کتاب الوصیه

کتاب الوصیه

1- (س) هرگاه موصی بگوید ده سال نماز و روزه برایم استیجار شود، چه معنی دارد؟ هر کدام از نماز و روزه ده سال حساب می شود یا پنج سال؟

(ج)- ظاهراً این است که مراد از این عبارت ده ماه روزه و ده سال نماز باشد.

2- (س) وصیّان نزاع کنند در امر راجع به وصیّت، یا در لفظ، یا در معنی، یا غیر آن؛ تلکیف هر کدام چیست و چه باید کرد؟

(ج)- چنانچه ممکن باشد قدر متیقّنی از نظر دو وصی گرفته شود که به همان عمل شود و الّا اگر اختلاف در موصی به باشد، به مصالحه بین ورثه تمام شود و در فرض عدم امکان، بعید نیست که تکلیف، قرعه باشد و بعد از تعیین به قرعه، رجوع به حاکم نمایند که دیگر را ضمّ نماید.

(س) مال میّت و مال حیّ به هم مخلوط شود و معلوم نیست که فلان شیء مال کدام است، بلکه با مشکوک صرف یا آن که ظنّی به احدالطرفین حاصل شود، در این صورت چه باید کرد؟ و بر فرض آن که رجوع به ظنّ باید شود، ظنّ وصی مقدم است یا ظن وارث؟ و بر فرض آن که رجوع به مصالحه شود، مصالحه از قبل میت به دست که خواهد بود؟ وصی یا وارث؟

(ج)- مظنّه در این مقام حجیّتی ندارد به مصالحه بگذرد، هر چند بهتر این است که مصالحه بر طبق ظن واقع بشود، اگر ظن بر خلاف احتیاط نباشد و مصالحه کننده وصی است نسبت به آنچه متعلق وصیت است و وارث است نسبت به آنچه متعلق حق او است.

2- (س) در باب، وصی هرگاه قصد موصی خودش را بداند، ولو این که خلاف با ظاهر وصیت نامه باشد، یا این که صلاح موصی را در چیزی بداند، یا این که عبارت وصیت نامه طوری باشد که بین علماء اختلاف باشد در تعبیر آن، و وصی قصد موصی خود را بداند، علماً او ظناً آیا می تواند تغییر بدهد یا نه؟ و عندالله مواخذ می باشد یا خیر؟

(ج)- اگر علماً مقصود موصی را وصی بداند، عمل به علم خودش نماید و محتاج به فهم دیگری نیست و اگر معلوم نباشد به ظاهر عبارت عمل نماید.

(س) عبارت وصیت نامه ای است چنین که: «وصی خود قرار داد جناب زید را و ناظر قرار داد فرزند خود عمرو را که بعد از آن که داعی حق را لبّیک گفت، وصی مذکور و ناظر جمع آوری ترکه او را بنمایند، از اصل مال معادل یک حج بلدی موضوع نمایند، و از بقیه ترکه ثلث موضوع نمایند، و به مصارف مقرره از کفن و دفن و ایام ثلثه - به قدر متعارف - صرف نمایند، و به اندازه بیست سال صوم و صلوه بدهند، و بقیه از ثلث را ملکی بخرند و وقف نمایند و تولیت او را با فرزند سابق الذکر قرار دهند، و بعد از او با اکبر اولاد او، و باید متولی به استحضار و نظارت جناب زید مذکور به مصارف خیرات برساند، و کان ذلک فی شوال 1329، و در تاریخ ذیقعده 1336 حاضر شده موصی مزبور و اعتراف به وصیت نامه متن نمود و لکن صوم و صلوه را به مقدار ده سال از ثلث استیجار نمایند و بقیه را از منافع ملکی که می خرند بدهند و آن ملک را به عنوان ثلث معین نمایند، نه وقف، و زیاده از منافع آن را در وجوه برّ صرف نمایند، و پنجاه تومان از اصل مال، مظالم بدهند، و نیم عشر از اصل مال تمام ترکه هم تعلق به وصی معظم است از بابت حق الوصایه ایشان»؛ استدعا آن که ملاحظه فرمایند آن ملک را که به عنوان ثلث خریدند، ترتیب تولیت و نظارت که در وقف قرار داده بود، باقی است یا این که ترتیب وصی و ناظری که در اول قرار داده بود، در این ملک مرعی است؟ و دیگر آن که حق الوصایه که قرارداده است، از اصل مال باید برداشت یا از ثلث؟ یا آن که در صورت عدم امضاء ورثه به مقدار ثلث او صحیح است و زیاده باطل؟ آن چه به نظر مبارک می رسد، استدعا آن است که مرقوم فرمائید.

(ج)- بسم الله الرحمن الرحیم، ظاهر عبارت وصیتنامه که فرض شده است، تولیت و نظارت ثلث هم راجع به همان دو نفر وصی و ناظر و بعد به اکبر اولاد و ظاهراً حق الوصایه هم در نیم عشر از میزان ثلث صحیح است و در بقیه محتاج به امضای ورثه است، والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری.

2- (س) حبوه در نظر آیه اللّهی چیست؟ اگر لباس های میت زیاد باشد، داخل است یا نه؟ و آیا فروه و شال کمر و کلاه و ساعت نیز داخل است یا نه؟

(ج)- لباسهای متعدد میت اگر مهیا به جهت پوشیدن باشد، ظاهراً حبوه است و همچنین شال کمر و کلاه و ساعت داخل در حبوه نیست.

1- (س) هرگاه شخص وصیت کرده که از مال من یکصد تومان خمس و صد تومان سهم و صد تومان مظالم بدهند و تعیین نکرده باشد که از ثلث بدهند یا از اصل، تکلیف چیست؟ آیا از اصل موضوع می شود و یا از ثلت؟

دوّیم آن که وصی می تواند حق الوصایه را از تمام ترکه اخذ نماید یا نه؟ و در صورتی که زحمت زیاد دارد جمع آوری متروکات موصی، از مطالبات و فروش چه در بلد و چه در خارج بلد، در شهرهای دیگر و زیاده از یک عشر می تواند وصی حق الوصایه بردارد یا نه؟ و دیگر آن که مستصوب و ناظر حق المطالبه سهمی از حق الوصایه از وصی دارند یا نه؟ و بر فرض آن که حق داشته باشند، از یک عشر حق الوصایه سهم باید بگیرند و یا عشر دیگر و یا نیم عشری از ترکه باید بگیرند و یا هیچ حقی ندارند؟ به لحاظ آن که از ناظر فقط نظرات و از مستصوب فقط رای، زحمتی ندارند مگر فقط حاضر شدن در جلسات عملیات وصی، تکلیف را معین فرمائید.

(ج)- بسم الله الرحمن الرحیم، اما خمس و سهم و مظالم از اصل خارج میشوند، و اما حق الوصایه وصی هرگاه مقداری را خود موصی معین نموده، آن مقدار را از ثلث ترکه برمیدارد و با عدم تعیین، هر مقدار زحمت که به جهت ورّاث کبیر میکشد، تابع قرارداد است با آنها و هر مقدار به جهت صغار زحمت می کشد، احوط این است که اقل الامرین از مخارج خود و اجرت المثل بردارد، یعنی هر کدام کمتر میشود و هم چنین است ناظر و مستصوب، والله العالم، حرره الاحقر عبدالکریم الحائری، محل مهر مبارک.

1- (س) شخص وصی به جهت خود معین کرده و حجّی هم وصیت کرده که همین وصی به عمل آورد، ورّاث - که مال در تصرف ایشان است - یقین دارند که اگر مال را به تصرف وصی بدهند، به مکه نخواهد رفت و چون فقیر است، بعد از تفریط کردن مال دوباره پس گرفتن ممکن نیست؛ آیا مال را به تصرف همین وصی بدهند یا خیر؟ و اگر بخواهند اجیر دیگر بگیرند، اذن حاکم شرع لازم است یا خیر؟

(ج)- وارث نمیتواند اجیر دیگر بگیرد، منتهای امر این است که در مفروض سئوال رجوع به حاکم شرعی شود، و الله الهادی.

2- (س) در میان مردم مشهور شده است که میّتی که وصیت نقل عتبه ی مبارکه کرده باشد و حمل آن فعلاً متعذر بوده باشد به انواع مختلفه، او را دفن کنند، بعضی ها در میان تابوت در شکاف زمین مثل حال احتضار می گذارند و بعضی همین طور کرده مثل حال صلوه می گذارند و بعضی ها بدون تابوت این طور می کنند و بعضی در شکاف زمین مثل دفن شرعی می گذارند، بعضی ها احتیاطاً در میان لحد دفن شرعی می کنند که هر وقت عذر برطرف شد، نبش نموده و نقل و حمل نمایند؛ کدام یک از قسم ها موافق قانون شرع است و کدام مخالف؟

(ج)- به نظر احقر باید به نحو شرعی دفن شود و در موقع حمل نبش شود، والله العالم.

(س) حجه الاسلاما! آیهالله فی الاناما! هرگاه زیدی وصیت نماید که وصی او دختر صغیره او را به حباله نکاح پسر خود وصی درآورد و خیلی تأکید در این امر نماید، حتی آن که تصریح نماید خلاف کننده به لعنت خدا و رسول گرفتار شود، و وصی او را در امورات و اموال راجعه ی به صغیره بلکه صغار موصی را اختیار داده بعد از فوت موصی، وصی به دستور موصی دختر صغیره را به همان پسری که موصی معین نموده تزویج می نماید، با ملاحظه حال دختره و قوّه و شأن خود از جهت صداق. اولاً این عقد صحیح است و لازم است یا نه؟

ثانیاً هرگاه - فرضاً و تقدیراً - هرگاه وصی در اموال صغار خیانت نماید، آیا منعزل می شود یا باید حاکم شرع ناظر برای او معین نماید؟ علی کل حال در صورتی که وصی در اموال خیانت نموده، آیا عقد نکاح با آن تأکیدات موصی لازم است یا نه؟ بیّنوا توجروا.

(ج)- بسم الله الرحمن الرحیم، در صورت مفروضه نکاح صغیره ظاهراً صحیح است و هرگاه وصی در اموال صغیره خیانت بکند بایست به او ضم ناظر بکند حاکم شرع و نکاح مزبور - با قیومیت از طرف والدش و رعایت غبطه - اشکال ندارد، والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری.

2- (س) زوجه زیدی - با داشتن زوج و ولد صغیری از همان زوج - عمروی را وصی و وصی در ایصا کرد، با نظارت زوج خود که در اموال صغیر در ید عمرو وصی بوده باشد، آیا چنین وصیت صحیح و لازم العمل است یا خیر؟

(ج)- بسم الله الرحمن الرحیم، مالی هرگاه تعلق به صغیر گرفت، به ولیّ او که پدر است بدهند، مادر حق اینکه ولی برای صغیر تعیین کند ندارد.

1- (س) شخصی در زمانی که اجرت متعارفی صوم و صلوه، سالی بیست و پنج قران بوده باشد، وصیت می کند که مثلاً ده سال صوم و صلوه برای او استیجار کنند به همان اجرت، بعد از فوت او اجرت متعارفی یک سال صوم و صلوه، ده تومان می شود، تکلیف وصی چیست؟ و گاه باشد مالی را که وصیت کرده، وفای به اجرت حالیه نکند.

(ج)- هرگاه اشتغال ذمه موصی به آن مقدار صوم و صلوه ثابت باشد، شرعاً اگرچه به اقرار صریح خود موصی یا ظاهر عبارت وصیتی باشد، باید تمام استیجار شود و لو از اصل مال، و هم چنین هرگاه ثلث وافی باشد ولو اشتغال ثابت نشود به نحو مزبور، بلکه ولو معلوم باشد که از باب احتیاط کرده، بلی در فرض عدم ثبوت اشتغال، هرگاه معلوم باشد که غرض موصی صرف این مقدار مال بوده در عبادت، نه تحصیل این مقدار عبادت، علی کل حال نباید زیاده بر آن مال صرف شود، والله العالم.

2- (س) هرگاه وصیت کند به مالی برای کسی و بگوید به پسر من نگوئید و خبردار نشود به آن مال موصی به و همان پسرش یکی از اوصیاء قرار دهد، باید او را اخبار کرد یا نه که وصایت او در غیر این امر باشد یا می گیرد حتی این امر را؟ والحاصل انّ وصایته تخصّ بمادون ذلک؟ او یوخذ بالاسبق من هذین الامرین و هما جعل ولده وصیاً بدون قید و وصیّته بعد اخبار ذلک الوصی ببعض امواله الموصی بها.

(ج)- هرگاه وصیت تملیکیّه باشد، یعنی موصی گفته فلان مال من، مال فلان کس باشد بعد از من، امر آن مال راجع به اوصیاء نیست، بلکه به مردن موصی،ملک موصی له میشود و هرگاه وصیت عهدیّه باشد یعنی موصی گفته باشد که مال را تملیک او کنید بعد از من، امرش راجع به وصی است و باید به اطلاع پسر وصی تملیک شود، مگر اینکه - به قرائن خارجیّه - معلوم شود که امر این مال را به دست غیر پسرش از اوصیاء قرار داده.

1- (س) هرگاه دو نفر وصیّ میّتی باشند و یکی از آن دو وصیّ وارث هم باشند و بعض اموال میّت نزد شخصی باشد و آن شخص دائن آن وصی وارث باشد و او مسامحه یا مماطله در ادا نماید، آیا می تواند آن شخص دائن حق خود را استنقاذ نماید یا نه؟ و علی فرض استحقاق الاستنقاذ تکلیف آن وصیّ غیر وارث چیست؟ آیا باید وصیّ وارث را اخبار به آن اموال کند اگر جاهل باشد یا تمکین او کند اگر عاجز باشد از گرفتن از آن شخص دائن تا هر دو عمل به وصیّت معاً کرده باشند یا نه؟

(ج)- به عنوان تقاص با تحقق شرائط، میتواند از هر عینی از آن اموال به قدر سهم آن مدیون از آن عین تقاص کند؛ و در باب قسمت باید با دو وصیّ و سایر ورثه تقسیم شود و اگر مدیون امتناع کند از قسمت، باید رجوع به حاکم شرعی شود و در هر حال آنچه راجع به وصیّت است باید هر دو وصی معاً به جا آورند، مگر اینکه معلوم باشد که هریک به نحو استقلال وصی ّاند، که در این صورت حاجت به اخبار مدیون نیست. در عمل به وصیت و این که گفته شد تقاص جایز است، در صورتی است که غیر از چیزی باشد که عیناً متعلق وصیت است، و الّا جای تقاص نیست، والله العالم.

(س) به شرف عرض حضرت مستطاب آیه الله فی العالمین می رساند زید وصیت نموده و وصی هم معین نمود و بعد از آن اظهار نمود که عمرو هم ناظر باشد. اولاً بفرمائید که مراد از ناظر کیست؟ آیا آن کسی است که مجرد اطلاع او و شاهد بودن در عمل موصی به مطلوب است؟ و یا کسی است که وصی عمل موصی به را باید به تصویب و رأی او به جا بیاورد که بدون رأی واذن از کفایت در عمل به وصایت نمی کند؟ و ثانیاً بفرمائید هرگاه ناظر ابصر باشد از وصیّ، قرینه است بر این که مراد موصی از ناظر و رأی و تصویب او می باشد و هرگاه وصی ابصر باشد، قرینه می شود بر این که مراد موصی از ناظر اطلاع او است که وصی خیانت نکند یا نه؟ مستدعی آن که جواب هر دو مسئله را مرقوم فرمائید.

(ج)- بسم الله الرحمن الرحیم، ظاهر از لفظ ناظر، استصواب نیست، و قرینه ابصریّت او موجب نیست که استفاده استصواب بشود، مگر اینکه در حال انشاء وصیت او به واسطه قرائن دیگری که باشد که مفید علم بشود بر این که مرادش از ناظر استصواب است، بلی آنچه از جعل ناظر استفاده میشود برحسب اصطلاح عرف زمان ما، این است که تصرفات وصی محدود باشد به اطلاع او، و چنانچه خطائی از او ببیند، او را حالی کند و نگذارد به خطا رفتار نماید، والله العالم، حرره الاحقر عبدالکریم الحائری.

2- (س) چه می فرمائید در این مسئله شرعیه: ناظر در وصیت نامه حقّش تا چه حد است؟ مثلاً شخصی وصیت می کند مصارفی را معین می کند، وصی و ناظر مطلق هم معین می کند، وصی می تواند بدون اجازه ناظر کاری بکند یا خیر؟ و با منع ناظر، عمل وصی صحیح است یا خیر؟

(ج)- بسم الله الرحمن الرحیم، عمل وصی بدون اذن ناظر یا امضاء آن صحیح نمیشود، والله العالم، حرره الاحقر عبدالکریم الحائری.

1- (س) شخصی فوت شده، وصی قرار داده که از ثلث ترکه یک قطعه باغ او را در مصارف قروض و سهم امامD وصوم و صلوه و مخارج ایام تعزیه مصروف دارید؛ وارث یک پسر صغیر و مادر او است، معین نکرده که عین باغ را بفروشند و یا محصول او را متدرّجاً صرف نمایند تا کفایت مصارف معینه بشود، باغ را بفروشند یا خیر؟ و عیال او از اشجار باغ ثمنیّه دارد یا خیر؟ کی این باغ را بفروشد؟ وصی می تواند بفروشد یا خیر؟

(ج)- در مفروض سئوال که قطعه باغ را از بابت ثلث تعیین کرده به جهت مصارف معیّنه، وصی باید بفروشد و به مصرف برساند و با فرض اینکه باغ ثلث است، زوجه او حق ثُمنیه ندارد، والله العالم.

2- (س) هرگاه شخصی زیدی را بدون اطّلاع، وصی بر ثلث و قیّم بر صغار خود قرار داد، آیا زید می تواند اقدام نکند و امر میّت و صغیر را معوق بگذارد؟ برای آن که ورثه نمی گذارند به تکلیفش عمل کند یا به دیگری که مورد اطمینان است رجوع کند و اگر همچه کسی را ندارد چه کند؟

(ج)- در چنین فرضی باید وصی تعیین کند کسی را که بتواند عمل بر طبق وصیت بنماید، و اگر کسی پیدا نشد، عدول مؤمنین میتوانند عمل کنند بر طبق وصیت.

(س) در صورتی که پدر یا مادر شخصی وصیت کنند که از ایشان ورثه یا غیر ورثه، صوم و صلوه به جا آورند و وجهی هم تعیین کرده باشد، بعد از فوت پدر یا مادر، ورثه وجه ندهند، آیا بر شخصی که جهت او وصیت کرده شده است که وجه به او بدهند که صوم و صلوه به جا آورد، واجب است به جا آورد یا نه؟ و در این صورت از پسر بزرگ شخص ساقط است یا این که باید صوم و صلوه ابوین به جا آورد؟ و صوم و صلوه والده شخص هم باید پسر بزرگ به جا آورد یا نه؟

(ج)- بسم الله الرحمن الرحیم، وصی باید - حتی المقدور - سعی در تحصیل وجه از ترکهی میّت و انجام وصیت بنماید، و چنانچه نتوانست وجه اخذ نماید، بر وصی من حیث الوصایت لازم نیست، و تا به وصیّت عمل نشود پسر بزرگ - نسبت به آنچه بر او لازم بوده، نیابت از والدین راحت نمیشود، هرچند وجوب قضاء بر پسر بزرگ از طرف والده، من باب احتیاط است، والله العالم، عبدالکریم بن محمد جعفر.

2- (س) چه می فرمائید در این مسئله شرعیه که زید وصیت کرده که مبلغ پانصد تومان موضوع نموده، پُل علی آباد را - مثلاً که خراب و منهدم گردیده - تعمیر نماید، و بعد از وفات زید، مبلغ مزبور کفایت تعمیر پل مزبور نمی کند، آیا وجه مزبور را چه باید کرد؟

(ج)- بسم الله الرحمن الرحیم، در این فرض احوط این است که با اذن ورثه صرف ساختن پل دیگری بشود.

3- (س) هند وصیّت کرده که جنازه او را به کربلای معلا نقل نمایند، و ثلث املاک متروکه او کفایت می کند و ورثه اش تا به حال مسامحه کرده، آیا جائز است تاخیر نموده، بعد از این، از منافع املاک برداشته، خودش یا از کسی دیگر، حمل و نقل نماید یا نه؟ چون در مسئله اختلاف کلمه واقع شده لذا محتاج به فتوی شده اند.

(ج)- چنانچه مانعی به جهت نقل نباشد، تأخیر جایز نیست واز اصل ثلث بفروشند و مخارج حمل نمایند، والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری.

1- (س) زید وصیت به حمل جنازه خود به نجف نموده و مبلغی معین نموده، حالا آن مبلغ کفایت نمی کند، وصی می تواند که به قم نقل نماید یا نه؟ در صورت عدم جواز، آن مبلغ در وجوه بِّر - برای موصی - صرف شود یا به ورثه بر می گردد؟

(ج)- بسم الله الرحمن الرحیم، جواز حمل به قم معلوم نیست و آن وجه را با اذن ورثه احتیاطاً صرف وجوه بریّه نمایند.

2- (س) در هر جا که مال الوصیه کفایت به وصیه نکند، یا این که وصیّت فراموش شده باشد، مال الوصیه برمی گردد یا باید در وجوه برّ صرف شود؟

(ج)- احتیاطاً به اذن ورثه در وجوه برّیه صرف شود، والله العالم.

3- (س) شخصی وصیت نموده که ثلث ترکه اش را - پس از فوتش، وصی ّمشارالیه - به هشت قسمت تقسیم و هر قسمی به مصرف معین برسانند؛ آیا مادامی که وصیّ ثلث ترکه را مفروز ننموده، به منافع حاصله از ترکه نیز ثلث تعلق می گیرد یا خیر؟

(ج)- در فرض سئوال ظاهر این است که منافع هم راجع به ثلث است، والله العالم.

(س) زیدی وصیّه کرده که ثلث مال خودش را برای مخارج ایّام ثلثه و هفته و چلّه و سال و ده سال هم صوم و صلوه استیجاری معیّن کرده است و مازاد ثلث را وصیّت کرده که به دو نفر همشیره او بدهند، در صورتی که دو نفر همشیره در حیات خود موصی، مرحومه شده اند، در این صورت آیا ممکن است وصی از مازاد ثلث ده سال یا بیشتر - علاوه بر آن چه معین شده - صوم و صلوه استیجار نموده، و اگر چیزی باقی بماند، از بابت ردّ مظالم و خمس یا زکوه بدهد یا خیر؟ توضیحاً معروض می دارد چون بعد از وضع مصارفی که در وصیت نامه معین شده، مازاد ثلث را وارث ادعا می نماید، در صورتی که بنده قطع دارم مظالم و صوم و صلوه زیاد به گردن میّت است، در این صورت تکلیف وصی چه خواهد بود؟ تمنّی دارد هر طور حکم شرع مطاع است معلوم فرمائید.

(ج)- بسم الله الرحمن الرحیم، ظاهر این است که مازاد از ثلث را باید به ورثه دو نفر همشیره بدهند، لکن چنانچه ورثه همشیره ها فقیر باشند، احوط این است که وصی به قصد مظالم به آنها رد کند و اگر فقیر نباشند شما وکیل هستید از طرف احقر که بابت مظالم قبول نمائید و به ورثه و همشیره هبه کنید، والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری، مهر عبدالکریم بن محمد جعفر.

2- (س) چه می فرمائید در این مسئله که زیدی وصیت نموده که مبلغ پنج هزارتومان - از قرار سالی دویست و پنجاه تومان تا بیست سال - به همشیره خودش بدهند و تا دو سال - بعد از فوت زید - به وصیت عمل شده، یعنی سالی دویست و پنجاه تومان به همشیره موصی داده شده و حال همشیره موصی وفات نموده، آیا بقیه وجه مزبور به وارث همشیره موصی می رسد یا خیر؟ مثل للذکر مثل حظّ الانثیین تقسیم نمایند؟

(ج)- بسم الله الرحمن الرحیم، در مفروض سئوال ظاهراً این است که وجه باید به وارث همشیره داده شود، للذکر مثل حظّ الانثیین، والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری.

1- (س) زید متوفّی وصیت نموده که جنازه او را به عتبات عالیات حمل و نقل نمایند. فعلاً قبر آن مرحوم مفقود و مجهول شده، به جهت برائت ذمّه عمرو، مصرف مال الوصیّه را بیان فرمائید.

(ج)- احتیاطاً وجه را به اذن ورثه، صرف مطلق خیرات نمایند.

2- (س) چه می فرمائید مثلاً زید، خالد را وصی خود معین نموده به یک نفر عالم باسواد به قرار ذیل وصیت نامه نویسانده که بعداز فوت موصی، یک قطعه باغ و دویست تومان نقد و یک قازقان بزرگ و 42 پارچه ظرف چینی را مال الوصیّه معین کرده از ثلث ترکه موصی، موضوع شود. بعد از فوت موصی، ترکه او را ملاحظه نموده همین چهار قلم فوق الذکر قیمت کمتر از ثلث، ثلث تمامی ترکه، علاوه از چهار قلم فوق می شود، وصی مزبور به این خیال است: تمامی ثلث را که علاوه است، به اسم مال الوصیّه موضوع نماید، اضافه را کبیر ورثه اجازه نمی کند، آیا در صورت کذائی وصی حق دارد که تمامی ثلث ترکه را بردارد، یا این که اکتفاء به چهار قلم فوق در وصیت نامه موصی که معین و درج شده می نماید؟

مسئله ثانیه در وصی و قیم که حاکم شرع بعد از فوت موصی معین فرموده، عدالت شرط است یا نه؟

(ج)- بسم الله الرحمن الرحیم، هرگاه وصی قبول دارد که موصی بیش از این نگفته که این چهار قلم را از ثلث ترکه موضوع کنید، حق ندارد که زیاده از اینها را بردارد، و اگر مدعی است که موصی گفته ثلث ترکه را بردارید که از جمله این چهار قلم باشد و وارث منکر باشد، وصی باید ثابت کند مدعای خود را در نزد حاکم شرعی، و ظاهراً در مسئله ثانیه عدالت شرط نباشد و اطمینان و وثوق به اینکه امر وصایت و قیومت را درست انجام میدهد کافی باشد. لکن مخفی نیست که چون حاکم در این جا معین کننده(1) است، ملاک، نظر خود آن حاکم میشود، والله العالم، الاحقر عبدالکریم حائری.

1- (س) چه می فرمائید در این مسئله، زید ثلث از مایملک و دارائی خود را از جهت مخارج معیّنه بعد از فوت خود قرارداده، پس از فوت زید دو نفر وصی او سهل انگاری نموده و در مدت پنج سال، ملک و رقبات ثلث را زراعت نموده و دو نفر وصّی استیفاء منفعت نموده، فعلاً می خواهند به وصیت زید عمل نمایند؛ آیا دو وصی باید از عهده اجرت المثل پنج ساله رقبات ثلث برآیند یا خیر؟

(ج)- بسم الله الرحمن الرحیم، در مفروض سئوال دو وصی که فرض شده استیفاء منفعت از املاک نموده اند، ضامن اجرت المثل این مدت میباشند و ظاهر این است که اجرت المثل موصی به - نیز مثل خود موصی به - باید صرف در مصارف معینه شود، هرچند احوط و اولی این است که اجرت المثل مزبوره با اذن ورثه صرف در مصارف مذکوره شود، والله العالم بحقایق الاحکام، الاحقر عبدالکریم الحائری.

1- [1] . ظاهراً در سطر آخر لفظ قیم سقط شده باشد.(خ)

 

1- (س) چه می فرمائید در این مسئله شرعیه، زید ثلث مایملک خود را از جهت مصارف خود معین کرده که دو وصی او به مصارف معینه او برسانند، زید املاک را کشت نمود و فوت کرد؛ محصول املاک ثلث را وارث بردند؛ پس از پنج سال می خواهند به وصیت زید عمل نمایند و عمرو نصف از املاک ثلث زراعت نمود، آیا وارث زید می تواند مطالبه اجرت املاک ثلث را از عمرو بنماید یا خیر؟

(ج)- بسم الله الرحمن الرحیم، هرگاه وصیت به ثلث مایملک شده، ثلث زراعتی هم که خود موصی نموده، بلاشبهه باید در مصرف وصیت صرف شود، اما منافع و اجرت المثل سنوات بعد، هر چند ظاهر این است که آن هم باید مثل خود ثلث ترکه در آن مصارف معینه صرف شود، لکن احوط این است که به رضایت ورثه در آن مصارف صرف شود. در هر حال عمروی که استیفاء منافع ثلث را نموده، ضامن اجرت المثل است، والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری.

(س) مشهدی هاشم وصیت نموده و برادرش مشهدی اکبر را برای خود وصی به دختره صغیره خود قیّم قرار داده و مشهدی اکبر هم - بعد از وفات برادرش - به امورات دختر صغیره برادرش قیام نموده و اکثر اوقات خودش را در قیام به امور صغیره اصرار کرده، از کسب و تجارت خود بازمانده و مشغول زراعت زمین و جمع آوری حاصل و تعمیرات عمارت و احداث مغازه و ابنیه جدیده در ملک صغیره شده، ده سال به این منوال اصرار دقت نموده تا یک هزار تومان دارائیت صغیره را به قیمت پنج شش هزار تومان رسانیده؛ آیا شرعاً به مشهدی اکبر می رسد که از صغیره مزبوره - که حالا کبیر شده - اجرت سالیانه مطالبه نماید؟ و در صورت حق داشتن اجرت، آیا تعیین اجرت المثل - با رعایت انصاف - به عهده خود قیّم است و یا این که عدول المؤمنین باید تعیین نمایند؟ استدعا آن که جواب مرقوم شود.

(ج)- در صورتیکه قصد تبرّع نداشته، عملش بیاجرت نیست، لکن احوط استحقاق اقل الامرین است، ازاجرت المثل و از مخارج خودش و تعیین اجرت المثل راجع به خبره است و چون مفروض این است که صغیره کبیره شده است، بهتر این است که به مصالحه و تراضی بگذرانند، والله العالم.

2- (س) دو فقره ملک ثلث قرار داده شده؛ قبل از انقضاء مدت و رسیدن آن مدت، می توانند آن دو فقره ملک ثلث را بفروشند یا خیر؟ و درصورت فروش، آن بیع صحیح است یا باطل؟

(ج)- بسم اللّه، و له الحمد، در صورتی که وصیت موصی نسبت به منافع چند سال آن دو فقره ملک باشد، ظاهراً در این فرض فروش قبل از انقضاء مسلوب المنفعه جایز است؛ و اما اگر ملک را ثلث خودش قرار داده باشد با چند سال و بعد از انقضاء مدت، رقبه را وصیت کرده باشد که بدهند به ورثه حین الانقضاء، در این فرض فروش مشکل است.

3- (س) وصی نمودن ولی موثق را برای صغیر جائز است؟

(ج)- بلی جائز است.

(س) زید به اولاد خود می نویسد که از منافع قریه فلان مبلغ معین - همه ساله علی نحوالاستمرار - به عمرو و اولاد عمرو - خلفاً عن سلف بدهند. آیا عنوان کذائی داخل موضوع وصیت است یا نه؟ و بر فرض دخول در موضوع وصیت، حق موصی لهم به رقبه ی ملک علاقه می گیرد؟ و یا بر ذمه مالکین تعلق می گیرد؟

(ج)- در صورتی که آن صرف تحریر نبوده باشد و به قرینه خارجه و داخله کاشف از انشاء بوده باشد، ظاهراً داخل در موضوع وصیت است، و بالنسبه به حال حیات وکاله میباشد، و به قدر ثلث از ترکه بعد از فوت منافع حق موصی لهم میشود، نه از عین قریه مرقومه، ولی باید حق موصی لهم از عین مرقومه استیفاء شود و برای استیفاء منافع، عین باقی گذارده میشود.

2- (س) دکّانی است زیدی از ثلث خود معین نموده که مال الاجاره آن را وصی او به مصارف خیریه معیّنه برساند، و حالیّه آن دکان را که خراب نموده اند، یک زرع یا کمتر از آن باقی است و مسلم است صدتومان مخارج لازم دارد تا به دستوری که داده شده است، درست شود و وجهی هم در محل نیست، و بر فرض استقراض صد تومان، لااقل مال الاجاره آن را بیست و پنج تومان در هر سالی می خواهند و دکان پس از درست شدن، سالی ده تومان لعلّ کرایه نمایند، حال آیا حضرتعالی فروش آن را جایز می دانید یا خیر که وجه او به مصارفی که موصی معین نموده برسانند؟

(ج)- در صورت مفروضه، اگر ممکن بشود عوض آن زمین، هر قدر بشود دکّانی که از منافع آن به قدر الامکان مصارف مزبوره را انجام بدهند، ولو یک دانگ یا بیشتر و کمتر، بعید نیست جایز باشد بیع آن، هرگاه اقرب از این به غرض موصی ممکن نشود، والله العالم.

1- (س) وصی هرگاه واگذار کند بعض املاک موصی را بر ورثه به عوض ارث، و ایشان قبول کنند، ولو این که ندانند به مقدار حق الارث ایشان می باشد یا نه، بر فرض رضایت صحیح است یا نه؟

(ج)- هرگاه با احتمال دادن وارث که ارث او بیشتر است از قیمت آن ملک رضا دارد، صحیح است.

2- (س) ردّ وصیت بعد از وفات موصی، در صورتی که بر وجه کلی در زمان حیات موصی ذکر نموده که من وصیت احدی را قبول نمی کنم، جائز است یا نه؟ و بر فرض عدم جواز، هرگاه رد نمود، آیا ضامن ثلث و آن چه می باید عمل شود می باشد یا نه؟

(ج)- ردّ وصیت بعد از فوت جایز نیست و اگر ردّ کرد، ضامن ثلث نیست و فائده داشتن ردّ برای وصی به نحو کلی محل اشکال است.

3- (س) صلح مریض در مرض موت، دارائی خود را به کسی به شروطی بدون امضاء ورثه صحیح است و عمل به آن لازم است یا خیر؟

(ج)- در صورت اجتماع شرائط دیگر، صلح مزبورصحیح و عمل به آن لازم است.

(س) زید در مرض موت وصیت می نماید و زیاده از ثلث مال برای خود مصارف معین می نماید و جمعی را زمان وصیت حاضر می نماید و کبار از ورثه را نیز در آن مجلس خواسته که امضاء مازاد را بنمایند؛ کبار هم حاضر و از راه حیا امضاء نموده، بعد از ختم مجلس اظهار می دارند که ما این مازاد را که پدرمان وصیّت کرده قبول نداریم. آیا چنین امضاء صحیح است یا حق نکول از برای کبار از ورثه هست؟ و دیگر آن که امضاء ورثه باید بعد از فوت موصی باشد یا در زمان حیات هم صحیح است و حق آن ها ساقط است؟

(ج)- بسم الله الرحمن الرحیم، در امضاء ورثه ظاهراً فرقی بین قبل الموت و بعدالموت نیست و صرف حیا، مانع از نفوذ امضاء نیست، مگر اینکه مدعی عدم قصد باشند، محتاج به ترافع و اثبات است، الاحقر عبدالکریم الحائری.

2- (س) هرگاه شخص در حال مرض موت به کسی ببخشد یا بفروشد، چه صورت دارد؟ منجّزات مریض از اصل ممضی است یا از ثلث؟ بیّنوا مأجورین.

(ج)- بسم الله الرحمن الرحیم، منجّزات مریض از اصل است، علی الظّاهر.

3- (س) آیا جائز است وصیّت نمودن به نقل جنازه به یکی از مشاهد مشرفه یا نه؟

(ج)- عیب ندارد، انشاءالله.

4- (س) زیدی دو زوجه داشت و از هر دو هم اولاد دارد و وصیّت نمود قدری مال معین مال اولاد این زوجه باشد و مابقی مال اولاد آن زوجه باشد و زید خودش مرحوم شد؛ آیا این اولاد که از برای او مال معین وصیت شده بود، در آن مال مابقی پدر می تواند ارث ببرد یا نه؟

(ج)- بسم الله الرحمن الرحیم، وصیت در زاید بر ثلث بدون اجازه ورثه نافذ نیست، پس در فرض سئوال اگر امضاء نشد، باید هر کس را که اول ذکر کرده است مقدم داشت، اگر چیزی از ثلث مانده، به دوّمی بدهند و علاوه بر ثلث علی ما فرض الله بین الورثه قسمت میشود، والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری.

1- (س) چه می فرمائید، زیدی وصیت نموده به ورثه خود سالی ده روز در خانه معین روضه خوانی نمایند، ورثه از آن شهر قطع علاقه نمودند و آمدند به شهر دیگر، حتی خانه مزبور را فروختند، و رفتن به شهر اول - برای روضه خوانی - صعوبت دارد، از جهت رفتن و جمع کردن اسباب در آن شهر، و آن ده روز روضه خوانی را در شهری که مستقیم است می تواند بخواند یا خیر؟ یا آن که در شهر اول است به مشتری اظهار نکردند باید سالی ده روز روضه خوانی شود در این خانه، و فعلاً می تواند مشتری را مجبور کنند روضه خوانی در آن خانه نمایند یا خیر؟ و بیع نسبت به تمام خانه یا به این ده روز صحیح است یا نه؟

(ج)- ظاهر این است که بیع خانه اشکالی ندارد و هرگاه ممکن بشود به نحوی راضی کنند مشتری را که سالی ده یوم روضه را درآن خانه بخوانند، فهو، و الّا در هرکجا که هستند بخوانند، ع. ره.

2- (س) هرگاه زیدی وصیت نماید مثلاً تا مدت بیست سال وارث او مبلغی به همشیره زید مزبور بدهند و همشیره او در بین این مدت بیست سال - فرضاً بعد از انفضاء پنج سال - فوت شود، آیا این مبلغ مزبور تا مدت منقضی شود به وارث موصی لها می رسد یا خیر؟ و ثانیاً هرگاه موصی لها حق مزبور را به غیر یا اولاد خودش مصالحه نماید و پیش ازانقضاء وقت مزبور متصالح مالک می شود و حق مطالبه دارد یا خیر؟

(ج)- ظاهراً این است بعد از موصی لها، موصی به منتقل به وارث او میشود و هرگاه صلحاً و غیره از عقود به دیگری منتقل کرده باشد، صحیح است.

1- (س) حجه الاسلاما! ملاذ الاناما! ادام الله بقائکم، زیدی وصیّت کرده و حقیر را که محمد ابراهیم بزّاز سیرجانی ام ناظر قرار داده و پسر بزرگ خود را وصی و ثلث هم برای خود تعیین کرده، می خواهم استیجار صوم و صلوه برای موصی بنمایم، وصی اقدام نمی کند و تأخیر می اندازد؛ غرضش عمل ننمودن است، می توانم عمل به وصیت زید بنمایم و یا آن که محتاج به امضاء حکومت شرع است، و اگر محتاج به امضاء است، اجازه فرمائید و اگر حق ندارم، باز جایز است که اعتراض کنم هرچه می خواهد بکند یا مسئول عندالله می باشم اگر تعقیب نکنم که عمل به وصیت شود؟

مسئله ثانیه؛ پس از تعیین حقیر را برای نظارت، موصی حقی برای من ننموده و گرفتاری زیاد از این جهت به هم زده برای رتق و فتق امور مرجوعه به موصی؛ در این صورت جایز است از مالیه موصی برداشته خرج معاش خود کنم یا جائز نیست؟ و بر فرض جواز، اذن از حکومه شرعی لازم است یا خیر؟ و بر فرض لزوم، استدعا آن است که اجازه فرمائید، و میزان برداشتن برای حقوق خود را مرقوم فرمائید.

مسئله ثالثه؛ همین زید و موصی، دکّانی داشته و ثلث خود قرار داده و شرط شده که همه ساله وصی که پسر او است، منافع آن را صرف تعزیه داری و اطعام و افطار صائمین بنماید به نظارت چاکر، و وصی دراین موضوع که صرف در محل خود باشد، کوتاهی و تقصیر مینماید، می توانم جلوگیری نمایم و او را منع کنم؟ و اگر به مسامحه بگذرانم، مسئول نیستم؟ و می توانم به اطلاع جمعی از عدول مؤمنین تصرف کنم در دکّان مزبور و به مصرف مقرّر برسانم یا خیر؟

مسئله رابعه؛ موصی مبلغی از شخصی طلبکار بوده، بعد از فوتش از بدهکار مطالبه شده؛ نظر به اینکه طرف روی بافلاس گذارده بود از خوف این که مبادا طلب صغار از بین برود، تنخواه علاوه از قیمت عادله روز موعد از او برداشته شده، آیا ضرر آن تنخواه را که حقیر فروختم، در این صورت بر ورثه موصی است یا به عهده حقیر که ناظر بوده ام و فروختم؟

مسئله خامسه؛ در مدّت نظارت حقیر، هر معامله که به جهت صغار نموده، هر نفع و ضرری که وارد آمده، راجع به ورثه موصی است یا اگر ضرر شده، حقیرضامنم؟ و اگر فائده عائد شده، راجع به ورثه است؟ عندالله مرقوم فرمائید تا عمل شود.

(ج)- بسم الله الرحمن الرحیم، ناظر حق مداخله در عمل ندارد، ولو وصی کوتاهی بنماید باید رفع امر را به حاکم شرع نماید، و حاکم او را اجبار بر عمل نماید و هرگاه اجبار هم ممکن نشد، حاکم شرع باید کسی را به جای وصی تعیین نماید که او عمل کند، به ناظر نمیشود اذن بدهند عمل کند، عمل کننده وصی است یا کسیکه در صورت امتناع از اجبار، حاکم شرع معین نماید، ناظر وظیفه اش مراقبت وصی است و هرگاه کوتاهی کرد از عمل، باید به حاکم شرع اطلاع بدهد، بلی هرگاه ناظر در عمل به نظارت و وظیفه شرعیه خودش، عرفاً اجرتی برای عمل او باشد، چون موصی چیزی معین نکرده، در صورتیکه عرفاً برای کسی که کاریکه شرعاً حق اوست اجرتی باشد، در این صورت احتیاط این است که اقل الامرین از اجرت المثل و مخارج متعارف خودش را بیشتر بر ندارد و ناظر کاریکه شرعاً وظیفه او نیست از قبیل فروش و خرید و وصول طلب اگر ضرر وارد نماید، ضامن است، والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری.

1- (س) به شرف عرض حضرت مستطاب آیه الله می رساند چه می فرمائید در این مسئله شرعیه که زید به عمرو اظهار می کند که من می خواهم وصیتی بنمایم و شما را وصی نمایم که فلان و فلان امر را انجام دهی؛ عمرو گفت: مرا وصی نکن و هرگاه مرا وصی نمائی، قبول نخواهم کرد، زید باز در وصیت نامه خودش عمرو را وصّی قرار داده، بعد از فوت زید، عمرو می تواند رد کند و قبول نکند یا خیر؟

عرض دیگر، سه روز قبل از فوت زید، عمرو فهمید که او را وصّی قرار داده، عمرو به عمال شرع اظهار کرد که من قبول وصایت نمی کنم و از عهده من خارج است، جواب فرمودند: حالا فائده ندارد چون که در حال اغماء است.

(ج)- بسم الله شانه، در مفروض سئوال، لزوم عمل بر طبق وصیت بر عمرو، محلّ تأمل است، اگرچه احوط است با استیذان از حاکم شرع، والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری.

2- (س) به شرف عرض حضرت مستطاب آیه الله می رساند چه می فرمائید در این مسئله شرعیه که زید عمرو را قیّم بر صغیر خود قرار داده بعد از فوت زید، عمرو می تواند خودش را از قیمومیت عزل کند و استعفاء بدهد یا خیر؟ آن چه حکم شرعی آن است مرقوم فرمائید.

(ج)- ظاهراً نتواند استعفاء بدهد، والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری.

1- (س) زیدی قسمتی از املاک خود را که در زمان حیوه ثلث خود قرارداده و از دارائی خودش موضوع نموده، همان ثلث را موقتاً حبس می کند و در وصیت نامچه خود اولاد ذکور خود را اوصیاء خود قرار می دهد و مصارفی از عایدات ملک مزبور خواستار می شود که عین عبارت وصیت نامچه از این قرار است: «از منافع قریه که در شهر فلان واقع است آن چه در هر سال عاید شود و موافق مبلغ ذیل را باید در مصارف مقرره در اوراق و صفحات بعد معمول داشته، اضافه مازاد آن چه بشود راجع به اوصیاء متصدی محل مرقوم که در صفحه قبل معین شده می باشد، بعد از انقضاء مدت حبس، ملک طلق وارث زمان ارتحال است، به ملکیت عمل نمایند». با ملاحظه مضامین مندرجه فوق متمنی است جواب یک یک از مسائل معروضه ذیل را تصریحاً مرقوم و به خاتم مبارک مزین فرمائید:

اولاً یک نفر اوصیاء اربعه - به سببی از اسباب و موجبات شرع مقدس به واسطه فوت یا غیره - از تصدی ملک مزبوره منفصل شود، آیا - چون ضمیمه دیگری به اوصیاء ثلثه لازم است، از طرف حاکم شرع و یا سایر اوصیاء که حاضر و متصدی هستند، می توانند بدون ضم ضمیمه از طرف حاکم شرع -متصدی ملک مرقوم شوند؟

ثانیاً در صورت انفعال یکی از اوصیاء به واسطه فوت و غیره، مازاد از عایدات ملک مزبور پس از وضع مخارجاتی که موصی خواستار شده، با صریح عبارت وصیت نامچه که بنویسد: مازاد از عایدات ملک راجع به اوصیاء متصدی ملک مزبور می باشد، به که راجع است؟ آیا بعد از فوت و انفصال می تواند از حصّه مازاد خود استفاضه نماید یا خیر؟ به عبارت اخری اولاد شخص متوفی می تواند به عنوان وراثت از سهمی مازاد ملک مزبور استفاده نمایند یا خیر؟ به علاوه در صورتی که از طرف حاکم شرع شخص ضمیمه شود، می تواند این شخص به عنوان ضم از مازاد ملک مزبور استفاده نماید چون متصدی است یا نه؟

ثالثاً در صورتی که یکی از اوصیاء اربعه - در زمان حیوه خود - حصّه مازاد ملک مرقوم را به غیر انتقال بدهند و بعد فوت نمایند، آیا این انتقال بعد از فوتش محکوم به صحت است یا بطلان؟ و تأثیر انتقال حین الفوت از بین می رود و کلیه مازاد راجع به اوصیاء متصدّی وقت خواهد بود یا خیر؟

رابعاً هرگاه یکی از اوصیاء جلاء وطن نماید، قائم مقام او - به اذن و اجازه شخص وصی غائب - می تواند با متصدّیان دیگر شرکت در تصدی نماید یا خیر؟ در صورتی که بتواند با سایر متصدّیان شرکت نماید، از مازاد ملک مزبور حق استفاده دارد یا خیر؟

(ج1)- اگر قرینه از خارج نباشد بر استقلال هر یک، در صورت انفصال، یکی ضم ضمیمه حاکم مینماید.

(ج2)- ظاهر این است که مازاد مال اوصیاء متصدی است، به ورثه متوفی دخلی ندارد، پس حصّه شخصی که منفصل شده یا مال اوصیاء ثلثه است، در صورتی که استقلال فهمیده شود یا مال ضمیمه است، در صورتی که حاکم ضم کرده باشد.

(ج3)- اگر منافع انتقال داده و موجود بوده، این انتقال صحیح است، و اگر منافع آینده که موجود نبوده، انتقال داده، صحیح نیست.

(ج4)- اگر مباشرت شرط نشده باشد، وصی میتواند وکیل بگیرد و حق العمل به وکیل بدهد و حصه مال خود وصی است و اگر مباشرت شرط شده، نمیتواند وکیل بگیرد، خودش باید عمل نماید، والله العالم.

1- (س) علماء امامیه - کثرالله امثالهم - چه می فرمائید دراین مسئله شرعیه: مثلاً شخص وصیت کرده است و ثلث مال خود را به خودش معین نموده است و باقی را به کس دیگر انتقال نموده است و در ضمن ثلث حج بلد معیّن نموده است و به خود وصی - به اقرار سابق موصی - ثابت است که به کس دیگر مقروض است و الان باقی است و ردّ ننموده است، آیا در این صورت می توان که وصی حج میقات بگیرد و باقی را به قرض موصی بدهد یا آن که حج بلد واجب است؟

(ج)- بسم الله الرحمن الرحیم، در فرض مزبور، تمام مال او منحصر است به ثلثی که تعیین کرده، چون باقی را انتقال به غیر نموده، پس اگر دین ثابت دارد، از همین که اصل مال او است باید بدهند و چنانچه ثلث این مال وافی شود، برای حج بلدی، از او بدهند و هرگاه وافی نشود، اقتصار میشود به حج میقاتی، والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری، محل مهر مبارک.

(س) موصی - در ضمن عقد صلح - اولاد خود را ملتزم نموده به مصارف معیّنه از اموال خودشان، من جملتها نوشته به همین عبارت ذیل: سی و پنج تومان به ارحام فقیر - بدون تعیین اسم و سهم آن ها - قرینه خارجیّه هم  نیست، جز این که در زمان حیوتش به دو سه نفر از آن ها گاهی جزئی وجه یا جنس می داده، فعلاً تعیین و استقصاء و احصاء آن ها خیلی مشکل است، بعض از آن ها هم صغیرند از طبقات مؤخره، آیا ملتزمین می توانند وجه مرقوم را به همان دو سه نفر معهود بدهند یا این که باید به تمام ارحام فقیرش تسهیم کنند؟ به هر تقدیر آیا بالسوّیه باید تقسیم شود بین آن ها یا به اختلاف هم مکفی و مبرء است؟

(ج)- برحسب ظاهر عبارت مذکوره، وجه مزبور باید به ارحام فقیر برسد و دادن به تمام آنها لازم نیست، و لازم نیست بالسویه تقسیم شود بلکه به هر نحو به آنها برسد کافی است.

2- (س) عرض می شود که سه نفر برادر جمع المال بودند و قبل از تقسیم مال، دو نفر از ایشان فوت شدند و بعد از چند سال دیگر برادر ثالث هم - قبل از ادای سهم دو برادر اول به ورّاث ایشان - مرحوم شد، و بعد از موت برادر ثالث بدون اطلاع ورثه، دو برادر اول یک قطعه ملکی را معین نمود و وصیت کرد که به مصرف عزاداری خود، صوم و صلوه خود و دو برادرش خرج کنند، آیا چنین وصیتی صحیح است یا خیر؟

(ج)- در مفروض سئوال که فرض شده وصیت قبل از تقسیم بوده، ظاهراً وصیت - نسبت به حصّه غیر از موصی - باطل است و نسبت به آن مقدار از خانه که سهم موصی است، وصیت صحیح است و در صورتی که زائد بر ثلث موصی نباشد، نافذ است و در زائد، محتاج به امضاء ورثه موصی است.

1- (س) اگر شخصی لفظیّاً یا به موصی له وصیت کند که زوجه من از مالیه من به قدر صداقش برده است یا تلف کرده است، و حال آن که صداق زوجه او عین و بر جا است، تکلیف موصی له - بعد از موصی نسبت به این وصیت - چیست؟

(ج)-بسم الله الرحمن الرحیم، اگر صداقیّه زوجه معلوم باشد، شرعاً این اظهار موصی اثری ندارد، مگر آنکه ورثه اثبات نمایند عدم استحقاق زوجه را، والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری.

2- (س) زیدی وفات نموده و به عمروی گفته که پسر عم صاحب اختیار است در امورات من، پسر عمّش هم غایب بوده، یعنی در آن مجلس حاضر نبوده، آیا این کلام وصیت است یا خیر؟ و دیگر آن که پسرعمّ حیّ بعد از شنیدن این کلام بعد از فوت ابن عمّش - ردّ کرده این وصیتی را که به لفظ مذکور نموده، آیا ردّش جایز است یا خیر؟ و بر فرض جواز، دوباره می تواند قبول کند یا خیر؟ و دیگر آن که آیا ثلث مایملک المتوفی متوفی است یا نه؟ و بر فرض این که ثلث حق میّت باشد، در مصرف صرف بشود؟

(ج)- بلی این کلام ظاهر در وصیت است، لکن دلالت بر اینکه ثلث صرف شود ندارد، همین قدر دلالت دارد که آنچه در آن ولایت متعارف است، نوعاً در باب تجهیز و مجالس فاتحه اموات، آن وصی انجام دهد؛ و اما در باب ردّ، احوط این است که همین پسر عم - به اذن حاکم شرع - امور متعارفه را انجام دهد، والله العالم.

1- (س) قربانت شوم، حضور مبارک عرض شد شخصی مستطیع بوده، فوت شده و وصیت هم نکرده، بعضی از ورّاث حاضرند به استیجار و بعضی مانعند از این که از اصل مال برداشته شود برای استیجار حج فرمودید احدی از ورثه نمی توانند تصرف در متروکه او بنمایند تا استیجار حج میقاتی کنند، نیز بفرمائید کسانی که از ورثه حاضرند به استیجار حج، آن مبلغی که مکفی به استیجار حج میقاتی است از مالیه خود جائی گذارند تا کسی که محل اطمینان است پیدا شود، هرچند از این مقدمه چند سال بگذرد اشکالی بر آنها هست با سعی و کوشش آن ها در استیجار حج میقاتی؟ و در این صورت تصرف آن ها در سهمی خود از متروکه جایز است یا خیر؟ و آن هائی که از ورثه چیزی حاضر نشدند برای استیجار حج میقاتی، آیا مشغول الذمه کسانی که حاضر به استیجار حج شدند هستند؟ مستدعی است جواب این مسئله را وضوحاً و مشروحاً مرقوم فرمائید.

(ج)- بسم الله الرحمن الرحیم، در فرض سئوال تا حج به عمل نیاید، تصرف در متروکات مشکل است، و بعد از به عمل آوردن حج، ذمه دیگران مشغول نیست، والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری.

(س) هرگاه کسی مصالحه کند املاکی را به شخصی، و ضمن المصالحه شرط کند که بعد از فوتش مدت بیست سال مثلاً نماز و روزه از شخص متدیّنی برایش از مال خود استیجار کند، یا آن که وصیت کند به او که بعد از فوتم نماز و روزه از شخص متدیّنی استیجار کن که به نیابت من، آن شخص به جا آورد، آیا آن شخص می تواند خودش بعد از فوت او نماز و روزه به نیابت آن میت به عمل آورد و استیجار از غیری نکند یا آن که روزه را خودش بگیرد و نماز را استیجارکند یا خیر؟

(ج)- ظاهراً هر دو را بتواند خود به جای آورد، اگر اماره در بین نباشد که موصی مقصودش غیروصیّ بوده، هرچند بهتر ترک آن است، والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری.

2- (س) هل یجوز نقل الجنایز الی المشاهد المشرفه ام لا و علی فرض الجواز لابد من وصیه المیت بذلک ام یجوز مطلقا؟

(ج)- الاحوط الترک مع عدم الوصیه و استلزام النقل هتک احترام المیت.(1)

3- (س) هرگاه زید وصیت کند و تعیین وصی نماید به این نحو که عمرو و بکر وصی من هستند آیا مقتضای آن تشریک در وصیت است که باید هر دو معاً امر را انجام دهند یا هر کدام حق استقلال دارد؟

(ج)- ظاهر عدم استقلال هر یک است(2)

4- (س) بر فرض لزوم معیت اگر یکی از آن دو کاری را انجام دهد بعد به آن دیگری خبر از کرده خود بدهد و او را ضی شود آیا این عمل عمل به معیت و تشریک حساب می شود یا نه؟

 (ج)- ظاهر امضاء دیگری مجزی است.(3)

1- [1] . نسخه خطی «گ»، ص 27.

2- [2] . نسخه خطی «گ»، ص 30.

3- [3] . نسخه خطی «گ»، ص 30.

 

1- (س) زید وصیتی نموده و به ازاء ثلثیه خود املاکی را تا مدت سی سال حبس که در مدت مرقومه سال به سال منافع املاک مسطوره را به مصارفی از اعمال خیریه و مبرات معینه برسانند و چهار نفر از اولاد ذکور خود را وصی و آقائی را ناظر قرار داده و معین نموده و در ورقه وصیت نامه این عبارت مسطوره است که بعد از سی سال عین املاک بین اولاد ذکور علی السویه تقسیم شود و فعلاً مدت منقضی و سی سال تمام شده و سه نفرا ز اوصیاء اربعه که تماماً اولاد ذکور موصی بودند در بین مدت مرقومه فوت و یک نفر از اوصیاء باقی است آیا املاک ثلثیه محبوسه در مدت مسطوره تماماً راجع به آن یک نفر وصی باقی مانده است و ورثه آن سه نفر دیگر حقی ندارند یا اینکه رأی مبارک تشریک است.(1)

(ج)- جواب در کتاب خطی نیست.

2- (س) صیغه به فارسی در متعه چه صورت دارد؟ بر فرض جواز و عدم جواز یک نفر می تواند هم قبول و ایجاب یعنی وکیل شود بخواند یا خیر؟

(ج)- عربیت ایجاب و قبول و کذا تعدد موجبی و قابل احوط است.(2)

(س) حجهالاسلاما و ملجأ الاناما مروج الاحکاما زنی در خانه مال موروثی و متصرفی دارد از قبیل وجه نقد و ملک و عمارت و اثاث البیت و غیرها و این زن وصیت می کند که وصی او بعد از فوت او بعض این مال را به  مصارف معلومه برساند و بقیه مال را به اطلاع و تصدیق شوهرش از روی صورت مفصلاً معلوم می نماید و شوهرش هم وصیت نامه و صورت باقی مال را مهر و امضاء می نماید آیا امضاء شوهر این زن وصیت نامه و صورت باقی مال را دلیل است بر مالک بودن زن این مال را یا دلیل نیستند مستدعی است جواب مسئله را مرقوم و مزین فرمایید.

1- [1] . نسخه خطی «گ»، ص 61.

2- [2] . نسخه خطی «گ»، ص 81 (شبیه این سوال در صفحه 55 گذشت).

 

(ج)- بسم الله الرحمن الرحیم ظاهراً امضاء شوهر تصدیق به مالکیت زوجه است علاوه بر فرضی که شده که اموال در تصرف زوجه بوده والله العالم حرره الاحقر عبدالکریم الحائری(1)

2- (س) شخص وصی به جهت خود معین کرده و حجی هم وصیت کرده که همین وصی به عمل آورد ورّاث که مال در تصرف ایشان است یقین دارند که اگر مال را به تصرف وصی بدهند به مکه نخواهد رفت و چون فقیر است بعد از تفریط کردن مال دوباره پس گرفتن ممکن نیست آیا مال را به تصرف همین وصی بدهند یا خیر و اگر بخواهند اجیر دیگر بگیرند اذن حاکم شرع لازم است یا خیر؟

(ج)- ورّاث نمی توانند اجیر بگیرد منتهای امر این است که در مفروض سوال رجوع به حاکم شرعی شود و الله الهادی.(2)

1- [1] . نسخه خطی «گ»، ص 82.

2- [2] . نسخه خطی «گ»، ص 98.

 

1- (س) شخصی در زمانی که اجرت متعارفی صوم و صلوه سالی بیست و پنج قران بوده باشد وصیت می کند که مثلاً ده سال صوم و صلوه برای او استیجار کنند به همان اجرت بعد از فوت او اجرت متعارفی یکسال صوم و صلوه ده تومان می شود تکلیف وصی چیست و گاه باشد مالی را که وصیت کرده وفای به اجرت حالیه نکنند؟

 (ج)- هرگاه اشتغال ذمه موصی به آن مقدار صوم و صلوه ثابت باشد شرعاً اگر چه به اقرار صریح خود موصی یا ظاهر عبارت وصیتی باشد باید تمام استیجار شود ولو از اصل مال و همچنین هرگاه ثلث وافی باشد ولو اشتغال ثابت نشود به نحو مزبور بلکه ولو معلوم باشد که از باب احتیاط کرده بلی در فرض عدم ثبوت اشتغال هرگاه معلوم باشد که غرض موصی صرف این مقدار مال بوده در عبارت نه تحصیل این مقدار عبادت علی کل حال نباید زیاده بر آن مال صرف شود والله العالم.(1)

2- (س) موصی نفی طلب زید را می نماید بفرمایید وصی از روی نوشته جات دفاتر می تواند به علم خودش عمل نماید یا خیر؟

(ج)- جواب ندارد.

(س) چند نفر طلب کار معین دارد و وصیت به عبادت و وجوهات نموده و شخصی هم ادعای طلب می نماید تا ثبوت شخص مدعی نشده وصی می تواند ترکه موصی را به طلب کار معین بدهد یا خیر و در صورت قروض سهمین حج و وصیت به عبادت و وجوهات و عدم کفایت ترکه تکلیف را معلوم فرمایید.

1- [1] . نسخه خطی «گ»، ص 165.

 

(ج)- در مفروض سوال هرگاه ورثه مدعی نمی شود و نزاع نمی کنند از ترکه دین را دائن را می دهد و از جمله دیون خمس و زکات و مظالم و حج هرگاه وصیت نموده باشد و صوم و صلاه هرگاه وصیت کرده احوط این است که در عداد دیون افتاده شود و هرگاه کافی نباشد توزیع شود بر اهم بر حسب نسبت و هم چنین است حکم در صورتی که طلب کار بر حسب قانون شرع که مقرر است در دعوی بر میت ثابت نماید و هرگاه ثابت نشد و ورثه هم در دیون نیست که وصی علم دارد مزاحمت دارند وصی نسبت به ثلثی که به دست او می آید به تمام دیون که ذکر شد حسب نسبت توزیع نماید والله العالم.(1)

1- [1] . نسخه خطی «گ»، ص 199.

Share