بصیرت، مرز بین خواص و عوام/بخش اول

9 دی

«شما در جبهه جنگ اگر راه را بلد نباشید، اگر نقشه خوانی بلد نباشید، اگر قطب نما در اختیار نداشته باشید، یک وقت نگاه می کنید می بینید در محاصرة دشمن قرار گرفته اید؛ راه را عوضی آمده اید، دشمن بر شما مسلط می شود. این قطب نما، همان بصیرت است».[1]

این، همان راهکاری است که می توان از آن، برای شناخت عواملی که باعث می شود برخی افراد دچار بی بصیرتی شده و نتوانند سره را از ناسره تشخیص دهند، به کار برد. برای گم نکردن راه، شناخت راه حق و فریفتة سخنان و رفتارهای دشمنان نقاب دار و منافقان فتنه گر و فتنه گران منافق نگردیدن، برای جدایی افکندن بین حق و باطل و راه را از کژراهه شناسایی نمودن و مسیر را اشتباهی نپیمودن.

اهمیت و جایگاه بصیرت

اهمیت و جایگاه بصیرت، روشن بینی و درک درست از شرایط و فضاهاست؛ به گونه ای که قرآن کریم یکی از ویژگی های فرستادگان الهی را داشتن بینش صحیح از رفتارها و کردارها دانسته و جامعة اسلامی و پیروان دین را نیازمند این ویژگی معرفی کرده است: ((قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی))[2]؛ «بگو این راه من است. من و پیروانم با بصیرت کامل، همة مردم را به سوی خدا دعوت می کنیم». کسی که بصیرت لازم را داشته باشد، در روزهای فتنه و فضاهای غبارآلود، مسیر را اشتباه نخواهد پیمود و از توانمندی و جسارت برخورد با دیگران و اظهار حق و حقیقت برخوردار می شود. در چنین شرایطی است که هر جامعه ای با داشتن رهبری بصیر و نیروهایی این چنین، به راحتی می تواند نقشه های دشمنان و فتنه گران را نقش برآب نموده، جامعه را از وجود آنان پاک سازی نماید. امام علی(ع) در این زمینه می فرماید: «وَ لَکنِّی اَضْرِبُ بِِالمُقْبِل اِلَی الْحَقِّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ وَ بِالسَّامِعِ الْمُطِیعِ الْعَاصِی الْمُریبَ اَبَداً حَتّی یأْتِی عَلیَّ یوْمِی[3]؛ من با نیروهای گرویده به حق، فراریان را سرکوب می کنم و با سربازان آماده به فرمان، دو دلان وسوسه گر را درهم می کوبم».

خواص چه کسانی هستند؟

افراد هر جامعه را می توان به دو گروه، با دو خصوصیت متفاوت تقسیم کرد. گروهی خواص اند و دیگری عوام. گروه خواص، کسانی اند که دارای دو ویژگی هستند: اولاً از قدرت و توان بالای تجزیه و تحلیل مسائل برخوردارند و ثانیاً عملکرد آنان بر اساس و مبنای حق استوار است. این خواص نیز دو دسته اند: یک دسته کسانی که در مقابله با دنیا (مقام، شهوت، پول، لذت) موافقند و عده ای که موافق نیستند.[4] دسته ای از خواص که موافق دنیا هستند، توان  تجزیة مسائل را دارند؛ اما آن جایی که پای تکلیف سخت به میان می آید، نمی توانند خود را از متاع دنیا جدا ساخته و به طرفداری حق روی آورند؛ از این رو حق را به مسلخ آورده و قربانی می کنند؛ همان طور که امام حسین(ع) را به مسلخ کربلا کشاندند. خواص موافق دنیا، حق را می شناسند و طرفدار حق اند، اما در عین حال، در مقابل دنیا پایشان می لرزد، اینان همان خواص اهل باطل یا خواص بی بصیرتند. مقام معظم رهبری(مد) در این باره فرمود: «اگر کسانی برای حفظ جانشان، راه خدا را ترک کنند و آن جا که باید حق بگویند، نگویند، چون جانشان به خطر می افتد، یا برای مقامشان یا برای شغلشان یا برای پولشان یا محبت به اولاد، خانواده و نزدیکان و دوستانشان، راه خدا را رها کنند، اگر عدة این ها زیاد باشد، آن وقت دیگر واویلاست. آن وقت حسین بن علی ها به مسلخ کربلا خواهند رفت و به قتلگاه کشیده خواهند شد. آن وقت، یزیدها بر سرِ کار می آیند و بنی امیه، هزار ماه بر کشوری که پیغمبر به وجود آورده بود، حکومت خواهند کرد و امامت به سلطنت تبدیل خواهد شد».[5]

خواص طرفدار دنیا، دنیا بیشتر برایشان اهمیت دارد؛ از این رو حاضر می شوند حاکمیت باطل را قبول کرده و به حق پشت نمایند. در حقیقت این خواص [خواص بی بصیرت] را می توان جزء عوام به حساب آورد؛ ولی خواصی که موافق دلبستگی به دنیا نیستند، آنچه برایشان اهمیت دارد محوریت حق است؛ اگر چه هیچ وقت نتوانند دنیا (مقام، پول و...) را به دست آوردند. بنابراین با تسلیم در مقابل حق و اطاعت اوامر الهی، به تکلیف عمل می نمایند، اگر چه مخالف با دنیایشان باشد.[6]

عوام، پیرو موج عمومی

از آفات یک جامعة زنده و با نشاط، عوام زدگی است. عوام زدگی یعنی به جای معیارگرا بودن، جوّگرا شدن و به جای حق جو بودن، اسیر موج شدن؛ یعنی بی بصیرتی و نابخردی.[7] اینان با توجه به حوادث و وقایعی که در یک جامعه رخ می  دهد، هیچ گاه در تفکر اینکه بدانند کدام صحیح بوده، بسنجند یا تحلیل کنند و آگاهی پیدا کنند و موضع بگیرند، نبوده اند. آن ها فقط به جو عمومی جامعه نگاه می اندازند و تصمیم گیری و عمل می کنند. انتخاب آن ها همان سمتی است که عموم در آن سمت قرار دارند، نه اینکه مسائل را با بصیرت بنگرند. از این رو در جایگاه تکلیف، گاه حمایت از حق را فراموش می کنند و لباس تخلف از حق و نابودی آن را بر تن می نمایند.

در میان عوام، حرف اول را موج و اکثریت می زند، نه بصیرت. از مصائب همیشة انبیا و امامان همین بلیه بوده است. پیوسته اکثریتی در برابر آنان قرار می گرفتند، اکثریتی که خواص اهل باطل [خواص بی بصیرت یا همان ملأ و مترفین] آن را ساخته اند به عبارت دیگر، شیاطین خط دهندة خواص اهل باطل، جریانی را به وجود می آوردند و اکثریت مردم را که اهل تحلیل نیستند، به دنبال خود می کشانند؛ به عنوان مثال موج قداست ن‍ژاد و پیروی از پدران، موج عوام پسندی بوده است که پیوسته مخالفان در برابر انبیا، علم می کردند.[8] واضح است این اکثریت، اکثریتی هستند که در مسیر  باطل اند. بی تردید این اجتماع بر باطل، نامش «عوام زدگی» است. بنابراین اهل بصیرت نه تنها مرعوب این اکثریت نیستند؛ بلکه با کمال صلابت راه حق را ادامه می دهند، هرچند تنهای تنها شوند.[9] مقام معظم رهبری(مد) در این باره  می فرماید: «خواص یعنی کسانی که وقتی یک عملی انجام می دهند، موضع گیری می کنند، راهی را انتخاب می کنند، از روی فکر و تحلیل می فهمند و تحلیل می کنند و عمل می کنند. این ها خواص اند. نقطة مقابلش هم عوام است. عوام یعنی کسانی که وقتی جوّ به یک سمتی می رود، آن ها هم می روند. تحلیلی ندارند. یک وقت مردم می گویند: "زنده باد"، این هم نگاه می کند می گوید: "زنده باد". یک وقت مردم می گویند: "مرده باد" این هم نگاه می کند می گوید: "مرده باد"».[10]

بصیرت، ممیز خواص و عوام

موضع گیری خواص بر مبنای «بصیرت» است. اینان بر اساس تفکر، تحلیل و تجزیة مسائل و تشخیص، تصمیم گیری می کنند و سپس عمل می نمایند. آن ها با قرار دادن محوریت حق، خود و اطرافیان را محک می زنند که مبادا از مرز حق پا را فراتر قرار دهند. اینان تا بهره گیری از بینش و بصیرت کامل را نیابند، وارد عرصة جهاد نمی شوند؛ همان طور که امام علی(ع) فرمود: «حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَی أَسْیافِهِم ».[11] آن ها بصیرت ها و اندیشه های روشن و حساب شدة خود را بر شمشیرهای خود حمل می کنند.[12] این چنین انسان های تعلیم دیده و بابصیرت بودند که توانستند جایگاه رسالت  خود را در زمینة اهداف اسلام به ثمر بنشانند؛ کسانی هم چون سلمان فارسی، مالک اشتر، عماریاسر، محمد بن ابی بکر، اویس قرنی و....

از جمله ویژگی های بارز خواص «ولایت پذیری»است؛ یعنی پذیرش ولایت ولی حق که از پشتوانة مشروعیت الهی برخوردار است. تاریخ عبرت آموز اسلام از آن گاه که رسول خدا(ص) رأیت حکومت اسلامی را در مدینه برافراشت، نشان می دهد که هر گاه اطاعت و تبعیت از دل بود، اسلام در همة صحنه ها قدرتمند و پرصلابت پیش رفت و موانع را ـ اگر چه سخت و دشوار بودند ـ از پیش پای مسلمین برداشت. در زمان رسول خدا(ص) چون و چرا کنندگان و آن ها که امر خدا را برای جهاد به زمستان و از زمستان به فصلی که محصولشان را درو کنند، حواله می دادند، بارها قلب رسول خدا(ص) را آزرند و تنها آن ها که ایمانشان ناب بود و تسلیم محض ولایت و نبوت محمدی(ص) بودند، در اجرای فرمان می کوشیدند. مگر در جنگ احد چند مسلمان واقعی جان رسول خدا(ص) را در میان گرفتند تا قطب عالم اسلام و جان جهان را حفظ کنند؟ چرا امام علی(ع) نود زخم بر تن گرفت، ولی اذن نداد تا مشرکان بر رسول خدا(ص) دست یابند، در حالی که گروه کثیری از اصحاب از میدان گریختند؟ چرا امام علی(ع) در ماجرای هجرت رسول خدا(ص) از مکه به مدینه در جای پیامبر(ص) بی هیچ پرسش و تردیدی آرمید و شمشیرهای کینه توز مشرکان را بر جان خود متوجه کرد تا پیامبر(ص) بتواند از جریان توطئه ها به سلامت هجرت کند؟ آری، ولایت پذیری در عرصه های تاریخی اسلام، برای بدخواهان نشانه ای است تا بدانند در حریم ولایت، هر تیری که وارد بشود، آنان که ایمان ناب دارند، هیچ ابهام و تردید نداشته، خود را سپر تیر شیطانی آن ها می کنند و تسلیم امر ولایت هستند. [13] قرآن کریم مؤمنان واقعی را  کسانی معرفی می کند که عملاً ولایت پیامبر(ص) را بپذیرند: ((فَلاَ وَرَبِّک لاَ یؤْمِنُونَ حَتَّی یحَکمُوک فِیمَا شَجَرَ بَینَهُمْ ثُمَّ لاَ یجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیتَ وَیسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا))[14]؛ «به پروردگارت سوگند که آن ها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه تو را در اختلافات به داوری طلبند. سپس در دل خود از داوری ات احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند».

نگاهی به برخی علل عدم تحقق بصیرت

دنیاخواهی

یکی از عوامل اصلی کمبود بینش، حب دنیا و تعلق بیش از اندازه به امور دنیوی است. این امر باعث می شود برخی افراد دانسته یا نادانسته، برای حفظ مقام و مسئولیت دنیایی، ثروت و دارایی و...، دنیا را بر آخرت مقدم دارند و این آفت، باعث کور و کر شدن حقیقی و باطنی آنان نسبت به حقایق می شود. رسول خدا(ص) فرمود: «هر که به دنیا گراید و آرزوهای دنیویش دور و دراز گردد، خداوند به اندازه گرایش او به دنیا، دلش را کور می گرداند».[15] امام علی(ع) نیز می فرماید: «إِنَّ الدُّنْیا دَارُ مِحَنٍ وَ مَحَلُّ فِتَنٍ مَنْ سَاعَاهَا فَاتَتْهُ وَ مَنْ قَعَدَ عَنْهَا أَتَتْهُ وَ مَن أَبْصَرَ إِلَیهَا أَعْمَتْه[16]؛ به درستی که دنیا خانة محنت ها و جایگاه فتنه هاست، کسی که آن را طلب کند، هلاکش کند و کسی که به دنبالش نباشد، با او به نیکویی همراهی کند و هر که به سوی آن نظر کند، او را کور گرداند».

کم خردی

اگر افراد، دارای مبانی و افکار مشخص ـ که برگرفته از مطالعه و تفکر و تعمق در مسائل است ـ نباشند، درک و بینش درستی از حوادث و اتفاقات پیرامونی نخواهند داشت و پیوسته با ارائة نظرات نادرست و تحلیل های اشتباه، افکار منفی و اقدامات خراب کارانه را به افراد جامعه منتقل می کنند. هم چنین با ادعای فهم و درک فوق العاده ای ـ که گویا کس دیگری بدان دست نیافته و نخواهد یافت ـ در جامعه موج منفی ایجاد می کنند. امام علی(ع) با اشاره به همین نکته می فرماید: «لا بَصیرَةَ لِمَنْ لا فِکرَ لَهُ[17]؛ کسی که اهل فکر و اندیشه نیست، بصیرت و بینش هم نخواهد داشت». آن حضرت با اشاره به پیامدهای وجود چنین افراد فاقد فکر و تحلیل و بینش صحیحی در صفوف جامعه می فرماید: «فَاقِدُ الْبَصَرِ فَاسِدُ النَّظَر[18]؛ آن که بصیرت و بینش را از دست بدهد، نظرش هم، نادرست و بی ارزش است».

هوا و هوس

هر انسانی در حالت تعادل و نبود میدان های آزمایش، با مشکل خاصی مواجه نمی شود. مشکل جایی نمایان می گردد که هواهای نفسانی و وسوسه های شیطانی این تعادل را از انسان بگیرد و با تابلو قرار دادن منافع و خواسته های نفسانی، فردی، جناحی و مانند آن در پیش چشم وی، قدرت انتخاب را متزلزل نموده، او را در دو راهی حق و باطل قرار دهد. در چنین میدانی، کسانی که بر نفس خود مدیریت نداشته باشند، به راحتی در دام خواهش های نفسانی افتاده، بصیرت و بینش لازم را برای خروج از این فضاها نخواهند یافت. امام علی(ع) می فرماید: «الهَوَی شَرِیک الْعَمَی[19]؛ هوا و هوس، شریک کوردلی است».

غفلت و لجاجت

غفلت و لجاجت، دو عامل آفت زای پرخطر در مسیر زندگی است که همواره انسان را با تهدید مواجه ساخته، چه بسا باعث می شود ثمرة یک عمر زحمت و تلاش و خدمت انسان، پوچ و نابود گردد. نمونه های تاریخی فراوانی همانند «بلعم بن باعورا» و... هستند که با غفلت زدگی و خیره سری، زحمات و تلاش های شان را نیست و نابود کردند. قرآن و روایات نیز به انسان هشدار می دهد که همه باید مراقب باشند تا اعمال نیکشان را با اعمال ناروا حَبْط و نابود نکنند.[20] امیر بیان، امام علی(ع) نیز می فرماید: «دَوَامُ الْغَفْلَة یعْمِی الْبَصِیرَة[21]؛ ادامه یافتن غفلت، دیدة بصیرت را کور می سازد».

از پیامدهای غفلت زدگی این است که چنین افرادی به گمان اینکه تشخیص شان، برترین تشخیص و درک و فهم شان، بالاترین درک و فهم است، دچار خودبینی و وهم گرایی می گردند و بر این باورهای نادرست خود، پافشاری و لجاجت هم می ورزند. در چنین فضایی است که زمینه های کج فهمی، بی بصیرتی و کوری دل فراهم می شود و بستر فتنه و آشوب، مهیا. رهبر معظم انقلاب(مد) در این باره می فرماید: «بعضی اشخاص، لجبازند و هر چه انسان حقیقت را در مقابل شان قرار می دهد، روی موضع لجوجانة خود اصرار می کنند. چنین رویه ای، انسان را از حقیقت دور می کند. فرد لجوج، در ابتدای لجبازی، هنوز اندکی نور حقیقت را می فهمد و احساس می کند که کارش براساس لجبازی است، اما وقتی لجاجت وی تکرار شد، دیگر آن اندک نورِ حقیقت را هم نمی فهمد. در او، باطن و اعتقاد و عقیده ای دروغین به وجود می آید که اگر به خود برگردد و تعمق کند، می بیند اینکه در ذهن اوست، عقیده نیست، «عَنْ ظَهْرِ الْقَلْب» و از باطنِ جان، نیست. اما لجاجت نمی گذارد که او سروش حقیقت و پیام معنویت و حق را به گوشِ جان بشنود. دیدید کسانی که در مقابل اسلام و انقلاب اسلامی و فرمایشات امام و حقانیت واضح و مظلومانة ملت ایران ایستادند و لجاجت کردند، چگونه این لجاجت به گمراهی شان انجامید!». [22] ایشان در سخن دیگری می فرماید: «عزیزان من!  تمام مشکلاتی که برای افراد یا اجتماعات بشر پیش می آید، بر اثر یکی از این دو است؛ یا عدم بصیرت، یا عدم صبر. یا دچار غفلت می شوند، واقعیت ها را تشخیص نمی دهند، حقایق را نمی فهمند، یا با وجود فهمیدن واقعیات، از ایستادگی خسته می شوند. لذاست که به خاطر یکی از این دو ـ یا هر دو ـ تاریخ بشر پُر از محنت های بزرگ ملت هاست؛ پُر از غلبة زورگویان عالم بر ملت های ضعیف النفس و غافل است».[23]

 

************************************

پی نوشتها:
[1]. بیانات مقام معظم رهبری(مد) در دیدار عمومی مردم چالوس و نوشهر، 15/7/1388.
[2]. یوسف (12) : 108
[3]. نهج‏ البلاغه، خطبة 6.
[4]. ر.ک: بیانات مقام معظم رهبری(مد) در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله(ص)، 20/3/1375.
[5]. همان.
[6]. ر.ک: همان.
[7]. ر.ک: خواص و رسالت آنان، احمد خاتمی، ص 50.
[8]. ر.ک: زخرف (43) : 23.
[9]. ر.ک: خواص و رسالت آنان، همان، ص 51 و 52.
[10]. بیانات مقام معظم رهبری(مد) در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله(ص)، 20/30/1375.
[11]. نهج البلاغه، خطبة 150.
[12]. ر.ک: خواص و رسالت آنان، همان، ص 59 ـ 62.
[13]. ر.ک: همان، ص 63 و 64.
[14]. نساء (4) : 65.
[15]. تحف العقول، ابن شعبه حرانی، ص60.
[16]. عیون الحکم و المواعظ، لیثی واسطی، ص 145.
[17]. غررالحکم، تمیمی آمدی، ص57.
[18]. میزان الحکمة، محمدی ری شهری، ج2، ص504.
[19]. نهج البلاغه، نامة 31.
[20]. زمر (39) : 65.
[21]. عیون الحکم و المواعظ، همان، ص250.
[22]. بیانات مقام معظم رهبری(مد) در دیدار رئیس جمهور و هیئت وزیران، 8/6/1384.
[23]. بیانات مقام معظم رهبری(مد) در دیدار با گروه کثیری از دانشجویان و دانش آموزان به مناسبت سیزدهم آبان، سال روز میلاد امام علی(ع)، 12/ 8/ 1377.

Share