5. منافقان و مسأله استغفار

5. منافقان و مسأله استغفار

5. (وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللّهِ لَوَّوا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَکْبِرُونَ). «هنگامی که به منافقان گفته می شود بیایید پیامبر خدا برای شما طلب آمرزش کند، سرهای خود را (به عنوان مسخره) تکان داده و آنان را می بینی که با تکبر روی گردان می شوند». 6. (سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَومَ الْفَاسِقینَ). «چه برای آنها طلب آمرزش بنمایی و چه ننمایی یک سان است، خدا آنها را نخواهد بخشید. خدا فاسفان را هدایت نمی کند». افراد کناه کار، در صورتی که متوچه گناه خود باشند و بدانند که با این عمل به حدود قوانین الهی تجاوز می نمایند، دیر یا زود به فکر چاره افتاده و وسیله مغفرت و آمرزش خود را فراهم می آورند. ولی افراد متمرد و گناهکاری که متوجه گناه خود نباشند و سیئه در نظر وی حسنه جلوه کند و هرگونه تجاوز و تعدّی را بر اثر جهلی که بر روح او حکومت می کند، عین صواب و حق و حقیقت پندارد، هرگز به فکر

------------------ صفحه 46

چاره نیفتاده و اگر کسی به وی راه صحیحی را که سعادت او در آن است پیشنهاد کند، روی جهالت سر خود را تکان داده و از هرگونه خیرخواهی، متکبرانه روی می گرداند. گروه منافق از دسته دوم هستند; زیرا آنان اگر چه به اسلام و ایمان تظاهر می کنند، ولی چنان که لفظ «تظاهر» از آن حاکی است، همه آن کارها تظاهر و خودنمایی بوده و از ایمان واقعی به خدا و رسول او، خبری نیست و در حقیقت دارای جهل مرکّبند که از اشتباه و نادانی خود آگاهی ندارند. روی همین حالت نفسانی (جهل مرکب) بود که هر موقع به یکی از منافقان عصر رسالت پیشنهاد می شد خدمت پیامبر برسند و پیامبر درباره آنان طلب آمرزش کند، چون به مقام و موقعیت پیامبر معتقد نبودند و آیین او را از صمیم دل نپذیرقته بودند، سرهای خود را به عنوان مسخره و این که احتیاجی به چنین طلب مغفرت پیامبر ندارند، تکان می دادند و متکبرانه از این پیشنهاد سر برمی تافتند. این شیوه (شیوه اعراض و روی گردانی از عمل به پیشنهاد سودمند) اختصاص به منافق ندارد، بلکه هر ملتی که به جهل و نادانی خود پی نبرد، هیچ گونه عمل اصلاحی در میان آنان با دست خود آن ملت صورت نمی گیرد. از این نظر دانشمندان گفته اند، هدایت و راهنمایی گروهی که در جهل بسیط هستند; یعنی به جهل و نادانی خود توجه دارند بسیار آسان است; ولی راهنمایی گروهی که در جهل مرکبند; یعنی نمی دانند و تصور می کنند که می دانند، بسیار مشکل و احیاناًمحال است. بدین لحاظ، هم چنان که انتقاد مقدمه تکامل است، شک و تردید در یک مطلب، تا چه رسد علم و یقین به نقص و اشتباه، مایه تکامل و نردبان ترقی است.

------------------ صفحه 47

استغفار پیامبران موجب آمرزش گناهان است

از بررسی آیاتی که درباره طلب آمرزش پیامبران برای افراد مجرم وارد شده است استفاده می شود که مردم خدمت پیامبران می رسیدند و از آنان می خواست به جهت قرب و مقامی که در پیشگاه خداوند دارند، درباره آنها طلب مغفرت کنند; یعنی از خداوند بخواهند از گناهانشان درگذرد. هنگامی که جرم و جنایت فرزندان یعقوب آفتابی شد و با دیدگان خود دیدند که یوسف محبوس در چاه، سر از مصر درآورد و فرمانروای آن منطقه شد، از کرده خود پشیمان شده به پیشگاه پدر رسیدند و گفتند: (یَا ابَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خَاطِئینَ).[1] «پدر عزیز، درباره ما طلب مغفرت بنما و از خداوند بخواه از تفصیرات ما درگذرد که ما گروه خطاکار بودم». وقتی یعقوب آثار ندامت و پشیمانی را در چهره فرزندان خود مشاهده کرد، به آنان وعده داد این کاررا در همین نزدیکی انچام خواهد داد و چنین فرمود: (سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبّی إِنّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ).[2] «از پروردگارم برایتان آمرزش می طلبم که او بخشنده و مهربان است». گاهی خود پیامبران به افراد گناه کار وعده طلب آمرزش از خدا می دادند، چنان که حضرت ابراهیم به آزر چنین وعده داد و فرمود: (لأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَمَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللّهِ مِنْ شَیْء).[3]

------------------ صفحه 48

«از خداوند برای تو طلب آمرزش خواهم نمود و این را بدان، من اختیار هیچ کاری از ناحیه خدا ندارم». معنای این جمله که تا حدی حقیقت طلب مغفرت پیامبران را روشن می سازد این نیست که زمام گناه در دست پیامبران باشد و خداوند، محو و اثبات معاصی را به آنان بسپارد، بلکه آنان واسطه ای بیش نیستند و تا اذن الهی در کار نباشد، طلب آمرزش اثری نخواهد بخشید. دستور قرآن به مسلمانان
صریح دستور قرآن این است که افراد گناه کار خدمت پیامبر برسند و از او درخواست کنند در حقّ آنان طلب مغفرت نماید. قرآن با صراحت هر چه تمام تر می گوید که، اگر رسول خدا درباره گناه کاری دعا کند و از خداوند برای او طلب آمرزش نماید، خداوند گناهان مجرم را خواهد بخشید.

اینک متن آیه: (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ چَاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاپاً رَحِیماً).[4] «هرگاه کسانی که به نفس های خود ظلم کرده اند، به حضور پیامبر برسند و خودِ آنها طلب مغفرت کنند و پیامبر نیز درباره آنها استغفار نماید، خدا را توبه پذیر و رحیم خواهند یافت». از این نظر مسلمانان ادوار گذشته اسلامی از پیشوایان معصوم خود می خواستند که در حقّ آنان استغفار کنند و از این طریق در این عالم درباره آنها شفاعت نمایند.

------------------ صفحه 49

این مقام و این طرز شفاعت، اختصاص به پیامبران ندارد، حتی مؤمنان نیز از طریق استغفار در حقّ افراد با ایمان می توانند موجبات آمرزش آنها را فراهم سازند. فقط حق ندارند در حقّ افراد مشرک چنین کاری انجام دهند، چنان که می فرماید: (مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکینَ).[5] «پیامبر و افراد با ایمان نباید درباره افراد مشرک طلب آمرزش نمایند(ولی در حقّ دیگران اشکال ندارد)». حتّی گاهی حاملان عرش(که فرشتگان معصوم الهی هستند) درباره افراد با ایمان طلب آمرزش می نمایند، چنان که می فرماید: (الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ... وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا).[6] «کسانی که حاملان عرش خدا هست...برای افراد با ایمان از خداوند طلب مغفرت می کنند». بنابراین، آیه مورد بحث و آیه های سوره نساء و یوسف که قبلاً گذشت از دلایل شفاعت است که خداوند بر اثر مقامی که بندگان برگزیده خدا در پیشگاه او دارند، شفاعت و طلب آمرزش پیامبران را درباره افراد گناه کار پذیرفته و قلم عفو بر جرایم مجرمان می کشد. البته اثری که استغفار پیامبر درباره امت خود می گذارد، نوعی از شفاعت است که با دلایل قاطع برای پیامبران و مردان بزرگ خدا، تابت است و شفاعت منحصر به این قسمت نیست.

----------------------- صفحه 50

توضیح یک اشتباه

برخی[7] که قدم راسخ در ولایت ندارند، تصور کرده اند منظور از رسیدن به حضور رسول خدا و استغفار وی، این است که پیامبر از حقّ خود بگذرد; زیرا منافقان کسانی بودند که به خود پیامبر ظلم کرده و «حق الناس»(حقوق پیغمبر) در گردن آنها بود. بنابراین، تأثیر استغفار برای پیامبر مقام خاصی نیست، بلکه تمام مردم با او در این قسمت یک سان هستند و هر کس به کسی ستم کرد باید از او حلّیت بطلبد. ولی این فرد از یک نکته غفلت ورزیده که اگر منظور از رسیدن به حضور پیامبر این بود که پیامبر شخصاً از حقوق خود بگذرد باید چنین بفرماید:«تعالوا یغفر لکم رسول اللّه أو یعفو عنکم; بیایید پیامبر شمارا ببخشد». در صورتی که متن آیه «یستغفر» است و فرق دو لفظ بر شخص بصیر پوشیده نیست. شرط تأثیر استغفار صریح قرآن این است که خدا از گناه شرک نمی گذرد چنان که فرموده: (إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَادُونَ ذَلِکَ).[8] «خداوند از شرک نمی گذرد و کمتر آن را می بخشد». بنابراین، شرک گناهی است غیر قابل بخشش و مانع از بخشیده شدن گناهان دیگر است. علت این که استغفار پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) درباره منافقان مؤثر نیست، همان «مشرک نگارنده در کتاب تقسیر صحیح آیات مشکله قرآن(ص 50 60) که در بررسی کتاب نامبرده نوشته است به طور مبسوط در این باره سخن گفته است.

------------------ صفحه 51

بودن» آنهاست و شرک جرمی است غیر قابل عفو و قلب مشرک را تاریکی فرا گرفته که هیچ گونه شایستگی برای بخشش ندارد. این حقیقت در یکی از آیات به طور روشن گفته شده است، آن جا که می فرماید: (إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّهً فَلَنْ یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ).[9] «هرگاه هفتاد بار برای آنها طلب آمرزش نمایی خداوند آنان را نخواهد بخشید، زیرا آنان به خدا و رسول او کافرند». اکنون که سخن به «شفاعت» کشیده شد، برای روشن کردن اذهان، قدری در مورد شفاعت بحت می کنیم، اگر چه حقّ چنین بحث، با این مختصر ادا نمی گردد. گاهی تصور می شود که شفاعت نوعی«پارتی بازی» و وسیله تراشی برای به هم زدن قوانین است و نتیجه آن، به دست آوردن موقعیت ها، بدون شایستگی لازم است. به طور اجمال باید توجه نمود که، شفاعت از اصول مسلم اسلام است و هر کس که آشنایی مختصری با قرآن و احادیث اسلامی و عقاید مسلمانان جهان در تمام اعصار و قرون داشته باشد می داند که نوید شفاعت به افرادی که شایستگی شفاعت را دارند، مطلبی است قطعی و آن چنان نیست که بتوان درباره آن شک و تردید به خود راه داد. پیش از آن که در مورد آیات وارده درباره شفاعت سخن بگوییم، لازم است تا حدودی حقیقت شفاعت و حدود و شرایط آن را بیان کنیم ثا شفاعت واقعی از شفاعت «قلابی» که گروهی آن را دستاویز خود قرار داده اند تمیز داده شود.

------------------ صفحه 52

معنای لغوی و اصطلاحی شفاعت

شفاعت در لغت، به معنای «ضمیمه کردن چیزی به چیز دیگر و جفت نمودن آن» است و در اصطلاح مذهبی، یعنی کمک اولیای خدا (پیامبران، امامان و مردم صالح و درست کار) به افرادی که در طول زندگی، مرتکب لغزش هایی شده اند. البته کمک به نجات افراد گنه کار، دو صورت دارد: یک شکل آن، به اصطلاح پارتی بازی و ظلم و ستم و تبعیض نارواست و شکل دیگر آن، یک نوع درس تربیت، روزنه امید و وسیله تکامل. اگر به افرادی بدون هیچ گونه شایستگی بی جهت کمک شود و بر دیگران مقدم شوند، این کار نوعی تبعیض ناروا و تشویق مردم به گناه و تامین دادن به آنها در برابر جنایات است. این همان شفاعت غلط و ناروایی است که باید گفت جنایت کاران و گنه کاران را جسور و جری می سازد و امید به چنین شفاعت پنداری، سبب می شود افراد مجرم از انجام دادن هیچ جنایتی کوتاهی نکنند. مسلماً هدف آیات، این نوع شفاعت نیست که عقل و خرد آن را محکوم می کند. ولی اگر بعضی از گنه کاران، به دلیل پیوندهای معنوی که با خدا داشتند و به سبب ارتباط ایمانی که با اولیای پروردگار برقرار ساخته بودند، مورد کمک شفیعان در روز رستاخیز قرار گیرند، در این صورت نوید شفاعت نه تنها موجب تشویق و مستلزم تبعیض ناروا نیست، بلکه عین عدالت و وسیله تربیت و بازگشت اقراد گنه کار از نیمه راه است. توضیح این که، همان طور که قرآن مجید بیان می کند: شفاعت اولیای خدا منوط به اذن پروردگار جهان است و تا اجازه خدا نباشد هیچ کس نمی تواند شفاعت نماید. ناگفته پیداست که اذن خدا بی جهت و بدون حکمت نخواهد بود و اذن خدا

------------------ صفحه 53

شامل حال کسانی می شود که برای عفو و اغماض شایستگی دارند و اگر در طول زندگی، لغزش و گناهی داشتند، به مرحله پرده دری و طغیان نرسیده و اگر رابطه خود رادر بعضی از جهات ضعیف کرده اند، به کلی آن را از بین نبرده اند. این چنین افراد که پیوندهای گوناگون خود را با حق و حقیقت نگسسته اند، مشمول و شایسته شفاعت می شوند. نوید شفاعت با این شرط، خود هشداری است به افرادی که گاهی مرتکب گناه می شوند تا به هوش باشند و هر چه زودتر از ادامه گناه بازگردند و همه پیوندها را نگسلند و پرده ها را ندرند و از شعاع شفاعت دور نگردند، که در غیر این صورت، راه نجاتی برای آنان نخواهد بود. همین احساس و توجه، در بازگشت افراد گنه کار به راه حق و تجدید نظر در برنامه های غلط تأثیر می گذارد و در حقیقت روزنه امیدی برای پاک ساختن برنامه زندگی از نقاط تاریک محسوب می شود. تجربه نشان داده است که اگر روزنه امیدی به روی افراد مجرم گشوده شود و احساس نمایند اگر در برنامه غلط و ناروای خود، تجدید نظر کنند راه نجاتی برای آنها هست، در این صورت بسیاری از آنان از بیراهه به راه باز می گردند. در قوانین چزایی و کیفری جهان، قانونی به نام «عفو زندانیان و مجرمان بزرگ و محکومان به حبس ابد» وجود دارد. نکته آن این است که روزنه امیدی برای این افراد باز شود تا در برنامه زندگی خود، تجدید نظر نمایند. اگر این روزنه نبود، علت نداشت که در آن محیط آرام بنشینند و دست به جنایت نزنند; زیرا بالاتر از سیاهی(زندان ابد) رنگی نیست. شفاعت درباره افراد لایق و شایسته ، جز روزنه امید برای امکان تجدید حیات دینی و اخلاقی چیز دیگری نیست و مخصوص کسانی است که روابط خود را با خدا

------------------ صفحه 54

و اولیای دین حفظ کرده اند، ولی کسی که دارای اعمال نیک نبوده و از ایمان به خدا بهره نداشته باشد و عمری را در گناه و فساد به سر برده است، هرگز مشمول شفاعت نخواهد شد. فرق این دو طایفه را می توان در ضمن مثالی مجسم ساخت: فرض کنید سربازانی مأمور گشودن دژی برفراز کوهی باشند و گشودن آن دژ، در حفظ کشور آنان از تجاوز خارجی فوق العاده مؤثر است. فرمانده ماهر و ورزیده، وسایل لازم بالا روی و گشودن دژ را در اختیار آنان می گذارد و فرمان بالا رفتن را صادر می نماید. آن گروه از سربازان بی انضباط و ترسو که گوش به فرمان فرمانده نداده و در بایین کوه می مانند، هیچ گاه مشمول حمایت او نمی گردند; امّا آن گروه دیگری که فداکارند و به سرعت از کوه بالا می روند، اگر در میان آنان افرادی ضعیف و ناتوان پاشند و در بعضی از گذرگاه ها بلغزند، یا صعود و بالا رفتن به تنهایی در بعضی از نقاط حساس کوه، برای آنها مشکل باشد، فرمانده دل سوز مراقب حال آنها بوده و در نقاط حساس به آنها کمک کرده و از لغزشگاه عبور می دهد. این نوع مراقبت و کمک، یک نوع شفاعت از آن افرادی است که در مسیر هدف گام برمی دارند و هیچ اشکال ندارد که فرمانده دل سوز، پیش از صعود به کوه، این مطلب را اعلام کند و بگوید: اگر شما در نقاط حساسی از صعود باز بمانید از کمک های بی دریغ من محروم نخواهید ماند و من با تمام قوا کوشش می کنم که شما را در این هدف کمک کنم. یک چنین اعلام قبلی، افراد را برای کار دل گرم کرده و نور امید را در دل آنان پدید می آورد و بر قدرت و پایداری آنان می افزاید و در حقیقت نوعی تربیت و وسیله تکامل است. آیا اگر شفاعت یک نوع کمک به نجات افراد در زمینه های مساعد باشد،

------------------ صفحه 55

مستلزم «تبعیض ناروا» ست و یا ترجیح بدون دلیل و تشویق به گناه و پارتی بازی به حساب می آید؟ قرآن و مساله شفاعت آیا مربوط به شفاعت را می توان به سه دسته تقسیم نمود: 1. آیاتی که شفاعت را نفی می نماید; مانند: (وَاتَّقُوا یَوماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْس شَیْئاً وَلا یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَهٌ وَلا یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ یُنْصَرُونَ).[10] «از آن روز بترسید که کسی به جای کسی مجازات نمی شود، نه شفاعت پذیرفثه می شود و نه غرامت و بدلی قبول خواهد شد و آنان یاری نمی شوند». 2. آیاتی که شفاعت رااز آن خدا دانسته و آن را به ذات خدا منحصر می داند; مانند: (مَا لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیّ وَلا شَفِیع).[11] «برای شما (در روز رستاخیز) یار و شفاعت کننده ای جز خدا نیست». 3. آیاتی که به وجود شفیعانی که به اذن پروردگار شفاعت می کنند صریحاً اعتراف می کند و پذیرش شفاعت آنها را به اذن خدا محدود می سازد; مانند: (مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِندَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ).[12] «کیست که در پیشگاه خداوند بدون اذن او شفاعت کند».

------------------ صفحه 56

و نیز می فرماید: (یَوْمَئِذ لاَ تَنْفَعُ الشَّفَاعَهُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَرَضِیَ لَهُ قَوْلاً).[13] «روزی که شفاعت سودی نمی بخشد مگر شفاعت کسی که خداوند به او اذن دهد و به گفتار او راضی باشد». این آیات و آیات دیگری که در پاورقی به شماره آنها اشاره نموده ایم صریحاً ثابت می کند که در روز رستاخیز به طور اجمال شفیعانی وجود دارند که به اذن پروردگار درباره گناه کاران، شفاعت می کنند و خداوند نیز شفاعت آنان را می پذیرد. با این آیات صریحی که در قرآن در مورد وجود شفاعت وارد شده است، تکلیف کسانی که درباره آن به خود شک و تردید راه می دهند و یابه طور کلی به انکار آن برمی خیزند روشن است. مقصود از آیاتی که شقاعت را نفی می کنند چیست؟

با در نظر گرفتن عقاید خرافی که عرب بت پرست درباره شفاعت بت ها داشت، هدف دسته نخست از آیات که شفاعت را به کلی نفی می کند، روشن می شود. آنان می گفتند: این بت ها شفیعان ما در درگاه الهی اند و خدا این عقیده خرافی را از آنان در قرآن در سوره های مختلفی نقل کرده است; مانند: (یَقُولُونَ هؤلاءِ شُفَعائُنَا عِنْدَ اللّهِ).[14] «آنان می گفتند: این بت ها شفیعان ما در پیشگاه خدا هستند».

------------------ صفحه 57

بسیاری از آیاتی که به طور کلی شفاعت را انکار می کنند مربوط به این نوع از شفاعت است که عرب جاهلی به آن اعتقاد داشت. از این جهت قرآن، هنگامی که از بت پرستان موضوع شفاعت بت ها را نقل می کند فوراً به ردّ آنها پرداخته و آن را از آن خدا می داند; آن جا که می فرماید: (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ شُفَعاءَ...* قُلْ للّهِ الشَّفَاعَهُ جَمِیعاً...).[15] «بلکه آنان جز خدا (بت ها) شفیعانی برای خود اتخاذ کرده اند...(ای پیامبر خدا)بگو: شفاعت همگی از آن خداست و مربوط به اوست...». از این بیان استفاده می شود که هدف آیاتی که شفاعت را انکار می کنند، مربوط به آن نوع از شفاعت صحیح نیست که به حکم دسته سوم از آیات، به اذن خدا انجام می گیرد، بلکه مربوط به شفاعت بت هایی است که نه شایستگی شفاعت کردن رادارند و نه خدا به آنها اذن داده است. هدف برخی از آیات دیگر که به صورت ظاهر شفاعت را نفی می کنند، محکوم کردن خیال های باطل یهود است; زیرا آنان تصور می کردند که چون بعضی از نیاکانشان پیامبر بودند، آنان را هر اندازه هم مجرم باشند شفاعت خواهند کرد. اینان تصور می کردند که برای گناهان می توان «فدا» و «بدل» تهیه نمود، همان طور که در این جهان می توان از طریف رشوه و پارتی و هدایا و تحف، جرایم را از بین برد و افکار داوران را دگرگون ساخت. قرآن مجید برای این که خطّ بطلان بر چنین افکاری بکشد و اعلام نماید که در آن روز هیچ کس حقّ شفاعت و وساطت ندارد و از کسی فدا و بدلی پذیرفته نمی شود و چیزی جز عمل انسان را نمی تواند نجات دهد چنین می فرماید:

------------------ صفحه 58

(وَاتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْس شَیْئاً وَلا یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَهٌ وَلاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلا هُمْ یُنْصَرُونَ).[16] «از آن روز بترسید که کسی به جای کسی مجازات نمی گردد و نه شفاعت و نه غرامت و نه بدل پذیرفته نمی شود و نه کسی آنها را یاری می کند». بنابراین، مجموع آیاتی که شفاعت را نفی می کند، با در نظر گرفتن عقاید رایج عرب و یهود درباره شفاعت و په کمک قراینی که در قبل و بعد خود آیات وجود دارد، آن نوع شفاعت را می گویند که عرب بت پرست و یا یهود معتقد بودند و حساب این نوع شفاعت، از شفاعتی که دسته دوم و سوم به طور اجمال تابت می کنند جداست. آن دسته از آیات (دسته دوم) که شفاعت را از آن خدا می داند با دسته سوم که به وجود شفیعانی که به اذن پروردگار شفاعت خواهند کرد اشاره می کند، کوچک ترین منافاتی ندارد; زیرا شفاعت، اصلاً از آن خداست و دیگران با اذن و اجازه خدا از این حقّ مطلق استفاده می نمایند. خواب راستین در پایان بی مناسبت نیست که سرگذشت شاعری به نام حاجب را در این جا نقل کنییم: وی از افرادی بود که تصور می کرد شفاعت پیامبران و امامان(علیهم السلام) در هر حالی و به هر کیفیتی شامل همه گنه کاران می شود و باز چنین می اندیشید که، مسأله شفاعت، یک نوع پارتی بازی است و برای آن تشریح شده است که افراد مجرم و

------------------ صفحه 59

گنه کار، در پرتو آن به هر جنایتی دست بزنند و هر چه بخواهند انجام دهند. از این رو، در قصیده ای که در وصف علی(علیه السلام) سروده بود در آخرین بیت که تخلص شاعر نیز آمده چنین گفته بود: حاجب اگر معامله حشر با علی است *** من ضامنم تو هر چه پخواهی گناه کن شاعریاد شده پس از اتمام قصیده، همان شب در عالم رؤیا با صورت مثالی امیرمؤمنان رو به رو شد. امام(علیه السلام) ضمن پرسش از قصیده او، که شنیده ام قصیده ای درباره من سروده ای، فرمود: آخرین بیت قصیده خود را برای من بخوان. وی همان بیت یاد شده را برای امام(علیه السلام) در عالم رؤیا قرائت کرد. امام(علیه السلام) پس از نکوهش او فرمود:شعر خود را چنین اصلاح کن: حاجب اگر معامله حشر با علی است *** شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن حاجب پس از بیدار شدن از اندیشه بد خود پشمان شد و شعر خود را به همان صورت اصلاح کرد. ممکن است برخی گمان کنند این خواب به سان خواب های آشفته است و هیچ نوع حجیتی ندارد و تنها خواب انبیا و اولیا، مانند یوسف صدیق(علیه السلام) و نبی اکرم(صلیالله علیه وآله وسلم)است که حجت است. بله، این مطلب را ما نیز قبول داریم، امّا گاهی خواب انسان های عادی هم، می تواند واقع نما و روشنگر حقایق باشد; مانند خوابی که هم بندی های حضرت یوسف(علیه السلام) دیدند و برای او تعریف کردند و آن حضرت نیز حقیقت خواب را بیان داشت. هیچ بعید نیست خواب این مرد شاعر نیز از همین رؤیاها راست و صادق باشد. به هر حال، ما نمی خواهیم با خواب استدلال کنیم، بلکه فقط تذکر نکته ای

------------------ صفحه 60

بود که در این جریان وجود داشت. مفاد شعر اوّل همان شفاعت تحریف شده است، در حالی که مضمون شعر دوم شفاعت واقعی است که در بالا تشریح شد.

------------------ صفحه 61

 

[1] یوسف(12) آیه 97.

[2] یوسف(12) آیه 98.

[3] ممتحنه(60) آیه 4.

[4] نساء(4) آیه 64.

[5] توبه(9) آیه 113.

[6] غافر(40) آیه 7.

[7] مؤلف کتاب تفسیر آیات مشکله قرآن(ص 196).

[8] نساء(4) آیه 48.

[9] توبه(9) آیه 80.

[10] بقره(2) آیه 48. و قریب به همین مضمون، آیات دیگری در قرآن آمده است. ر.ک: بقره(2)آیه های 123 و 254; مدثر(74) آیه 48.

[11] سجده(32) آیه 4. ر.ک: انعام(6) آیه 51 و 70; زمر(39) آیه 44; غافر(40) آیه 18.

[12] بقره(2) آیه 255.

[13] طه(20) آیه 109. به این مضمون آیات زیادی در قرآن وارد شده است ر.ک: یونس(10) آیه3; انبیاء(21) آیه 28; مریم(19)آیه 87; سبأ(34) آیه 23; زخرف(43) آیه 86; نجم(53) آیه 26.

[14] یونس(10) آیه 18.

[15] زمر(39) آیه 43.

[16] بقره(2) آیه 48. این آیه، در ضمن وقایع و سرگذشت بنی اسرائل وارد شده است لذا از این نظر، ناظر به عقاید یهود درباره شفاعت خواهد بود.

Share