نهی ارشادی و ظلم به خود

علامه«رحمة الله علیه» می فرمایند:

«ظلم آدم و همسرش با نزدیکی به آن درخت، ظلم به خود بود».

نزدیکی به طبیعت کار آدم را سخت کرد. مثلاً الآن با امید به جاده های گسترده و ماشین های تندرو، خانه خودش این طرف شهر است و خانه پدر و مادرش آن طرف شهر، حالا اگر نسبت به والدینش بی توجهی کند، به دستور الهی پشت کرده است، اگر بخواهد به آن ها به نحو شایسته احسان نماید، مجبور است راه طولانی را طی کند و زحمت زیادی را تحمل نماید.

پس نزدیکی به طبیعتِ شاخه شاخه «ظلم به خود بود، و نه نافرمانی خدا. مثل تعب و سختی در زندگی دنیا به جهت گرسنگی و تشنگی و عریانی و ...» که این ها همه در اثر نزدیکی آدم ها به شجره به وجود آمد. شجره را چشیدند، دل را متوجه کثرت ها کردند، حالا گرسنگی و تشنگی و عریانی، که حاکی از ظهور نقص هایی است که با نزدیکی به دنیا برای انسان پیش می  آید، ظاهر شد.

علامه«رحمة الله علیه» در ادامه می فرمایند:

«و به همین جهت هم نهی خدا ارشادی بود و نه مولوی»

می دانید که یک وقت است خداوند دین و شریعتی را برای بشر فرستاده و در آن دین می گوید نماز بخوان، حال اگر ما نماز نخوانیم، در مقابل امر مشخص خدا عصیان کرده ایم، این را عصیانِ امر مولوی می گویند. چون خداوند برای این که بندگی ما را تقویت کند شریعت می آورد و در شریعت حکم می کند، انجام آن احکام موجب تقویت بندگی ما است. چرا نماز می خوانیم؟ برای این که خداوند فرموده است، و دقیقاً در این موضع گیری ولایت خدا بر شما محقق و شدید می شود و بندگی شما رشد می کند و تمام دستور دین در این راستا مورد بررسی است. چرا باید حجاب داشته باشیم؟ در یک کلمه «چون حکم خداست» و ما به احکام شریعت عمل می کنیم تا بندگی خود را تقویت کنیم و اِعمال ولایت خداوند را بر خود محقق و تشدید نماییم. اما اگر هنوز شریعتی در کار نباشد، پس حکم مولوی مطرح نخواهد بود و مشخص است که به دلایل آیاتی که بعداً خواهد آمد، در بهشتِ آدم، هنوز شریعتی مطرح نبوده تا حکم نزدیک نشدن به شجره، مولوی باشد و ترک آن، عصیان در مقابل حکم خدا محسوب شود. پس حکم خدا در بهشت حکمی است ارشادی، و رعایت آن حکم موجب می شده که آنها به سختی و تعب نیفتند. به عنوان مثال : یک وقت به فرزند خود می گوییم دست به آتش نزن، وگرنه می سوزی. شما در اینجا نمی خواهید روحیه فرمانبرداری او را نسبت به خودتان امتحان کنید، بلکه قصد دارید او را متوجه خطر سوختن نمایید. حکم ارشادی شبیه همین دستور است، شما در این نوع دستور نمی خواهید بر فرزند خود اِعمال ولایت کنید تا ببینید دستور شما را می شنود و یا عصیان می کند، بلکه صرفاً یک دستور ارشادی است تا با سوختن به سختی و تعب نیفتد و مجبور شود برای رفع آن سوختگی تلاش هایی را دنبال نماید.

داستان آدم، قبل از آمدن هر دین و شریعتی است. چون هنوز شریعتی در میان نیست که حکم مولوی مطرح باشد و عصیان در برابرش گناه محسوب شود و قرب الهی انسان را از بین ببرد. پس فرمان «لا تقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَة» از مقوله حکم ارشادی است. یعنی اگر به طبیعت نزدیک شوید، به زحمت می افتید، درست است که این شجره روبه روی شما است ولی به آن نزدیک نشوید، بلکه در کنار آن، در بهشت لقاء به خدا مشغول باشید، خیلی شبیه زندگی اولیاء خدا در زمین است که می فرماید: در زمین باش، ولی خدایی باش، و نه در زمین باش و زمینی باش. می گوید این شجره صورت زمین است، اگر به آن نزدیک شوید محکوم زمین  هستید. به زمین که رفتید به تنگنا می افتید، به تنگنا که افتادید، به زحمت های مربوط به آن گرفتار می شوید و بر زمین هبوط می کنید، حالا در زندگی زمینی برای جبران این نزدیکی به طبیعت سخت باید دینداری کنید، که بحث آن خواهد آمد. پس یک مرحله این بود که به طبیعت نزدیک نشویم و در عالمی فوق زندگی زمینی زندگی  کنیم، که نکردیم و آدمیت ما اقتضای زندگی طبیعی را به همراه داشت و لذا نزدیکی به طبیعت را بر خلاف حکم ارشادی پروردگار انتخاب کرد. یک مرحله هم بعد از هبوط و فروافتادن در زندگی زمینی است، چیزی که می توانستیم انتخاب نکنیم ولی انتخاب کردیم، حال در این مرحله چه باید کرد که جبران شود، بحثی است که عرض خواهد شد، ولی هنوز موضوع چگونگی نزدیکی به شجره ممنوعه باید تجزیه و تحلیل شود.[1]

-------------------------------------------------

[1] - عزیزان عنایت داشته باشند که سخن اصلی علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» در آیات مورد بحث این است که نزدیکی به شجرة ممنوعه اقتضای آدمیت هر انسانی است و خداوند نیز می خواسته به انسان ها نشان دهد که علت زندگی در زمین به جهت نوع انتخابی بوده است که بر اساس آدمیت خود - با نزدیکی به شجرة ممنوعه که صورت مثالی زندگی زمینی است - برای خود پیش آورده اند. منتها اگر کسی در این سطح وارد بحث در آیات مذکور نشود و آدمِ در بهشت را همان حضرت آدم - یعنی اولین انسان و اولین پیامبر - درنظر بگیرد و سپس سؤال کند:« با توجه به این که پیامبران باید معصوم باشند چرا حضرت آدم(علیه السلام) در مقابل امر خدا عصیان کرد؟» علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» در جواب این سؤال و در سطحی که سؤال طرح شده، موضوع حکم ارشادی و حکم مولوی را پیش می کشند و روشن می کنند حکمی که به حضرت آدم(علیه السلام) شده، حکم ارشادی بوده و تخلف از آن موجب نفی عصمت نمی گردد. ولی اگر موضوع را در سطحی دقیق تر مطرح کنیم و متوجه باشیم امر الهی در عدم نزدیکی به شجرة ممنوعه به جنبة آدمیت انسان ها تعلق گرفته. دیگر اساساً بحث ارشادی یا مولوی بودن آن حکم پیش نمی آید تا گفته شود حکم خدا در آن موطن حکم مولوی بود یا ارشادی و پیرو آن سؤال شود «اگر حکم به آدم ارشادی بود و لذا تخلف از آن منافی با عصمت آن حضرت نبود چرا حکم خدا به شیطان را که فرمود به آدم سجده کن ارشادی محسوب نکنیم؟» عنایت داشته باشید اصل حکم خدا برای روشن کردن اقتضای شخصیت آدم می باشد و در همین راستا حکم سجده به آدم نیز جهت روشن نمودن اقتضای شخصیت ملائکه و شیطان بود و اساساً موضوع ارشادی و مولوی در آن ساحت و سطح مطرح نیست، بلکه حکمی است تا هرکسی خود را بنمایاند.

Share