درس دوّم : تقسيم بندى معارف قرآن

درسهاى معارف قرآن كريم :
قرآن کریم

بهتر است محور همه معارف قرآنى را «اللّه»؛ قرار دهیم که کاملاً با روح تعالیم قرآن، سازگار است و نخست به مسائل خداشناسى بپردازیم آنگاه از راه بحث در افعال الهى به مسائل جهان شناسى و انسان شناسى وارد شویم سپس سایر مسائل انسانى را از راه تدبیر و تربیت الهى نسبت به انسان مورد بحث قرار دهیم. بدین ترتیب، سیستم منسجمى از معارف به دست مى آید که هم محور اصلى آنها اصالت حقیقى دارد و هم حلقات آن داراى پیوند و ترتیب روشنى مى باشد.

«بسم الله الرحمن الرحیم»

 تقسیم بندى معارف قرآن
طرح دسته بندى آیه ها

پیدا کردن یک عنوان کلى براى مفهوم یک یا چند آیه کار مشکلى نیست. مثلاً آیاتى که درباره نماز یا جهاد یا امر بمعروف و نهى از منکر است؛ ولى شکل دادن و گنجانیدن عنوانهاى در یک نظام به این آسانى نیست. یعنى فرض کنید که ما همه قرآن را بررسى کردیم و مفاهیمى که بدست مى آید مثلاً تحت صد عنوان دسته بندى کردیم. حال خود این عنوانها را چگونه تنظیم نماییم تا یک نظام منسجمى به وجود بیاید؟ مثلاً آیه اول قرآن، حمد خداست، پس اولین عنوان «حمد خدا»؛ مى شود و آیه اول سوره بقره راجع به کسانى است که هدایت قرآن شامل حال آنها مى گردد. و همین طور سایر عنوآنها، آیا به همین ترتیب عنوانها را دسته بندى کنیم؟ یا مى شود در بین اینها هم نظامى برقرار کرد و یک نقطه شروع طبیعى و منطقى برایش در نظر گرفت؟
این عنوانها را مى توان تحت عنوانهاى کلى ترى مندرج کرد. مثلاً، نماز، روزه، خمس، زکات و... را تحت عنوان عبادات؛ و بیع، اجاره، قرض و... را تحت عنوان معاملات، و همچنین سایر عنوانها. حالا خود این عنوانهاى کلى را چگونه تنظیم کنیم؟ و چه رابطه اى بین آنها در نظر بگیریم؟

طرحها
در این جا سه طرح را مى شود پیشنهاد کرد. البته طرحهاى دیگرى هم ممکن است عرضه شود ولى به عنوان نمونه، بهترین طرحهایى که براى تقسیم بندى معارف قرآن عرضه مى شود، ذکر مى کنیم تا در بین آنها یکى را انتخاب کنیم:
1. شاید ذهن با این تقسیم بندى بیشتر آشنا باشد؛ که محتواى دین به سه قسم تقسیم مى شود: (1. عقاید، 2. اخلاق، 3. احکام). در تفسیر المیزان هم در بسیارى از موارد این روش یادآورى شده است. پس یک نحو تقسیم بندى این است که تمام معارف قرآن را به سه قسم تقسیم کنیم، یک دسته در باب اصول عقاید (توحید، نبوّت، معاد، عدل و امامت)، و جزئیات این اصول، مثلاً جزئیات عالم برزخ. دسته دیگر در باب اخلاق و دسته سوم، در باب احکام؛ که البته فقهاى ما در باب احکام این کار را کرده و (آیات الاحکام هایى) نوشته اند؛ مانند (کنز العرفان) و (زبدة البیان).
این طرح شاید به نظر خیلى خوب بیاید ـ و طرح خوبى هم هست ـ ولى مى شود فى الجمله در اطرافش خرده گیرى کرد: یکى این که گنجانیدن همه مفاهیم قرآن در این سه بخش مشکل است. مثلاً یک بخش مهم از آیات قرآن درباره تاریخ انبیا و داستانهاى پیامبران است. درست است که در ضمن داستان نکته هاى توحیدى و تشریعى و اخلاقى هم هست. ولى مجموعه داستان نه این است و نه آن. بلکه یک بخش خاصى است که اگر جمله جمله کنیم، دیگر داستان نخواهد بود و اگر کسى بخواهد نظر قرآن را درباره اصحاب کهف بداند، معلوم نیست به کدام باب باید رجوع کند. و بابى روشن و گویا که انسان بتواند داستانها را مشخصاً پیدا کند وجود نخواهد داشت.
یک اشکال جزئى دیگر هم وجود دارد و آن این که خود این سه قسم رابطه روشنى با یکدیگر ندارند و مى بایست با سختى رابطه اى بین آنها برقرار کرد. البته این اشکالات خیلى جزئى است و اگر طرح بهترى پیدا نکردیم، مى توانیم این طرح را اتخاذ کنیم.
2. طرح دوم این است که بگوییم قرآن براى هدایت انسانهاست؛ «هدى للناس»؛ است، و انسان، داراى ابعاد گوناگون مادّى، معنوى، فردى، اجتماعى، دنیوى و اخروى است و لذا معارف قرآن را بر حسب ابعاد وجودى انسان دسته بندى کنیم، و به این ترتیب محور تقسیم بندى را خود «انسان»؛ قرار دهیم.
البته این کار شدنى است و اشکال اساسى هم ندارد. ولى به نظر مى رسد که اشکال فنى اش از طرح اوّل بیشتر است. چرا که وقتى با دقائق مفاهیم قرآن آشنا مى شویم، مى بینیم که خود انسان را محور قرار دادن، از نظر قرآن، خیلى مورد قبول نیست و این یک نوع گرایش اومانیستى است که اصل را انسان قرار دهیم و همه چیز را در رابطه با انسان بسنجیم! قرآن با این نوع گرایش موافق نیست، و ما بخوبى مى بینیم که تمام مفاهیم قرآن در هر بابى که باشد، از عقاید گرفته تا اخلاق، مواعظ، داستانها، تشریعات، احکام فردى و اجتماعى و... همه یک محور دارد، و آن «اللّه»؛ تبارک و تعالى است. و وقتى قانونى و حکمى را بیان مى کند، مى گوید: خدا این حکم را بر شما نازل فرموده؛ وقتى، «اخلاقى»؛ را بیان مى کند مى گوید: این خلقى است که خدا مى پسندد: «انّ اللّه یحب المقسطین»، «واللّه یحبّ الصابرین»؛ و «انّ الله لا یحبّ المفسدین.»؛ و بنابراین محور اخلاق هم «اللّه»؛ تبارک و تعالى است. به اصطلاح مکتب قرآن مکتب الللهیسم است و نه او مانیسم. پس محور را انسان قرار دادن یک نوع انحراف است و باید محور را در معارف قرآن «اللّه»؛ قرار داد. و آن را حفظ کنیم.
اشکال دیگر این است که ابعاد وجودى انسان مبهم بوده و مشخص نیست که انسان داراى چند بُعد است تا ما بگوییم که بر اساس یک تقسیم بندى روشنى که در ابعاد وجودى انسان سراغ داریم، آیات را تقسیم بندى مى کنیم. از طرفى، به حسب نظر ابتدائى، بین ابعاد وجود انسانى هم ارتباط روشنى وجود ندارد[1].
اشکال سوم این که، تقسیم بندى معارف قرآن، بر طبق ابعاد وجودى انسان نیز کار نازایى است چرا که مى بینیم، گاهى یک حکم الهى و یک خلقى که در انسان مدح شده، مربوط به بُعد خاصى از وجود انسان نیست، بلکه بسیارى از ابعاد وجود انسان با این حکم و قانون و اخلاق ارتباط دارند، بطورى که نمى شود گفت که این بیان قرآنى دقیقاً مربوط به آن بعد خاص وجود انسان است.
3. طرح دیگر آن که، محور را «اللّه»؛ قرار دهیم و تقسیمها را نه در عرض هم، بلکه در طول یکدیگر انجام دهیم؛ یعنى معارف قرآن را مثل یک رودخانه جارى و آبشارى که از منبع فیض الهى سرازیر است و بهر بخشى و مرحله اى که مى رسد، آن جا را سیراب مى کند، در نظر بگیریم: اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ اَوْدِیَه بِقَدَرَها...[2]؛ آبى را که خدا از آسمان نازل فرموده، هر وادى به اندازه ظرفیتش از این آب استفاده کرده و سیراب مى شود. باید معارف قرآن را مثل یک چشمه جارى ببینیم که از مرحله اى مى گذرد و وارد مرحله دیگرى مى شود که این مرجله ها تقسیماتشان طولى است. اوّل، نقطه معینى دارد که از آن جا شروع مى شود و از آن جا که لبریز شد به مرحله دوم سرازیر مى شود، که مرحله دوم فرعى از مرحله اول است. نه این که در کنار آن و قسیم آن باشد. گو این که تقسیمات طولى کم کم بجایى مى رسد که پخش مى شود و شاخه هایى هم پیدا مى کند، اما اساس بر این است که معارف قرآنى را بر حسب مراتب طولى در نظر بگیریم. این طرح به چند دلیل در نظر ما رجحان دارد:
اولاً: محور آن «اللّه»؛ تبارک و تعالى است و در کنار او چیزى را معرفى نمى کنیم؛ هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن) ـ برخلاف تقسیمات دیگر که باید یار محور را اصلاً چیز دیگر مثل انسان قرار دهیم، یا اگر بحث توحید و عقائد را هم داریم مى بایست در کنارش، اخلاق و احکام را به عنوان قسیم اعتقادات مطرح کنیم ـ ولى در این جا اول یک بحث بیشتر نداریم و جاى هیچ بحثى هم در کنار آن بحث نخواهد بود و تا این بحث حل نشود و از آن فارغ نشویم، به بحث دوم نخواهیم رسید.

پس اولین امتیازش این است که بر اساس «اللّه محورى»؛ این تقسیمات انجام مى شود. و دوم این که ترتیب منطقى بین مسائل و تقسیمات حاصل مى شود. چون وقتى این بحثهاى مختلف سلسلهوار بهم مربوط بودند. طبعاً بحث قبلى یک نوع تقدّمى بر بحث بعدى خواهد داشت که تقدمى روشن و قابل فهم است، بر خلاف تقسیمهایى که در عرض یکدیگر داشته باشیم. که مقدّم بودن یکى بر دیگرى احتیاج به روشن ساختن و گاهى سختى دارد. فرض کنید شئون فردى و اجتماعى انسان، دو بعد وجودى اوست، حال، اول، فردى را بگوییم یا اجتماعى را؟ و آیا این هر دو را مقدّم بداریم یا تقسیم دیگرى را بر اساس شئون مادى و معنوى در نظر بگیریم؟ ولى اگر یک ترتیب طبیعى بین عنوانهاباشد و دسته بندى بر اساس همان ترتیب طبیعى و منطقى انجام گیرد دلیل روشنى براى تقدیم و تأخیر وجود خواهد داشت و نظام منسجم ترى به وجود مى آید که اشکالات طرحهاى قبلى را نخواهد داشت.

بنابراین، بهتر است محور همه معارف قرآنى را «اللّه»؛ قرار دهیم که کاملاً با روح تعالیم قرآن، سازگار است و نخست به مسائل خداشناسى بپردازیم آنگاه از راه بحث در افعال الهى به مسائل جهان شناسى و انسان شناسى وارد شویم سپس سایر مسائل انسانى را از راه تدبیر و تربیت الهى نسبت به انسان مورد بحث قرار دهیم. بدین ترتیب، سیستم منسجمى از معارف به دست مى آید که هم محور اصلى آنها اصالت حقیقى دارد و هم حلقات آن داراى پیوند و ترتیب روشنى مى باشد.
بر این اساس مى توانیم نظام معارف قرآنى را به صورت زیر در نظر بگیریم:
1
. خداشناسى، که شامل مباحث شناخت خدا و توحید و صفات و کلیات افعال الهى مى شود.
2. جهان شناسى، که شامل مباحث آفرینش جهان (زمین و آسمان و ستارگان) و پدیده هاى جوّى (رعد، برق، باد، باران و...) و پدیده هاى زمینى (کوهها، دریاها و...) مى شود و ضمناً عرش و کرسى و فرشتگان و جنّ و شیطان نیز مورد بحث قرار مى گیرند.
روشن است که بعد از بحث از کلیات افعال الهى ـ که در بخش اول انجام مى گیرد ـ نوبت به تفاصیل افعال (خلق و تدبیر) مى رسد و طبیعى است که بحث از آفرینش جهان مقدم بر آفرینش انسان است.
3. انسان شناسى، که شامل مباحث آفرینش انسان، ویژگیهاى روح، کرامت و شرافت انسان، مسئولیت و شرایط آن (آگاهى ـ قدرت عمل ـ اختیار)، ابعاد مختلف وجود انسان، سنتهاى الهى در تدبیرات فردى و اجتماعى، معاد و سرنوشت نهایى بشر مى شود.
در این بخش روشن مى شود که زندگى دنیا مقدمه اى است براى آخرت و مرحله اى است که مى بایست انسان با انتخاب خود راه سعادت را برگزیند و سرنوشت نهایى خود را بسازد و تدبیرهاى خداوند در این جهان بر محور تأمین مقدمات انتخاب (ابتلاء و آزمایش) دور مى زند.
4. راه شناسى، که شامل مباحث شناختهاى عادى (انواع علم حضورى و حصولى متعارف) و غیر عادى (الهام و وحى) مى شود و مسأله «نبوت»؛ و ضرورت بعثت انبیا، و هدف آن، و نیز مقام هاى ایشان (نبوّت، رسالت، امامت) و همچنین مسائل اعجاز و عصمت مطرح مى گردد و سرانجام مسأله جانشینى انبیا (امامت به معناى خاص) مورد بحث قرار مى گیرد.
ارتباط این بخش با بخش قبلى روشن است، زیرا بعد از آن که معلوم شد که انسان موجودى است انتخاب گر که مى بایست راه خود را آزادانه برگزیند نیاز به شناختن «راه»، مطرح مى شود که موضوع این بخش است.
5. راهنماشناسى، که شامل مباحث تاریخ انبیا و ویژگیهاى هر یک و کتاب هایى که بر، ایشان نازل شده و محتویات آنها مى شود و به تاریخ پیغمبر اسلام(صلى الله علیه و آله) و حادثه هایى که در زمان زندگى آن حضرت اتفاق افتاده مى انجامد و ضمناً تاریخ اقوام و ملت ها و سایر داستانهاى قرآن، مطرح مى گردد.
مترتب بودن این بخش بر بخش پیشین نیز روشن است، زیرا پس از آن که دانستیم که وحى و نبوتى در کار است نوبت مى رسد به شناختن کسانى که گیرنده وحى و رساننده آن به مردم بوده اند.
6. قرآن شناسى، که شامل مباحث کلّى درباره قرآن و ویژگیهاى آن، هدف نزول، کیفیت نزول، اعجاز، جهانى بودن، ابدى بودن، اسلوب بیان (استدلال عقلى، موعظه، جدل، تمثیل، قصص و...) و مباحث محکم و متشابه و تأویل، مى شود.
مترتب بودن این بخش بر بخش سابق نیز روشن است زیرا پس از آن که از کتابهاى آسمانى پیشین بحث شد نوبت مى رسد به شناختن آخرین کتابى که نازل شده و جاودانه باقى خواهد ماند.
7. اخلاق یا انسان سازى قرآن، که شامل مباحث خودشناسى و خودسازى، خیر و شرّ در افعال اختیارى و رابطه آنها با کمال و سعادت نهایى، روش تربیت و تزکیه قرآن (بیدار کردن انگیزه هاى خیرجویى بوسیله ترساندن و بشارت دادن) نقش ایمان و عمل و بیان رابطه آنها با یکدیگر و رابطه هر دو یا علم و بالاخره تفاصیل اخلاق خوب و بد، مى شود.
این بخش به این مناسبت بعد از «قرآن شناسى»؛ مطرح مى شود که در آن جا به این نتیجه مى رسیم که هدف قرآن، تزکیه و تعلیم است. تزکیه: بحث اخلاق و خودسازى را ایجاب مى کند و تعلیم بحثهاى آینده را.
8. برنامه هاى عبادى قرآن که شامل مباحث نماز و روزه و حج و قربانى و دعا و ذکر مى شود؛ یعنى اعمالى که رکن اساسى آن را تقویت رابطه انسان با خدا تشکیل مى دهد هر چند مصالح اجتماعى زیادى نیز در آنها منظور شده است.
9. احکام فردى قرآن، که شامل مباحثى مانند: حلال و حرام در خوردنیها و نوشیدنیها؛ (اطعمه و اشربه و صید و ذباحه) و تجمّل و زینت مى شود.
10. احکام اجتماعى قرآن، که شامل مباحث اجتماعى و حقوقى و سیاسى و اقتصادى مى شود و به بخشهاى فرعى زیر منقسم مى گردد:
الف) احکام مدنى
ب) احکام اقتصادى
ج) احکام قضائى
د) احکام جزائى
ه‍) احکام سیاسى
و) احکام بین المللى
و در مقدمه این بخش، جامعه از نظر قرآن مورد بحث قرار مى گیرد.
در این سه بخش اخیر، برنامه هاى عملى قرآن در رابطه با خدا، و با خود، و با دیگر انسانها مطرح مى شود و آموزشهاى این کتاب آسمانى درباره هر یک جداگانه مورد بررسى قرار مى گیرد.
بدین ترتیب معارف قرآن از نقطه آغاز هستى شروع و به ترتیب، مراحل خلق و تدبیر الهى مورد بحث، واقع مى شود و به بیان ویژگى هاى جامعه ایده آل انسانى ختم مى گردد و در همه مراحل ارتباط با محور اصلى «اللّه»؛ کاملاً محفوظ است.

مطالب تکمیلی:
درس اول : مقدمه معارف
درس سوم : خداشناسی
درس چهارم : خداشناسى استدلالى، دليل عقلى بر وجود خدا در قرآن
درس پنجم : خداشناسى فطرى است
درس ششم : توحيد فطرى
درس هفتم : نصاب توحيد
درس هشتم : نصاب توحيد
--------------------------------------
پی نوشت:
[1]. ممکن است بعداً از قرآن بفهمیم و ارتباطى را بیابیم، اما در نظر ابتدائى ارتباط روشنى را بین ابعاد وجود انسان نمى شود ادعا کرد.
[2]. رعد، 17.
------------------------------
منبع : mesbahyazdi.ir
Share