نقش سیاسی و اجتماعی حضرات حدیث و نرجس خاتون

پروین دخت اوحدی حائری
امام حسن عسکری علیه السلام

مـقدّمه

در تـاریخ تشیع شاهد حضور بانوان بسیاری در عرصه دین داری و معرفت بودیم که در این میان، نقش برخی از ایشان حساس تر بوده، از اهمیت بیشتری برخوردار است. بررسی و مطالعه شخصیت سیاسی و اجتماعی آنان می تواند راهگشای ما در تـبیین الگـوهای برتر زنان مسلمان شیعه باشد.

در رابطه با نقش های سیاسی و اجتماعی مادران ائمه(علیهم السلام) باید به این نکته توجه داشت که جوّ حاکم در زمان ائمه معصوم(علیهم السلام) و اختناق و فشارهای سـیاسی مـوجود، عـرصه را برای حضور سیاسی آنان چـنان تـنگ مـی کرد که مجبور بودند به تقیه روی آورند و از فعالیت های سیاسی و علنی برای مدتی دست بردارند یا مخفیانه به فعالیت بپردازند. در چنین شرایطی، مخفی بودن و اسـتتار فـعالیت های مـادران و همسران آنها نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. بـا نـگاهی کلی به زندگی مادران ائمه اطهار(علیهم السلام) می توان اذعان کرد که نقش سیاسی حضرات حُدَیث و نرجس خاتون بسیار پررنگ و قابل تـوجه بـود. آن دو از زنـان صالح روزگار و دارای فضائل و ملکات روحی و عرفانی والایی بودند و حضور محسوسی در جـریانات سیاسی دوران خود داشتند. مقاله حاضر به جایگاه این دو بانوی گرامی در عصر امامین عسکریین(علیهما السلام) می پردازد.

حُدَیث، مادر امـام حـسن عـسکری (علیه السلام)

حُدَیث (حدیثه، حربیه، سلیل، سوسن) مادر امام حسن عـسکری(عـلیه السلام)[1] از جمله شخصیت هایی بود که نقش اساسی و مهمی در جریانات سیاسی روزگار خود داشت و به لقب «جـدّه» مـعروف بـود؛ چون جدّه حضرت حجت(عج) بود. اما فقط جدّه بودن ایشان سـبب شـهرت وی نـشد، بلکه ایشان مقامی بسیار بزرگ داشت و در نهایت تقوا و ورع زندگی کرد و بانویی عالم و محدّث بـود. امـام هـادی(علیه السلام)درباره او فرمود: «سلیل مسلوله من الآفات والعاهات والارجاس والادناس»[2]؛ سلیل از بـدی ها و زشـتی ها و ناپاکی ها و آلودگی ها پاک است.

حضور چشمگیر حُدَیث، در جریانات سیاسی و اجتماعی دوران وی در دو مقطع مورد بررسی قـرار مـی گیرد: یکی، نـقش مهم این بانو در خانه امام هادی(علیه السلام)و دیگری، نقش ایشان در دوران امام حسن عسکری(عـلیه السـلام) و پس از شهادت آن حضرت.

الف. نقش حُدَیث در دوران امام هادی(علیه السلام)

این بانوی بزرگوار از زمانی که وارد خانه امـامت شـد - یعـنی پیش از سال 233 ق که به نقلی، میلاد امام حسن عسکری(علیه السلام) فرزند اوست[3] - بـا مـشکلات و فشارهای روانی و سیاسی متعددی، که از سوی دستگاه خلافت بر بیت امامت وارد می شد، مـواجه گـردید که بارزترین آنها را می توان در تبعید امام هادی (علیه السلام)به سامرّاء مشاهده نمود.[4] یکی دیگر از بـرخوردهایی که دسـتگاه خـلافت با آن حضرت داشت به دوران متوکل برمی گردد. وی با شیعیان بسیار مـخالف بـود و رسماً از ذریه حضرت علی(علیه السلام) و شیعیان آن حضرت اظهار انزجار و تنفر می کرد و هر کسی را که به او نـسبت طـرفداری و دوستی حضرت علی(علیه السلام) و خاندان آن حضرت می دادند نابود و مالش را مـصادره مـی کرد.[5]

متوکل در پی سعایت هایی که از امام هادی(علیه السـلام ) در مـدینه شـد، آن حضرت را از مدینه به سامرّا فراخواند. در این سـفر، حـُدَیث همراه و همدل آن حضرت بود. امام هادی(علیه السلام) به همراه حُدَیث و فرزندشان امـام حـسن عسکری(علیه السلام )که کودکی خـردسال بـود، به هـمراه یحـیی بـن هرثمه، در سال 234 ق وارد سامرّاشد و تا پایان عمر خـویش (بـیش از بیست سال) در این شهر به سر برد.[6] در طی این دوران، ایشـان بـا مشکلاتی مانند اختناق موجود عصر مـتوکل، بازداشت های مکرر و هتک حـرمت مـواجه بود؛ چنان که به دستور مـتوکل بـارها سربازان و مأموران نابهنگام و غافلگیرانه به منزل امام(علیه السلام) حمله برده و خانه ایشـان را مـورد بازرسی قرار می دادند. در یکی از این هجوم های شـبانه، امـام(عـلیه السلام) را در اتاقی دربـسته یافـتند که فرشی جز ریگ نداشت، در حـالی که آن حضرت لباس پشمینه بر تن کرده بود و آیاتی از قرآن را زمزمه می کرد. حضرتش را در همان حـال بـه مجلس متوکل بردند. وی که در حال نوشیدن شـراب بـود، جامی را که در دسـت داشـت بـه ایشان تعارف کرد. حضرت فـرمود: مرا معذور و معاف دار؛ تاکنون گوشت و خون من هرگز به شراب آلوده نشده است. متوکل پذیرفـت. پس از آن، متوکل از امام(علیه السلام) تقاضای خـواندن شـعر کرد. حـضرت فـرمود: کمـتر شعر می خوانم. گـفت: چـاره ای نیست. آن حضرت اشعاری را که متضمن بی وفایی دنیا و مرگ سلاطین و ذلّت و خواری ایشان پس از مرگ بود انشاء فرمود. این اشعار، مـتوکل و اطـرافیانش را سـخت تحت تأثیر قرار داد. آنگاه خلیفه دستور داد بساط شـراب را بـرچینند و امـام را بـه خـانه اش بـازگردانند.[7]

متوکل امام را وا می داشت تا مانند رجال دربارش لباس های فاخر بپوشد و مانند دیگران در رکاب وی راه برود، در حالی که فتح بن خاقان، مانند متوکل سواره راه می رفت.[8] دو سال پس از ورود امام(علیه السلام) به سامرا، متوکل دستور داد آرامگاه سرور شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام)، در کربلا را که از مراکز عمده تجمع و زیارت شیعیان بود و نیز بناهای اطراف آن را ویران نمایند و زمین پیرامون آن را کشت کنـند. وی هـمچنین دستور داد تا مردم را از زیارت مرقد امام حسین(علیه السلام ) و سایر ائمه(علیهم السلام) منع کنند و هر کس را در این مکان ها بیابند دستگیر نمایند.[9] در زمان متوکل زندگی سادات علوی که در حجاز بـودند، وضـعیت رقّت باری پیدا کرده بود، چنان که بانوان علوی از تن پوش مناسب برخوردار نبودند و به وقت نماز کهنه چادری را به نوبت بر سر می کردند و نماز می گزاردند.[10] ایشـان پیوسـته در چنین سختی بودند تا مـتوکل بـه هلاکت رسید.[11]

متوکل در آخرین روزهای زندگی خود تصمیم گرفت امام هادی(علیه السلام) را به شهادت برساند. از این رو، آن حضرت را به دست سعید حاجب سـپرد تـا نقشه خود را عملی سـازد، امـا خود او دو روز بعد شبانه مورد حمله سران ترک قرار گرفت و کشته شد. بدین سان، امام(علیه السلام) از خطر وی رهایی یافت. امام هادی(علیه السلام)پس از مرگ متوکل عباسی قریب هفت سال از دوران امامت خـود را بـا سه تن از خلفای عباسی معاصر بود.[12] سرانجام در سوم رجب سال 254 ق در سن چهل سالگی، در ایام خلافت معتز، به شهادت رسید. پس از مراسم تشییع، پیکر پاک آن حضرت را طبق وصیت ایشان در منزل مسکونی شان در محله عـسکر سـامرّا به خـاک سپردند.[13]

بازداشت های مکرر و شهادت امام هادی(علیه السلام) طبعاً برای حُدَیث بـسیار ناگوار بود و مشکلاتی را به همراه می آورد. اما این مشکلات نه تنها او را مـنفعل نـنمود، بـلکه با حضوری مؤثر در حوادث و جریانات سیاسی این دوران، بازوی همسر انقلابی خود بود. در واقع، می توان گفت: خطرهایی که بر سـر راه زنـان و مادران رهبران بزرگ وجود داشت کمتر از مخاطره های موجود بر سر راه رهبران جامعه نـبود و بـا یک تـصویر ذهنی از موقعیت این گونه مردان، می توان به وضعیت زنان آنان نیز پی برد. افزون بر آن، در خانه ای که مـلجأ و پناه بود و اسرار در آن بیان می گردید، باید زنان این خانه نیز محرم اسرار بودند و بـه طور پنهانی به فـعالیت های سـیاسی خود می پرداختند. به هر حال، حُدَیث علاوه بر نقش تربیتی و پرورش فرزندی همچون امام حسن عسکری(علیه السلام) که بر حسب تعلیمات امام دهم(علیه السلام)، بر طبق آموزش و پرورش مکتب نبوت بود، بـه مبارزه نیز پرداخت و حتی ممکن است به خاطر جنسیتش، که کمتر موجب حساسیت سیاسی می شد، در موارد مهم و مخاطره آمیز از وجود او استفاده شده باشد؛ مانند سپردن امام زمان(عج) به او و رهسپار شدن به مـکه در دوران امـام حسن عسکری(علیه السلام). این بانوی ارجمند زمانی که در مدینه می زیست زنان بزرگ عرب و مشایخ علما در محضر او جمع می شدند و از وی کسب فیض می کردند.

ب. نقش سیاسی - اجتماعی حُدَیث در دوران امام حسن عسکری(علیه السلام) و پس از شـهادت آن حضرت

نگاهی گذرا به شخصیت و زندگی امام حسن عسکری(علیه السلام)

فرزند گرامی حُدَیث، امام حسن عسکری (علیه السلام)، در مدینه در سال 233 ق دیده به جهان گشود و در سن چهار سالگی به دسـتور مـتوکل و همراه پدر و مادر خود به سامرّا عزیمت نمود و تا پایان عمر شریفش در این شهر به سر برد. با شهادت امام هادی(علیه السلام ) در سال 204 ق و به نصّ آن حضرت، امام حسن عسکری(علیه السـلام)، بـه سـمت امامت شیعیان اثناعشری منصوب گـردید[14] و اکثریت عظیم شیعیان با توجه به وصیت و تنصیص امام هادی(علیه السلام) که از نظر آنان نشانه صحت امام بعدی بـود، آن حـضرت را بـه امامت پذیرفتند. مدت امامت آن حضرت شش سال بـود. امـام حسن عسکری(علیه السلام) در وضعیتی مسئولیت هدایت و امامت مردم را بر عهده گرفت که دستگاه خلافت عباسی و جامعه آن روز به نهایت آشفتگی رسـیده بـود و سـران ترک بر اوضاع حکومت مسلط شده بودند و کارها از دست خـلفا بیرون رفته بود. از خلیفه عباسی بجز مقامی تشریفاتی، قدرتی بر جای نمانده بود ؛ اما با این همه و به رغـم اوضـاع حـاکم، این مشکلات از فشارهایی که علیه امام (علیه السلام) و یاران ایشان اعمال می شد نکاست، بـلکه دائم محدودیت ها بیشتر می شد و مراقبت و نظارت حکومت عباسی نسبت به امام حسن عسکری(علیه السلام) و شیعیان آن حـضرت در دوران امـامت ایشـان (254 ـ260 ق) همچنان ادامه یافت. آن حضرت مانند پدر خویش ناچار شد در سامرّا اقامت کند. در مـدت کوتـاه این اقـامت، سه تن از خلفای عباسی (معتز، مهتدی و معتمد) به خلافت رسیدند و حضرت مجبور بود در روزهـای دوشـنبه و پنـج شنبه در کاخ خلیفه حاضر شود.[15]

حکومت عباسی که از نفوذ و موقعیت اجتماعی امـام نـگران بود، در دوران معتز امام(علیه السلام) را بازداشت و زندانی کرد.[16]

همچنین معتز تصمیم گـرفته بـود که امـام عسکری(علیه السلام) را به قتل برساند و به همین منظور به سعید حاجب دستور داد که امـام را بـه کوفه ببرد و در بین راه به قتل برساند، ولی پس از سه روز ترکان خود او را به هلاکت رساندند.[17]

پس از مـعتز، مـهتدی به حکومت رسید. مهتدی نسبت به امام حسن عسکری(علیه السلام) و یاران حضرت کینه داشت و بـا ایشـان دشمنی می ورزید و در سرکوب و وارد آوردن فشار بر اهل بیت(علیهم السلام) از سیره پیشینیان خود پیروی می کرد تا آنـجا که گـفته بـود: به خدا قسم، آنان را از روی زمین درو خواهم کرد.[18]

در دوران حکومت او تا شبی که کشته شد، امام(علیه السـلام ) در زنـدان بـه سر می برد.[19] وی حتی تصمیم داشت امام(علیه السلام) را بـه قـتل برساند[20] اما پیش از آنکه به تصمیم خود جامه عمل بپوشاند، فرماندهان ترک بر او یورش بردند و وی را به قـتل رسـاندند.[21] با کشته شدن مهتدی، امام(علیه السلام) از زندان آزاد شد.

پس از مـهتدی، مـعتمد در سال 256 ق به وسیله سران ترک به خـلافت رسـید.[22] پنج سال از دوران امامت حضرت عسکری (علیه السـلام)در دوران حـکومت او سپری شد. در طول دوران حکومت وی، امام(علیه السلام) در حال تقیه یا تحت نظر می زیست؛ زیرا مـعتمد عـباسی محدودیت های بسیاری بر آن حضرت تـحمیل و ایشـان را توسط جـاسوسان خـود مـحاصره کرده بود. به همین دلیل، بیشتر پیروان آن حـضرت از تماس آزاد با ایشان محروم بودند و فقط تنی چند از خواص یارانش می توانستند شـخصاً بـا ایشان ارتباط داشته باشند[23]؛ زیرا خاندان عباسی و سردمداران حـکومت بـر اساس روایات و اخبار متواتر که از طـریق پیامـبر(صلی الله علیه وآله) و سایر ائمه(علیهم السلام) توسط شیعه و سنی نقل شده بود[24]، مـی دانستند مـهدی موعود(عج) که درهم کوبنده حـکومت های ظـالم اسـت، از نسل امام عـسکری(عـلیه السلام) خواهد بود.[25] بـه همین سبب، پیوسته مراقب زندگی او بودند تا بتوانند به فرزند آن حضرت دسترسی یابند و او را از بـین بـبرند. از این رو، امام (علیه السلام) تحت کنـترل و نـظارت شدید مـأموران عـباسی بـود. معتمد عباسی آن حضرت را بـه زندان انداخت و علی بن جرین را مأمور مراقبت از ایشان نمود. علی بن جرین در پاسخ معتمد که دربـاره امـام(علیه السلام) از وی سؤالاتی نموده بود، چـنین گـفت: روزهـا روزه و شـب ها مـشغول نماز است.[26] چندی بعد، امام(علیه السلام) به حکم معتمد آزاد شد و اجازه یافت به خانه اش بازگردد؛ ولی در خانه نـیز او را سـخت زیرنـظر داشتند.[27] در دوران معتمد خطرهای بسیاری خلافت عـباسی را تـهدید مـی کرد؛ از جـمله: شـورش صـاحب الزنج، قیام یعقوب بن لیث و مدعیان دیگر.

به رغم مشکلات و اشتغالات گوناگونی که حکومت با آن روبه رو بود، محدودیت و مراقبت همچنان بر امام عسکری(علیه السلام) اعمال می شد و جاسوسان حکومت آن حضرت را محاصره کرده و زیرنظر داشتند.[28] از این رو، امام(علیه السـلام ) مـانند پدر بزرگوارشان همان روش مبارزه مخفی را در پیش گرفتند و همواره در خفا و تقیه به سر می بردند[29]؛ چرا که امام(علیه السلام) برای غیبت فرزندشان زمینه سازی می کردند و یکی از ویژگی های عصر غـیبت تـقیه بود.[30] آن حضرت به نسبت سایر امامان(علیهم السلام) به شدیدترین حالاتِ پنهان کاری زندگی می کردند. از این رو، درِ منزل ایشان بـه روی عـامه شیعه بسته بود و جز خـواص شـیعه، کس دیگری را به حضور نمی پذیرفتند. با این حال، بیشتر اوقات زندانی بودند.[31]

سبب این همه فشار این بود که اولا، در آن دوران جمعیت شیعه رو به افزایش بود و اینکه شـیعه بـه امامت قایل بودند و ائمـه شـیعه نیز شناخته می شدند. از این رو، خلفای عباسی بیش از پیش ائمه(علیهم السلام) را تحت مراقبت قرار داده، با نقشه هایی مرموز در محو و نابودی آنان می کوشیدند. ثانیاً، حکومت عباسی پی برده بود که خواص شیعه برای امام یازدهـم فـرزند معتقدند و طبق روایاتی که از خود امام یازدهم و امام دهم، از پدران ایشان نقل می کنند، فرزند او را همان مهدی موعود(عج) می شناسند که به موجب اخبار متواتری که از پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقل شده، او را امام دوازدهـم مـی دانند.[32] بدین سبب، امام یازدهم بیش از سایر ائمه(علیهم السلام) تحت مراقبت حکومت عـباسی درآمده و خلیفه وقت تصمیم گرفته بود که به هر طریق ممکن بـه جـریان امـامت شیعه خاتمه بخشد. از این رو، آن حضرت را مسموم نمود و به شهادت رساند.

حُدَیث، وصی امام حسن عسکری(علیه السـلام)

بـنا بر گزارش های تاریخی و روایات، امام حسن عسکری(علیه السلام) پیش از شهادت، روزی با مـادر خـویش، حـُدَیث، درباره وقایع سال 260 ق و شهادت و مسموم شدنش سخن گفت و او را از اخبار و رویدادهای آن سال آگاه کرد، سپس مهدی موعود(عـج) را به او سپرد تا از سامرّا خارج کند و برای سفر حج به مکه برود. پس از آن، حـُدَیث و نواده اش تحت حفاظت احـمد بـن مطهّر، یار صمیمی و نزدیک امام عسکری(علیه السلام)، به مکه رفتند.[33] با توجه به اوضاع سال های 295ـ260 ق بدون شک سفر حج این بانو که به امر امام(علیه السلام )صورت گرفت تنها یک سـفر عبادی و معنوی نبود، بلکه برای حفظ جان ولی خدا حضرت بقیة الله الاعظم (عج) از آسیب و خطر دشمنان بود. پس از برگزاری مناسک حج، حُدَیث به مدینه عزیمت کرد و آنجا را محل اختفای امام دوازدهم (عج ) قرار داد. وی هر روز از اخـبار عـراق جویا می شد تا اینکه اطلاع یافت فرزندش امام حسن عسکری(علیه السلام)در سامرّا از دنیا رفته است. از این رو، از مدینه به سامرّا بازگشت.

همین که خبر بیماری امام یازدهم(علیه السلام) را بـه مـعتمد گزارش دادند، طبیب نزد آن حضرت فرستاد و چند تن از معتمدان خود و چند نفر از قضات از جمله حسین بن ابی الشوارب (قاضی القضاة) را به خانه امام روانه نمود و دستور داد پیوسته ملازم وی و مراقب اوضـاع داخـلی منزل باشند. این وضع ادامه داشت تا اینکه امام(علیه السلام) به شهادت رسید. (260 ق) پس از این حادثه، خانه امام عسکری(علیه السلام) به دستور خلیفه معتمد بررسی دقیق شد و همه چیز مـهر و مـوم گـردید. پس از آن، تلاش های پیگیرانه ای برای یافتن فـرزندی از آن حـضرت آغـاز شد، حتی کنیزان حضرت نیز تحت نظر قرار گرفتند.[34]

از موارد مهم و مخاطره آمیز پس از شهادت امام حسن عسکری(علیه السـلام) و سـال های آغـازین غیبت، حفاظت از جان حضرت مهدی(عج) بود. امـام حـسن عسکری(علیه السلام) در دوران حیات خود بشارت تولد فرزند مبارک خود مهدی(عج ) را از عامه پنهان نگه داشتند و جز چند تـن از خـواص و ارحـام نزدیک، کسی را بر آن آگاه نساختند. اینچنین بود که هنگام رحلت آن امـام همام، جز همان افراد زبده و منتخب که محرم این سرّ الهی بودند کسی از وجود فرزندی برای حضرت عسکری(علیه السـلام) خـبر نـداشت. اما بلافاصله پس از شهادت آن حضرت، خواص اصحاب ایشان به ریاست عثمان بـن سـعید به جامعه شیعیان اعلام داشتند که امام(علیه السلام) فرزندی از خود بر جای نهاده اند که جانشین ایشان و اکنـون مـتصدی مـقام رفیع امامت است. به گفته عثمان بن سعید، دلیل اختفای آن بزرگوار این بود که در صـورت پدیدار شـدن، بـه دست عمال حکومت به شهادت می رسید.[35] به دلیل وجود حالت تقیه در آن سال ها، اطلاعات تـفصیلی مـربوط بـه آن حضرت تا سال ها از عامه مردم مخفی نگه داشته می شد تا آنجا که حتی در مـورد تـاریخ ولادت مبارک ایشان، اختلاف نظر فراوان به وجود آمد.[36] مادربرزگ ایشان، حضرت حُدَیث، بـه ظـاهر اظـهار فرمود که ایشان در زمان شهادت پدر، هنوز چشم به جهان نگشوده و در بطن مادر بوده اند.[37]

بـنا بـر روایات و نقل های تاریخی، امام حسن عسکری(علیه السلام ) تنها حُدَیث را وصی خود قرار داد، بـا آنـکه هـم فرزند داشت و هم برادرش در قید حیات بود.[38] شیخ مفید در کتاب فصول العشره، پس از نـقل ماجرای وصی قراردادن حُدَیث از سوی امام(علیه السلام)، به ذکر دلایل عقلی و نقلی این کار مـی پردازد و از این حـرکت بـه عنوان یک اقدام سیاسی یاد می کند.[39] پس از آنکه حُدَیث از مدینه به سامرا بازگشت، مشاهده نمود که جـعفر، بـرادر امـام حسن عسکری(علیه السلام)، به دروغ ادعای ارث امام حسن عسکری(علیه السلام) را مـی کند. از اینـ رو، به عنوان تنها وصی امام حسن عسکری(علیه السلام) نزد قاضی رفت و اقامه دعوی نمود در حـالی که در این زمـان جعفر ادعای جانشینی امام عسکری(علیه السلام) را می نمود. او یکی از فرزندان امام هادی (عـلیه السـلام) بود، ولی روشی بر خلاف پدران گرامی اش در پیش گرفته بـود. گـفته شـده: مخفی بودن ولادت حضرت مهدی(عج) نیز بـه این امر کمک کرد. از این رو، بعد از شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام) تمام اموال آن حـضرت را تـصاحب کرد. وی در این گونه اعمال خویش از سوی مـعتمد نـیز حمایت مـی شد. بـا مـصادره اموال حضرت امام حسن عسکری(عـلیه السـلام)، بازماندگان امام در وضعیتی بسیار اسف انگیز قرار گرفتند تا جایی که در آن شرایط، خانواده امـام(عـلیه السلام) نه مسکن مناسبی داشتند و نـه خوراک و پوشاکی و نه کسـی جـرئت می کرد دم از آشنایی با آنها بـزند؛ زیرا اگـر چنین می کردند دشمنِ سرسختِ دولت قلمداد می شدند.[40]

طبق روایتی، وقتی جعفر بـا بـازماندگان امام حسن عسکری(علیه السـلام) در بـاب ارث مـنازعه می کرد، حضرت مـهدی(عـج) ناگهان در مقابل عموی خـود مـی ایستند و بر وی فریاد می زند: «یا جعفر! مالک تعرض فی حقوقی»؛ جعفر! حق نداری متعرض حقوق و امـوال مـن شوی. سپس از نظرها غایب می شود. جـعفر که مـات و مبهوت شـده بـود، هـر چه در بین مردم بـه دنبال آن حضرت می گردد اثری از ایشان به دست نمی آورد.[41]

ادعای جعفر در مورد جانشینی امـام حـسن عسکری(علیه السلام) موجب دودستگی در بـیت جـلیل امـام نـیز شـد. حُدَیث مادر حـضرت عـسکری(علیه السلام) و حکیمه، عمه محترمه ایشان، دختر امام جواد(علیه السلام)، از وجود و امامت فرزند حضرت عـسکری(عـلیه السـلام)هواداری می نمودند.[42] شیعیان نیز در این ماجرا دو دسته شـدند: یک گـروه از جـعفر و گـروهی دیگـر از حـُدَیث، مادر حضرت امام عسکری(علیه السلام)، پشتیبانی می کردند.

در بحبوحه این شرایط، ادعای وصایت حُدَیث نزد قاضی اثبات شد و بخشی از اموال آن حضرت به وی داده شد.[43]

لازم بـه ذکر است که اموال امام، افزون بر خانه آن حضرت، شامل موقوفات و صدقات شیعیان نیز بود که باید صرف امور شیعیان می شد و آن حضرت حُدَیث را لایق این مسئولیت دیده بود.

از دیگر وظایف و مسئولیت های حُدَیث پاسخ گویی بـه شـبهات و سؤالات شیعیان بود. چنان که اشاره شد، پس از شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام) اوضاع شیعیان چنان بحران زده بود که به نقل مورّخان و اندیشمندان، در زمان هیچ یک از ائمه(علیهم السلام) چنین وضعیتی پیش نیامده بـود.[44]

در این بحران سیاسی و تـحیر و سـرگشتگی، حُدَیث مفزع و پناه شیعیان بود، چنان که طبق روایتی، احمد بن ابراهیم پس از شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) نزد حکیمه، عمه آن حضرت رفت و از اعـتقاد او دربـاره امامت پس از امام حسن عـسکری(عـلیه السلام)پرسید. حکیمه پاسخ گفت که به حجت بن الحسن(عج) اقتدا می کند. وی از محل و شخصیت امام زمان (عج) پرسید و سپس اظهار داشت: پس شیعه به چه کسی پناه ببرد؟ حکیمه پاسخ داد: بـه جـدّه، مادر ابومحمد. او گفت: آیا من به کسی اقتدا کنم که یک زن را وصی خود قرار داده است؟ حکیمه با درایت و درک وسیع خود پاسخ داد: به امام حسین(علیه السلام) اقتدا کن که خواهرش زینب را وصی خویش قرار داد.[45] این روایت از مـوقعیت و مقام والای حـُدَیث حکایت می کند. اینکه یک زن در بحران سیاسی و تحیر و سرگشتگی، پناه شیعیان باشد و رهبر جامعه او را وصی خود در امور مهم اقـتصادی و دینی خویش قرار دهد، روشن است که از مقام والایی برخوردار بوده و نقش اجـتماعی - سـیاسی مـهمی برعهده داشته است؛ زیرا تا وقتی ظرفیت و توانایی های افراد آزموده نشود هرگز از سوی اولیای دین، مسئولیت ها و منصب های کلیدی به آنان واگـذار نـخواهد شد. این مسئولیت نشانه ظرفیت و توانایی بالای او بود که از سوی امام عسکری(علیه السلام) و امـام عـصر(عـج) به عنوان وصی و پناه شیعه معرفی شد و به خوبی از عهده این مهم برآمد.

این بانوی بزرگوار پس از شـهادت حضرت عسکری(علیه السلام) مدتی در قید حیات بود. پس از آن، در سامرّا وفات یافت. هـنگامی که می خواستند او را طبق وصیت وی در کنـار فـرزند و همسرش در سامرّا به خاک بسپارند، جعفر مانع شد و اظهار داشت: این خانه از من است و من نمی گذارم. وی حتی رعایت ادب و احترام حُدَیث را نیز نکرد. در اینجا، امام مهدی(عج) در مقابل عموی خود ظاهر شد و روبـه رویش ایستاد و به صورت استفهام انکاری فرمود: «أدارک هی؟» این خانه از توست؟! و فوراً از نظر پنهان شد و دیگر جعفر او را ندید. به این ترتیب، امام زمان(عج)از حق جده اش دفاع نمود و سپس از نظرها غایب گردید.[46]

نرجس، مادر امـام زمـان (عج)

مادر گرامی امام زمان(عج) بانویی رومی بود به نام نرجس. ایشان را ریحانه و سوسن و صیقل نیز می گفتند.[47] درباره فضیلت و منزلت نرجس، روایات گوناگونی وارد شده است. پیامبر(صلی الله عـلیه وآله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) او را بهترین کنیزان و سیده آنها خوانده اند.[48]

حکیمه عمه امام حسن عسکری(علیه السلام)، که خود از بانوان عالی قدر خاندان امامت اسـت، او را بـانوی خود و بانوی خانواده خویش و خود را خدمتگزار او می دانست. ولی آنچه اهمیت دارد این نکته است که آن بانوی بزرگوار در عظمت و برتری به جایی رسید که مادر امام زمان(عج) شد. وی در شرایط سیاسی - اجتماعی سخت و خطرناکی وارد خـانه امـامت شـد. پدرش یشوعا، پسر قیصر روم و مادر او از فـرزندان شـمعون بـن حَمون بن الصفا، از حواریون حضرت عیسی(علیه السلام) بود.[49] حضور نرجس در خانه اهل بیت(علیهم السلام) دست کم از سال 253 ق اثبات شده است؛ زیرا امـام زمـان (عـج) در سال 255 ق به دنیا آمد و با تطبیق حوادث و رخـدادهای دهـه پنجاه و جنگ اعراب و روم، اسارت او به دست مسلمانان در همین سال ها بود. طبق نقل شیخ طوسی در کتاب الغیبه و شیخ صدوق در کمـال الدین، در حـمله مـسلمانان به سرزمین رومیان، نرجس بر اثر خوابی که دیده بود خود را در مـیان اسیران می افکند و او را به بغداد می آورند و بشر بن سلیمان انصاری که از شیعیان مخلص حضرت امام علی النقی(علیه السلام) و امـام حـسن عـسکری(علیه السلام) بود، از طرف امام هادی(علیه السلام) مأموریت داشت او را بـرای آن حـضرت خریداری نماید.[50]

حضرت امام هادی(علیه السلام)، نرجس را برای تعلیم آداب اسلام به خواهر خـود حـکیمه مـی سپارد.[51] پس از چندی، امام هادی(علیه السلام) نرجس را به عقد فرزندش امام حـسن عـسکری(عـلیه السلام) درمی آورد. داستان حمل نرجس خاتون به تفصیل در کتاب های شرح حال ائمه(علیهم السـلام ) آمـده اسـت و چنان که نقل شده، آثار حمل بر نرجس خاتون جز در ساعات ولادت امام زمان(عج) آشـکار نـگردید. بنا بر نقل مشهور، امام دوازدهم در نیمه شعبان سال 255 ق متولد شد.[52] تولد امام عـصر(عـج) مـصادف با فشار فزاینده دستگاه حکومت به اهل بیت(علیهم السلام) بود. پدر و جدّ آن بزرگوار بر اساس رفـتار شـوم عـباسیان مجبور بودند برای حفظ وجود مقدس امام زمان(عج) اغلب فعالیت های خـویش را بـه صورت پوشیده و مخفی انجام دهند، مگر در برابر اصحاب خویش که احیاناً مطالبی را به طور صریح به آنـها مـی گفتند. علی رغم کنترل و نظارت شدید و مراقبت ویژه ای که از سوی مأموران نسبت به زندگی ایشـان صـورت می گرفت، موفق شدند فعالیت ها، دریافت ها و پرداخت های مـالی، تـبلیغات و تـعالیم خود را آنچنان محرمانه انجام دهند که از قسمت اعـظم آزارهـا و شکنجه ها، هم خود و هم اصحاب گرامی شان را حفظ کنند و به مقدار زیادی به مقاصد و اهـداف خـویش دست یابند و از طرفی، موفق بـه حـفظ جان حـضرت مـهدی(عـج) شوند، بخصوص در زمان معتمد عباسی که امـام مـهدی (عج) از آغاز زندگی خود معاصر حکومت و خلافت او بود. امام عسکری(علیه السـلام) نـیز که می بایست بر تولد فرزند گـرامی شان تأکید می کردند و ایشان را بـه خـواص شیعه نشان می دادند و وجود مـهدی(عـج) را اعلام می نمودند، خبر ولادت فرزندشان را برای تعداد قلیلی از پیروان صدیق خود مانند عثمان بن سـعید و فـرزند او محمد بن عثمان و ابوهشام داود بـن قـاسم جـعفری، احمد بن اسـحاق، حـکیمه و خدیجه عمه های امام یازدهـم بـیان کردند.[53]

حضرت در دو نوبت، یکی چند روز بعد از تولد مهدی(عج) و دیگری چند روز قبل از شـهادت خـود، این خبر را اعلام فرمودند و در خلال این مـدت حـضرتش را به خـواص اصـحاب خـود به طور تک تـک نیز نشان دادند؛ از جمله به عمرو اهوازی، که حضرت را به او نشان دادند و فرمودند: «هذا صـاحبکم».[54]

روایتی منسوب به محمد بـن عـثمان، سـفیر دوم امـام عـصر(عج) بیان مـی دارد که امـام عسکری(علیه السلام) چهل نفر از پیروان مورد اعتماد خود را گرد آورده و فرزند خود را به آنان نشان داد[55] و فـرمود: «هذا صاحبکم من بعدی و خلیفتی علیکم اطـیعوه و لاتـتفرقوا مـن بـعدی فـتهلکوا فـی ادیانکم.»« این امام شماست بعد از من و خلیفه مـن اسـت بر شما. از او اطاعت کنید و بـعد از مـن هم جدا و متفرق نشوید که سرانجام از گرداب عقاید گوناگون هلاک خواهید شد.»

سپس برای توجه دادن به آنها، می فرماید: این تنها فرصتی است که برای دیدار شما از مهدی(عج) پیش آمده است، بعد از این دیگر او را نخواهید دید.

در ماجراهای بازداشت های امام حسن عسکری(علیه السـلام) و فضای اختناق آمیز سامرّا در آن زمان و نیز نگرانی های مادرانه در مورد حفظ جان حضرت مهدی(عج) و دوری و فراق از او به خاطر مصلحت بالاتر ـ یعنی حفظ جان آن مولود، پس از آنکه به همراه مادر امام حسن عسکری(عـلیه السـلام) به مکه فرستاده شد - می توان نقش نرجس را مشاهده نمود. او هنگام شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام)در سامرّا، نزد امام بود[56] و رفتار آزاردهنده مأموران دستگاه خلافت را می دید و به یقـین، اسـراری از اهل بیت(علیهم السلام) را در سینه نگه داشته بود.

پس از شهادت امام عسکری (علیه السلام)، مأموران معتمد در جستوجوی فرزند آن حضرت به خانه امام(عج) هجوم آوردند و منزل را بازرسی و سپس مهر و مـوم کردنـد. امام(عج) از غفلت آنـان اسـتفاده کرد و از منزل خارج شد. آنان نرجس خاتون، مادر حضرت مهدی(عج) را دستگیر کردند و برای بازجویی نزد مأموران بردند تا درباره کودک از او سؤال کنند. نرجس برای حفظ جان امام زمان(عج ) ادعای بـارداری کرد و بـازداشت شد. البته بنا بر برخی گزارش ها، طراح اصلی این حرکت حُدَیث بود و نرجس با صلاحدید وی آن را اجرا نمود. پس از دستگیری، نرجس مدت دو سال تحت نظر قرار گرفت. در این دوران که تحت مراقبت عباسیان و در خانه معتمد خلیفه عـباسی بـود، به یقـین مشکلات زیادی برای او به وجود آمد و این محدودیت ها برای نرجس ناراحت کننده بود. پس از انقضای این مدت، به علت درگیری ها و آشـوب هایی که در نقاط مختلف خلافت عباسی روی داد (مانند قیام صالح الزنج و حمله یعقوب بـن لیث و مـرگ نـاگهانی عبیدالله بن یحیی بن خاقان) حکومت عباسی تمام نیروی خود را برای رویارویی با این حرکت ها بسیج کرد و دیگر مجال سـخت گیری در مـورد خاندان امام(عج) باقی نماند. از این رو، از ایشان رفع توقیف به عمل آمد.[57] نـرجس پس از رهایی مدتی در خانه حسن بن جعفر کاتب نوبختی به سر برد و مورد توجه شیعیان قـرار گرفت و آوازه صلاح، تقوا و مستجاب الدعوه بودن او در میان شیعیان پیچید. با توجه به کمال عـظمت و فضیلت و پاکی وی، خیل عظیم مـشتاقان اهـل بیت(علیهم السلام) برای استجابت دعا و رفع گرفتاری و مشکلات خویش به او رجوع می کردند و این موجب سوءظن عباسیان گردید. از این رو، وی را از دسترس جامعه شیعه دور نمودند. این جریان مصادف با دوران معتضد عباسی بود. وی نیز مانند متوکل مـخالف جدی شیعیان بود. از این رو، نرجس خاتون را از خانه حسن بن جعفر نوبختی بیرون کشید و در قصر خود محبوس نمود تا اینکه در دوران مقتدر عباسی، این بانوی گرامی و بافضیلت وفات یافت و در کنار مرقد پاک امام حسن عـسکری و امام هادی(علیهما السلام) در سامرّا به خاک سپرده شد.[58]

نتیجه

نقش حُدَیث و نرجس در طول دوران زندگی و بخصوص سال های آغازین عصر غیبت، بسیار مهم و سـرنوشت ساز بـود. این دو بانوی بزرگوار در کنار وظیفه اولیه خویش، یعنی نقش مادری و همسری، در امور اجتماعی و سیاسی نیز شرکت می نمودند. هر یک از ایشان در جایگاه ویژه خویش نقش آفرینی می کردند، بخصوص نرجس خاتون، که در فضای اختناق آمیز سامرّا در آن زمـان و نـگرانی های مادرانه اش، برای حفظ جان حضرت مهدی(عج) فداکاری های بی شائبه ای انجام داد و رنج زندان، آزار، اذیت و بازداشت های طولانی را تحمل نمود و انواع خطرها و رفتار آزاردهنده مأموران حکومت عباسی را به جان خرید تا بتواند سـرّ بـزرگ خـاندان امامت را حفظ نموده و از یگانه مـنجی عـالم حـضرت بقیة الله الاعظم(عج) دفع خطر نماید.

 

منابع

1.ابن اثیر، عزالدین؛ الکامل فی التاریخ؛ ج 6، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1407 ق.
2.ابن حزم الطاهری، علی بن احـمد؛ الفـضل فـی الملل والاهواء والنحل؛ تحقیق محمدابراهیم نصر و عبدالرحمان عـمیره؛ بـیروت: دارالجبل، [بی تا].
3.ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب ؛ تحقیق لجنه من الاساتذه النجف الاشرف؛ نجف: مطبعه الحیدریه، [بی تا].
4.ابن طـاووس، ابـوالقاسم رضـی الدین ؛ مهج الدعوات؛ تهران: نشر کتابخانه سنایی، [بی تا].
5.اربلی، علی بـن عیسی؛ کشف الغمه فی معرفة الائمه ؛ ترجمه علی بن عیسی زوارئی؛ تهران: نشر ادب الحوزه و کتابفروشی اسلامیه، [بی تا].
6.اصفهانی، ابـوالفرج ؛ مـقاتل الطـالبیین؛ نجف: مکتبة الحیدریه، 1385 ق.
7.ذهبی، شمس الدین؛ سیراعلام النبلاء؛ بیروت: مؤسسه الرساله، 1406 ق.
8.سـیوطی، جـلال الدین ؛ تاریخ الخلفاء ؛ بیروت: دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق.
9.شیخ مفید، محمد بن نعمان؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العـباد؛ تـرجمه سـیدهاشم رسولی محلاتی، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه، 1346 ش.
10.صدر، سیدمحمد، امام مهدی و غیبت صـغری؛ تـرجمه مـحمد امامی شیرازی؛ قم: جهان آرا، [بی تا].
11.صدوق، محمد بن علی بن بابویه؛ اکمال الدین و تمام النـعمه، تـرجمه آیتـ الله کمره ای؛ چ3، تهران: الاسلامیه، 1377.
12.ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ؛ کمال الدین و تمام النعمه، تحقیق و تصحیح علی اکبر غفاری؛ قم: مؤسسه النشر الاسـلامی، 1405 ق.
13.صـفار قمی، محمد بن الحسن؛ لصبائر الدرجات الکبری ؛ تحقیق میرزا محسن کوچه باقی ؛ تـهران: مـؤسسه الاعـلمی، 1404 ق.
14.طبرسی، فضل بن الحسن؛ اعلام الوری؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، [بی تا].
15.طوسی، محمد بن الحسن ؛ الغـیبه؛ تـحقیق عبدالله الطهرانی و الشیخ علی احمد ناصح؛ قم: مؤسسة المعارف الاسلامیه، 1411 ق.
16.کلینی، محمد بـن یعـقوب؛ اصـول کافی؛ تصحیح علی اکبر غفاری؛ بیروت: دارالاضواء، 1405 ق.
17.مالکی، ابن صباغ ؛ الفصول المهمه؛ تهران: منشورات الاعـلمی، [بی تا].
18.مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار ؛ ط. الثانیه، تهران: مکتبة الاسلامیه، 1359 ق.
19.مسعودی، علی بن الحسین؛ اثـبات الوصـیه؛ ط الرابـعه، نجف: المطبعه الحیدریه، 1374 ق.
20.ــــــــــــــــــــــــــــــ؛ مروج الذهب ؛ بیروت: دارالمعرفه، 1374 ق.
21.معجم احادیث المهدی ؛ قم: مؤسسه معارف الاسلامیه، 1412 ق.
22.یعـقوبی، ابـن واضـح؛ تاریخ یعقوبی؛ تحقیق عبدالامیر مهنا؛ بیروت، مؤسسه الاعلمی، [بی تا].
----------------------------------------------
منبع : مباحث بانوان شیعه، شماره 16، صفحه 141 , اوحدی حائری، پروین دخت
----------------------------------------------
پی نوشت:
[1] کلینی، 1388 ق، ج 1، ص 503

[2] مسعودی، 1374 ق، ص 457

[3] یعقوبی، [بی تا]، ص 440

[4] سیوطی، 1407 ق، ص 365ـ366

[5] اصفهانی، 1385 ق، ص 395ـ396

[6] سیوطی، 1407 ق، ص 365ـ366

[7] مسعودی، [بی تا]، ج 4، ص 91 ـ92

[8] ابن طاووس، [بـی تا]، ص 265

[9] اصفهانی، 1385 ق، ص 395ـ396 / مسعودی، [بی تا]،ج 4، ص 51

[10] اصفهانی، 1385 ق، ص 396.

[11] همان.

[12] اربلی، [بی تا]، ج 3، ص 260ـ261.

[13] یعقوبی، [بی تا]، ج 2، ص 503 / شیخ مفید، [بی تا]، ج 2، ص 300.

[14] شـیخ مـفید، [بی تا]، ج 2، ص 301ـ303.

[15] ابن شهر آشوب، [بی تا]، ج 4، ص 434.

[16] مجلسی، [بی تا]، ج 50، ص 311.

[17] هـمان،ص 295.

[18] همان،ص 314.

[19] مجلسی، [بی تا]، ج 50، ص 313 / طوسی، 1411 ق، ص 134.

[20] طوسی، 1411 ق، ص 134.

[21] ابن اثیر، 1407 ق، ج 6، ص 223

[22] سـیوطی، 1407 ق، ص 363ـ367.

[23] مجلسی، [بی تا]، ج 50، ص 314.

[24] اشـاره‌ به‌ حديث مشهور نبوى: «لن تتقضى الايام و الليالى حتى‌ يبعث الله‌ رجلا من اهل بيتى»، (شيخ مفيد، [بى تا]، ج 2، ص 325ـ326 / ابن صباغ، مالكى، [بى تا]، ص 271ـ279.).

[25] هـمان.

[26] مـفید، [بی تا]، ج 2، ص 316.

[27] همان.

[28] مفید، [بی تا]، ج 2، ص 316

[29] ابن شهر آشوب، [بی تا]، ج 4، ص 430 / مفید، [بی تا]، ج 2، ص 320

[30] ابن شهر آشوب، [بی تا]، ج 3، ص 428

[31] مفید، [بی تا]، ج 2، ص 316ـ319

[32] معجم احـادیث المهدی، [بی تا]، ج 1 و 2 / مالکی، [بی تا]، ص 279ـ281

[33] صفار قمی، 1404 ق، ص 504

[34] طوسی، 1411 ق، ص 131ـ132 / مفید، [بی تا]، ج 2، ص 340 / طوسی، ص 359.

[35] طوسی، 1411، ص 199.

[36] صدوق، 1405 ق،ص 473ـ474.

[37] همان، ص 474ـ476.

[38] همان، ص 443 / طوسی، 1411 ق، ص 75ـ138.

[39] مفید، 1414 ق.

[40] صدر، [بی تا]، ص 254.

[41] صدوق، 1377، ج 2، ص 116

[42] گزارش ولايت‌ باسعادت‌ حضرت ولى عصر(عج) از زبان همين عمه مكرمه كه در هنگام‌ تولد‌ حضور داشت، نـقل شـده است. (صدوق‌، 1405 ق، ص 424ـ430 / ابن‌ شهر‌ آشوب، [بى تا]، ص 393ـ394)

[43] ذهبی، 1406 ق، ج 12، ص 121ـ122 / طبرسی، [بی تا]، ص 366 / صدوق، 1405 ق، ج 2، ص 152ـ157

[44] مـسعودی، [بی تا]، ج 2، ص 599

[45] صـدوق، 1405 ق، ج 2، ص 507

[46]

[47] مسعودی، [بی تا]، ص 248

[48] مفید، [بی تا]، ج 2، ص 366 / مجلسی، [بی تا]، ج 51، ص 12

[49] طوسی، 1411 ق، ص 124ـ125ـ127 / صدوق، 1405 ق، ج 2، ص 89

[50] طوسی، 1411 ق، ص 124ـ125 ـ127 / صدوق، 1405 ق، ج 2، ص 89

[51] لازم به يادآورى است كه حكيمه، خواهر‌ امام‌ هادى‌(عليه السلام) زنى بـسيار بـافضيلت، عـالم و عفيف بود. به همين دليل، امام‌ هادى‌(عليه‌ السلام) او را براى تعليم آداب اسلامى به نرجس، انـتخاب مـى كند و مدتى او را‌ به‌ حكيمه‌ مى سپارد. اين بانوى بزرگوار مقدمات ازدواج امام حسن عسكرى(عليه السلام) بـا نـرجس را‌ فـراهم‌ مى نمايد. همچنين او اول كسى است كه امام زمان(عج) را بعد از‌ تولد‌ زيارت‌ مى كند و به حضور پدر بزرگوارشان مـى برد. (صـدوق، 1405 ق، ج 2، ص 89)

[52] صدوق، 1377 ق، ج 2، ص 89

[53] مفید، [بی تا]، ج 2، ص 320ـ321

[54] مـفید، [بی تا]، ج 2، ص 333

[55] اربـلی، [بی تا]، ج 3، ص 448

[56] صدوق، 1405 ق، ج 2، ص 120

[57] صـدوق، 1405 ق، ج 2، ص 152

[58] ابن حزم طاهری، [بی تا]، ج 4، ص 158 / اقبال، [بی تا]، ج 2، ص 108ـ109.

Share