کتاب النکاح و الطلاق

کتاب النکاح و الطلاق

1 (س) زید عمروی را وکالت می دهد که زوجه اش را مطلّقه نماید به سه طلاق، و زید ابداً نمی داند که لازمه سه طلاق دو دفعه رجوع هم هست، و عمرو وکیل زوجه اش را سه طلاق می دهد و خود وکیل هم دو دفعه رجوع می کند، با وجود آن که وکالت در رجوع به خصوصه ندارد و زید هم حضور نداشته که رجوع کند، آیا وکالت در سه طلاق در این صورت مستلزم وکالت در رجوع هست یا خیر؟ و زوجه ی مطلّقه در این صورت بر زوج حرام است، حتی تنکح زوجاً غیره یا خیر؟ و وکیل هم چنان چه مقلد شخصی بوده که چنین زوجه را سه طلاق می داند، آیا در حق موکل ممضی است یا خیر؟

(ج) ظاهراً وکالت در سه طلاق مستلزم وکالت در رجوع هم هست و حرام است به زوج بیمحلّل، و تقلید وکیل هم ربطی به موکل ندارد، موکل خود باید به تکلیف عمل نماید، والله العالم.

(س) شخصی زنی را یک ساعت یا یک روز منقطعه کرد، پس از مدّت بی فاصله باز همان زن را یک ماهه منقطعه کرد، مدت تمام شد، پس از چند ماه آن زن اولادی فارغ شد، مرد اولاً به واسطه کمی مدت وضع حمل؛ ثانیاً به واسطه قرائن و شواهدی که در دست داشت؛ ثالثاً به واسطه عدم پاکدامنی آن زن، اولاد را از خودش نفی کرد، با این ترتیب که زن عقدی نبوده و منقطعه بوده، و حین وضع بلکه چند ماه قبل از وضع حمل؛ در فراش زید نبوده، آیا صرف نفی در این اولاد کافی است یا ترافع شرعی لازم دارد؟

(ج) هرگاه  ما بین خود و خدای خود  احتمال بدهد که ولد از او باشد، جایز نیست نفی آن با فرض فراش و دخول، هر چند متهمه باشد، ولی در ظاهر شرع هرگاه نفی کند، از روی جزم منتفی میشود و مثل زوجه دائمه محتاج به لعان نیست، والله العالم.

2 (س) وطی در دبر زن عقدی و متعه چه حائض و نفساء باشند و چه نباشند، چه راضی باشند چه مجبور، چه صورت دارد؟ تمام صور مفروضه جایز است یا بعض آن ها؟ بیان فرمائید.

(ج) در تمام صور بسیار کار قبیح است و بالخصوص در حال حیض.

3 (س) اگر زوج در عقد شرط عزل ننماید، آیا می تواند که عزل کند یا خیر؟

(ج) با رضایت زوجه بیاشکال است، ولی با عدم رضایت یا عدم اشتراط، اگر چه جواز خالی از وجه نیست، لکن مراعات احتیاط اولی است و ترک نشود.

(س) در واطی و موطوء که خواهر و مادرشان حرام است، آیا خواهر ابوینی حرام است یا امی فقط و یا ابی فقط؟ بر فرض حرمت مذکوره؛ دختران خواهر و ان نزل هم حرام است یا خیر؟ و چه قدر از و طی حرمت حاصل می کند؟ در صورت حرمت اگر موطوء خواهر واطی را بگیرد و واطی توبه کرده باشد و یا به عکس، و به واسطه بی آبرو نشدن واطی خود واطی نهی از منکر کرده باشد به موطوء، و موطوء گوش نکرده، خواهر واطی را گرفته باشد، آیا بعد از توبه باز شخص واطی مؤاخذه دنیوی و اخروی دارد یا خیر؟ جواب را مرقوم فرمائید.

(ج) مادر موطوء  و ان علت و دختر او و ان نزلت بر واطی حرام است و خواهر او بر واطی حرام است، و فرق بین ابوینی و ابی فقط و امی فقط نیست، و دختر خواهر موطوء بر واطی حرام نیست و بر موطوء گرفتن مادر و خواهر و دختر واطی حرام نیست، و حرمت حاصل میشود بایقاب بعض حشفه.

2 (س) معنی فارسی انکحت المرئه المعلومه الرّجل المعلوم علی الصّداق المعلوم را مرقوم فرمائید و مقصود در معنی علی است که به معنی مقابله است یا غیر؟ و یا آن که مافی الواقع هر طور است؟ و بعد از ترقیم معنی تحت لفظی آن حاصل معنی را و نتیجه که از ایجاد این کلام حاصل می شود، چه چیز است؟ مرقوم فرمائید.

(ج) یعنی به زنیّت دادم این مرئه معینه را از برای این مرد معین بر صداق معلوم، و اصل زنیت و زوجیّت یک مفهوم واضحی است، حتی در نزد غیر متشرّعه، منتهی شارع مقدّس به جهت حصول آن اسباب خاصه قرار داده است، گفتن زوجه یا وکیل او این لفظ یا مرادف آن را به قصد ایجاد مفهوم زوجیّت در خارج به حکایت عن معنی الماضی، و اما علی الصداق، معنی آن مقابله است یا به نحو اشتراط در ضمن عقد است یا غیر آن، ظاهراً قصد آن تفصیلاً لازم نباشد، قصد اجمالی یعنی علی ما فی الواقع به نحوی که مقصود شارع است، کافی است انشاءالله، والله العالم.

1 (س) ضعیفه مطلقه در بلا مانعیّت خود، تمسک دارد به یک ورقه طلاق نامه که ممهور است به مهر دو نفر شاهد که در نظر مجری صیغه طلاق عادلند و در نظر مجری صیغه نکاح ثانوی غیر عادل، چون مدرک الامانع بودن منحصر به همین ورقه است که مُدِلّ بر خرابی اصل اساس است، آیا تزویج ثانوی در نظر همین عالم، صحیح است یا خیر؟

(ج) اگر اصل طلاق ثابت است و مجری نکاح به هیچ یک از عدالت و فسق علم ندارد، میتواند اجراء صیغه نکاح کند، و اگر علم به فسق دارد، نمیتواند جاری کند، و اگر اصل طلاق هم ثابت نیست؛ به مجرد چنین ورقه نمیشود اکتفاء نمود، والله العالم.

2 (س) شخصی که جاهل مسائل وکالت است، عوام دیگر مثل خود را در تطلیق عیال خود وکیل می کند به الفاظی که خالی از لفظ وکالت است، مثل این که می گوید برو زن مرا طلاق بده، یا با وکالت مقصودش طلاق عیال است، به ایّ نحو کان، حالا زوج غائب است و وکالت کذائی ثابت، آیا عالمی می تواند چنین زنی را طلاق بدهد؟ و لفظ موکلی در صیغه می تواند بگوید یا خیر؟

(ج) بلی میتواند، و لفظ موکلی هم میتواند بگوید، والله العالم.

1 (س) شخصی زنی که حرام ابدی بوده، حکم مسئله ندانسته تزویج کرده و اولادی پیش از علم به حرمت و بعد از آن هم تولد یافته، آیا احکام اولاد حلال بر این ها جاری است، از قبیل وجوب نفقه و توارث و غیرهما یا حرام؟ و فرقی در مابین این دو فقره اولاد هست در احکام یا خیر؟

(ج) اگر جاهل مقصر نبوده، یعنی اعتقاد حلیّت داشته، اولاد قبل از علمش احکام اولادی دارد و الّا محل اشکال است، و اما اولاد بعد از علمش پس در آنها حکم اولادی جاری نیست، مطلقاً بلی تزویج را باید ترک کنند، والله العالم.

2 (س) شخصی دختری که مشهوره و معروفه به بکر بود، تزویج کرده و به خاطرجمعی ما فی المشهور شرط بکارت در عقد نکرده، نثار و ولیمه و مهری که لایق به حال ابکار بود خرج کرده و بعد از دخول ثیّب در آمده، اگر خواسته باشد که تفریق نماید، فسخ ممکن است یا آن که محتاج به طلاق است؟ و در این دو صورت در صورت عدم تفریق ضرر و خسارت مالی خود را می تواند مرجوع دارد یا خیر؟ و در مهر مهر اماثل ضعیفه را از ثیبّات مدیون است یا ما سمّی فی العقد را؟

(ج) محتاج به طلاق است و مهر هم همان مهر مُسمّی است، بلی اگر تدلیس در بین باشد که اقدام زوج مستند به او شده باشد، زوج میتواند رجوع به مدلّس نموده، مهر را از او بگیرد، اگرچه مدلس خود دختر باشد، بلی در صورتیکه مدلس خود دختر باشد، احوط این است که به مقداری که صدق مال کند، از مهر  به ملاحظه دخول  به او واگذار کند، والله العالم.

1 (س) ضعیفه ادعای علم و یقین می کند بر وفات شوهر و یا ادعای طلاق و بذل مدت خود دارد، با تفریق نامه یا بدون آن، آیا این عبارات عبارت اخری بلامانعیّه است یا خیر؟ و علم ضعیفه به محض ادعا مسموع است یا محتاج به تحقیق است؟

(ج) اکتفاء به دعوی زن بعد از علم به اینکه شوهر داشته، خالی از اشکال نیست، مقتضای احتیاط ترک است، والله العالم.

2 (س) اجراء عقود با هر زبان جائز است یا نه؟

(ج) بلی جائز است، خصوص اگر قدرت بر عربی نباشد، بلی رعایت احتیاط در نکاح  مهما امکن  ترک نشود.

3 (س) چه می فرمائید در این مسئله شرعیه: دختر صغیره را به ولایت حاکم شرع معقوده نمایند و بعد عاقد سفر کند و مدّت چند سال است که مفقودالاثر و الخبر است و مخارج به معقوده نرسد، آیا رأی شریف در مسئله مفروضه چه است؟ و معقوده مضطرّ و بی پرستار مانده.

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، چون به نظر حقیر معلوم نیست که حاکم، ولایت در عقد صغیره داشته باشد، لهذا صحت عقدی که فرض شده، مشکل است، والله العالم.

4 (س) زید عمرو را وکیل نماید که عقد فلانه را برود به خالد اجراء سازد، عمرو وکیل برود بکر را وکیل کند اجراء عقد شود، پس از اجراء عقد، زید قبول نکند، آیا عقد صحیح است یا نه؟

(ج) در صورتی که وکیل در توکیل نبوده و بعد امضاء هم نکرده باطل است.

1 (س) شخصی زن خود را طلاق رجعی داده و بعد از یک روز منقطعه نماید، آیا این عقد منقطعه ترتیب اثر می کند یا در حکم رجوع است؟

(ج) رجوع معلوم نیست باشد و صحت عقد مشکل است.

2 (س) مطلقه به طلاق خلعی شوهرش در سفر است رجوع به مهر نماید و شاهد می گیرد و این خبر بعد از تمام شدن عده به شوهر می رسد، آیا تکلیف شوهر چه است؟

(ج) احوط، عدم رجوع زوجه است در فرض سئوال و در صورت رجوع، احوط تصالح است با مرد در مهریّه.

3 (س) حجه الاسلاما! زیدی زوجه خود را  در ضمن عقد لازم  وکیل نمود در مدت معینه، هرگاه فلان شرط را به عمل نیاوردم، خود را مطلقه نما به توکیل غیر؛ آیا در بین مدت، موکل می تواند مخدره را از وکالت عزل نماید یا خیر؟ و دیگر آن که شخصی زوجه خود را مطلقه نمود، آیا به وکالت غیر می تواند عیال خود را رجوع نماید یا آن که باید شخص مطلق رجوع نماید به لفظ خود؟

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، اما لزوم وکالت به نحوی که به عزل موکّل منعزل شود، در نزد حقیر محل اشکال است، هر چند وکالت درضمن عقد خارج شرط شده باشد، و اما رجوع وکیل؛ هرگاه وکالت در رجوع داشته باشد به صراحت یا آنکه وکیل در دادن سه طلاق باشد که مستلزم توکیل در رجوع است، به نظر احقر اشکال ندارد، والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری.

1 (س) بسم الله الرحمن الرحیم، زیدی  از باب ناسلوکی زوجه اش  پیش ملّائی رفت که طلاق بدهد، چون در دهات غالباً عادل یافت نمی شود، ملّای محل گفت  از باب ارشاد  که فلان کس در شهر است وکیل نمایند بلاواسطه تا در محضر عدلین طلاق بگوید، عنوان هم طلاق خلع بوده، طرفان وکیل نموده اند و بعد پدر آن زن وکیل نامه را برداشته و رفته به شهر، قبل از وقوع طلاق، زوج نادم شده از طلاق، رفته نزد ملّا که زنم را طلاق نمی دهم و راضی نیستم، شخص ملّا به او گفته تو هم برو به وکیلت اظهار کن طلاق ندهد، مسامحه کرده و نرفته، وکیل هم طلاق را در نزد عدلین واقع ساخته، آیا این طلاق صحیح است یا فاسد؟

(ج) در فرض سئوال که طلاق را وکیل واقع ساخته باشد، پیش از آنکه خبر عزل موکل بوکیل برسد، طلاق صحیح است.

2 (س) چه می فرمائید در این خصوص که شخصی زنی را به عقد انقطاعی خود درآورد در مدت هفت سال به مبلغ هفت تومان و در ضمن العقد شرط نموده که در هر سالی مقدار پنجاه من گندم و یک دست لباس  از بابت زکوه  به او بدهد، بعد از چند روز آن شخص آن زن را نخواست و مدتش را بخشید و حال آن زن ادعای مبلغ هفت تومان و مقدار گندم و لباس هفت ساله را از آن شخص می نماید، آیا مبلغ و لباس و گندم مدت مذکوره که شرط نموده است، به آن زن می رسد یا خیر؟ بر فرض اگر هم می رسد، سال به سال می رسد و یا این که تمام اش الحال می رسد؟ حکم آن مرقوم فرمائید.

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، در موضوع مبلغی که در مهر قرار داده، ظاهراً مستحق است و زوج باید بدهد؛ و راجع به گندم و لباسی که شرط نموده، تابع قصد زوج است و ظاهر از این شرط در زمان زوجیّت است چنانچه محل نزاع باشد، مرجع مرافعه شرعیّه است، والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری.

1 (س) هرگاه زیدی عمروی را وکیل کند که زوجه غیر مدخوله خود را مطلّقه کند به طلاق رجعی، همچه طلاقی صحیح است یا باطل؟ و هرگاه طلاق گوینده  با عدم اطلاع زوج  طلاق به آن غیر مدخوله جاری نماید، چه طور است؟

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، چون طلاق غیر مدخول بها بائن است نه رجعی، وکالت در مفروض سئوال باطل است، چنانچه طلاق هم بر فرض وقوع باطل است، بلی اگر غرض موکل توکیل در طلاق این زن باشد نه یک قسم خاص از طلاق، و  از جهت جهل به مسئله  گمان کرده است که یک طلاق موجب جواز رجوع است، حکم به صحت طلاق خالی از قوّت نیست، والله العالم.

2 (س) زید وصی، دختر صغیره موصی خود را برای عمرو به عقد دائمی عقد می کند، پس از کبارت دختر، نقض از عهد خود نموده، آیا این عقد صحیح است یا نه؟

(ج) با فرض عدم قبول در زمان کبارت، در صحت چنین عقدی اشکال است، خصوصاً در صورتیکه پدرتصریح به اینکه وصی در تزویج هم باشد، نکرده باشد، والله العالم.

1 (س) زید وکیل می کند زوجه خود را در طلاق به این عبارت که اگر تا فلان مدت نیامدم، وکیل هستی؛ آیا این تعلیق است و به وکالت مضر است یا نه؟ (مسئله ثانیه) مسئله ثالثه چون طلاق خلع مشروط به کراهت زوجه است، شهید علیه الرحمه می فرماید طلاق عوض با عدم کراهت، فایده خلع را دارد، آیا طلاق عوض را صحیح می دانید، در صورت عدم کراهت یا خیر؟ نفقه زوجه چون مقید است به تمکین تام، آیا عدم تمکین اگر مستند باشد به عدم قبض تمام مهر، ملحق است به نشوز یا تمکین معلق کافی است؟

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، در مفروض سئوال که به این عبارت وکیل نموده، ظاهر در تعلیق است و صحت وکالت مشکل است، والله العالم، و در مفروض سئوال از طلاق، در بعض صور طلاق به عوض صحیح است و در بعض صور مشکل است که مجال تفصیل نیست، و اما در موارد صحت طلاق به عوض، فائده خلع را داشته باشد، معلوم نیست، بلکه ظاهراً رجعی میشود، والله العالم، در هر جا عدم تمکین برای زوجه جایز باشد، اجراء حکم نشوز بر او معلوم نیست، والله العالم.

2 (س) چه می فرمائید در این مسئله شرعیه: شخصی که مقلد حضرت مستطاب عالی است، به پسر صغیر خود دختر باکره رشیده بالغه را تزویج کرده است به عقد دائمی، حال دختر به پسر اطاعت نمی کند، آیا پدر صغیر می تواند طلاق بدهد یا خیر؟ و بر فرض اذن نداشتن، نفقه و کسوه این ضعیفه  تا حد بلوغ و رشد پسر  با پدر است یا خیر؟

(ج) در مفروض سئوال، ولایت پدر در موضوع طلاق زوجه صغیر خود، مشکل است.

1 (س) شخصی در امر طلاق و نکاح و غیرهما، دیگری را وکیل کتبی می کند، یعنی در قلب خود نیّت می کند که فلان کس وکیل من است و با قلم وکالت را می نویسد بدون تلفظ و قصد انشا، آیا این وکالت صحیح است و وکیل در اجراء صیغه عن قبل موکلی می تواند بگوید یا خیر؟

(ج) بلی صحیح است و عن قبل موکّلی هم میتواند بگوید، والله العالم.

2 (س) معنی انکحت مشهور این است که به زنی دادم در بعضی رساله ها دیدم انکحت یعنی زن کردم، در ذیل فرموده احتیاط این است که این معنی را عاقد قصد کند، چه طور است هر دو معنی صحیح است یا کدام یکی را عاقد قصد کند؟

(ج) ظاهراً فرقی بین این دو معنی نیست و هر دو صحیح است، والله العالم.

3 (س) زیدی ضعیفه ثیّبه را  یک یوم قبل از عید نوروز  عقد بسته و بعد از پانزده یوم از نوروز گذشته معین شده که آن ضعیفه حمل دارد و بعد از هفتاد یوم از نوروز گذشته معین شده که قابله های ممیز رسیدگی کرده می گویند حمل آن ضعیفه چهار ماهه است، آیا در این صورت عقد آن ضعیفه صحیح است یا خیر؟ و من بعد حق کسوه و نفقه دارد یا خیر؟

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، در مفروض سئوال چنانچه جهت احتمال فساد منحصر باشد در بروز امر مزبور، عقد محمول بر صحت است، اعتباری به قول قابل و غیر آن نیست، مگر آنکه در کمتر از شش ماه از تاریخ عقد متولد شود که تفصیلی دارد، والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری.

1 (س) نکاحی که سبب وقوع در فعل محرّمی باشد، صحیح است یا نه؟ و در نکاح شرط نمایند که اگر شوهر زن دیگر داشته باشد، زن وکیل باشد که خود را طلاق بدهد، صحیح است یا نه؟ و در صورت صحت، بعد از عقد، مرد او را از وکالت معزول نماید پیش از کاشف شدن این که زن دیگری دارد مرد یا نه جایز است؟ و زن نمی تواند خود را طلاق بدهد یا نه؟

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، نکاح صحیح است و امّا شرط وکالت اگر به نحو مزبور در سئوال راجع واقع شده، چون ظاهر در تعلیق وکالت است، صحت وکالت مشکل است و بر فرضی که به نحو صحیح واقع شده باشد، میتواند او را از وکالت عزل نماید، عبدالکریم بن محمد جعفر.

2 (س) زن که مریضه شود، پول دوا و سایر چیزهائی که برای مرضش نافع است تا زمان رفع مرض باید شوهرش متحمل شود یا خیر؟

(ج) ظاهراً باید متحمل شود، والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری.

3 (س) هند شوهرش به غربت رفته و بعد از مدتی یقین به موت شوهرش کرده، و زید او را عقد کند، بعد از آن زوج بیاید، آیا تکلیف چیست؟ آیا مهر مسمّی فی العقد را از زوج ثانی بگیرد یا مهرالمثل؟ آیا زید یا هند معصیت کرده یا نه؟

(ج) در فرض سئوال زن مهر المثل را از شوهر ثانی مستحق است در صورتیکه دخول کرده باشد، والّا چیزی مستحق نیست و چنانچه طرفین یقین به موت شوهر اول نمودند،  انشاءالله تعالی  معصیت هم نکرده اند.

1 (س) ضعیفه مدخوله شوهرش دیوانه شده، بعد از آن که بر ضعیفه معلوم شد دیوانگی شوهرش، نزد دو سه نفر فسخ عقد کرده، بعد از آن چندی است شوهر معقول است ظاهراً، تکلیف چیست؟ بیّنوا توجروا.

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، چنانچه به فوریّت و بدون فاصله پس از علم به جنون ضعیفه فسخ کرده باشد، فسخ موثر و عقد باطل میشود و تکلیف شوهر این است که همان ضعیفه را راضی بکند و مجدّداً عقد نکاح جاری کند و یا زن دیگر بگیرد، والله العالم.

2 (س) مادر بعد از دو سال حق اجرت حضانت برداشتن از مال طفل بی پدر دارد تا زمان بلوغش یا نه؟

(ج) بلی مادر حق حضانت و اجرت عمل طلب دارد و میتواند بردارد، ولی تا بالغ نشده باید به اذن قیّم بردارد و در صورت نبودن قیّم، احوط رجوع به حاکم شرعی است.

3 (س) شخصی زوجه خود را در حال حمل طلاق داده به این قسم که شخصی را وکالت داده که سه طلاق بگوید، آن مُطلِّق یک طلاق داده و از جانب زوج رجوع کرده، ثانیاً و ثالثاً طلاق سوم را گفته، آیا در حال حمل زوجه طلاق صحیح است یا خیر؟ بر فرض صحّت آیا رجوع مطلّق و طلاق دادن بدون وکالت ثانی و ثالث و رجوع کردن خود زوج، طلاق صحیح است یا خیر؟ و حال شوهر بخواهد این زن را بگیرد، محتاج به محلل است یا طلاقش به این قسم باطل است و یا آن که به وکالت اول یک طلاق است و دوم و سوم باطل است؟

(ج) در حال حمل طلاق صحیح است و ظاهر از وکالت در سه طلاق، وکالت و رجوع است. پس بنابراین هر سه طلاق صحیح است و محتاج به محلل است.

1 (س) چه می فرمائید در این مسئله شرعیّه: آیا صغیره و یائسه و غیرمدخوله عده وفات دارد یا نه؟ مسئله دیگر آیا در حضور دو نفر مجهول الحال طلاق صحیح است؟

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، در مفروض سؤال عدّه وفات دارند، و طلاق در حضور مجهول الحال محکوم به صحت نیست، مگر اینکه معلوم شود عدالت آنها در حین طلاق، والله العالم، و الاحقر عبدالکریم الحائری.

(س) حجه الاسلاما! بفرمائید که هرگاه زنی منقطعه شخصی بوده، بعد از مفارقت از آن شخص چهل و پنج روز عدّه نگاه داشته چون جاهل مسئله بوده که زنی که حیض می شود، عدّه اش دو حیض است و یقین که داشته به مضیّ چهل و پنج روز عدهّ اش منقضی می شود، لذا منقطعه دیگری می شود، بعد از عقد به واسطه حصول علم به مسئله، شک می کند که آیا زمان عدّه منقضی شده بود یا نه؟ و موجب شکّش این است که در مدت مزبوره یک حیض مسلماً دیده، این زن هم وقتیّه بوده است که هر بیست و دو روز حیض می شده، حیض دیگر هم اول وقت دیده و دو روز هم دائماً به صفات حیض دم دیده شده و بنا هم بر حیضیّت گذاشته و عصر روز سیّم هم غسل کرده، ولی فعلاً شک دارد که روز سیم حیض دیده یا نه؟ و اکثر اوقات هم که حیض قطع می شود، بعد از یک روز که تفحص می کند، دم می بیند، ولی این دفعه تفحص نکرده، آیا عقدش صحیح است یا باطل و حرام مؤبّد است؟ و در صورت بطلان، آیا زوج می تواند مادر معقوده را بگیرد یا نه؟ و آیا در این مسئله می شود رجوع به اعلم بلد یزد کرد یا نه؟ بیّنوا توجروا.

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، در فرض مسئله هرگاه دخول واقع نشده، موجب حرمت ابدیّه نیست، بلا اشکال، منتهی این است که احتیاطاً تجدید مینمایند عقد را و اگر دخول واقع شده باشد، پس اگر معلوم است که عقد وقتی واقع شده است که در حالت طهر قطعی بوده است، ظاهراً آن عقد صحیح است، چون مفروض این است که ضعیفه مسطوره حیض دوم را دو روز دیده و آن خون  به واسطه اماره وقت  محکوم به حیضیت شده است و احتمال میدهد که روز سیم هم منقطع نشده باشد، پس به مقتضای این مقدمات عقد بر زوج ثانی واقع شده، در حال خروج از عده، بلی هرگاه آنچه گفته شد محرز نباشد، بلکه عقد ثانی واقع شده باشد قبل از مضی حیضه ثانیه، محل اشکال میشود، بلکه معین میشود مراعات بطلان عقد، و حرمت ابدیّه، والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری.

2 (س) چه می فرمائید زید زوجه داشت، ابداً اولادی نمی شد، زید مذکور زوجه خود را طلاق می دهد، پس از انقضاء مدت زوجه شوهر می کند، بعد از سه ماه دیگر اولادی می شود، آیا این اولاد مال شخص اول است یا مال زوج ثانی است؟

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، در فرض سئوال امکان ندارد ولد ملحق شود به زوج ثانی، اما الحاقش به زوج اول مشروط است به اینکه از زمان مقاربت به آن ضعیفه تا زمان ولادت، از اقصی مدت حمل تجاوز ننموده باشد، والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری.

1 (س) در صورتی که ضعیفه در عده رجعیّه مریضه باشد، آیا می تواند زوج مخارج مداوای او را  به مقدار مناسب و متعارف  متحمل نشود و اباء نماید؟ و آیا اگر مخارج فوق العاده لازم آید، زوج باید بدهد؟ و از صداق محسوب دارد یا باید اقرباء زوجه متحمّل شوند؟

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، مخارج از قبیل دواء هرگاه فوق العاده نباشد، احوط این است که زوج بدهد، بلی فوق العاده بر او لازم نیست، والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری.

2 (س) زیدی تقریباً پانزده سال قبل عیال گرفته و سه نفر اولاد هم دارد، فعلاً او را طلاق داده و می گوید زمانی که من تو را گرفتم، دختر و باکره نبودی، نصف مهر به تو می رسد، خواهشمندم از وجود مبارک معین فرمائید آیا تمام مهر به ضعیفه می رسد یا نصف یا از مهر چیزی کسر می شود؟

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، در فرض سئوال ضعیفه مستحق تمام مهر است و زوج که مدعی میباشد، باید اثبات نماید شرعاً که زمان عقد باکره نبوده که درصورت ثبوت، شیئ از مهر کسر میشود نه نصف، و مراد از شیی، تفاوت ما بین مهر آن زن باکره و مهر همین زن ثیبّه است و این هم در فرضی است که اصل تزویج او را به عنوان بکر نموده باشد، و چنانچه در این صورت هم مصالحه شود بین زوجه و زوج احوط اولی است، الاحقر عبدالکریم الحائری.

3 (س) هندی دو شوهر کرده، از شوهر اول دختری داشته که این دختر دختری را شیر داده است و خود هند از شیر شوهر دویّم پسری را شیر داده، آیا این دختر رضاعی و پسر رضاعی می شود با هم تزویج کرد یا خیر؟

(ج) در مفروض سئوال ظاهراً این دختر رضاعی دختر نمیتواند شوهر کند به این پسر رضاعی، چون این پسر رضاعی دائی دختر میشود و این دختر رضاعی دختر دختر نسبی آن زن میشود و اختلاف فحل ظاهراً ثمری ندارد، والله العالم.

1 (س) چه می فرمائید در این مسئله شرعیه که ضعیفه مطلّقه  بعد از چهار ماه از تاریخ وقوع طلاق  به دیگری شوهر می کند و بعد از سه ماه از تاریخ ازدواج، وضع حملش می شود، در صورتی که زوج اولی  به واسطه مرض تناسلی  به هیچ وجه اولادش نمی شده، بنا بر تصدیق حکماء و اطبّا حاذق که مرجع مشارالیه بوده اند، آیا طفل متولد شده متعلق به کی است؟

(ج) در صورت مفروضه که زمان تزویج دویم به شش ماه نرسیده و از زمان حال ازدواج زوج اول تا زمان وضع حمل علاوه بر اقصی مدت حمل نشده، ملحق به زوج اول است، در صورتیکه حمل تامّا و رسیده متولد شده باشند، با امکان لحوق به زوج اوّل از جهات دیگر، و علی کل حال در فرض تولد تامّاً در مفروض سئوال، ملحق به زوج ثانی نخواهد بود، والله العالم، والاحقر عبدالکریم الحائری.

2 (س) در طلاق سیّم که زوج را حق رجوع نیست و احتیاج به محلّل دارد، آیا زوجه در طلاق سیّم مستحقه کسوه و نفقه ایام عدّه طلاق رجعی دارد یا نه؟

(ج) اگر زوجه حامل نباشد، حق کسوه و نفقه ندارد، در عده باین، و اگر حامل باشد، زوج باید مخارج او را بدهد تا زمانیکه وضع حملش بشود، والله العالم.

1 (س) در صورتی که زوجه کبیره و زوج صغیر باشد و پدر صیغر ولایهً عقد دائمی نموده و زوجه کبیره مادامی که زوج صغیر کبیر نشده، در خانه خود نشسته، مطالبه کسوه و نفقه  از ولی زوج مزبور  می نماید، آیا شرعی است یا نه؟

(ج) ظاهراً زوجه نفقه و کسوه طلب ندارد تا زمانیکه زوج کبیر شود.

2 (س) بذل مدت ولیّ ازطرف صغیر خود جایز است یا نه؟ و آیا ملاحظه غبطه صغیر که وجهی مثلا یک تومان یا زیاده از زوجه متمتع بها بگیرد، بعد از آن بذل مدت نماید، لازم است یا نه؟

(ج) ولی صغیر ظاهراً نمیتواند بذل مدت نماید و همان قدر که مفسده نداشته باشد کافی است.

3 (س) پدر ناکح  مثلاً  بعد از جریان عقد نکاح شرعی دائمی، به مهریّه زوجه ناکح ضمانت شرعیه نماید و زوج قبل از دخول زوجه را مطلّقه به طلاق بائن نماید، آیا در این صورت زوجه نصف مهر خود را از ضامن ناکح  که ضامن مهر است  حق مطالبه دارد؟ و چنان چه اگر مهر در ذمّه خود زوج می شد، زوجه مطالبه نصف مهر از زوج خود داشت؟ و یا این که زوجه را در صورت طلاق قبل الدخول از ضامن مزبور حق مطالبه تمام مهر است؟ بیّنوا.

(ج) در این فرض زوجه حق مطالبه نصف مهر از پدر ناکح دارد و زاید بر نصف حق ندارد و اگر مهر از اعیان بوده، نصف آن را زوجه مالک میباشد، والله العالم.

1 (س) چه می فرمائید در این مسئله شرعیه که زیدی دختر باکره عقد بسته و شصت اصله نخیل و یک جو و نیم آب و مبلغ پنجاه و پنج تومان وجه نقد، مهریه و صداق قرار داده اند، در همان مجلس عقد مبلغ سی تومان مهریه، پدر دختر از داماد نقد گرفته و صیغه عقد را شرع مطهر جاری کرده، دختر به عروسی و خانه شوهر نرسیده، در خانه پدرش فوت شد، حالیه بین داماد و پدر و مادر دختر متوفی  از بابت نخیلات و وجه مهریه  نزاع است، بفرمائید از این مهریه به قرار فوق داماد چه ارث شرعاً مالک است و والدین دختر چه ارث می برند؟ و عرض ثانی این است که پدر دختر فوت شده، لباس و اشیائی به اسم رسومات  علاوه از مهریه از داماد گرفته، تقریباً بیست و هفت تومان و پنج هزار می شود، این هم واضح بفرمائید حالیه که دختر فوت شده، داماد حق دارد از پدر دختر مطالبه نماید یا خیر؟ عرض دیگر این است که نصف ماده عواملی پدر داماد به عنوان هبه و بخشش به پسرش داده که همان داماد باشد، لکن به تصرّف پدرخودش بوده، به تصرّف پسرش که داماد باشد نداده، آن هم پدر دختر فوت شده، خطّ مصالحه نصف ماده عوامل را از داماد گرفته، پدر دختر ادّعای همان نصف ماده عوامل با داماد دارد، این هم واضح بفرمائید که پدر دختر حق دارد یا خیر؟

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، در مسئله هبه هرگاه واقعاً به قبض پسر داده نشده باشد، صلح صحیح نمیشود، مگر اینکه پدر صلح را برای خود امضاء کند، لکن کفایت میکند در تحقق قبض؛ تخلیه بین موهوب و متهب، پس در مورد سئوال اگر پدر واگذار کرده باشد آن موهوب را به پسر، به نحوی که هر تصرفی که خواهد بکند و آن موهوب هم در جائی باشد که پسر هم میتوانسته تصرّف کند، قبض حاصل شده، و در مسئله آنچه پدر داماد به طرف دختر داده: اگر به عنوان امانت برده، مال همان دهنده است و اگر به عنوان تملیک بوده، ملک گیرنده است، لکن هرگاه به پدر دختر تملیک شده باشد و به عنوان هبه بوده، دهنده حق رجوع دارد، در صورتی که عین در نزد گیرنده باقی باشد و گیرنده هم نه عوض داده باشد و نه با دهنده خویشی داشته باشد، و در مسئله ارث زوجه: در صورتیکه دخول نشده باشد، چهاریک دارائی دختر بیاشکال حق پدر و مادر است و هم چنین نصف دارائی بیاشکال حق شوهر است و یک چهار یک باقی اشکال است که حق زوج است یا حق پدر و مادر؟ و باید احتیاط شود به مصالحه و نحوها، و از جهت اشکال در اینجا، در قسمت بین پدر و مادر هم اشکال میشود، در صورتیکه دختر متوفات دو برادر پدری یا چهار خواهر پدری یا دو خواهر و یک برادر پدری نداشته باشد، بلی شش یک دارائی دختر علی کل حال به مادر میرسد، چنانچه اگر متوفات برادر یا خواهر به نحویکه گذشت داشته باشد، بیاشکال مادر پیش از سدس حق ندارد، پس در غیر این فرض، آنها هم باید احتیاط کنند و در دو جواب اول هرگاه نزاعی در بین باشد از جهت قبض یا از جهت امانت بودن یا تملیک محتاج به مرافعه است، واضح باد که آنچه در باب ارث نوشته شد، در صورتی است که دارائی زوجه منحصر به مهریه باشد، و اما غیر مهریه بیش از نصف آن به شوهر نمیرسد، والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری.

1 (س) آیا جایز است بر مسلم گرفتن عیال از طایفه بهائیّه، در صورتی که به عقد و نکاح اسلامی عقد شود یا خیر؟ در صورتی که عیال مذکور به عقیده سابق خود باقی باشد و عالم در احکام بهائی باشد، پاک است یا نجس؟

(ج) مسلمان نمیتواند کافره را بگیرد مگر در بعض از کفّار، آن هم به نحو انقطاع نه دوام، و اما زنی که عقیده اش عقیده اسلامی است، تزویج آن جایز است، هر چند احکام غیراسلامی بداند.

1 (س) در عدّه زن غائب وارد شده که عدّه او از آن روز است که خبر وفات او به او برسد، هر چندی که چند سال قبل از آن وفات کرده باشد، آیا خبری که مفید علم نباشد، چون خبر دادن فاسق یا شاهد فرع یا اقرار ضعیفه متّهم، به رسیدن خبر وفات زوج به او مسموع است یا نه؟ خبری که در این باب محل اعتماد و وثوق است که از او یقین حاصل شود، آن را بیان فرمائید.

(ج) چنانچه اطمینان حاصل نشود، مفید نیست. لکن اگر معلوم شود صدق آن خبر بعید نیست، بتواند زمان عده را از اول بلوغ خبر محسوب نماید، والله العالم.

2 (س) زوج بعد از عقد و دخول به زوجه، به فاصله چند سال مجنون شده، آیا برای زوجه خیار فسخ نکاح دائمی خود ثابت است یا خیر؟ و در صورت جهل به حکم خیار و یا جهل به فوریّت خیار است یا خیر؟

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، خیار فسخ از برای زوجه حاصل است، حتی در جنون عارضی بعدالعقد و الدّخول، چنانچه مفروض سئوال است، و در صورت جهل به خیار یا به فوریت، ظاهر این است خیار باقی است تا زمان اطلاع به حکم، و بعد از اطلاع مراعات نماید فوریت را، ولی احوط در جنون موجب فسخ مراعات این است که به اوقات صلوه ملتفت نشود.

1 (س) اگر شخص شخصی را وکیل نمود در طلاق زوجه خود، بعد از چهار ماه، مثلا یک سال گذشت، آیا آن وکیل می تواند بعد یک سال آن زن را طلاق بدهد یا خیر؟

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، معلوم نیست که این مقدار تأخیرها، مشمول عبارت وکالت بوده باشد، والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری.

2 (س) زید دختر عمرو را عقد می کند برای پسر خود و مقداری از خانه خود انتقال می دهد به پسر خود که مهر دختر عمرو قرار بدهد، بعد کشف شده است آن که زید تمام خانه را  پیش از انتقال به این پسر  انتقال داده است به پسر دیگرش، مستدعی آن که جواب بفرمائید.

(ج) در مفروض سئوال اگرچه بعید نیست که قیمت خانه را زوجه مستحق باشد، ولی باید احتیاط کرد، به این معنی که تفاوت ما بین مهرالمثل و قیمت خانه را مصالحه نمایند، والله العالم.

3 (س) حجه الاسلاما چه می فرمائید در این مسئله شرعیه: زیدی بنای جلای وطن نموده، عمروی را وکیل نموده، در عرض سال نیامدم، زوجه مدخوله مرا اطلاق بده، مدّت هفت سال معاودت ننموده، عمرو می تواند زوجه زید را مطلّقه نماید یا خیر؟

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، در فرض مسئله در صورتی که تعلیق در وکالت نباشد، چنانچه ظاهر از عبارت است، از جهت طول مدّت، ظاهراً اشکالی ندارد و به همان وکالت میتواند طلاق بدهد.

1 (س) زنی که بعد از طلاق در میان سه ماه یک حیض ببیند، دو حیض بماند یا دو حیض ببیند، یک حیض ماند، سه ماه بگذرد، خروج عدّه این زن چه نحو است؟

(ج) بسمهتعالی، هرگاه حیض مستقیم نباشد، عدّه او یا سه ماه است و یا سه حیض، هر کدام مقدّم شود، از عده خارج میشود و هرگاه حیض او مستقیم باشد و بعد از طلاق از استقامت خارج شده است، احوط مراعات سه حیض است، مگر آنکه از سال بگذرد و اگر ضعیفه مفروضه درسن جوانی باشد تفصیل دیگری دارد.

2 (س) شخص سفیه زوجه خود را مطلقه نماید یا به توکیل غیر ممضی است یا محتاج به اجازه است و همچنین سائر عقود و ایقاعات راجعه به غیر مالی، از او نافذ است یا خیر؟

(ج) طلاق سفیه جائز و ممضی است، ولی اگر خلع باشد، عوض را به اطلاع ولی بدهند، و عقود و ایقاعات او هم اشکالی ندارد و مراد از سفیه، غیر مجنون است به اینکه نتواند امور معاشیه خود را اداره نماید، والله العالم.

3 (س) در متعه شرط میراث از هر یک جایز است یا نه؟

(ج) ظاهراً جایز است و ارث هم میبرد، والله العالم.

4  (س) در متعه شرط وطی در هر چهار ماه واجب است یا نه؟

(ج) واجب نیست، مگر شرط کرده باشند.

1 (س) در متعه از برای عوض بخشیدن مدت، چیزی گرفتن جائز است یا نه؟

(ج) اگر چیزی عوض بذل مدت بگیرد مانعی ندارد و همچنین اگر مصالحه بر بذل شود.

2 (س) در متعه، قبل از دخول یکی از زن و مرد بمیرد، مستحق مهر است یا نه؟ تمام یا نصف؟

(ج) ظاهراً درهر دو فرض، تمام مهر را مستحق است، والله العالم.

3 (س) معنی الفاظ عقد نکاح را بیان فرمائید.

(ج) معنی انکحت به فارسی زن گردانیدم است، هرگاه زوجه را مقدم دارد، و اگر زوج را مقدم دارد، شوهر گردانیدم است، و در زوجیت هم همین معنی را قصد کند صحیح است و قصد جُفتیّت هم صحیح است، چنانچه در انکحت هم قصد جفتیت جائز است.

4 (س) اضافه شدن مهر از قدر مهر سنت جائز است؟

(ج) اضافه شدن جائز است، والله العالم.

5 (س) حلال شدن شیر بهاء از برای آن کسی که دختر را به شوهر می دهد؟

(ج) به صلح یا هبه و نحوهما حلال میشود، والله العالم.

6 (س) قول زن و مرد متّهمه و یا مجهول الحال، در شرائط طلاق و خروج از عده، مسموع است یا نه؟

(ج) بلی مسموع است نسبت به خود مقرّ و اما نسبت به غیری که مدعی خلاف آن باشد، نافذ نیست مگر در قول زن نسبت به خروج از عده به حیض دیدن، که نسبهً به غیر هم نافذ است، اگرچه در متهمه مراعات احتیاط اولی است، والله العالم.

1 (س) شخصی در اواخر ایام حیض زوجه خود، یعنی دو روز مانده بر این که از حیض پاک شود، با او در حال حیض مقاربه نمود و بعد از پاک شدن از حیض در طُهر غیر مواقعه، یعنی در همان طهر که از حیض پاک شده، بدون این که با او مقاربت نماید، او را طلاق داد، استدعا آن که مرقوم فرمائید که چنین طلاق که در طهر غیر مواقعه بعد از مواقعه در حال حیض واقع شده، صحیح است یا آن که باطل است؟

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، اکتفاء به طلاق مزبور در نظر داعی محل تأمّل است، گرچه از کلمات بعض اصحاب صحت آن استفاده میشود، احتیاط در نزد داعی، تجدید طلاق است، والله العالم.

2 (س) عرض می شود که مردی مدت ده سال است که دیوانه و مجنون شده است، زوجه ای دارد یاس ندارد و جوان هم هست، آبرو دارد نمی تواند برود گدائی بکند و نه هم چیزی دارد بخورد، تا حالا می گفت بلکه خوب شود بیاید، همه مریض خانه دولتی جواب کردند می گویند که خوب نمی شود، این زن دیوانه می توان طلاق بگیرد، شوهر کند یا خیر؟

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، در مفروض سئوال بلی، زوجه میتواند فسخ نکاح نماید هر زمان که مسئله را ملتفت شد، و عرفاً فسخ را عقب نینداخته باشد،

ص:383

پس هر مقدار تأخیری که مستند باشد به جهل به دیوانگی، یا به جهل به اختیار فسخ، ضرر ندارد و وقتی که تعیین نمود به جنون زوج و تعیین کرد به اینکه اختیار فسخ دارد، از برای او جایز است فسخ، و اگر تأخیر انداخت، خیار ساقط میشود، والله العالم.

1 (س) مایقول العالم فی زوجه المجنون الذی لا قائم لها فی نفقتها؟ هل تبقی معطّله ام یطلقها نائب الشّرع؟ و الذّی عندها قیّم بنفقتها، کم تبقی فی عنقه؟ افتونا ماجورین.

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، اما طلاق الحاکم: ففیه اشکال، و لکن یجوز لها الفسخ بعیب الجنون، اذا لم یناف الفوریّه و مع منافاته للفوریّه و جهلها بالحکم، فلیراجع الی غیری، و لا فرق بین وجود من یقوم بحقوقها و عدمه.

2 (س) مایقول العالم فی رجل سافر و قد تقطّع خبره من جمیع الجهات، و بقیت زوجتهُ تسع سنوات من بعدها؟ هل تتزوّج من بعدها ام لا؟ افتونا ماجورین.

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، لا یجوز التزویج الّا بعد العلم بموت الزوج، او بعد فحص الحاکم بشرائطه.

3 (س) ما یقول العالم فی رجل سافر و تقطع خبره و بقیت زوجته عشر سنوات، و بعدها تزوّجت و بعد التزویج اقبل زوجها االاول، هل ترجع الی زوجها الاول، ام لا؟ و اولادها من الثانی هل هم اولاد زنا ام لا؟

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، فی الفرض یجب الرّجوع الی زوجها الاول، و اما اولادها من الزّوج الثانی: فان کانا معذورین فی الوطی، فیلحق بهما، و ان کان احدهما معذوراً دون الاخر، فیلحق به وحده.

1 (س) عقد کردن زن به قصد وطی به دبر جائز است یا نه؟ و اگر شرط در ضمن العقد قرار بدهد، بر فرض فساد، مفسد است یا نه؟

(ج) عقد مزبور جایز است ولی عمل بسیار قبیح و بد است، و اگر شرط ضمن العقد قرار بدهد، مفسد نیست.

2 (س) عقد کردن زن زانیه با احتمال یا مظنّه به عدم استبراء، جایز است یا نه؟ تفحص در این خصوص لازم است یا نه؟ و نکاح زانیه در صورتی که بدانی عدّه من بعد نگاه نمی دارد، صحیح است یا نه؟

(ج) کراهت دارد عقد بر زانیه، بلکه احوط ترک است مگر به احراز توبه او.

3 (س) شخص می داند فلان ضعیفه مطلّقه است اما مستمعین صیغه را نمی داند عادل بودند یا نه، یا نزد این شخص عادل نیستند، می تواند آن زن را بگیرد یا خیر؟

(ج) در صورت اول محکوم است به صحت و اما در صورت ثانی نمیتواند بگیرد.

4 (س) قول خود ضعیفه در طلاق یا شرائط آن، یا خارج شدن از عده در حق خودش، مسموع است یا نه؟

(ج) قول زن در حیض و عده مسموع است و همچنین در مانع نداشتن، اما در طلاق، مشکل است و یقیناً با انکار زوج مسموع نیست.

5 (س) استماع صوت اجنبیّه و اجنبی به یکدیگر بدون ریبه جائز است یا نه؟

(ج) در غیر مورد ضرورت مشکل است.

(س) مولانا! دام ظلکم العالی، ما تقول فی صحه عقد النکاح الدائم او المنقطع، اذا اوجبه الرجل لنفسه وکالهً عن المرئه، مع قبول الغیر وکاله عنه و کذلک فی صحه الفضولی بالنحو المذکور؟ و ما تقول ایضا فی صحه توکیلها له مع الاذن فی توکیل الغیر؟ فیوجب ذلک الغیر وکاله عن موکّله مثلاً و یقبله القابل لنفسه، هل هذا التوکیل و العقد صحیحان نافذان ام لا؟ و علی صحّه الفرض الاخیر؛ بل فی کلّ توکیل، هل یلزم آن یقول مثلاً فی الایجاب انکحت موکله موکلی الخ، ام موکله موکل موکلی و علی هذا القیاس ام یکفیه مطلقا انکحت موکلتی الخ؟ و لو مع الف واسطه و ایضا هل ادراج النفس لازم اذا کان ثمه وکاله ام لامثال ذلک انکحت موکّلتی او انکحت نفسک نفس موکلتی او انکحت نفسک موکلتی او انکحتک نفس موکلتی، و کذلک اذا کان الموجب نفس الناکح وکاله عنها مع قبوله بنفسه، بناء علی جواز اللا تعدّد فی الموجب و القابل، هل یکفی قوله انکحت موکلتی ایّای؟ او انکحت ایای موکلی؟ مع فرض مرجوحیّه الاخیر او الاخیرین، اولنوعیتها فی العریبه ام لا؟ بل یلزم ادراج لفظا لنفس و ایضا هل یلزم فی ایجاب النکاح المنقطع ترتیب بین ذکری المدّه و المهر ام لا؟ یکفی ذکرهما بایّ نحوٍ و فی ای محل اتفقا؟ و ایضا هل یلزم فی قبولی الدوام و الانقطاع تعیین الناکح و المنکوحه و المدّه و المهر او بعضها دون بعض ام لا؟ بل یکفی مطلقا مثلاً قول الوکیل او الاصیل: قبلت هکذا، بل مطلق قوله المذکور بدون لفظ هکذا، مضمراً فی نفسه ما قرّر فی الخارج او اُشیر الیه فی الایجاب مثلاً و نیز آیا در انقطاع تعیین مدّت به عدّه ی ایّام و شهور و سنین و ابعاض آن ها یا ملفّق لازم است؟ (مانند شش روز یا یک سال و دو ماه بالا، یا یک ساعت و 25 دقیقه بالا، و نظائر آن ها با تعیین مبدا از حال وقوع عقد یا غیر آن (یا کافی است که تعیین آن فقط به تحدید مبداء و غایت شود بدون تحدید زمان)؟ (مانند از حال اجراء صیغه الی ظهر غرهّ فلان ماه، یا الی غروب چندم فلان ماه یا الی دو ساعت و هفت دقیقه مثلاً بعد از نیمه فلان شب و نیز آیا اطلاق الفاظ ماه و سال و شهر و سنه و عام و غیرها در مقام توکیل، یا در مقام تهیه ی زمینه ی صیغه، یا در نفس صیغه کافی و صیغه صحیح است یا قید قمری و شمسی و نحو هما برای تعیین آن لازم است و بر فرض صحت و کفایت محمول بر کدام خواهد شد؟ و نیز در ضمن توکیل برای ایقاع دوام یا انقطاع، نشنیده ام که زمان ایقاع عقد را قید کنند، در صورتی که از جهت اختلاف زمان وقوع عقد، کثیراً اختلاف آثار ممکن بلکه واقع است، و لاسیّما در انقطاع اعم از این که تعیین مدت آن به عدّه ایام یا شهور یا سنین یا ساعات و دقائق و نحوها و یا ملفق باشد مثلاً، یا آن که تعیین مدت به تحدید مبداء و غایت باشد، (چنانچه گذشت) پس آیا در حین توکیل لازم است قید شود که از حال توکیل الی فلان وقت، یا الی انقضاء فلان مدت، یا از حال اجراء صیغه فی ایّ وقت اجریت الی فلان وقت یا این قیود لازم ندارد؟ و چه گونه می شود که لزوم نداشته باشد در صورتی که با عدم این قیود، مورد وکالت مبهم و مجهول خواهد بود؟ و اگر لازم است پس با جزئی تاخیر و تقدیم زمان وقوع عقد، عمل به مقتضای وکالت نشده (و از جمله موارد توجه اشکال، مورد تکرار صیغ برای احتیاط است که هرچه علیهذا بیشتر تکرار شود، نزدیکتر به توجه اشکال شاید گردد) و در صورت فضولی ابتداء مدت مقرره زمان وقوع عقد است یا امضاء احدهما یا اخیریهما؟ یا باید متفقاً در یک زمان امضاء نمایند در صورتی که در فضولی نیز شقوق مفروضه در تعیین مدت و غیره متصوّر است؟ و نیز آیا عقد انقطاع با انفصال مبداء زمان مدت از زمان اجراء صیغه، در حین توکیل و یا در حین اجراء صیغه صحیح و نافذ است یا نه؟ چنان چه ابتداء مدّت انقطاع مثلاً ظهر پس فردا یا صبح پری روز قرار داده شد، اعم از آن که زن فیمابین مبدء مدت انقطاع و زمان اجراء صیغه، بی مانع باشد یا معتدّه یا مزوجه دائمه یا منقطعه و در صور اخیره نسبت به همین مرد مرید النکاح یا غیر او و مراد از آن که ابتداء مدّت انقطاع زمان ماضی قرار داده شود، این است که تعیین مدت انقطاع مثلاً به این نحو شود که از حال اجراء صیغه الی انقضاء شش ماه هلالی، از ظهر آخرین جمعه گذشته یا از صبح پری روز و نحوها، چنان چه مراد از رجل و مرئه و زن و مرد در این ورقه مطلق نر بالغ و ماده بالغه از نوع بشر است، اعم از بزرگ و کوچک و مسبوق التّزوّج و غیر آن و باکره و غیرها، و نیز در صورت نامعین بودن ابتداء مدت انقطاع. در مقام توکیل یا در مقام ایقاع عقد، یا در هر دو به صحت عقد خللی می رسد یا نه؟ (مثل آن که در وقتی از اوقات شب یا روز که معلوم نیست چه موقع است، ایجاد وکالت یا صیغه می شود به این نحو که از حال توکیل یا حال اجراء صیغه الی انقضاء فلان مدت) مثلاً در صورتی که آن زمان مبداء مدت تحقیقاً برای هیچ یک از طرفین یا احدهما معین نیست که چه ساعت و چه دقیقه ای است، اعم از آن که ممکن باشد تعیین تقریبی مبداء انقطاع به رجوع به ساعت های معمولی و آفتاب و سائر نجوم و غیرها، یا ممکن نباشد، آیا با این نامعین بودن مبداء که نتیجه آن نامعین شدن منتهای مدت است، (اگر تعیین مدّت به انقضاء عدّه سنین و شهور و ساعات و نحوها از آن مبدء باشد، چنان چه مثال زده شد) ایقاع عقد انقطاع صحیح و نافذ است یا نه؟ و آیا در صحت عقد لازم است تعیین تقریبی به احد انحاء مذکوره، یا تبدیل مبدء به مبداء دیگری که تقریباً معین باشد یا نه؟ و در صورت تعیین غایت چنان چه به فارسی مثلاً گفته شود تا یک ساعت از شب جمعه آتیه رفته یا تا ساعت دوم شب جمعه آتیه، یا حتی یا الی سلخ فلان، یا این که حتی والی به عنوان فرقی که شاید بین آن ها در اصل لغت موجود باشد و در بعض عوامل ها به آن اشاره شده استعمال شود در ضمن عبارت عربی یا فارسی، آیا در کدام صورت غایت داخل مدت و در کدام فرض خارج است؟ و آیا با مبهم بودن این گونه امور و محدود نشدن آن ها حین التوکیل و حین الایقاع او حین احدهما عندالطرفین او عند احدهما او المجربین (الموجب والقابل) او احدهما ضرری به صحت نفس عقد می رسد یا نه؟ در صورت نامعلومیت مبداء و منتهای مدت به عللی از علل مذکوره و یا غیر این ها مکلَّف (بفتح لام) مقلِّد (بکسر اللّام) می تواند استصحاب را در مبداء و منتهی جاری سازد یا نه؟ متوقع است با خط و بیان واضح، متعقب به امضاء اجوبه و اسؤله را لطفاً برای اطلاع و محل حاجت بودن مقلد تشریح شود قبل از فوت وقت؟

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، لا مانع من صحه جمیع ما فرض من اول الورقه الی قوله ولو مع الف واسطه و کذا لایلزم ادراج لفظه النفس فی الفرض المزبوره، و ان کان الاولی ترک مثل زوجتنی مثلاً مما اتحد ضمیر الفاعل والمفعول مع کون ضمیر المفعول متصلاً و کذا لا یعتبر ترتیب فی ذکر المدّه و المهر، و ان کان تقدیم المدّه علی المهر لعلّه اولی و کذا لایلزم ذکر ما ذکر فی القبول مع معلومیه الامور المذکوره و مقصودیّتها و کذا یکفی تعیین المبداء و المنتهی فی تعیین المدّه، الا اذا کان المقصود مدّه لا تَنطَبق علی ما عیّن، و فی الفاظ الشهر و غیره یحمل علی القمری، الا مع القرینه علی خلافه و فی مسئله عقد الوکیل لا بد من جعل المبداء من زمان جریان الصّیغه، و لا یوجب ذلک ابهام مورد الوکاله، و لاعدم العمل بمقتضاها بل مقتضی اطلاق الوکاله هو کون تعیین المبدء مفوضا الی الوکیل نعم لابد من احراز مدّه الوکاله سعه وضیفاً و هی تختلف به اختلاف المقامات و الفاظ التوکیل و الفرائن، و اما الاشکال من جهت تکرار الصّیغ فموهون بکفایه واحده من الصّیغ المعروفه المتداوله و علیه یکون المبدء حین حصول الصیغه الأولی، کما آن الامر کذلک من جهه رعایه الاحتیاط ایضاً فی الجمله و فی مسئله الفضولی الاظهر هو الکشف الحکمی، فیحکم بعدالامضأ الاخیر به حکم تأثیر العقد من حین وقوعه فیکون اخر المدّه بلحاظ زمان العقد لا الامضأ، و اما جعل المبدء قبل زمان الاجراء او بعده، ففی صحّته اشکال لعدم الدّلیل، بل عدم الصّحه فی فرض وقوع العقد حالکونها مزوّجه او معتدّه قوی، و فی جهلها او احدهما یأنّ آن وقوع العقد أیّ آن من اناء اللّیل و النهار؟ هو غیر مضر بعد کون المبدء من حین العقد، او تعیین اخر المدّه علی وجه تقدّم و فی دخول الغایه و عدمه یراعی القرینه و العرف اذا المقامات مختلفه فی ذلک، کما انّ الامر فی سئوال البعد ایضاً کذلک ولو فرض الابهام، بحیث ینجر الامر الی التّردید فی القصد، فیشکل الصحّه و امّا لوطرء الابهام بعدالعقد: فاستصحاب المقلد لامانع منه، لانه من الموضوعات الخارجیّه التی لا یکون اجراء الاستصحاب فیها من وظیفه خصوص المجتهد، نعم لو کان منشاء الشک الشک فی المبدء ففی صحّه الاستصحاب مطلقا اشکال، والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری.

1 (س) نظر کردن بر زنان کفار حربی  به قصد تملک، همین مقدار  آیا جائز است یا نه؟ و زنا با کفار حربی چه صورت دارد؟

(ج) حرام است نظر باریبه، و زنا مطلقا، و فرقی بین موارد نیست.

2 (س) نائب الاماما! زیدی چهار زن عقدی دائمی داشته، خامسه را نیز به عقد دائمی تزویج نموده و در حباله زوجیّت او بوده، بدون آن که در حال مرض باشد و زید مرحوم شده قبل از عقد کردن زن خامسه، زید مذکور می نموده که دو نفر از زوجات خود را  که اولاد ندارند  می خواهم طلاق دهم، لکن طلاق به هیچ یک محرز نشده و معلوم نیست اولاً عقد خامسه محکوم به صحت است یا بطلان؟ و بر فرض صحت، اشاره اجمالی به دلیل آن بفرمایند، و ثمنیّه چه نحو باید قسمت شود؟ و بر فرض بطلان عقد خامسه، رجوع به مهر السنه یا مهر المثل می شود یا مهر مسمّی می برد؟ و اگر اولادی از خامسه باشد، بر فرض بطلان عقد، اولاد وطی به شبهه محسوب است یا نه؟ و در صورتی که محتمل است که یکی یا دو نفر از زوجات را مطلقه نموده و خامسه را عقد بسته باشد، با وجود آن که معلوم نیست وقوع طلاق آیا این احتمال اثری بر آن مترتب است یا نه، و نیز به حمل فعل مسلم بر صحت، می توان خامسه را زوجه قرار داد که ارث ببرد یا نه؟ حکم مسئله را و شقوق آن را مشروحاً مرقوم فرمائید.

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، آنچه فعلاً به نظر میرسد، صحت عقد خامسه است به واسطه احتمال مسبوق بودنش به طلاق بعض از زوجات، به نظر به اصل صحت عقد بر خامسه و استصحاب بقاً زوجیّت نسبت به هریک از آنها، هرچند موجب بطلان عقد بر خامسه است، لکن اصالت الصحه  نسبت به اثر صحت در مورد خودش  مقدم است بر استصحاب و وجه آن در اصول مقرر شده، پس مقتضای آنچه ذکر شد این است که این خامسه یکی از چهار زن حساب شود و یک قسمت از چهار قسمت نصیب زوجه را ببرد و اما بقیه نسوان یعنی آن چهار نفر دیگر؛ پس استصحاب بقأ زوجیّت، هر چند نسبت به بطلان خاسمه محکوم است به واسطه اصاله الصحه، ولی نسبت ترتیب اثر زوجیّت خودشان مانعی ندارد چون اصل صحت در خامسه اثبات نمیکند وقوع طلاق را بر یکی از چهار زن، نظیر آنچه گفته شد این است که هرگاه بعد از فراغ از صلوه شک کند، در طهارت از حدث، حال عمل دلیل قاعده شک بعد الفواغ این صلوه را محکوم به صحت میکند و مقدم بر استصحاب بقاء حدث حال الصلوه است لکن اثبات نمیکند طهارت را و لذا برای نماز دیگر باید طهارت تحصیل نماید، پس برحسب آنچه عرض شد، بعد از استثناء یک قسمت از چهار قسمت که گفتیم حق خامسه است، بقیه را بین باقی آنها بالسّویه قسمت میکند، والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری.

1 (س) عاقد مقلّد کسی است که اتحاد را در عقد کافی می داند و زوج و زوجه یا تقلید نکرده اند یا مقلد کسی هستند که تعدد را شرط می داند، آیا در این صورت عاقد می تواند به تکلیف خود عمل نماید یا باید از زوج و زوجه بپرسد که مقلد کیستید؟ یا باید از خواندن این عقد استنکاف نماید؟

(ج) عاقد باید در هر صورت احتیاط را ملاحظه کند و تا ممکن است اکتفاء به یک نفر نکند مگر آنکه زوج و زوجه و عاقد مقلد کسی باشند که تعدد را شرط نداند.

1 (س) چه می فرمائید در این مسئله شرعیه که زید زنی می گیرد، ابداً خبر ندارد که آن زن عیب و مرض دارد و تمام بدنش سیاه و سفید است و متصل پوست می اندازد و زبر است بدنش، و تا می فهمد می گوید من نمی خواهم، آیا این عقد باطل است یا نه؟

(ج) از جمله عیوب که موجب جواز فسخ میشود برای مرد، مرض برص است و آن این است که سفیدی ظاهر شود در بدن بر خلاف رنگ طبیعی آن، به نحویکه آن سفیدی مختص به ظاهر جلد نباشد، هرگاه چنین مرض قبل از عقد داشته باشد و مرد ملتفت نبوده، پس بعد از عقد که ملتفت شد، اگر با التفات به این مطلب دخول کرده باشد، خیار ندارد و اگر دخول نکرده فسخ نماید، عقد باطل میشود و مهر هم استحقاق ندارد، و اگر بدون التفات به مرض دخول کرده باشد، فسخ برای مرد جایز است و اما مهر هرگاه زوجه عیب خود را مخفی کرده باشد، مهری که داده برمیگردد به زوج، و اگر دیگری مخفی کرده باشد، مهر را زوجه استحقاق دارد و زوج رجوع مینماید به آن شخص که عیب را مخفی کرده و متصدی تزویج شده، والله العالم.

2 (س) استماع صوت اجنبیّه جائز است یا نه؟ و فرقی هست در مجلس تعزیه و غیر آن یا نه؟ و آیا برای زن جایز است در مجلس تعزیه بلند گریه کند که صوت او را اجنبی بشنود یا نه؟

(ج) بدون قصد ریبه مانعی ندارد، و در استماع ما بین مجلس تعزیه و غیره فرقی نیست و برای زن بلند گریه نمودن جائز بلکه ماجوره است.

1 (س) مردی با زنی بدون عقد به همدیگر رسیده اند، اولاد ذکوری از ایشان به عرصه ظهور آمده است، حکم آن بچه را بفرمائید و بعد از آن مرد می تواند ضعیفه را عقد نماید یا خیر؟ به علاوه ضعیفه مزبور دختری هم دارد، خود ضعیفه را نگیرد، دختر او را می تواند به عقد خود درآورد یا خیر؟

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، در فرض سئوال ولد حکم ولدالزنا را دارد و راجع به ضعیفه بعد از توبه عقد او انشاءالله اشکالی ندارد و اما عقد دختر، محل اشکال است، والله العالم.

2 (س) اگر کسی زنی را به عقد دائم تزویج کند به مهر صد تومان ذمه و یک عدد آفتابه و یک عدد لحاف و یک عدد متکا و یک عدد سماور و یک زوج گوشواره ذمه، من دون وصف و قیمت، آیا عقد صحیح و مهر صحیح است یا نه؟ و علی فرض صحت عقد، مهری که بعض آن معلوم نیست، نه وصفاً و نه قیمهً چه باید بشود؟

(ج) اشیاء مزبوره اگر متعارفی داشته باشد، محمول بر آن است، و الّا هرگاه وطی محقق شده است، احوط تصالح است بر مهر واقعی که عهده زوج به او مشغول شده.

3 (س) هرگاه کسی زنی را عقد کند و مهر کند به یک گوشواره که حال عقد مشاهده شد و مشخص شده، اما وزن مجهول بوده و کذا قیمت، آیا حکم این عقد و مهر چه می باشد؟

(ج) ظاهراً عیب ندارد، انشاءالله.

1 (س) اگر مهر زوجه را ملکی نموده مستحقاً للغیر بر آید، آیا مهرالمثل می شود یا عوض مثل با قیمت باید بدهد؟

(ج) هر چند به نظر بعید نیست قیمت، ولی احوط این است که در صورت تحقق وطی تصالح است بر آنچه ذمه او واقعاً مشغول شده.

2 (س) اگر مهر زوجه ده تومان قرار داده باشد، آیا تعیین سکه لازم است ناصر الدین شاهی، مظفرالدین شاهی، احمد شاهی، پهلوی؟ به واسطه آن که در وزن فی الجمله اختلافی دارند اما قیمت تفاوتی ندارند؟

(ج) این نحو از تعینات لازم نیست ظاهراً، والله العالم.

3 (س) مفوضه البضع بدخول، مهر المثل ثابت می شود، معنی مفوضه البضع چه است؟

(ج) مفوضه البضع آن زنی است که به رضای خودش تزویج شده بدون مهر.

4 (س) مواردی که مهر فاسد باشد که به مهرالمثل عوض می شود، آیا به دخول، مهرالمثل ثابت می شود یا به عقد و فساد مهر ولو که دخولی هم نشده باشد؟

(ج) ظاهر فرمایش بعضی از علماء که مهرالمثل قائل شده اند در فرض فساد مهر، این است که سبب عقد است و این در نزد احقر کمال اشکال دارد، بلکه مهر فاسد هرگاه کالعدم فرض کردیم و بر سر جای او عوض نگذاریم، موجب مهرالمثل وطی میشود نه عقد، والله العالم.

1 (س) متعه نمودن زوجه مطلقه خود را  در عده بائناً ام رجعیاً  صحیح است یا خیر؟ به این معنی که در رجعیه احکام رجوع جاری است یا متعه؟

(ج) متعه کردن مطلقه خود را در عده بائن مانعی ندارد، مگر آنکه مطلقه به سه طلاق باشد، اما در عده رجعی صحه عقد معلوم نیست و هرگاه در عده رجعی متعه کرد، رجوع به وطی محقق میشود علی الظاهر، ولی خوب است احتیاط ترک نشود، والله العالم.

2 (س) نگاه اجنبی به اجنبیّه در وجه و کفیّن و غیر این ها از مواضع متعارف نیست، در این زمان ستر نمودن از آشنایان، از اجانب مثل قدری از زندین و قدری از موی سر و قدری از ساقین مغتفر است در صورت عدم ریبه؟ و بر فرض عدم در میان همسایگان از اجانب که غالباً مبتلا به است نگاه کردن به مواضع مذکوره، در موضوع اضطرار محسوب می شود یا خیر؟ و توقف در مکانی که اجمالاً می داند که نظرش به نامحرم می افتد سهواً جایز است یا خیر؟

(ج) نگاه کردن اجنبی به اجنبیّه  در غیر مواضع مستثنی  جائز نیست، و آنچه در سئوال ذکر شده، از مواضع مستثنی نیست، نظری که بغتهً به اجنبیّه بیفتد، ضرر ندارد و هرگاه توقف در مکانی که معرض است که نظرش به اجنبیّه میافتد، تعمداً برای افتادن نظرش به آنها توقف نماید، اشکال است.

(س) در این صفحات از قدیم الزّمان مرسوم است از بابت اجرای عقد نکاح، وکالت نامچه نزد عاقد نوشته می آورند و اقرار ناکح و منکوحه بر توکیل عاقد در آن نوشته می باشد و أسماء شهود هم بر آن ثبت می باشد، غالباً نزد عاقد شهودان مجهول الحال می باشند و احیاناً بعضی از آن ها موثّق می باشند و عاقد عقدشان جاری می نماید و در اکثر موارد بعد از اجرای عقد نزاعی بین شان واقع نمی شود و در بعضی موارد نزاع واقع می شود و ضعیفه منکر وکالت می شود و از برای عاقد هم به میزان شرعی وکاله وی ثابت نمی باشد، بیان فرمائید که چنین عقد صحیح و لازم می شود که محتاج به طلاق است یا این که فضولی است که با عدم اجازه ضعیفه باطل می شود و طلاق احتیاطی در همچو مورد وجوبی است یا استحبابی؟

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، در صورتیکه وکالت شرعاً ثابت نشود، فضولی است ولی در مفروض سئوال بدون طلاق، احتیاطاً شوهر کردن زن مشکل است.

2 (س) حجه الاسلاما! در میان مردم مرسوم است که از وقت خواستگاری دختر تا شب زفاف، اشیاء نقره و طلا  هر کسی به حسب فرا خور حال خود به خانه عروس می فرستد، و از شب زفاف البسه فاخره  به حسب رواج خودشان  از برای تزیین و آرایش عروس از طرف داماد برده می شود، پس در صورت مرقوم اگر ضعیفه بمیرد، اشیاء و البسه مزبوره بر ملک شوهرش باقی است یا این که از مخلفات ارث محسوب می شود؟ بیّنوا.

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، در صورتی که معلوم باشد به عنوان تملیک نبوده و عین آنها باقی باشد و تلف نشده باشد، به ملک مالک اولی آنها باقی است، و در صورتی که به عنوان تملیک باشد، احتیاط این است که شوهر رجوع نکند و ملک زوجه بداند.

1 (س) والد اگر به ولد بالغ خود با زنی تزویج نماید و ولد در حیات والد فوت شود و مالی از خود نداشته باشد، ادای وجه مهریه زوجه ولد متوفی بر والدش واجب می شود یا نه؟

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، مهریه زوجه در ذمه زوج مستقر است، ربطی به والدش ندارد.

2 (س) ازجمله شرائط طلاق این است که اگر زوجه مدخوله است و سن من تحیض است، و زوج حاضر است بخواهد طلاق بدهد، باید که در طُهر غیر مواقعه باشد، آیا هم چنان که دخول در قبل مضر است، دخول در دبر هم مضر است یا نه؟ تصریحی در این مسئله از کسی دیده نشده؛ بعضی موارد قبل و دبر متحد الحکم باشند، استقرار مهر می فرمائید، اعم از قبل و دبر است وطی حال حیض بشود حرمت را به خصوص قبل فرموده اند، در باب محلل به خصوص وطی در قبل می گویند، در طلاق رجعی اعم از مدخوله بودن قبل و دبر می گویند آیا که مدخلوله در دبر هم اگر بخواهند طلاق بدهند، باید که در طُهر غیر مواقعه باشد؟

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، اگرچه اخبار باب، مثل بعضی متون ظاهر در مضر بودن خصوص در قبل است؛ لکن به ملاحظه تنزیل دخول در دبر، به منزله دخول در قبل، در بعضی اخبار مثل احد المأتیین که ظاهر در تنزیل حکم است، احوط عدم اکتفاء به طلاقی است که واقع شود در طهری که زن مدخول بهای در دبر باشد و به همین مناط مدخوله در دُبر هم باید طلاقش در طهر غیر مواقعه باشد، والله العالم (ایضاً جواب از مرحوم آقای حاج شیخS) ظاهراً فرق نباشد ما بین قبل و دبر و مدخوله در دُبر هم باید در طهر غیر مواقعه باشد تا طلاقش صحیح باشد، والله العالم.

1 (س) به قصد امناء، معقوده خود را لمس و تقبیل می کند تا منی از او بیاید، آیا این نحو استمناء بدون ادخال جایز است یا نه؟

(ج) ظاهراً جایز باشد، والله العالم بحقایق الاحکام، الاحقر عبدالکریم الحائری.

2 (س) حجه الاسلاما! چه می فرمائید درخصوص زنی که یازده ساله است، حیض ندیده و عاده امثالش حیض نمی بیند در این سن، مدخوله زوج است، می خواهد طلاقش بدهد، تربص سه ماه تا طلاق صحیح باشد مثل مسترابه لازم است یا تربّص منحصر به مسترابه است؟ صاحب ریاض رحمه الله علیه و غیره اشاره به خلاف و وجهین نموده اند در مسئله و فقها بلد ما هم خلاف نموده اند، طرفین استدلالی در بین نموده باعث نزاع شده است، امید است به طور تفصیل اقوی در نظر را با استدلال مرقوم فرمائید.

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، ظاهراً ملحق به مسترابه است، یعنی از افراد مسترابه است برای اینکه اخباری که در باب صغیره وارد شده است که تطلقهن علی کل حال، مخصوص به غیر بالغه است، اگرچه در بعض اخبار من لا یحضر تعبیر شده است، لکن مراد غیر بالغه است برای تعبیری که در بعض اخبار به غیر بالغه شده است و تحدیدی که در بعض اخبار شده است، راوی سئوال میکند ما حدّها؟ درجواب میفرماید: اذا اتی لها اقل من تسع سنین، والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری.

1 (س) چه می فرمائید زنی صداق خود را تفویض نمود به زوج، به ازاء آن که آن را طلاق دهد، به عباره اخری زوج زوجه را به طلاق خلع طلاق داد، بعد از طلاق انکشف بر این که صداق خود را قبلاً به غیری منتقل نموده، آیا این طلاق چگونه است؟ و دیگر این که زوج و زوجه وکیل نمودند مطلق را در تطلیق، قبل از اجراء صیغه طلاق از توکیل برگشتند و با هم اصلاح نمودند، خبر به مطلق ندادند طلاق بگوید، چگونه است؟

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، مسئله اولی محل اشکال است و خلاف است پس راه نجات در احتیاط است به اینکه اگر از عده خارج نشده، زوجه رجوع در بذل کند و زوج هم رجوع در زوجه، و اگر بعد از عده است یا ثانیاً عقد کند یا زوج احتیاطاً طلاق بگوید، هر چند حکم به بطلان طلاق بعید نیست و در مسئله ثانیه طلاق صحیح است، هرگاه قبل از علم وکیل به عزل واقع شده باشد.

2 (س) هرگاه زیدی عین عبارت مرقومه ذیل را بنویسد و می دهد دست زوجه خودش، قرار شد فیمابین این بنده فلان و متعلقه این بنده که هرگاه بنده برایشان داماد شدم، چه صیغه و چه عقدی، مختارند که طلاق خودشان را بدهند، آیا در صورت مفروضه، به صِرفِ این عبارت زوجه می تواند طلاق خود را جاری نماید یا خیر؟ و اگر طلاق گفت صحیح است یا باطل؟

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، هرگاه مقصود این بوده که زوجه فعلاً وکالت داشته باشد که در صورت مفروضه خود را مطلقه کند، اگرچه به این که غیر را وکیل در طلاق کند و طلاق با اجتماع شرائط دیگر واقع شده باشد ولو وکیل زوجه طلاق داده باشد، طلاق صحیح است. و اگر مقصود این بوده که زوجه فعلاً وکیل نباشد بلکه اگر او داماد شد وکیل باشد، صحیح نیست. و اگر نزاع باشد بینهما که مقصود به نحو قسم اول بوده یا قسم ثانی باید به مرافعه رفع نزاع شود، والله العالم.

1 (س) الرجل یطلق زوجته المدخول بها، فی مرضه الذی یموت فیه و یتوفی قبل انقضاء العده او بعدها أترثه الی السنّه ام لا؟

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، ترثه فی العده مطلقا، و الی السنّه فیما اذا مات بذلک المرض و لم یکن الطلاق بسئوالها علی الاحوط و لم تنزوّج، بل ینبغی مراعات الاحتیاط بالصّلح و نحوه، فیما اذا لم یکن الطلاق به قصد الاضرار بها و ان کان الاقوی خلافه، والله العالم.

2 (س) مردی به سفر رفته و قریب ده سال است که چیزی از او نرسیده و عیال او دعوای فوت او را می نماید و کاغذی هم دارد و بعلاوه به مادر زن آن مرد هم دعوی دارد که سه سال نوه خود را شیر داده باشد و این دختر بر شوهرش حرام است و بعض شهود هم شهادت دادند، به همین اندازه عقد نمودن آن زن را جایز است؟ یا خیر، ترافع و حکم شرعی می خواهد؟ و در هر حال اگر این زن عقد دیگری شده باشد، قبل از ترافع، عقدش صحیح است یا خیر؟

(ج) هرگاه زوجه واقعاً علم دارد که شوهرش وفات کرده، به حسب تکلیف واقعی خودش میتواند شوهر برود، لکن کسی که مطلع به حال واقعه است، اگر علم به فوت زوج ندارد، به محض دعوای زوجه، هرگاه بخواهد او را تزویج کند، مشکل است. و امّا دعوای مادر زن بدون مراجعه به حاکم شرع و اثبات رضاع معتبر در نشر حرمت، بی فایده است.

1 (س) در ضمن عقد نکاح دائم یا منقطع شرط شود  به زوج و متمتع  وکالت زوجه و متمتع بها در طلاق، و ابرأ مدت خود و بر توکیل غیر، در صورتی که تا مدت معینی غائب شده و نفقه و کسوه ندهد، آیا لازم الوفاء و صحیح است یا خیر؟ و اگر صحیح نباشد مفسد عقد است یا خیر؟ و بر تقدیری که در ضمن عقد صحیح نباشد؛ اگر بعد از عقد مذکور در ضمن عقد خارج لازم شرط شد وکالت طلاق و ابراء مدت به طور تعلیق مذکور، آیا صحیح و لازم الوفاه است یا خیر؟ و بر تقدیر فساد شرط در هر صورت، چنان چه مذاکره ذیل بین زن و مرد قبل از غیبت واقع شود، اذن جدید و وکالت است یا خیر؟ به این که مرد می گوید چنان چه مسافرتی نمایم تو برحسب وکالت خود، خود را مطلقه خواهی کرد یا خیر؟ و زن بگوید بلی خواهم کرد، او هم سکوت کند و به مجرد این دعوی غیر می تواند وکیل در طلاق شود یا خیر؟ و اگر در ضمن یکی از دو عقد مذکور یا در ضمن عقد خارج شرط توکیل زن را نماید و بعد از اجراء عقد وکیل نماید او را به همان طور معلقاً آیا صحیح و لازم الوفاء است یا خیر؟ و بعدها احتمال عزل مضر است یا خیر؟ و اگر عزل کرد او را منعزل می شود یا خیر؟ مستدعی است جواب مسئله را مرقوم فرمائید.

(ج) شرط وکاله در ضمن عقد دائم یا منقطع ظاهراً اشکالی ندارد اگرچه لزوم وکالت به نظر حقیر محلّ اشکال است، لهذا اگر بعد عزل کند زوج زوجه را، بعید نیست که باطل شود و راجع به عبارتی که فرض شده بین زن و مرد، ظاهر در وکالت دیگری نیست، و به مجرد دعوای وکالت به جهت غیر، اشکالی ندارد در طلاق دادن، ولی شهادت مبتنی است بر ثبوت وکالت، والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری.

1 (س) در بکر اذن پدر که شرط می دانید احتیاطاً، آیا در صورتی که کفوی برای دختر پیدا شود و دختر هم مایل باشد و پدر منع کند، آیا اذن پدر ساقط است یا خیر؟ و در صورت سقوط، فرقی در بین وجود کفو دیگر و عدمش هست یا خیر؟ و مراد از کفو چه چیز است؟ و در صورت جواز یا عدم جواز، مسلمی عقد دختری را نموده باشد، آیا تفتیش از حال او لازم است که آیا از موارد سقوط بوده یا حمل بر صحه باید کرد؟

(ج) در صورتیکه کفو برای دختر پیدا شده باشد و دختر هم راغب به او باشد، پدر و جد پدری حق منع ندارند، بلی اگر کفو دیگری باشد و پدر بخواهد او را تزویج نماید به آن دیگری، همان احتیاط که گفته شده است هست، و مراد از کفو ظاهراً اسلام زوج است، در صورتی که زوجه مسلمه باشد که صحت عقد به آن منوط است، والله العالم.

2 (س) متعه نمودن زن به فارسی یا ترکی یا روسی و غیره جایز است یا خیر؟

(ج) در صورت عدم تمکن از عربی، به غیر عربی جایز است، لکن در صورت امکان احوط خواندن (به عربی است).

1 (س) آیا جایز است بر مرد در صورتی که عالم است که یک نفر عیال از اول شب تا صبح پنج شش نفر او را متعه نموده اند متعه نماید، در صورتی که عیال مذکوره در سن من تحیض است؟

(ج) تزویج در عدهی غیر؛ جایز نیست.

2 (س) کسوه و نفقه زن حامله در عده وفات از مال وراث دیگر برداشته می شود یا اصلاً نفقه ندارد؟

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم، از مال میت نفقه ندارد، و اتفاق بر او از نصیب حمل بعید نیست، والله العالم.

3 (س) نظر کردن به زنان اهل کتاب  بدون ریبه و مع الریبه  جایز است یا نه؟ و زنای با او مثل زنای با زن مسلمه است یا خیر؟

(ج) بدون ریبه نظر کردن به آنها جایز است و زنای با آنها حکم زنای با مسلمه دارد.

4 (س) ولی طفل می تواند بذل و هبه مدت زوجه منقطعه طفل صغیر خود را نماید یا نه؟

(ج) ظاهراً میتواند، والله العالم.

5 (س) در تزویج زنان اهل کتاب دواماً و انقطاعاً  بدون اسلامشان  جایز است یا نه؟

(ج) ظاهراً به عقد انقطاعی مانعی ندارد، والله العالم.

1 (س) حق مضاجعه در زوجه واحده واجب است یا نه؟

(ج) ظاهراً حق مضاجعه در صورت تعدد زوجه است، ولی درزوجه واحده هم احتیاطاً ملحوظ بدارد و ترک نکند.

2 (س) زنی که هر شش ماه یک مرتبه حیض می بیند، عده او اقراء است یا تربص سه ماه است؟

(ج) ظاهراً تربّص سه ماه است.  

3 (س) در صورت نبودن پدر صغیر، حاکم شرع انور می تواند هبه مدت منقطعه طفل صغیر را بنماید یا خیر؟

(ج) ولایت حاکم در این گونه امور معلوم نیست.

4 (س) شرط نفقه در ضمن عقد انقطاع صحیح است یا خیر؟ بر فرض صحه، در صورت عدم انفاق آیا خیار فسخ برای ضعیفه می آید یا خیر؟

(ج) ظاهراً شرط نفقه صحیح است و اشکالی ندارد، ولی خیار فسخ در غیر مواضع منصوصه معلوم نیست، ولی حاکم شرع اجبار میکند بر اداء.

5 (س) در مهر المثل زوجه طرف پدر ملاحظه می شود یا طرف مادر؟

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم: در مهر المثل ملاحظه حال زن میشود از حیث طایفه و بلاد و خصوصیات شخصیه، که منشأ اختلاف رغبت است. مثل جمال و بکارت و سایر امور.

1 (س) شخصی در امورات زندگانی، صلاح و فساد ضرر و نفع خود را نمی داند، جمعی از مؤمنین صلاح او را بر این دانسته که دختر شخص محترمی را برای او عقد کنند، تا از او پرستاری نماید، این عقد صحیح است یا خیر؟

(ج) در اصل نکاح رضای سفیه مدخلیّت ندارد، اما از جهت مهر و امثال آن از آنچه راجع به مال است نفوذ کار عدول منوط به چیزی است که ذکر شد. والله العالم، الاحقر عبدالکریم الحائری.

2 (س) مردی چهار زن دائمی دارد، یکی را طلاق داده به طلاق رجعی، می تواند خامسه را عقد نماید در بین عده یا خیر؟ و بر فرض صحّت عقد وطی در بین عده مطلّقه جایز است یا خیر؟ و مسئله دیگر زوج حق الرجوع خود را می تواند ساقط کند یا خیر؟

(ج) در فرض سئوال که طلاق رجعی بوده، نمیتواند قبل از خروج عده عقد خامسه را نماید، و چنانچه واقع شود باطل است، و معلوم نیست زوج بتواند حق الرجوع را ساقط نماید.

3 (س) زن تمامی مهر مسمی فی العقد خود را قبلاً صلح می کند به کسی، بعد تمامی مهر مسمی فی العقد خود را بذل می کند به زوج در عوض طلاق خلع، قبل از عده یا بعد از عده ملتفت شود، آیا خلع باطل و یا رجوع به بدل آن مهر می نماید؟ و قبل از عده شوهر می تواند رجوع نماید چنان چه زوجه بی چیز باشد یا خیر؟

(ج) صحت خلع در فرض سئوال مشکل است و چون امر فروج و نسبی است، مراعات احتیاط لازم است.

1 (س) زیدی به سفر رفت و عیالی به عقد دوام در طهران داشت، بعد از مدتی در همان نقطه مسافرت، زید فوت کرد، چند روز بعد از فوت زید به عیالش اطلاع دادند، چون مشارالیها نمی دانست که نگاه داشتن عده وفات از روز اطلاع است و یقین داشت که باید عده را از روز فوت زوج نگاه دارد، پس از آن که عده را از روز فوت نگاه داشت و ایام عده به حساب از روز فوت زوج منقضی گردید، به عقد دوام خالد درآمد، بعد از عقد  هنوز به خانه خالد که زوج دوم است نرفته و مدخول بها هم واقع نشده اطلاع یافت که باید عده وفات را از روزی که مطلع می شود نگاه دارد، چون عقد به خالد چند روز از عده وفات باقی مانده بوده است، لذا بالاجماع این عقد فاسد و لغو است، اکنون به فرض این که اگر ما بین خالد فوق الذکر  اقتضاء به جوانی و جهل به مسئله  بعد از مدت ها که از عقد در زمان عدّه وفات به طوری که فوق عرض شده اتفاق ملاقاتی مابین خالد و مشارالیها افتاد؛ و فرضاً مقاربتی هم واقع شده باشد، آیا خالد نمی تواند با مشارالیها ازدواج نماید یا باید عده نگاه داشته بعد از آن معقوده خالد کرد؟ و چنان که مجمع علیه فقها رضوان الله علیهم است مانعی بعد از عده برای عقد...؟

(ج) از ظاهر سئوال چنین معلوم میشود که مقاربت خالد که زوج دوم است در عده وفات واقع شده، و با این حال شبهه نیست که حرام ابدی است، و اینکه نمیتواند زن را به عقد جدید بگیرد، بلی هرگاه مقاربت بعد از انقضای عده وفات از زمان اطلاع واقع شده، بعضی فرموده اند که موجب تحریم ابدی نیست و میتواند به عقد جدید او را تزویج نماید، لکن خلاف احتیاط است، والله العالم.

1 (س) زید نامعلوم است که عیال او متعه بوده یا دائمی؟ آیا ورثه حق دارند در مال زید تصرف کند و عیال او را ممنوع از ارثیه نمایند تا حین اثبات یا نه؟

(ج) ظاهراً احکام عیال دائم بر او مترتب است و محتاج به اثبات نباشد. والله العالم.

2 (س) ضعیفه اختیار مکان برای خودش در شهر قرار می دهد، بعد به رضایت مدتی با شوهر در دهات برود، اختیار مکان او ساقط می شود یا نه؟

(ج) بعد از مراجعت به شهر باز اختیار مکان دارد ضعیفه، ولی شوهر مجبور به آوردن به شهر نیست.

3 (س) پسر و دختر اصول دین را ندانند، بدنشان پاک و عقد نکاحشان صحیح است یا نه؟

(ج) اگر چنانچه اجمالاً بدانند اصول دین را کفایت میکند، و بدنشان پاک و عقد و نکاحشان صحیح است، انشاءالله.

4 (س) شخصی زنی را عقد کرده مادامی که زن در خانه خودش باشد، نفقه و کسوه او بر شوهر واجب است یا نه؟

(ج) چنانچه زن تمکین دارد از شوهر، باید نفقه و کسوه او را بدهد، مگر آنکه تمکین نداشته باشد، در این صورت واجب نیست.

(س) هرگاه شخصی زنی را برای پسری نابالغ خود متعه نماید از جهت محرمیّت؛ در مدت چند روز یا چند ساعت صحیح و موجب حصول محرمیت می شود؟ یا آن که باید مقداری از زمان بلوغ را داخل کرده؟ و همچنین عکس این به این که ولی متعه نماید دختر صغیره خود را برای شخصی برای محرمیت، شرط است داخل نمودن زمان بلوغ یا خیر؟ و آیا جایز است برای ولی هبه مدت یا نه؟ و آیا جایز است اشتراط هبه مدت بعد از عقد بلافاصله یانه؟ و بر فرض خوف وطی جایز است شرط عدم وطی یا خیر؟ و طریق اجراء عقد در هر دو صورت چگونه است؟

(ج) ظاهراً تمام مذکورات صحیح باشد، در صورتی که نسبت به صغیره مفسده نباشد، اگر جه احوط در متعه این است که قابلیت التذاذ برای طرفین ولو در بعض مدت باشد، چنانچه احوط این است که در نکاح شرطی که قابل تخلف از او باشد نشود، برای اینکه جواز فسخ نکاح لتخلّف الشرط محل اشکال است و طریق اجراء عقد از غیر جهت شرط معلوم است و در محال مناسب به آن مسطور، و اما از جهت شرط طریقش این است که ضعیفه بگوید مثلاً زوجتک نفسی فی مدت کذا بکذا، و شرطت علیک ان لا تطأنی فی المده مثلاً یا أن تهب مدّتی فی وقت کذا مثلاً، و زوج بگوید قبلت التزویج و الشرط، تم کتاب النکاح والطلاق.

2 (س) هل للحاکم الشرعی او المأذون عنه بتزویج مَن لهُ ولی له من الأب و الجد له و الوصی ام لا؟

(ج) ثبوت الولایه للحاکم و مأذونه فی ذلک حمل اشکا ل بل لا یبعد العدم الّا مع الضروره(1)

1 [1] . نسخه خطی «گ»، ص 26.

1 (س) هل یجب فی عقد الدوام و المتعه من تعدد الطرفین فی اجراء العقد ام یکفی الواحد

(ج) الأحوط التعدد مع الامکان.

2 (س) هل یجب الصلوه عند ذکر اسم النبی صلی الله علیه وآله و هل فرق علی تقدیر الوجوب بین کون الشخص علی حال الصلوه ام لا؟

 (ج) لا تجب و لکن الاحوط عدم الترک و لو فی حال الصلوه.(1)

3 (س) حجهالاسلاما اماما چه می فرمایید در این مسئله شرعیه که شخص آب و املاک به عقد زوجه اش کرده و مدت ده سال در تصرف زوج بوده آیا بعد زوجه می تواند اجرت المثل ده سال از زوج خود مطالبه کند یا خیر آ نچه حکم الله است در صدر عریضه مرقوم فرمایید که عندالله و رسوله ضایع نخواهد بود.

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم چنانچه تصرفات زوج مجانی بوده به اذن زوجه نمی تواند مطالبه نماید و اگر ماذون نبوده بعنوان مجانی می تواند مطالبه نماید و در صورت نزاع محتاج به مرافعه است و الله العالم الاحقر عبدالکریم الحائری.(2)

4 (س) در عقد دوام و متعه اگر دو نفر حاضر نباشند که بتوانند ایجاب و قبول بخوانند اگر یک نفر ایجاب و قبول بخواند عقد صحیح و یا باطل است؟

(ج) یک نفر طرف ایجاب و قبول واقع شده خلاف احتیاط است.(3)

1 [1] . نسخه خطی «گ»، ص 6.

2 [2] . نسخه خطی «گ»، ص 42.

3 [3] . نسخه خطی «گ»، ص 55.

1 (س) متعه نمودن فاحشه با علم به اینکه عده نگاه نمی دارد جایز است یا نه؟

 (ج) خلاف احتیاط است.(1)

2 (س) در عقد نکاح در صورتی که فتوی بر تعدد موجب و قابل بوده باشد و غیر از یک نفر ممکن نباشد مگر به رفتن نیم فرسخ راه یا زیاده که جزئی زحمت است آیا شخص واحد می تواند که متولی طرفی العقد بوده باشد یا نه و در صورت زحمت زیاد تکلیف را بیان فرمایید.

(ج) احتیاط در تعدد تا به حد عسر و حرج نرسد ترک نباید بشود لکن تعلم صیغه نکاح امر مشکلی نیست و غالب مردم به اندک زمانی می توانند یاد گیرند و الله المؤید(2)

3 (س) شخص واحد غیرعادلی یا زیاده از واحد خبر می دهند از وفات شخصی در سفر یا در حضر از قبیل رفیق یا برادر که کاملاً معروف الحال بودند یا غیر اینها که به طور اجمال می شناختند از قبیل اسم و مکان و بعضی از اوصاف با تعذر شهادت عدلین خبر اینها مسموع است یا خیر؟

(ج) شهادت غیر عادل موت ثابت نمی شود بلی گاهی به ضمیمه ی قرائن خارجه از او علم به موت حاصل می شود و الله العالم.(3)

1 [1] . نسخه خطی «گ»، ص 56.

2 [2] . نسخه خطی «گ»، ص 96.

3 [3] . نسخه خطی «گ»، ص 111.

1 (س) در تعدد موجب و قابل را در نکاح احتیاط مطلق فرموده اید پس کار اهل قریه و دهات سخت شده چه می فرمایید؟ آیا لازم است باید به شهر بروند و یا لازم است که خرج گذارند از قریه دو نفر ملا جمع بکنند؟

(ج) ترک این احتیاط را تا ممکن باشد نباید نمود لکن ملا بودن صیغه خوان لازم نیست بلکه همین قدر که معنی لفظ را بفهمد می تواند صیغه بخواند.(1)

2 (س) استشهاد در عقد نکاح لازم است یا نه؟

(ج) لازم نیست بلکه مستحب است.(2)

3 (س) آیا زوجه منقطعه که مدتش تمام شد یا هبه شده به مجرد اینکه حملی از زوج سابق خود دارد مستحق کسوه از زوج سابق خود می باشد یا خیر؟

(ج) در مفروض سوال ظاهراً نفقه و کسوه ندارد.(3)

4 (س) وکیل زن گوید انکحت موکله موکلی موکل موکلک وکیل می گوید قبلت النکاح لموکله موکلت علی المهر صحیح است یا نه؟

1 [1] . نسخه خطی «گ»، ص 139.

2 [2] . نسخه خطی «گ»، ص 140.

3 [3] . نسخه خطی «گ»، ص 147.

(ج) فرض این عبارت بر حسب صورت صحیح نیست ولی کافی است که وکیل زن بگوید انکحت موکلتی موکلک علی المهر المعین و وکیل مرد بگوید قبلت النکاح لموکلی در صورتی که قصد انشاء و معنی کلمات را بفهمد و الله العالم الاحقر عبدالکریم الحائری.(1)

1 (س) صغیره را به اجازه و وکالت وصی ثابت الوصایه و ناظر و حاکم شرع برای صغیری به اجازه و وکالت پدر صغیر معقوده نموده اند، عقد صحیح است یا خیر؟

(ج) بسم الله الرحمن الرحیم در فرض سوال به نظر این جانب ولایت داشتن وصی و حاکم در عقد صغیره مشکل است ولی گاه می شود ضرورت اقتضا نماید تزویج را مثل اینکه حفظ مال یا نفس صغیره متوقف باشد بر تزویج در این صورت بعید نیست صحت و چون عمل مستند به حاکم شرع است بر حسب فرض لابد ملاحظه تکلیف خود را کرده است و الله العالم حرره الاحقر عبدالکریم الحائری(2)

2 (س) زید وصی دختر صغیره موصی خود را برای عمرو به عقد دائمی عقد می کند پس از کبارت دختر نقض از عقد خود نموده آیا این عقد صحیح است یا نه؟

(ج) با فرض عدم قبول در زمان کبارت در صحت چنین عقدی اشکال است خصوصاً در صورتی که پدر تصریح به اینکه وصی در تزویج هم باشد نکرده باشد و الله العالم.(3)

1 [1] . نسخه خطی «گ»، ص 150.

2 [2] . نسخه خطی «گ»، ص 171.

3 [3] . نسخه خطی «گ»، ص 177.

1 (س) اگر زید با عمرو وصلت کرد بعد معلوم شد که عمرو مرتد است تکلیف آن زن و پدر و مادر او با عمرو چیست در صورتی که در محاضر شرع مدرکی که ارتداد او را می رساند ندارد.

(ج) اگر زوجه می تواند معاشرت را ترک کند باید ترک کند.(1)

2 (س) زید از طرف زن وکیل است بر خواندن صیغه عقد نکاح و بکر از طرف مرد وکیل است زید می گوید انکحت موکلتی بکر نمی داند از انکحت به زنی دادم قصد کرده یا زن کردم قصد نموده آیا بر بکر لازم است اینکه بداند زید کدام معنی را قصد نموده بعد از آن قبول نماید یا اینکه دانستن لازم نیست بلکه قبلت گوید مقصود آن باشد کدام معنی را قصد کرده از این دو معنی آن را قبول کردم.

(ج) چون حاصل هر دو معنی یک چیز است لازم نیست اگر چه بداند بهتر است و الله العالم.(2)

3 (س) در باب عقیقه فقهاء راشدین کثر الله امثالهم فرموده اند که باید استخوانهای عقیقه شکسته نشود لهذا در میان مردم این صفحات مرسوم بوده که استخوانهای عقیقه بعد از طبخ دفن می کردند لکن بعضی می گویند که دفن کردن نمی خواهد بلکه در صحرا باید ریخته شود تا حیوانات درنده بخورند بفرمایید که اولی و انسب درخصوص آن چه قسم است؟

1 [1] . نسخه خطی «گ»، ص 198.

2 [2] . نسخه خطی «گ»، ص 222.

(ج) دلیلی بر استحباب هیچ یک از دفن یا ریختن در صحرا از اخبار به نظر نرسید هر چند دفن انسب است و الله العالم الاحقر عبدالکریم الحائری.(1)

1 (س) ضعیفه مطلقه در بلد ما نعیت خود تمسک دارد به یک ورقه طلاق نامه که ممهور است به مهر دو نفر شاهد که در نظر مجری صیغه طلاق عادلند و در نظر مجری صیغه نکاح ثانوی غیر عادل چون مدرک لامانع بودن منحصر به همین ورقه است که مدل بر خرابی اصل اساس است آیا تزویج ثانوی در نظر همین عالم صحیح است یا خیر؟

(ج) اگر اصل طلاق ثابت است و مجری نکاح به هیچ یک از عدالت و فسق علم ندارد می تواند اجراء صیغه نکاح کند و اگر علم به فسق دارد او نمی تواند جاری کند و اگر اصل طلاق هم ثابت نیست به مجرد چنین ورقه نمی شود اکتفا نمود والله العالم.(2)

1 [1] . نسخه خطی «گ»، ص 160.

2 [2] . نسخه خطی «گ»، ص 100.

Share