ولایت الهیه در امتداد توحید/بخش اول

آیت الله میرباقری؛
آیت الله میرباقری

اين گفتار، مصاحبه ای است که حجت الاسلام والمسلمین میرباقری با گروه فرهنگی-اجتماعی فرهنگستان علوم اسلامی قم انجام داده اند که پیرامون مفهوم جامع «پرستش» و ضرورت جریان آن در تمامی ابعاد زندگی بشر می باشد. به این معنا که پرستش و عبودیت و بندگی خداوند متعال باید تمامی شؤون فردی، اجتماعی و تاریخی بشر را در برگیرد و بشر ولایت الهیه را در تمامی ابعاد زندگی پذیرا باشد. این مصاحبه به قلم دوستان دفتر فرهنگستان به شکل مقاله بازنویسی شده است.

1 ـ دعوت انبیاء الهی به توحید و ولایت

بی تردید آنچه تمام انبیاء الهی افراد بشر را به سوی آن دعوت کرده اند و آن امر موضوع اصلی رسالت ایشان بوده است، چیزی جز اصل «توحید» نیست. اما «توحید» نیز صرفا به «توحید در خالقیت» و امثال آن ختم نمی شود تا آنگاه ادعا شود که غایت رسالت انبیاء چنین بوده است که این حقیقت را به مردم منتقل کنند که او خدایی است که عالم را آفریده پس او عالم است، او غنی بالذّات است و امثال آن. در حقیقت گرچه تمامی اینها صحیح است اما قطعا کامل نیست چرا که غایت رسالت انبیاء و نقطه ثقل دعوت ایشان "توحید در پرستش" است بگونه ای که تمام خشوع و خضوع و تحیّر و تذلّل بشر بایست در مقابل خدای متعال و بر اساس تسلیم محض در برابر او باشد. در حقیقت «توحید در پرستش» مساوی با «پذیرش ولایت الهیه در تمامی شؤون به  نحو اتم و اکمل» است.

بنابراین معنای پرستش و عبودیت جز این نیست که تمام شؤون حیات انسان بر محور مشیت بالغه و ولایت الهیه شکل گیرد. این همان تکلیفی است که خدای متعال از تمامی مراتب عالم و رتبه های خلقت متناسب با ظرفیت وجودی آنها خواسته است که نسبت به ولایت الهیه «میثاق» و «عهد» بگذارند. و البته تمامی مخلوقات نیز متناسب با درجاتی که داشته اند نسبت به این امر معهود، متعهد شده اند که جز او را در تمامی حالات پرستش نکنند و در همه حال تسلیم محض او باشند. البته برخی در پذیرش این میثاق بر دیگران سبقت گرفته اند و برخی به تأخیر در پذیرش مبتلاء شده اند. اصولاً درجات خلقت آفریده های خدای متعال متناسب با شدت وضعف شان نسبت به همین میثاق و پذیرش آن بوده است.

این واقعیتی است که از قرآن و معارف اهل بیت (ع) مستفاد است. البته مسأله «میثاق» نسبت به ولایت الهیه و نقطه آغاز این امر مبارک، قبل از تکوّن دنیا و در عالم «ذر» صورت گرفته است. در همین عالم بود که درجات مخلوقات متناسب با میزان و زمان پذیرش چنین میثاقی شکل گرفت. بر اساس معارف اهل بیت (ع) پیشگام تمامی مخلوقات خداوند که نسبت به این میثاق الهی به نحو تام عهد گذارده اند و ولایت الهیه را در تمامی شؤون پذیرفته اند، شخص نبی مکرم اسلام (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت ایشان (ع) می باشند. این امر در روایاتی که در ذیل آیات مربوط به عالم ذر آمده اند منعکس است. این واقعیت گویای ظرفیت کامل وجودی این انوار پاک است که به همین خاطر این شایستگی را در محضر ربوبی یافتند که مجرای ولایت الهیه در عالم شود.

2 ـ معصومین (ع)، مجرای ولایت الهیه

پس از آنکه این انوار پاک بر این میثاق متعهد شدند، آنگاه میثاق ولایت ایشان از تمامی عوالم خصوصا عالم انسانی گرفته شد. با این وصف میثاق ولایت نبی مکرم اسلام و اهل بیت ایشان (ع) جزئی از میثاق توحید و شرط اصلی آن است. البته میثاق نسبت به ولایت این انوار پاک امری در عرض میثاق توحید و پذیرش ولایت الهیه نیست بلکه حقیقتی در طول میثاق توحید است اما در عین حال مشیت بالغه و حکمت نافذه الهی بر این امر تعلق گرفت که وجود مقدس ایشان مجرای ولایت الهیه در عالم باشد.[1]

در هر حال مخلوقات خداوند متناسب با میثاقی که داده اند، رتبه و درجه پیدا کرده اند حتی انبیائی که به مقام اولوالعزمی رسیده اند و از این حیث بر دیگر انبیاء پیشی گرفته اند به خاطر پذیرش ولایت تام رسول اللّه  و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) می باشد که در این جهت ثابت قدم و استوار بوده اند چه اینکه جناب ابراهیم خلیل(ع) بعد از نبوت و خلّت به مقام امامت رسید.

در روایات است که این امر به خاطر پذیرش میثاق تام و کامل ایشان نسبت به ولایت انوار مقدس معصومین (ع) بوده است. چرا که پذیرش ولایت ایشان به معنای پذیرش ولایت الهیه و جزئی از میثاق توحید و شرطی از شرائط آن می باشد. همچنان که در حدیث نورانی "سلسلة الذهب" از وجود مقدس امام رضا(ع) نقل شده است در روایت آمده است که زمان خروج ایشان از نیشابور تعداد زیادی از مردم اطراف ایشان را گرفتند تا حدیثی را نقل نمایند. حضرت سر مبارک را از کجاوه بیرون آورده و پس از ذکر سلسله سند تا جبرائیل و خداوند متعال، فرمودند: "کلمة لا اله الاّ اللّه حصنی فمن دخل حصنی اَمِنَ من عذابی"[2] و بعد اضافه فرمودند: "بشرطها و انا من شروطها" این حدیث شریف صریحا گویای این واقعیت است که ولایت اهل بیت (ع) از شروط توحید و ادامه آن است اما امری در عرض توحید نیست.

از آنجا که بالاترین میثاق ولایت الهیه از انوار معصومین (ع) گرفته شده است و آنها نیز بالاترین میثاقها را در ظرف وجودی خود پذیرفته اند لذا اعظم ابتلائات عالم که نتیجه همان میثاق ولایت الهیه است در این دنیا متوجه ایشان گردید. شاید معنای این روایت که «البلاء للولاء» این باشد که میثاق ولایت الهیه با میثاق بلاء در این عالم گره خورده است. طبعا اعظم ابتلائات عالم نیز باید نصیب چنین انوار پاکی باشد.

3ـ دین، مناسک تولی و تبرّی

در یک کلام اگر بخواهیم حقیقت دین و توحید را معنا کنیم می توان مدعی شد که موحد واقعی کسی است که نسبت به ولایت الهیه تولی تام داشته باشد و البته لازمه این امر نیز تبرّی تام از ولایت اعداء و طواغیت است. پس حقیقت دین چیزی جز تولی تام به ولایت الهیه و تبرّی تام از ولایت غیر نیست. اساساً ما در عرض توحید به هیچ امر دیگری جز این دعوت نشده ایم و تمامی مناسکی که در دین به ما منتقل شده است، مناسک توحید می باشد که آن هم به تولی به ولایت الهیه و تبری از ولایت اعداء معنا می شود. از بیان فوق این نکته مهم قابل استفاده است که اساساً «ملاکات احکام» به «تناسبات ولایت الهیه» بازگشت دارد نه اینکه منشأ و ملاک احکام ذات احکام و مناسک باشد. در حقیقت تمامی ملاکات به تولی به ولایت الهیه و پرستش یا معصیت حضرت حق باز می گردد که البته این بحث باید در جای خودش به تفصیل مورد گفت و گو قرار گیرد.

 

*****************************************

پی نوشت ها:

[1] در آیاتی چند از قرآن، سخن از ابتلای حضرت ابراهیم یا حضرت آدم (ع) به میان آمده است و کلمات خاص به این بزرگواران القاء شده است تا زمینه توبه به حضرت آدم و اخذ میثاق در حضرت ابراهیم فراهم گردد. در روایات است که این کلمات انوار معصومین در گرداگرد عرش بود که حضرت آدم (ع) خداوند را به این انوار قسم داد که "اللهم انّی اسئلک بمحمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین"(بحار، ج 11 ـ روایت 24) تا نهایتا خداوند متعال توبه وی را قبول کرد و یا در تفاسیر روایی نقل کرده اند کلماتی که خداوند متعال نسبت به آنها حضرت ابراهیم(ع) را مبتلاء کرد و از او میثاق گرفت همان کلمات "تامّات الهی" یعنی اهل بیت عصمت و طهارت (ع) هستند و این همان معنای چنین آیاتی است "و اذ ابتلی ابراهیم ربّه بکلماة فاتمهنَّ قال انّی جاعلک للنّاس اماما"(بقره / 124) و یا "تلقّی آدم من ربّه کلماة فتاب علیه".(بقره / 37).
[2] بحارالانوار، ج 49 ـ ص 127

Share