آغاز کتاب نهج البلاغة [مقدمه سید رضی]

آغاز کتاب نهج البلاغة [مقدمه سید رضی]

[قسمت أول مقدمه سید رضی]

(1) ابتداء میکنم بنام خداوندى که بسیار بخشنده و مهربان است (در دنیا و آخرت) (2) پس از حمد و سپاس خداوندى که حمد را بهاى نعمتش قرار داد (همان قسمى که ثمن مستلزم رضاء بائع است در برابر مبیعش، حمد و سپاس مستلزم رضاى خداى تعالى است در ازاء نعمت او ) و پناه از بلاى خود (چون کفران نعمت موجب عذاب و بلاء است، چنانکه در قرآن کریم س 14 ى 7 مى‌فرماید: «وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذٰابِی لَشَدِیدٌ» یعنى اگر کفران کنید عذاب من سخت است بر کفران کنندگان، پس شکر و ثناء پناه از آن بلا است ) و آنرا وسیلۀ رسیدن به بهشتهاى خویش گردانید (زیرا حمد را ثمن و بهاى هر نعمتى قرار داد و البتّه وسیله است براى وصول به بهشتها و درجات رفیعه، چون بهشت بزرگترین نعمتهاى او است و هر نعمتى دون آنست) و سبب افزایش احسان (چنانکه در قرآن کریم س 14 ى 7 مى‌فرماید:

«لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ» یعنى اگر بر نعمتهاى من سپاس گزارید بر آن مى‌افزایم) و پس (3) از درود بر فرستادۀ او که پیغمبر رحمت است و مهربان (چنانکه در قرآن کریم س 21 ى 107 مى‌فرماید:

«وَ مٰا أَرْسَلْنٰاکَ إِلاّٰ رَحْمَةً لِلْعٰالَمِینَ» یعنى تو را نفرستادیم مگر رحمتى بر همۀ خلائق) و پیشواى پیشوایان (زیرا امام رئیس و پیشوایى است که در گفتار و کردار باو اقتدا میشود، و ائمّۀ معصومین امامان و پیشوایان مردم هستند و چون ایشان بجمیع گفتار و کردار حضرت رسول اکرم «صلّى اللّٰه علیه و آله» اقتداء کردند، بنا بر این آن حضرت امام ائمّه و پیشواى آنان است) و چراغ و رهنماى امّت (در تاریکى‌هاى ضلالت و گمراهى، چنانکه در قرآن کریم س 33 ى 45 مى‌فرماید: «یٰا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ إِنّٰا أَرْسَلْنٰاکَ شٰاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً» ى 46 «وَ دٰاعِیاً إِلَى اَللّٰهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرٰاجاً مُنِیراً» یعنى اى پیغمبر ما تو را فرستادیم گواه بر تصدیق و تکذیب امّت و مژده دهندۀ به رحمت و بیم کنندۀ از عقوبت و دعوت کنندۀ بپرستش خداوند باذن و فرمان او، و چراغى هستى روشن تا ظلمت کفر و تاریکى ضلالت و گمراهى بنور هدایت تو مبدّل گردد ) و برگزیده شدۀ از خمیرۀ کرامت و بزرگوارى (که پاکیزه است از همۀ عیبهاى باطنى و ظاهرى) و نتیجۀ شرافت قدیم (همیشه شریف بوده ) و کشتگاه درخت مفاخرت ثابت و ریشه‌دار (تا روز قیامت باقى و برقرار است) و شاخۀ بلند پر میوه و برگ (که میوه و برگهاى آن درخت مفاخرت، ائمّۀ طاهرینند و مردم از وجودشان بهره مندند ) و (4) پس از ثناء بر اهل بیت رسول اکرم (حضرت فاطمه و ائمۀ اثنى عشر علیهم السّلام) که چراغهاى تاریکى‌ها (ى جهل و گمراهى) مى‌باشند ، و نگهدارندگان خلائق (از افتادن در گودال کفر و ضلالت ) و علامتها و نشانه‌هاى هویدا و آشکار دین (تا هر که از راه است منحرف شد به دیدن آن نشانه‌ها به صراط مستقیم رهسپار گردد ) و میزانهاى سنجش فضیلتند (که بایشان سنجیده میشود فضل هر صاحب فضلى تا رجحان آن هویدا گردد، زیرا ولایت و دوستى ایشان مایۀ سعادت و خوشبختى، و دشمنى با آنان سبب هلاک و بیچارگى است ) (5) درود فرستد خداوند متعال بر همۀ آنان (حضرت رسول اکرم و اهل بیت او) درودى که برابر فضل ایشان باشد، و پاداش کردارشان ، و مساوى پاکیزگى فرع و اصلشان (پاکى اصل اشاره است باینکه از اصلاب طاهره و ارحام مطهّره بوجود آمدند و پاکى فرع منزّه بودن آنان است از هر پلیدى ) مادامى که آفتاب نور مى‌دهد و ستاره پیدا و نهان میشود (درود فرستد حقتعالى بر ارواح طیبۀ ایشان درود بیشمار و پیوسته ) .

[قسمت دوم مقدمه سید رضی]

(6) پس من در آغاز زندگانى و طراوت و تازگى جوانى شروع کردم بتألیف و جمع آورى کتابى در خصائص ائمّه علیهم السّلام (صفات و کمالات مخصوصۀ بایشان) که مشتمل بود بر سخنان نیکو و گوهرهاى کلماتشان ، وادار کرد مرا بر تألیف آن کتاب همان مقصدى که در ابتدایش بیان کردم و آنرا مقدّمۀ سخن (و دیباچۀ آن) قرار دادم ، (7) آنگاه که از اوصاف مختصّۀ امیر المؤمنین علىّ (علیه السّلام) فارغ شدم موانع ایّام و گرفتاریهاى روزگار از تمام کردن باقى آن کتاب مرا باز داشت (8) ، و آنچه را که از آن کتاب جمع آورى شده بود ببابها و فصلهایى مرتّب نمودم، و در آخر آن ابواب و فصول آمد (نوشته شد ) فصلى که متضمّن بود سخنان نیکوئى را که از آن حضرت (علیه السّلام) روایت شده، و آنها از جملۀ سخنان کوتاهى بود در پندها و جمله‌هاى حکیمانه و مثلها و آداب، و از خطبه‌هاى طولانى و نامه‌هاى مفصّل آن بزرگوار چیزى ذکر نشده بود .

[قسمت سوم مقدمه سید رضی]

(9) پس گروهى از دوستان و برادران مندرجات فصل مذکور را پسندیده آفرین گفتند ، و از سخنان بى‌مانند و پاکیزه که در آن درج شده بود شگفتیها نشان دادند، و رفقاء خود را خوشحال مى‌کردند ، (10) و در آن هنگام از من درخواست نمودند تا بتألیف کتابى شروع کنم که سخنان برگزیدۀ آقاى ما امیر المؤمنین (علیه السّلام) را در جمیع فنون، و انواع فصاحت و بلاغت از خطبه‌ها و نامه‌ها و موعظه‌ها و آداب در برداشته باشد (و درخواست دوستان و برادران از من تألیف چنین کتابى را براى این بود که ) (11) مى‌دانستند آن کتاب در بر خواهد داشت از شگفتیهاى بلاغت و فصاحت و گوهرهایى از عربیّت و سخنان دینى و دنیوى که درخشان و هویدا است ، آنچه در هیچ کلامى جمعا یافت نمى‌شود، و در هیچ کتابى گرد نیامده ، (12) زیرا امیر المؤمنین (علیه السّلام) سر چشمۀ فصاحت و منشأ و مولد بلاغت است ، (13) و بلاغتى از آن بزرگوار آشکار گردیده که مخفى و پوشیده بوده است، و قوانین آن از آن جناب فرا گرفته شده ، روش آن حضرت را هر گویندۀ خطیبى پیروى کرده، از سخن او هر واعظ بلیغى کمک گرفته ، (14) با وجود این کسى نتوانسته به بلاغت آن حضرت برسد ، زیرا کلام او نمونه‌ایست از علم الهىّ، و در آن (استشمام میشود) رائحۀ سخن پیغمبر (صلّى اللّٰه علیه و آله یعنى آنانند پدران من پس بیاور برایم مانند ایشان را اى جریر آنگاه که محافل و انجمن‌ها را ما را گرد هم آرد (بنا بر این کدام یک از ابناء زمان و مردم دنیا مى‌تواند به بزرگى یکى از پدران خود فخر و مباهات کند نسبت بکسى که نسبت او منتهى میشود به امیر المؤمنین علىّ ابن ابى طالب صلوات اللّه و سلامه علیه) .

[قسمت پنجم مقدمه سید رضی ]

(20) و (هنگامیکه شروع کردم به نوشتن) دیدم سخن آن حضرت (علیه السّلام) دائر است بر سه قطب و سه اصل:

اوّل خطبه‌ها و اوامر (که مردم را بآنها هدایت و راهنمائى نموده) دوّم نامه‌هاى بزرگ و کوچک (که به نمایندگان و رسولان خود و غیر ایشان نوشته، یا جوابهایى است که براى آنان فرستاده) سوم حکمتها و موعظه‌ها است (که مردم را بآنها از خواب غفلت بیدار کرده و حقّ را ثابت نموده ) (21) پس بتوفیق خداى تعالى تصمیم گرفتم شروع به انتخاب نمودن خطبه‌هاى نیکو و پس از آن نامه‌هاى زیبا و آنگاه حکمتها و آداب پسندیده را در (22) حالتى که براى هر بخشى از آنچه ذکر شد بابى قرار دادم، و ورقهاى سفیدى در آن زیاد نمودم تا آنکه اگر مطلبى فعلا بدست نیامده باشد و در آتیه پیدا شود در آن ذکر گردد ، (23) و اگر پیش آید سخنى از آن حضرت که آنرا در میان گفتگو یا در جواب سؤالى یا بغرض دیگرى آورده که غیر مقاصدى است که یاد آورى نمودم و قاعده براى آنها مقرّر ساختم (و آنها را در سه باب قرار دادم، پس) آن سخن را در بابى که مناسبتر و شباهتش بآن بیشتر است نوشتم ، (24) و (بنا بر این) در آنچه اختیار میکنم از سخنان امیر المؤمنین بسا فصلهایى آمده که مرتّب نیست، و سخنان نیکوئى نوشته شده که انتظام ندارد ، زیرا (مقصود من آنست که) بیاورم نکته‌ها و سخنان درخشنده را و قصد ندارم پیوستگى و نظم میان آنها را (تنها منظور من در این کتاب جمع آورى کلمات بلیغۀ حضرت امیر المؤمنین است با رعایت الأبلغ فالأبلغ و این براى آن است که آن بزرگوار را کلام غیر بلیغ نیست ) .

[قسمت ششم مقدمه سید رضی]

(25) و از جملۀ شگفتیهاى صفات آن حضرت (علیه السّلام) که نظیرى در آن ندارد آنست که سخن آن بزرگوار وارد شده در زهد و ترک دنیا و پندها و یاد آورى از قیامت و منع از کارهاى زشت، (26) اگر کسى در آن تأمّل و اندیشه نماید و تصوّر نکند که آن کلام سخن مثل آن حضرت شخصى است که داراى قدر و منزلت بزرگ و امر و فرمان است، و حکومت و پادشاهیش بر همۀ بندگان احاطه دارد هیچ شکّ و تردیدى نخواهد نمود که آن کلام از جملۀ سخنان شخصى است که بهره‌اى نیست او را در غیر زهد و ترک دنیا و شغل و کارى نباشدش مگر عبادت و پرستش حقّ تعالى در حالتى که سر فرو برده (منزوى گشته) در گوشۀ خانه‌اى که ناپیدا است ، و یا از مردم دورى کرده به دامن کوهى رفته که نمى‌شنود مگر همهمۀ خود را و نمى‌بیند مگر خویشتن را (چنانکه رویّۀ زهّاد است ) (27) و هیچ باور ندارد (آن شخص متأمّل) که آن کلام سخن بزرگوارى است که در میدان جنگ شمشیر خود را از غلاف بیرون آورده ، با آن گردنها را جدا کرده، دلیران را بخاک افکنده بر مى‌گردد در حالتى که خون از شمشیرش جاریست، و جانها (ى کفّار و منافقین) را از تن خارج نموده ، و آن حضرت با وجود این حالت زاهدترین زهّاد و بزرگترین از دنیا گذشتگان است و برگزیدۀ ابدال و اولیاء خداوند متعال ، (28) و این فضیلت از جملۀ فضائل عجیبه و خصوصیّات آن حضرت است که اضداد را بآن جمع کرده و متفرّقات را پیوند داده (باین جهت او را مظهر العجائب و مظهر الغرائب مى‌گویند ) (29) و در بسیارى از اوقات که با برادران و دوستان راجع باین فضیلت مختصّۀ بآن بزرگوار مذاکره مى‌نمودم همۀ آنان را در شگفتى مى‌دیدم، و این فضیلت محلّى است براى پند گرفتن از آن، و جائى است براى اندیشه نمودن در آن .

قسمت هفتم مقدمه سید رضی

(30) و بسا در این کتاب دیده میشود لفظى که بدو جور یا بیشتر نقل شده (و دانسته نمى‌شود کدام یک را حضرت فرموده) و یا جمله‌اى مکرّر است و سبب تردید لفظ و تکرار معنى آنست که سخنان آن حضرت در روایات باختلاف وارد گردیده (بنا بر این) (31) گاهى اتّفاق افتاده که سخنى از آن جناب در روایتى دیده شده بهمان قسم در اینجا نقل گشته است و پس از آن در روایتى به طرز دیگر یافت شده (و این اختلاف) یا بسبب آنست که در روایت دوّمى آن لفظ و یا جمله مفصّلتر بیان گشته، یا از جهت آنست که عبارت آن از عبارتى که در روایت اولى بیان شده نیکوتر و بهتر است، پس در این صورت مقتضى آنست که آن کلام دوباره بیان شود تا سخن آن حضرت محفوظ بماند و کوشش ما براى اختیار کردن گرامیترین سخنان آن بزرگوار هویدا گردد ، (32) و گاهى هم دو جاى مختلف سخنى از آن حضرت اختیار شده، نه از روى قصد و عمد، بلکه بسبب دورى زمان از روى غفلت و فراموشى بوده است ، (33) و با همۀ این خصوصیات ادّعا نمى‌کنم که من احاطه دارم به کلیّۀ کلمات آن جناب بطوریکه از دست نرفته باشد سخنى از او ، بلکه بعید هم نمى‌دانم سخنانى که بمن نرسیده زیادتر باشد از آنچه رسیده و سخنانى که من اطّلاع بر آن دارم کمتر باشد از آنچه را که در دسترس من نیست ، (34) با وجود این بر من جدّ و جهد و سعى و کوشش لازم است (در جمع آورى سخنان امیر المؤمنین باندازۀ قدرت و توانائى ) و بر خداى متعال است آشکار کردن راه و هدایت نمودن راه نما اگر بخواهد .

[قسمت هشتم مقدمه سید رضی]

(35) و پس از آنکه این کتاب تألیف و جمع آورى شد نام آنرا نهج البلاغه (راه آشکار بلاغت) نهادم ، زیرا این کتاب ابواب بلاغت را بروى کسیکه آنرا مطالعه میکند مى‌گشاید، و او را براى استفاده از آن حاضر مى‌گرداند ، و این کتاب همانطورى که دانا و دانش آموز را بکار مى‌آید، مطلوب شخص بلیغ و پارسا نیز هست ، (36) و در اثناى آن سخنان شگفت آورى دیده میشود در توحید و عدل و منزّه داشتن خداوند متعال را از شباهت بخلق ، و آن سخنان طورى است که تشنۀ(علوم و معارف الهىّ) را سیر آب میکند و براى هر بیمارى (از امراض و عقائد باطله) شفاء است، و شبهه‌ها (ى دلهاى زنگ زده) را صفاء است ، (37) و از خداى تعالى کمک مى‌خواهم، و توفیق (جور شدن اسباب کار) و عصمت (باز داشتن از آنچه پسندیده نیست) درخواست مى‌نمایم ، و موفّق شدن (به گفتار و کردار نیک) و یارى مى‌طلبم و پناه مى‌برم باو از خطاى دل پیش از خطاى زبان (زیرا خطاى دل مهمّتر است از خطاى زبان، چنانکه کسیکه بدل کافر شد گناهش بیشتر است از کسیکه به زبان کفر گوید و بدل کافر نباشد) و از لغزش سخن پیش از لغزش قدم (خطاء در عمل، زیرا لغزش در قدم و خطاء در عمل آسانتر است از لغزش در سخن و خطاء در قول) و او کافى است مرا (در کارها) و نیکو وکیلى است (در حاجتها و درخواستها ) .

باب المختار من خطب أمیر المؤمنین علیه السلام

(38) در این باب اختیار شده از خطبه‌هاى امیر المؤمنین علیه السّلام و فرمانهاى آن حضرت و بآن اضافه شده بعضى از سخنان آن بزرگوار که قائم مقام خطبه است (آن سخن نیز مشتمل است بر موعظه و پندى که بیان فرموده) در مجالس و در جنگها و در کارهاى مشکل که (در زمان آن حضرت) واقع گردیده .

Share