سیمای بسیج​

هفته بسیج

این کلام آوای آسمانی روح خداست که آیینه زلال اندیشه ی امام خمینی قدس سره را نشان می دهد. این جمله از امواج دریای نور است که سیمای ملکوتی بسیجیان را پیرامون عرش الهی ترسیم می کند. راقم این سطور به بهانه هر حرف از حروف هفده گانه این کلام بخشی از جلوه های معنوی و شکوه اندیشه و اخلاص و جهاد بسیجیان - این عزیزترین یاران امام - را می نگارد و پرتوی از سیمای بسیج را ترسیم می کند. بدین امید که خدای بزرگ او را با بسیجیان زنده بدارد. و با ابرار و بسیجیان محشور فرماید و این ران ملخ را به عنوان خدمتی کوچک به دانش آموختگان «مدرسه عشق» و یاران حضرت مهدی - عجل الله تعالی فرجه - بپذیرد.

ب - بسیج:
بسیجی بانگ بلند بیداری است و باب رهایی، بلای جان استکبار است و برج استوار دیدبانی.
بسیجی، بلبل خوشخوان گلزار جبهه هاست و باران معنویت در کویر رفاه گرایی.
بسیجی بهار آفرین چهار فصل آزادی است و برق خشم الهی برتارک تاریک فکران مزدور و مدعی روشنفکری. بسیجی برکه غیرت دینی است و برف سپید بامدادی برهربام و بر زن و شهر و دیار اسلامی.
بازوانش بوسه گاه روح خداست و بلندای قامتش بازوی امن بندگان الهی.
بهارش جاودان، برق سلاحش درخشان و بانگ تکبیرش بلندترباد.

س - بسیج:
بسیج، سرو بلند باغ پیروزی است و ستاره سهیل سحرهای ستم سوزی.
بسیج ستاره سماواتیان در زمین است. و صاعقه مرگ ستمگران زمان، سلاح رهایی محرومان است و سوهان روح مستکبران، سنگرنشین سفره هفت سین باصفای آزادی است. مرد سنگر و سجاده و سپیده و سبزه و سرخ رویی و ستمسوزی.
سلاحش با مهابت.
سرودش پرطنین و ساحل دیدار مولایش مهدی موعود نزدیک تر باد.

ی - بسیج:
بسیج یاریلدای جبهه هاست. یاور یکه تاز عرصه های ظفر و یادآور عشق و خشم ملکوتی است، یورش گر خط خون و خشم و باروت است و یاقوت شب چراغ خزانه پرگوهر خمینی قدس سره یکتا پرست راستین روزگاران است. و فرشته زیبای آسمان در کویر توسعه ستمگران و یغماگران ترانه ساز شبهای یارب، یارب است و ترنم آفرین روزهای یاحسین و یا علی(ع) و یا زهرا(س).
بسیج امید «دولت ابرار» است و در یتیم و سرخ فام صحنه های صداقت و ایثار.
یادش گرامی، یاورش مهدی(عج) و دامنش پراز یاس یاسین باد.

ج - بسیج:
جوان است و نوجوان، مرد جبهه است و جهاد و جولان و جهش. «جندالله » است که به چشمه ها جوشش می آموزد و به کوهها جلال و جبروت می بخشد. جمال خدا را از سیمای نورانی وی می توان دید. و جذبه ملکوت را در صدای گامهای استوارش می توان شنید. جلودار قبیله نور است و جان نثار انصار حضرت مهدی(عج). جزیره آرامش و سبز آزادی در دنیای اضطراب و بردگی است. از جبینش نور یقین می درخشد و از جبهه اش جان کفر و شرک و نفاق می لرزد.

ل - لشکر:
بسیجی، لاله سرخ فام جبهه هاست و لؤلؤ صدفهای «لااله الاالله ». ذوالفقار خشم و غیرت بر سر خناسان و وسوسه گران است. گل سرخ لاله زار مروت و مردانگی و آب زلال و شیرین در کویر زندگی است. بسیجی، ترانه آزادی در هیاهوی مطبوعاتی گرگ و کفتار و شغال استبداد و روباه «دموکراسی » است. لبش لبیک گوی خدای خمینی و خروشش خروش ستمسوز خامنه ای است. دلش از مهر خدا لب ریزاست و آسمان چشمانش، باران عشق می بارد، نورماه گزارشگر امین نیایش شبانه اوست. و سنگرهای تاریک جنوب و غرب رازدار این لشکر مخلص خدا.

ش - لشکر
بسیجی عزیز! تو از شراب شهد آفرین شهود نوشیدی و از امام شجاعت و شهامت درس اندیشه و ایمان و حماسه آموختی. تو برشاهان شرک و شک و شهوت در سراسر عالم شبیخون زدی و شرف و شکوفه و شهد و شهود و شفا و شفاعت و شهامت را بر سفره هفت شین «لشکرشاکران » نهادی. ای شناگر اروند، ای شیدای مهدی(عج)، ای شیفته شهادت و ای شمع شبستان آفرینش، ای شهاب ستم سوز آسمانی، بسیجی عزیز، ایمانت استوارتر، و قلبت قوی تر و نگاهت نافذتر باد.

ک - لشکر:
بسیجی بزرگ، تو فرزند فرزانه کربلایی، تو کبک کوهساران کرامتی، تو کوکب درخشان آسمان کمالی. تو کبوتر سبکبال شبهای حمله ای، تو کلام خدا در طور سینای ایرانی.
ای کوه استوار فضیلت که کاخ نشینان را به خاک سیاه نشاندی و هیکل کهنه بیداد را در کویر استکبار دفن کردی و از برج بلند استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی پاسداری کردی. تو کانون هنر راستین و سرباز فداکار علم و دینی.
کلاه خودت پرافتخار. کلاشت غران، کلاست برقرار و کتابت قرآن.
تاج کرمنا، بر سرت و کوی مهدی (عج) قبله جاودانت و کشتی عترت، پایگاه زندگیت، بسیجی مخلص!

ر - لشکر:
بسیج، ابر رحمت خداست و راحت روح مؤمنان و راهب کویر تفتیده زمان، رهیده از پلیدی هاست. و رهرو راه راستی و رستگاری. عاشق رضا و رضوان الهی است ورهگشای راه رهایی، «رستم » انقلاب اسلامی است و دشمن دیو سیاه و سفید شرق و غرب. روحی بلند دارد و راهی روشن. سینه ای ستبر دارد و گونه ای گلفام. ابروانی کشیده دارد و بازوانی پیچیده. رافت از رخساره اش می بارد و صلابت از سیمایش می جوشد.
رزمش پیروز، عزمش استوار، حرمتش روز افزون، و بزمش با ملکوتیان باد.

م - مخلص:
تو بر چهره مرگ لب خند زدی و مردانه زیستی و مردانه پرکشیدی و میراندی. ای مرد فرد سنگرها، ای مروارید دریای جبهه ها، ای مرزبان مخلص فرهنگ «شلمچه » و «فکه »، ای مرغ تیز پرواز آسمان «آبادان » و «خرمشهر»، ای بلبل نغمه سرای «مهران » و «بستان » و «قلاویزان ». ای مرغ باغ ملکوت. الی ماهی فتاده به دریای عشق و خون. ای منتظر راستین مصلح کل. ای که مردانگی را از ابرمردان ساحل فرات، آموختی و مردمی بودن را به ارتش های عالم نشان دادی. اخلاصت فزون تر و چشمانت پرفروغ تر باد ای بسیج!

خ - مخلص:
بسیج، پاسدار خیمه منتظران است. که با خشم و خروش مقدس راه بر خناسان می بندد. بسیج خدنگ رها شده از سوی عرشیان است که قلب پلید شیاطین شرق و غرب را می شکافد. بسیج زاهد راستین دوران است که خرقه زهد و ریا را می درد و خدعه خیمه شب بازان و منافقان و سازشکاران را افشا می سازد و خانه کفر و شرک و نفاق را بر سرشان خراب می کند.
خشم بسیج، خواب خرگوشی و خرناس بی خبری را بر می آشوبد و خفتگان را به بیداری، خمودان را حرکت و قیام، خمارآلودگان را به هوشیاری و خموشان را به فریاد و شب زدگان را به دیدار خورشید و خاکیان را به افلاک و بردگان را به آزادی و سازشکاران را به استقلال و بی دینان را به خداپرستی وتوحید فرا می خواند.

ل - مخلص:
بسیج به «لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم » ایمان دارد و به سوی تحقق شعار پرمحتوای لااله الا الله پیش می رود. لوله سلاح بسیج ولوله ای درارکان استکبار می افکند و لوای دفاع از مظلومان را افراشته تر می سازد و از گلوی سرخ بسیجی کبوتر «لا شرقیه و لا غربیه » پرواز می کند و آوای «لاحکم الا لله ولا مبعود سواک » به گوش می رسد.
لا لائی مادران بسیجی خواب بیدادگران را بر می آشوبد و لبیک نوجوانان بسیجی و نغمه ولایت فقیه است که لرزه بر اندام صهیونیسم جهانی و منافقان داخلی می افکند. لبش لاحول گویان و دلش لبریزازعشق الهی باد.

ص - مخلص:
بسیج، صدای صلابت است و سمبل صبوری، اسوه صالحان است و آموزگار صابران. صفای آب دارد و صولت آفتاب. فرزند صراط مستقیم است و پاسدار دین قویم. نسیم صبای محرومان است و تندر صف شکن غارتگران. صداقت از نگاهش می بارد و صبح پیروزی از افق سرخ ایثارش طلوع می کند.
بسیجی صبور!! صبرت چون کوه صدایت رساتر و صاحب الزمان نگهدارت.

خ - خدا:
بسیج، سمبل خشم و خروش خوبان است. بسیج خواب و خوراک و خیال و خال همه را برسر سودای دوست می نهد. بسیج، هرگز لباس خفت و خواری و خمودی نمی پوشد و خرما را با خدا عوضی نمی گیرد، خلق و خوی گل محمدی صلی الله علیه و آله دارد و عطر و بوی نرگس مهدی علیه السلام.
فانسخه اش فانوس خط آزادی و «نسخه » جامعه انسانی است و چفیه اش یادگار روزگار شهادت و پرچم ایمان و عدالت و آرم استقلال و آزادی است.
خطر از ساحتش بدور، خاطرش شادان و خاطره اش گرامی باد.

د - خدا:
ای دلاور دوران، ای دلداده دلیر، تو دادخواه مظلومانی که دو رویی را در آستانه اخلاص سربریدی دل را به ین ولیره ودلار نفروختی و به سوی دیدار دوست شتافتی. از دریای سرخ صید شرف گرفتی و از دیار نفاق و کفر دود و آتش بر آوردی تو دل به دریای ایمان زدی و دیو را بردار کشیدی. ددان را سخت لرزاندی و کام کفر را از زهر پرکردی. دلت پنور و چشمانت منور باد. دعایت مستجاب. دشمنت منکوب، و دیدارت با مهدی علیه السلام جاودانه باد.

الف - خدا:
بسیجی افسر آزاده اردوی ایمان است.
بسیجی آتش در خرمن نیرنگ شیطان است.
بسیج آب است.
آب زندگی بخش است.
بسیج الگوی انسان است.
بسیج اندوهناک مرگ ارزشهاست.
بسیجی از رفاه و لذت و راحت گریزان است.
بسیجی عاشق محراب و آزادی و قرآن است.
بسیجی مست از پیمانه سرخ جماران است.
بسیجی، آسمان اشک افشان است.
ابوذرگو، کمیلی خو و اشتر تیغ،
و در آگاهی و اندیشه و ایمان.
بسیجی نسل عمار است. بسیجی پور سلمان است.

س - خداست:
بسیجی، سبزپوش ارتش توحید.
سپند پرتلاش خطه امید.
سلام صبحگاه مشرق خورشید.
بسیجی سمبل سرو بلند خطه زادمردان است. سرش، افراخته و آن سینه چون پولاد،
سرودش سبز و پوتینش، پیام مرگ هر جلاد
و نامش آتشی برخرمن بیداد و استبداد.
مبادک باد این میلاد، گرامی باد این نوازد.

ت - خداست:
بسیجی، تندر خشم خدا بر خرمن بیداد است.
و قهرمان راستین نیمه خرداد.
بسیجی، توپ و تانگ و تفنگ و تیر و تبر را در خدمت توحید می خواهد.
بسیجی، اسطوره روزگار است و آیت ایثار.
بسیجی بانگ آزادی است رویاروی استبداد. خلیل آسا تبر بر دوش و چون موسی عصا درکف،
بسیجی قهرمان بدر و حنین است و وارث محمد(ص) و علی و حسین(ع). الماس نور است و عازم قله طور.
مرد قیام است و غیرت، حامی حق است و عدالت و شهید گمنام است و شاهد امام. شیدای شریعت است وجویای حقیقت. مرد«الله اکبر» است و یار راستین رهبر. «حافظ » قرآن است و سعدی دوران. به عطار تعقل می آموزد و به مولانا عرفان. خادم امت است و خصم استکبار. فرزند اسلام است و اسوه ایثار.
«صدرا» از او فلسفه حضور می آموزد و خواجه هرات از او درس اخلاص فرا می گیرد.
قلبش پرنور، دستش پرتوان، اندیشه اش پرفروغ وعزمش آهنین باد.

 

منبع: فرهنگ كوثر - شهریور 1378، شماره 30 - سیمای بسیج

Share

دیدگاه‌ها

احسنتم