از قبیل زندگان

دستی که سنگ می اندازد / شاعر : امید مهدی نژاد

می توانست سیب بچیند
از درخت های سرزمین مادری اش

ای پرنده تا کجا می پری بدون بال / شاعر : امید مهدی نژاد

کوچه های ابتذال، خانه های انفعال

بزرگ کرب و بلا خردسالش بود / شاعر : امید مهدی نژاد

ازل برای ابد ملک لایزالش بود

مگر نخواسته بودند از تو آمدنت را / شاعر : امید مهدی نژاد

بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا / شاعر : امید مهدی نژاد

در سرم پیچیده باری های و هوی کربلا

هفتاد و چند چشمه به دریا رسیده اند / شاعر : امید مهدی نژاد

ما قهرمان داستان خون و شمشیریم / شاعر : امید مهدی نژاد

جنگ است، فرزندانِ آرش! تیر بردارید

عاشقت می شوم این بار که برمیگرم / شاعر : امید مهدی نژاد

به شب و پنجره بسپار که بر می گردم

بی ذره ای تقدم و تاخیر می رسی / شاعر : امید مهدی نژاد

از ژرفنای مبهم تقدیر می رسی

ای باران بادها فریبم دادند / شاعر : امید مهدی نژاد

دیشب قول گندم و سیبم دادند