توجه امام علیه السلام به نسلِ دشمنان (ادامه)

اما آنچه درباره توجه حضرت سیدالشهدا علیه السلام به اعقاب دشمنان و نکشتن کسانی که در نسل خود، مومنی در آینده داشتند آمده است، از اموری است که با هیچ امر عقلی و اصل اعتقادی و نیز با هیچ نقل تاریخی ای منافات ندارد؛ بلکه قرائن گوناگونی برای صحت آن وجود دارد که در ذیل مورد اشاره قرار می گیرد.

١. توجه به اعقاب مشرکان و کفار، در هنگام محاربه یا نزول عذاب الهی، درباره دیگر انبیا و ائمه علیهم السلام نیز نقل شده است و روایات مربوط به آن در کتب بسیار معتبر ذکر گردیده. آیاتی از قرآن کریم نیز موید همین مطلب است. 
در سوره نوح، نفرین حضرت نوح برای نابودی کافران و نزول عذاب سراسری بر آنان، ذکر شده است. حضرت نوح پس از دعای خود جمله ای را بیان می فرماید که به نوعی پاسخ این پرسش است که چرا نوح نبی، برای ریشه کن شدن همه ی کافران دعا کرده است. قرآن کریم از زبان حضرت نوح علیه السلام چنین می فرماید: «رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرِینَ دَیَّاراً إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً كَفَّاراً».[1]

بنا بر تصریح این آیه ی شریفه، نوح پیامبر، دو امر را به عنوان توجیه دعای خود برای نابودی سراسری مشرکان بیان می کند: اول، گمراه کنندگی ایشان و دوم، اینکه از نسل ایشان فرد صالحی پدید نخواهد آمد و فرزندان آنان نیز همه فاجر و کافر خواهند بود. در کتاب علل الشرایع نقل شده که شخصی از امام باقر علیه السلام سوال می کند که نوح علیه السلام از کجا می دانست که آن کافران دیگر جز امثال خود را به دنیا نمی آورند؟ امام علیه السلام پاسخ فرمود: نوح این مطلب را از وحی الهی دانست. آنجا که خداوند به او وحی فرمود: «أَنَّهُ لَا یُوْمِنُ مِنْ قَوْمِكَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ». در این زمان بود که نوح، آن گونه دعا کرد.[2]

٢. آیه دیگری که ثابت می کند که توجه به اعقاب در سنت الهی جریان داشته و ائمه اطهار علیهم السلام نیز بر اساس همین روش عمل می کرده اند، آیه بیست و پنجم سوره فتح است. خداوند متعال می فرماید: «لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً؛ و اگر [مومنان و کفار] از هم جدا می شدند، کافران از ایشان را با عذابی دردناک، عذاب می کردیم». در تفسیر قمی، در ذیل این آیه چنین روایت شده است: «قَالَ رَجُلٌ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: أَ لَمْ یَكُنْ عَلِیٌّ قَوِیّاً فِی بَدَنِهِ قَوِیّاً فِی أَمْرِ اللَّهِ؟ قَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: بَلَى! قَالَ لَهُ: فَمَا مَنَعَهُ أَنْ یَدْفَعَ أَوْ یَمْتَنِعَ؟ قَالَ: قَدْ سَأَلْتَ فَافْهَمِ الْجَوَابَ. مَنَعَ عَلِیّاً مِنْ ذَلِكَ آیَةٌ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ. فَقَالَ: وَ أَیُّ آیَةٍ؟ فَقَرَأَ: «لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً». إِنَّهُ كَانَ لِلَّهِ وَدَائِعُ مُوْمِنُونَ فِی أَصْلَابِ قَوْمٍ كَافِرِینَ وَ مُنَافِقِینَ فَلَمْ یَكُنْ عَلِیٌّ علیه السلام لِیَقْتُلَ الْآبَاءَ حَتَّى یَخْرُجَ الْوَدَائِعُ فَلَمَّا خَرَجَ ظَهَرَ عَلَى مَنْ ظَهَرَ وَ قَتَلَهُ؛ مردی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: آیا علی علیه السلام از لحاظ جسمی و نیز در امر خدا، قوی نبود؟ امام صادق علیه السلام به او فرمود: چرا، این گونه بود. پرسید: پس چه چیز او را مانع شد که [از حق خویش] دفاع کند یا [از بیعت] امتناع نماید؟ فرمود: سوال کردی، پس پاسخ را بفهم. علی علیه السلام را یک آیه از کتاب خدا، منع کرد. پرسید: کدام آیه؟ امام علیه السلام این آیه را تلاوت فرمود: «لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً» و سپس فرمود: خداوند ودیعه های مومنی در صلب های کافران و منافقان داشت و علی علیه السلام نمی بایست پدران را می کشت، مگر آن زمان که ودیعه ها از صلب پدران خارج شوند [و متولد شوند]. پس آن زمان که چنین شد، بر آن کس که مومن از صلب او خارج شده بود، غلبه کرد و او را کشت».

ادامه این روایت نشان می دهد که این مطلب به امیرالمؤمنین علیه السلام اختصاص نداشته و روش امام عصر سلام الله علیه نیز به همین صورت است: «وَ كَذَلِكَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ لَمْ یَظْهَرْ أَبَداً حَتَّى تَخْرُجَ وَدَائِعُ اللَّهِ فَإِذَا خَرَجَتْ یَظْهَرُ عَلَى مَنْ یَظْهَرُ فَیَقْتُلُهُ؛ و قائم ما اهل بیت نیز چنین است، ابداً ظاهر نمی شود تا آنکه ودایع خدا خارج شوند. پس هنگامی که چنین شود، بر آن کسی که مومن از صلبش خارج شده ، ظاهر می شود و او را می کشد ».[3]

و در ذیل همین آیه از امام صادق علیه السلام روایت شده: «لَوْ أَخْرَجَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا فِی أَصْلَابِ الْمُوْمِنِینَ مِنَ الْكَافِرِینَ وَ مَا فِی أَصْلَابِ الْكَافِرِینَ مِنَ الْمُوْمِنِینَ لَعَذَّبَ الَّذِینَ كَفَرُوا؛ اگر خداوند عز و جل کافرانی که در اصلاب مومنین هستند و مومنانی را که در اصلاب کافران هستند، خارج می کرد، کافران را عذاب می کرد [و دیگر به ایشان مهلت نمی داد[4]».

همین مطلب، در احتجاج رسول خدا صلی الله علیه وآله با ابوجهل نیز بیان شده است. در این روایت، ابوجهل به رسول خدا صلی الله علیه وآله اشکال می گیرد که اگر رسالت آن حضرت درست است، پس باید مشرکان نیز مانند قوم موسی که با صاعقه سوختند، هلاک می شدند، ولی با آنکه جرم آنان بیشتر بوده، چنین نشده است. رسول خدا صلی الله علیه وآله به تفصیل پاسخ او را بیان می فرمایند و در ضمن فرمایش خود بیان می دارند که خداوند متعال از برخی کافران عذاب را بازمی دارد؛ زیرا می داند که از اصلاب ایشان فرزندانی مؤمن خارج می شوند؛ پس هنگامی که آن فرزندان از صلب پدران کافرشان بیرون آیند، عذاب و بلای خداوند بر آنان روا شود.[5]

از این آیات و روایات به دست می آید که این امر، از سنن الهی بوده و معصومین علیهم السلام بر همین اساس رفتار می کرده اند؛ لذا اگر حتی یک روایت هم به این مضمون درباره قِتال سیدالشهدا علیه السلام نداشتیم، به حسب مضمون این آیات و روایات، باید می گفتیم که آن حضرت در روز عاشورا به همین روش عمل کرده است و در قتال با دشمنان، ملاحظه اعقاب و نسل آنان را می فرموده؛ فضلاً از اینکه در خصوص حضرتش هم چنین چیزی روایت شده است.

نکته آخری که در اینجا مناسب است ذکر شود، این است که چنین اخباری شأنیت تواتر ندارند؛ چراکه اولاً از امور ظاهر و آشکاری نیستند که همگان بتوانند بر آن واقف شوند، بلکه این امر در نیت حضرت سیدالشهداء علیه السلام وجود داشته و دیگران بدون آنکه خود ایشان یا یکی از امامان بیان بفرمایند، نمی توانستند بفهمند که چرا امام حسین علیه السلام از کشتن برخی دشمنان صرف نظر می فرموده است. روش ائمه هدایت علیهم السلام هم در بیان معجزات و فضائل به این صورت نبوده که آن را به هر کسی ابراز کنند، بلکه در بسیاری از موارد این گونه امور را به دلایل گوناگون از عموم مردم پنهان می داشتند.

ثانیاً اخبار فضائل و معجزات، دواعی بسیار قوی برای پنهان داشتن از سوی دوست و دشمن داشته اند؛ دوستان به جهت تقیه و ترسی که در اکثریت دشمنان و منکران متوجه ایشان بوده و دشمنان به جهت تلاش بسیار مصرّانه ای که در مخفی کردن فضائل اهل بیت علیهم السلام داشته اند؛ لذا می بینیم که اخبار معجزات، با وجود تنوع و کثرت وقوعشان و با اینکه در بسیاری موارد در میان جماعت های بزرگ به وقوع می پیوسته، غالباً به حد تواتر نمی رسند، هرچند اگر به این حد هم رسیده باشد، باز هم مانع اشکال تراشی منکران نمی شود. شاهد آشکار این گفتار، قضیه شقّ القمر است که مفسرین در ذیل آیه شریفه «اقتربت الساعة و انشقَّ القمر» به تفصیل راجع به تواتر آن صحبت کرده اند، ولی باز هم می بینیم که خرده گیران، از اشکال تراشی دست نمی کشند و باز هم به حرف خود ادامه می دهند. بنابراین چنین خبرهایی با خبر وقوع زلزله ی هشت ریشتری در تهران، تفاوت های روشنی دارد. علاوه بر این ، خبرهایی مانند خبر وقوع زلزله هم در این روزگار است که به مدد رسانه های کنونی، به همه نقاط دنیا مخابره می شود.[6]

 

------------------------------------------------
[1] سوره نوح، آیات ٢۶ ٢٧.
[2] ابن بابویه، محمدبن علی؛ علل الشرایع، ج١، ص٣١ (قم: کتاب فروشی داوری، ١٣٨۵ش).
[3] قمی، علی بن ابراهیم؛ تفسیر قمی، ج٢، ص ٣١۶ ٣١٧ (قم: دارالکتاب، ١۴٠۴ق). به مضمون همین روایت است این فرمایش امام باقر علیه السلام که «إِنَّمَا سَارَ عَلِی علیه السلام بِالْكَفِّ عَنْ عَدُوِّهِ مِنْ أَجْلِ شِیعَتِنَا لِأَنَّهُ كَانَ یعْلَمُ سَیظْهَرُ عَلَیهِمْ بَعْدَهُ فَأَحَبَّ أَنْ یقْتَدِی بِهِ مَنْ جَاءَ بَعْدَهُ فَیسِیرَ فِیهِمْ بِسِیرَتِهِ وَ یقْتَدِی بِالْكَفِّ عَنْهُمْ بَعْدَهُ»؛ علل الشرایع، ج١، ص١۴٧.
[4] ابن بابویه، محمدبن علی؛ کمال الدین، ج٢، ص۶۴٢ (تهران: دارالکتب الاسلامیة، ١٣٩۵ق).
[5] ر.ک: التفسیر المنسوب الی الامام الحسن العسکری، ص۵١٢ (قم: مدرسة الامام المهدی، ١۴٠٩ق)؛ احمدبن علی، طبرسی؛ الاحتجاج، ج١، ص٣۵ (مشهد: نشر مرتضی، ١۴٠٣ق).
[6] مثلاً اگر واقعه ای مشابه زلزله ی بم در قرون گذشته رخ داده باشد، ممکن است اکنون تنها در یک کتاب به آن برخورد کنیم و دیگر تواریخ، به جهت فاصله زمانی یا مکانی، آن را ثبت نکرده باشند. مثال روشن این امر، زلزله های فاجعه بار نیشابور است که در طول تاریخ بارها تکرار شده و موجب ویرانی های عظیم و کشتارهای هولناک شده، ولی ما اخبار آن را در نقل های معدودی می یابیم.

Share