جریان روشنفکری و تقابل آن با تمدن‌ سازی غدیر و کربلا(۲)

نقدی بر مقاله ی علی اصغر غروی در روزنامه ی بهار
جریان روشنفکری

بسم الله الرّحمن الرّحیم 

«السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ»

1- امویان و فرهنگ ابوسفیانی ملتی را که با روی آوردن به اسلام می‌ توانست در ذیل اسلام از فرهنگ جاهلی خارج شود و در این راستا به نور اتحادی مقدس دست یابد، آن ملت را از عبور از فرهنگ جاهلی -که کار اصلی اسلام بود- غافل کردند و مسلمانان عملاً تحت تأثیر فرهنگ ابوسفیانی به ملتی تبدیل شدند که از جهت فردی مسلمان بودند ولی در سبک زندگی در بستر تمدن جاهلیِ ابوسفیانی زندگی می‌ کردند و این فاجعه روز به روز عمیق‌ تر می‌ شد و در دوران بیست‌ ساله معاویه این فاجعه به اوج خود رسید و خود را نمایاند. حال این حسین(علیه السلام) است که به عنوان نقطه عطف عبور از تمدن اموی، راه عبور از هر تمدن جاهلی را در تاریخ می‌ گشاید و شیفته‌ گان و عزاداران حسینِ(علیه السلام) امروز در هر هیئت و دسته‌ ای، باید پیش‌ تاز عبور از تمدن جاهلی امروز باشند و به سبکی از زندگی فکر کنند که اهل البیت(علیهم السلام) مدّ نظر ما قرار داده‌ اند.

2- این که حبیب بن مظاهر بسیار تلاش می‌ کند تا امام(علیه السلام)زنده بماند به جهت تربیت خاص قلبی اوست، او قلب خود را طوری تربیت کرده تا همواره انسانِ کاملِ زمان خود را در منظرش داشته باشد و هرگز نمی‌ خواهد امام زمان خود را فراموش کند زیرا می‌ داند پشت‌ کردن به امام زمان در هر شهر و کشوری موجب ویرانی است، و حبیب نگران است با شهادت امام حسین(علیه السلام) شیرازه‌ ی اسلام از هم بپاشد.

آری هر شهری پر است از انبوه خلایق ولی خداوند در پیکر بزرگ شهر، عقلی گذارده تا مردم به کمک آن عقل در آرایش جمال معنوی آن شهر بکوشند، همان‌ طور که همواره تن را آرایش می‌ دهد. در شهری که عقل و نور انسانِ کامل حضور دارد عشق‌ های حیوانی جای خود را به عشق‌ های آسمانی می‌ دهند و مردم گرفتار غرایز شهوانیِ افراطی نخواهند بود. زیرا زیبایی‌ های آن شهر ریشه در ملکوت دارد. این آن تمدنی است که در آینده باید با زندگی در کنار فرهنگ کربلا شروع کرد.

3- درست است که آرمان‌ شهر اسلامی که در آن معنویت و عدالت از یک طرف جمع است و از طرف دیگر جمع بین ظاهر و باطن خواهد بود، با عدم تحقق فرهنگ غدیر این جامعیت محقق نشد، هرچند همواره مدّ نظر جامعه‌ ی اسلامی بود ولی با بیست سال حکومت امویِ معاویه به‌ کلّی فراموش و دست‌ نایافتنی می‌ شد تا آن که کربلا دوباره جهان اسلام را از لایه‌ ی غلیظ جاهلیت معاویه عبور داد و افقی را گشود که انقلاب اسلامی با نظر به آن افق ظهور کرد و بیداری اسلامی نیز با نظر به آن افق به میدان آمد و دیگر کسی نمی‌ گوید جمع بین معنویت و عدالت از یک طرف و جمع بین ظاهر و باطن از طرف دیگر دست نایافتنی است و از رویکرد تمدنی اسلام مأیوس شود.

4- غفلت از تمدن‌ سازی غدیر و کربلا و تنها به جنبه‌ ی معنوی امام علی(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) نظرانداختن، موجب می‌ شود تا همان‌ طور که دیروز بستر ادامه‌ ی تمدن جاهلیت اموی فراهم شد، امروز جاده صاف‌ کن تمدن ظلمانی غرب باشیم و در این راستا روشنفکری مثل آقای علی اصغر غروی فرزند آن روحانی معلوم الحال یعنی سید جواد موسوی غروی است که این کار را به عهده گرفته، فرزند آن کسی که امام خمینی«رضوان‌ الله‌ تعالی‌ علیه» در مورد او فتوا دادند؛ «چنین شخصی منحرف از مذهب اهل البیت است و لازم است مؤمنین از او احتراز کنند و حضور در جماعت و منبر این شخص حرام و در معرض گمراهی است»(سایت رجانیوز 13 آبان سال 1392) و یا آیت الله خویی«رحمة‌ الله‌ علیه» فرمودند: «بر مؤمنین لازم است که از ترویج عقاید فاسده او جلوگیری کنند»(همان) حال فرزند ایشان یعنی آقای علی اضغر غروی که عضو شورای مرکزی نهضت آزادی و مسئول شاخه‌ ی نهضت آزادی اصفهان است، آن نهضت آزادی که تمام قد برای حفظ تمدن غربی مقابل ولایت فقیهِ نظام‌ ساز ایستاد. او در مقاله‌ ی خود که در روزنامه‌ ی بهار در تاریخ اول آبان سال 1392 تحت عنوان «امام، پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی» چاپ کرد، می‌ گوید:

«نه امامت حضرت ابراهیم (علیه السلام) به معنای پیشوای سیاسی جامعه بود و نه آیه‌ ی 3 سوره‌ ی مائده [1]مربوط به خلافت حضرت علی (علیه السلام) است بلکه ابراهیم(علیه السلام) به عنوان امام و علی(علیه السلام)اُسوه‌ ی امت‌ اند و شیعیان، بنده‌ ی جهالت خود شده‌ اند که مدام بر حق ضایع شده‌ ی علی(علیه السلام) در حکومت چند روزه‌ ی دنیوی می‌ گریند، حکومتی که طبق فرموده‌ ی مولی، ارزش آن از عطسه‌ ی بُز نزد وی کم‌ تر بود.»

آیا این آقا با این حرف‌ ها نمی‌ خواهد بگوید نظام سیاسی و حکومتی را بدهید به نظام غربی و از دین فقط در امور شخصی استفاده کنید؟ آیا علی(علیه السلام) فرمود ارزش حکومت به اندازه‌ ی عطسه‌ ی بُز است و آن را رها کرد تا در دست مستکبران بیفتد و آن‌ ها بر مردم ظلم کنند و یا فرمود: «أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْز» سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود، و ياران حجّت را بر من تمام نمى‏كردند و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه در برابر شكم‌ بارگى ستمگران و گرسنگى مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رهايش مى‏ساختم و آخرِ خلافت را به كاسه‌ ی اوّل آن سيراب مى‏كردم، در آن صورت ملاحظه خواهید کرد كه دنياى شما نزد من از عطسه‌ ی بزغاله‏اى بى‌ ارزش‏تر است‏» می‌ بینید که آن حضرت حاکمیت را برای اقامه‌ ی عدل و دفاع از حق مظلوم می‌ خواهد. ولی این شیفتگان تمدن غربی می‌ خواهند حاکمیت در دست انسان‌ های معنوی نباشد تا تمدن غربی و مناسبات جهان غرب بر آن حکومت کند.

می‌ گوید:

در باور چه کسی می‌ گنجد که شیعیان علی (علیه السلام)قرآن را کنار نهاده و به جای تفقه در قرآن اسم حضرت علی (علیه السلام) را با فهم ناقص خود از آیات کتاب و روایات مجعوله در هم می‌ آمیزند و در قالب حب و ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) بزرگ‌ ترین مظالم را در حق اهداف عالیه‌ ی الهی و انسانی مرتکب می‌ شوند. چگونه می‌ توان تصور کرد اندیشه‌ ی علی(علیه السلام) معطوف به کسب و حفظ قدرت بوده است. علی بیش از آن که حاکم مسلمین باشد امام و الگوی بشریت است و امر خلافت در برابر نقش یگانه امامت آن قدر ناچیز است که علی آن را به سادگی فرو می‌ نهد و هرگز ذهن‌ اش مشغول خلافت و حکومت دنیایی نیست. حکومتی که تأکید فرموده است «زمانی شترش را برگردنش می‌ افکند و رهایش می‌ سازد».

آقای غروی نتیجه می‌ گیرد: تعیین جانشین یا خلیفه‌ ، جزء وظایف رسولان الهی از جمله پیامبر اسلام نیست پس پیام غدیر از سوی رسول آزادی و رهایی و عدل، معرفی ولیّ و امام مردم است نه تعیین و نصب حاکم سیاسی.

وقتی این حرف‌ ها را جریانی می‌ زند که تماماً شیفته‌ ی نظام غربی است ما چه نتیجه‌ ای باید بگیریم. آیا نباید متوجه شویم غدیر و امامت در حقیقتِ خود عامل پدیدآوردن تمدنی هستند که مقابل تمدن کفر و استکبار است. آیا نباید متوجه روح تمدن‌ سازی غدیر و کربلا بود؟

5- بیش از آن که به ضعف‌ های این سخنان بپردازید به انگیزه گویندگان آن توجه کنید که از چه اردوگاهی مأموریت دارند تا این سخنان را بگویند و این است آن بصیرت تاریخی که باید عزیزان مدّ نظر داشته باشند. امام حسین(علیه السلام) نشان دادند اگر ولایت و حاکمیت جامعه بعد از رسول الله(صلٌی الله علیه و آله ) با فرهنگ امامت ادامه پیدا نکند، نتیجه‌ ی آن جدائی حاکمیت از معنویت، حاکمیت یزید می‌ شود. اگر شیعیان در خطا هستند و مسیری که بعد از رحلت رسول خدا(صلٌی الله علیه و آله ) پیش آمد همان بود که باید پیش می‌ آمد پس چرا ادامه‌ ی آن اسلام ، حاکمیت یزید و عبدالملک مروان و متوکل عباسی و رضاخان شد؟

6- عموما حرف‌ هایی را از دشمنان می‌ شنوید که به ظاهر خوب جلوه می‌ کند ولی نتیجه‌ ی آن حرف‌ ها، فکر و عمل نهضت آزادی است که امام«رضوان‌ اللّه‌ تعالی‌ علیه» در مورد آن فرمودند: از منافقین خطرناک‌ ترند. و امروز جریان اصلاح‌ طلب گرفتار آن شده. بیش از آن‌ که به حرف‌ های جریان‌ ها نظر کنید به جایگاه آن‌ ها و جایگاه سخنان آنان نظر بیندازید. باید جایگاه علی‌ محمد باب را در تاریخ شناخت که چگونه دشمنان اسلام تلاش دارند با طرح او، جایگاه مرجعیت شیعه را تضعیف کنند، اشکال بر روی سخنان علی‌ محمد باب حرف دیگری است. باید جایگاه رضاخان را در تاریخی که او به صحنه آورده شده ملاحظه کرد که چگونه سعی دارند با طرح‌ کردن او روحانیت را که سنگر مقاومت در مقابل فرهنگ غرب است، از صحنه‌ ی تاریخ ایران بیرون کنند. همان‌ طور که رضاخان مأمور است عزاداری برای اباعبداللّه(علیه السلام) را حذف کند چون غربی‌ ها خودشان گفته بودند باید عزاداری برای حسین حذف شود تا عنصر مقاومت ملت ایران از دستشان در آید. همان‌ طور باید جایگاه وهابیت را در تاریخی که ایجادش کرده‌ اند بشناسیم و نشان دهیم که چگونه وهابیت مأمور ایجاد تفرقه در جهان اسلام و زشت‌ جلوه‌ دادن اسلام است نه این‌ که مشغول اشکال‌ های فکری و عقیدتی آن‌ ها شویم که این فرع مسئله است.

7- اگر امثال دکتر سروش به نفی مهدویت دامن می‌ زنند چون در اعتقاد به مهدی(علیه السلام) نظرها از تمدن ظلمانی غرب به تمدنی می‌ افتد که باید از طریق آن تمدن، عدالت و معنویت تحت شریعت الهی در جامعه پیاده شود. این‌ همه دانشمند اهل سنت هست که نظرشان بررسی شود ولی دکتر سروش بحث اقبال و مهدویت را در شب پانزد شعبان امسال پیش می‌ کشد، زیرا اقبال، پیرو ابن خلدونِ منکر مهدویت است، آیا نباید از دکتر سروش پرسید - علماء شیعه و روایات شیعه به کنار- چرا به این همه از علماء اهل سنت که روایات مربوط به مهدویت را تأیید کرده‌ اند رجوع ندارد، چرا به محی الدین بن عربی نظر نکرده که می‌ گوید در مدینه‌ ی فاس حضرت مهدی(علیه السلام) را ملاقات کرده.

و اگر دکتر سروش نفی نبی الله را به عهده گرفته و رسول خدا(صلٌی الله علیه و آله ) را مثل یک شاعر خوش قریحه‌ ای می‌ داند که این آیات به نظرش آمده ،چون می‌ خواهد بگوید باید ما هم با ذوق و عقل خودمان تمدن‌ سازی کنیم که در دل این فکر چیزی جز تمدن غربی که با عقل بشرِ جداشده از وَحی الهی ظهور کرده، در صحنه نمی‌ ماند.

و اگر آقای کدیور و سروش با لندن‌ نشینیِ خود عَلَم ضد ولایت فقیه را بلند می‌ کنند زیرا حضور ولایت فقیه است که در جامعه اسلامی به خودی خود جامعه اسلامی را از تمدن غربی آزاد می‌ کند و ما را به سبک دیگری از زندگی غیر از سبک زندگی غربی دعوت می‌ نماید.

و اگر این گروه سعی دارند بگویند آنچه ملاصدرا و ملاصدراها به عنوان فلسفه اسلامی گفته‌ اند، فلسفه اسلامی نیست و یونانی است، زیرا هر تمدنی فلسفه خود را می‌ خواهد، حال اگر فلسفه اسلامی در میان نباشد حتماً تمدن اسلامی شکل نمی‌ گیرد پس می‌ ماند همان تمدن غربی با فلسفه الحادی پوزیتیویست‌ هایِ حسّ‌ گرا، این‌ ها می‌ خواهند همان بلایی که جریان ضد فلسفی متحجرینِ زمان صفویه بر سرسلسله‌ ی نوپای صفویه در آوردند و نگذاشتند سلسله‌ ی صفوی با قدرت ادامه یابد، با سخنان فریبنده و به ظاهر دینی خود بر سر نظام اسلامی بیاورند و عملاً نظام اسلامی را از پشتوانه‌ ی عقلی محروم کنند تا غرب در کشور ما همچنان ادامه یابد زیرا به گمان این‌ ها دوران نگاه‌ های ربانی و فلسفه‌ های الهی گذشته است و دوران، دوران تجربه و عقل تجربی است و این یعنی دوران تمدن غرب.

8- امثال غروی‌ ها چون می‌ دانند یک شبه نمی‌ شود ملت ایران را از دیانت و تشیع جدا کرد پس باید ابتدا اعتقاد به حاکمیت ائمه (علیهم السلام)  را زیر سؤال برد و یک نوع سکولاریسم پنهان را به ملت القاء نمود تا آرام‌ آرام مردم از دیگر ادعاهای خود در تقابل با غرب دست بردارند. زیرا به گفته متفکران غرب از جمله خانم اسکاچپول هسته مرکزی قیام مردم، امامتِ شیعی و شعارهای امام حسین(علیه السلام)  و آرمان مهدویت است.

9- امثال آقای غروی‌ ها می‌ دانند مشکل تسلط غرب در کشورهای اسلامی به خصوص شیعه تلفیق دیانت با سیاست است و معتقدند این دو را باید از هم جدا کرد تا ما به طور طبیعی برای ادامه‌ ی سیاست خود رجوع به غرب داشته باشیم و ثابت شود آنچه نهضت آزادی از ابتدا می‌ گفت درست بوده. آن‌ ها می‌ گویند اگر می‌ خواهید مدرن شوید لازمه‌ ی مدرن‌ شدن، برگشتِ دین به عرصه‌ ی زندگی خصوصی است و امروز عقل انسان‌ ها به اندازه‌ ای رشد کرده است که برای نوسازی و توسعه نیاز به راهنمایی‌ های پیامبر و ائمه در امور اجتماعی نداشته باشند، امروز باید مردم همه کاره باشند و نه خدا و باید نهاد مذهب از نهاد حکومت جدا باشد.

به ما می‌ گویند: تا وقتی ایدئولوژی شما را محرم و صفر و مهدویت تعیین می‌ کند نمی‌ توانید از تحریم‌ ها رهایی یابید. تا وقتی آمریکا را یزیدِ زمان و شمر را موشه دایان می‌ دانید خشونت طلب‌ اید و گرفتار دور باطل جنگ بین حق و باطل.

به ما می گویند تا شما موضوع کربلا را به سمت امور اجتماعی و سیاسی می‌ برید ناگزیر علیه آمریکا و اسرائیل شعار می‌ دهید و از مظلومیت فلسطینی‌ ها دفاع می‌ کنید، پس متحجرید و با واقعیات این زمان هماهنگی ندارید. چرا قدرت آمریکا و واقعیت اسرائیل را نمی‌ پذیرید تا راحت باشید، چرا بر غدیر و کربلا و تحقق تمدن اسلامی پافشاری می‌ کنید تا نتوانید با دنیای مدرن پیوند برقرار کنید؟ چرا در مقابل آمریکای قدرتمند نقش آهو را بازی نمی‌ کنید؟ کجا عقلِ سلیم حکم می‌ کند یک کشور جهان سومی در مقابل آمریکا بایستد.

آری برادران و خواهران در پشت سخنان به ظاهر مذهبی و نیمه‌ کاره آقای غروی و روشنفکرانی امثال او حرف‌ هایی نهفته است که عرض شد و در محافل خصوصی خود اظهار می‌ دارند، حال چه از زبان آقای علی اصغر غروی عضو نهضت آزادی و فرزند آن روحانی معلوم الحال در آید و چه از زبان آقایان کدیور و سروش. باید بدانیم هیچ گاه در تاریخ درستی منطق اباذری و ابوالفضلی تغییر نخواهد کرد و تنها تمدنی جواب‌ گوی تمام ابعاد بشریت است که به کمک اولیاء الهی، زمین را به آسمان متصل کند و بصیرت امروز تاریخ ما تأکید بر این نکته است و این است آن بصیرت تاریخی که باید با نور اصحاب امام حسین(علیه السلام)  پیدا کرد و یک لحظه چشم از فرهنگ تمدن‌ ساز ولایت فقیه که ادامه‌ ی فرهنگ کربلا است برنداشت وگرنه در عین عزاداری برای امام حسین(علیه السلام) ، حسین(علیه السلام) و کربلا را گم کرده‌ ایم.

کربلا گفت: زندگی خود را خرج شعله‌ هایی مکنید که ریشه در هستی ندارد و تمدن غربی امروز همان شعله‌ ای است که عمرها را نابود می‌ کند و خاموش می‌ شود.

روحانیت شیعه همواره در طول تاریخ متوجه ظرائفی می‌ شده که شیطان با آن‌ همه نقشه‌ های دقیقش آن را نمی‌ دیده و در نهایت شکست خورده. وهابی‌ ها با آن دقت شیطانی می‌ خواهند در سوریه میوه بچینند ولی ایرانِ شیعه آن را خنثی می‌ کند. شیعه با آن ظرائف معنوی که اصحاب امام حسین در کربلا نشان دادند نقش بزرگ تمدن‌ سازی خود را در تاریخ ادامه می‌ دهد. تنها باید متوجه باشیم کربلا با نیایش‌ های شب عاشورا کربلا شد و از این نکته‌ ی مهم غفلت نکنیم که شیعه با معارف سطحی و زندگی گناه‌ آلود نمی‌ تواند رسالت حساس تاریخی خود را انجام دهد.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

 

منبع: لب المیزان

...........................................

پی نوشت ها:

[1] - خداوند در سوره‌ی مائده، آیه‌ی 3 که می‌فرماید: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا».

Share