اوجب واجبات بودن حفظ نظام

امام خمینی(ره)

امام خمینی(ره) فرمودند: حفظ نظام از اوجب واجبات است.
بدیهی است که این سخن امام (ره) ناظر به نظام اسلامی (و مصداق فعلی آن یعنی جمهوری اسلامی ایران) است و نه هر نظامی، که اگر چنین بود، تناقض داشت و قیام و انقلاب بر علیه نظام باطل (شاهنشاهی) معنایی نداشت. پس حفظ نظام اسلامی از اوجب واجبات است و نه هر نظامی که به بیراهه رفته است. (البته باید دقت شود که این معنا مورد سوء استفاده قرار نگیرد و نگویند که خوب پس چون در نظام اسلامی فلان اتفاق افتاد یا فلان کس مال زیادی از بیت المال به جیب زد، پس به بیراهه رفته است! خیر. بلکه نظام در مسیر حق خود حرکت می کند و البته چنین اتفاقاتی اگر چه نکوهیده است، اتفاق می افتد. چنان چه در زمان رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) و ائمه(علیهم السلام) نیز اتفاق افتاده است. اما نظام اسلامی مکلف است که جلوی انحراف را بگیرد و مسلمانان نیز مکلف اند که از نظام – اگر چه ضعیف باشد – حمایت کنند تا به قدرت برسد.)
اما در باره ی چرایی آن؟
که دلایل بسیار عقلی و نقلی دارد که ذیلاً به صورت اختصار به یک مورد کلی اشاره می گردد:
یکی از تفاوت اساسی اسلام با سایر ادیان الهی [که البته تحت نفوذ طواغیت تحریف شده است] نگاه به دین و ضرورت اجرای احکام الهی است. چنان چه آنان دین را مسئله ای کاملاً شخصی دانسته و جایگاه اوامر الهی را صرفاً موعظه، نصیحت و ارشاد تلقی می کنند.
چنان چه مشهود است این نوع نگاه به دین، مسخره  کردن دین و دینداری و به تعطیل کشاندن آن با هدف سلطه ی قدرتمندان دنیا گرا می باشد. معنی ندارد که خداوند جهان را خلق کند، اما در چگونگی شئون و ارتباطات انسانی و چه باید کردها و نباید کردها، عقب نشینی کرده و بفرماید که من فقط نصیحت می کنم و شما هر کاری که دلتان خواست می توانید انجام دهید و دستور هر طاغوتی را به جای اوامر من لازم الاطاعت دانسته و اجرا کنید!

سلاطین دوره ی یهودیت برای آن که هم به صورت علنی مقابل اذهان عمومی نایستد و اعلام کفر نکند و هم نقش دین در زندگی فردی و اجتماعی مردم را خنثی نموده و اوامر ملوکانه ی سلاطین را جایگزین نماید، چنین اعلام نمود که خداوندی هست و جهان و آدمیان را او خلق کرده است. اما پس از خلقت کنار کشیده و دستش بسته است و دیگر نمی تواند کاری کند و امور را به خودمان واگذار نموده است. و البته روزی هم قیامت را برپا می کند:
«وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْديهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ وَ لَيَزيدَنَّ كَثيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى  يَوْمِ الْقِيامَةِ كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدينَ»[1]
ترجمه: و يهود گفتند: «دست خدا (با زنجير) بسته است.» دستهايشان بسته باد! و به خاطر اين سخن، از رحمت (الهى) دور شوند! بلكه هر دو دست (قدرت) او، گشاده است هر گونه بخواهد، مى بخشد! ولى اين آيات، كه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، بر طغيان و كفر بسيارى از آنها مى افزايد. و ما در ميان آنها تا روز قيامت عداوت و دشمنى افكنديم. هر زمان آتش جنگى افروختند، خداوند آن را خاموش ساخت و براى فساد در زمين، تلاش مى كنند و خداوند، مفسدان را دوست ندارد.
اما دیدگاه اسلام این است که پیامبران فقط به عنوان شخصیت های معنوی، مرشد و نصحیت گو ارسال نشده اند، بلکه باید از آنان اطاعت کرد. چرا که اطاعت حق تعالی بر بندگان واجب است و خداوند متعال نیز اوامرش را از طریق وحی به آنان نازل نموده است و آنان را مأمور رساندن پیام و نیز حاکم و جاری نمودن احکام خودش نموده است:
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّه ...»[2]
ترجمه: و ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر براى اين كه به فرمان خدا، از وى اطاعت شود.
و به همین دلیل مکرر در کلام وحی (قرآن کریم) فرمود:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في  شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً»[3]
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياى پيامبر] را! و هر گاه در چيزى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد (و از آنها داورى بطلبيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد! اين (كار) براى شما بهتر، و عاقبت و پايانش نيكوتر است.
در اطاعت از اوامر خدا (بندگی) که در اطاعت از رسول، اهل بیت(علیهم السلام) و فقها در زمان غیبت متجلی می گردد، باید دقت نمود که همه ی احکام الهی واجب الاطاعت است و سعادت دنیا و آخرت انسان در گرو این اطاعت نهاده شده است و احکام الهی محدود به احکام نماز، طهارات یا سایر عبادات شخصی نبوده و جامع الاطراف و کامل است.
بدیهی است اگر دین در شئونی از شئون زندگی فردی یا اجتماعی انسان دستورالعملی از جانب خداوند متعال نداشته باشد، آن دین ناقص است. لذا اسلام عزیز از آن جهت که دین کاملی است، در همه ی شئون فردی و اجتماعی دستور العمل دارد.
اگر در احکام عبادی قرآن کریم تأمل و تدبر و تفحص شود، این نتیجه به دست می آید که احکام فردی حدود یک سوم احکام اجتماعی است و حاکمیت و اجرای احکام اجتماعی نیز (مثل: قضا – اقتصاد – سیاست – جنگ و صلح – فرهنگ و ...) منوط و مستلزم حاکمیت اسلام و برخورداری از حکومت اسلامی است. لذا شاهدیم که شخص پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) نیز در اولین فرصت [برای استقرار و اجرای احکام الهی]، حکومت اسلامی را بر قرار نمود.
پس، «حکومت» خود نیز یکی از احکام اولیه و ضروری اسلام است که مجرای تحقق دیگر احکام می باشد. لذا بر قراری حکومت اسلامی وظیفه ی مردم است و وقتی برقرار شد، حفظ آن نه تنها واجب، بلکه واجب تر از سایر واجبات الهی می باشد و این دستور نیز دستور و حکم خداوند متعال است.
دقت شود که در تمامی احکام، گاهی یک حکم به خاطر حکم اولی تر اجرا نمی شود. مثلاً: روزه در ماه مبارک رمضان بر هر مرد و زن مسلمانی واجب است، اما حفظ جان روزه دار (که بتواند روزه بگیرد) از آن واجب تر است، لذا اگر روزه برای او مضر باشد، حفظ جان و سلامت واجب تر بوده و روزه بر او حرام می گردد.
در مسئله ی حکومت نیز همین طور است. اگر انجام واجبی مزاحم استقرار و تداوم حکومت شود، حفظ نظام اولی تر است. بدیهی است که اگر نظام و حکومت اسلامی بر جامعه ی مسلمان حاکم نگردد، حتماً نظام و حکومت غیر دینی و طاغوتی حاکم می گردد و نه تنها بستر اجرای احکام اجتماعی را از بین می برد، بلکه حتی امکان حفظ دین شخصی نیز باقی نمی ماند. مضاف بر این که دین به دست قدرت طواغیت تحریف و در نهایت تعطیل شده و مردمان به انحراف کشیده می شوند (مانند جهان غرب). به همین دلایل [و دلایل دیگر] حفظ نظام از اوجب واجبات است.
امام خمینی(ره) می فرمایند: «حکومت که شعبه ای از ولایت مطلقه ی رسول الله(صلی الله علیه وآله و سلم) است یکی از احکام اولیه ی اسلام است و مقدم برتمام احکام فرعیه، حتی نماز و روزه و حج است ...»[4]

 

منبع: سایت شهیدآوینی(ره)
-----------------------------
پی نوشت:
[1] المائده - 64.
[2] النساء – 64.
[3] النساء - 59.
[4] صحیفه نور ج20ص170.

Share