رسالت اخلاق

امتياز و برتري انسان بر ساير موجودات، همانا عقل و قوه استدلال اوست. از طرفي هر فرد از افراد انسان با غرايزي همانند حب ذات، ميل به کمال، استخدام ديگران، علاقه به مال و مقام و غير اينها آفريده شده است . اين غرايز که ضامن بقاي انسان و سرچشمه هر نوع تحرک وجنبش حياتي او هستند، آن چنان در روان آدمي ريشه دارند که گاهي سرنوشت او را به دست گرفته وخط و مشي زندگي او را تعيين مي کنند و با قدرت و سرکشي خيره کننده اي از نفوذ و بينايي عقل کاسته و آن را محدود مي سازند. اينجاست که نقش اخلاق در زندگي و لزوم رهبري صحيح غرايز روشن و مسئوليت علماي اخلاق ارزيابي مي شود. پس شکوفايي انسانيتِ انسان به عنوان رسالت اخلاق معرفي مي گردد. علي (عليه السلام) در کلامي زيبا مي فرمايند: « فمن تخلق بالاخلاق النفسانية فقد صار موجوداً بما هو انسان دون ان يکون موجوداً بما هو حيوان.»[1] (کسي که خود را به اخلاق بيارايد و شخصيت خويش را بپرورد انسان است و گرنه حيوان خواهد بود.)
رسالت علم اخلاق اين است که با شناسايي استعدادهاي گوناگون انسان و فضايل و رذايل روح آدمى، چگونگي ايجاد تعادل در ميان اميال گوناگون و راه و روش تربيت نفس را ميسر سازد، به گونه اي که انسان بتواند به کمال شايسته خود نايل شود. تفسير واقعي اين کمال و سعادت به آن است که انسان به قدر ظرفيت و استعداد خود، چه در صفات نفساني و چه در حوزه رفتارى، جلوه اسماء و صفات الهي گردد، تا درحالي که همه جهان طبيعي به تسبيح جمال وجلال خداوند متعال مشغول اند، انسان با اختيار و آزادي خويش، مقرب ترين و کامل ترين و گوياترين مظهر الهي باشد.
پس مي توان چنين نتيجه گرفت که رسالت علم اخلاق شناسايي خلق هاي پسنديده و خوي هاي ناپسند و راه پيراستن نفس از خلق هاي ناپسند و روش آراستن نفس به سجاياي پسنديده است. حال که اهميت و رسالت اخلاق روشن شد به تعريف آن مي پردازيم.

-----------------------------------------

[1] مستدرک سفينه البحار، ج8 ،ص311.

Share