غایتِ مفقود، محال است‏

غایتِ مفقود، محال است‏

در همین رابطه فیلسوفان قاعده اى دارند كه مى‏گویند: «غایت هر شئ، حتماً بالفعل موجود است، كه موجب مى‏شود این شئ به طرف آن غایت در حركت باشد». و بعد مى‏گویند: «مگر مى‏شود شئ به طرف غایت و

مبانى معرفتى مهدویت، ص: 90

جهتى برود كه آن غایت و جهت موجود نباشد؟»[1] به اصطلاح غایتِ مفقود معنا ندارد همچنان كه حركت بدون جهت معنا ندارد. مثلًا وقتى شما مى‏خواهید از محل كارتان به خانه بروید، باید خانه اى واقعاً موجود باشد تا رفتن شما معنا بدهد. عقل وحكمت نشان مى‏دهد كه غایت مفقود محال است.

اگر بر روى این قاعده عقلى فكر كنید، مى‏بینید كه این حرف فیلسوفان كه مى‏گویند غایت مفقود محال است؛ یك حرف منطقى است. یعنى نمى‏شود یك جریان طبیعى یا جریان روحانى و یا یك جریان انسانى به سویى حركت كند كه آن سو وآن هدف، موجود نباشد. بنابراین، قبل از این كه به خانه برسیم خانه‏اى هست تا ما به آن برسیم. یا قبل از این‏كه ما به پیرى برسیم، پیرى به عنوان یك خصوصیت براى روح و جسم ما در عالم هست ولى این بدن هنوز به این خصوصیت نرسیده است؛ یعنى آن غایتِ موجود براى این بدن فعلًا ظاهر نشده است، نه اینكه در عالم هم محقق و موجود نیست. نتیجه این‏كه این حالت جوانى براى كودك، یا پیرى براى جوان، به‏عنوان غایت به شكل بالفعل در خارج هست، هرچند براى این كودك یا جوان به صورت بالقوه موجود است.

عقیده شیعه در مورد حضور حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشريف) بر همین مبنا است كه ظهور حضرت در آینده تاریخ است و نه این‏كه حضور حضرت هم مربوط به بعد باشد. متأسفانه اهل سنت ومسیحیت و یهودیت از این قاعده‏

______________________________
(1)- «تاریخ فلسفه غرب»، فردریك كاپلستون، ج اول، بخش ارسطو، ترجمه دكتر سید جلال‏الدین‏مجتبوى.

مبانى معرفتى مهدویت، ص: 91

زیباى عقلى كه دین هم آن را مطرح فرموده، غافل هستند. مثلا مسیحیان مى‏گویند جهان به سوى مسیح حركت مى‏كند یا اهل سنت مى‏گویند جهان به سوى مهدى امت حركت مى‏كند و این مهدى یا مسیحِ موعود، در آینده متولد مى‏شود. ما به آنها مى‏گوییم كه كمى فكر كنید؛ چیزى كه غایت عالم است، اگر محقق نباشد، جهان چگونه دارد به سوى آن پیش مى‏رود؟ چگونه در آخرالزمان مقام مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشريف) در دل این جهان ظاهر مى‏شود؟ فقط تا این‏جا را قبول دارند كه مهدى یك مقام است، یك حقیقت است، مى‏آید و جهان را از عدل و داد پر مى‏كند.

پس با این مقدمات روشن شد كه ظهورِ غایت، بعداً محقق مى‏شود، نه این‏كه وجودش هم بعداً موجود مى‏شود. بنابراین؛ در عین این‏كه وجود آن حضرت الآن محقق است، عالم آرام‏آرام به ظهور مقدس امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشريف) مى‏رسد. البته ارسطو و فیلسوفان امثال او آن‏قدر دستشان پر نبود كه فكرشان را تا وجود «انسان كامل» به‏عنوان غایت نظام انسانى، جلو ببرند، این نگاهى است كه به كمك دین براى انسان به‏وجود مى‏آید. ولى متفكرانى مثل ارسطو هم اصل قضیه را مى‏فهمند كه هر غایت حقیقى باید در عالم غیب محقق باشد.

مولوى هم یك نگاهى در این قضیه دارد. او در عین این‏كه به وجود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشريف) معتقد است، به امامِ حى و حاضر هم معتقد است. تقریباً عرفاى اسلام چه شیعه و چه سنى معتقد به وجود امام زمان به نحو موجودِ موعود هستند. به‏عنوان مثال محى‏الدین‏بن‏عربى سخنانى در این مورد دارد كه در بحث «نحوه حضور حضرت‏حجت (عجل الله تعالی فرجه الشريف) در هستى» طرح شده است.

مبانى معرفتى مهدویت، ص: 92

مولوى در این قضیه شعرى دارد كه شعر بسیار پخته‏اى است. معنى ظاهرى آن این است كه مى‏گوید: در ظاهر باغبانى كه درخت را جهت میوه دادن مى‏كارد، از نظر زمانى اول درخت را مى‏كارد، بعد درخت میوه مى‏دهد. ولى در باطن این‏طور نیست؛ باغبان ابتدا به فكر میوه است كه درخت را مى‏كارد. یعنى در باطن معتقد است یك میوه‏اى هست كه اگر این درخت رشد كند، آن میوه در این درخت به‏ظهور مى‏آید. یعنى این عالَم توانایى این را دارد كه اگر درخت آماده شد، آن میوه‏اى را كه درخت مى‏تواند كسب كند به درخت بدهد. پس مى‏گوید از یك جهت میوه اول است و از جهت دیگر درخت اول است:

در زمان، شاخ از ثمر سابق‏تر است‏

در هنر، از شاخ، او فایق‏تر است‏

یعنى در واقع میوه مقدم است و فرمان مى‏دهد و تحریك مى‏كند و سپس درخت كاشته مى‏شود. چه عاملى باغبان را به باغ كشید كه بیل بزند و آبیارى كند؟ مسلّم میوه اى كه در افق فكرى باغبان بود عامل این كارها بود. باغبان مى‏دانست چنین چیزى هست كه اگر شرایطش را فراهم كند، این میوه سرِ درختش ظاهر مى‏شود. مولوى در ادامه مى‏گوید:

چون‏كه مقصود از شجر آمد ثمر

پس ثمر اول بود، آخر شجر

یعنى چون‏كه مقصود او از كاشتن درخت، رسیدن به میوه بود، پس میوه اول است، اما در عالم غیب و در عالم ذهنِ باغبان، هر چند كه تحرك باغبان و ایجاد درخت از نظر زمان اول بود. مگر این میوه در انتها ظاهر نشد؟ یعنى در ابتدا حركت به سوى این میوه بود. پس در ابتدا این میوه به عنوان غایت این درخت در خارج و در صورت غیب موجود بود

مبانى معرفتى مهدویت، ص: 93

كه درخت و آب و آبیارى را باعث مى‏شد. منتها باغبان باید تلاش كند كه آن را بر سر شاخه درخت خود ظاهر كند. اگر این میوه واقعیت نداشت كه حركت به سوى آن معنى نداشت.

[1] ( 1)-« تاریخ فلسفه غرب»، فردریك كاپلستون، ج اول، بخش ارسطو، ترجمه دكتر سید جلال‏الدین‏مجتبوى.

Share