جوان، نازها و نیازها​

به مناسبت میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام، روز جوان؛
حضرت علی اکبر علیه السلام

1. نازها

الف) جمال گرایی و آراستگی

به طور طبیعی هر انسانی، زیبایی گرا و دوست دار جمال است. انسان ها برای آنکه مورد توجه دیگران قرار گیرند، از جایگاهی اجتماعی برخوردار باشند و آبرومند و مورد تحسین دیگران باشند، سعی می کنند از ظاهری آراسته و جمیل برخوردار باشند و از خویش، ظاهری زیبا به نمایش بگذارند. آراستگی و جمال گرایی، به دلیل آنکه خوشایند است، در ایجاد، افزایش و استحکام پیوندهای اجتماعی نیز می تواند اثرگذار باشد و دلگرمی و محبت دیگران را در پی داشته باشد و اساساً آراسته داشتن خویش و مراقب جمال ظاهری خود بودن، مقوله ای است که مورد توصیه اسلام بوده و شخصیت بزرگی چون رسول خدا(ص)، نسبت به این موضوع، اهتمام می ورزید. امام صادق(ع) فرمود:

اخلاق پیغمبر این بود که در آینه نگاه می کرد و موهای سرش را در آینه منظم می نمود و شانه می زد و گاه در آب نگاه می کرد و موهایش را مرتب می فرمود. پیغمبر برای اصحاب خود نیز خود را آراسته می کرد، تا چه رسد برای خانواده خود. روزی عایشه دید که آن حضرت در ظرف آبی که در منزل بود، نگاه می کند و موی سر و صورت خود را منظم می کند تا به نزد اصحاب برود. گفت: پدر و مادرم به فدایت، در آب نگاه می کنی و خود را برای اصحاب می آرایی و مرتب می کنی، در حالی که تو یک پیامبری و بهترین خلق خدایی؟ پیامبر فرمود: خداوند دوست دارد که بنده اش چون به سوی برادران خود بیرون می رود، خود را برای آنها منظم کند و بیاراید و زیبا سازد.1

امام صادق(ع) در حدیثی دیگر فرمود: «خداوند زیبایی و آراستگی را دوست دارد و از نکبت و بدحالی، بیزار است».2

«از این روایات استفاده می شود که اولیای اسلام به پرورش حس زیبایی و بیدار کردن عاطفه جمال دوستی مردم، علاقه کامل داشتند. ضمناً این نکته نیز استفاده می شود که تزیین و تجمل در نظر اسلام، نه تنها یک کار پسندیده اجتماعی است، بلکه نزد خداوند محبوب است و اما اگر توجه به جمال و آراستگی ظاهر، برای همه توصیه می شود. به جوان، بیشتر توصیه می شود و اگر همه سزاوار زیبایی و آراستگی هستند، جوان نسبت به این کار، سزاوارتر است. در حقیقت، جمال دل پذیر و جذاب دوران جوانی، یکی از زیبایی های طبیعی بشر است که در ایام شباب با فروغ خیره کننده خود جلوه می کند و تنها نسل جوان، از آن زیبایی برخوردار است. شور و هیجان، عشق و امید، وجد و نشاط، طراوت و لطافت، تناسب اندام، صورت شکفته، موهای زیبا و صفات دیگر، همانند اینها، همه و همه از شاخ و بال های زیبایی دوران جوانی است. همه ملل پیشرفته و همه اقوام عقب مانده، قوّت و نیروی جوانی را درک می کنند. همه می فهمند که جوانان از سال خوردگان و پیران قوی ترند، ولی درک جمال جوانی برای همه مردم میسر نیست؛ زیرا تشخیص زیبایی های رقیق و نازک کاری های طبیعت، تنها در پرتو عواطف شکفته و احساسات پرورش یافته قابل درک است. مللی که از علم و فرهنگ بهره ندارند، قومی که از تربیت صحیح برخوردار نبود، و حسّ جمال دوستی در ضمیرشان شکفته نشده است، از درک ظرایف عاجزند. آنان نمی توانند جمال جوانی را آن طور که هست، درک کنند و زیبایی های رقیق ایام جوانی را به خوبی تشخیص دهند».3

ـ نکته: تعادل در جمال گرایی و آراستگی.

از نگاه زیبایی شناسان، تعادل در هر کاری، یکی از مصادیق مهم زیبایی است. تعادل و میانه روی در کارها به دلیل آنکه زیبایی است، هر عملی که بدان متّصف شود، نیز زیبا خواهد کرد. بر این اساس، آراستگی و جمال گرایی در صورتی به عنوان «زیبایی» جلوه می کند که در حد تعادل باشد و از جاده اعتدال بیرون نرود. «فراموش نکنیم که توجه به خودآرایی و جمال گرایی بیش از اندازه، می تواند منشأ بیماری وسواس شود و رفته رفته مایه اختلالات روحی گردد. توجه بیش از اندازه به خودآرایی، برای جلب توجه دیگران، ممکن است باعث پیدایش خوی ناپسند ریاکاری و خودپرستی شود و آدمی را منفور و مردود جامعه نماید. توجه بیش از اندازه به خودآرایی می تواند شخص را از فعالیت های ثمربخش زندگی باز دارد، و عمر عزیز که سرمایه سعادت بشر است، در راه های غیر مفید و احیاناً زیان بار مصروف گردد».4

مقام معظم رهبری در این باره می فرماید:

«اصل گرایش به زیبایی و زیباسازی و زیبادوستی، یک چیز فطری است. مسئله آرایش لباس و این چیزها، مقوله خاصی است که انسان، به خصوص جوان، از زیبایی و زیباسازی خوشش می آید و دلش می خواهد که خودش هم زیبا باشد و این عیبی ندارد؛ یک چیز طبیعی و قهری است. در اسلام هم منع نشده است. آن چیزی که منع شده، فتنه و فساد است. این زیبایی و زیباسازی، بایستی موجب این نشود که در جامعه انحطاط و فساد به وجود آید؛ یعنی ابتذال اخلاقی نباید به وجود آید. اگر این امر به صورت افراطی و به شکل مدپرستی در بیاید، این به فساد خواهد انجامید. اگر این مقوله زیباسازی و رسیدن به سر و وضع و لباس و امثال اینها، مشغله اصلی زندگی شود، انحراف و انحطاط است؛ مثل اینکه در دوره طاغوت، آن خانم های اعیان و اشراف، پشت میز آرایش می نشستند. فکر می کنید چند ساعت می نشستند؟ شش ساعت! این واقعیت دارد و ما خبرهای دقیق داشتیم که شش ساعت می نشستند! عجیب است، یک انسان این همه مدت برای آرایش، صرف وقت کند که می خواهد مثلاً به عروسی برود! اگر کار به این شکل در بیاید، انحراف و انحطاط است، اما فی نفسه، رسیدن به وضع و لباس، بدون آنکه در آن، خودنمایی و تبرّج باشد، عیبی ندارد.

در اسلام «تبرّج» ممنوع است. تبرّج یعنی همان خودنمایی زنان در مقابل مردان برای جذب و فتنه انگیزی. این، یک نوع فتنه است و خیلی اشکالات دارد. اشکالش فقط این نیست که این دختر جوان، یا این پسر جوان به گناه می افتند ـ این اولی اش است؛ شاید بتوانم بگویم کوچک ترینش است ـ دنباله اش به خانواده ها می رسد. اساساً آن گونه رابطه بی قید و شرط و بی قید و بند، برای بنای خانواده، سمّ مهلک است؛ چون خانواده با عشق زنده است.

اصلاً بنای خانواده با عشق است. اگر این عشق ـ عشق به زیبایی، عشق به جنس مخالف ـ در صد جای دیگر تأمین شد، دیگر آن پشتوانه قوی ای که استحکام خانواده باید داشته باشد، از بین خواهد رفت و خانواده ها متزلزل می شود؛ به همین وضعی در می آید که امروز متأسفانه در کشورهای غربی مشاهده می شود».5

ب) شیک پوشی

شیک پوشی و پوشیدن لباس های زیبا و آراسته، یکی دیگر از ویژگی های جوانی است. اساساً جوان را باید با شیک پوشی شناخت و اندازه جمال گرایی و اهتمام او به آراستگی را در همین شیک پوشی وی جویا شد. جوان، طبعی نازک و روحی لطیف دارد و این شیک پوشی اوست که با این ویژگی روحی او تناسب دارد و ظاهرش را هم رنگ باطنش می سازد. پیشوایان دینی ما به این نکته توجه داشتند و به آن عمل می کردند. آنها مایل بودند جوان، از پوششی درخور تحسین و از لباسی آراسته استفاده کند و طبع جوان خود را با لباس هایی کهنه و مندرس نیالایند. به این داستان درباره امیرالمؤمنین(ع) از زبان امام باقر(ع) توجه کنیم:

«حضرت علی بن ابی طالب(ع) در ایام خلافت، با غلام خود قنبر، برای معامله به بازار بزازها آمد. به مرد کاسبی فرمود: دو لباس داری به من بفروشی؟ مرد کاسب عرض کرد: بله ای پیشوای مسلمین، لباسی را که احتیاج داری نزد من موجود است. حضرت وقتی متوجه شد که مرد کاسب او را شناخته و به عنوان امیرالمؤمنین خطابش کرده، معامله نکرد و از در دکان او گذشت و مقابل بزاز دیگری که جوان بود توقف کرد و دو لباس خرید. یکی را به سه درهم و دیگری را به دو درهم. پس به قنبر فرمود: سه درهمی را تو بردار. قنبر عرض کرد: مولای من، شایسته تر آن است که شما لباس سه درهمی را بپوشی؛ زیرا منبر می روی و با مردم سخن می گویی و باید لباس شما بهتر باشد. حضرت فرمود: تو جوانی و مانند دیگر جوانان به تحمل و زیبایی، رغبت بسیار داری. به علاوه من از خدای خود حیا می کنم که لباسم از تو بهتر باشد؛ زیرا از پیامبر اکرم(ص) شنیده ام درباره غلامان سفارش می فرمود که به آنان همان لباسی را بپوشانید که خود می پوشید و همان غذا را بخورانید که خود می خورید».6

خطیب توانا، مرحوم محمدتقی فلسفی درباره این حدیث می گوید:

«در این حدیث، سه نکته جلب توجه می کند:

اول آنکه زمام داران در معاملات عادی، نباید از مقام خود سوء استفاده کنند. چنانچه حضرت علی(ع) عملاً به مرد کاسب فهماند آنکه می خواهد لباس بخرد، یک فرد عادی مملکت به نام علی بن ابی طالب است، نه امیرالمؤمنین، شخص اول کشور، و چون حضرت را امیرالمؤمنین خطاب نموده بود، با وی معامله نکرد.

دوم آنکه غلامان در آیین مقدس اسلام به قدری مورد حمایت و توصیه هستند که پیشوای مسلمین صریحاً توصیه فرموده است که لباس و غذای آنان با لباس و غذای آقایان یکسان باشد.

سوم آنکه اولیای گرامی اسلامی از تمایل خودآرایی و تجمل دوستی جوانان آگاه بوده در حدود مصلحت، از این تمایل و میل غریزی حمایت می کنند. به همین جهت حضرت علی(ع) جامه بهتر را به قنبر که جوان بود داد تا او را از پوشیدن آن لباس، شادمان و مسرور کند، و بدین وسیله زیباپسندی و تمایل غریزی او به شیک پوشی را ارضا نماید».7

ج) آرزومندی و بلندپروازی

از قدیم گفته اند، آرزو بر جوانان عیب نیست. دلیل آن نیز این نکته است که هر جا جوشش انرژی و شور و نشاط است، رویش آرزوها و بلندپروازی ها نیز هست. در حقیقت، لازمه توان مندی، طربناکی، نیرو و سرزندگی، آرزومندی و بلندپروازی است و چون جوان کانون این ویژگی هاست، پس مرکز آرزوها و محل جوشش بلندپروازی هاست. بی گمان نفس «آرزومندی» تعالی بخش و پیش برنده است و اگر به زیاده خواهی های بی حساب و زیان بار نینجامد و به درستی مهار و تعدیل شود، می تواند سکوی پرشی باشد به سوی تعالی. اساساً آرزوهای [منطقی و دست یافتنی] در هر که بجوشد، نشان از تحقق آنها با خود دارد و از دست یابی به آنها خبر می دهد. چنانچه شمس تبریزی گفته است: «تمنا و آرزوی هر چیزی، مژدگانی است از حق، به حصول آن چیز.»8 صائب تبریزی نیز درباره درست بودن «نفس آرزو» و نقش پیش برنده آن در زندگی و تأثیر آن در تعالی انسان و سامان بخشیدن به جهان مادی می گوید:

از آرزوست عالَم ایجاد منتظم

عالَم به پاست تا به سرپاست آرزو

چون خر به گِل ز همّت پست تو مانده است

ورنه براق9 عالَم بالاست آرزو

با خاک شد برابر از این طفل مشربان

ورنه ز نقص و عیب، مبرّاست آرزو

کوتاه نیست دست تمنّا ز هیچ کام

جام جهان نمای نظرهاست آرزو10

بنابراین، جوشش آرزومندی و بروز بلندپروازی در روزگار جوانی، در حقیقت فرصتی است که باید از آن بهترین استفاده را کرد؛ چرا که خزان پیری، فصل اُفول آرزوهاست و اگر هم آرزویی از دلی سر برآورد توانی نیست و شور و حالی وجود ندارد تا دست مایه برآوردن آن آرزوها شود. پس جوان باید آرزومندی اش را به فال نیک بگیرد و آن را موهبتی از سوی خدا بداند، برای شکوفا شدن بلندپروازی های معقولش.

بیهقی می نویسد: «اگر کسی لب به اعتراض بگشاید و بگوید چرا آفریدگار» «آرزو» و «خشم» را در جوان و در مردمان آفرید [در حالی که می توانند برای آدمی زیان بار باشند و او را به تباهی بکشانند] می گوییم: «آفریدگار را در هر چه آفریده است، مصلحتی است آشکار. اگر خداوندگار، آرزو نیافریدی، کسی به سوی غذا که موجب بقای تن است و به سوی ازدواج که سبب بقای نسل است، میل پیدا نمی نمود؛ در نتیجه مردمان از میان می رفتند و جهان ویران می گشت؛ و اگر آفریدگار، خشم را نمی آفرید، کسی از خویش دفاع نمی کرد و ننگ ستم از خود دور نمی نمود، و اموال خویش از دست غارتگران حفظ نمی کرد. اما چنان باید، و ستوده آن است که قوّه آرزو و قوّه خشم، در طاعت قوه خِرَد و در مهار او باشد. و آن را از زیاده روی باز دارد و در حال تعدیل نگاه دارد».11

2. نیازها

الف) دانش اندوزی

برای اهمیت دانش، کافی است به ثمره های عملی دانش اندوزی، تأثیر آن در اقتدار و عظمت شخص و جامعه و نقش آن در تعالی روحی و معنوی انسان ها، نگاهی بیفکنیم. دانش در هر که باشد، به او امتیاز می بخشد، وی را از دیگران متمایز می کند و عاملی برای کرامت و عزت او در میان جامعه به شمار خواهد آمد. هیچ دوره ای از زندگی انسان ها نیز به اندازه دوران جوانی، فرصتی طلایی برای دانش اندوزی وجود ندارد. دانش، به جوان هویت می بخشد، مشعل امید را در دل او فروزان می کند و به او در برابر آفت بیهودگی و پوچ انگاری زندگی، ایمنی می بخشد.

مقام معظم رهبری درباره اهمیت دانش اندوزی برای نسل جوان می فرماید:

«دوره جوانی، دوره توانایی است. این توانایی در چه چیزهایی باید به کار برود؟ به اعتقاد من، باید عمدتاً در تحصیل علم، در ایجاد صفای نفس و روحیه تقوا در خود و ایجاد نیروی جسمانی در خود ـ که ورزش باشد ـ به کار رود. این سه مورد، عمده است. یعنی اگر در یک جمله کوتاه از من بپرسند که شما از جوان چه می خواهید، به او خواهم گفت: تحصیل، تهذیب و ورزش. تحصیل، اعم از تحقیق و کارهای علمی است. چون این نیرو در جوانان هست، بایستی در کار تحصیل علم، خیلی تلاش کنند. هر کاری هم بخواهید بکنید، در دوران جوانی می شود کرد؛ یعنی در هر سه زمینه ـ هم در زمینه علمی، هم در زمینه تهذیب نفس و هم در زمینه ورزش ـ باید در جوانی کار کنید.12 شما باید بدانید که امروز در کشور، یکی از فرایض حتمی برای این نسل جوان، که در درجه اول هم این فریضه بر دوش شما دانشگاهی هاست عبارت از تقویت بنیه علمی کشور است. ما اگر علم نداشته باشیم، اقتصادمان، صنعتمان، حتی مدیریت و مسائل اجتماعی مان عقب خواهد ماند. امروز کسانی که دارند بر دنیا خدایی می کنند؛ آن دست های مرموزی که امروز اختیار منابع عظیم انسانی و مادی دنیا در دست گرفته اند و همه اقیانوس ها و همه تنگه های حساس دریایی زیر چشم آنهاست و هر جا می خواهند دخالت می کنند، با ابزار علم بود که توانستند بشریت را به این خاکستر بنشانند. لذا برای مقابله با کار آنها، علم لازم است. روی پای خود ایستادن، آن وقتی تحقق پیدا خواهد کرد که علم از درون خود ما بجوشد و ما دست گدایی به سمت دشمنانمان دراز نکنیم. استعدادهای خوب و برجسته، دانش آموزان تیزهوش و کسانی که می توانند برای آینده کشور مفید باشند، بایستی خیلی احساس وظیفه و مسئولیت کنند».13

ب) مطالعه و اُنس با کتاب

یکی از نیازهای جوان، مطالعه و اُنس با کتاب است. مطالعه افزون بر آنکه یکی از ابزار افزایش دانش و معرفت هست و به اندوخته های علمی انسان، ژرفایی و پایایی می بخشد، می تواند یکی از تفریحات و لذت های زندگی باشد و از عوامل پر کردن اوقات فراغت نیز به شمار آید. سیره عالمان و دانشمندان، کتاب خوانی و عادت به مطالعه کتاب بوده است و در این باره هیچ دانشمندی را نمی توان یافت که با کتاب، بیگانه و از مطالعه گریزان باشد. شادابی روزگار جوانی و حافظه درخشان در این ایام، فرصتی ناب برای مطالعه کتاب است. مطالعه، حافظه را تقویت، ذهن را خلاق و اندیشه را شکوفا می کند. کتاب، «یار مهربان» همه دانشوران و «نکته آموز» بی زبان همه دانش اندوزان است. بخشی از هویت و شخصیت انسان ها بر اثر مطالعه کتاب شکل می گیرد و بسیاری از فضیلت ها با تأمل در کتاب، بهره آدم ها می شود.

صائب تبریزی می گوید:

منم که فیض شراب از کتاب می گیرم

به همت از گُل کاغذ، کتاب می گیرم14

مقام معظم رهبری، درباره اهمیت کتاب خوانی می فرماید: «من هر زمان که باید کتاب و وضع کتاب در جامعه خودمان می افتم، قلباً غمگین و متأسف می شوم. این به خاطر آن است که در کشور ما به هر دلیلی که شما نگاه کنید، باید کتاب اقلاً برابر این میزان، رواج و توسعه و حضور داشته باشد. اگر به دلیل پرچم داری تفکر اسلامی و حاکمیت اسلام به حساب بیاورید، این معنا صدق می کند؛ چون اسلام به کتاب و خواندن و نوشتن، خیلی اهمیت می دهد، اگر هر منصفی به بیانات نبی مکرم اسلام و ائمّه(ع) و پیشوایان اسلام نگاه کند و ببیند که اینها در چه زمانی به کتاب و کتاب خوانی دعوت می کردند و فرا می خواندند، همه افسانه ها از ذهنش شسته خواهد شد و خواهد فهمید که دشمنان اسلام راهی جز این نداشتند که افسانه های کتاب سوزی و کتاب ستیزی را بر سر زبان ها بیندازند؛ چون اسلام پرچم دار کتاب خوانی است. کتاب، دروازه ای به سوی جهان گسترده دانش و معرفت است و کتابِ خوب، یکی از بهترین ابزارهای کمال بشری است. کسی که با این دنیای زیبا و زندگی بخش، دنیای کتاب، ارتباط ندارد، بی شک از مهم ترین دستاورد انسانی و نیز از بیشترین معارف الهی و بشری محروم است. برای یک ملت، خسارتی بزرگ است که افراد آن با کتاب، سر و کار نداشته باشند؛ و برای یک فرد، توفیق عظیمی است که با کتاب مأنوس و همواره در حال بهره گیری از آن، یعنی آموختن چیزهای تازه باشد، شما اگر از این جهت هم حساب کنید که امروز این ملت، ملتی است که در دنیا دچار ستم های ناشی از اِعمال قرض قدرت های استکباری جهان است، پس باید از خودش دفاع کند، کدام دفاع ملی است که در درجه اول، متکی به فرهنگ و آموزش و بینش و دانش نباشد؟ پس، باز هم به «کتاب» بر می گردیم. یعنی شما از هر طرف که بچرخید، مجبورید به کتاب اهمیت بدهید. اگر کسی اینجا نشسته باشد و در اتاق بغل دستش خبر و چیز تازه و حرف جدیدی باشد، کمتر کسی است که طاقت بیاورد اینجا بنشیند و بلند نشود سربکشد و ببیند این اتاق بغلی چه خبر است. همه اطراف ما را خبرهای تازه پر کرده است؛ این قدر معلومات، این قدر معارف در همه زمینه ها؛ ما چطور حاضر نیستیم سرک بکشیم و نگاهی بکنیم و ببینیم چه خبر است و در این دنیای معارف چه می گذرد؟! راهش این است که کتاب بخوانیم. هر کس که کتاب بخواند، از بخشی از معارف موجود عالَم، از خبرهایی که در دنیا هست، از چیزهایی که بوده است، حتی از آنچه که در همه زمینه ها خواهد بود، مطلع خواهد شد؛ بنابراین باید کتاب خوانی را برای خودمان عادت قرار بدهیم. بالاخره، اگر ما می خواهیم یک ملت پیشرو، بافرهنگ، باسواد و طی کننده راه های میان بر در زمینه های عقب ماندگی باشیم و ادعا می کنیم که خود ملت این ظرفیت استعدادی را از لحاظ نیروی انسانی دارد، که این ادعا هم درست است، ناگزیر باید مسئله معلومات و مطالعات و اطلاعات عمومی و اطلاعات طبقات خواص در زمینه های مورد ابتلا و نیازشان، از آنچه که امروز هست، فراتر برود. اگر تعداد کتاب زیاد شد، اگر عنوان کتاب زیاد شد، اگر کتاب در همه موضوعات مورد نیاز بود، اگر مردم توانستند سؤال ها و استفهام هایشان را در کتاب بیایند و به کتاب مراجعه کنند، یک عالَم دیگر و ماجرای دیگری خواهد بود. هر جا که با کتاب سر و کاری هست می بینید که از لحاظ کیفیت روحی و وضع فکری، نسبت به آن جایی که این وضعیت وجود ندارد، تفاوت محسوسی هست».15

ج) تهذیب نفس

خداوند، یکی از اهداف بعثت پیامبران را تهذیب نفس آدمیان می داند و می فرماید:

هُوَ الّذی بَعَثَ فِی اْلأُمِّیینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَکیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکتابَ وَ الْحِکمَةَ. (جمعه: 2)

اوست آن کس که در میان بی سوادان، فرستاده ای از خودشان برانگیخت، تا آیات او را بر آنان بخواند و تهذیب شان نماید (پاکشان گرداند) و کتاب و حکمت بدیشان بیاموزد.

از نگاه بزرگان، بهترین زمان برای تهذیب نفس، دوران جوانی است؛ زیرا جوان در این دوره، نیرومند است و می تواند به اندازه کافی و لازم، تحمل ریاضت کند. همچنین به واسطه بی آلایشی ـ به دلیل سن کم ـ و ریشه نگرفتن ویژگی های ناپسند در ژرفای جان او، آسان تر از شخص میان سال یا کهن سال، می تواند نفس خویش را از زنگارها پیراسته بدارد.

امام خمینی(ره) در این باره می فرماید: «برای اصلاح نفس، ایام جوانی، سزاوارتر است؛ زیرا هم اراده قوی تر است و هم کدورت و تیرگی نفس، کمتر است و هم به فطرت، نزدیک تریم، و هم بار معصیت زیاد نشده که جبران آن مشکل باشد. جوانان قدر روزگار جوانی را بدانند که این نعمت بزرگ را با غفلت نگذارنند، که در ایام پیری، اصلاح نفس، بسیار مشکل است. مشکلات بسیار در سن پیری انسان است که در ایام جوانی نیست، لکن شیطان و نفس اماره، انسان را مغرور می کنند و نمی گذارند در آن وقت، انسان درصدد اصلاح برآید، تا آنکه انسان دچار ضعف و سستی و پیری شد و معاصی و گناهان متراکم، و کدورت های نفس زیاد شد آن گاه با تسویف و امروز و فردا کردن می گذارند، تا اصل سرمایه را از دست می دهد».16

مقام معظم رهبری نیز در این باره می فرماید:

«در سابق خیال می کردیم ـ خیلی افراد خیال می کردند ـ که جوانی را هر جور شد، انسان بگذراند و در میان سالی و پیری مشغول عبادت بشود؛ دو عیب بزرگ در این کار هست، یعنی دو اشکال که آن را نشدنی می کند: یکی اینکه وقتی انسان، جوان است نشاط و توانایی جسمی و روحی دارد. به هر حال برای عبادت خوب، عبادت پی گیر و با حال، نشاط جسمی و روحی، لازم است ـ این در حالی است که آن نشاط جسمی و روحی که پیش شرط یک عبادت خوب و پی گیر است در دوران پیری وجود ندارد ـ. و اما علت دوم، از این هم مهم تر است؛ و آن این است که انسان در میان سالی و پیری، نان جوانی خودش را می خورد.

این طور نیست که انسان در سنین بالا ناگهان بتواند خودش را از این رو به آن رو برگرداند؛ این نشدنی است. جوانی را از لحاظ معنوی، از لحاظ روحی و اخلاقی، هر طور گذراندید، پیری شما هم همان گونه خواهد گذشت».17

مقام معظم رهبری در جای دیگر در این باره می فرماید: «جوانی است که پیری را شکل می دهد. قدر جوانی را بدانید، صفای جوانی، نورانیت جوانی، شما جوان ها مثل آن لباس تازه ای هستید که اگر آلودگی و چرکی هم پیدا کنید، با یک بار شستن، دوباره تمیز می شود؛ با مختصری تمییز کردن، تمیز می شود. غیر از آن لباس کهنه بیست سال گذشته چرک مرده شده ای است که به هیچ وجهی نمی شود درستش کرد. انسان در سنین بالا آن طور می شود! خدای نکرده اگر انسان، عمرش را با گناه گذرانده باشد، هر کاری هم بکند، آن رونق و شفافیت را پیدا نمی کند! ولی در جوانی چرا؛ شفافیت در جوانی، جزو ذات شماست. دل های شما نورانی است؛ این را قدر بدانید».18

از نگاه مقام معظم رهبری، ورود جوانی در عرصه های علمی نباید او را از تهذیب نفس و کسب فضایل اخلاقی باز دارد. چنان که در این باره می فرماید: «شما جوان های عزیز توجه کنید که ورود در میدان معرفت علمی ـ هر علمی؛ چه علوم انسانی، چه علوم قرآنی، چه علوم طبیعی یا انواع و اقسام علومی که امروز شماها در آن کار و تلاش می کنید ـ ورود در میدان تحقیق علمی باید شما را از غور و پیشرفت در میدان معرفت دینی، تمرین اخلاقی و کسب فضیلت و کسب فضیلت باز ندارد؛ باید اینها را با هم داشته باشید. بنابراین، تعلیم و تهذیب نفس و تزکیه با یکدیگر است؛ این دو را از هم جدا نکنید. این باور که هر کسی وارد میدان علم شد، به طور طبیعی بایستی از فضیلت و معنویت و اخلاق کناره بگیرد، فکری کاملاً غلط و وارداتی و متکی به پیشینه ای است که در اروپای مسیحی به وجود آمد و به کلی با محیط اسلامی و با فهم و تعالیم اسلامی سازگار نیست؛ چرا که اگر دانشمند، بافضیلت و بااخلاق باشد؛ در هر رشته ای، از آن می توان امید برای اعتلای بشریت و اعتلای کشور خودش داشت؛ این دانشمند، هدف ها را هدف های ارزشمند می کند و حرکتش حرکت به نفع انسانیت و به نفع عدالت و به نفع فضیلت و در جهت مقابل نابسامانی های عجیب دنیای امروز خواهد شد. شما سعی کنید این جور دانشمندانی در آینده باشید و هدف خودتان را این مسائل قرار دهید».19

د) ورزش

از قدیم گفته اند: «عقل سالم در بدن سالم است.» بر اساس این سخن، لازمه شادابی عقلانی و رشد خردورزی، داشتن بدنی سالم است. همان طور که می دانیم، یکی از سازوکارهای اصلی برای سلامتی بدن، ورزش است. بر اثر ورزش کردن، سلامتی جسمانی انسان تأمین می شود. با کسب سلامتی جسمانی، زمینه برای به دست آوردن بسیاری از فضیلت ها و موفقیت ها هموار می شود. بر این اساس، ورزش را می توان یکی از عوامل اثرگذار در رشد و تعالی معنوی و علمی انسان ها به شمار آورد و از این رهگذر، آن را کاری فرهنگی پنداشت.

«صاحب نظران عقیده دارند که ورزش در شرایط زندگی ماشینی، علاوه بر جنبه تفریحی، یک وظیفه بهداشتی است و برای حفظ سلامت افراد جامعه ضرورت دارد. در روزگاران گذشته و روزگار پیش از انقلاب صنعتی، تمام افراد مردم، کم و بیش فعالیت عضوی و حرکات بدنی داشتند و برای انجام کارهای روزانه، دست و پا و اعصاب و عضلات خود را به کار می انداختند و نیروهای خود را در تلاش معاش مصروف می داشتند و بر اثر آن، بدن آنها منظم بود و در نتیجه، سالم و نیرومند بودند، اما در دنیای کنونی صنعت، مشاغل یدی و کارهای بدنی، تقریباً از میان رفته و کارهای سخت و پرزحمتی که دیروز با نیروی انسانی به وسیله دست و پا و عضلات انجام می شد اکنون همه آن کارها با سرعت بیشتر و به مقدار زیادتر به وسیله ماشین انجام می شد، اکنون همه آن کارها با سرعت بیشتر و به مقدار زیادتر به وسیله ماشین انجام می شود، و در نتیجه عضلات و اعصاب و دیگر قوای جسمانی به قدر کافی فعالیت ندارد و بر اثر آن، توازن داخلی بدن مختلف گشته و این امر برای سلامتی و نیرومندی مردم، مایه زیان شده است... این در حالی است که ورزش، به مقدار قابل ملاحظه ای اعضای بدن را به فعالیت وا می دارد و به توازن قوای جسمانی کمک می کند. حرکات ورزشی، خلأیی را که بر اثر ترک تلاش های عضلانی به وجود آمده، پر می کند. ورزش از یک طرف، یک عمل تفریحی نشاط آور و سرگرم کننده در ساعات فراغت است، و از طرف دیگر، وسیله مؤثری در حفظ سلامت بدن و نیرومندی جسم است. اگر ورزش به عنوان یک تفریح سالم و به منظور سلامت بدن و نیرومندی جسم باشد، نه تنها از نظر مقررات اصولی اسلام، بلامانع است، بلکه با توجه به این مطلب که اولیای گرامی اسلام به سلامت و نیرومندی پیروان خود علاقه دارند می توان گفت ورزش مفید و سلامت بخش، مطلوب پیشوایان مذهبی است».20

فراموش نکنیم که سلامت و نیرومندی بدن ـ که ورزش نقش فراوانی در شکل دهی آن دارد ـ اساس هر پیروزی و موقعیت در زندگی بشر است. انسان بیمار و ناتوان، نه قادر است به امور علمی و دینی بپردازد و نه می تواند امور مادی و دنیوی خود را به درستی اداره کند.21

نقش ورزش را در بهداشت روحی و سلامت نفسانی نیز نمی توان نادیده گرفت. پاره ای از اصلاح وضع اجتماع و پیش گیری از انحرافات، تنها در سایه ورزش امکان پذیر است. «در چهارده قرن قبل، یعنی دوره رسول اکرم(ص) ورزش یک امر ضروری بهداشتی در حیات اجتماعی بشر نبود؛ چرا که مردم آن روز برای تأمین معاش به قدر کافی فعالیت جسمانی و حرکات عضلانی داشتند. با این حال، پیشوای گرامی اسلام، از اوقات کوتاه فراغت مردم استفاده کرد، بعضی از ورزش ها را به منظور هدف های مخصوص، مورد تشویش و تأیید قرار داد تا به وسیله آن، پاره ای از مصلحت های اجتماعی را تأمین نماید و در ضمن، پیروان خود را از انحرافاتی که ممکن بود در مواقع بی کاری، دامن گیرشان شود، مصون نگاه دارد».22

برتر اندراسل در این باره می نویسد: «غرایزی که مدت ها پیش نیاکان ما را به شکار و جنگ بر می انگیخت، امروز هم نیازمند عرصه ای برای خودنمایی است و اگر این غرایز، راه فرار و مجالی برای تخلیه نیابد، به کینه توزی و بدخواهی های سرکوفته تبدیل می گردد. خوش بختانه گریزگاه هایی برای این غرایز هست که شرّ و آفت هم نیست. ورزش را نمی توان یکی از این گریزگاه ها دانست. می توان رقابت و ورزش را جانشین جنگیدن ساخت و به جای شکار، به لذات حادثه جویی و اکتشاف و آفرینندگی روی آورد».23

مقام معظم رهبری در توصیه جوانان به ورزش و تأکید در این باره می فرماید: «به ورزش اهمیت بدهید. من به خصوص روی ورزش تأکید می کنم. من ورزش را به عنوان یک کار بین المللی، نمایشی و هیجانی، در درجه دوم می دانم. در درجه اول، ورزش برای تقویت و سلامت جسم است، که این را برای همه جوان های کشورمان ـ از زن و مرد ـ لازم می دانم».24

یادی از دانشمند جوان هسته ای (شهریاری جوان و ادای دین او به وطن)

ایران وطن ما و زادگاه ما و بخشایشگر آب و گِل به ماست. ما در اینجا جان گرفتیم؛ جوانه زدیم؛ رشد کردیم و بزرگ شدیم. چشمه سارانش، سخاوتمندانه سیرابمان، و مزارع حاصلخیزش آبرومندانه سیرمان کرد. زمین اینجا از شیره جانش جرعه جرعه خرج کرد تا ما را در دامانش بپروراند و آسمانش از دل دریایی اش پیوسته بر ما بارید تا شادابی و حیات را ارزانی مان دارد. اینجا خاکش بر گردن ما حق دارد؛ آبش بر ما حق دارد؛ در و دیوارش، مدرسه اش، میز و صندلی اش، چاه نفتش، چاه گازش، مردمانش، همه بر ما حق دارند؛ همه به کام ما گشتند؛ تا ما «ما» شدیم و اینک این وطن است که ما را به ادای آن همه دِین، فرا می خواند و وجدان و انصافمان را به داوری فرا می خواند، تا آن همه بدهی خویش به او را ادا کنیم، اما آنان که به وطن ادای دِین کردند، چندان هم نهان نیستند. کافی است سر بچرخانیم و در این باره الگوهایمان را پیدا کنیم؛ الگوهایی که با وجود دانش بالای خویش، و با وجود وعده های وسوسه برانگیز غرب که حاضر می شد، سر تا پایشان را طلا بگیرد، دل از آن همه جاذبه ها کندند و سر در تعلق وطن نهادند و به جان به پای وطن نشستند. آنها خون دل هایی نیز خوردند، اما خون دلی بود که بوی مشک می داد و عطر استقلال می پراکند و شمیم آزادی می گستراند. همان گونه که حافظ بزرگ سروده است:

اگر ز خون دلم بوی مشک می آید

عجب مدار که هم درد نافه خُتَنم25 و26

در این میان، جوان هایشان چشم نوازترند و بیشتر به دل می نشینند؛ چرا که گوهر جوانی را بر سر این کار گذاشتند و از خوشی های فراوانی دل گسستند و چشم نوازتر از این چشم نوازان و دل نشین تر از این دل نشینان، آنها هستند که جان بر سر این کار نهادند و از جام شهادت نوشیدند؛ آنها که هم به وطن، ادای دین کردند و هم به دین خود و شهادت، مهر قبولی بود که دین بر ادای دِینشان زد تا چون پرچمی باشند برافراشته بر بلندای بام آزادی و استقلال، و از آنها که این گونه بود و اکنون چون پرچمی بر قله افتخارات این مرز و بوم در اهتزاز است، مجید شهریاری؛ دانشمند جوان هسته ای، الگویی برای همه جوانان ایرانی بود.

«مجید شهریاری فیزیک دان و از دانشمندان هسته ای بود که در سال 1345 خورشیدی در شهر زنجان دیده به جهان گشود. تحصیلات عالیه خود را در رشته الکترونیک در دانشگاه صنعتی امیرکبیر دنبال کرد. آن گاه تحصیلاتش را در رشته مهندسی هسته ای ادامه داد و در سال 1377 شمسی یعنی در 32 سالگی موفق به اخذ دانش نامه دکترا در رشته تکنولوژی فن آوری هسته ای از دانشگاه امیرکبیر شد. شهریاری مدتی در همان دانشگاه به تدریس می پردازد و در سال 1380 به دانشگاه شهید بهشتی می رود و در آنجا مشغول تدریس می شود. او در سال 1385 دانشکده مهندسی هستی ای را در آن دانشگاه تأسیس می کند. همچنین دوره هایی چون «کارگاه آموزشی آشنایی با کدهای محاسباتی راکتورهای هسته ای» را برگزار می کند. یکی از طرح های مهم او، طراحی تئوریک مربوط به ساخت نسل جدید راکتورهای هسته ای بود که بازتاب زیادی در مراکز علمی جهان داشت.

شهریاری کارشناس ارشد مبارزه با کرم رایانه ای استاکس نت بود. دکتر شهریاری در 8 آذر 1389 خورشیدی در تهران به شهادت رسید و در امام زاده صالح شمیران دیده در نقاب خاک کشید.»27 روحش شاد و راهش پر رهرو باد!

دوباره می سازمت وطن! اگرچه با خشت جان خویش

ستون به سقف تو می زنم، اگر چه با استخوان خویش

دوباره می بویم از تو گل به میل نسل جوان تو

دوباره می شویم از خون به سیل اشک روان خویش

دوباره یک روزِ روشنا، سیاهی از خانه می رود

به شعر خود رنگ می زنم ز آبی آسمان خویش

اگرچه صد ساله مرده ام، به گور خود خواهم ایستاد

که بر دَرَم قلب اهرمن به نعره آن چنان خویش

کسی که «عَظْم رَمیم»28 را دوباره افشا کند به لطف

چون کوه می بخشدم شکوه به عرصه امتحان خویش

اگرچه پیرم، ولی هنوز مجال تعلیم اگر بوَد

جوانی آغاز می کنم کنار نوباوگان خویش

حدیث «حُبّ الوطن» ز شوق بدان روش ساز کنم

که جان شود هر کلام دل، چو برگشایم دهان خویش

هنوز در سینه آتشی به جاست، کز تاب شعله اش

گمان ندارم به کاهشی ز گرمی دودمان خویش

دوباره می بخشیم توان، اگرچه شعرم به خون نشست

دوباره می سازمت به جان، اگر چه بیش از توان خویش29

سیمین بهبهانی

 

منبع: اشارات - تابستان سال 1391 شماره 147 - جوان، نازها و نیازها
-------------------------------------
پی نوشت:

1. ابی نصر حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ترجمه: سید ابراهیم میرباقری، ج1، ص82.

2. همان، ص94.

3. جوان از نظر عقل و احساسات، ج1، صص 37 و 38.

4. همان، صص 42 و 43.

5. نکته های ناب، تدوین و تنظیم: حسن قدوسی زاده، ج2، صص 82 و 83 (سخنان رهبر معظم انقلاب در دیدار با جوانان به مناسبت هفته جوان، 7/2/1377).

6. محدث نوری، مستدرک الوسایل، ج3، ص256.

7. جوان از نظر عقل و احساسات، ج1، صص 41 و 42.

8. شمس تبریزی، مقالات، تصحیح: محمدعلی موحد، ج1، ص297.

9. مرکب.

10. صائب تبریزی، دیوان، به کوشش: محمد قهرمان، ج6، ص3182، غزل 6566.

11. ابوالفضل محمد بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: دکتر خلیل خطیب رهبر، ج1، ص157.

12. نکته های ناب، ج2، صص 50 و 51 (سخنان رهبر معظم انقلاب در دیدار با جوانان به مناسبت هفته جوان، 7/2/1377).

13. همان، صص 19 و 20 (سخنان رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمع کثیری از دانشگاهیان و طلاب حوزه های علمیه، 29/9/1368).

14. دیوان، ج5، ص2775، غزل 5748.

15. آیت الله سید علی خامنه ای، من و کتاب، گردآورنده: دفتر برنامه ریزی انتشارات سوره مهر، صص 12 ـ 15 و 41.

16. روح الله موسوی خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، صص 345 و 346.

17. سایه سار ولایت، تهیه و تنظیم: پژوهش های بنیادین معاونت پژوهشی نهاد مقام معظم رهبری، ج2، صص 112 و 113 (سخنان مقام معظم رهبری در دیدار با تعدادی از دانشجویان تشکل های اسلامی، 1/11/1376).

18. نکته های ناب، ج2، صص 51 و 52 (سخنان رهبر معظم انقلاب در دیدار با تعدادی از دانشجویان تشکل های اسلامی، 1/11/1376).

19. همان، صص 54 و 55 (سخنان رهبر معظم انقلاب در دیدار با جوانان نخبه و دانشجویان، 5/7/1383).

20. جوان از نظر عقل و احساسات، ج2، صص 448 و 449.

21. همان، ص455.

22. همان، ص450.

23. خرد در سیاست، (مجموعه مقالات)، ترجمه و گردآورنده: عزت الله فولادوند، ص316.

24. حدیث شکوفایی، ج1، ص146.

25. نافه خُتَن: ناف آهوی ختن، که خون در آن جمع و به مشک مبدل می شود. (حسین علی هروی، شرح غزل های حافظ، ج3، ص1436)

26. دیوان حافظ، ص273، غزل 343.

27. محمدرضا شرف، یادی از بزرگان، نادره جلالی، صص 240 و 241.

28. استخوان پوسیده.

29. احمد ابومحبوب، زندگی و شعر سیمین بهبهانی (گهواره سبز افرا)، صص 533 و 534.

Share