افزودن دیدگاه جدید

با سلام محمدعلی شاکری ج ادامه خاطرات از جبهه میانی مهران و میمک با پیروزی ایران در عملیات والفجر سه وضعیت منطقه بطور کلی دگرگون شد و مسئولیت کلیه مناطق پدافندی مهران و میمک به تیپ 84خرم آباد واگذار شد قبل از عملیات والفجر سه نیروهای زیادی خط پدافندی مهران میمک را بر عهده داشتند بخصوص منطقه مهران را چون عراق در مناطق ارتفاعات غرب و شمال غرب مهران مستقر بود و به تمامی منطقه مهران و دشت مهران تسلط کامل داشت و نیروهای کمتری در خط پدافندی خود مستقر کرده بود و فاصله خط پدافندی ما با دشمن چون در دشت قرار گرفته بودیم چون بیشتر آسیب پذیر بودیم ولی بعد از عملیات نیروهای عراق در دشت زرباطیه و بدره مستقر بودند و نیروهای ما در ارتفاعات به همین دلیل نیروهای کمتری برای پدافند از منطقه لازم داشتیم از آنجا که مهران و میمک نزدیک ترین منطقه تا بغداد بودند بخصوص میمک حدود 180کیلومتر فاصله داشت و از طرفی مقابل مهران با فاصله حدود 70کیلومتری شهر کوت عراق قرار داشت که یکی از پایگاههای هوائی مهم عراق در این شهر بود بعد از عملیات والفجر سه ارتش عراق نیروهای زیادی را به این منطقه آورد هر چند که ایران بعد فتح خرمشهر بجز یکی دو عملیات ما بقی عملیاتها چندان موفقیت آمیزی نداشت ولی ارتش عراق این تجربه را داشت که نیروهای ایران غیر قابل پیش بینی هستند هرچند که در منطقه جنوب بخصوص بصره از نظر اقتصادی و سیاسی اهمیت زیادی برای عراق داشت ولی از نظر نظامی منطقه میانی اهمیت زیادی برای عراق داشت همانطور که قبل 31شهریور اولین منطقه ای که ارتش عراق اشغال کرد منطقه میمک بود تا جایی چند روز بعد صدام سر مست از این پیروزی جشن بزرگی با حضور خبرنگاران خارجی در این منطقه برپا می کند و به فرماندهان به اصطلاح فاتح خود مدال می دهد هرچند که این جشن و پایکوبی صدام زیاد دوام نیاورد و با تصرف منطقه میمک توسط ایران اولین پیروزی ایران هم در جنگ در این منطقه بود هرچند خیلی کم به این پیروزی اشاره شده است اما ادامه صحبت های صدام و اینگونه بیان می کند هر کدام از دو کشور میمک را در تصرف خود داشته باشند کلید پیروزی در دست آن کشور است و اوایل پاییز یا همان 31شهریور 59با تجاوز نیروهای رژیم بعث عراق به خاک ایران صدام تهران را پانزده روز ه تصرف می کنیم گویا صدام فراموش کرده جوجه را آخر پاییز می شمرند نه اول پاییز باز بر می گردیم به منطقه سال 62حدود 2ماه بود که در تپه ای به نام دلاور مستقر بودیم چون هر قسمتی در منطقه میمک شرایط خاص خودش را داشت گروهانها و دسته ها چند وقت یک جا بجا می شدند قسمتی که قرار بود جا بجا شویم 200متر جلو تر به سمت چپ بود این آخرین تپه ای بود که در منطقه میمک جنوبی به سمت غرب و روبروی دشت یا همان پاسگاه نی خزر قرار داشت تپه ای به نام پیمان و فقط در شب می شد تردد کنی دسته ما بر خلاف اولین حدود شصت نفر بودیم از تپه دلاور به پیمان رفتیم می شود گفت سپر منطقه میمک بوددشمن هم بعد شکست در منطقه مهران نیروهای خود را در این منطقه هم تقویت کرده بود و از سمت راست ما کاملا هر گونه رفت و آمد ما را در دید و تیر مستقیم خود داشت فاصله بسیار کمی داشتیم به همین دلیل سنگرهای استراحت ما بصورت زیر زمینی بود و حتی سنگرهای دیدبانی و نگهبانی ما هم بصورت تونل بودند و بصورت دریچه‌های داشتند برای نگهبانی و دیدبانی و حتی نمی شد کانال بزنی نگهبان ها صبح که می رفتند در سنگر دیدبانی تا تاریک شدن هوا می ماندند و برای آوردن آب و غذا در این قسمت فقط در شب از حدود سیصد متر عقب تر امکانپذیر بود البته بیشتر مواقع زیر آتش خمپاره شصت دشمن چون فاصله کم بود فقط از خمپاره شصت دشمن می توانست استفاده کند البته خمپاره شصت دشمن هر دقیقه دویست گلوله شلیک می کرد ولی دسته ما فقط پنج قبضه خمپاره شصت داشتیم آن هم بیشتر مواقع گلوله نداشتیم ولی از طرفی نیروهای عراقی هم شرایطی بهتر از ما نداشتند برای تدارکات برای آنها هم در شب امکانپذیر بود هرچند ما دید بهتری روی مواضع آنها داشتیم ولی شرایط زمین برای آنها نوعی بود که از کانالهای متعدد استفاده می کردند هرچند که در روز برای آنها تحت هیچ شرایطی امکان تردد وجود نداشت حتی شرایط سخت تری نسبت نسبت به ما داشتند.......انشاالله تا قسمتی دیگر والسلام محمدعلی شاکری