130. «قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ ...
آیه
«قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتَّی تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِی بِهِ إِلاَّ أَنْ یُحاطَ بِکُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قالَ اللَّهُ عَلی ما نَقُولُ وَکیلٌ»
ترجمه
گفت:
من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد مگر این که پیمان مؤکد الهی بدهید که او را حتما نزد من خواهید آورد، مگر این که (بر اثر مرگ یا علت دیگر) قدرت از شما سلب گردد و هنگامی که آنها پیمان موثق خود را در اختیار او گذاردند گفت:
خداوند نسبت به آن چه میگوییم ناظر و حافظ است. (66 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
سرانجام موافقت پدر جلب شد
ولی یعقوب با تمام این احوال، راضی به فرستادن فرزندش بنیامین با آنها نبود و از طرفی اصرار آنها که با منطق روشنی همراه بود، او را وادار میکرد که در برابر این پیشنهاد تسلیم شود، سرانجام راه چاره را در این دید که نسبت به فرستادن فرزند، موافقت مشروط کند. منظور از «مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ» (وثیقه الهی) همان عهد و پیمان و سوگندی بوده که با نام خداوند همراه است. جمله «إِلاَّ أَنْ یُحاطَ بِکُمْ» در اصل به این معنی است که «مگر این که حوادث به شما احاطه کند» یعنی مغلوب حوادث شوید، این جمله ممکن است کنایه از مرگ و میر و یا حوادث باشد که انسان را به زانو درمیآورد و قدرت را از او سلب میکند. ذکر این استثناء، نشانهای از درایت بارز یعقوب پیامبر است که با آن همه علاقهای که به فرزندش بنیامین داشت، به فرزندان دیگر تکلیف ما لا یُطاقُ نکرد و گفت:
من فرزندم را از شما میخواهم مگر این که حوادثی پیش آید که از قدرت بیرون باشد که در این صورت گناهی متوجه شما نیست. بدیهی است اگر بعضی از آنها گرفتار حادثهای میشدند و قدرت از آنها سلب میگردید، بقیه موظف بودند امانت پدر را به سوی او بازگردانند و لذا یعقوب میگوید مگر این که همه شماها مغلوب حوادث شوید. به هر حال برادران یوسف پیشنهاد پدر را پذیرفتند، «و هنگامی که عهد و پیمان خود را در اختیار پدر گذاشتند یعقوب گفت:
خداوند شاهد و ناظر و حافظ آن است که ما میگوییم». نخستین سؤالی که در زمینه آیه فوق به ذهن میآید، این است که چگونه یعقوب حاضر شد بنیامین را به آنها بسپارد با این که برادران به حکم رفتاری که با یوسف کرده بودند، افراد بدسابقهای محسوب میشدند، به علاوه میدانیم آنها تنها کینه و حسد یوسف را به دل نداشتند بلکه همان احساسات را، هر چند به صورت خفیفتر، نسبت به بنیامین نیز داشتند، چنان که در آیات آغاز سوره خواندیم:
«إِذْ قالُوا لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلی أَبینا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَة: گفتند:
یوسف و برادرش نزد پدر از ما محبوبتر است، در حالی که ما نیرومندتریم». ولی توجه به این نکته پاسخ این سؤال را روشن میکند که سی الی چهل سال از حادثه یوسف گذشته بود و برادران جوان یوسف به سن کهولت رسیده بودند و طبعا نسبت به سابق پختهتر شده بودند، به علاوه عوارض نامطلوب سوء قصد نسبت به یوسف را در محیط خانواده و در درون وجدان ناآرام خود به خوبی احساس میکردند و تجربه به آنها نشان داده بود که فقدان یوسف نه تنها محبت پدر را متوجه آنها نساخته، بلکه بیمهری تازهای آفریده است. از همه اینها گذشته مسأله یک مسأله حیاتی بود، مسأله تهیه آذوقه در قحط سالی برای یک خانواده بزرگ بود، نه مانند گردش و تفریح که برای یوسف پیشنهاد کردند، مجموع این جهات سبب شد که یعقوب در برابر پیشنهاد فرزندان تسلیم شود، مشروط بر این که عهد و پیمان الهی با او ببندند که برادرشان بنیامین را سالم نزد پدر آورند. سؤال دیگری که در اینجا پیش میآید این است که آیا تنها سوگند خوردن و عهد الهی بستن کافی بوده است که بنیامین را به دست آنها بسپارد؟ پاسخ این است که مسلما عهد و سوگند به تنهایی کافی نبود ولی شواهد و قرائن نشان میداده که این بار، یک واقعیت مطرح است، نه توطئه و فریب و دروغ، بنابراین عهد و سوگند به اصطلاح برای محکم کاری و تأکید بیشتر بوده است، درست مثل این که در عصر و زمان خود میبینیم که از رجال سیاسی مانند رئیس جمهور و نمایندگان مجلس، سوگند وفاداری در راه انجام وظیفه یاد میکنند، بعد از آن که در انتخاب آنها دقت کافی به عمل میآورند.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
هنگامی که یعقوب وصف بزرگواری و عظمت فرمانروای مصر را شنید و دریافت که او به فرزندانش احترام نموده و افزون بر دادن خوار و بار، سرمایه و بهای پرداختی آنان را نیز به خودشان بازگردانده است، در برابر اصرار فرزندانش بر بردن بنیامین تسلیم شد و رو به آنان کرد و گفت:
قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتَّی تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِی بِهِ
من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد مگر این که شما یک وثیقه استواری همچون سوگند یا عهد و پیمانی خدایی که بتوانم به آن اعتماد کنم، نزد من بگذارید و تعهّدی جدّی بسپارید که او را نزد من باز خواهید گرداند.
«ابن عبّاس» میگوید:
منظور یعقوب این بود که شما - به حرمت محمّد صلی الله علیه و آله آخرین پیامآور خدا و سالار همه پیامبران - او سوگند یاد کنید که در مورد برادرتان نقشه و نیرنگی نخواهید داشت و او را سالم و با نشاط به من باز خواهید گرداند.
إِلاَّ أَنْ یُحاطَ بِکُمْ
به باور «مُجاهِد» منظور این است که:
مگر آنکه همگی شما دچار بلا گردید.
امّا به باور «قَتادَه» منظور این است که:
مگر آنکه نتوانید او را بیاورید و رویدادی ناخواسته و فراتر از توان انسان فرا رسد.
فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قالَ اللَّهُ عَلی ما نَقُولُ وَکیلٌ.
پس هنگامی که آنان تعهّدی الهی و استوار سپردند و به باور «ابن عباس» به حرمت آخرین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در بارگاه او، سوگند یاد کردند، یعقوب گفت:
اینک خدا بر آنچه میگوییم گواه و نگهبان است و اگر بر خلاف تعهّد خویش رفتار کنید داد مرا از شما میستاند.
سه نکته دیگر
1 از آیه شریفه این درس انسانساز دریافت میگردد که توکّل و اعتماد به خدای توانا در همه کارها به ویژه گامهای بلند و کارهای بزرگ واجب است و باید به او اعتماد کرد و با قلبی استوار و تزلزل ناپذیر، کارها را به خدا واگذار نمود.
2 و نیز این نکته دریافت میگردد که یعقوب بدان دلیل «بنیامین» را به همراه آنان فرستاد که میدانست پسرانش اکنون از رفتار گذشته خویش ندامتزده و شرمسارند و آن بیدادی که در حق یوسف روا داشتند، دیگر از آنان تکرار نخواهد شد وگرنه فرزندش را به همراه آنان نمیفرستاد.
3 و بدان دلیل یک بار دیگر جریان جانسوز یوسف را طرح کرد و به رخ آنان کشید که هوشیاری و هوشمندی آنان را برانگیزد و در حراست از «بنیامین» تلاش بیشتری کنند.