13- شهید محمد مصطفوی «شیدای عبادت» * * * حبیب الله سلمانی آرانی

13- شهید محمد مصطفوی «شیدای عبادت» * * * حبیب الله سلمانی آرانی

شهر کرمان مرکز استان کرمان در فاصله 1064 کیلومتری جنوب شرقی تهران واقع است. این شهر در زمان سلاطین ساسانی بنا شد و اقوامی از نژاد ایرانی و غیر آن از اقوام عرب و ترک در آنجا استقرار یافتند.

دین و آیین آنان زردشتی بود و با طلوع خورشید اسلام در سال 24.ق به جهان اسلام پیوست در زمان خلافت ظاهری امیرالمومنین علی علیه السلام والیانی به شهرهای ایران فرستاده شد از آن جمله زیاد بن ابیه بود که از سوی آن حضرت والی فارس گردید و در آن عصر کرمان از توابع فارس به شمار می رفت. پس از شهادت امام علی علیه السلام خوارج با قتل و غارتهایی که در شهر انجام دادند مانع رشد تشیّع در این منطقه شدند.

در عهد عمر بن عبدالعزیز این ولایت فتح گردید و به فرمان او مسجد جامع عتیق ساخته شد. در دوره های بعد نیز مساجد ملک، پامنار، ابراهیم خان در نقاط مختلف شهر بنا گردید.در اواخر قرن سوم که گروهی از سادات علوی برای سکونت به کرمان مهاجرت کردند مذهب تشیع به آنجا راه یافت.

در زمان حکومت آل بویه زمینه تشکیل حوزه های علمی در این دیار فراهم شد و در دوره سلاطین سلجوقیان در قرن های 5 و 6 مدارس ارسلان شاه، درب ماهان، ملک محمد، ترکان خاتون و پس از آن در قرن 7 مدرسه قطبیه و سالهای بعد مدارس قلی بیگ، ابراهیم خان، معصومیه و محمودیه ساخته شد....

از عالمان بزرگ این شهر در قرن 8 به بعد می توان از چهره هایی مثل حسن کرمانی، محمد مؤمن کرمانی،محمد جعفر کرمانی، محمد شریف کرمانی، ملاّ اکبر زمانی کرمانی، میرزا محمد تقی کرمانی، ملاّ حیدر علی کرمانی، شیخ عبداللّه کرمانی، ملاّ محمد حسین کرمانی، و از معاصرین محمد علی حائری کرمانی (1380.ق)، محمدرضا فقیه کرمانی، میرزا علی مهرابی (1385.ق) و علی اصغر صالحی کرمانی (1401.ق) و از جمله شاگردان وی شهید محمد مصطفوی را نام برد که این مقاله به شرح حال وی اختصاص داده شده است.(1)

1- 1. لغت نامه دهخدا، حرف کاف (کرمان) صفحه 469، و حوزه های علمیه در گستره جهان، سید علیرضا سیّد کباری، صفحه 617 _ 611.

 

تولد و خاندان

شهید محمد مصطفوی فرزند حاج فتح اللّه، نوزدهم تیرماه سال 1315 شمسی در خانواده ای متوسط الحال و مذهبی ساکن در محله قطب اولیاء از محلّه های قدیمی و مرکزی شهر کرمان متولد گردید.

پدرش در بازار میدان قلعه کرمان مغازه ریسمان فروشی داشت و از این طریق امرار معاش می کرد. او مردی متدین، درستکار و در معاملات و معاشرت ها نسبت به آداب و دستورات و احکام شرع بسیار مقیّد بود.

مادر شهید، بانویی مؤمن و صالح بود که به خانواده ای روحانی انتساب داشت. در محل سکونت به اوضاع و احوال مستمندان می رسید و با کمک خود و مساعدت دیگران از آنان دستگیری می کرد.

این خانواده و بستگانشان همگی اهل مسجد، نماز جماعت، خیرات و مبرّات و حضور در جلسات مذهبی بودند. بطور هفتگی و در مناسبت های محرّم و صفر مبادرت به برگزاری مراسم و مجالس روضه خوانی و عزاداری در منازلشان می نمودند و پس از خود این سنت حسنه را در فرزندان و اعقاب به یادگار گذاشتند.

 

تحصیلات و اساتید

شهید مصطفوی در شش سالگی به مدرسه دولتی رفت. دوره ابتدایی و پس از آن مقطع دبیرستان (سیکل اول) را با موفقیت به پایان رساند.

او که از نوجوانی اهل مسجد و نماز و روزه بود در آستانه بلوغ عشق و علاقه وافری به فراگیری علوم دین پیدا کرد. این شوق و کشش درونی وادارش نمودتا با اجازه و مشورت پدر و مادر به تحصیل دروس حوزوی بپردازد در آغاز سال تحصیلی 1330 شمسی برای تحصیل علوم دینی به مدرسه علمیه معصومیه وارد شد. این حوزه در آن زمان از مراکز فعّال دینی و قابل توجه مردم خطه کرمان به شمار می رفت. مدیر و مسئول آن آیت الله حاج شیخ علی اصغر صالحی کرمانی(متوفای1401.ق)(1) از فضلا و مدرّسان سرشناس و از شاگردان ممتاز اعلام و بزرگان دو حوزه اصفهان و قم بود که ضمن اداره این حوزه دروس پایه و سطوح را نیز تدریس می کرد. آقای مصطفوی در این مدرسه نخست ادبیات عرب (صرف، نحو، معانی و بیان) و پس از آن مقداری از شرعیات، منطق و «تبصره المتعلّمین» علاّمه را نزد حجه الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ علی شیخ الرئیس خواند. سپس متن کتاب «معالم الاصول» را پیش حجه الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ مهدی موحدی کرمانی و به دنبال آن کتاب فقهی «شرایع الاسلام» را نزد حجه الاسلام والمسلمین آقای حاج سید جواد نیشابوری آموخت.

از محضر آیت اللّه صالحی برخی از ابواب فقهی شرح «لمعه» و مقداری از «مکاسب» را فرا گرفت و در اوقات فراغت و همزمان با تحصیلات حوزوی دوره دوّم متوسطه دروس جدید را به طور متفرقه خواند و موفق به گرفتن گواهینامه دیپلم در رشته ریاضی گردید.

این دوره از تحصیلات آقای مصطفوی با پشتکار و جدّیت زاید الوصفی توأم بود او در این مدت که هفت سال به طول انجامید ضمن تحصیل، قسمتی از هزینه های تحصیلی خود را از راه صحافی تأمین می کرد. به سبب اهتمام ویژه اش به درس و بحث و نظم و انظباط در رفتار و کردار و به جهت جدّیت در انجام وظایف دینی و امور عبادی در میان طلاب و استادان مدرسه به عنوان طلبه ای ممتاز و مهذب مطرح گردید.

1- 1. شرح حال مختصر ایشان و آقا میرزا علی مهرابی توسط نویسنده در بخش شاگردان آیت اللّه آقا میر سید علی یثربی کاشانی آمده است.

 

آقای مصطفوی در سال 1338 شمسی برای ادامه تحصیلات عالی و استفاده علمی بیشتر و درک محضر علما و اساتید بزرگ حوزه علمیه با رضایت والدین به شهر قم مهاجرت نمود.

در نخستین سال ورودش به شهر قم در مدرسه فیضیه حجره گرفت و به تحصیل مشغول گردید. وی ابتدا بقیه متون کتابهای فقهی «لمعه» و «مکاسب» را نزد آیت اللّه شیخ محمد تقی ستوده (متوفای 1427.ق) و دیگران به پایان برد، سپس متون کتابهای علم اصول (رسائل) و دو جلد «کفایه» را نزد آیات، آقایان ناصر مکارم شیرازی، سید محمد باقر سلطانی طباطبایی (متوفای 1418.ق) و... خواند.(1) همزمان با دروس یاد شده مباحث حکمت و فلسفه و در روزهای پایانی هفته آداب و فنون نگارش، مکالمه زبان های خارجی را در کانون علمی که توسط شهیدان بزرگوار حضرات آیات آقایان دکتر محمد مفتح (1358.ش) و دکتر سید محمد حسینی بهشتی (1360.ش) و مکارم شیرازی اداره می شد فراگرفت. با اتمام کتب و متون حوزه شرکت کرد و با موفقیت کسب شده و داشتن سرمایه و دستمایه های علمی لازم به حلقه دروس و مباحث خارج فقه و اصول آیات عظام و مراجع وقت حوزه قم گام نهاد.

او سالها و به طور مستمر در مباحث خارج فقه و اصول آیات عظام سید محمد محقق داماد (1388.ش)، شیخ عباسعلی شاهرودی

1- 1. بنا به نقل حجه الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ علی حجتی کرمانی (1381.ش).

 

(1383.ش)، سید محمدرضا گلپایگانی (1414.ق)، شیخ محمدعلی اراکی (1415ق) و درس فلسفه و عرفان امام خمینی (1409.ق) حضور بهم رساند و بهره های علمی فراوان برد.

غالب دروس و مباحث دوره خارج را ضمن تقریر با دوست صمیمی و هم حجره ای اش شهید حجه الاسلام والمسلمین شیخ غلام حسین حقّانی (1360.ش)(1) به مباحثه پرداخت و در این سالها بدان مرتبه از جایگاه علمی رسید که توانست احکام شرعی را با استفاده از منابع فقه استنباط کند و در انجام وظائف و تکالیف شرعی خود جانب احتیاط را رعایت نماید و در شمار فضلای جوان حوزه علمیه قم قرار گیرد.

 

شکوفایی علمی

شهید مصطفوی در طول 15 سال سکونت در قم و نیل به مقام علمی شایسته، اغلب متون درسی سطوح حوزه را تدریس کرد. از شاگردان وی حجج اسلام آقایان محمد دشتی، کاظم شکری، علی کاظمی، و محمد علی دهخدا، و... قابل ذکرند. همچنین بخاطر مطالعات وسیع و آموزشهای لازمی که در فن نگارش دیده بود مدتها در بخش پاسخ گویی کتبی به سؤالات جوانان در مؤسسه در راه حق فعالیت کرد و با بزرگانی از اهل سیر و سلوک و همچنین آقایان حجج اسلام آقا سید حسین فاطمی قمی و حاج شیخ یحیی انصاری شیرازی و... ارتباط داشت از آغاز نهضت و با شناختی که از امام خمینی و اهداف و آرمانهای او داشت جزء یاران و شیفتگانش بود و باچهره های علمی و اساتید و فضلای مبارزه حوزه علمیه و دیگر شهرستان هاارتباط نزدیک و با آنها در جریانات مهّم حضور فعال و همکاری و همفکری داشت.

1- 1. ستارگان حرم، دفتر5، ص9.

 

مهاجرت به تهران

از آنجا که یاران امام خمینی از همان سالهای 1342 تا 1356 شمسی تحت نظر و تعقیب ساواک و عوامل رژیم پهلوی بودند به طور مخفی در قم و تهران و سایر شهرها و بخش ها و به صورت های پراکنده فعالیت داشتند و با طبقات روشنفکر و مبارز در ارتباط بودند.

شهید مصطفوی که از مبارزان فعال در عرصه بیان و قلم بود و نیز شجاعت و شهامت فوق العاده ای داشت با مشورت و صلاحدید آیه اللّه پسندیده و تأکید شهید دکتر بهشتی در سال 1352 شمسی از قم به تهران نقل مکان کردو در آنجا به فعالیت های دینی و سیاسی مشغول گردید.

او سالها در مسجد سید الشهداء علیه السلام خیابان هلال احمر (شیر و خورشید سابق) به اقامه نماز جماعت سخنرانی و ارشاد پرداخت و در مجالس و مراسمی که به مناسبتهای مختلف تشکیل می شد سخنرانی می نمود.

با تشکیل جامعه روحانیت مبارزه تهران وی نیز به عضویت آن در آمد و همکاری شایانی با ایشان داشت. همچنین با چند تن از فضلا و دانشمندان حوزوی هم درس و همفکر از جمله آقایان حجج اسلام سید جمال الدّین دین پرور، علی موحدی ساوجی و... بنیاد علمی و فرهنگی نهج البلاغه را تأسیس و پس از برنامه ریزی، ایشان کار فیش برداری و تعیین موضوعات مختلف کتاب نهج البلاغه را آغاز کرد. او در بنیاد مسئول پاسخ گویی به سئوالات جوانان پیرامون نهج البلاغه گردید.

ایشان در سال 1358 شمسی با پیشنهاد حجه الاسلام والمسلمین آقای مهدوی کرمانی به قوه قضائیه معرفی شد و بلافاصله از سوی آیه اللّه دکتر بهشتی حکم قضاوت بر ایشان صادر و مشغول بکار شد. از سال 1360 تا زمان شهادت (1364) ریاست شعبه 14 دادگاه مدنی خاص و پس از آن ریاست شعبه مستقر در بنیاد شهید مرکز را به عهده داشت.

در این ایام علاوه بر کارهای فوق در کلاسهای بخش آموزش سازمان تبلیغات اسلامی تهران تدریس می کرد.

 

تبلیغ و مبارزه

شهید مصطفوی از سالهای نخست تحصیلات حوزویش که در کرمان بود، در فرصت های مناسب با دوستان اهل علم خود برای تبلیغ به اطراف کرمان می رفت و پس از آن نیز هر از چند گاهی سفرهای تبلیغی داشت.

اما از سال 1350 به بعد که ظلمت طاغوت پهلوی بر سراسر کشور سایه افکنده بود و جوّ خفقان و دیکتاتوری همه جا را فراگرفته و نفس ها در سینه محبوس گردیده بود. خطباء و سخنرانان مذهبی متعهد و اغلب یاران امام خمینی ممنوع المنبر و ممنوع الخروج از کشور شده بودند آقای مصطفوی با تغییر نام و نشان بطور رسمی به تبلیغ و روشنگری پرداخت. نخست در تهران و پس از آن در سایر شهرها و بخش ها و روستاها سخنرانی های فراوانی ایراد نمود. آگاهی های لازم دینی را به اقشار مردم داد و آنان را بااهداف امام و نهضت آشنا کرد و جنایات رژیم پهلوی را افشا نمود. از ویژگی های تبلیغی شهید مصطفوی در این سالها توجه بیشتر به قشر جوان و تحصیل کرده بود. در این راستا برای تربیت دینی آنان جلسات خصوصی تشکیل داده و الفبای مبارزه را به آنان آموخت. در مناسبت های تبلیغی سالهای 54 تا 56 به زادگاهش رفت و در آن شهر و حومه آن به تبلیغات وسیعی دست زد. علت انتخاب آن سامان برای تبلیغ، مبارزه با و فعالیت های مبلغان فرقه های صوفیه، شیخیه، باب و بهائیت، بود چرا که آنان دریافته بودند که می توان از سادگی و صداقت و فطرت پاک و دست نخورده روستائیان و شهرهای کوچک استفاده کرد و آنان را به مرام و مسلک خود فراخواند. او با تشکیل کلاس های آموزش قرآن، احکام و جلسات پاسخ به سؤالات دینی و سخنرانی هایش و برنامه های فوق که در برخی مناسبت ها برای دختران و زنان توسط همسرش اداره می شد بسیاری از جوانان و خانواده های فریب خورده و یا بی اطلاع از مسائل مذهبی هدایت و ارشاد شدند و تبلیغات منفی آنان را خنثی کردند. از جمله آثار و نتایج این سال ها و برگزاری جلسات و محافل مذهبی این بود که عدّه ای از جوانان برای تحصیل علوم دینی به حوزه های علمیه روی آوردند.

این روند تبلیغی شهید مصطفوی تا پیروزی انقلاب در شهرهای دیگری همچون کازرون، کاشان، آبادان، آمل و سمنان ادامه داشت و هر از چند گاهی ساواک و عوامل او مزاحمت هایی برایش فراهم می کردند که هیچ گونه تأثیری بر وی نداشت.

او در جلسات طلاب و فضلای کرمانی مقیم قم که گاهی خودش میزبان بود نیز حاضر می شد و برای آنان سخن می گفت.

شهید مصطفوی در تبلیغات خود از هیچ کس و هیچ چیزی ملاحظه و ترس نداشت و از مجریان مخلص امر به معروف و نهی از منکر بود.

خود را سرباز کوچک امام عصر (عج) می دانست و این جمله را (که من سرباز امام زمانم) بسیار تکرار می کرد. در پخش و توزیع رساله امام، نوارهای سخنرانی و اعلامیه ها و بردن نام ایشان در سخنرانی ها و رساندن اخبار مربوط به امام و ترویج از وی جدّیتی وافر داشت. شرکت در مراسم استقبال و بازگشت امام به قم پس از نخستین دستگیری که در سال 42 به وقوع پیوست تا زمان پیروزی انقلاب که در بهمن ماه سال 57 به بار نشست او از فعّالان سیاسی و مبارزان انقلابی به شمار می رفت.

 

ویژگی های اخلاقی

به اقرار و اظهار همه کسانی که با شهید مصطفوی آشنایی، مراوده معاشرت و دوستی و وابستگی داشته اند ابعاد شخصیت اخلاقی، اجتماعی، علمی و مبارزاتی او را ستوده اند و وی را از مصادیق بارز تربیت یافتگان دینی دانسته و از نمونه ها و الگوهایی که مقیّد و مودّب به تقیّدات و آداب اسلامی بوده به شمار آورده اند. در این نوشتار نگارنده که خود از محضر ایشان استفاده هایی برده سعی کرده است تا خوانندگان را به گزیده ای از دیدگاه ها و نظرات برخی از اساتید، دوستان، آشنایان، و بستگان که پیرامون ملکات و فضائل اخلاقی و ویژگی های این شهید والامقام سخن گفته اند و به صورت مصاحبه انجام شده است آگاه سازد. نخست حجه الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ علی شیخ الرئیس که از اساتید شهید مصطفوی بوده چنین اظهار می دارد.

«.. شهید مصطفوی تا کلاس هشتم (دوّم دبیرستان) درس خوانده بود که به مدرسه معصومیه آمد مقدّمات و رساله علمیه را شروع کرد. چهار سال نزد من درس خواند و من از این طریق با او آشنا شدم. او طلبه ای درس خوان، دقیق و جدّی بود. پیوسته سئوال می کرد تا خوب بفهمد. تابستان ها که به ده می رفتم ایشان با من می آمد و مدتی می ماند و به درس و مباحثه می پرداخت. از نظر اخلاقی بسیار صبور و همیشه خنده ملیحی به لب داشت. به مسائل شرعی و وظایفش مقیّد بود. دنبال ترقّیات و تعالی معنوی بود و پیوسته از این مسائل سؤال می کرد. حالات او را زیر نظر داشتم. به تهجد و ادعیه مداومت داشت و به معارف اسلامی، عالم طلبگی و تحصیلات و مطالعات دینی بسیار علاقه مند بود. به خاطر کنجکاوی و سئوالاتی که از من می نمود او را دوست داشتم و به او علاقه مند بودم...»

حجه الاسلام والمسلمین آقای علی حجتی کرمانی (متوفای 1421.ق) از هم دوره ای های زمان تحصیل شهید می گوید:

«.. در سال 1336 شمسی با شهید مصطفوی آشنا شدم و چون هم سن و سال بودیم رفیق شده و برخی از دروس مقدماتی را در مدرسه معصومیه کرمان با هم خواندیم. در آن زمان گاهی به اطراف کرمان سفر می کردیم و وقتی به قم رفتیم بعضی از دروس سطح عالی و مقداری از دروس خارج مراجع را با هم بودیم با شهید حاج شیخ غلامحسین حقانی هم حجره و هم بحث و خیلی صمیمی بودند و پس از ازدواج نیز ارتباط خانوادگی داشتند.

شهید خیلی متعبّد و با برخی از اهل سیر و سلوک مراوده داشت. در آخرین ملاقات که در جلسه خصوصی جامعه روحانیت مبارز تهران بود و من سخنرانی مفصلی کردم پس از آن آقای مصطفوی از من دلجویی کرد و صمیمیت خود را ابراز داشت... او از چهره های موفق ولایتمان کرمان بود...»

حجه الاسلام والسملمین آقای محمد جواد حجتی کرمانی از دوستان شهید مصطفوی چنین می گفت:

«... با شهید مصطفوی در مدرسه معصومیه کرمان آشنا شدم طلبه ای پر جنب و جوش و خوش سیما بود خیلی با هم دوست و یگانه بودیم و بیشتر شبها در منزل ما بود. از نظر درس و جدیّت در آن و نیز در تقید به نماز و عبادت سرمشق بود. در رفاقت با صفا و صمیمی و در عبادت نشاطی ویژه داشت قبل از انقلاب در کرمان منبر می رفتیم و صحبت هایی با هم داشتیم و تحت تأثیر افکار و اندیشه های شهید نواب صفوی قرار گرفته بودیم. شهید در فعالیت های سیاسی شرکت می کرد و از همان سالها ذوق نویسندگی داشت. در قم هم رابطه دوستانه قبلی را داشتم از سال 42 فعالیت های تبلیغی و سیاسی مخفیانه داشت و از مروّجان افکار افکار و ایده های امام خمینی بود. در تهیه متون اعلامیه ها و بیانیه های انقلابی با حجج اسلام آقایان شیخ مرتضی فهیم و سید محمود دعایی همکاری داشتند. آخرین دیدار ما سال 62 یا 63 در سفر حج بود چشمان اشک آلود او را دیدم که توجه ام را جلب کرد و بسیار منقلب شدم... مجموع خوبی ها را دارا بود...»

حجه الاسلام والمسلمین آقای سید محمود دعایی از یاران شهید چنین می گوید:

«... در آغاز طلبگی با شهید مصطفوی آشنا شدم. به دنبال الگو بودم که بعد از شهید دکتر باهنر شهید مصطفوی را انتخاب کردم او هر گاه به کرمان می آمد و دروس موقتی را در مدرسه معصومیه می گفت بیشتر از اخلاق و رفتارش که برایم الگوی عملی بود استفاده می کردم. جنبه های جاذب و استثنایی در او بود. به مستحبات شرعی پای بند و از مشکوکات اجتناب می کرد. مبارزی فعّال و جدّی و با چهره های انقلابی حوزه ارتباط داشت و در جلسات طلاب و فضلای کرمانی در قم حضوری مؤثر داشت...»

حجه الاسلام و المسلمین آقای جاج سیّد محمد باقر مهدوی کرمانی (ریاست دادگاه مدنی خاص) در مصاحبه اش اظهار داشت:

«...شهید مصطفوی را وقتی که در مدرسه معصومیه کرمان مشغول به تحصیل بود شناختم و از سال 1350 با هم ارتباط داشتیم. من در آغاز انقلاب از سوی مسئول قوه قضائیه به سمت ریاست دادگاه مدنی خاص منصوب شدم سپس دوستان و آشنایان فاضلی را جهت تصدی امر قضاوت معرفی می کردم. در سال 1360 پیشنهاد قضاوت در دستگاه قضایی را به شهید مصطفوی دادم. مسئولیت قضاوت شعبه ویژه ای را که برای خانواده شهدا در بنیاد شهید دائر کرده بودیم عهده دار شود او در آغاز نمی پذیرفت ولی با اصرار من قبول کرد تا خدمتی به شهدا و خانواده آنان کرده باشد و تا زمان شهادت در این سمت بود. مسئولان بنیاد و مراجعه کنندگان از عملکرد او راضی بودند به خاطر اخلاق خوبش کسانی هم که در دادگاه محکوم می شدند از احکام صادره کاملا رضایت داشتند آقای مصطفوی سخنران و واعظ خوبی بود. هر گاه برای سخنرانی در مراسم شهدا و غیر آن از او دعوت می کردند می پذیرفت و در اکثر جلساتی که با آیه اللّه شهید دکتر بهشتی داشتم با هم شرکت می نمودیم...».

 

تشکیل خانواده و بیان ویژگی ها

سرکار خانم موسوی همسر شهید از دوران 23 سال زندگی مشترک خود با شهید مصطفوی چنین می گوید:

«نخست داستان ازدواج خود را با شهید مصطفوی که توأم با معنویتی خاص بود توضیح دهم. روزی شهید مصطفوی برایم تعریف کرد که من با توسّل به حضرت معصومه علیهاالسلام از حضرت زهرا علیهاالسلام سه چیز خواستم که یکی همسری مناسب و دیگری شهادت در راه خدا و سوّمی موفقیت؛ در عالم رؤیا حضرت زهرا علیهاالسلام را دیدم فرمود: دخترم را به عقد تو در آوردم... .

پدرم آقای سیّد یعقوب موسوی (متوفای 1370.ش) به خاطر دو ویژگی تهجّد و تقوی که در آقای مصطفوی دیده بود خیلی با این ازدواج رضایت داشت. پس از خواستگاری و مراسم عقد، در شب تولد امام رضا علیه السلام در سال 1342 شمسی عروسی کردیم و زندگی مشترکمان را آغاز نمودیم. او در این سال ها از شاگردان و یاران فعال و مبارز و شیفتگان امام بود و به خاطر فعالیتهایش مدتی در مضیقه بودیم. من در منزل خیاطی می کردم و او به تبلیغ می رفت. مقداری از وجوهی را که به او می پرداختند در محل تبلیغ صرف کارهای اجتماعی و فقرا و بقیه اش را صرف زندگی می نمودیم. با ایشان وجوه مشترک بسیاری داشتیم. از آغاز زندگیمان به حلال و حرام توجه داشت و از امور شبهه ناک در خوراک و چیزهای دیگر پرهیز می کرد. در مواقع اضطراری از شهریه استفاده می نمود. قناعت را پیشه خود ساخته و از هر گونه اسراف و تبذیر خودداری می کرد و ما را نیز اینگونه بار می آورد. انسانی فعال، با هوش و کنجکاو، دوراندیش بود و عقیده داشت که یک روحانی باید همه کاری بلد باشد. اخلاقش در خانه و بیرون خیلی خوب و روحیه ای بس شاداب داشت. در رفع نیاز دیگران می کوشید و هیچ مراجعه کننده و سائلی را مأیوس و ناامید نمی کرد. در میان بستگان و فامیل و دوستان به «سلمان فارسی» معروف بود.

تا آخرین روزهای حیاتش برای من و فرزندانش همچون یک مربی دلسوز و معلمی مهربان، دوستی باوفا و شریکی امین و صدیق بود. وقتی بچه دار شدیم برای رشد و تربیت آنان بسیار احساس مسئولیت می کرد و در این جهت برای تهیه امکانات مادی و معنوی از هیچ چیز دریغ نمی کرد.

پیوسته عاشق شهادت بود و از شهیدان یاد می کرد پس از واقعه انفجار در دفتر حزب جمهوری در شهادت دکتر بهشتی و یاران او بسیار گریست و تأسف می خورد که چرا او هم در آن شب به شهادت نرسید، چرا که او هم عضو حزب جمهوری بود و به آن جلسه دعوت شده بود، ولی به خاطر داشتن مهمان فراموش کرد به جلسه برود... با هم به حج مشرف شدیم و گاه می دیدم نگاه های عمیقی به خانه خدا می کند و در آنجا به فکر جبهه و جنگ بود. در مقام ابراهیم علیه السلام من و فرزندانش را به خدا سپرد. من از قبل قبل، شهادت را در سیمای او می یافتم ولی پس از این سفر و در پی وقایعی که برایمان پیش می آمد یقین به شهید شدنش را پیدا کردم. در این اواخر عمرش در خواب دیده بود که حضرت زهرا علیهاالسلام به او فرمود: چند روز دیگر مهمان ما هستی و به برخی از دوستانش گفته بود: پس از شهادتم این رؤیا را برای خانواده ام نقل کنید. نیز وصیت کرده بود که پس از شهادت مرا در قم به خاک بسپارید. پس از شهادت در کنار پیکر پاکش حاضر شدم و از خدا خواستم که ارتباط روحی ما را قطع نکند و آن طور که او می خواست فرزندان را تربیت کنم و راهش را ادامه دهم. پس از مراسم و آمد و شدهایی که برای تسلیت و دلداری به منزلمان می آمدند شبی در عالم رؤیا به من گفت: «روحم آزاد است هر چه می خواهید سؤال کنید. من جریان چگونگی شهادتش را سؤال کردم. برایم تعریف کرد و در پایان گفت خانم شهادت را آرزو کن که مقام بالایی است. بعد از مفارقت روح از بدنم به ملاقات رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، امیرالمؤمنین علیه السلام ودیگر امامان معصوم علیهم السلام رفتم. آن عالم دیدنی است باید بیایی تا ببینی...»

 

پدر از زبان فرزندان

آقایان محمدرضا و محمدمهدی؛ خانم ها فاطمه، مرضیه، نفیسه، مصطفوی از پدرشان اینگونه می گویند:

«... شهید محمد مصطفوی برای ما پدر، مربی، معلم، دوستی صمیمی، و با وفا همچون آینه ای صاف و شفاف بود. او در طول بیست سال فرزند داری و داشتن کار و فعالیت های بسیار با کمک و مشارکت مادرمان مسئولیت و وظایفش در جایگاهای یاد شده به وجه احسن انجام داد و تداوم آن را پس از خود به مادر سپرد.

در مقام پدری انسانی مؤمن، متعبد و مقید و ملتزم به انجام تکالیف شرعی بود. بسیار مهربان و باعاطفه، گرم و گیرا و در خانه و بیرون اخلاقی خوش داشت.

خانه ای مناسب با امکانات و لوازم ضروری فراهم کرد و با حضورش در محیط منزل آرامش داشتیم و با رفتار و گفتارش فشارهای روحی ما را کاهش می داد.

در خرید و تهیه احتیاجات از بیرون و نیز در برخی از کارها به مادرمان کمک می کرد و هر گاه او را خسته می یافت برای استراحت کافی اجازه مرخصی می داد و خودش به کارهای داخلی می پرداخت و از زحمات و خدماتش به شایستگی تقدیر و تشکر می کرد.

بین فرزندان هیچ تبعیض و برتری قائل نمی شد چنانچه مرتکب خلاف یا نافرمانی از او یا مادر می شدیم تنبیه نمی کرد ولی آن چنان جذبه ای داشت که از او حساب می بردیم.

نسبت به خورد و خوراک و تغذیه جسمانی ما حساس بود. ضمن توجه به حلال و طیب بودن غذاها به کیفیت، تنوع، ساده و مقوی بودن آن اهمیت می داد و...

چنانچه دچار بیماری یا مریضی می شدیم بیشتر به جانب پرهیز می رفت و با مراقبت و مواظبت درمان می کرد به نظافت خانه، اسباب و لوازم، سر و وضع ظاهری می رسید و در انتخاب و خرید لباس از مد و مدل اجتناب می کرد ولی سلیقه خوبی داشت.

در جایگاه مربی و معلم به مسئله تعلیم و تربیت و یادگیری علوم روز اهمیت می داد و برای فرزندان امروزی آن را فریضه ای واجب می دانست. تا حد امکان در انتخاب مدرسه ای نمونه و معلمان باسواد و متدین برای مقاطع مختلف تحصیلی ما سعی و کوشش می کرد و پس از آن ثبت نام می نمود.

همه امکانات تحصیلی را برایمان فراهم می ساخت. به مدرسه سر می زد از کیفیت تدریس، معلمان، درس و مشق، امتحانات و نمرات خبر می گرفت. تشویق کردن و جایزه دادن و... جزء برنامه هایش بود.

احکام و دستورات شرعی را در وقت معین از شب به ترتیب کتاب مسئله به مسئله توضیح و شرح می داد و اگر سئوالی داشتیم با حوصله می شنید و به طور کامل پاسخ می گفت.

به ادای فریضه نماز در اول وقت آن تأکید داشت و اوقاتی را که در منزل بود نماز را به جماعت می خواندیم و اگر حضور نداشت بنا بر توصیه اش به مسجد می رفتیم .

در شب و روز جمعه ما به گرد خود جمع می کرد و دعاهای کمیل، ندبه و سمات را با حال معنوی می خواند. اهل نماز شب و مناجات و اشک و ناله در دل شب بود. به گردش و تفریحات سالم علاقه داشت و برای نشاط و سرحال بودن خود و ما در اوقات فراغت و تعطیلات کوتاه به فضاهای باز، سرسبز و زیبا، پارکها، ارتفاعات و بلندی ها و اماکن زیارتی می برد از موقعیت ها استفاده می کرد و نکاتی را به ما می آموخت در تابستان و ایام عید هم ما را برای سفرهای طولانی چند روزه به مشهد، قم، کرمان و جاهای دیگر می برد و در ضمن آداب سفر، اخلاقیات اجتماعی، به معرفی جاهای دیدنی و بیان مطالب تاریخی و شنیدنی می پرداخت؛ از محسوسات و ملموسات و مشاهدات ما را به معنویات و مسائل عقلانی انتقال و سوق می داد.

بر این عقیده بود که ما باید از لحاظ جسمانی قوی و ورزیده باشیم و تنبل و تن پرور بار نیاییم؛ لذا ما را به فعالیت های بدنی وامی داشت. به آموزشهای فنی مثل تعمیرات وسائل خانه و غیر آن، رنگ کاری،... و برخی از کارهای هنری مثل نقاشی، کاردستی تشویق می کرد.

از رفتار و کردار و گفتارهای بیهوده و خلافهای کوچک یا برخی از شکایات و گله هایی که از یکدگیر می کردیم آن را نادیده و ناشنیده می گرفت. حرکات ناپسند و کارهای زشت افراد ناباب و فضاهای آلوده را با آثار بد آن تذکر می داد نسبت به پدر و مادر، اقوام و شیفتگان دور و نزدیک احترام لازم و معمول را می گرفت و به دیدارشان می شتافت. اهل مهمانی رفتن و میزبانی کردن بود و در این محافل و مجالس مسائل شرعی، محرم و نامحرم را لحاظ می نمود.

در اجتماعات، محیط کار و جاهایی که برای تبلیغ و سخنرانی می رفت، با مردم رفتاری خوش، گفتاری نرم و ملایم و فعالیت هایی چشمگیر داشت. دلسوز محرومان بود و از مستمندان و بیماران دستگیری می کرد.

 

باقیات الصّالحات

شهید مصطفوی همزمان با فراگیری مباحث حکمت و فلسفه در کلاسهای آموزش فنون و آداب نگارش و نویسندگی که زیر نظر و راهنمایی استادان فاضل و با تجربه حوزه علمیه قم همچون شهیدان آیه اللّه دکتر مفتح و آیه اللّه مکارم شیرازی اداره می شد شرکت می کرد و با نوشتن تقریرات مباحث حکمت استادش شهید مفتح قدرت قلمی خود را آزمود. وقتی استاد تقریرات نگاشته شده را ملاحظه و مطالعه نمود برای تشویق شاگردانش مقدمه ای بر آن نوشت و در جمع شاگردان ابراز داشت که: من استعدادهای بالاتر و توانمندی های بیشتری را در وجود آقای مصطفوی می بینم...»(1)

وقتی به تهران مهاجرت نمود و همکاری خود را با بنیاد نهج البلاغه آغاز کرد به فیش برداری موضوعات کتاب نفیس نهج البلاغه پرداخت و یاداشت ها و مقالات فراوانی پیرامون هر یک از موضوعات تهیه شده نوشت و تدریس کرد که به صورت جزوات درسی در بنیاد موجود است.(2)

از وی دفاتر یادداشت که حاوی مطالب ارزنده، سروده های خود او و دیگران است و به جا مانده و کتابی درباره دعا با نام «دعا عامل پیشرفت یا رکود» به رشته تحریر در آورد که در همان ایام قبل از انقلاب با مقدمه ای از شهید مفتح به چاپ رسید. و در مجموعه دیگری در موضوع اسلام با نام «اسلام پیشرو نهضتها» که با همکاری دوستش شهید حقانی نگاشته شد در قبل از انقلاب به چاپ رسید.

1- 1. به نقل از حجه الاسلام والمسلمین آقای دهخدا

2- 2. به نقل از حجه الاسلام والمسلمین آقای پرور

 

از دیگر باقیات صالحات شهید مصطفوی فرزندان صالح و فاضل هستند که در دو سنگر حوزه و دانشگاه به تحصیلات عالی و تدریس اشتغال دارند و از حیث ملکات و فضائل اخلاقی نشانه هایی از پدر دراند. پسران از طلاب فاضل حوزه و دختران که دارای مدراک عالی دانشگاهی در مقطع دکترا می باشند از همسران روحانیان فاضل حوزه هستند.

 

شهادت و مدفن

شهید مصطفوی برای دیدار رزمندگان اسلام در جبهه هابه همراه 42 نفر دیگر از همراهان که متشکل از همکاران قوه قضائیه، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، مسئولان و فرماندهان کشوری و لشگری بودند در تاریخ 1/11/1364 شمسی با هواپیما عازم جبهه ها شدند. با رسیدن این هواپیما به آسمان اهواز به طور ناگهانی و با هماهنگی قبلی عوامل جاسوسی داخلی و دشمن بعثی مورد اصابت و حمله جنگنده های دشمن قرار گرفت و در جا همه سرنشینان به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

اغلب پیکرهای پاک شهیدای این حادثه به زادگاهشان منتقل گردید و پیکر شهید مصطفوی بنا بر وصیتش با جمعی دیگر از شهدا به قم انتقال یافت و پس از تشییع و نماز و طواف بر گرد حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام در گلزار شهیدان واقع در جوار بقعه علی بن جعفر علیه السلام به خاک سپرده شد. به دنبال مراسم یاد شده مجالس متعددی از سوی طبقات مختلف در بزرگداشت شهید و برای تسلیت خاطر بازماندگان برگزار گردید. بیشتر شخصیت ها و مسئولان کشوری همچون ریاست محترم جمهوری وقت حضرت آیت اللّه خامنه ای (مقام معظم رهبری)؛ آیه اللّه موسوی اردبیلی (ریاست قوه قضائیه) و بسیاری از اساتید، فضلای حوزه، دوستان، شاگردان و دست پروردگان شهید مصطفوی برای عرض تسلیت و ابراز همدردی با بازماندگان او دیدار کردند و خاطرات او را گرامی داشتند.(1)

Share