علما در محضر حضرت زهرا (سلام الله علیها)/(قسمت اول)

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

جلوه هایی از توسل عالمان و عارفان به حضرت زهرا سلام الله علیها و عنایات فاطمی

بسم الله الرحمن الرحیم

از امام محمد باقر علیه السلام نقل شده است که به جابر بن عبد الله انصاری فرمود:
...وَ یُبْعَثُ إِلَیْهَا مِائَةُ أَلْفِ مَلَكٍ یَحْمِلُونَهَا عَلَى أَجْنِحَتِهِمْ حَتَّى یُسَیِّرُونَهَا عَلَى بَابِ الْجَنَّةِ فَإِذَا صَارَتْ عِنْدَ بَابِ الْجَنَّةِ تَلْتَفِتُ فَیَقُولُ اللَّهُ یَا بِنْتَ حَبِیبِی مَا الْتِفَاتُكِ وَ قَدْ أَمَرْتُ بِكِ إِلَى جَنَّتِی فَتَقُولُ یَا رَبِّ أَحْبَبْتُ أَنْ یُعْرَفَ قَدْرِی فِی مِثْلِ هَذَا الْیَوْمِ فَیَقُولُ اللَّهُ یَا بِنْتَ حَبِیبِی ارْجِعِی فَانْظُرِی مَنْ كَانَ فِی قَلْبِهِ حُبٌّ لَكِ أَوْ لِأَحَدٍ مِنْ ذُرِّیَّتِكِ خُذِی بِیَدِهِ فَأَدْخِلِیهِ الْجَنَّةَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ اللَّهِ یَا جَابِرُ إِنَّهَا ذَلِكَ الْیَوْمَ لَتَلْتَقِطُ شِیعَتَهَا وَ مُحِبِّیهَا كَمَا یَلْتَقِطُ الطَّیْرُ الْحَبَّ الْجَیِّدَ مِنَ الْحَبِّ الرَّدِی ء... (1)
...آنگاه خداى رؤف تعداد صد هزار ملك میفرستد تا طرف راست آن بانو باشند و صد هزار ملك دیگر میفرستد كه طرف چپ وى قرار بگیرند و صد هزار ملك دیگر خواهد فرستاد كه فاطمه را بر فراز پر و بال خود بسوى بهشت حركت دهند.
موقعى كه به در بهشت رسیدند فاطمه زهرا متوجه عقب خویشتن خواهد شد، خطاب می رسد: اى دختر حبیب من! براى چه متوجه عقب خود می شوى، در صورتى كه من دستور داده ام داخل بهشت شوى؟ فاطمه می گوید: پروردگارا! دوست داشتم در یك چنین روزى قدر و قابلیت من شناخته شود.
خدا می فرماید: اى دختر حبیب من! برگرد و بنگر هر كسى كه محبت تو یا یكى از فرزندان ترا در قلب دارد دست او را بگیر و داخل بهشت نما.
امام محمّد باقر علیه السّلام فرمود: اى جابر به خدا قسم كه فاطمه در آن روز شیعیان خود را به نحوى از میان اهل محشر جدا می كند و نجات می دهد كه پرنده دانه هاى  نیكو را از میان دانه هاى بى ارزش بر مى چیند. (2)
نوشتار پیش رو در بر دارنده جلوه هایی از (عنایات فاطمی سلام الله علیها) به دوست داران ایشان است.

در محضر عصمت کبرای حق علیها السلام

مرحوم آیت الله شیخ محمدتقی اصفهانی (آقانجفی) می گوید:
در شب نهم محرم الحرام سنه 1282 در کربلای معلی مشرف بودم. نصف شب بعد از تهجد، چند دقیقه به خواب رفته، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را در خواب دیدم که آن حضرت و جمع کثیری از شیعیان ایستاده بودند و آن مظلومه، مصایبی را که بر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از سقیفه وارد شده بود بیان می فرمود و مردم گریه میکردند. چون ذکر مصیبت تمام شد، مردم متفرق شدند.
پس نظر به این که من به واسطه نسبت و سبب محرمیت داشتم، نقاب از روی خود برداشته و فرمودند: «این اول مصیبتی است که بر ما اهل بیت علیم السلام وارد شده است، شاد مباد چشمی که این مصیبت را بشنود و قلب او محزون و چشم او گریان نشود و آنچه ظلم بر اهل بیت وارد شد، نتیجه ظلمی بود که به واسطه سقیفه وارد شد و بعد فرمودند: در شادی ما و در حزن ما اندوهناک باشید.»
عرض کردم: چه ثواب است برای کسی که در مصیبت شما گریه کند؟
فرمودند: «گناهان او آمرزیده می شود و من در روز قیامت او را شفاعت خواهم نمود. به درستی که هرگاه اهل مشرق و مغرب عالم بر محبت اهل بیت علیهم السلام اتفاق می کردند و در مصیبت ایشان محزون بودند، هر آینه خداوند جهنم را خلق نمی فرمود. به درستی که آتش جهنم بر دوستان اهل بیت علیهم السلام حرام است.» (3)

امضاء حضرت فاطمه(سلام الله علیها)

مرحوم آیت الله بهاء الدینی در عشق و ارادت به مادرشان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می فرمود:
«مادر ما فوق العادگی دارد.»
و در مقام آن حضرت نزد خدا و پیامبر و ائمه علیهم السلام می فرمود:
«ما می دانیم هر چه را حضرت فاطمه علیها السلام امضا کند از نظر پیامبر و ائمه علیهم السّلام، امضا شده است که هیچ حرفی روی آن نیست.»
ایشان طعم توسل به حضرت فاطمه علیها السلام مادرشان را چشیده بودند که چنین می فرمودند. (4)

باید صبر کنی

گاهی که از مریضی و خانه نشینی مرحوم آیت الله بهاء الدینی صحبت به میان می آمد، می فرمود:
«چه خوب شد مریض شدم، این مریضی برای ما خیر بسیاری داشت.» (5)
دوستان و ارادتمندان معظم له که دوران سلامتی ایشان را دیده بودند، گاهی که به محضر آقا شرفیاب می شدند، تفاوتی در روحیه و نشاط درونی این عارف ملکوتی در حال بیماری مشاهده نمی کردند. همان عشق و شور و همان امید و ایمان را در لحظه های حیات ایشان می دیدند.
روزی می فرمودند:
«اوایل نگران بودم که نکند خانواده برای بنده به زحمت بیفتد، اما چندین نوبت مادرم حضرت زهرا(سلام الله علیها) فرمودند: نگران نباش، باید صبر کنی، ما مواظب تو هستیم. فهمیدم سختی و ناراحتی در پیش است و باید صبر کنم.»
بر این اساس، هرگز غبار و اندوه بر چهره ایشان دیده نشد و یا جمله ای که نشان از اظهار درد و ناراحتی و ابراز خستگی و بی تابی باشد، به گوش نرسید. (6)

اگر مصیبت حضرت زهرا (علیها السلام)  خوانده می شد

از ویژگیهای علامه امینی (ره) صاحب كتاب الغدیر ، عشق و ولای كامل او بود نسبت به آل محمد (علیهم السلام) عشقی وصف ناشدنی كه می توان گفت «الغدیر» نیز در اثر همین عشق نوشته شد. در مجالس با صدای بلند بر مصائب آل محمّد (صلی الله علیه وآله)  می گریست به طوری كه دیگران و به خصوص اهل منبر و نوحه خوانان تحت تأثیر گریة ایشان منقلب می شدند،گویا یكی از آل محمّد در مجلس است و اگر گوینده ی مصیبت، نام حضرت زهرا (سلام الله علیها) را می بُرد، آن گاه خون در رگهایش متراكم شده و چونان كسی كه ظلم بر ناموس او رفته فریاد می زد و همراه اشك بی امان، از چشمانش شعله ی آتش بیرون می زد. (7)

بیتی از حضرت فاطمه علیها السلام

مرحوم علامه سیدمحمدحسن میرجهانی طباطبایی می گوید:
درخواب حضرت زهرا (سلام الله علیها) را دیدم خدمت ایشان عرض کردم: احوال شما چطور است؟
بانوی دو جهان در جواب با یک بیت شعر فرمودند:
دلی شکسته تر از من، در آن زمانه نبود
در این زمان دل فرزند من شکسته تر است

از آقا درخواست شد به همین وزن ادامه این بیت را بسرایند. اما آقا از این کار امتناع کردند. (شاید به خاطر ادب و ارج نهادن به آن بیت سروده شده توسط بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیه از این امر خودداری ورزیده باشند.) (8)

در لحظات آخر

یکی از ارادتمندان مرحوم شیخ عبدالکریم حامد که هنگام احتضار شیخ بالای سر ایشان بود می گفت: در لحظات آخر دیدم که جناب شیخ با احترام خدمت حضرت زهرا(علیها السلام) سلام دادند و سپس فرمودند: «اهلاً و سهلاً»
در همین هنگام دیدم که پیشانی ایشان عرق کرد. با خود گفتم حتماً جناب شیخ خوابیدند؛ برای همین به دوستان گفتم: سر و صدا نکنید. من هم بیرون رفتم و حدود یک ساعت بعد برگشتم. دیدم شیخ را به همان حالتی که گذاشته ام تغییر نکرده است. تعجب کردم که چگونه ایشان یک ساعت بر روی یک پهلو خوابیده است. جلو که رفتم دیدم ایشان تمام کرده است.
یکی دیگر از دوستان ایشان می گفت: اتاق شیخ بعد از فوتشان خیلی بوی عطر می داد. (9)

گر طبیبانه بیایی به سر بالینم

مرحوم راشد، فرزند «حاج آخوند ملا عباس تربتی» می  نویسند:
از جمله چیزهایی که ما (افراد خانواده) از او دیدیم و همچنان برای ما مبهم ماند یکی این است که... درست در روز یکشنبه هفته پیش از آن (یک هفته قبل از وفات) بعد از نماز صبح در حالت بیماری رو به قبله خوابید و عبایش را بر روی چهره  اش کشید. ناگهان مانند آفتابی که از روزنی بر جایی بتابد یا نورافکنی را متوجه جایی گردانند روی پیکرش از سر تا پا روشن شد و رنگ چهره  اش که به سبب بیماری زرد گشته بود متلالئ و شفاف گردید چنانکه از زیر عبای نازک که بر رخ کشیده بود دیده می  شد.
 تکانی خورد و گفت: سلام علیکم یا رسول الله. شما به دیدن این بنده بی مقدار آمدید.
پس از آن درست مانند این که کسانی یک یک به دیدنش می  آیند بر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و یکایک ائمه تا امام دوازدهم سلام می  کرد و از آمدن آنها اظهار تشکر می کرد.
پس بر حضرت فاطمه زهرا علیها السلام سلام کرد. سپس بر حضرت زینب سلام کرد و در اینجا خیلی گریست و گفت: بی  بی من برای شما خیلی گریه کرده  ام.
پس بر مادر خودش سلام کرد و گفت: «مادر از تو ممنونم، به من شیر پاکی دادی» و این حالت تا دو ساعت از آفتاب برآمده دوام داشت... (10)

مسلمان شدن به بركت نام فاطمه

یكى از ذاكرین نقل كرده: در محضر آیة الله العظمى سید محمد هادى میلانى (معاصر حقیر) بودم. یك مرد و زن آلمانى همراه دختر خود وارد شدند، پس از تعارفات معمول گفتند: ما آمده ایم به شرف اسلام نایل شویم،
آیة الله میلانى فرمودند: علت چه چیز است؟
آن مرد عرض كرد: پهلوى دخترم كه در محضر شما نشسته در حادثه اى شكست و استخوانهایش خورد شد، چنان كه پزشكان از معالجه او عاجز شدند و گفتند: باید عمل شود، ولى عمل، خطرناك است. دخترم راضى نشد و گفت: اگر در بستر بمیرم بهتر از آن است كه در زیر عمل از دنیا روم. به هر حال او را به خانه آوردیم. ما یك خدمتكار ایرانى داریم كه او را «بى بى» صدا مى زنیم، دخترم به او گفت: من تمام اندوخته مالى خود را راضى هستم بدهم كه صحت به من برگردد، اما فكر مى كنم باید ناكام و با دل پر غصه بمیرم. بى بى گفت: من یك طبیب را سراغ دارم كه مى تواند تو را شفا دهد. گفت: حاضرم تمام پول و موجودیم را به او بدهم. بى بى گفت: تمام آنها براى خودت باشد، بدان من علویه ام و جده من زهرا (سلام الله علیها) است كه پهلوى او را به ظلم شكستند، تو با دل شكسته و اشك جارى بگو: یا فاطمه زهرا، مرا شفا ده.
دخترم با دل شكسته شروع كرد به صدا زدن و از آن بانوى معظمه یارى خواستن.
بى بى هم در گوشه خانه با گریه مى گفت: «یا فاطمه زهرا، این بیمار آلمانى را با خود آورده ام و شفاى او را از شما مى خواهم. مادر جان! كمك كن و آبروى مرا نگه دار.»
آن مرد اضافه كرد: من هم از دیدن این واقعه در گوشه حیاط منقلب شدم و گفتم: اى فاطمه پهلو شكسته!
دیدم دخترم قدرى ساكت شد، ناگاه مرا صدا زد و گفت: پدر! بیا كه دردم ساكت شده. جلو رفتم و دیدم او كاملا شفا یافته. گفت: الان در بحر بودم، بانوى مجلله اى نزدم آمد و دست به پهلویم كشید. گفتم: شما كیستید؟ فرمود: من همانم كه او را مى خوانى.
دخترم برخاست و راحت شد و دانستم كه اسلام حق است. حالا به ایران آمده ایم و به خدمت شما رسیده ایم تا مسلمان شویم.
مرحوم میلانى (ره) و حاضرین از این معجزه مسرور شدند و شهادتین و سایر امور اسلامى را به او آموختند و آنان با نورانیت اسلام رفتند.(11)

 

ادامه دارد...

 

پی نوشت ها:
(1) بحار الأنوار، ج 43، ص65، باب3: مناقب و فضائل حضرت زهرا علیها السلام
(2) زندگانى حضرت زهرا علیها السلام (نجفى)، ص81
(3) کتاب درحریم وصال
(4) سایت صالحین
(5) کتاب آیت بصیرت
(6) سایت صالحین
(7) سیمای فرزانگان، ص183
(8) ویژه نامه دریای نور
(9) کتاب بهترین شاگرد شیخ
(10) کتاب فضیلتهای فراموش شده
(11) فضائل الزهراء، ص 109.
------------------------------
فرآوری: رهنما، تبیان

Share

دیدگاه‌ها