کرد و او بهترین داوران است.
سلام بر شما سلام وداع کننده‌ای که نه خشمگین است و نه دلتنگ، که اگر بازگردم از روی دلتنگی نیست و اگر بمانم از بدگمانی نسبت به آنچه خداوند به صابران وعده داده، نمی‌باشد. باز هم شکیبایی مبارک‌تر و زیباتر است که اگر بیم غلبه چیره شوندگان نمی‌بود برای همیشه در اینجا می‌ماندم و درنگ می‌نمودم و بر این مصیبت بزرگ چونان زنان عزیز مرده شیون می‌کردم، همچنان که خداوند نظاره می‌فرماید، دخترت پنهانی به خاک سپرده می‌شود و حقّش پایمال و از ارثش ممنوع می‌گردد با آنکه دیر زمانی نگذشته و یاد تو کهنه نگشته‌ست. ای رسول خدا، شکایت نزد خداوند بلند مرتبه برده می‌شود و بهترین صبر و دلداری و عزاداری درباره‌ی توست، درود و رحمت و برکات خداوند یکتا و آفریدگار جهانیان بر تو و او باد!

 

[روایت شماره] (41)

عُیُونُ الْمُعْجِزَاتِ لِلسَّیِّدِ الْمُرْتَضَی رَحِمَهُ اللَّهُ: رُوِیَ أَنَّ فَاطِمَةَ سلام الله علیها تُوُفِّیَتْ وَ لَهَا ثَمَانَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ شَهْرَانِ وَ أَقَامَتْ بَعْدَ النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ یَوْماً وَ رُوِیَ أَرْبَعِینَ یَوْماً وَ تَوَلَّی غُسْلَهَا وَ تَکْفِینَهَا أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ أَخْرَجَهَا وَ مَعَهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فِی اللَّیْلِ وَ صَلَّوْا عَلَیْهَا وَ لَمْ یَعْلَمْ بِهَا أَحَدٌ وَ دَفَنَهَا فِی الْبَقِیعِ وَ جَدَّدَ أَرْبَعِینَ قَبْراً فَاسْتُشْکِلَ عَلَی النَّاسِ قَبْرُهَا فَأَصْبَحَ النَّاسُ وَ لامَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ قَالُوا: إِنَّ نَبِیَّنَا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم خَلَّفَ بِنْتاً وَ لَمْ نَحْضُرْ وَفَاتَهَا وَ الصَلاةَ عَلَیْهَا وَ دَفْنَهَا وَ لا نَعْرِفُ قَبْرَهَا فَنَزُورَهَا.
فَقَالَ مَنْ تَوَلَّی الْأَمْرَ: هَاتُوا مِنْ نِسَاءِ الْمُسْلِمِینَ مَنْ تَنْبُشُ هَذِهِ الْقُبُورَ، حَتَّی نَجِدَ فَاطِمَةَ سلام الله علیها فَنُصَلِّیَ عَلَیْهَا وَ نَزُورَ قَبْرَهَا، فَبَلَغَ ذَلِکَ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَخَرَجَ مُغْضَباً قَدِ احْمَرَّتْ عَیْنَاهُ وَ قَدْ تَقَلَّدَ سَیْفَهُ ذَاالْفَقَارِ حَتَّی بَلَغَ الْبَقِیعَ وَ قَدِ اجْتَمَعُوا فِیهِ فَقَالَ علیه السلام :
لَوْ نَبَشْتُمْ قَبْراً مِنْ هَذِهِ الْقُبُورِ لَوَضَعْتُ السَّیْفَ فِیکُمْ، فَتَوَلَّی الْقَوْمُ عَنِ الْبَقِیعِ.
سیّد مرتضی در کتاب عیون المعجزات (611) می‌نگارد روایت شده:
سنّ حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها در موقع شهادت هجده سال و دو ماه بود و بعد از پیغمبر خدا مدت 75 روز و روایت شده که 40 روز زنده بودند.
حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام متصدّی غسل و کفن آن بانو شد. جنازه‌ی آن بانوی مظلومه را شبانه با امام حسن و امام حسین علیهما السلام خارج نموده، نماز بر بدنش خواندند کسی را از این جریان آگاه ننمودند، بدن مقدّسش را در بقیع دفن کرد، صورت چهل قبر تشکیل داد تا قبر او تشخیص داده نشود. وقتی مردم شنیدند یکدیگر را ملامت و سرزنش کردند و گفتند:
پیغمبر ما، یک دختر به جای نهاد و ما موقع فوت و نماز و دفن او حاضر نشدیم و قبر او را نمی‌دانیم که زیارتش کنیم؟!
آن کسی که متصدّی امر خلافت بود گفت:
زنان مسلمین را بیاورید تا این قبرها را بشکافند و ما جنازه‌ی فاطمه سلام الله علیها را پیدا کنیم و بر آن نماز بخوانیم و قبرش را زیارت نماییم.
موقعی که این سخن به گوش حضرت امیر علیه السلام رسید در حالی خارج شد که خشمناک و چشمان مبارکش سرخ و ذوالفقار را حمایل کرده بود. با همین حالت آمد تا وارد بقیع که آنان اجتماع کرده بودند شد، آنگاه فرمود:
اگر یکی از این قبرها را بشکافید این شمشیر را در میان شما می‌گذارم (و همه را از دم شمشیر می‌گذرانم) پس از این جریان بود که آن گروه از بقیع خارج شدند.

 

[روایت شماره] (42)

[تهذیب الأحکام ] سَلَمَةُ بْنُ الْخَطَّابِ، عَنْ مُوسَی بْنِ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ:
سَأَلْتُهُ عَنْ أَوَّلِ مَنْ جُعِلَ لَهُ النَّعْشُ؟
فَقَالَ:
فَاطِمَةُ سلام الله علیها بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم.
در کتاب تهذیب (612) با چند واسطه از سلیمان بن خالد روایت می‌کند که گفت:
از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام جویا شدم، اوّلین تابوت را برای چه کسی ساختند؟
فرمود:
برای حضرت فاطمه سلام الله علیها دختر حضرت محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم.

 

[روایت شماره] (43)

[تهذیب الأحکام ] سَلَمَةُ بْنُ الْخَطَّابِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا، عَنْ أَبِیهِ عَن‌حُُمَیْدِ بْنِ الْمُثَنَّی، عَنْ أَبِی عَبْدِالرَّحْمَنِ الْحَذَّاءِ، عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ:
أَوَّلُ نَعْشٍ أُحْدِثَ فِی الْإِسْلامِ نَعْشُ فَاطِمَةَ إِنَّهَا اشْتَکَتْ شَکْوَتَهَا الَّتِی قُبِضَتْ فِیهَا وَ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ: إِنِّی نَحِلْتُ وَ ذَهَبَ لَحْمِی أَلا تَجْعَلِینَ لِی شَیْئاً یَسْتُرُنِی؟
قَالَتْ أَسْمَاءُ: إِنِّی إِذْ کُنْتُ بِأَرْضِ الْحَبَشَةِ رَأَیْتُهُمْ یَصْنَعُونَ شَیْئاً أَفَلا أَصْنَعُ لَکِ فَإِنْ أَعْجَبَکِ أَصْنَعُ لَکِ؟
قَالَتْ:
نَعَمْ فَدَعَتْ بِسَرِیرٍ فَأَکَبَّتْهُ لِوَجْهِهِ، ثُمَّ دَعَتْ بِجَرَائِدَ فَشَدَّدَتْهُ عَلَی قَوَائِمِهِ ثُمَّ جَلَّلَتْهُ ثَوْباً فَقَالَتْ:
هَکَذَا رَأَیْتُهُمْ یَصْنَعُونَ فَقَالَتِ: اصْنَعِی لِی مِثْلَهُ اسْتُرِینِی سَتَرَکِ اللَّهُ مِنَ النَّارِ.
نیز در همان کتاب (613) از حضرت صادق علیه السلام روایت می‌کند که فرمود:
اوّلین تابوتی که در اسلام ساخته شد تابوت فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها بود. زیرا آن بانو در آن بیماری که از دنیا رفت به اسماء فرمود:
من لاغر شده‌ام و گوشت بدنم از بین رفته است، آیا یک چیزی که بدنم را بپوشاند برای من درست نمی‌کنی؟ اسماء گفت:
آن موقعی که من در حبشه بودم یک نوع تابوت می‌ساختند، اگر مایل باشی من شکل آن را به تو نشان دهم؟
فرمود:
مانعی ندارد. اسماء گفت:
یک تختی را آوردند، آنگاه آن تخت را برعکس به روی زمین نهاد، دستور داد تا شاخه‌های خرمایی هم آوردند، آن شاخه‌های خرما را به پایه‌های آن تخت تابید و یکپارچه روی آنها انداخت و گفت:
این شکل همان تابوتیست که من دیدم.
فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها فرمود:
نظیر این تابوت را برای من بساز و بدنم را به وسیله‌ی آن بپوشان! خدا بدن تو را از آتش محفوظ بدارد!

 

[روایت شماره] (44)

مِنْ بَعْضِ کُتُبِ الْمَنَاقِبِ الْقَدِیمَةِ: اخْتَلَفَ الرِّوَایَاتُ فِی وَقْتِ وَفَاتِهَا فَفِی رِوَایَةٍ أَنَّهَا بَقِیَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم شَهْرَیْنِ. وَ فِی رِوَایَةٍ ثَلاثَةَ أَشْهُرٍ وَ فِی رِوَایَةٍ مِائَةَ یَوْمٍ وَ فِی رِوَایَةٍ ثَمَانِیَةَ أَشْهُرٍ.
وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ الْعَاصِمِیِّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ علیهما السلام، عَنْ آبَائِهِ: ، عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّ فَاطِمَةَ سلام الله علیها لَمَّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم کَانَتْ تَقُولُ: وَاأبَتَاهْ مِن رَبِّهِ مَا أَدْنَاهُ، وَاأبَتَاهْ جِنَانُ الْخُلْدِ مَثْوَاهُ، وَاأبَتَاهْ یُکْرِمُهُ رَبُّهُ إذَا أَتَاهُ، یَا أَبَتَاهْ الرَّبُّ وَ الرُّسُلُ تُسَلِّمُ عَلَیْهِ حِینَ تَلْقَاهُ.
فَلَمَّا مَاتَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام یَرْثِیهَا: «لِکُلِّ اجْتِمَاعٍ مِنْ خَلِیلَیْنِ فُرْقَةٌ» الْأَبْیَاتِ.
وَ ذَکَرَ الْحَاکِمُ أَنَّ فَاطِمَةَ لَمَّا مَاتَتْ أَنْشَأَ عَلِیٌّ علیه السلام :
نَفْسِی عَلَی زَفَرَاتِهَا مَحْبُوسَةٌ
یَا لَیْتَهَا خَرَجَتْ مَعَ الزَّفَرَاتِ
لا خَیْرَ بَعْدَکَ فِی الْحَیَاةِ وَ إِنَّمَا
أَبْکِی مَخَافَةَ أَنْ تَطُولَ حَیَاتِی
وَ عَنْ سَیِّدِ الْحُفَّاظِ أَبِی مَنْصُورٍ الدَّیْلَمِیِّ بِإِسْنَادِهِ أَنَّ عَبْدَاللَّهِ بْنَ الْحَسَنِ دَخَلَ عَلَی هِشَامِ بْنِ عَبْدِالْمَلِکِ وَ عِنْدَهُ الْکَلْبِیُّ، فَقَالَ هِشَامٌ لِعَبْدِاللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ: یَا أَبَامُحَمَّدٍ! کَمْ بَلَغَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ مِنَ السِّنِّ؟
فَقَالَ:
بَلَغَتْ ثَلاثِینَ فَقَالَ لِلْکَلْبِیِّ: مَا تَقُولُ؟
قَالَ:
بَلَغَتْ خَمْساً وَ ثَلاثِینَ، فَقَالَ هِشَامٌ لِعَبْدِاللَّهِ: أَلا تَسْمَعُ مَا یَقُولُ الْکَلْبِیُّ؟
فَقَالَ عَبْدُاللَّهِ: یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ سَلْنِی عَنْ أُمِّی فَأَنَا أَعْلَمُ بِهَا وَ سَلِ الْکَلْبِیَّ عَنْ أُمِّهِ فَهُوَ أَعْلَمُ بِهَا.
وَ عَنِ الْعَاصِمِیِّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ قَالَ:
تُوُفِّیَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها بِنْتُ محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم لِثَلاثِ لَیَالٍ خَلَوْنَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ هِیَ بِنْتُ تِسْعٍ وَ عِشْرِینَ أَوْ نَحْوِهَا.
وَ ذَکَرَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ بْنُ مَنْدَةَ الْأَصْفَهَانِیُّ فِی کِتَابِ الْمَعْرِفَةِ أَنَّ عَلِیّاً تَزَوَّجَ فَاطِمَةَ بِالْمَدِینَةِ بَعْدَ سَنَةٍ مِنَ الْهِجْرَةِ وَ بَنَی بِهَا بَعْدَ ذَلِکَ بِنَحْوٍ مِنْ سَنَةٍ وَ وَلَدَتْ لِعَلِیٍّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ الْمُحْسِنَ وَ أُمَّ کُلْثُومٍ الْکُبْرَی وَ زَیْنَبَ الْکُبْرَی:
وَ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ: تُوُفِّیَتْ وَ لَهَا ثَمَانٌ وَ عِشْرُونَ سَنَةً وَ قِیلَ: سَبْعٌ وَ عِشْرُونَ سَنَةً وَ فِی رِوَایَةٍ أَنَّهَا وُلِدَتْ عَلَی رَأْسِ سَنَةِ إِحْدَی وَ أَرْبَعِینَ مِنْ مَوْلِدِ النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فَیَکُونُ سِنُّهَا عَلَی هَذَا ثَلاثاً وَ عِشْرِینَ وَ الْأَکْثَرُ عَلَی أَنَّهَا کَانَتْ بِنْتَ تِسْعٍ وَ عِشْرِینَ أَوْ ثَلاثِینَ.
وَ ذَکَرَ وَهْبُ بْنُ مُنَبِّهٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّهَا بَقِیَتْ أَرْبَعِینَ یَوْماً بَعْدَهُ وَ فِی رِوَایَةٍ سِتَّةَ أَشْهُرٍ وَ سَاقَ ابْنُ عَبَّاسٍ الْحَدِیثَ إِلَی أَنْ قَالَ:
لَمَّا تُوُفِّیَتْ سلام الله علیها شَقَّتْ أَسْمَاءُ جَیْبَهَا وَ خَرَجَتْ فَتَلَقَّاهَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَقَالا: أَیْنَ أُمُّنَا؟ فَسَکَتَتْ فَدَخَلا الْبَیْتَ فَإذَا هِیَ مُمْتَدَّةٌ فَحَرَّکَهَا الْحُسَیْنُ فَإذَا هِیَ مَیِّتَةٌ، فَقَالَ:
یَا أَخَاهْ آجَرَکَ اللَّهُ فِی الْوَالِدَةِ وَ خَرَجَا یُنَادِیَانِ: یَا مُحَمَّدَاهْ یَا أَحْمَدَاهْ الْیَوْمَ جُدِّدَ لَنَا مَوْتُکَ إِذْ مَاتَتْ أُمُّنَا.
ثُمَّ أَخْبَرَا عَلِیّاً وَ هُوَ فِی الْمَسْجِدِ فَغُشِیَ عَلَیْهِ حَتَّی رُشَّ عَلَیْهِ الْمَاءُ ثُمَّ أَفَاقَ فَحَمَلَهُمَا حَتَّی أَدْخَلَهُمَا بَیْتَ فَاطِمَةَ وَ عِنْدَ رَأْسِهَا أَسْمَاءُ تَبْکِی وَ تَقُولُ: وَا یَتَامَی مُحَمَّدٍ، کُنَّا نَتَعَزَّی فَاطِمَةَ بَعْدَ مَوْتِ جَدِّکُمَا فَبِمَنْ نَتَعَزَّی بَعْدَهَا فَکَشَفَ عَلِیٌّ عَنْ وَجْهِهَا فَإذَا بِرُقْعَةٍ عِنْدَ رَأْسِهَا فَنَظَرَ فِیهَا فَإذَا فِیهَا:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
هَذَا مَا أَوْصَتْ بِهِ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم أَوْصَتْ وَ هِیَ تَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ «أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ» (614) یَا عَلِیُّ أَنَا فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ زَوَّجَنِیَ اللَّهُ مِنْکَ لِأَکُونَ لَکَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ أَنْتَ أَوْلَی بِی مِنْ غَیْرِی حَنِّطْنِی وَ غَسِّلْنِی وَ کَفِّنِّی بِاللَّیْلِ وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ ادْفِنِّی بِاللَّیْلِ وَ لا تُعْلِمْ أَحَداً وَ أَسْتَوْدِعُکَ اللَّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَی وُلْدِیَ السَّلامَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ.
فَلَمَّا جَنَّ اللَّیْلُ غَسَّلَهَا عَلِیٌّ وَ وَضَعَهَا عَلَی السَّرِیرِ وَ قَالَ لِلْحَسَنِ: ادْعُ لِی أَبَاذَرٍّ فَدَعَاهُ فَحَمَلاهُ إِلَی الْمُصَلَّی، فَصَلَّی عَلَیْهَا ثُمَّ صَلَّی رَکْعَتَیْنِ وَ رَفَعَ یَدَیْهِ إِلَی السَّمَاءِ فَنَادَی: هَذِهِ بِنْتُ نَبِیِّکَ فَاطِمَةُ أَخْرَجْتَهَا مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ، فَأَضَاءَتِ الْأَرْضُ مِیلاً فِی مِیلٍ فَلَمَّا أَرَادُوا أَنْ یَدْفِنُوهَا نُودُوا مِنْ بُقْعَةٍ مِنَ الْبَقِیعِ إِلَیَّ إِلَیَّ فَقَدْ رُفِعَ تُرْبَتُهَا مِنِّی فَنَظَرُوا فَإذَا هِیَ بِقَبْرٍ مَحْفُورٍ، فَحَمَلُوا السَّرِیرَ إِلَیْهَا فَدَفَنُوهَا فَجَلَسَ عَلِیٌّ عَلَی شَفِیرِ الْقَبْرِ فَقَالَ:
یَا أَرْضُ! اسْتَوْدَعْتُکِ وَدِیعَتِی، هَذِهِ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ فَنُودِیَ مِنْهَا: یَا عَلِیُّ أَنَا أَرْفَقُ بِهَا مِنْکَ فَارْجِعْ وَ لا تَهْتَمَّ فَرَجَعَ وَ انْسَدَّ الْقَبْرُ وَاسْتَوَی بِالأَرْضِ فَلَمْ یُعْلَمْ أَیْنَ کَانَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ.
در بعضی از کتب مناقب قدیمی می‌نویسند:
راجع به موقع شهادت حضرت زهراء سلام الله علیها اختلاف است.
در یک روایت می‌گوید:
آن بانوی معظّمه بعد از پدر بزرگوارش، مدّت دو ماه زنده بودند.
در روایت دیگری می‌گوید:
مدّت سه ماه زنده بود. در یک روایت است که مدت 100 روز و در حدیث دیگری می‌گوید:
مدّت هشت ماه بعد از شهادت پدرش باقی بود.
و علیّ بن احمد عاصمی با اسناد خود روایت کرده از حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام و او از پدران بزرگوارش: و آنها از حضرت علی علیه السلام روایت کردند که فرمود:
همانا چون رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به شهادت رسید، حضرت فاطمه سلام الله علیها (در رثای آن حضرت) می‌فرمود:
ای پدر! چقدر به پروردگارت نزدیک بودی، ای پدر! بهشت جاویدان جایگاه تو است، ای پدر! وقتی بر خدایت وارد شدی او تو را اکرام کرد، ای پدر! پروردگار و همه‌ی رسولان الهی وقتی تو را ملاقات نمودند بر تو سلام کردند.
پس چون حضرت فاطمه سلام الله علیها به شهادت رسید، حضرت علیّ بن ابیطالب علیه السلام در رثای او می‌فرمود:
«برای هر جمع دوستانی جداییست. . .» ادامه‌ی ابیات که قبلاً آمده‌ست.
حاکم روایت می‌کند:
هنگامی که حضرت فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها به شهادت رسید حضرت امیر علیه السلام این اشعار را سرود:
جان من با ناله‌های خود حبس شده، ای کاش جان من با ناله‌هایم خارج می‌شد.
بعد از تو خیری در زندگانی نخواهد بود، جز این نیست که از خوف طولانی شدن زندگیم می‌گریم.
و از سیّد الحفّاظ ابی منصور دیلمی نقل شده که او با اسناد خود نقل می‌کند:
همانا عبدالله بن حسن بر هشام بن عبدالملک وارد شد و در آن هنگام کلبی نزد او (هشام) بود، پس هشام به عبدالله بن حسن گفت:
ای ابامحمّد! سنّ فاطمه سلام الله علیها دختر رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم چقدر بود؟
گفت:
سنّ او به سی سال می‌رسید، پس از آن هشام به کلبی گفت:
تو چه می‌گویی؟
گفت:
به سی و پنج سال رسیده، هشام (بار دیگر) متوجّه عبدالله شد و گفت:
آیا می‌شنوی کلبی چه می‌گوید؟ عبدالله گفت:
ای امیرالمؤمنین از من درباره‌ی مادرم سؤال کن، (چرا که) من آگاه‌تر باشم به مادر خودم و از کلبی درباره‌ی مادر خودش سؤال کن، (زیرا) او به مادر خود آگاه‌تر است.
و از عاصمی با اسناد خود نقل شده که از محمّد بن عمر نقل کرده‌اند که گفت:
فاطمه سلام الله علیها دختر محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم سه شب از ماه رمضان گذشته بود که به شهادت رسید و او در آن زمان بیست و نه ساله یا مانند آن بود.
و ابوعبدالله بن مندة الإصفهانی در کتاب «المعرفة» ذکر کرده است که حضرت علی علیه السلام ، حضرت فاطمه سلام الله علیها را در مدینه به عقد خود درآورد. پس از آنکه یک سال از هجرت گذشته بود و حدود یک سال بعد او را به خانه برد و حضرت فاطمه سلام الله علیها برای حضرت علی علیه السلام این فرزندان را آورد:
حسن و حسین و محسن: و امّ کلثوم کبری و حضرت زینب کبری علیهما السلام.
و محمّد بن اسحاق گفته: حضرت فاطمه سلام الله علیها در حالی به شهادت رسید که بیست و هشت سال داشت و قول دیگری هست که آن بانو بیست و هفت ساله بود و در روایتی آمده که آن حضرت زمانی متولّد شد که پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم چهل و یک ساله بود، پس بنابراین قول، سنّ شریف آن حضرت بیست و سه سال می‌باشد و اکثر روایات دلالت دارد بر اینکه آن حضرت بیست و نُه ساله یا سی ساله بود.
وهب بن مُنَبِّه از ابن عبّاس نقل می‌کند که گفت:
حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها مدّت چهل روز و به قولی شش ماه بعد از پدر بزرگوارش زنده بود، تا آنجا که می‌گوید:
موقعی که فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها به شهادت رسید اسماء گریبان خود را پاره کرد و خارج شد، آنگاه با حضرت حسنین علیهما السلام مصادف شد، ایشان به وی فرمودند:
مادر ما کجاست؟
اسماء جوابی نگفت. وقتی آنان وارد خانه شدند دیدند مادر بزرگوارشان خوابیده‌ست. وقتی امام حسین علیه السلام مادر خود را حرکت داد، دید به شهادت رسیده‌ست.
سپس به حضرت امام حسن علیه السلام گفت:
برادر جان! خدا برای شهادت مادرت زهراء، به تو اجر عطا کند! آنگاه در حالی خارج شدند که می‌فرمودند:
«یا محمّداه، یا محمّداه! ».
امروز به علّت شهادت مادرمان، مصیبت شما برای ما تجدید شد. پس از این جریان متوجّه حضرت امیر علیه السلام شدند که ایشان در مسجد بودند و آن حضرت را از شهادت مادرشان آگاه نمودند.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام بعد از شنیدن این خبر دلخراش غَش کرد، آب به صورت آن حضرت پاشیدند تا به هوش آمد، آنگاه حسنین علیهما السلام را برداشت و داخل خانه‌ی حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها شد. اسماء را دید که بالای سر حضرت زهرا سلام الله علیها نشسته و گریه می‌کند و می‌گوید:
یتیمان حضرت محمّد چه کنند، بعد از شهادت جدّ شما، دل ما به فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها خوش بود بعد از فاطمه به چه کسی دل خوش کنیم! !
آنگاه حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام صورت مبارک فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها را باز کرد رقعه‌ای نزد سر آن بانوی معظّمه یافت که در آن نوشته بود:
«بسم الله الرّحمن الرّحیم، این آن وصیّتیست که فاطمه دختر پیغمبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم کرده:
فاطمه شهادت می‌دهد که خدایی جز خدای یگانه وجود ندارد، حضرت محمّد بنده و پیامبر خدا می‌باشد. بهشت و دوزخ بر حق است، قیامت خواهد آمد و شکّی در آن نخواهد بود، خدا تمامی افرادی را که در قبرها مدفونند برانگیخته خواهد کرد.
یا علی! من فاطمه دختر حضرت محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم می‌باشم. خدا مرا دنیا و آخرت برای تو تزویج نمود.
یا علی! تو از دیگران بر من، مقدّم هستی. مرا حنوط کن، غسل بده، شبانه دفن کن، شبانه بر بدنم نماز بگذار، شبانه به خاکم بسپار، احدی را از فوت من آگاه منمای، من تو را به خدا می‌سپارم و تا روز قیامت به فرزندانم سلام می‌رسانم».
موقعی که شب فرا رسید حضرت امیر علیه السلام بدن مقدّس حضرت فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها را غسل داد و در میان تابوت نهاده و به حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود:
ابوذر را بیاور، وقتی ابوذر آمد بدن مقدّس آن بانوی مظلومه را در محل نماز آوردند و بر بدن او نماز خواند، آنگاه دست‌های مبارک خود را به جانب آسمان بلند کرده و فرمود:
پروردگارا! این دختر پیغمبر تو می‌باشد که تو او را از دنیای ظلمانی به طرف نور بردی و سپس زمین (به اندازه ی) میل در میل (615) نورانی شد.
هنگامی که تصمیم گرفتند آن بانو را دفن کنند صدایی از یکی از بقعه‌های بقیع شنیدند که می‌فرمود:
«اِلَیَّ! اِلَیَّ! » یعنی بیا به سوی من! بیا به سوی من! زیرا تربت و خاک وی از من گرفته شده‌ست. وقتی نگاه کردند با قبری کنده و آماده مواجه شدند. تابوت را به سوی آن قبر بردند و آن معظّمه را در میان آن دفن نمودند. سپس حضرت امیر علیه السلام بر لب قبر نشست و فرمود:
ای قبر! من امانت خود را به تو می‌سپارم، این دختر رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم است. ناگاه ندایی شنیدند که می‌فرمود:
یا علی! من از تو، به وی مهربان ترم. برگرد و مهموم مباش! حضرت علی علیه السلام بازگشت و قبر را مسدود و با زمین مساوی نمود. آن قبر تا قیامت معلوم نخواهد شد.

 

[روایت شماره] (45)

أَقُولُ: قَالَ أَبُوالْفَرَجِ فِی مَقَاتِلِ الطَّالِبِیِّینَ: کَانَتْ وَفَاةُ فَاطِمَةَ سلام الله علیها بَعْدَ وَفَاةِ النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم بِمُدَّةٍ یُخْتَلَفُ فِی مَبْلَغِهَا فَالْمُکْثِرُ یَقُولُ: ثَمَانِیَةَ أَشْهُرٍ وَ الْمُقَلِّلُ یَقُولُ: أَرْبَعِینَ یَوْماً إِلا أَنَّ الثَّبْتَ فِی ذَلِکَ مَا رُوِیَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام أَنَّهَا تُوُفِّیَتْ بَعْدَهُ بِثَلاثَةِ أَشْهُرٍ حَدَّثَنِی بِذَلِکَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ، عَنِ الْحَارِثِ، عَنِ ابْنِ سَعْدٍ، عَنِ الْوَاقِدِیِّ، عَنْ عَمْرِو بْنِ دِینَارٍ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام.
مؤلف گوید:
ابوالفرج در کتاب مقاتل الطالبیّین (616) می‌نویسد:
درباره‌ی اینکه حضرت فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها چقدر بعد از پدر بزرگوارش زنده بود اختلاف است، حداکثر آن را هشت ماه و حداقل آن چهل روز نوشته‌اند.
ولی آنچه که صحیح و ثابت به نظر می‌رسد این است که حضرت امام محمّد باقر علیه السلام فرموده:
آن بانوی مظلومه مدّت سه ماه زنده بود.

 

[روایت شماره] (46)

[المصباح للکفعمی ] [المصباحین ] فِی الثَّالِثِ مِنْ جُمَادَی الْآخِرَةِ کَانَ وَفَاةُ فَاطِمَةَ سلام الله علیها سَنَةَ إِحْدَی عَشَرَةَ.
در کتاب مصباح کفعمی (617) می‌نگارد:
شهادت فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها در روز سوم ماه جمادی الثّانی سال 11 قمری واقع شد.

 

[روایت شماره] (47)

[المصباحین ] فِی الْیَوْمِ الْحَادِی وَ الْعِشْرِینَ مِنْ رَجَبٍ کَانَتْ وَفَاةُ الطَّاهِرَةِ فَاطِمَةَ سلام الله علیها فِی قَوْلِ ابْنِ عَبَّاسٍ.
بیان: أقول لا یمکن التطبیق بین أکثر تواریخ الولادة و الوفاة و مدَّة عمرها الشریف و لا بین تواریخ الوفاة و بین ما مرَّ فی الخبر الصحیح أنّها سلام الله علیها عاشت بعد أبیها خمسة و سبعین یوماً إذ لو کان وفاة الرسول صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فی الثامن و العشرین من صفر کان علی هذا وفاتها فی أواسط جمادی الأولی و لو کان فی ثانی عشر ربیع الأوَّل کما ترویه العامّة کان وفاتها فی أواخر جمادی الأولی و ما رواه أبوالفرج، عن الباقر علیه السلام من کون مکثها بعده سلام الله علیها ثلاثة أشهر یمکن تطبیقه علی ما هو المشهور من کون وفاتها فی ثالث جمادی الآخرة و یدلُّ علیه أیضاً ما مرَّ من خبر أبی بصیر، عن أبی عبدالله علیه السلام بروایة الطبریِّ بأن یکون علیه السلام لم یتعرَّض للأَیّام الزائدة لقلّتها والله یعلم.
در کتاب مصباح (618) می‌نگارد:
شهادت حضرت زهرای مظلومه سلام الله علیها بنا بر قول ابن عبّاس در روز بیست و یکم ماه رجب بود.
مؤلف گوید:
اکثر تواریخ راجع به ولادت و شهادت و مدّت عمر شریف حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها با یکدیگر قابل تطبیق نیستند. نیز تواریخ شهادت آن بانوی معظّمه با آن روایت صحیحی که از امام محمّد باقر علیه السلام قبلاً گذشت و فرمود:
مدّت عمر آن حضرت بعد از پدر بزرگوارش 75 روز بود تطبیق نمی‌کند. زیرا اگر شهادت پیامبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم در روز 28 ماه صفر بوده باشد شهادت حضرت زهرای مظلومه سلام الله علیها در اواسط ماه جمادی الاولی بوده‌ست. اگر شهادت رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم چنانچه اهل تسنن می‌گویند در روز 12 ماه ربیع الاول بوده باشد شهادت حضرت فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها در اواخر ماه جمادی الاولی بوده‌ست.
آن روایتی که ابوالفرج از حضرت امام محمّد باقر علیه السلام نقل کرده که آن بانوی معظّمه سه ماه بعد از پدرش زنده بود، را می‌توان با روایت مشهوری که شهادت آن حضرت در سوّم ماه جمادی الثّانی بوده است را تطبیق کرد و آن روایتی که ابوبصیر به روایت طبری از حضرت صادق علیه السلام نقل نموده است نیز این موضوع را تأیید می‌نماید و ممکن است که معترّض آن چند روز زیادی نشده باشد.

 

[روایت شماره] (48)

أَقُولُ: فِی الدِّیوَانِ الْمَنْسُوبِ إِلَیْهِ علیه السلام ، أَنَّهُ أَنْشَدَ بَعْدَ وَفَاةِ فَاطِمَةَ سلام الله علیها:
أَلا هَلْ إِلَی طُولِ الْحَیَاةِ سَبِیلٌ
وَ أَنَّی وَ هَذَا الْمَوْتُ لَیْسَ یَحُولُ
وَ إِنِّی وَ إِنْ أَصْبَحْتُ بِالْمَوْتِ مُوقِناً
فَلِی أَمَلٌ مِنْ دُونِ ذَاکَ طَوِیلٌ
وَ لِلدَّهْرِ أَلْوَانٌ تَرُوحُ وَ تَغْتَدِی
وَ إِنَّ نُفُوساً بَیْنَهُنَّ تَسِیلُ
وَ مَنْزِلُ حَقٍّ لا مُعَرَّجَ دُونَهُ
لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهَا إِلَیْهِ سَبِیلٌ
قَطَعْتُ بِأَیَّامِ التَّعَزُّزِ ذِکْرَهُ
وَ کُلُّ عَزِیزٍ مَا هُنَاکَ ذَلِیلٌ
أَرَی عِلَلَ الدُّنْیَا عَلَیَّ کَثِیرَةً
وَ صَاحِبُهَا حَتَّی الْمَمَاتِ عَلِیلٌ
وَ إِنِّی لَمُشْتَاقٌ إِلَی مَنْ أُحِبُّهُ
فَهَلْ لِی إِلَی مَنْ قَدْ هَوَیْتُ سَبِیلٌ
وَ إِنِّی وَ إِنْ شَطَّتْ بِیَ الدَّارُ نَازِحاً
وَ قَدْ مَاتَ قَبْلِی بِالْفِرَاقِ جَمِیلٌ
فَقَدْ قَالَ فِی الْأَمْثَالِ فِی الْبَیْنِ قَائِلٌ
أَضَرَّ بِهِ یَوْمَ الْفِرَاقِ رَحِیلٌ
لِکُلِّ اجْتِمَاعٍ مِنْ خَلِیلَیْنِ فُرْقَةٌ
وَ کُلُّ الَّذِی دُونَ الْفِرَاقِ قَلِیلٌ
وَ إِنَّ افْتِقَادِی فَاطِماً بَعْدَ أَحْمَدَ
دَلِیلٌ عَلَی أَنْ لا یَدُومَ خَلِیلٌ
وَ کَیْفَ هُنَاکَ الْعَیْشُ مِنْ بَعْدِ فَقْدِهِمْ
لَعَمْرُکَ شَیْ‌ءٌ مَا إِلَیْهِ سَبِیلٌ
سَیُعْرَضُ عَنْ ذِکْرِی وَ تُنْسَی مَوَدَّتِی
وَ یَظْهَرُ بَعْدِی لِلْخَیْلِ عَدِیلٌ
وَ لَیْسَ خَلِیلِی بِالْمَلُولِ وَ لا الَّذِی
إذَا غِبْتُ یَرْضَاهُ سِوَایَ بَدِیلٌ
وَ لَکِنْ خَلِیلِی مَنْ یَدُومُ وِصَالُهُ
وَ یَحْفَظُ سِرِّی قَلْبُهُ وَ دَخِیلٌ
إذَا انْقَطَعَتْ یَوْماً مِنَ الْعَیْشِ مُدَّتِی
فَإِنَّ بُکَاءَ الْبَاکِیَاتِ قَلِیلٌ
یُرِیدُ الْفَتَی أَنْ لا یَمُوتَ حَبِیبُهُ
وَ لَیْسَ إِلَی مَا یَبْتَغِیهِ سَبِیلٌ
وَ لَیْسَ جَلِیلاً رُزْءُ مَالٍ وَ فَقْدُهُ
وَ لَکِنَّ رُزْءَ الْأَکْرَمِینَ جَلِیلٌ
لِذَلِکَ جَنْبِی لا یُؤَاتِیهِ مَضْجَعٌ
وَ فِی الْقَلْبِ مِنْ حَرِّ الْفِرَاقِ غَلِیلٌ
بیان: خبر «أنّی» محذوف و «منزل» عطف علی ألوان و «المعرَّج» محلُّ الإقامة و شطت الدار و نزحت: بعدت و الباء للتعدیة و التضریب مبالغة فی الضرب و البین: الفراق أی أضرب المثل الّذی قاله القائل فی یوم الفراق الّذی هو رحیل و المثل قوله: لکلِّ اجتماع و فاطم مرخّم فاطمة لضرورة الشعر: و البدیل: البدل و دخیل الرَّجل الّذی یداخله فی أُموره و یختصُّ به «لا یؤاتیه» أی لا یوافقه و الغلیل: العطش.
وَ مِنْهُ: قَوْلُهُ علیه السلام عِنْدَ رِحْلَتِهَا سلام الله علیها:
حَبِیبٌ لَیْسَ یَعْدِلُهُ حَبِیبٌ
وَ مَا لِسِوَاهُ فِی قَلْبِی نَصِیبٌ
حَبِیبٌ غَابَ عَنْ عَیْنِی وَ جِسْمِی
وَ عَنْ قَلْبِی حَبِیبِی لا یَغِیبُ
بیان: حبیب فی الموضعین خبر مبتدإ محذوف أو الثانی خبر الأوَّل.
وَ مِنْهُ: مُخَاطِباً لَهَا بَعْدَ وَفَاتِهَا:
مَا لِی وَقَفْتُ عَلَی الْقُبُورِ مُسَلِّماً
قَبْرَ الْحَبِیبِ فَلَمْ یَرُدَّ جَوَابِی
أَحَبِیبُ مَا لَکَ لا تَرُدُّ جَوَابَنَا
أَنَسِیتَ بَعْدِی خُلَّةَ الْأَحْبَابِ
وَ مِنْهُ: مُجِیباً لِنَفْسِهِ مِنْ قِبَلِهَا سلام الله علیها:
قَالَ الْحَبِیبُ وَ کَیْفَ لِی بِجَوَابِکُمْ
وَ أَنَا رَهِینُ جَنَادِلَ وَ تُرَابٍ
أَکَلَ التُّرَابُ مَحَاسِنِی فَنَسِیتُکُمْ
وَ حُجِبْتُ عَنْ أَهْلِی وَ عَنْ أَتْرَابِی
فَعَلَیْکُمُ مِنِّی السَّلامُ تَقَطَّعَتْ
عَنِّی وَ عَنْکُمْ خُلَّةُ الْأَحْبَابِ
بیان: الجنادل: الأحجار و التراب: الموافق فی السن.
و فی شرح الدیوان: روی أنَّ الأبیات الأخیرة سمعت من هاتف.
علّامه‌ی مجلسی؛ گوید:
در آن دیوانی که به حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام منسوب است می‌نویسد:
حضرت امیر علیه السلام بعد از شهادت حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها اشعار ذیل را سروده‌اند:
1 - آیا به سوی زندگانی طولانی راه و طریقی هست؟ از کجا خواهد بود در صورتی که (چیزی بین انسان و بین مرگ) حائل نخواهد شد.
2 - حقّاً که من، اگر چه به مرگ یقین دارم، ولی در عین حال آرزوی طولانی از غیر موت و مرگ دارم.
3 - روزگار دارای رنگ‌هاییست که شب را صبح می‌کند و خون افراد در بین شب و روز در بین آنها می‌ریزد.
4 - روزگار را منزل بر حقّی می‌باشد که محل اقامت نزد آن نیست و برای هر مردی از روزگار به طرف آن راهی خواهد بود.
5 - من ذکر او را به وسیله‌ی روزهای عزّت قطع نمودم و هر عزیزی در اینجا ذلیل و خوار خواهد شد.
6 - مرض‌های دنیا را برای خود فراوان می‌بینم، صاحب آن امراض تا موقع مُردن علیل خواهد بود.
7 - من مشتاق آن کسی هستم که او را دوست دارم، آیا به سوی آن کسی که من او را دوست دارم راهی هست؟
8 - خانه‌ی مرا دور کرده است، ولی در عین حال آن شخصی که قبل از من از فراق مرده است، نیکو بود.
9 - گوینده‌ای در داستان‌ها راجع به خدایی مثلی زده و من آن مثال را در روز کوچ نمودن زیاد می‌زنم.
10 - حقّاً که برای من از دست دادن فاطمه سلام الله علیها، بعد از احمد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم دلیلیست بر اینکه هیچ دوستی دائمی نخواهد بود.
11 - برای اجتماع هر دو نفر دوستی افتراق و جدایی خواهد بود و کلیّه‌ی آنها در مقابل فراق و جدایی قلیل و اندک می‌باشد.
12 - بعد از نیافتن آنان زندگی در اینجا چگونه خواهد بود، به جان تو قسم این یک مطلبیست که راهی به سوی آن نخواهد بود.
13 - به زودی از یاد نمودن من، اعراض می‌شود و دوستی فراموش می‌گردد و بعد از من دوستی برای دوستِ من، ظاهر خواهد شد.
14 - شخص ملول و آن کسی که چون من، غائب شوم وی را راضی کند دوست من نخواهد بود.
15 - ولی دوست من آن است که وصال او دائمی باشد، قلب او مرا حفظ کند و برای کارهای من دخیل باشد.
16 - وقتی که یک روز از فوت بگذرد یقیناً گریه‌ی افراد گریه کننده قلیل خواهد شد.
17 - اراده‌ی جوانمرد آن است که دوست او نمیرد و راهی به سوی آنچه که می‌خواهد وجود ندارد.
18 - مصیبت مال مفقود شده، بزرگ نخواهد بود ولی مصیبت اشخاص بزرگوار، بزرگ است.
19 - برای این جهت است که خوابگاهی با پهلوی من موافق نیست، در دل من از حرارت فراق تشنگی جایگزین است.
بیان: خبر «أنّی» حذف شده است و «منزل» عطف است بر الوان و «المعرَّج» محلّ اقامه (برپا داشتن) را گویند.
و «شطت الدّار و نزحت» به معنی دور شدن است و باء در «بی الدّار» برای متعدّی کردن آمده و «التّضریب» برای مبالغه‌ی در زدن می‌آید و «البین» به معنی فراق است. در نتیجه معنی این مصرع این گونه می‌شود:
مثل می‌زنم آن سخن است و منظور حضرت از مثال همان فرمایش خودش است که می‌فرماید:
«لکلّ اجتماع» و «فاطم» کوتاه شده‌ی فاطمه است برای ضرورت شعری و «البدیل» به معنی بَدَل است و «دخیل» دخیل مرد، یعنی آن چیزی که داخل در امور آن مرد شود و اختصاص به او داشته باشد.
و «لا یؤاتیه» با آن موافق نبود و «الغلیل» به معنی عطش و تشنگیست.
نیز در موقع شهادت حضرت زهراء سلام الله علیها می‌فرماید:
1 - دوستی که نظیر او دوستی نخواهد بود و در قلب من غیر از او بهره‌ای وجود ندارد.
2 - دوستی که از جلو چشم و جسم من غائب شد، ولی از قلب من غائب نخواهد بود.
بیان: در مصرع اوّل که می‌فرماید:
«حبیبٌ لیس یعدله حبیبٌ» هر دو کلمه‌ی حبیب خبر است از مبتدای محذوف و یا اینکه «حبیب» دوّم خبر است برای «حبیب» اوّل.
خطاب به حضرت زهرا سلام الله علیها بعد از شهادت آن معظّمه
1 - مرا چه شده که بر روی قبرها توقف می‌نمایم و بر قبر دوست سلام می‌کنم ولی او جواب سلام مرا برنمی گرداند.
2 - ای دوست تو را چه شده که جواب سلام ما را برنمی گردانی، آیا بعد از من دوستی دوستان را فراموش کردی؟
جواب از زبان حضرت زهراء سلام الله علیها
1 - دوست در جواب گفت:
من چگونه جواب شما را بگویم، در صورتی که رهین سنگ‌های فراوان و خاک قرار گرفتم.
2 - حقّاً که خاک اعضای نیکوی بدنم را خورد و من شما را فراموش کردم و از نظر اهل خانه و همسالانم ناپدید شدم.
3 - از من بر شما سلام باد رشته‌ی دوستی و محبّت من و شما، با بازماندگانم قطع شد.
بیان: «الجنادل» به معنی سنگ‌هاست و «التّراب» به معنی هم سنّ و سال آمده.
و در شرح دیوان منسوب به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمده که این چند بیت اخیر از هاتفی شنیده شد.

 

[روایت شماره] (49)

مِصْبَاحُ الْأَنْوَارِ: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ:
إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم:
مَکَثَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم سِتِّینَ یَوْماً ثُمَّ مَرِضَتْ فَاشْتَدَّتْ عَلَیْهَا فَکَانَ مِنْ دُعَائِهَا فِی شَکْوَاهَا: یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ بِرَحْمَتِکَ أَسْتَغِیثُ فَأَغِثْنِی اللَّهُمَّ زَحْزِحْنِی عَنِ النَّارِ وَ أَدْخِلْنِی الْجَنَّةَ وَ أَلْحِقْنِی بِأَبِی محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فَکَانَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَقُولُ لَهَا: یُعَافِیکِ اللَّهُ وَ یُبْقِیکِ، فَتَقُولُ: یَا أَبَاالْحَسَنِ مَا أَسْرَعَ اللِّحَاقَ بِاللَّهِ وَ أَوْصَتْ بِصَدَقَتِهَا وَ مَتَاعِ الْبَیْتِ وَ أَوْصَتْهُ أَنْ یَتَزَوَّجَ أُمَامَةَ بِنْتَ أَبِی الْعَاصِ وَ قَالَتْ:
بِنْتَ أُخْتِی وَ تَحَنَّنْ عَلَی وُلْدِی قَالَ:
وَ دَفَنَهَا لَیْلاً.
وَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ:
رَأَتْ فَاطِمَةُ فِی مَنَامِهَا النَّبِیَّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم قَالَتْ:
فَشَکَوْتُ إِلَیْهِ مَا نَالَنَا مِنْ بَعْدِهِ،
قَالَتْ:
فَقَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم:
لَکُمُ الْآخِرَةُ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ وَ إِنَّکِ قَادِمَةٌ عَلَیَّ عَنْ قَرِیبٍ.
وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام، عَنْ آبَائِهِ: قَالَ:
لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ الْوَفَاةُ بَکَتْ فَقَالَ لَهَا أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام :
یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ؟
قَالَتْ:
أَبْکِی لِمَا تَلْقَی بَعْدِی فَقَالَ لَهَا: لا تَبْکِی فَوَاللَّهِ إِنَّ ذَلِکِ لَصَغِیرٌ عِنْدِی فِی ذَاتِ اللَّهِ،
قَالَ:
وَ أَوْصَتْهُ أَنْ لا یُؤْذِنَ بِهَا الشَّیْخَیْنِ فَفَعَلَ.
در کتاب مصباحُ الانوار از حضرت امام محمّد باقر علیه السلام روایت می‌کند که فرمود:
فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها بعد از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم مدّت شصت روز زنده بود، موقعی که مرض آن بانو شدّت یافت در دعای خود می‌فرمود:
«یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ بِرَحْمَتِکَ أَسْتَغِیثُ فَأَغِثْنِی اللَّهُمَّ زَحْزِحْنِی عَنِ النَّارِ وَ أَدْخِلْنِی الْجَنَّةَ وَ أَلْحِقْنِی بِأَبِی محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم».
حضرت امیر علیه السلام به وی فرمود:
خدا تو را عافیت می‌دهد و باقی می‌دارد.
فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها عرض کرد:
یا اباالحسن! من به سرعت به سوی خدا می‌روم، آنگاه راجع به صدقه‌ها و متاع خانه وصیّت نمود و وصیّت کرد تا امیرالمؤمنین علی علیه السلام با امامه که دختر خواهرش بود ازدواج کند چون با فرزندانش مهربانی می‌نماید، سپس آن بانوی مظلومه را شبانه دفن کرد.
ابن عبّاس می‌گوید:
حضرت فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها فرمود:
پدر خود را در خواب دیدم و راجع به آن ظلم و ستم‌هایی که به ما شد به آن حضرت شکایت کردم. رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم در جوابم فرمود:
آن آخرتی که برای پرهیزکاران آماده شده برای شماست و تو به زودی نزد من خواهی آمد.
امام جعفر صادق علیه السلام از پدران بزرگوارشان روایت می‌کند که فرمودند:
موقعی که شهادت حضرت زهرای اطهر نزدیک شد گریه کرد، حضرت امیر علیه السلام به وی فرمود:
ای سیّده‌ی من! چرا گریه می‌کنی؟
عرض کرد:
برای آن مصیبت‌هایی که تو بعد از من خواهی دید.
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:
گریان مباش، به خدا قسم آن مصائب نزد من برای رضای خدا کوچک و ناچیزند، آنگاه به حضرت علی علیه السلام وصیّت کرد که به آن دو نفر اجازه‌ی تشییع جنازه و نماز ندهد، حضرت علی علیه السلام نیز وصیّت آن بانوی معظّمه را اجرا نمود.

 

[روایت شماره] (50)

کِتَابُ الدَّلائِلِ لِلطَّبَرِیِّ: عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ الْبَاقِرْجِی، عَنْ فلایجة، عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ، عَنْ أَبِی أَحْمَدَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بَغْدَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الصَّلْتِ، عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ سَعِیدٍ، عَنْ أَبِی جَرِیحٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ فَاطِمَةَ سلام الله علیها أَنَّهَا أَوْصَتْ لِأَزْوَاجِ النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم لِکُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ بِاثْنَتَیْ عَشْرَةَ أُوقِیَّةً وَ لِنِسَاءِ بَنِی هَاشِمٍ مِثْلَ ذَلِکَ وَ أَوْصَتْ لِأُمَامَةَ بِنْتِ أَبِی الْعَاصِ بِشَیْ‌ءٍ.
وَ بِإِسْنَادٍ آخَرَ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ حَسَنٍ، عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ: أَنَّ فَاطِمَةَ سلام الله علیها تَصَدَّقَتْ بِمَالِهَا عَلَی بَنِی هَاشِمٍ وَ بَنِی عَبْدِالْمُطَّلِبِ وَ أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام تَصَدَّقَ عَلَیْهِمْ وَ أَدْخَلَ مَعَهُمْ غَیْرَهُمْ.
طبری در کتاب دلائل الامامه (619) با چند واسطه از امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش امام محمّد باقر علیه السلام روایت می‌کند که فرمود:
حضرت فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها وصیّت کرد که به هر یک از زنان پیغمبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم و زنان بنی هاشم دوازده اوقیه (620) بدهند. نیز وصیّت کرد که به امامه هم چیزی بپردازند.
طبق روایت دیگری زید بن علی می‌گوید:
حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها کلیّه‌ی اموال خود را به بنی هاشم و فرزندان عبدالمطلب صدقه داد.
حضرت امیر علیه السلام هم کلیّه‌ی اموال خود را به ایشان و دیگران صدقه داد.

Share