شهادت امام جواد علیه السلام / آیینه حسن خدا

عباس فلاحتی
امام جوادالائمه علیه السلام

اشاره
امام جواد علیه السلام در رمضان سال 195، در مدینه و در دوران بحران سیاسیِ خلافت عباسی پا به عرصه وجود نهاد. در آن سال، میان مأمون و امین، فرزندان هارون الرشید، بر سر تصاحب خلافت درگیری بود. سرانجام این اختلاف، آثار خود را بر زندگی امام رضا علیه السلام و فرزندش امام جواد علیه السلام گذاشت و ایشان به طور ناخواسته مجبور به ترک مدینه شد.
مادر امام
نهمین پیشوای معصوم، تحت تربیت پدرش امام رضا علیه السلام و در دامن پرفضیلت بانویی پرهیزکار به نام سبیکه (خیزران) به شکوفایی شکوه مندی رسید و آماده پذیرش و انام بزرگ الهی گردید. این بانوی بزرگوار، اهل مصر یا مغرب بوده است.
از اینکه مادر امام محمدتقی علیه السلام غیرعرب و آفریقایی بوده، نباید تعجب کرد؛ زیرا تقدیر الهی چنین بود که ریشه های درخت تنومند اسلام که با ظهور پیامبر اکرم در حجاز پای گرفت. به دیگر نقاط عالم هم نفوذ کند و شاخه های آن، بر سر همگان سایه رحمت و هدایت بگستراند.
شاهد وداع پدر
امام جواد علیه السلام کودکی خردسال بود که پدرش می خواست به سوی خراسان برود. او همراه امام هشم به سوی مکه رفت؛ زیرا پدر بزرگوارش می خواست با خانه کعبه، یعنی مقدس ترین مکان جهان اسلام، وداع کند. امام نهم بر دوش خادم پدر، با هوشیاری و کنجکاوی وصف ناپذیری، شاهد رفتارهای علی بن موسی الرضا علیه السلام بود و می دید که آن وجود مبارک، با هیجان و اشتیاق خاصی، همچون کسی است که دیگر به سرزمین حجاز بازنخواهد گشت. از این رو، به اعمال پدر حساس شد و از دوش خادم پایین آمد و با حالتی اندوهگین، در حجر اسماعیل علیه السلام بست نشست. خادم، ماجرا را به امام رضا علیه السلام گزارش کرد.
آن حضرت به سراغ فرزند دلبندش رفت و فرمود: فرزندم! از جای خویش برخیز. امام جواد علیه السلام با لحنی کودکانه، ولی سرشاز از فرزانگی پاسخ داد: پدر جان! چگونه از جای خود برخیزم، در حالی که مشاهده می کنم شما مشغول وداع همیشگی با خانه خدا هستید؟ امام هشتم فرمود: حبیب من! بلند شو. در این هنگام، امام جواد علیه السلام از جای خود برخاست.
در مدینة النبی
دوران کودکی، نوجوانی و بخشی از ایام جوانی امام جواد علیه السلام در مدینه سپری گشت. امام نهم با وجود اختناق عباسیان و فشارهای سیاسی والی مدینه، بعد از شهادت پدر، در مسجد رسول اکرم صلی الله علیه و آله بر فراز منبر قرار گرفت و چنین فرمود: «من فرزند علی الرضا، جواد الائمه، و آشنا به اسرار و ظاهر شمایم. خداوند تبارک و تعالی، علم اولین و آخرین را به ما داده است و اگر نبود مخالفت اهل باطل و دولت ضلالت، هر آینه بر زبان می آوردم مطالبی را که اولین و آخرین را شگفت زده کنم». در این هنگام، امام دست بر دهان مبارک نهاد و خود را مورد خطاب قرار داد و فرمود: «ای محمد! ساکت باش و لب فرو بند؛ همان طور که پدرانت (در بیان برخی حقایق) لب فرو بستند».
اقامت اجباری در بغداد
مأمون می کوشید امام جواد علیه السلام را به محل خلافت خود بیاورد؛ زیرا می خواست میان آن حضرت و پایگاه های مردمی و مبارزان، فاصله ایجاد کند و مردم را از ایشان دور سازد. البته او می خواست این نقشه، چنان به اجرا درآید که شیعیان تحریک نشوند. از طرفی، فضیلت های امام جواد علیه السلام با وجود کمی سن، بر مأمون آشکار گردید و وی متوجه شد فرزند امام رضا علیه السلام با وجود آنکه نوجوانی بیش نیست، در اوج علم و حکمت و معرفت قرار دارد. به همین دلیل، تصمیم گرفت دخترش ام الفضل را به ازدواج آن حضرت درآورد. او برای عملی ساختن این مقصد ـ که در ورای آن نیرنگ و نقشه ای منفی نهفته بود ـ عده ای را روانه مدینه کرد تا آن حضرت را به بغداد آورند.
پذیرش ازدواج تحمیلی
مأمون عباسی، با آگاهی از نفرت عمومیِ ناشی از خشونت و سرکوبی مخالفان به وسیله خلفای پیشین، به منظور پیش گیری از سقوط حکومت عباسیان، سیاست اظهار تشیع و ابراز محبت به خاندان رسالت را، کلید و رمز موفقیت خود دانست و همانند نیاکان خود، تحت کنترل قرار دادن امام زمان شیعیان را با ظاهری آراسته و فریبکارانه دنبال کرد. به همین دلیل، شهر بغداد را همانند زندانی بزرگ برای خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله در نظر گرفت. از این رو پس از شهادت امام رضا علیه السلام ، امام جواد علیه السلام را از مدینه به بغداد فراخواند و پس از بزرگداشت فراوان، پیشنهاد ازدواج دخترش را با آن حضرت در میان گذاشت او با این کار توانست افزون بر تحت نظر قرار دادن امام، رفت و آمد شیعیان و انقلابیان را از راه جاسوسی دخترش کنترل کند.
واپسین سفر
هنگامی که مأمون به هلاکت رسید و برادرش معتصم روی کار آمد. اطلاعاتی درباره ارتباط امام جواد علیه السلام با شیعیان و نیروهای انقلابی به دست آورد. نیز معجزات، کرامات و مقام علمی امام، وی را سخت در نگرانی فرو برد. از این رو، آن حضرت را از مدینه به بغداد فراخواند. امام این بار دریافت که این دعوت، عادی نیست. و در ورای آن، نقشه های خطرناکی نهفته است. به همین دلیل، هنگام عزیمت به بغداد، فرزندش امام هادی علیه السلام را به دوستان و اصحاب معرفی و جانشینی وی را به همه اعلام کرد. ایشان به محض رسیدن به بغداد، از سوی مأموران معتصم دستگیر و زندانی گردید و اجازه ندادند هیچ کس با حضرت ملاقات کند. پس از مدتی، معتصم درصدد توطئه علیه جان ایشان برآمد. برخی روایات تصریح دارند که ام فضل، همسر امام، با تحریک عوامل حکومت بنی عباس، با انگور زهرآلود ایشان را به شهادت رساند.
صبر و بردباری
امام جواد علیه السلام در مقابل گرفتاری های روزگار، به شدت شکیبا و بردبار بود. آن حضرت در برابر حوادث سخت و پیشامدهای ناگوار، هیچ گاه برآشفته و مضطرب نمی شد، بلکه با اتکال به خدای توانا، به صبر و تحمل روی می آورد. البته این مسئله، در مورد مشکلات مشخص بود، ولی در مورد اصول اسلامی و حدود الهی، کاملاً در مقام دفاع برمی آمد و موضع گیی های اساسی و حساب شده است.
مدارا با همسر ناشایست، بردباری در برابر ستم های حاکمان مستبد و صبر در ناملایمات فراوان زندگی، همانند شهادت پدر، نمونه هایی از بردباری آن حضرت است. آن بزرگوار صبر بر ناگواری ها را، از بهترین صفات نیک مردان برمی شمرد و می فرمود: «شکیبایی بر ناملایمات، بر شماتت کنندگانِ مصیبت زده ناگوار است».
جود و احسان
معروف ترین لقب پیشوای نهم شیعیان، جواد است. آن رهبر فرزانه را به دلیل جود و عطای فراوانش، به این نام خوانده اند که برگرفته از نام های زیبای پروردگار است. نام جواد، یادآور جود و بخشش و احسان پروردگار متعالی است که در وجود مقدس حضرت امام محمدتقی علیه السلام تجسم یافته است و کرامت و احسان پدران بزرگوارش را در یادها زنده می کند. علی بن مهزیار می گوید: حضرت امام محمدتقی علیه السلام را دیدم که نماز واجب و غیرواجب خود را در قبایی خز به جا می آورد و به من هم قبای خز دیگری بخشید و فرمود: «این لباس را تنها در موقع انجام نماز پوشیده ام؛ تو نیز آن را هنگام نماز خواندن بپوش».
نیکوکاری
خدمت به مردم برطرف ساختن نیازهای آنان، در متن زندگی امامان معصوم علیهم السلام قرار دارد. امام جواد علیه السلام نیز در این عرصه پیشتاز بود آن بزرگوار می فرمود: «انسان با داشتن سه ویژگی پسندیده می تواند به مقام رضوان و خشنودی الهی برسد: زیاد طلب آمرزش کردن، نرمخویی و مدارا با مردم و زیاد صدقه دادن».
از دیدگاه امام جواد علیه السلام ، خدمت رسانی به مردم، در اثر نزول رحمت الهی بر انسان است و اگر فردی در این عرصه کوتاهی و سهل انگاری کند، ممکن است نعمت های الهی را از دست بدهد. به همین دلیل آن حضرت می فرمود: «نعمت خداوند بر کسی فراوان نازل نمی شود، مگر اینکه نیاز مردم به وی بیشتر می شود هر کس در رفع این نیازمندی های نکوشد و سختی های آن را تحمل نکند، نعمت الهی را در معرض نابودی قرار داده است».
امام جواد علیه السلام در برابر خلیفه
امام جواد علیه السلام با تمامی محدودیت های موجود از سوی دستگاه خلافت، از راه انتخاب وکیلان و نمایندگان، ارتباط خود را با شیعیان حفظ می کرد. حضرت به سراسر قلمرو حکومت اسلامی، کارگزارانی می فرستاد و با فعالیت های سیاسی گسترده، از تجزبه نیروهای شیعه جلوگیری می کرد. از جمله اینکه ایشان به وکیلان خود اجازه می داد به دورن دستگاه خلافت نفوذ کنند و پُست های حساس حکومتی را در دست گیرند. برخی از کارگزاران حضرت نیز به عنوان حاکم شهرها منصوب شده بودند و همه امور را با دقت تحت نظر داشتند.
خبر از شهادت پدر
امیة بن علی می گوید: هنگامی که امام رضا علیه السلام در خراسان بود، من در مدینه زندگی می کردم و به خانه امام جواد علیه السلام رفت و آمد داشتم. معمولاً بستگان امام برای عرض سلام می آمدند. حضرت یک روز به کنیز خویش فرمود به آنان (بانوان فامیل) بگوید برای عزاداری آماده شوند. روز بعد، بار دیگر به آنان گوشزد کرد برای عزاداری آماده شوند. پرسیدند: برای عزای چه کسی؟ فرمود: عزای بهترین انسان روی زمین. مدتی بعد، خبر شهادت امام رضا علیه السلام رسید و معلوم شد همان روز که امام جواد علیه السلام فرموده بود برای عزا آماده شوید، امام رضا علیه السلام در خراسان به شهادت رسیده بود.
کارآفرینی
فردی می گوید: پیش از اینکه نزد امام جواد علیه السلام شرفیاب شدم، شتر چرانی با من درد دل کرد و گفت: به امام بگو فلانی، جویای کار است. هنگامی که پیش حضرت رفتم، دیدم با عده ای مشغول غذا خوردن است. از این رو، فرصت را مناسب ندیدم تا تقاضای ساربان را بیان کنم. امام جواد علیه السلام مرا به خوردن غذا فراخواند و سپس به خدمتکارش فرمود: «شتربانی هست که نزد ما می آمد، او را پیش خود نگه دار و برایش کاری معین کن تا مشغول شود».
چشمه سار تقوا
اعتماد به خداوند، بهای هر چیز گران بها و نردبان هر امر بلند مرتبه ای است.
مؤمن به توفیقی از طرف خدا، پندگویی از سوی خودش، پذیرش از کسی که او را نصیحت کند نیاز دارد.
عزت مؤمن، در بی نیازی او از مردم است.
آهنگ خدا را در دل داشتن، رساتر است از آنکه اعضا بدن را با انجام اعمال، به رنج و زحمت اندازیم.
به راستی آنچه از رفتارت برای تو ماندگار است، احسان توست. پس با برادر دینی خود نیکی کن، و بدان خداوند از سنگینی اعمال، به اندازه دانه خردل نیز خواهد رسید.
تدبیر و برنامه ریزی (در هر کاری) انسان را از افتادن در پشیمانی، حفظ می کند.
هر کس دچار خودپسندی و غرور ناشی از عبادت شود، هلاکت شده است.
از جمله نشانه های خیرخواهی آدمی در مورد برادرش، باز داشتن اوست از آنچه خود نمی پسندد.
نیکی کردن به کسی که بر او حقی دارد، از سخاوت آدمی است.
اشک دل
مظلوم تر از جواد، بغداد نداشت
آن مظهر داد، تاب بیداد نداشت
می خواست که فریاد کند تشنه لبم
از سوز عطش، طاقت فریاد نداشت

 

عباس فلاحتی

منبع: گلبرگ - آذر 1385، شماره 81 - شهادت امام جواد علیه السلام / آیینه حسُن خدا

Share