( 6 ) بچه ها در آغوش مادر

آقا امیرالمؤ منین (ع ) آمد میان صحن خانه یک مغتسل درست کرد ، بدن فاطمه اش را روی مغتسل گذاشت ، اسماء بنت عمیس آب می ریزد ، علی (ع ) بدن زهرا (سلام اللّه علیها) را غسل می دهد . این چهار تا بچّه ها هم ایستاده اند و مادر مادر می کنند . اسماء بنت عمیس می گوید: علی (ع ) بدن فاطمه (سلام اللّه علیها) را کفن کرد ، همین که خواست بندهای کفن را ببندد و سر فاطمه (سلام اللّه علیها) را در کفن کند ، وقتی نگاه کردم ، دیدم که این بچه ها دارند بال بال می زنند این بچه های زهرا دارند از مادر ناامید می شوند . آقا امیرالمؤ منین (ع ) فرمود: ای بچه ها بیائید یک دفعه دیگر مادرتان را ببینید .

علی (ع ) می فرماید: به آن خدایی که جان علی در ید قدرت اوست ، تا گفتم : بچّه ها بیایید ، یک دفعه دیگر مادرتان را ببینید دیدم که زهرا بغل خودش را باز کرد و حسین خودش را در بغل گرفت . یا زهرا یا زهرا یا زهرا این آقازاده ها خود را بر بدن مادر انداختند و صدای گریه آنها بلند شد ، با آن ناله های جانسوز و شیون ، صدا می زدند واحسرتاه . . . آه چه حسرت و اندوهی که خاموش شدنی نیست از فقد و نبودن جدّمان رسول اللّه (ص ) و مادرمان زهرا (علیهاالسلام ) ، ای مادر ! وقتی رفتی آنجا و جدّ ما را دیدی به او بگو که بعد از تو ما را بی مادر کردند . ما یتیم شدیم . اینجا صدای شیون آقا امام حسن و امام حسین و ام کلثوم و زینب قلب مادر مهربان را تکان داد . اما نه مختصر ، بلکه به اندازه ای که دستهای زهرا (سلام اللّه علیها) از کفن بیرون آمد و فرزندان خود را مدّتی به سینه چسبانید . . . .

آقا علی (ع ) فرمود: خدا را گواه می گیرم که ناله زهرا از میان کفن بلند شد و دو دستهای خود را به گردن حسنین در آورد و آنها را محکم به سینه خود چسبانید که ناگهان صدای هاتفی را شنیدم که می گفت : یا علی ! آنها را از روی سینه مادر بردار چون که از این منظره ملائکه آسمانها به گریه در آمدند !

جدا کن از تن بیجان مادر کودکانش را

که لرزان عرش رحمن و ملائک جمله گریان شد

حسن بنهاده صورت بر رخ مادر کند افغان

حسین را اشک دیده از فراقش تا به دامان شد

نهاده زینب مظلومه صورت بر کف پایش

سرشک دیده اش جاری تنش چون بیدلرزان شد

بگوید مادرم تاج سرم سویم تماشا کن

ببین در کوچکی اندر برم رخت یتیمان شد

زعمرخویشتن سیرم نخواهم زندگی دیگر

چو می دانم نصیب من غم و اندوه دوران شد(65)

Share