5- «انسان» محل ظهور اسماء الهي

تعريف انسان به «حيوان ناطق» که در منطق گفته مي شود، تعريف کاملي براي انسان نيست، چون در اين تعريف نظر به ادراک و فهم انسان شده و مي خواهد بگويد انسان حيواني است که قدرت ادراک و فهم دارد. در حالي که شواهد قرآني و سيره ي اولياء الهي(علیهم السلام) نشان مي دهد انسان مي تواند تا مقامي که مظهر نمايش جمال حضرت ربّ العالمين باشد، صعود کند. قرآن مي فرمايد: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الاَسمَاءَ كُلَّهَا»[1] خداوند همه ي اسماء را به آدم آموخت و بعد هم او را مأمور کرد که؛ «يا آدَمُ! اَنْبِئْهُمْ بِاَسْمَائِهِمْ» اي آدم! از آن اسمائي كه به تو تعليم داديم ملائکه را آگاه کن و اسماء آن ها را به آن ها خبر بده. پس مي شود طوري زندگي کرد که زندگي ما در اين دنيا نمايش اسماء الهي باشد و شناخت نفس نظر به چنين مقامي دارد تا انسان جان خود را مجلاي همه ي اسماء الهي بنگرد و از اين طريق متوجه پروردگار خود شود.

اگر كسي توانست خود را از حجاب هايي که مانع نظر به حقيقت انسان است، آزاد کند با حقيقتي از خود آشنا مي شود که مقام تجلي همه ي اسماء الهي است و به اين معني گفته مي شود از خود شروع  كنيد، چون تمام حقايق عالَم در نزد خودتان است و بر اين اساس اميرالمؤمنين(علیه السلام) مي فرمايند: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ تَجَرَّدَ»[2] هرکس خود را شناخت از همه ي علائق دنيايي مجرد و جدا مي شود. چون حقيقتِ همه چيز را در نزد خود مي يابد و قرآن را انعکاسي از همان اسماء مي بيند که بر جانش تجلي کرده، امام صادق(علیه السلام) در رابطه با تجلي اسماء الهي در قرآن فرمودند: «إنَّ اللهَ تَجَلَّي لِعِبادِهِ فِي کَلامِهِ وَلکِنْ لا يعْلَمُون(لا يبْصرون)»[3] خداوند در کلامش براي بندگان تجلي نموده ولکن آن ها نمي دانند يا نمي بينند. حقيقت آن است که دين، قصه ي دانه دانه ي تارهاي وجود ماست، دين آمده است كه تمام تارهاي وجود ما را به ترنّم وادارد. انسان درواقع در دينداري، سمفونيِ كاملِ خودش را اجرا مي كند و بحث «معرفت نفس» انسان را متوجه اين حقيقت مي کند. به گفته ي مولوي:

تا ابد هر چه بُوَد او پيش پيش

درس كرد از علم الأسماء خويش‏

به همين جهت وقتي انسان از حجاب هايي که او را از خودش غافل کرده آزاد شود آنچه را پيامبران خدا برايش مي آورند تصديق مي کند. مولوي مي گويد:

خويش را صافى كن از اوصاف خود

تا ببينى ذات پاك صاف خود

بينى اندر دل علوم انبيا

بى‏كتاب و بى‏مُعيد و اوستا[4]

پس مي توان گفت رابطه اي دو طرفي بين خودشناسي و فهم شريعت هست. زيرا از يک طرف «شريعت» مظهر و مذکّر اسماء الهي است و از طرف ديگر جان انسان محل تجلي اسماء الهي مي باشد. و به همين جهت خداوند نام قرآن را ذکرٌ للعالمين گذاشت زيرا قرآن متذکر همان حقايقي است که در جان انسان هست. قرآن مي فرمايد: «لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ»[5] ما کتابي را سوي شما نازل کرديم که در آن به ياد شما بوديم، آيا در آن تعقل نمي کنيد؟ کافي است انسان از طريق معرفت نفس به اين موضوع حساس شود تا به کمک دستورات شريعت الهي هر چه بيشتر به حقيقت خود دست يابد و دينداري را عين برگشتِ هرچه بيشتر به خويشتنِ خود بيابد.

شريعت الهي در همه ي ابعاد خود، مذكّر حقيقت درونيِ انسان  است، تا با هرچه بيشتر قلبي کردن عقايد و اعمالي که دين مي فرمايد، انسان به فطرت خود نزديک شود و آنچه مانع ارتباط صحيح با خودِ راستين انسان ها است از ميان برود. يک رابطه ي دوطرفي بين «خودشناسي» و «فهم شريعت» برقرار است که مي توان گفت رابطه اي است بين اجمال و تفصيل از يک حقيقت، چون انسان در فطرت خود به صورت اجمال همه ي اسماء را دارا است و قرآن که حامل همان اسماء الهي مي باشد، به عنوان «ذکر» متذکر همان اسماء مي شود تا انسان از اجمال به تفصيل آيد و جنبه هاي بالقوه ي خود را فعليت بخشد و اين است معني اين که گفته  مي شود يك رابطه ي دوطرفي بين «عمل به شريعت» و «خودشناسي» وجود دارد. مهم آن است كه از طريق «معرفت نفس»، منظر خود را به شريعت تصحيح كنيم تا انتظارات مان از آن، برآورده شود.

 

----------------------------------------------
[1] - سوره ي بقره، آيه ي 31.
[2] - غررالحکم، ص 232.
[3] - شرح فصوص خوارزمي، ج 1، ص 166. عبد الرزاق کاشاني،تفسير،ج 1،ص 4.
[4] - بدون کسي که تعليم مي دهد و آماده مي کند و بدون استاد، علوم انبياء را در خود مي يابي.
[5] - سوره ي انبياء، آيه ي 10.

Share