7ـ رعایت انصاف و پرهیز از برآوردن آه حسرت دیگران

روشن است كه انسان اجازه ندارد در جان دیگران هرگونه تصرفی نماید. همان گونه كه نباید كاری كنیم كه در شناخت و اندیشه دیگران تصرف نادرستی صورت گیرد، در امیال و احساسات آنها هم نباید تصرف نابجا كنیم. همان طور كه حق نداریم دیگران را بیازاریم، حق نداریم احساس ناكامی و حسرت در آنان ایجاد كنیم. از این رو، باید همواره مراقب تأثیراتی باشیم كه بر دیگران می گذاریم و مسئولیت آن را بپذیریم. سوزاندن دل دیگران و برآوردن آه حسرت و سوز ناكامی از نهادشان مصداق ظلم است.

انصاف، عبارت است از این كه در شرایطی كه دیگران در تأمین نیازهای اولیه خود درمانده اند، انسان به نیازهای درجه دو و لذت های ثانوی خود نپردازد و درباره درد دیگران و نیاز مبرم شان بی احساس، سرد و بی خیال نباشد. هر عملی كه نشان بی انصافی و بی مروتی باشد و نیاز درجه دو ما را بر نیاز درجه یك دیگران ترجیح دهد، مذموم است. ممكن است كسی به لطف و نعمت خدا از نیازهای اولیه عبور كرده و توان توسعه داشته باشد؛ اما انصاف اقتضا می كند كه توسعه خود را به نفع رفع نیازهای اولیه مردم كنار بگذارد. از این بالاتر آن است كه ایثار كند؛ یعنی نیازهای ضروری خود را هم مقدم بر دیگران نكند. از طلبه انتظار می رود كه اگر اهل ایثار نیست، دست كم اهل انصاف و مواسات باشد و از هم دردی با بی نوایان و تهی دستان دریغ نكند. هم دردی نیز، تنها در عبارات ملاطفت آمیز و آه كشیدن خلاصه نمی شود. كسی كه صادقانه برای دیگران آرزوی آسایش دارد، نمی تواند ناظر بی طرف درد آنان باشد و خود در رفاه بی كران به سر برد. باید در مقابل نیازهای ضروری دیگران، از خوشی های خود در گذرد. اگر رفتار ما، دارایی ما، مخارج ما و ظهور و بروز ما موجب دل آزردگی و تشویش دیگران گردد، آه و سوز آنان را برآورد و بر روان آنان اثر نامناسب داشته باشد، مرتكب بی انصافی شده ایم.

در شرایطی كه اجتماع به دو نیمه برخوردار و محروم تقسیم می شود، مرد خدا احساس مسئولیت می كند؛ در درجه اول سعی می كند وضع موجود را دگرگون سازد كه این پیمان خدا با دانایان امت است[1]، و در درجه دوم با ایثار و تقسیم آن چه در اختیار دارد، به ترمیم وضع نابسامان مستمندان می كوشد؛ اما همین كه می بیند عملاً راه برخوردار كردن و رفع نیاز مستمندان مسدود است، با هم دردی، هم سطحی و شركت عملی در غم مستمندان بر زخم های دل آنان مرهم می گذارد. هم دردی و شركت در غم دیگران ـ به ویژه برای پیشوایان امت كه چشم ها به آنان دوخته است ـ اهمیت به سزایی دارد؛ علی علیه السلام در دوره خلافت بیش از هر وقت دیگر زاهدانه زندگی می كرد و می فرمود:
اِنّ اللهَ فَرَضَ عَلی أَئمّةِ العَدلِ أَن یقدِروا انفُسَهُم بِضَعَفَةِ النّاسِ كَیلا یتَبَیغَ بِالفقیرِ فَقرُه؛[2]
خدا بر پیشوایان دادگر فرض كرده كه زندگی خود را با طبقه ضعیف تطبیق دهند كه رنج فقر مستمندان را ناراحت نكند.

هم چنین می فرماید:
أَ أَقنعُ مِن نَفسی بِأَن یقالَ هذا أَمیرُالمُؤنینَ وَ لاأُشارِكُهُم فی مَكارِهِ الدّهرِ او اكونَ أسوَةً لَهُم فی جُشُوبَةِ العَیش؛[3]
آیا با عنوان و لقب امیر مؤنان كه روی من نهاده و مرا با آن خطاب می كنند، خودم را قانع سازم و در سختی های روزگار با مؤنین شركت نداشته باشم و یا در فقیرانه زندگی كردن امام و پیشوای آنان نباشم؟

هنگامی كه امام خمینی رحمه الله در حومه پاریس به سر می برد، در ایران نفت كم یاب شد و مردم از نظر گرم كردن خانه های خود در فشار بودند؛ امام فرمود: من برای هم دردی با ملت ایران اتاق خود را سرد نگاه می دارم.[4] صاحب معالم فرزند شهید ثانی رحمه الله فقط به دلیل همگون بودن با تنگ دستان و مستمندان و تسلی آنان و عدم تشبه به ثروتمندان هرگز قوت بیش ازیك هفته یا یك ماه را نمی اندوخت.[5]

آیة اللّه  وحید بهبهانی دو پسر داشته است: یكی، به نام آقا محمدعلی و دیگری، با نام آقا محمد اسماعیل. این مرد بزرگ، روزی عروسش (زن آقا محمداسماعیل) را دید كه جامه های عالی و فاخر پوشیده است، به پسرش اعتراض كرد كه چرا برای زنت این جور لباس می خری؟ پسر جواب داد:
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِی وَ الطَّیبَـتِ مِنَ الرِّزْقِ»؛[6]
بگو: چه كسی زینت ها و رزق ها و غذاهای پاكیزه را كه خدا برای بندگانش آفریده، حرام كرده است؟

مگر اینها حرام است؟ لباس فاخر و زیبا را چه كسی حرام كرده است؟ گفت: پسرم! نمی گویم كه اینها حرام است. البته، حلال است. من روی حساب دیگری می گویم. من مرجع تقلید و پیشوای این مردم هستم. در میان مردم، غنی و فقیر و متمكن و غیر متمكن هست. افرادی هستند كه از این لباس های فاخر و فاخرتر بپوشند؛ ولی طبقات زیادی هم وجود دارند كه نمی توانند این جور لباس ها را بپوشند؛ لباس كرباس می پوشند. ما كه نمی توانیم این لباس را كه خودمان می پوشیم، برای مردم هم تهیه كنیم و نمی توانیم كه آنها را در این سطح زندگی بیاوریم؛ ولی یك كار ازما ساخته است و آن هم دردی با آنها است؛ آنها چشم شان به ما است. یك مرد فقیر، وقتی زنش از او لباس فاخر مطالبه می كند، یك مایه تسكین خاطر دارد. او می گوید: گیرم ما مثل ثروتمندان نبودیم، ما مثل خانه آقای وحید زندگی می كنیم. ببین زن یا عروس وحید این جور می پوشند كه تو می پوشی؟ وای به حال آن وقتی كه ما هم زندگی مان را مثل طبقه مرفه و ثروتمند كنیم! این یگانه مایه تسلی خاطر و كمك روحی فقرا هم از دست می رود. من به این منظور می گویم ما باید زاهدانه زندگی كنیم كه زهد ما هم دردی با فقرا باشد.[7]

 

[1] اخذ اللّه  علی العلماء ان لایقاروا علی كظه ظالم و لا سغب مظلوم؛ خداوند از علما، عهد و پیمان گرفته كه در برابر شكم بارگی ستمگران، و گرسنگی مظلومان، سكوت نكنند نهج البلاغة، خطبه2.

[2] همان، خطبه 207.

[3] همان، نامه 45.

[4] تفسیر آفتاب، ص 406.

[5] ریحانة الادب، ج 3، ص 391.

[6] اعراف: 32.

[7] احیای تفكر اسلامی، ص 78 و سیری در نهج البلاغة، ص 228.

Share