تحلیل جریان انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری/بخش اول

آیت الله میرباقری؛
استاد میرباقری

گفتار پیش رو، متن سخنرانی و پرسش و پاسخ حجت الاسلام و المسلمین سید محمّدمهدی میرباقری در تحلیل حماسه سیاسی 24 خرداد 1392 است که در تاریخ 29 خرداد ماه 92 در جمع عده ای از فضلای حوزه و فعالان فرهنگی ارائه شده است. وی در این تحلیل فرانگرانه و مجمل، این پدیده مهم را در درون موج بزرگ انقلاب اسلامی و در نسبت با سه جریان «اصولگرایی، اصلاحات و سازندگی» مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد. مهم ترین بحث رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم این است که جریان انقلاب اسلامی برای رسیدن به آرمان نهایی و تحقق تمدن اسلامی، فقط به جریان اصولگرایی تکیه نمی کند، بلکه می خواهد دو جریان دیگر (اصلاحات و سازندگی) را هم پیوسته و از طریق تداول قدرت و در ورای این شکست ها و پیروزی ها، بازسازی و اصلاح کند تا در نهایت، همه این جریان ها حول محور آرمان حقیقی و انقلاب اسلامی نزدیک و نزدیک تر شوند و به یک ائتلاف فرهنگی دست یابند. این جریان ها در این رقابت ها و تداول ایام، پیش و بیش از اینکه به رقیب خود ببازند، به وسیله انقلاب به حاشیه رانده می شوند تا خود را با تراز آن هماهنگ سازند و برای خدمت بالاتر آماده شوند. در این بحث، نگاه درجه اول و نگاه درجه دوم باید توأمان دنبال شود. این بحث شاید شرح و تفسیری بر فرمایش مقام معظم رهبری باشد که فرمودند: «ما هم اصولگرا هستیم و هم اصلاح طلب».

مقدمه
ضرورت تحلیل انتخابات از این نظر مهم است که راه آینده و مسئولیت ها و برنامه های ما را مشخص می کند و الا تحلیل و ذکر حوادث گذشته اگر نتواند عبرتی داشته باشد ضرورتی هم ندارد. ما اگر به این امر می پردازیم بیشتر برای این است که بتوانیم نقشه راه آینده جریان انقلاب اسلامی و در ضمن آن، مأموریت خودمان را بهتر بشناسیم و ان شاء الله عمل کنیم.

ابتدا عرض می کنم که غره من غلوّ یا شعار دادن نیست اما روشن است که آنچه در انتخابات اتفاق افتاد بیرون از مدیریت مقام معظم رهبری (مدظله) پرچم دار نهضت اسلامی نبود؛ یعنی این حوادث کلی حرکت در مسیر مدیریت ایشان واقع شده و در مسیر کلی جریان انقلاب اسلامی قرار دارد و لذا در حقیقت پیروز این انتخابات ابتدا و در مرحله ظاهری اش ایشان و بعد هم امتی هستند که با ایشان همراهی کردند. البته در ادامه بحث، به این مطلب بیشتر خواهیم پرداخت.

نکته دوم این است که ما اگر حوادث درون انقلاب اسلامی مثل انتخابات و حوادث سرنوشت سازی از این دست را تحلیل می کنیم حتماً باید درون چارچوبه ادبیات انقلاب اسلامی باشد نه درون چارچوبه ادبیات رقیب. در تحلیل پدیده های مهم جامعه اسلامی، به هیچ وجه نباید اسیر گفتمان مسلط علوم انسانی مدرن شویم و بر آن اساس حوادث را تحلیل کنیم. اول جایی که ادبیات انقلاب اسلامی باید خودش را نشان دهد در تحلیل حوادث مهمی است که در درون انقلاب اسلامی اتفاق می افتد و مسیر کلی انقلاب اسلامی را شکل می دهد. بنابراین باید ـ به اصطلاح امروزی ها ـ پارادایم ما در تحلیل این پدیده ها، باید پارادایم انقلاب اسلامی باشد.

ـ ضرورت تحلیل انتخابات اخیر در درون موج بزرگ انقلاب اسلامی
بر این اساس، انتخابات، درون جریان کلی انقلاب اسلامی و در جامعه جهانی اتفاق می افتد؛ یعنی درگیری ای که بین انقلاب اسلامی و ظهور مجدد اسلام با جریان تجدد وجود دارد، در پیدایش این انتخابات هم بی شک نقش ایفا می کند. ما نباید انتخابات را در قالب ادبیات خرد و حتی کلان تحلیل کنیم و حوادث کوچک را اساس شکل گیری این انتخابات بدانیم و حتی ساختارهای کلان اجتماعی و صف بندی هایی مثل چپ و راست یا اصول گرایی و اصلاح طلبی را نباید مبنای اساسی تحلیل انتخابات قرار دهیم، بلکه گرچه همه اینها را هم باید محاسبه کنیم و جایگاه و نقش هر کدام از این حوادث خرد تا ساختارهای اجتماعی و صف آرایی هایی که درون جامعه هست و ضعف و قوت های این جناح ها همه اینها را باید ببینیم، ولی در فراز اینها آنچه که باید ببینیم جریان درگیری انقلاب اسلامی با جریان تجدد است.

ما در دوران ظهور مجدد اسلام قرار داریم و امواج غلبه اسلام در جهان در حال ظهور است و لذا ادبیات اصلی تحلیل انتخابات که جزء حوادث مهم پیش روی انقلاب اسلامی است باید مبتنی بر ادبیات توسعه انقلاب اسلامی و بحث تمام شدگی دوران مدرنیته باشد. به گمان ما دوران ما دوران غلبه اسلام است و دوران تجدد به سر آمده است و علائم آن در حال آشکار شدن است. البته این تئوری را باید در جای دیگر تحلیل و اثبات کنیم، ولی از این تئوری و نظریه اثبات شده می خواهیم در اینجا استفاده کنیم. در واقع، اگر واقعاً دوران ما دوران ظهور مجدد اسلام و غلبه گرایش به اسلام بر دوران تجدد و سکولاریسم است و حوادث عظیم جهانی هم این نظریه را تأیید می کنند، باید تحلیل انتخابات هم با همین نگرش انجام گیرد.

ـ پیشروی امواج انقلاب اسلامی در متن دنیای اسلام و جامعه جهانی
طرفداران انقلاب اسلامی در هر جناحی که باشند تصدیق می کنند که امواج انقلاب اسلامی که در اعماق و متن جامعه تشیع و دنیای اسلام و حتی جامعه جهانی در حال حرکت و در حال گسترش است و ظهورهای پی در پی هم داشته است که به صورت سونامی بزرگ در منطقه و جهان ظهور پیدا کرده است؛ این ظهور از قیام 15خرداد و بعد از آن پیروزی بر رژیم پهلوی که در حقیقت یک موج بزرگ بود شروع می شود و به عبور از مرزها و شکل گیری مقاومت اسلامی به ویژه بعد از هشت سال جنگ و مقاومت و فداکاری ایثارگران، رزمندگان، شهدا و جانبازان و جامعه اسلامی و بعد هم پیروزی پیاپی جبهه مقاومت در صحنه های مختلف و حتی بعد از حمله نظامی غرب به خاورمیانه و دنیای اسلام (با هدف غلبه ایدئولوژیک غرب) و بعد از آن هم پیروزی های پیاپی مقاومت اسلامی در کشورهای مثل افغانستان و عراق و.. انجامید. خود غربی ها هم به این مطلب اذعان دارند که پیروز حملات غرب به منطقه، انقلاب اسلامی بوده است و طرح خاورمیانه جدید غرب که یک طرح جامع سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است و بسیاری از طرح های دیگر غرب شکست خورده است. اثر و ظهور این شکست، امواج بیداری اسلامی در منطقه است که غرب می خواست با تحریف آن و نامگذاری به «بهار عربی» آن را مهار کند اما بحمدالله نتوانسته است؛ بنابراین، تصمیم گرفت که این شکست ها را در سوریه جبران کند. شکست امریکا در سوریه از انقلاب اسلامی که تصریح سیاست مداران بزرگ غربی است، نتیجه سونامی بزرگی است که انقلاب اسلامی به وجود آورده است.

غرب در مقابل امواج بزرگ و پیشرونده انقلاب اسلامی به بدل سازی روی آورد. مثل انقلاب های رنگی که معادله آن شکسته شد و یا دولت طالبان که تروریسم القاعده را در مقابل الگوی شهادت طلبی، مطرح می کرد. امام (ره) می فرمودند: «خون بر شمشیر پیروز است»، اما اینها حرکت های انتحاری و کور القاعده را راه انداختند. بدل سازی دیگر، طراحی سکولاریزم میانه رو در مالزی و اخیراً در ترکیه است. البته انقلاب اسلامی از این بدل سازی ها چه از نوع طالبانی و حرکت های انتحاری القاعده و نیز از الگوهای سکولاریسم میانه رو عبور کرده است. امروز کار به جایی رسیده است که رئیس جمهور روسیه به نخست وزیر انگلیس می گوید: «شما از کسانی دفاع می کنید و به آنها اسلحه می دهید که طرف مقابل خودشان را می کشند و اعضای بدن آنها را از بدنشان بیرون می آورند و می خورند!!». این به معنی شکست بدل سازی غرب در مقابل امواج شهادت طلبی است و دامنه این شکست ها، بعدها بیشتر آشکار خواهد شد؛ به خصوص، اخیراً پیروزی الگوی شهادت طلبی حزب الله در «القصیر» سوریه در مقابل جریان انتحار و تروریسم القاعده و سلفی ها، این تفاوت ها را آشکارتر خواهد کرد. در مورد الگوی سکولاریسم میانه رو هم ما شاهد بحران های اجتماعی در کشورهایی مثل ترکیه هستیم و این آغازی بر شکست این قبیل الگوهای بدلی است و بیانگر آن است که غرب به نوکران خود هم رحم نمی کند.

حال که ما در حوزه جنگ فرهنگی با غرب و حتی جنگ نظامی با غرب، به غلبه های پی در پی رسیدیم و امواج انقلاب اسلامی در حال پیشروی در متن جامعه جهانی است و در حوادث منطقه و حوادث جهانی نقش اساسی را ایفا می کند، بنابراین در تحلیل حوادث مهمی مثل انتخابات که در درون جامعه ما که ام القرای انقلاب اسلامی است، اتفاق می افتد نباید از این مسئله غفلت کرد.

ـ حرکت امواج انقلاب اسلامی بر فراز رقابت جریان های داخلی

تحلیل انتخابات بر اساس درگیری چپ و راست و درگیری اصول گرایی و اصلاح طلبی و یا پیروزی اصلاح طلبان بر اصول گرایان و پیروزی اصول گرایان بر اصلاح طلبان و پیروزی جریان سازندگی بر جریان اصول گرایی و .... تحلیل ناقصی است. آنچه که باید بر تحلیل حوادث مهمی که در درون ام القرای جامعه اسلامی اتفاق می افتد، حاکم باشد این است که در فراز این تبادل و جابجایی قدرت و تداول ایام،  امواج انقلاب اسلامی است که پیش می رود و بر فراز دولت ها و در عمق جامعه مسیر خود را می پیماید و با همین تداول ایام، در جامعه شرح صدر ایجاد می کند و استقامت و شدت آنها نسبت به جهت گیری شان در درگیری با نظام کفر را تثبیت می نماید؛ یعنی در آنها شدت روحی ایجاد می کند و انتظاراتی که نسبت به غلبه اسلام دارند را به یک انتظارات تفصیلی در درون روح و عقل عملی آنها تبدیل می کند و آن انتظارات مبهم را آرام آرام تفصیل می دهد تا به تدریج انتظارات صحیح و روشنی از حکومت دینی شکل بگیرد و سرانجام، عقلانیت دینی و راهبردی شکل بگیرد و بتواند مسیر و نقشه کلی تمدن اسلامی را طراحی کند.

ـ تعمیق، تثبیت و شفاف شدن مسیر حرکت انقلاب اسلامی از طریق تداول ایام و جا به جایی قدرت
آنچه در متن جامعه ما و در باطن این تداول ایام و جابه جایی قدرت شکل می گیرد این است که انقلاب اسلامی عمق می یابد و جهت آن تثبیت می شود و آرام آرام خلأ انقلاب اسلامی که عقلانیت ایمانی متناسب با تمدن سازی اسلامی است را وضوح می بخشد و مسیر حرکت جامعه را شفاف می کند.

امروز انقلاب اسلامی یک عمق در حد فهم اجتماعی ایجاد کرده است، به طوری که مثلاً به وضوح ضرورتی که نسبت به تولید علوم انسانی اسلامی و ... وجود دارد را درک می کنیم و این درک عمومی در بین نخبگان، شکل گرفته است؛ در حالی که در سال 59 چنین درکی نبود؛ با این نگاه، باید در فراز این تداول ایام، دست توانای انقلاب اسلامی و راهبری امام (ره) و رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی (مدظله) را دید. ما معتقد نیستیم که کسانی که تحولات عظیم اجتماعی را راهبری می کنند از متن جامعه ارتزاق می کنند و از سینه جامعه می دوشند و می نوشند، بلکه از عالم بالا دریافت می نمایند و در جامعه القاء می کنند. حقیقت انقلاب اسلامی همین است که مثلاً امام (ره) به عنوان یک نایب امام زمان (ارواحنا فداه) با مجموع ظرفیتی که داشتند از عالم بالا دریافت کردند و در روح اجتماعی ما دمیدند و جامعه را پیش بردند؛ نه اینکه ایشان سرآمد ظرفیت های گذشته ما بودند؛ چون صرفاً جامعیت در ظرفیت های گذشته نمی تواند افق گشایی نسبت به ظرفیت های آینده را ایجاد کند.

ـ ضرورت تحلیل حماسه 24 خرداد در ذیل نظریه غلبه انقلاب اسلامی
بنابراین، اتفاقی که در سایه رهبری امام (ره) و مقام معظم رهبری (مدظله) افتاده است، نسبتی با درگیری تمام عیار انقلاب اسلامی با جریان تجدد دارد. یک جنگ تمدنی وجود دارد که پرچمدار یک طرف، امریکا و پرچمدار طرف دیگر، جمهوری اسلامی است. راهبری این جنگ تمدنی است که حوادث عظیم منطقه ای و جهانی و از جمله حوادث درون جامعه ما را شکل می دهد. البته طبیعی است که در این درگیری همانگونه که ما بر جریان های برون مرزی خودمان اثر می گذاریم جریان غرب و تجدد هم در حوادث داخلی ما تأثیرگذار است، ولی نباید گمان کنیم که جریان غرب، دست برنده را دارد و حوادث را مدیریت می کند. این نگاه، تابع آن نظریه است که آیا ما تمام شدگی دوران مدرنیته را قبول داریم یا خیر؟ به نظر ما دوران مدرنیته تمام شده و بر آن اساس، دست برنده دست انقلاب اسلامی است. باید دید شعار محوری کدام تمدن، پیش رونده و جذاب بوده و کدام تمدن از شعار خود عدول کرده و با سرنیزه، اقمار و طرفداران را نگه داشته است. لذا نباید تحلیل ها در حد خرد و یا حتی در سطح کلان باقی بماند و دچار اشتباه شویم.

در دوره اصلاحات، برخی از تحلیل ها در سطح کلان بود و حتی در مواردی در مقیاس توسعه بود، ولی واقعاً تحلیل های معکوسی بودند؛ یعنی تحلیل هایی که ارائه می شد بر اساس تلقی تمام شدگی دوران انقلاب اسلامی بود! یعنی می گفتند که جریان تجدد بر انقلاب اسلامی غلبه کرده است؛ لذا نوعی لیبرالیسم فرهنگی و سیاسی باید به عنوان متمم لیبرالیسم اقتصادی در کشور، تئوریزه و محقق شود؛ به تعبیر دیگر باید مدرن سازی کنیم و همانگونه که جریان تجدد غالب شده است ما هم سعی کنیم تحولات را به نفع جریان تجدد سامان دهیم قرائت دینی را اصلاح نماییم!! به تعبیری می خواستند بر اساس تئوری غلبه تجدد بر انقلاب اسلامی، برنامه ریزی کنند! آن جریانی که در دوره اصلاحات می خواست خود را به عنوان راهبری اصلاحات تحمیل کند تحلیل غلطی داشت؛ می پنداشت که انقلاب اسلامی پایان یافته است و حکومت باید سکولار باشد؛ چون به اعتقاد آنها جریان سکولاریسم جهانی غلبه پیدا کرده است و ما هم باید در همان راه، در داخل کشور برنامه ریزی کنیم؛ لذا آنها دنبال تغییر بافت فرهنگی کشور، نهضت ترجمه جدید، تغییر قرائت دینی جامعه و ایجاد یک پلورالیسم دینی بودند؛ هم چنین در پی اصلاحات سیاسی و دموکراتیزه کردن قانون اساسی و ساختار حقوق اساسی بودند. این ناشی از همان اشتباه بود که تداول قدرت را در درون ادبیات انقلاب اسلامی تحلیل نکردند و با ادبیات مادی و در چارچوب ادبیات علوم انسانی غرب به تحلیل می پرداختند. حتی در دوران سازندگی هم گاهی تحلیل می شد که ما انقلاب کردیم اما امواج انقلاب تمام شده و فرو کش کرده و حالا می خواهیم در جامعه ای که انقلاب در آن به پایان رسیده است، سازندگی کنیم. امروز نباید این تحلیل های غلط تکرار شود. این تحلیل غیر از آن است که بگویید انقلاب اسلامی جریان دارد و کشتی ای که بر آن سوار هستیم و با آن حرکت می کنیم، بر فراز رودخانه ای است که رودخانه انقلابی اسلامی است. این رودخانه در جریان است و این کشتی هم در حال حرکت بر روی این رودخانه است ولو فرمان این کشتی گاهی به دست کسی اندک تغییر جهتی پیدا کند. امام (ره) مقام معظم رهبری (مدظله) و در یک لایه عمیق تر، دست توانای حضرت بقیه الله (ارواحنا فداه) است که آن موج را هدایت می کند؛ به عبارت دیگر، هر چند سکان این کشتی جابه جا شود ولی این کشتی روی این رودخانه حرکت می کند و در مسیر آن اقیانوس راه می پیماید.

البته گفت که این انحراف، مربوط به متن جریان سازندگی و یا متن جریان اصلاحات نبود، بلکه مربوط به یک دسته از افراد غرب زده بود که می خواستند این جریان ها را به نفع خودشان مصادره کنند و به انحراف بکشانند و متأسفانه موفقیت هایی هم به دست آوردند. در آغاز انقلاب اسلامی هم جریان هایی مثل نهضت آزادی، جبهه ملی و جریان های چپ، در متن انقلاب اسلامی نبودند اما می خواستند انقلاب اسلامی را مصادره کنند و لذا تحلیل های لیبرالیستی یا تحلیل های کمونیستی از انقلاب ارائه می دادند و خودشان را رهبران انقلاب اسلامی تلقی می کردند!

Share