4ـ پرهیز از مواضع تهمت

یكی از قواعد رفتار و اصول عمل این است كه رفتار انسان باعث ایجاد توهم و ارایه تصویر نامناسب برای او نشود و وی را در نظر بینندگان متهم به سوء نگرداند. هر كاری كه انسان را در نظر دیگران متهم گرداند و آبروی او را مخدوش سازد، از نظر دین مذموم است. كسی كه به واقع از امور ناپسند پرهیز می كند، حق ندارد تظاهر به بدی كند و خود را بدكار بشناساند. انسان هم باید به واقع خوب باشد و هم در نظر مردم به نیكی شناخته شود و هرگز حق ندارد خود را خلاف كار معرفی سازد. انسان مالك آبروی خود نیست و اختیار تصرف بی جا در آن را ندارد. امام صادق علیه السلام فرمود:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَی الْمُؤمِنِ أُمُورَهُ كلَّهَا وَ لَمْ یفَوِّضْ إِلَیهِ أَنْ یذِلَّ نَفْسَهُ أَلَمْ تَسْمَعْ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤمِنِینَ؟ فَالْمُؤمِنُ ینْبَغِی أَنْ یكونَ عَزِیزاً وَ لاَ یكونَ ذَلِیلاً یعِزُّهُ اللَّهُ بِالاْءِیمَانِ وَ الاْءِسْلاَمِ؛[1]
خداوند تمام كارهای مؤمن را به خود او واگذار كرده، ولی به او اختیار نداده كه خود را خوار و ذلیل كند. آیا كلام خدا را نشنیده ای كه فرمود: عزت از آن خدا و پیامبر او و مؤمنین است؟ پس مؤمن شایسته است كه عزیز باشد و ذلیل نگردد.

انسان، اجازه ندارد چوب حراج به آبروی خود بزند، با رفتارهای خاص چهره خود را در دیده دیگران مشوّه گرداند و خود را به بدی عرضه كند. ملامتیه صوفیان،[2] كه برخلاف این آموزه اسلامی اصرار بر بدنام نمایاندن خود داشتند، همواره از سوی بزرگان دین محكوم شناخته شده اند.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:
قَالَ مَنْ كانَ یؤمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الاْخِرِ فَلاَ یقِفَنَّ مَوَاقِفَ التُّهَمَةِ؛[3]
هر كس كه به خدا و قیامت ایمان دارد، نباید در مواضع تهمت بایستد.

امیر مؤمنان، علی علیه السلام فرمود:
إِیاك وَ مَوَاطِنَ التُّهَمَةِ وَ الَْمجْلِسَ الْمَظْنُونَ بِهِ السُّوءُ فَإِنَّ قَرِینَ السَّوْءِ یغَیرُ (او یغُرُّ) جَلِیسَهُ؛[4]
از جایگاه های تهمت و مجالسی كه به آن گمان بد می رود، بپرهیز؛ زیرا كه هم نشین بد هم نشین خود را تغییر (یا فریب) می دهد.

لقمان در ضمن نصیحتی به فرزندش گفت:
مَنْ یدْخُلْ مَدَاخِلَ السُّوءِ یتَّهَمْ وَ مَنْ یقَارِنْ قَرِینَ السَّوْءِ لاَ یسْلَمْ وَ مَنْ لاَ یمْلِك لِسَانَهُ ینْدَم؛[5]
هر كس كه در مكان های بد وارد شود، متهم می گردد و هر كس كه با بدان هم نشینی كند، سالم نمی ماند و كسی كه مالك زبانش نباشد، پشیمان شود.

امام صادق علیه السلام می فرماید:
أَوْلَی النَّاسِ بِالتُّهَمَةِ مَنْ جَالَسَ أَهْلَ التُّهَمَةِ؛[6]
شایسته ترین مردم به تهمت، كسی است كه با اهل اتهام هم نشینی كند.

هم چنین فرمود:
مَنْ جَالَسَ أَهْلَ الرَّیبِ فَهُوَ مُرِیبٌ؛[7]
كسی كه با اهل شك هم نشینی كند، او اهل شك است.

امام صادق علیه السلام در جایی دیگر می فرماید:
مَنْ دَخَلَ مَوْضِعاً مِنْ مَوَاضِعِ التُّهَمَةِ فَاتُّهِمَ فَلاَ یلُومَنَّ إِلاَّ نَفْسَهُ.[8]
حضرت علی علیه السلام فرمود:
مَنْ أَوْقَفَ (عَرَّضَ او وَضَعَ) نَفْسَهُ مَوْضِعَ التُّهَمَةِ فَلاَ یلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ الظَّنَّ؛[9]
هر كس خود را در موضع تهمت قرار دهد (و متهم شود) كسی جز خود را سرزنش نكند.

امام صادق علیه السلام می فرماید:
اتَّقُوا مَوَاقِفَ الرِّیبِ وَ لاَیقِفَنَّ أَحَدُكمْ مَعَ أُمِّهِ فِی الطَّرِیقِ فَإِنَّهُ لَیسَ كلُّ أَحَدٍ یعْرِفُهَا؛[10]
از جایگاه های مشكوك بپرهیزید و كسی از شما با مادر خود در راه نایستد؛ زیرا همه كس نسبت مادر را با او نمی شناسد.

از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نقل شده كه فرموده اند:
رَحِم اللهُ امرءاً جَبَّ الغیبةَ عن نَفسِه؛[11]
خدا رحمت كند كسی را كه مانع غیبت خود شود (و كاری نكند كه دیگران از او بدگویی كنند).

صفیه، همسر پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نقل می كند:
اِنّ رَسولَ اللّه صلی الله علیه و آله كانَ مُعتكفاً. فَأَتیتُهُ فَتَحَدَّثتُ عِندَه فَلَمّا أَمسَیتُ انصَرفتُ فَقامَ یمشی مَعی فَمرَّ بِه رجلانِ مِنَ الأنصارِ فَسَلَّما ثُمَّ مَضَیا، فَدعاهُما فَقال: إنّها صَفیة بنتُ حَیی، قالا یا رَسول اللّهِ أَفَنظُنُّ بِكَ إلاّ خَیرا؟ قال: إنَّ الشّیطانَ لَیجری مِن بَنی آدم مَجری الدّمِ وَ إنّی خَشیتُ أن یدخُلَ عَلَیكُما؛[12]
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در مسجد معتكف بود. من خدمتش رسیدم و با او سخنی گفتم. وقتی خواستم بروم، ایشان برخاستند و مقداری با من آمدند. در این هنگام، دو نفر از انصار فرارسیده، سلام كرده و از آن جا عبور كردند. حضرت آن دو را فراخوانده و فرمودند: این زن صفیه دختر حیی (همسر من) است. آن دو عرضه داشتند: ای پیامبر خدا! آیا ما به شما جز گمان خیر می بریم؟ حضرت فرمودند: شیطان در رگ های بنی آدم جاری است و من ترسیدم كه بر شما نیز داخل شود.

از این رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله استفاده می شود كه اگر در مواردی انسان ناچار شد، كار خلاف عرفی انجام دهد، یا در موضع مشكوكی وارد شود، خوب است با توضیح كافی از خود رفع اتهام كند. طلبه ها در پاسخ گویی به سؤال ها، یا مشورت های انفرادی خانم ها به این مشكل دچار می شوند كه لازم است مسئله را روشن سازند. از نظر اسلام، حیثیت و احترام مؤن بسیار اهمیت دارد. پیشوایان معصوم به تلاش برای حفظ آبرو توصیه كرده و هزینه كردن مال برای آن را شایسته شمرده اند.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:
ما وَقی بِه الرّجلُ عِرضَهُ كُتِبَ له صَدَقة؛[13]
آن چه انسان برای حفظ آبرو و شرف خود صرف كند، همچون صدقه برای او نوشته می شود.

حضرت علی علیه السلام فرمود:
أَفضَلُ الفِعالِ، صِیانَةُ العِرضِ بِالمال؛[14]
نیكوترین كارها پاسداری از آبرو و شرف است، به وسیله مال.

هم چنین فرمود:
لَم یذهَب مِن مالِكَ، ما وَقی عِرضَكَ؛[15]
مالی كه عرض تو را نگاه دارد، از دستت نرفته است.

امام رضا علیه السلام فرمود:
أَفضَلُ المالِ ما وقِی به العِرضُ؛[16]
نیكوترین مال، آن است كه عرض (آبرو و حیثیت) انسان به وسیله آن حفظ شود.

آبروی شخصی و آبروی صنفی

حفظ آبرو خصوصا برای روحانی دو مصداق دارد: آبروی شخصی و آبروی صنفی. یعنی طلبه هم باید از شخصیت حقیقی خود در جامعه پاسداری كند و هم شخصیت حقوقی و اعتبار صنفی خویش را نگاه دارد. كار زشتی كه طلبه مرتكب شود، علاوه بر این كه آبروی شخصی او را از میان می برد، به تنزل جایگاه روحانیت در میان مردم می انجامد و ارزش و اعتبار حاصل از صدها سال مجاهدت، صداقت و خدمت عالمان ربانی را مخدوش می كند. برای از بین بردن ارج و منزلت روحانیت هیچ راهی بهتر از بی قیدی و بی مبالاتی خود روحانیان وجود ندارد. ضربه ای كه از این بی توجهی ها به روحانیت وارد می شود، بسیار كارآتر و از بین برنده تر از ضربه دشمنان آشكار است:
روحانیون كه نماینده رسول خدا و امام زمان(عج) هستند در بین مردم، اگر خدای نخواسته، از یكی شان یك چیزی صادر بشود كه برخلاف اسلام باشد، این طور نیست كه فقط خودش را از بین برده، این حیثیت روحانیت را لكه دار كرده. این یك وظیفه بزرگی به عهده اش هست. روحانی همچو نیست كه اگر یك خلافی بكند، بگویند كه زید این خلاف را كرده. خلاف روحانی، به اندازه ای كه سعه شعاع نفوذش هست، خطایش خطای بزرگ هست. خطایی است كه عفوش در درگاه خدا بسیار مشكل است. برای این كه این نماینده، یعنی مدعی نمایندگی از طرف امام زمان(عج) و اسلام دارد. نماینده امام زمان، اگر خدای نخواسته یك قدمی كج بگذارد، این اسباب این می شود كه مردم به روحانیت بدبین بشوند. بدبین شدن به روحانیت و شكست روحانیت، شكست اسلام است. آن كه حفظ كرده است تا حالا اسلام را، این طبقه بودند. و اگر در این طبقه شخصی، اشخاصی پیدا بشوند كه برخلاف مصالح اسلام خدای نخواسته عمل بكند، جرمی است كه از آدم كشی بدتر است. جرمی است از همه معاصی بدتر. برای این كه جرم صادر می شود از كسی كه آبروی روحانیت را از بین می برد. مردم را؛ آنهایی كه غافل هستند از اسلام، گاهی وقت ها برمی گرداند. چنان چه عالِم فاسد بشود، عالَم فاسد می شود. برای این كه عالِم ـ به حسب ظاهر ـ نماینده امام است. و اگر خدای نخواسته یك فسادی در او پیدا بشود، فاسد بشود، قشرهای ملت را فاسد می كند. گاهی عالَم را فاسد می كند. و از آن طرف اگر صالح باشد، صالح می كند قشرهای ملت را. صالح می كند عالَم را.[17]

مبادا خدای نخواسته به واسطه بعض از اعمالی كه از بعض از این روحانیون و معممین صادر می شود، ... یك وقت یك سستی در روحانیت پیدا بشود. از آن زی روحانیت و زی طلبگی اگر ما خارج بشویم، اگر از آن زی كه مشایخ ما در طول تاریخ داشته اند و ائمه هدی علیهم السلام داشته اند، ما اگر خارج بشویم، خوف این است كه یك شكستی به روحانیت بخورد، و شكست به روحانیت شكست به اسلام است. اسلام با استثنای روحانیت محال است كه به حركت خودش ادامه بدهد. اینهایند كه اسلام را معرفی می كنند و به پیش می برند و از اول هم همین طور بوده.

اگر ما از زی متعارف روحانیت خارج بشویم و خدای نخواسته، توجه به مادیات بكنیم، در صورتی كه خودمان را با اسم روحانی معرفی می كنیم، این ممكن است منتهی شود به این كه روحانیت شكست بخورد.[18]

 

[1] كافی، ج 5، ص 63.

[2] ملامتیه، فرقه ای از صوفیان اند كه به عمد كارهایی انجام می دهند، تا خلق آنها را سرزنش كنند و از این طریق غرور، كبر و ریا را در خود از بین می برند.

[3] مستدرك الوسائل، ج 8، ص 340.

[4] الأمالی، شیخ مفید، ص 220.

[5] كافی، ج 2، ص 642.

[6] الأمالی، شیخ صدوق، ص 21.

[7] صفات الشیعة، ص 9.

[8] الأمالی، شیخ صدوق، ص 497.

[9] بحار الانوار، ج 75، ص 33.

[10] وسائل الشیعة، ج 12، ص 37.

[11] كشف الخفاء، ص 426، ح 1367.

[12] المحجة البیضاء، ج 6، ص 67.

[13] مستدرك الوسایل، ج 15، ص 267.

[14] كافی، ج 4، ص 49.

[15] غررالحكم، حدیث 5390.

[16] بحار الانوار، ج 75، ص 355.

[17] صحیفه امام، ج 11، ص 250.

[18] همان، ج 18، ص 12ـ13.

Share