تن هاى زنانه و ذهن هاى مردانه

اصولًا «مرد انكارى زن» و نگرش مردوار به حيات و مناسبات انسانى، به معنى تنزل دادن شأن زن از جايگاه رفيع انسانى اوست. چرا كه لازمه «انسان بودنِ» زن، «مردشدن» او نيست، بلكه بايد زن را در معيارهاى انسانى تعريف كرد نه با معيارهاى مردبودن.

امروزه «مرد انگارى زن» تحت عنوان فمينيسم، زن را از خود بيگانه ساخته، به طورى كه ديگر نه زنان مى توانند زن باشند و نه مرد، و لذا به ورطه بحران شخصيت دچار شده اند و در اين حالت، زنان از كارآيى و ايفاء نقش هاى ثابت و مؤثر ساقط مى شوند. و ديگر در اين حالت زن از خود تعريف مشخصى ندارد، نمى داند زن است يا مرد، مسلمان است يا غير مسلمان، ايرانى است يا غربى، گاهى اين است و گاهى اين نيست، نمى داند دنبال افكار خودش باشد يا نه، حتى نمى داند بايد لباس مردها را بپوشد يا لباس زنان را. زنان در چنين شرايطى سريعاً اسباب بازى ديگران مى شوند و ديگر خدمت و خيانت را تشخيص نمى دهند، به راحتى در مقابل كوچكترين انتقادى از كارهاى قبلى شان عقب نشينى مى كنند.

«مكتب زن سالارى افراطى يا فمينيسم، زنان را به دنبال كسب مجهول مى دواند ... و ريشه آن، اصالت دادن به ميل هاى حيوانى يا اومانيسم است- به جاى اصالت دادن به فطرت و ميل عبادى-».[1]

يك زن روزنامه نگارِ طرفدار حقوق زن مى گويد: «زنان آمريكايى با اشتغال در خارج از خانه و رقابت بى فايده با مردان، بزرگ ترين موهبت زندگى يعنى مادرشدن را از دست داده اند».

در دوران مدرنيته، فمينيست ها پيوند بين انسان و خدا و دين را قطع كردند و در راستاى احياء حقوق خود گفتند؛ «نه خدا، نه مرد و نه هيچگونه قانونى نمى تواند سدّ راهمان باشد».[2] خواهان بهره مندى از سهم خود شدند بدون آن كه متوجه شوند برده چه جريانى گشته اند ستم مضاعفى را متحمل شدند منتهى در اين دوران خودشان عامل اجراى حكم بردگى خويش اند.

 

--------------------------
[1] - مقاله« زنان و فمينيسم» از فاطمه رجبى، فصلنامه كتاب نقد، ج 17، ص 200.
[2] - رابرت، اج بورگ، فصلنامه كتاب نقد، ج 17، ص 121 ..

Share