اسوه فداکاری/بخش دوم

نواب صفوی

4. حمایت از مردم فلسطین
هنگامى كه جنگ فلسطین بین اعراب و یهود به خطرناك ترین مراحل خود رسیده بود، اجتماع عظیمى با برنامه ریزى نواب صفوى در منزل آیة الله كاشانى رحمه الله تشكیل شد. و سپس به همت این دو بزرگوار روز جمعه، سى و یكم اردیبهشت 1327 ه . ش مسجد سلطانى شاهد پرشكوه ترین اجتماع مردمى به منظور حمایت از آوارگان فلسطینى گردید و از آنجا تظاهرات پرشورى در خیابانها علیه رژیم اشغالگر قدس صورت پذیرفت و در پایان نیز قطعنامه اى مبنى بر اظهار همدردى با مردم زخم دیده فلسطین قرائت گردید. پس از آن، محلهایى جهت ثبت نام داوطلبین جنگ با صهیونیستهاى اشغالگر در نظر گرفته شد و جمعیتى بالغ بر پنج هزار نفر آمادگى خود را اعلام نمودند. آن گاه اعلامیه اى از سوى جمعیت فدائیان اسلام منتشر شد كه خواستار اعزام داوطلبین توسط دولت به فلسطین شده بودند. 
شهید نواب صفوى در اعلامیه خود كه به همراه نام او درج شده بود، نگاشت: «نصر من الله و فتح قریب. خونهاى پاك فدائیان اسلام در حمایت از برادران فلسطین مى جوشد. پنج هزار نفر از فدائیان رشید اسلام عازم كمك به برادران فلسطینى هستند و با كمال شتاب از دولت ایران اجازه حركت سریع به سوى فلسطین را مى خواهند و منتظر پاسخ سریع دولت مى باشند.»(15) 
دولت دست نشانده، با اعزام آنان مخالفت كرد؛ اما نواب ساكت ننشست و خود به اراضى اشغالى سفر كرد. او به نوار مرزى اردن و فلسطین رفت و از «ملك حسین» خواست تا به یارى مظلومان فلسطینى بشتابد. او روزى در كنار سیم خاردارى كه بین اردن و اسرائیل كشیده شده بود، ایستاد و پس از نگاهى عمیق به افق، از سیم خاردار گذشت و وارد خاك اسرائیل شد و فریاد كشید: «این ننگ آور نیست كه جز با اجازه اسرائیل ما مسلمانان نتوانیم قدم به خاك فلسطین بگذاریم؟»(16)
5. مخالفت با مجلس فرمایشى
در 19 اسفند 1327 ه . ش دربار، فرمان تشكیل مجلس مؤسسان را صادر كرد و فرمان سركوبى هرگونه حركت مخالف با آن را نیز داد. این دستور براى پاره اى تغییرات در قانون اساسى صادر شد كه مهم ترین مفاد آن عبارت بود از: سپردن فرماندهى كل قوا به شاه، تشكیل مجلس سنا و سپردن قدرت قانونى انحلال مجلسین به شاه. 
در این زمان، نواب صفوى پانزده نامه را با جوهر قرمز به پانزده وكیل انتصابى مجلس نوشت كه در آن مخالفت صریح خود را با لوایح و مفاد مذكور اعلام مى داشت و وكلاى انتصابى را كه نمایندگان مجلس مؤسسان بودند، در صورت رأى مثبت دادن، تهدید به مرگ مى كرد.(17)
6. اعدام انقلابى هژیر
پس از برگزارى انتخابات مجلس مؤسسان، شاه دستور برگزارى انتخابات دوره شانزدهم مجلس ملى را صادر كرد و احزاب شروع به فعالیت كردند. فدائیان اسلام نیز نامزدهاى انتخاباتى خود را معرّفى كردند؛ اما به دلیل ترس رژیم از نتیجه انتخابات، به ربودن برخى صندوقها اقدام كردند و به مغشوش نمودن آراء و دست كارى نتیجه همه پرسى پرداختند؛ به نحوى كه نام همگى نامزدهاى جمعیت فدائیان اسلام در شمار آخرین افراد قرار گرفت. از این رو، فدائیان به همراه مردم به واكنش پرداختند و در برابر كاخ شاه تجمع كردند.(18)
در هر حال، انتخابات به سود ملیون و با برنده شدن آنان و كنار رفتن مذهبیون خاتمه یافت و انگشت اتهام به سوى «عبدالحسین هژیر» نخست وزیر وقت و وزیر دربار نشانه رفت. او از مهره هاى بنام انگلیس بود. فدائیان اسلام و آیة الله كاشانى خواستار بركنارى او و باطل اعلام كردن انتخابات شدند؛(19) اما مخالفت هژیر و اقتدار او مانع مى شد.
فدائیان او را خائن به دین و ملت دانسته، با اعتقاد به اینكه دفاع از ضروریات دین واجب است، توسط یكى از اعضاى پركار و فعال جمعیت، به نام «سید حسین امامى» او را اعدام انقلابى كردند. انتخابات نیز باطل اعلام شد، ولى رژیم براى انتقام، در یك دادگاه نظامى سید حسین امامى را محكوم به مرگ نمود و به شهادت رسانید؛ اما كاندیداهاى جمعیت، آیة الله كاشانى رحمه الله و دكتر مصدق، به عنوان نماینده به مجلس راه یافتند.(20)
7. مخالفت با دفن رضا خان در ایران
رضا خان در شهریور 1320 به جزیره «موریس» تبعید شد و پسرش محمد رضا به قدرت رسید. پس از گذشت نه سال، محمد رضا كه به تدریج بر اوضاع داخلى تسلط یافته و جاى پاى خود را تا حدى محكم كرده بود، براى اعاده حیثیت از خاندان خود و به منظور ارتقاء دادن شأن خانوادگى خویش، مقبره اى براى پدرش در شهر رى ساخت و در 9 اردیبهشت سال 1329 تصمیم گرفت جنازه پدرش را كه در مصر به امانت گذارده بود، به ایران انتقال دهد. فدائیان اسلام با شنیدن این خبر، به مقابله پرداختند تا هیچ گونه تجلیلى از او به عمل نیاید. بدین منظور، شهید نواب در تهران، عبد الحسین واحدى در قم و شیخ محمد رضا نیكنام در رى مسئولیت بسیج نیروها را بر عهده گرفتند تا كوچك ترین احترامى به عمل نیاید؛ زیرا قرار بود ابتدا جنازه را به قم آورده، در حرم حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام طواف دهند و سپس به رى برده، در جوار حضرت عبد العظیم حسنى به خاك سپارند.(21) 
نواب صفوى به قم نیز رفت و در سخنرانى اى پرشور پس از درس آیة الله بروجردى رحمه الله گفت: «ارواح مطهر شهداى ما منتظر آن روزى هستند كه ما بتوانیم انتقام خون آنها را حداقل از بازمانده او بگیریم. این كار را نكردیم هیچ، حال ناظر آوردن جنازه او هم باشیم و ادعا كنیم كه سرباز امام زمان علیه السلام هم هستیم. بر شما طلاب جوان فرض است كه حداكثر فعالیت را بكنید و آن امكاناتى كه در اختیار دارید، به كار ببندید و جلوگیرى كنید از آوردن جنازه به قم.»(22)
در نتیجه تلاشهاى آنان بر خلاف انتظار رژیم، جنازه با سردى و بدون حضور مردم دفن شد و حتى یك نفر واعظ هم پیدا نشد كه در این مراسم سخنرانى كند. واعظان دربارى هم از ترس فدائیان اسلام جرأت چنین كارى نیافتند.(23)
8. اعدام انقلابى دكتر برجیس
پزشكى یهودى در كاشان به نام دكتر برجیس بود كه بهائى شده بود و تبلیغ بهائیت مى كرد. او حتى به مسلمانانى كه بر ضد بهائیت اقدام مى كردند، داروى اشتباهى تجویز مى كرد، تا آنان را از میان بردارد. او فساد داخلى شدیدى نیز داشت و به عنوان طبابت به ناموس مردم تعدى مى كرد.(24) هشت تن از فدائیان اسلام كاشان از جمله «رسول زاده» و «رضا گلسرخى» به رهبرى «تربتى واعظ» به مطب او رفته، او را كشتند و سپس خود را به شهربانى كاشان معرّفى كردند. گروههاى مختلف مردم و علماى كاشان نیز در حمایت از عمل آنان، خود را شریك جرم معرّفى كردند و آزادى شان را خواستار شدند. پرونده به تهران رفت و آیة الله كاشانى و آیة الله بروجردى رحمهماالله نیز در این جریان دخالت كردند. دادگاه تشكیل شد و شهید نواب به همراه واحدى در دادگاه حضور یافت. با ورود اعضاى گرداننده جمعیت به داخل دادگاه، جلسه به هم ریخت و دادگاه به تعطیلى كشیده شد. فرداى آن روز، دادگاه با حضور جمع عظیمى از اعضاى جمعیت فدائیان اسلام تشكیل شد و در پایان، دادگاه رأى به تبرئه آن هشت نفر داد.(25) 
9. تلاش براى ملى كردن صنعت نفت
از مهم ترین اقدامات جمعیت فدائیان اسلام، تلاش براى ملى كردن صنعت نفت بود. مصدق كه نماینده اى اقتدار یافته از تلاشهاى فدائیان اسلام بود، طرح ملى شدن صنعت نفت را عنوان كرد؛ اما با مخالفت جدى «رزم آرا» نخست وزیر وقت روبه رو شد. او براى جلوگیرى از تصویب این لایحه در مجلس گفت: «هنوز ما لیاقت لولهنگ سازى را نداریم. پنجاه سال است كه فرم لولهنگ كه داریم مى سازیم، هیچ فرقى نكرده، چطور ما مى توانیم خودمان صنعت نفتمان را اداره كنیم.»(26) او حتى براى جلوگیرى از تصویب لایحه به شاه نیز فشار آورد و تهدید به تعطیلى مجلس نمود و گفت اگر لازم باشد، مسجد شاه، دفتر آیة الله كاشانى رحمه الله و مجلس را بر سر اقلیت خراب مى كند.(27)
در این دوره، فدائیان اسلام به فعالیت خود شدت بخشیدند. آنان به رزم آرا اخطار دادند و در مسجد شاه سخنرانى كردند؛ عبدالحسین واحدى، طى یك سخنرانى 3 ساعته مواضع آشكار فدائیان اسلام را مبنى بر لزوم ملى شدن صنعت نفت بیان كرد و در پایان، قطعنامه تنظیم شده توسط جمعیت را قرائت كرد و چنین اخطار داد: «اگر یك نفر از شما در مواقعى كه لایحه ملى شدن صنعت نفت در مجلس مطرح مى شود، یك رأى مخالف بدهید، با یك رأى ملت از بین خواهید رفت.» و بعد هم رئیس دولت را تهدید كرد كه «اگر بیشتر از این بخواهى پافشارى كنى و جلوگیرى نمایى، مصون از دست انتقام فرزندان اسلام نخواهى ماند.»(28) 
اما روز بعد، رزم آرا در مجلس با لحنى تند خطاب به نمایندگان گفت: «ما به آنجایى رسیده ایم كه حرفهایى كه دیروز زده ایم، امروز عملى كنیم (درب مجلس را خواهیم بست).»(29) تهدید رزم آرا، سبب وحشت اقلیت طرفدار لایحه شد و باعث اندكى درنگ در روند كار گردید.
رزم آرا، نوكر سرسپرده اجانب شناخته شد و جمعیت فدائیان تصمیم به قتل او گرفت. در اسفند ماه 1329، «خلیل طهماسبى» عملیات اعدام انقلابى رزم آرا را بر عهده گرفت. او جوانى 26 ساله، مؤمن، متعهد، كم حرف و محجوب به حیاء بود.
به مناسبت درگذشت آیة الله العظمى فیض رحمه الله ، از مراجع عالى قدر قم، مراسم ختمى در 16 اسفند در مسجد شاه منعقد گردید. رزم آرا در حالى كه چهار دژبان از او حراست مى كردند، از اتومبیلش پیاده شد و وارد حیاط مسجد گردید و خلیل طهماسبى با شلیك 3 گلوله او را به قتل رسانید. طهماسبى دستگیر شد و خود را «فداى اسلام، نابود كننده دشمنان اسلام و ایران، عبدالله، موحد و رستگار» معرّفى كرد.(30) در روز 20 اسفند «حسین علاء» نخست وزیر شد و در روز 29 اسفند دولت مجبور به تصویب لایحه ملّى شدن نفت گردید. خلیل طهماسبى نیز با تصویب لایحه اى كه از مجلس گذشت، از زندان آزاد شد؛ زیرا نمایندگان اقدام او را خواست ملت قلمداد كرده بودند.(31) 
بى گمان جمعیت فدائیان اسلام و به خصوص شهید نواب صفوى در تصویب ملى شدن صنعت نفت، نقش اساسى داشتند و اگر فداكارى و جانفشانى آنان نبود، این لایحه تصویب نمى شد.
10. انتشار كتاب «راهنماى حقایق»
شهید نواب صفوى در اواخر سال 1328 ه . ش براى نشر اندیشه هاى جمعیت فدائیان اسلام به فكر چاپ و نشر كتابى درباره حكومت اسلامى افتاد. «نواب احتشام رضوى» برادر زن شهید نواب، در این باره مى گوید: «من یك دفعه به آقاى نواب پیشنهاد كردم كه مردم خیال مى كنند شما تروریست هستید و این ریشه هاى فاسدى را كه شما بر مى دارید، اینها به حساب دیگرى مى آورند و گمانشان این است كه شما فقط برنامه تان این است كه اشخاص را از بین ببرید. شما بایست در كنار این كارها، هدفتان را ارائه بدهید كه مردم بدانند در كنار این كارها، شما چه مى خواهید و شهید نواب به فكر افتادند.»(32)
او شروع به نوشتن كتاب كرد، اما به دلیل محدودیتهاى مالى، چاپ كتاب یك سال به تأخیر افتاد. وى پس از چاپ، كتابها را به مخفیگاهى انتقال داد و چند نفر از دوستان او كه صحافى بلد بودند، آنها را صحافى كردند و مخفیانه آن را در دست رس مردم قرار دادند.(33) این كتاب داراى بخشهاى گوناگونى است؛ در فصل اوّل آن، نگاهى به مسائل و آسیبهاى اخلاقى، فساد، فحشا و ابتذال دارد و در فصل بعد، به شیوه اصلاح طبقات گوناگون جامعه و بررسى برنامه هاى حكومت اسلامى پرداخته و در فصلى دیگر، به جایگاه ویژه و مهم نهاد روحانیت و تقلید و مرجعیت اشاره كرده و به بیان راهكارهایى در شیوه اداره حكومت بر اساس دیدگاههاى حكومت دینى پرداخته است.(34)

انحلال جمعیت فدائیان اسلام

در سال 1334 ه . ش آمریكا با پیمان نظامى «سنتو» كوشید تا ایران، عراق، سوریه و تركیه را از نفوذ كمونیسم مصون دارد. فدائیان اسلام در تحلیل این پیمان نظامى به این نتیجه رسیدند كه از این پس، ایران به پایگاه نظامى آمریكا تبدیل خواهد شد. 
بنابراین، با كوششى فزاینده با آن مخالفت ورزیدند و با صدور اعلامیه اى اعلان نمودند: «در مصلحت مسلمین دنیا، پیوستن و تمایل به هیچ یك از دو بلوك نظامى جهان و پیمانهاى دفاعى نبوده، باید براى حفظ تعادل نیروهاى دنیا و استقرار صلح و امنیت یك اتحادیه دفاعى و نظامى مستقل تشكیل دهند.»(35) 
حسین علاء، نخست وزیر وقت، به طور جدى پیوستن ایران را به این پیمان دنبال كرد و فدائیان اسلام نیز طبق پیمان خود، اعدام انقلابى او را پى ریزى كردند. آنان روز 25 آبان 1334، علاء را كه در مجلس ختم پسر آیة الله كاشانى رحمه الله شركت كرده بود، در مسجد شاه هدف گلوله قرار دادند. فدایى اسلام «مظفر ذوالقدر» كه این عملیات را به عهده گرفته بود، ناكام ماند و نتوانست او را از پاى در آورد. علاء دستور سركوبى فدائیان اسلام را داد و در نخستین روزهاى آذر همان سال، نواب صفوى به همراه مظفر ذوالقدر، سید محمد واحدى و خلیل طهماسبى دستگیر شدند و دادگاه نظامى تشكیل گردید.(36)

پرواز به سوى دوست 

پس از بازداشت آنان، حكم اعدام برایشان صادر شد. با صدور این حكم، هیئتى از نجف اشرف، به نمایندگى از طرف علما و مراجع نجف، آیات عظام: خویى رحمه الله ، حكیم رحمه الله و شاهروردى رحمه الله به ایران اعزام گردید تا با مسئولین كشور صحبت كنند. حتى هیئتى از «اخوان المسلمین» مصر نیز براى دفاع از نواب و یارانش راهى ایران شد؛(37) اما همه این دفاعها و هواخواهیها در 27 دیماه سال 1334 ه . ش بى نتیجه ماند. در ساعت 5/3 نیمه شب او را كه شكنجه زیادى متحمل شده بود، به همراه یارانش بیرون آوردند. به مجرد بیرون آوردن، نداى همیشگى آنان: «الله اكبر» بلند شد و مرحوم شهید نواب صفوى شروع به خواندن قرآن با صداى بلند كرد. آنان را به سوى جوخه اعدام بردند. نواب درخواست كرد كه دستانشان را باز كنند تا با یارانش معانقه نماید. سپس آنان را بستند؛ ولى نواب خواست كه چشمانشان را نبندند.(38) طنین الله اكبرشان در صداى زوزه گلوله هاى كینه پیچید و خاموش گردید. راهشان پایدار و روحشان بلند باد!

 

******************************
منبع:
ماهنامه مبلغان
*****************************
پی نوشت:

15. جمعیت فدائیان اسلام، ص 143.
16. نهضت روحانیون ایران، ج 1 و 2، ص 441.
17. ناگفته ها، خاطرات شهید حاج مهدى عراقى، محمود قدوسى، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، چاپ اوّل، 1370 ش، ص 37؛ سفیر سحر، صص 85 ـ 86.
18. ناگفته ها، ص 44 و 39.
19. همان، ص 32.
20. شهداى روحانیت، ج 2، ص 209.
21. نهضت روحانیون ایران، ج 1 و 2، ص 438؛ سفیر سحر، ص 89.
22. ناگفته ها، ص 47.
23. نهضت روحانیون ایران، ج 1 و 2، ص 439.
24. سفیر سحر، ص 91.
25. برگرفته از: سربداران بیدار، صص 56 ـ 59.
26. رویدادها، ج 2، ص 225؛ جمعیت فدائیان اسلام، ص 198.
27. سربداران بیدار، ص 65.
28. ناگفته ها، ص 79.
29. همان مدرك.
30. فدائیان اسلام، صص 118 ـ 124.
31. نهضت روحانیون ایران، ج 1 و 2، ص 440.
32. سربداران بیدار، ص 60.
33. فدائیان اسلام، تاریخ، عملكرد، اندیشه، صص 110 ـ 112.
34. این كتاب در پایان كتاب فدائیان اسلام، تاریخ، عملكرد، اندیشه، ضمیمه شده است.
35. سربداران بیدار، ص 119.
36. نهضت روحانیون ایران، ج 1 و 2، ص 445.
37. جمعیت فدائیان اسلام، ص 327.
38. ناگفته ها، صص 352 ـ 353.

Share

دیدگاه‌ها

میگن که آیت الله بروجردی زیاد رابطه اش با نواب خوب نبود . لطفا اگه مقاله یا منبعی در این مورد بزارید ممنون میشم

إن شاءالله در ویژه نامه مخصوص شهید نواب(رض) و فدائیان اسلام سعی خواهد شد تا همه موارد ذکر شود... باتشکر از حسن توجه حضرتعالی