معنی لباس در مراتب مختلف وجود

پس فلسفة ماندن روی زمین را برای ما روشن فرمود که از خود شما شروع شد، و در آیه بعد می خواهد ما را هدایت کند که ای فرزندان آدم! در این زمین شرایط رفع و جبران آن عریانی را برای شما فراهم آوردیم و این شما و این دینی که به کمک آن بتوانید عریانی به جهت نزدیکی به شجره را جبران کنید و در زندگی زمینی بتوانید آن جنبه های شهوانی را بشناسید و از آن فاصله بگیرید. می فرماید:

«یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیکمْ لِبَاسًا یوَارِی سَوْءَاتِکمْ وَرِیشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذَلِک خَیرٌ ذَلِک مِنْ آیاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یذَّکرُونَ»[1]

علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» در شرح این آیه می فرمایند:

«یعنی ای فرزندان آدم! ما برای شما لباس آفریدیم تا زشتی های شما را بپوشاند و زینت شما باشد و لباس تقوی که لباس باطن است و انسان را از گناه که باعث رسوایی اوست، نجات می دهد، بهتر است. زیرا در باطنِ انسان معایبی است که آشکاری آنها رسوایی، و لباس آن، تقوی است و خدایی که انسان ها را هدایت کرده تا با لباس و آرایش خود، عیب های ظاهری خود را بپوشانند با آیات الهی از طریق پیامبر خواسته عیب های باطنی آنها هم ملبّس و پوشیده شود و آشکار نگردد».

خداوند می فرماید: در شرایطی بودی که سراسر پوشش بود و اصلاً عیبی برایت ظاهر نبود، ولی با نزدیکی به نهی خدا از آن شرایط خارج شدی و عیب هایت ظاهر شد و گرفتار زندگی زمینی شدی و حالا دو نوع عیب رو در روی تو قرار گرفت. یکی عیب های جسمی که در عالم جسم با آن روبه رو هستی که با هدایت فطری تو به سوی پوشاندن این عیوب، به کمک لباس، این عیب را پوشاندی، و عیب دوم هم به کمک هدایت توسط پیامبران، زمینه پوشاندنش برایت فراهم گشت. شرایطی برایتان در جسم و روح فراهم کردیم که زشتی های خود را بپوشانید، چه چیزی بهتر از شریعت، عیب های ما را می پوشاند؟ چون در آیه می فرماید: ما لباس نازل کردیم. مگر نگفت این آدم نظر کرد به شجره ممنوعه که عرض شد جنبة شهوانی زندگی بود، حالا چیزی را نازل کرد که ما را از نگاه به جنبه های شهوانی آزاد کند.

بعضی از انسان ها همه چیز را در عالم شهوات می بینند، حتی تمام مردان و زنان را، غذا هم که می خواهند بخورند جنبة شهوانی آن را می بینند. برای همین اگر بگویید بفرمایید نان و ماست بخورید، می گوید فایده ندارد. فایده ندارد، به این معنی نیست که انسان را سیر نمی کند و یا سالم نگه نمی دارد، بلکه فایده ندارد به این معنی است که شهوات و میل های مرا ارضاء نمی کند. مثل آدم هایی که جلسه ای را می روند تا سرگرم شوند، اگر در آن جلسه کم جُک گفته شود، می گویند سرگرممان نکرد. این ها زندگی را وارونه فهمیده اند، متوجه نیستند علت بیرون افتادن از آن بهشت همین نوع نگاه بود. حالا به جای این که در این دنیا نگاهشان را نسبت به زندگی عوض کنند، باز با همین نگاه که منجر به هبوطشان در این دنیا بود، زندگی را ادامه می دهند و در نتیجه دائم از راحتی ها به سوی سختی ها هبوط می کنند.

می گوید: ای بنی آدم! حالا که به زمین آمدید، من برایتان وسیله ای آوردم که به واسطة آن به زشتی هایتان نظر نکنید و زشتی ها نظرتان را جلب نکند. «لِبَاسًا یوَارِی سَوْءَاتِکمْ وَرِیشًا» زشتی های شما را می پوشاند و یک شخصیت پسندیدنی به شما می دهد. نمی دانم هنوز متوجه شده اید که جنبه هایی از معنویت در شما هست که خطر غفلت از آن را دارید، چنانچه مواظب باشیم تا جنبة معنوی ما مورد غفلت قرار نگیرد، از غذا صرفاً لذتش را نمی بینیم، بلکه خوردن و نتیجه اش را نیز در نظر داریم تا با رفع گرسنگی به اهداف معنوی خود مشغول شویم. اگر صرفاً لذت غذا را دیدید، به یک غذا و دو غذا بسنده نمی کنید، به دنیای لذت می روید و در نتیجه زشتی های پنهان آشکار می گردد و حرکات و سکناتی از ما ظاهر می شود که تصور آن را هم نمی توان کرد. اما کسی که قلبش را شریعت بگیرد اصلاً زندگی اش این طور نیست که عنان زندگی او به دست شهوات و امیال بیفتد.

مرحوم آیت الله  فاضل  تونی که استاد عرفانِ آیت الله  جوادی آملی«حفظه الله» بوده اند؛ می فرمایند: «من دو سال ماه رمضان، سحر و افطار نان و پیاز خوردم، غیر از دوشب که نان و ماست خوردم». فکر نکنید از آن وضع غصه می خورده است، مطمئن باشید غیر از همین نان و پیاز در ذهنشان نمی آمده تا طلب و تمنّای آن را بکنند. چون پردة شریعت غیر آنچه را خدا برای آن ها قرار داده است پوشانده و راه تغذیه از طریق نظر به جمال محبوب را برایشان باز کرده است.

می فرماید: ای انسان این شریعت دو کار با شما می کند؛ یکی این که زشتی های تو را می پوشاند «لِبَاسًا یوَارِی سَوْءَاتِکمْ»، دیگر این که یک جمال و زیبایی و شخصیتی پسندیدنی به شما می دهد «ریشاً» یعنی جمال. پرنده ها را دیده اید که پرهایشان دو کار می کند هم از سرما و گرما حفظشان می کند، و هم زیبایشان می کند. می گوید: شریعت با تو این کار را می کند. هم مانع حکومت زشتی های وجود انسان می شود، و هم جمال و زیبایی شخصیتی به او می دهد. و بعد می فرماید: «وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذَلِک خَیرٌ»[2] چون شریعت را برای زندگی خود پذیرفتید، و پوشش ظاهری خود را حفظ کردید، تازه به یک تقوایی می رسید که آن خیلی بهتر است و با تبعیت از آن یک شخصیت کنترل شده نصیب شما می شود و از آن حالتِ حکومت میل ها که در آن بهشت شما را لغزاند، نجات پیدا می کنید و دیگر دستگیره های شیطان را از حیات خود ریشه کن خواهید کرد و لذا هرچه بیشتر به دین نزدیک و نزدیک تر می شوید و در نتیجه هرچه بیشتر از زشتی های پنهان خود نجات می یابید.

اصل دین همان تقواست. می فرماید: لباس آوردیم که زشتی های شما را می پوشاند. شما دیده اید یک آدم همین که مسلمان است خیلی از زشتی ها را انجام نمی دهد. حالا اگر متقی شد خوب تر و کامل تر از زشتی ها حذر می کند. بعد می فرماید: «ذَلِک مِنْ آیاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یذَّکرُونَ» این که دین وسیله ای است تا زشتی های شما پنهان باشد، و این که دین آمده است تا شما را به جمال برساند، این خود از آیات الهی است. و اگر مردم متوجه چنین نکته ای بشوند، امکان دارد بیدار شوند یعنی «لَعَلَّهُمْ یذَّکرُونَ» شاید بیدار شوند که چه تأثیر عظیمی در دینداری نهفته است و در این راستا معنی خودشان را در این دنیا درست بفهمند و جایگاه و نقش تقوا را در زندگی شان درک کنند و از لباس تقوا که همان عنان گیری و کنترل هوس ها است به خوبی استفاده کنند. ببینند همان طور که این لباس عادی را برایشان تهیه دیدیم تا عیوب جسمانی خود را بپوشانند، در همین راستای عیب پوشی، دین برای آنها آوردیم که با تبعیت از دین و به دست آوردن ملکة تقوا، از عیوب باطنی خود آزاد شوند. جا دارد که در قسمت آخر آیه زیاد دقت بفرمایید که می فرماید: «ذَلِک مِنْ آیاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یذَّکرُونَ» و بفهمیم سنت عیب پوشی خداوند و آزاد کردن از عیب هایمان، یک سنت همه جانبه است و هرچه به دین خدا با تمام وجود نزدیک شویم بیشتر از این سنت عزیز بهره مند می گردیم همچنان که در طرف مقابل این قاعده هرچه به شجرة ممنوعه و عالم کثرت بیشتر نزدیک شویم بیشتر بی آبرو می گردیم. بعد می فرماید:

«یا بَنِی آدَمَ لاَ یفْتِنَنَّکمُ الشَّیطَانُ کمَا أَخْرَجَ أَبَوَیکم مِّنَ الْجَنَّةِ ینزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیرِیهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ یرَاکمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاء لِلَّذِینَ لاَ یؤْمِنُونَ».[3]

علامه طباطبایی(رحمة الله علیه) می فرمایند:

«یعنی ای فرزندان آدم: بدانید برای رفع معایب، لباس تقوا را که همان فطرت است به شما پوشاندیم، پس مواظب باشید این جامه خدادادی را شیطان با فریب بیرون نیاورد، همان طور که از تن پدر و مادرتان درآورد. کندن لباس برای نمایاندن عورت بود تا هر انسانی اگر فریب شیطان را نخورده و از لباس تقوایش به در نیامده، در بهشت سعادت بماند. شیطان و قبیله اش شما را از طریقی می بینند که شما آنها را نمی بینید و لذا راه نجات بسیار باریک است. و خداوند در ادامه آیه می فرماید: ما شیطان را اولیاء افراد بی ایمانِ به آیاتمان، که به پای خود به دنبال شیطان می روند، قرار دادیم و قدرت و ولایت شیطان در فریب دادن اوست و از طریق همین فریب ، کارهایش را می کند، البته اگر موفق به فریب شد».

پس در واقع خداوند در این آیه می فرماید: ای فرزندان آدم شما هم همان موقعیت را دارید و هم اکنون در معرض فریب شیطان هستید، همان طور که پدر و مادر شما در معرض فریب شیطان قرار گرفتند و از بهشت بیرون آمدند و از پوشش عیوبشان محروم شدند. پس معلوم است شیطان همواره با ما هست و دائم در حال فریب دادن ما است تا لباس دین را که نمایش پایداری بر فطرت است از ما در آورد. مثل همین آدم های غیر متدین که مزاحم حال دیگران اند، می بینید لباس شهوت به تنشان است و لباس دین را در آورده اند، این ها نمونه ای از کار شیطان اند.

چنانچه ملاحظه می کنید؛ آدم و حوا را با این که در بهشت هستند, به عنوان پدر ومادر ما مطرح می فرماید؛ در حالی که از نظر جسمی، آدم و حـوای روی زمیـنْ پدر و مادر جسـمی ما هستند. حال شاید می خواهند ما را متوجه آن اصلی از همه زنها و مردها کنند که اصل پدر و مادر اولیه ما هم بوده اند و به این اعتبار، پدر و مادر ما هم حساب می شوند. و یا مسئله نمایاندن باطن به ظاهر است که هرچه باطن ظهور بیشتری پیدا کند جنبه کثرت در آن شدیدتر می شود به طوری که آیه 1 سوره نساء مسئله نفس واحده را مطرح می کند که از آن نفس، زوجش را خارج کردند و بعد آن نفس واحده را در آیه 31 سوره بقره مطرح می نماید که همه اسماء  را به آن آموخته است که مسلّم این نفس واحده؛ یعنی آدم در این مقام، جامع همه زن ها و مردها می باشد حالا در یک مقام این نفس واحده ظهور بیشتر می کند و اولین مقام کثرت در آن ظاهر می شود که آن عبارتست از ظهور آدم و حوا که به این اعتبار در این حال پدر و مادر همه انسانها می شوند و از این نفس واحده که زوجش نیز از آن خلق شده، همه انسانها ریشه گرفتند و مرحله کثرت بعد از کثرت یا ظهور بعد از ظهور محقق شد و لذا آیه اول سوره نساء می فرماید: «یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکمُ الَّذِی خَلَقَکم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کثِیرًا وَنِسَاء...» یعنی ابتدا نفس واحدی بودید که حامل همه انسان ها می شد ولی به صورت وحدت، ولی همچنان سیر پیدا کرده و باطن آن نفس واحد به صورت کثرت در آمد که این نحوه از وجود را در اصطلاح فلسفه می گویند: «بسیطُ الحقیقةِ کلُّ الْاَشیاءِ و لَیسَ بِشَیءٍ مِنها» یعنی حقایق بسیط، همه اشیاء هستند ولی به صورت مجزا هیچ کدام از اشیاء نیستند. مثل نور بی رنگ که همه هفت نور هست ولی هیچ کدام از آنها به صورت مجزا در نور بی رنگ نیستند, پس حقیقت آدمیت یک حقیقت واحد است که همه آدمها هست ولی هیچ کدام از آن ها هم به طور مجزا نیست، ولی در مرحله ظهورِ بطون، اولین ظهور؛ ظهور آدم و حوّا است که این آدم و حوّا یک اصلی دارند که آن آدم است - همو که همه اسماء به او آموخته شده است- حال؛ آدم و حوا که در بهشت بودند، اصل وحقیقتِ آدم و حوّای زمینی هستند. و جسم ما از جسمِ آدم و حوّای زمینی است و حقیقت ما، همان آدم و حوای بهشتی است. آدم و حوّای زمینی اولین ظهور آدم و حوّای بهشتی است و می شود از یکی به دیگری منتقل شد، یعنی از آدم و حوّای زمینی به یک اعتبار به آدم و حوّای بهشتی منتقل شد و بر عکس.

 

[1] - سوره اعراف، آیه 26.

[2] - چنانچه ملاحظه می کنید قرآن می خواهد قدرت انتقالِ در رؤیت به ما بدهد به طوری که از لباس ظاهر به لباس تقوا منتقل شویم و تقوا را نیز یک لباس بدانیم که موجب پوشش زشتی های باطنی و عامل جمال باطن ما است. و از طرف دیگر همانطور که از لباس ظاهری به تقوا منتقل می شویم، از تقوا نیز یک نحوه پوشش کشف کنیم و آن را پوششی برتر ببینیم, واز طریق این قدرت انتقال, محسوس را وسیله توجه به حقیقت معقول قرار دهیم و حقایق معقول را در عالم محسوس از طریق مظاهر محسوس مربوط به آن بشناسیم.

[3] - سوره اعراف، آیه 27.

Share