وطن / مرتضی امیری اسفندقه

انجمن‌ها: 

وطن / شاعر : مرتضی امیری اسفندقه

یاران، مرا به خاطر عشق تو دشمنند
این دوستان، وطن! همگی دشمن منند

باور نمی‌كنم من و باور مكن تو هم
با من به جرم دوستی با تو دشمنند

من دوستم ولی همگی را به پاس تو
مَردند اگر به دشمنی من وگر زنند

شعری قصیده‌وار برایت رقم زدم
خوانده نخوانده روز و شبم طعنه می‌زنند

من لال نیستم كه نگویم جوابشان
لالم ولی كه شاعر این كوی و برزنم

من شرم می‌كنم كه تلافی كنم وطن!
جان منند آخر و با من به یك تنند

یا رب چه رفته است كه این ابرهای صاف
این‌گونه در مصافحه تاریك‌روشنند؟

نه یوسفم هر آینه نه رستمم یقین
در راه من به حیله چرا چاه می‌كَنند؟

با من طرف شدند و طرف می‌شدند كاش
با آن طرف كه دشمن این مرز و میهنند

شب‌كورهای از سفر ظلمت آمده
با آن طرف كه دشمن خورشید روشنند

با آن طرف كه پرده ز كار وطن به مكر
سوگند خورده‌اند كه شاید برافكنند

چون عنكبوت تار تنیدند گرد خویش
در آسمانِ باز به فكر پریدند

پروانه‌ای هر آینه سر بر نمی‌كند
از پیله‌ای كه دور و بر خویش می‌تنند

خرقه به خون خلق خدا شسته‌اند و باز
در بوق می‌دمند كه پاكیزه‌دامنند

با آن طرف كه سرو جوان كشته‌اند و راست
باز از دروغ بر سر گورش به شیونند

این اسب‌های بدقلق ِ آب ‌زیرِكاه
رامند با غریبه و با دوست، توسنند

همپای دشمنان كج‌اندیش انقلاب
در خون دوستان وطن تا به گردنن

«خرماخدای‌بندگكانی» كه مست آز
دست نیاز اجنبیان را به دامنند

در گوش دشمنان همه گلبانگ عیش و نوش
در چشم دوستان همگی نیش سوزنند

با آن طرف كه خیمه از این خاك پارسا
روزی شبی بیاید و‌ ای كاش بركَنند

دیدی وطن كه عاقبت دوستی چه بود؟
دیدی به دشمنی همه یاران مزیّنند؟

مرغان پرگشوده‌ی طوفان، نگاه كن
آه ای وطن! چگونه زمینگیر ارزنند

شرب‌الیهودشان به همه گوش‌ها رسید
پیمان شكسته‌اند و بهل باز بشكنند

چیزی نداشتند به جز سایه‌ای سیاه
این ابرهای تیره سراسر سترونند

طبّال آسمان ِ تهی از حریر برد
باران ندیده‌اند و به خیره مطنطنند

یاران من به خیرگی از من وطن، ببین
دارند دل به دمدمه‌ی دیو می‌كَنند

دیروز شعر ناب پراكنده‌ام تو را
امروز شایعات، مرا می‌پراكنند

روزی هزار رنگ عوض می‌كنند
آه! یاران من چه رفته خدایا ملوّنند

این خان هشتم است وطن! این برادران
با من‌‌ همان حدیث شغاد و تهمتنند

یاران من ... دریغ وطن!‌ای وطن! دریغ!
كاری نكرده‌ام كه چنین دشمن منند

من عاشق تو بوده‌ام‌ ای مرز پرگهر
یاران مرا به خاطر عشق تو دشمنند

 

Share