برون رفت از پريشان حالي

ما در اين مرحله از تاريخِ خود در شرايط نسبتاً بحراني قرار داريم به اين معنا که نه مانند فرهنگ غربي هماهنگي لازم را در اقتصاد و سياست و تعليم و تربيت خود داريم و نه مناسبات خود را در فرهنگ اسلامي، شکل داده ايم. عنايت داشته باشيد که فرهنگ غربي در خودش و نسبت به اهدافي که دنبال مي کند هماهنگ است، مشکلش نسبت به جهت گيري و اهدافي است که دارد. ولي اجزاء آن هماهنگ است به طوري که فلسفه اش متذکر هنرش مي باشد و هنرش متذکر صنعت و اقتصادش است و لذا مي توان گفت همه ي اجزاء آن با اهدافي که براي خود تعيين کرده هماهنگ است. ما بعد از انقلاب اسلامي مي خواستيم از يک طرف از غرب عبور کنيم - در حالي که عهد غربي در روح و روان ما رسوخ کرده بود- و از طرف ديگر اراده کرده بوديم به عهد اسلامي خود رجوع نماييم، در حالي که هنوز مباني لازم را جهت رجوع به اسلام در خود ايجاد نکرده بوديم، با توجه به اين که هدفي بسيار عظيم مثل احياي فرهنگ انتظار و ظهور حضرت صاحب الأمر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در مقابلمان حاضر بود.

در شخصيت افرادِ جامعه ي ما ترکيبي از عادات غربي و سنت هاي اسلامي به چشم مي خورد، در چنين شرايطي خداوند به لطف خودش با پروراندن امام خميني«رضوان الله تعالي عليه» حقيقتي را براي ما نمايان کرد تا بتوانيم از يک طرف از رسوخي که فرهنگ غربي در روان ما کرده بود رها شويم و از طرف ديگر با به دست آوردن مبادي لازم، به سرمايه ي اسلامي خود که خداوند براي ما مقدر ساخته است برگرديم.

در حال حاضر که خداوند شخصيت حضرت امام را در منظر ما قرار داده است، ما شديداً به اين مطلب نياز داريم که چگونه از اين شرايط استفاده کنيم و از اين پريشان احوالي که حاصل غرب زدگي است به   درآييم. مسلّم تا متوجه شرايط پيش آمده نباشيم و عزم به درآمدن از احوالات غربي در ما ايجاد نشود، هر برنامه اي ما را به پريشاني مضاعف گرفتار مي کند، اين به جهت آن است که هنوز تصوري از انسجام فرهنگي در راستاي انقلاب اسلامي نداريم و نمي دانيم آن فرهنگي را که بايد مبناي تفکر خود قرار دهيم چگونه به صورت کاربردي در زندگي اجتماعي و فردي خود نهادينه کنيم.

همه چيز گواه بر آن است که خداوند براي عبور از پريشاني فرهنگي موجود و رسيدن به انسجام فرهنگي، لطفي به ما کرده و حقيقت امام خميني«رضوان الله تعالي عليه» را در منظر ما گذارده است. حال اگر بتوانيم جايگاه و نقش امام را در اين امر روشن کنيم مي توانيم اميدوارانه به انسجام و هماهنگي فرهنگي در ذيل مکتب اسلام فکر کنيم.

ابتدا بايد معلوم شود حضرت امام يک مکتب بود و نه يک شخص و خداوند اراده کرده که تقدير ما را با رجوع به او به طلوع فجر برساند. همين اندازه که اين تقدير را درک کنيم از اسلامِ محدود شده به امور فردي، به اسلام همه جانبه اي مي رسيم که در همه ي شئونات زندگي ظهور دارد و فقط در آن صورت است که اسلام را درست احساس مي کنيم و مسلماني ما در عرفان و فقه و اخلاق همه جانبه خواهد بود. با رجوع به شخصيتي که عالم بزرگواري چون مرحوم آيت الله لنکراني در وصف او مي گويد: «امام جداً مصداق انسان کامل بود، شايد در طول تاريخ روحانيت تشيع و جهان اسلام نتوانيم نظير و بديلي براي ايشان پيدا کنيم».[1] و مقام معظم رهبري«حفظه الله» در تبيين جايگاه ايشان مي فرمايند: آن مرد عظيمي که بلاشک خداوند متعال لمعه اي و لمحه اي از انوار طيبه ي نبوت ها در وجود او قرار داده بود.[2]

-------------------------------------

[1] - سيد وحيد موسويان، حضرت روح الله انسان کامل، قمر الولايه، ص 48.

[2] - مقام معظم رهبري در تاريخ 21/11/1390.

Share