سخن پایانی

سخن پایانی

از همه آنچه گذشت ، حقیقتی  در کمالِ اهمیت  آشکار می گردد و آن این است که معارضان وضوی عثمانی ناگهان سر در نیاوردند که به دور از انتظار در ساحت فقه اسلامی آشکار شوند، بلکه عکس این سخن صحیح است؛ زیرا از سویی حلقه های اجتهاد در برابر کتاب و سنت، پی در پی پدید آمد و از سوی دیگر از طرف خلفا، حلقه های معارضه با تدوین و تحدیث سامان دهی شد. در این میان، گروه زیادی از بزرگان صحابه، بر تداوم تدوین و تحدیث اصرار ورزیدند.

از اینجا بود که مانعانِ تدوین حدیث ، به فتح باب اجتهاد و رأی پناه آوردند ; و متعبّدان ، بر تعبّد محض در برابر قرآن و سنّت باقی ماندند و از عمل به اجتهاد و رأی منع کردند .(1)

نتیجه طبیعی بستنِ بابِ نگارش و نقل حدیث ، گرایش به اجتهاد و رأی بود و اعتقاد به مشروعیّتِ دیدگاه های گوناگون و حجیّتِ آرا . ابوبکر و عمر این کار را آغازیدند و به اجتهاد و رأی دست یازیدند . این عمل آنها باعث شد که پس از آنها ، این باب برای همه صحابه گشوده شود و هرکس خود را شایسته اجتهاد و فتوا به رأی بداند .

1- 1. برای آگاهی بیشتر و تفصیل سخن در این باره ، بنگرید به کتاب «منع تدوین الحدیث» (اثر نگارنده) .

 

اینکه عُمَر زمامِ اختیار خلیفه سوّم را  در روز شورا  به دستِ عبدالرحمن بن عوف سپرد ، تأکیدی بر لزومِ گردن نهادن به شرط و قیدی است که ابن عوف مطرح سازد که همان عمل به سیره ابوبکر و عمر بود . ابن عوف با عثمان به همین شرط بیعت کرد و او آن را پذیرفت .(1)

امّا امام علی (علیه السلام) با این شرطی که به زور در شریعت چپانده شده بود (و نصّی از قرآن و سنّت برای آن وجود نداشت) تن در نداد ، و گروه بسیاری از بزرگان صحابه آن حضرت را تأیید کردند و این شرط جدید را برنتافتند .

تعهّد عثمان به التزام به سیره شیخین ، او را در محذوراتی انداخت و به نزاع و خصومت با بزرگان صحابه و عبدالرحمن (که در پیشاپیش صحابه بود) کشاند ; زیرا عبدالرحمن معتقد بود باید بر اجتهاداتِ ابوبکر و عمر بسنده شود ، و عثمان برای خود حقِ اجتهاد را محفوظ می دید ; چراکه به نظرش شأن وی کمتر از آنها نبود . این گونه شد که عبدالرحمن در حالتِ قهر با عثمان ، درگذشت .

صحابه  از جمله امام علی (علیه السلام)  طبق سخن پیامبر (صلی الله علیه وآله) که فرمود : «آنان را به آنچه خود پذیرفته اند ، وادارید» از عثمان خواستند که به تعهّد خویش در روز شورا وفا کند . امّا عثمان خود را مبسوط الید می دید و معتقد بود که در اجتهادات و تصرّفات فقهی و عملی اش هر کاری بخواهد می تواند انجام دهد . این شیوه ، آتش اختلاف میان او و صحابه را گستراند و سرانجام به حیاتِ عثمان پایان داد .

1- 1. تاریخ طبری 2 : 586 ; البدایه والنهایه 7 : 146 ; سبل الهدی والرشاد 11 : 278 .

 

قاعده «سیره شیخین» حتّی در دوران خلافتِ امام علی (علیه السلام) اثرِ خود را برجای گذاشت . با اینکه آن حضرت خود را بر آن ملزم نکرده بود و از نظر عملی و فقهی تعهّدی بدان نسپرده بود ، بلکه در روز شورا قاطعانه آن را رد کرد ، و به این شرط با مردم بیعت کرد که آنان را به کتاب و سنّت فرا خواند .

لیکن آنان عهد خود را در جاهای متعدد (مانند نماز تراویح ، مسئله فدک و ...)(1) شکستند . امام علی (علیه السلام) از پیامدهای فاسدی که به مرور زمان ، مکتب اجتهاد و رأی در پی آورد ، به شدّت آزرده خاطر شد و در رنج افتاد.

به جهتِ پشتیبانی خلافت و حکومت از مکتب اجتهاد و رأی ، این جریان در ساحتِ فرهنگ اسلام تاخت و تاز کرد و فراگیر شد ، وخط مشی تعبّد محض در سینه ها و نگاشته های حدیثی (مدوّنات) صحابه ای که تحتِ فشار قرار داشتند و یارای بازگرداندنِ مردم را به جاده صواب نداشتند ، باقی ماند .

1- 1. در روضه کافی 8 : 58 ، حدیث 21 ، به اسناد از سُلیم بن قیس ، در حدیثی طولانی آمده است : علی (علیه السلام) رو به مردمی کرد که از اهل بیت و خواص و شیعیانِ او بودند ، فرمود : می دانم که والیانِ پیشی از من  به قصد  اعمالی را بر خلافِ پیامبر (صلی الله علیه وآله) مرتکب شدند ، عهد آن حضرت را شکستند و سنّتش را تغییر دادند ، و اگر مردم را به ترک آنها وادارم و آن اعمال را به جای خودشان (آن گونه که در عهد پیامبر بود) بازگردانم ، لشکریان از گردم پراکنده می شوند ... بنگرید که چه خواهند کرد اگر مقام ابراهیم را به موضعی برگردانم که رسول خدا نهاد ، فدک را به ورثه فاطمه بازگردانم ... به خدا سوگند ، فرمان دادم که مردم در ماه رمضان جز برای ادای فریضه صف نبندند و اعلام کردم که اجتماع آنها برای انجام نوافل ] نماز تراویح [ بدعت است ، ناگهان بعضی از سپاهیان که همراهم می جنگیدند ، فریاد برآوردند که : ای اهل اسلام ، سنّتِ عمر از بین رفت !

 

چنین بود که عُمَر به خود جرأت داد محدِّثان را کیفر دهد(1) و راه را برای عثمان چنان هموار سازد که وی نسبت به احادیثِ وضویی صحیح از پیامبر (صلی الله علیه وآله) خود را به نادانی بزند و بگوید : «یَتَحَدَّثون بأحادیث لا أدری ما هی !» ; اَحادیثی را روایت می کنند که نمی دانم آنها چیست !

آری ، عثمان چنان احادیث را انکار کرد که گویا هرگز پیش از آن ، آنها را نشنیده است و ندیده که پیامبر (صلی الله علیه وآله) در طول عمر مبارکش آنها را بر زبان آورده باشد .

عثمان نیز (چون عُمَر) به نهی از نقل حدیث و فتوا دست یازید . در زمان او ابوذر و ابن مسعود و عمّار (و اَمثال آنها) در شدیدترین تنگناها و سخت ترین فشارها قرار گرفتند ; چراکه به منع نقل حدیث پیامبر (صلی الله علیه وآله) تن نمی دادند .

1- 1. در مختصر تاریخ دمشق 17 : 101 ، به نقل از عبدالرحمن بن عوف آمده است که گفت : عُمَر سوی اَصحاب پیامبر (عبدالله بن مسعود ، حذیفه بن یمان ، ابو درداء ، ابوذر ، عقبه بن عامر) که در گوشه و کنار سرزمین های اسلامی بودند پیک فرستاد ، آنان را گرد آورد و گفت : این احادیثی را که از پیامبر در همه جا نشر می دهید ، برای چیست ؟ گفتند : ما را از نقل حدیث پیامبر باز می داری ؟! گفت : همین جا  نزد من  بمانید و تا زنده ام زیر نظر من باشید ! ما داناتریم ، از شما حدیث می گیریم و ] آنچه را به صلاح باشد [ به شما برمی گردانیم . و در کتاب شرف أصحاب الحدیث : 20 (اثر خطیب بغدادی) آمده است که عُمَر ، عبدالله بن مسعود و ابی درداء و ابی مسعود اَنصاری را فراخواند و آنها را بر نشر حدیث نکوهید و در مدینه حبس کرد .

 

و آن گاه که خلافت به حجّاج رسید بر دست جابر بن عبدالله انصاری و گردن سهل بن سعد ساعدی واَنس بن مالک  به قصد خفّت و خوار ساختن آنها  مُهر نهاد و مردم را واداشت که از آنان دوری گزینند و حدیث نشنوند .(1)

در کتاب المحن (ابن عرب تمیمی) آمده است که : حجّاج بر دست حسن بصری و ابن سیرین نیز مُهر زد .(2)

بنابراین ، جریان فکری فقهی معارض با وضوی عثمانی ، یک جریان گذرا نبود ، بلکه امتداد طبیعی جریان نقل حدیث (که با اجتهاد و رأی تعارض داشت) به شمار می آمد .

مقصود از «اناس» (گروهی از مردم) در احادیثِ وضویی عثمان ، بزرگان صحابه یا ادامه دهندگان اندیشه آنها بودند و اینان با منع از نقل و نگارش حدیث مبارزه می کردند و احکام را توقیفی (از سوی خدا) می دانستند که نباید زیاده و کم شود و بر این باور بودند که با وجود نص قرآنی و سنّت نبوی ، مجالی برای اجتهاد و رأی باقی نمی ماند .

پیداست که نویسندگان حدیث پیامبر (صلی الله علیه وآله) ، از پیروِ وضوی ثُنایی مَسْحی بودند یا دست کم وضوی ثلاثی غسلی را قبول نداشتند .

این مسئله ارتباط میانِ مُدَوِّنان و مکتب تعبّد را در وضو اثبات می کند و از سوی دیگر پیوندِ میان منع کنندگان از تدوین حدیث و جریان اجتهاد و رأی را می نمایاند .

1- 1. اُسُد الغابه 2 : 472 .

2- 2. بنگرید به ، منع تدوین الحدیث : 256  262 (اثر نگارنده) .

 

وضوی ثُنایی مسحی در سنّت پیامبر (صلی الله علیه وآله) ریشه داشت تا آنجا که عبدالله بن عمر (که خود از کسانی بود که با اجتهاداتِ پدرش مخالفت میورزید)(1)مسح بر کفش را برنمی تافت ; زیرا از پیامبر شنیده بود که مسح بر پا افزار جایز نمی باشد ، و اینکه شستن صورت و دست ها را با مسح بر کفش نمی توان «وضو» شمرد ، و آیه وضو(2) مسح بر پا را بیان می دارد (نه بر کفش) .(3)

هرچند گفته اند که ابن عمر از این موضعِ خود دست کشید و به مَسح بر پا افزار گرایید ، لیکن مهم  در اینجا  این است که وی در زمان حیاتِ پدرش ، مسح بر کفش را نمی پذیرفت . از این موضعِ وی در آن زمان (و دیگر جهت گیری هایی که در دفاع از احکام ثابت شریعت  بر ضد اجتهادات پدرش  بروز یافت) نمی توان چشم پوشید ; چراکه اصالتِ وضوی مسحی را می نمایاند و بر درستی آن مُهر تأیید می زند .

رجوع ابن عُمَر از مَسح بر پاافزار و عدم رجوع وی ، چندان مهم نمی باشد ; چراکه این امر به شرایطی باز می گردد که وی در آن می زیست . به نظر می رسد وی موضع سیاسی ثابتی نداشت و در اواخر عمر ، پیرو حکومتِ امویان شد .

1- 1. بنگرید به ، منع تدوین الحدیث : 256  262 (اثر نگارنده) .

2- 2. سوره مائده (5) آیه 6 .

3- 3. بنگرید به ، مسند احمد 1 : 366 .

 

در زمان خلافت امام علی (علیه السلام) مکتب تعبّد محض (که به نقل و نگارش حدیث پایبند بود) با جدیّت به فعالیّت پرداخت و از روش های مناسب استفاده کرد . نامه امام علی (علیه السلام) به محمّد بن اَبی بکر (والی آن حضرت بر مصر)(1) و دیگر موضع گیری های وضوئی فقهی آن حضرت بر بسیاری از احکام شرعی (از جمله وضوی ثُنائی مسحی) تأکید میورزد .

امام علی (علیه السلام) پیشوای مکتب تعبّد بود و به فتح باب نگارش و نقل حدیث فرا می خواند. امام (علیه السلام) کوشید آثاری را که حکومت های پیشین با اجتهادات پیاپی برجای گذاشته اند محو سازد . آن حضرت بر ضرورت پیروی روش تعبّد محض و گام نهادن پشت سر پیامبر در همه احکام و اعمال ، تأکید داشت .

بنابراین ، وضو را نمی توان از مسئله نقل حدیث و تدوین آن و مسئله اجتهاد و تعبّد جدا ساخت ; چراکه رهپویان مکتب تعبّد محض همان پیغام آوران وضوی ثُنائی مسحیاند ، و پیروان اجتهاد (در زمان عثمان و بعد از او) همان رهروان وضوی ثلاثی غسلی می باشند .

نباید فراموش کرد که عثمان به صراحت بر زبان آورد که معارضان او در وضو کسانی اند که از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) حدیث می کنند . این عینِ سخن اوست که گفت :

إنّ أُ ناساً یَتَحَدَّثُون عن رسول الله ;

مردمانی از رسول خدا حدیث می کنند !

1- 1. بنگرید به ، الغارات 1 : 251  254 ; شرح نهج البلاغه 6 : 73 .

Share