چه چیز سرمایة ما می شود؟

 

در مورد این موضوع که آنچه را ما برای به دست آوردنش تلاش نکرده باشیم آن چیز سرمایة ما محسوب نمی شود و عملاً جزیی از شخصیت اصلی ما نیست. مثالی عرض می کنم: ملاحظه کنید الآن قلب ما در حال ضربان است، و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم این کار انجام می شود و تلاش ما برای به ضربان آوردن قلب هیچ نقشی ندارد، و به همین جهت هم این کار سرمایة ما محسوب نمی شود، و نمی توانیم بگوییم ما کسی هستیم که 50 سال است قلبمان 72 مرتبه در دقیقه  زده است و بخواهیم با گفتن این جمله امتیازی به خودمان بدهیم. چون 72 بار زدن قلب را ما کسب نکردیم، بلکه این را در نظام تکوینی خود داشتیم.

قرآن از زبان حضرت موسی و هارون«علیهماالسلام» می فرماید: آن دو برای معرفی پروردگارشان به فرعون گفتند: پروردگار ما همانی است که خلقت هرچیز را به او می دهد، سپس او را هدایت می کند «رَبُّنَاالَّذی اَعْطی کلَّ شَیئٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی»[1] بدین معنی که خداوند به هرکس یک خلقت اولیه می دهد، و سپس او را به آن مقصدی که برای او کمال حساب می شود، هدایت می کند، و راهی بالاتر از خلقت اولیه در مقابل او می گشاید و کمال شیئ آن وَجه بعد از خلقت آن است که خودش با هدایت الهی به دست آورد. به همین جهت به صرف زدن قلب؛ کمالی نصیب شما نمی شود، چون مربوط به خلقت اولیه شما است اما در دل خلقت اولیه می فرماید: «ثُمَّ هَدی» یعنی شرایطی فراهم می کند که چیزی به آن خلقت اولیه اضافه شود و یک کیفیت جدید حاصل شود، چیزی که آن چیز داشتنش برای آن انسان یا آن حیوان کمال است.

هدایت به معنی سوق دادن هرچیز به حالت کمالی آن است، حال اگر هدایت شرط کمال است باید مقابل آن هدایت به سوی کمال، وسوسة ماندن در وضع موجود در صحنه باشد، تا با کندن از آن حال قبلی و پشت کردن به وسوسة ماندن، کمالِ رسیدن به وضع مطلوب به دست آید و هدایت محقق شود. و آن هم کمال حقیقی و نه کمال قراردادی و اعتباری. آری قامتِ بسیار کوتاه ممکن است از جهت امور اجتماعی نقص باشد، ولی اولاً: نقصِ حقیقی نیست. ثانیاً: داشتن قد بلند به آن معنی کمال نیست که با به وجودآمدن آن نقص انسان برطرف شود. لازمة هدایت برای انسان این است که انسان کمالی را نداشته باشد و با شناخت صحیح آن و با تلاش خود، آن را به دست آورد. قد بلند را برای انسانی که بدون تلاش شخصی پیش آمده چگونه می توان کمال حقیقی محسوب کرد؟ هرچند ممکن است کمال بدن او باشد. حال بعد از این نکته إن شاء الله التفات دارید که اگر هدایت به عنوان کسب کمال نیاز هر انسانی است تا بتواند استعدادهای بالقوة خود را به بالفعل تبدیل کند، باید شیطان باشد که انصراف از هدایت را با وسوسه انجام دهد و انسان با ارادة خود و مقابله با آن وسوسه، به هدایت و کمال لازم دست یابد و آن هدایت و کمال سرمایة او محسوب شود و برای نفس او پایدار بماند. ولی اگر مانعی در مقابل این هدایت نبود، و خودبه خود عملی می شد، مثل زدن قلب یا بلندی قد، دیگر کمال حقیقی برای آن نفس محسوب نمی شد و سرمایة انسان به حساب نمی آمد.

آری! به فرمایش علامه«رحمة الله علیه» «نظام تکاملی بدون شیطان در واقع تحققش محال خواهد بود».

شاید بگویید چرا ما بررسی جایگاه وسوسة شیطان را با این دقت و عمقی که حضرت علامه«رحمة الله علیه» می فرماید لازم می دانیم؟ در جواب؛ به این نکته عنایت داشته باشید که خیلی فرق است بین کسی که جایگاه وسوسه های شیطانی را می شناسد و سعی دارد از آنها آزاد شود، و بین کسی که گرفتار وسوسه های شیطان است و تلاش می کند از آنها آزاد شود بدون آن که جایگاه آن ها را بشناسد. گاهی مردم اراده و عزمی ندارند که به هدایت های برتر الهی دست یابند، علتش آن است که خودشان را به حداقل معرفت قانع کرده اند، این ها انسان های بی دینی نیستند ممکن است به بیراهه هم نروند، ولی از این نکته نباید غفلت کرد که درست به اندازه ای که معرفت انسان نسبت به معادلات عالم وجود عمیق شود هدایت و شور رسیدن به مقصد در انسان عمیق می شود. امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: «لا خَیرَ فی مَنْ لا یتَفَقَّهُ مِنْ اَصْحابِنا» در اصحابی که در دین تعمّق و تفقّه ندارند خیری نیست. لذا اگر بتوانید این  نکات را عمیقاً برای خود حل کنید، به اندازة عمیق کردن معرفتتان، در تجزیه و تحلیل های دینی جلو می روید، و در نتیجه به همان اندازه از حجابِ جهل آزاد و به اهداف نورانی خود نزدیک می شوید. حجاب های شهوت و غضب و جهل، حجاب های بدی هستند، البته حجاب جهل بسیار بدتر است، جهلِ به معارفِ عمیق، ما را از سلوک به سوی درجات عمیق معنوی باز می دارد. اگر این مسائل برای انسان عمیقاً حل شود، انسان در سیر و سلوکش خیلی خوب جلو می رود.

 

[1] - سوره طه، آیه 50

Share