آیا تحلیل شیوه رهبری امام خمینی(ره) بر اساس "تئوری شخصیت کاریزماتیک وبر" صحیح است؟

پیر جماران

۞ بسیاری از نظریه پردازان و محققان داخلی و خارجی وضعیت ایران را تحت عنوان جنبش های کاریزماتیک بررسی کرده اند و در تحلیل شیوه رهبری امام خمینی(ره) و قدرت بسیج کنندگی ایشان به شخصیت کاریزماتیک و وجود خصلت های خارق العاده در ایشان اشاره کرده اند.[1] به عنوان نمونه نیکی کدی، معتقد است پیروزی قرائت مطلق گرایانه امام خمینی(ره) از اسلام به این دلیل نبود که بیشتر مردم واقعاً این را به قرائت های لیبرال تر و یا مترقی تر متفکرین اسلامی روحانی و غیر روحانی دیگر ترجیح دادند؛ بلکه به این دلیل بود که در کنار مطلق گرایی نظری، کاریزمای وی و ویژگی های رهبری او مؤثر بودند.[2]
هرچند برخی از پیش شرط ها و پدیده هایی که این نویسندگان به عنوان ویژگی چنین جنبش هایی معرفی می کنند، با انقلاب ایران شباهت هایی دارد؛ اما در مورد توصیف جنبش مذهبی ایران به عنوان جنبشی کاریزماتیک، تردیدهایی وجود دارد.[3]

۞ تفسیر شیوه رهبری امام خمینی(ره) با نظریه رهبری کاریزماتیک وبر باعث می شود، رابطه مردم و امام، حول محور ویژگی های شخصی و رابطه عاطفی تبیین شود و این رابطه عاطفیِ فردی از بستر فرهنگی و زمینه های عقلی آن جدا شود. این در حالی است که رابطه امام با مردم که اقتدار سیاسی اسلام را به دنبال آورد بدون شک یک رابطه بر اساس عادت و رسوم اجتماعی و ازقبیل کنش های سنتی وبر نبود. این رابطه در چارچوب کنش های عقل ابزاری و محاسبه گر یک نظام بوروکراتیک هم سازمان نمی یافت.[4] رابطه امام و مردم در طول نهضت، رابطه مقلِّد و مقلَّد بود. عشق و علاقه مردم به امام از نوع عشق و علاقه فردی و شخصی نبود؛ بلکه عشق و علاقه به آرمان های اسلامی و عقاید شیعی امام بود. البته عشق و علاقه به امام ناشی از برخی خصوصیات و ویژگی های فردی بود، ولی ویژگی هایی که او را به الگوهای اصلی و اسوه های اولی مردم، یعنی معصومین علیهم السلام نزدیک می ساخت. ویژگی هایی مثل فقاهت، عدالت و اعتقاد به نیابت ایشان از امام زمان(عج) باعث نفوذ وی در بین مردم و حرف شنوی آنها از ایشان می شد. چنان که «چریل بنارد» نیز می گوید: «کاریزمایی که در [امام] خمینی(ره) نهفته است و به ایشان قدرت می بخشد، بعضاً کاریزمای نهادینه شده ای است که در ذات آن، سنتی وجود دارد که ایشان متعلق به آن هستند. ایشان جزئی از بدنة نهادهای اقتدار و دانش مذهبی هستند که حامی آن سنت است. مشکل بتوان اقتدارهای کاریزماتیک، سنتی و قانونی عقلایی که از سوی وبر تفکیک شده اند را در مورد رهبران مسلمان به کار برد».[5]

۞ لذا افراد دیگری نیز که همین ویژگی های مذهبی و علمی را داشتند، به همین صورت در مردم نفوذ داشتند و مردم تابع نظرات و سخنان آنها بودند. چنان که این رابطه در جریان تنباکو، میان مردم و میرزای شیرازی و در جریان نهضت مشروطه، میان مردم و آخوند خراسانی و سایر مراجع وقت و در بسیاری از وقایع تاریخ معاصر ایران نیز دیده می شود؛ زیرا آنها نیز از همین ویژگی و خصوصیت برخوردار بودند. «انگلرت کمپفر» از مسافران خارجی دوران صفویه در تبیین رابطه مردم با مجتهدین می نویسد: «پیروی مردم از مجتهد تا بدان پایه است که شاه صلاح خود نمی داند به یکی از اصول غیر قابل تخطَی دین تجاوز کند و یا درکار مملکت داری به کاری دست بزند که مجتهد ناگزیر باشد آن را خلاف دیانت اعلام کند... مجتهد، نسبت به جنگ وصلح هم تصمیم می گیرد و بدون صلاح دید وی هیچ کار مهمی که در زمینه حکومت بر مؤمنین باشد، صورت نمی گیرد... شگفت آنکه حکما وعالمانِ به کتاب نیز در اعتقاد به مجتهد، با مردم ساده دل شریکند و می پندارند که طبق آیین خداوند، پیشوایی روحانی و قیادت مسلمین به عهده مجتهد گذاشته شده است.»[6]

۞ تمام این عبارات حاکی از این است که رابطه مردم و علما یک رابطه دینی بر اساس اعتقادات شیعی است و این مسأله، امر جدیدی نیست؛ بلکه از قدیم الایام در تفکر شیعه بوده و هست و این رابطه، یک رابطه شخصی نیست؛ بلکه یک رابطه شخصیتی است آن هم نه شخصیت فردی بلکه شخصیت علمی با محوریت فقاهت و عدالت. اساساً به همین دلیل است که ولایت فقیه را ولایت فقاهت و عدالت خوانده اند نه ولایت شخص فقیه؛ یعنی ولایت فقیه به دلیل فقاهت و عدالت اوست و هیچ ربطی به شخص او و ویژگی های شخصیتیِ فردی او ندارد.[7] لذا بستر و مسیر این ارتباط و کنش نه تنها یک امر شخصی و فردی نیست؛ بلکه یک مسیر به شدت عقلانی است. کسی که به عنوان مظهر فقاهت و عدالت در مقام نیابت امام عهده دار زعامت و راهبری سیاسی جامعه اسلامی می شود، علاوه بر آنکه در مقام حراست و اجرای احکام دینی موظف است با فراست از عقلانیت ابزاری به شایسته ترین نحو استفاده کند، در شناخت و استنباط احکام و همچنین در اصول و مبانی اعتقادی، از عقلانیت متافیزیکی و همچنین از عقل عملی بهره می برد؛ زیرا در فرهنگ شیعی عقل همگام با نقل از حجیت و مرجعیت برخوردار است.[8]

۞ مشکل وبر این است که اولاً در فرهنگ و جامعه ای زندگی می کند که در آن اثری از ابعاد متعالی عقل، یعنی عقلانیت متافیزیکی و عقل عملی نیست؛ زیرا در فرهنگ غرب از قرن نوزدهم به بعد حجیت و مرجعیت عقل در ابعاد مزبور، خدشه دار شده است. ثانیاً وبر خود نیز نه در مقام یک شهروند غربی، بلکه در مقام یک متفکر و اندیشمند، با تأثیرپذیری از عقاید و باورها وغیر مسلمات ومقبولات زمانه، تنها به زوال اجتماعی مرجعیت عقل بسنده نکرده است؛ بلکه آن را به راستی زایل شده دانسته و به همین دلیل از تصور یک اقتدار کاریزماتیک که از هویتی عقلی و علمی نیز برخوردار باشد، عاجر مانده است؛ لذا کسانی که با نگاه وبر به رهبری دینی امام خمینی(ره) در جامعه ایران می نگرند، به همین دلیل از تصور ظرفیت های عقلانی و همچنین ابعاد متعالی و در عین حال غیر شخصی آن که ریشه در آموزه های شیعی دارد غافل می مانند و در نتیجه از حضور امام در این تاریخ به عنوان یک واقعه فردی و استثنایی یاد می کنند. به نظر آنان این حضور استثنایی اولاً به دلیل ضابطه مند و قاعده مند نبودن، قابل دوام نخواهد بود. ثانیاً در ذات خود، یک حرکت الزاماً اصلاحی را به دنبال نمی آورد؛ بلکه نتایج آن به سلیقه ها و عملکرد فردی رهبری متکی است. دیدگاه فوق مانع از آن خواهد شد که ولایت فقیه به عنوان یک نهاد مستقر و مستمر دیده شود؛ بلکه به عنوان یک مرحله گذار و در عین حال، نامطمئن و خطرناک دیده می شود. این رهبری به دلیل خصوصیت ناپایدار خود باید هر چه سریع تر به سوی دیگر انحای اقتدار و به سود آنها عمل کند.[9] بنابر آنچه گذشت، استفاده از مدل کاریزمایی وبر برای تحلیل رهبری امام خمینی(ره) مشکلات فراوانی در پی دارد.

۞ بنابراین، رابطه حضرت امام و مردم در نهضت اسلامی ایران، رابطه مقلّد و مرجع تقلید و یا حتی برتر از آن یعنی رابطه امت و امام بود و شگفتی هایی که در انقلاب تحت رهبری امام خمینی(ره) خلق شد، به دلیل وجود همین رابطه بود. چنان که در نهضت های قبلی نیز همین رابطه عامل حرکت توده های مردم شد. اتفاقا نیکی کدی همین نکته را یکی از عوامل انقلابی تر بودن ایران نسبت به سایر کشورهای مسلمانِ سنی مذهب می داند. وی معتقد است که نمی توان تصور کرد که یک عالم عالی رتبه سنی فتوایی راعلیه استعمال دخانیات، همانند آنچه در جنبش تنباکو اتفاق افتاد، صادر و یا تأیید نماید و همین طور نمی توان تصور کرد که عموماً کسی از چنین فتوایی در مقایسه با آنچه در ایران اتفاق افتاد تبعیت کند... مشکل می توان باور کرد که اگر علمای ایران همانند علمای سنّی بودند، توفیق و سازماندهی جنبش های شورشی از اغلب کشورهای سنّی بیشتر می شد.[10] چون رابطه آنها با علمایشا ن، همانند رابطه شیعیان و علمای شیعه نیست.

۞ یکی از نویسندگان سعی کرده است برای نزدیک شدن بیشتر نظریه وبر به واقعیت حرکت امام خمینی(ره) قدرت بسیج کنندگی امام(ره) را بر اساس تئوری همانندسازی اسطوره ای تحلیل نماید. وی معتقد است: «قدرت بسیج کنندگی امام خمینی(ره) ناشی از نفوذ ایشان بر قلب ها و اذهان مردم است. برای تبیین نحوه شکل گیری نفوذ یاد شده، تئوری های مختلفی پیرامون ایده محوری وبر شکل گرفته است... احتمالاً بهترین تئوری تحقیق، تئوری همانند سازی اسطوره ای است. مطابق این تئوری نفوذ رهبر بر توده های مردم، نتیجه همانند سازی او با برخی از اسطوره های فرهنگی و تجسم ارزش های آنها در شخصیت و رفتار و پیام خود است. در نتیجه این همانند سازی، مردم، ارزش ها و عواطفی را که نسبت به آن اسطوره ها دارند، به رهبر معاصر نیز انتقال می دهند و به وجود یک سلسله خصلت های خارق العاده در او ایمان پیدا می کنند.»[11]

۞ استفاده از این تئوری نیز نادرست به نظر می رسد؛ زیرا برای این کار باید مفاهیم دینی را در حد اسطوره تقلیل دهیم؛ در حالی که معنا و مفهوم اسطوره و آموزه ها و امور اسطوره ای با آموزه ها و امور دینی بسیار متفاوت است؛ چون اولاً کارآمدی یک آموزه اسطوره ای در نسبت با کارآمدی آموزه های دینی(با نگاه غیراسطوره ای) در نتایجی مثل ایجاد ائتلاف و وفاق جمعی، راه انداختن جنب و جوش و حرکت و پویایی، قابلیت دوام و استمرار در عقیده و ذهن مردم و... بسیار متفاوت است. ثانیاً اسطوره ها به رغم این که حاملان پیام هایی حقیقی اند، عموماً در ارتکازات مردمی اموری غیرواقعی اند، این در حالی است که اعتبار آموزه های دینی در ارتکازات عمومی به واقعی بودن آنهاست. به همین علت است که هیچ مسلمانی مگر برخی از آنان آموزه های دینی را اسطوره تلقی نکرده اند. ثالثاً آموزه های اسطوره ای از آنجا که خاستگاه تاریخی نامعلومی دارند و صرفاً از آن ها انتظار بیان حقیقتی خاص می رود، عموماً غیرمدلل هستند، این در حالی است که حتی اگر مسلمانان هم آموزه های دینی خود را مدلّل فرانگرفته باشند، دین اسلام، آموزه های خود را به صورت برهانی اقامه کرده است. حتی آموزه هایی که به «تعبدیات» مشهور هستند، مسبوق به براهین فلسفه تعبد هستند. رابعاً شناخت غایی و نهایی اسطوره، در شکل فردی آن میسور خواهد بود، در حالی که شناخت غایی و نهایی آموزه های دینی در شکل اجتماعی تاریخی آن ها محقق می شود.[12]
▪️➖➖➖➖➖▪️➖➖➖➖➖▪️➖➖➖➖➖▪️
۞  پــــــی نوشــــــت هـــــــــا :

*. مدرس دانشگاه تهران(پردیس قم)
[1]. به عنوان نمونه ر.ک:
K.J. Ratnam, Charisma and Political Leadership Political Studies 12.(December 1964). 342.
[2]. کدی، نیکی آر. مطالعه تطبیقی انقلاب های ایران، ترجمه فردین قریشی، مندرج در: متین، س 1، ش 1، 1377.ص
13
[3]. ر.ک. چریل بنارد و زالمای خلیل زاد، دنیاگرایی، صنعتی شدن و جمهوری اسلامی، مندرج در: متین، ش 2، ص 108.
[4]. حمید پارسانیا، هفت نظریه برای اصلاحات، مندرج در: عبدالوهاب فراتی، انقلاب اسلامی؛ چالش ها و بحران ها، ص
50.
[5]. چریل بنارد و زالمای خلیل زاد، دنیاگرایی، صنعتی شدن و جمهوری اسلامی، ص 109.
[6]. انگلبرت کمپفر، سفرنامه، ص 126 125 به نقل از : رسول جعفریان، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، جلد
اول، ص 131.
[7]. ر.ک. عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت و عدالت، قم، نشر اسراء، 1380.
[8]. حمید پارسانیا، هفت نظریه برای اصلاحات، ص 251.
[9]. همان، ص 252.
[10]. کدی، نیکی آر. چراییِ انقلابی شدن ایران، ترجمه فردین قریشی، متین، س 1، ش 2، 1378.، ص 227 و 228
[11]. حسینی، حسین؛ اسطوره و رهبری کاریزمایی: مورد انقلاب اسلامی ایران، نقش اسطوره های دینی در شکل گیری
هبری انقلابی امام خمینی(س)، مندرج در ایدئولوژی رهبری و فرایند انقلاب اسلامی، ج1، مجموعه مقالات کنگره بین المللی بیین انقلاب اسلامی ، ص 415.
[12]. جهت تفصیل این بحث ر.ک : احمد رهدار؛ انقلاب اسلامی ایران چالشی بر تئوری های ساختگرا، مندرج در شرق شناسی نوین و انقلاب اسلامی، ص 248.
◼️⚫️◼️⚫️◼️⚫️◼️⚫️◼️⚫️◼️⚫️◼️⚫️◼️⚫️◼️⚫️◼️⚫️◼️⚫️◼️⚫️◼️
منبـــــع : مجلـــــه معارف - بهمن 1387 - شماره 63 - توسعه سیاسی (پایگاه اطلاع رسانی حــــــــــوزه)

 

Share