مکتب اخلاقى او

شرح روش تربيتى و مکتب اخلاقى او کتابى مبسوط مى طلبد. در اين کوتاه نوشته، اشارتى به برخى سرفصلهاى آن داريم:
1 . باب ورود به معنويات پلکان عروج به کمالها در مکتب او قرآن و سنّت بود. دو اصل (اقرء وارق) و (کلامکم نور) اساس مکتب اخلاقى او بود. سالک وصال حق با کلمات محبوبش عشق مى بازد و با ترنّم الفاظ آن رقص کنان به لقاى دوست مى شتابد. قرآن را کلام معبود مى داند که بر زبان حبيب خدا جارى شده است. با تلاوت آيات قرآن با حبيب و محبوب عشق مى ورزد.
قرآن در مکتب او، راه شهود حقّ است; چه: (قدتجلى اللّه سبحانه فى کتابه).
در انديشه هاى عرفانى او قرآن راهنماى صراط مستقيم است وامامان صراط عينى قرآن اند.
سالک در نگاه او دستورهاى ظاهرى را به کار مى بندد از موعظه هاى قرآن واحاديث پند مى گيرد و با انذارها و برخورداري از آن دو سرچشمه جوشان از لغزيدن و گرفتارى در آفات برکنار مى ماند و با تدبّر در قرآن تعاليم و معارف توحيدى را مى نوشد.
او شريعت را هم بستر رسيدن به وصال مى داند و هم حلقه هميشگى اتصال. رياضت را از غير راه شرع و عبادات مأثوره جهالت و گمراهى مى شمارد.
2 . طهارت اصل است و تعليم فرع تهذيب جان است و تعليم قالب.
در مکتب اخلاقى او فطرت جايگاهى ويژه دارد. اگر غبار از چهره فطرت زدوده شود و حجابها از چشم قلب کنار رود برکات و مواهب آسمانى برجان سالک فرو مى ريزد.
(لو أنّ اهل القرى آمنوا واتّقوا لفتحنا عليهم برکات من السموات والارض). سوره اعراف آيه 69
او دانش را به بسيار فراگيرى آن نمى داند. تهجّد و رياضت را بهترين راه رسيدن به علم و معرفت حقيقى مىشمارد: (العلم نور يقذفه الله فى قلب من يشاء).
حکمت و علم خالص به خالص شدن پيراستگى و وارستگى پديد آيد:
(مَنْ أُخلص لله أربعين صباحاً جَرَتْ فى قلبه ينابيع الحکمة).
جان انسان معدنى است که بايد کاويد، زمين حاصل خيزى است که بايد دل آن را شکافت چشمه اى است که بايد آن را لاى روبى کرد تا بجوشد و بهره دهد.
3 . راه رسيدن به عرفان و محبت حق، شناخت، پهناورى و ابعاد شگفت انگيز نفس است. نفس بشر کتاب سلوک اوست: (من عرف نفسه فقد عرف ربّه).
روح الهى در همين تن خاکى و نفس بشرى دميده؛ بايد آن را کاويد و پيمود تا به روح الهى رسيد عظمت خود را يافت و اين امانت عظيم الهى را به متاع فانى دنيا نفروخت.
4 . در مکتب عرفانى او سالک با اين که در جمع است، بايد دل به خدا داشته باشد. از عواملى که دنيا را بر او مسلّط مى کند و حجاب فهم و شهود معانى و حقايق مىشود، دامن گيرد. از پرگويى، پرخورى، پرخوابى و نشست و برخاستهاى بى جا بپرهيزد؛ زيرا دنيا رهزن سالک است و هر که در او پا نهد غرق مى شود. مگر نشنيده اى و نخوانده اى: (انّما الدّنيا لعب ولهو) ونشنيده اى که آن حکيم غيب دان منزه از عيب و شين به فرزند ارجمندش فرمود: (يا بنّى ان الدّنيا بحر عميق غرق فيها الاکثرون).
5 . دامن گرفتن از گناه گام نخست سالک است؛ چه معارف و حقايق را نفس و جان پاک مى نوشد: (لايمسّه إلاّ المطهرّون). او در همين دستور العمل بستر سلوک را در همه حال دامن گرفتن از گناه مى داند.
در نگاه او گناه مخالفت با معبود است. گناهکار به گاهِ گناه از پروردگار به دور است و از صراط حق منحرف. و بى گمان آن که در بيراه افتاده است از مواهب حق بى بهره است.
در همين دستورالعمل پس از توصيه به اذکار و ادعيه مى گويد: وهمه اينها با ترک معاصى خوب است.
6 . ذکرى را که بسيار سفارش مى کند و شاه کليد رسيدن به مقامات مى داند و مداومت آن را بر سالک فرض مى شمارد ذکر يا دعاى يونسيه است: (لا اله الاّ انت سبحانک إنّى کنتُ من الظالمين) او اين ذکر را به بسيارى از شاگردانش به گونه هايى مختلف سفارش کرده است و آن بزرگان نيز به ديگران سفارش مى کرده اند وآن را در تصفيه نفس، کنده شدن از تعلقات مجرّب مى دانسته اند.
مرحوم ميرزا جواد آقاى ملکى تبريزى گويد: استادى بزرگ اهل عمل و کامل داشتم. مانند او را در وصول به مقامات نديده ام [منظور عارف بى بديل ملاحسينقلى همدانى است] از آن بزرگوار عملى تجربه شده و مؤثر در اصلاح قلب و رسيدن به معارف توحيد درخواست کردم آن بزرگوار قدس سره العزيز فرمود: (ما رأيت عملا مؤثّرفى ذلک مثل المداومة على سجدة طويله فى کل يوم وليلة مرة واحدة يقال فيها: (لا اله إلاّ انت سبحانک إنّى کنت من الظالمين).
البته اين ذکر را در حالتى گويدکه خود را در زندان اسير و به قيد و زنجير اخلاقيات پست گرفتار بيند. از روى تضرع و درد، خدا را تنزيه کند و نجات خواهد.[1]

------------------------------------------------

[1] اسرار الصلاة، ص207

Share