افزودن دیدگاه جدید

با سلام بنده بعنوان سرباز چند روز بعد از عملیات والفجر مقدماتی یک گروه 15نفره از سپاه و ارتش به منطقه شمال فکه رفتیم قرار بود عملیات بعدی از قسمت شمال فکه انجام شود وظیفه ما در این منطقه شناسایی و راهکار ی پیدا کنیم برای از میان برداشتن کمین های دشمن جلو موانع ایجاد شده دشمن کمین هایی بود به نام کمین اطلاع رسان وظیفه ما این بود که درشب عملیات کمین هایی در قسمت یگان ما گردان 139از تیپ 84خرم آباد و گردان کمیل از لشگر 27محمد رسولله ص با هم وارد عمل می شدند از بین ببریم تا مشکلی برای پیشروی گردانها ایجاد نکنند تا اینکه زمان موعود دو ماه طول کشید فرا رسید شب 21/1/62عملیات والفجر یک از قسمت شمال فکه آغاز شد ولی موانع دشمن آنقدر گسترده بود از اینکه بشود دشمن را غافلگیر کرد امکان نداشت موانع بیشتر جاها به عرض 2کیلومتر می رسید دراین عملیات یگانها ی زیادی از ارتش و سپاه شرکت داشتند آغاز عملیات بسیار طوفانی و باآتش بسیار سنگین توپخانه های ما آغاز شد شدت آتش توپخانه های ما باعث شد در شب اول که بیشتر یگانها بتوانند زیر آتش توپخانه از موانع عبور کنند ولی موانع آنقدر پیچیده بود که کار به کندی پیش می رفت و شب به تندی چون تا قبل از روشن شدن هوا اگر از موانع عبور نمی کردیم صبح وسط میدان مین قلع و قمع می شدیم دشمن در این منطقه از موانعی همچون کمین و بعد میدان مین از انواع مختلف بعد از کانالهای عمیق و لبه کانالها از بشگه های فو گاز سوز اننده و با هم میدان مین جهنده و سیم های خاردار به روشهای عجیب و چون دشمن به تمام منطقه دید و تیر داشت بیشتر جاها شلیکا یا همان پدافند چهار لول خودمان را برای هدف قرار دادن نیروهای ما کار گذاشته بود بعد از عبور این موانع تازه به خط دفاعی عراق رسیدیم که در سنگر ها و کانال ها ی متصل به هم دفاع می کردند البته هوا تقریبا روشن شده بود دشمن هم بر خلاف شب با آتش شدید تر به استقبال ما آمد بعضی از یگانها هنوز از موانع عبور نکرده بودند ولی در قسمت میانی که ما بودیم خط دفاعی عراق شکسته شده بود در حالی که ما از پشت سر تدارک نمی شدیم و حتی ادبات مثل خمپاره و توپ 106و امثالهم نتوانستند مارا همراهی کنند تنها سلاحی موثری که به همراه داشتیم آرپیجی بود دشمن هم از شرایط ما آگاه شده بود و در روز اول در قسمت میانی که خود شاهد بودم شش پاتک سنگین علیه ما انجام داد و می شود به جرات گفت چند ین بار زمین را زیر و کرد تا غروب هرکار توانست انجام داد ولی کاری از پیش نبرد هر چند خیلی از بچه‌ها شهید و مجروح شده بود ند بخصوص ار پیجی زن ها شب دوم هم درگیری ها تا صبح ادامه پیدا کرد ودو ارتفاع که ما مستقر بودیم دو بار بین ما و عراقی ها ردو بدل شد صبح روز سوم گردان دیگری هم به ما ملحق شد ولی چون یگانها خودی همتراز نبودند و امکانات ما هم نسب به دشمن ناچیز بود و حتی رساندن موشک آرپیجی برای ما با مشکل روبرو بود بیشتر جاها و بیشتر مواقع درگیری ها بصورت تن به تن می انجامید روز سوم ساعت حدود چهار بعد از ظهر دشمن از سمت راست ما پاتک سنگینی را با ده ها تانک و وچند بالگرد و آتش شدید توپخانه برای درهم شکستن قسمت میانی آغاز کرد کار بجایی رسید چون همان گلوله آرپیجی هم با قناعت استفاده می کردیم بالگردهای عراقی هم تا حدود صد متری ما نزدیک می شدند وپشت سر ما را هم اگر آمبولانس یا ماشینی بود هدف قرار می دادند ولی باز هم موفق نشدند با از دست دادن چند تانک در حال عقب نشینی بودند که 3بالگرد عراقی بسیار به ما نزدیک شدن سمت راست ما قسمت جلو شیاری بود که یکی از بالگردها در حال بالا آمدن بود ولی انقدر نزدیک بود که در برد آرپیجی بود فقط یک آن بطرفش شلیک کردم که خوشبختانه نصیب گلوله آرپیجی ما شد و به ته شیار سقوط کرد و منفجر شد چند لحظه گذشت که یک بالگرد دیگر عراقی از فاصله دور تر چندین راکت همان قسمتی که ما بودیم را هدف قرار داد من دیگر چیزی متوجه نشدم همانجا مجروح بر موج انفجار بیهوش شده بودم فقط 2روز بعد متوجه شدم که در بیمارستانی در شهر قم هستم هر چند که امروز سالهاست از صدمات ناشی از جنگ رنج می بر م کسی سلام مارا نمی گیرد مهم نیست وظیفه ام بوده ولی انشاالله روزی برسد که هرکس به وظیفه خود عمل کند آن روز مشکل بنده که هیچ مشکل همه حل خواهد شد.

والسلام محمدعلی شاکری