درس (23): نشانه های ظهور (1)

درس (23): نشانه های ظهور (1)

اشاره

ص:271

یکی از بحث هایی که امروزه به گونه ای در کانون توجه علاقه مندان مباحث مهدویت و نیز دشمنان این باور قرار گرفته، بحث نشانه های ظهور است. علاقه مندان بدان توجه کرده اند، چون با تطبیق رخ داده هایی که صورت می گیرد، جایگاه خود را با عصر ظهور در می یابند و دشمنان آن را رصد می کنند، چون نگران و مضطرب آن رخ داد بزرگ هستند و گمان می کنند با آگاهی از نشانه ها می توانند در مقابله با ظهور به پیروزی هایی دست یابند.

واژه شناسی

از آنجایی که بررسی ها ژرف در این موضوع نیازمند آگاهی از برخی واژگان است به گونه ای کوتاه به مفهوم واژه های مورد نیاز اشاره می شود.

علائم

«علائم» و «علامات» جمع «علامه» است. در عربی به معنای آیه، دلالت و...آمده است. برخی برای روشن شدن معنا آن را به چیزی که در بیابان ها

ص:272

نصب می شود تا گمشدگان را راهنمایی کند(1)، تعبیر کرده اند. و در فارسی به نشانه ترجمه شده است و آن عبارت است از آنچه که سبب شناختن کسی یا چیزی شود(2) و موجب شناخت آن شود. امام صادق فرمود: لقمان به فرزندش گفت: «یَا بُنَیَّ لِکلِّ شَیْ ءٍ عَلَامَهٌ یُعْرَفُ بِهَا وَ یُشْهَدُ عَلَیْهَا»(3)

اگر چه واژه علامت به صورت جمع فقط یک بار در قرآن آمده است(4) اما واژه هایی که مفهوم علامت را می رساند فراوان به کار رفته است.(5)

برخی از این تعبیرها عبارتند از:

1_ بدون اشاره به حادثه ای فقط از واژه علامات استفاده شده است.

الزم الارض و لاتحرک یدا و لا رجلا حتی تری علامات(6)

2_ نشانه مربوط به امر دانسته شده و با استفاده از دیگر روایات باید بررسی کرد امر به چه معناست.

ان قدام هذا الامر خمس علامات(7)

3_ نشانه مربوط به فرج دانسته شده است.

اول علامات الفرج سنه(8)

ص:273

1- لسان العرب، ج12، ص419.

2- فرهنگ معین، ص 1115.

3- شیخ صدوق، الخصال ، ج1، ص121.

4- و علامات و بالنجم؛ نحل (16)، 16 و 17.

5- یوسف(12)، آیه 7؛ اسراء(17)، آیه 101؛ کهف(18) آیه 17.

6- شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص441؛ شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، ج15، ص56.

7- نعمانی، الغیبه، ص 289.

8- قرب الاسناد، ص 163.
 

4_ نشانه به قیام مرتبط شده است.

ان من علامات الفرج(1)

ان قدام قیام القائم علامات(2)ان لقیام القائم علامات(3)

ان لقیام قائمنا علامات(4)

قبل قیام القائم خمس علامات(5)

خمس علامات قبل قیام القائم(6)

ان قدام قیام القائم علامات(7)

5_ نشانه مربوط به قائم ذکر شده است.

ان قدام القائم علامات(8)

للقائم خمس علامات(9)

قبل القائم خمس علامات(10)

ص:274

1- شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص275.

2- نعمانی، الغیبه، ص250.

 

3- علامه مجلسی، بحار الانوار ، ج52، ص 202. این روایت از کمال الدین صدوق نقل شده اما در آنجا ان قدام القائم است.

4- طبری، دلایل الامامه، ص 259. این روایت با تفاوت اندکی در الغیبه نعمانی آمده است.

5-  شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص650.

6- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج8، ص 310.

7- نعمانی، الغیبه، ص250.

8- شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص649.

9- نعمانی، الغیبه، ص252.

10- طبری، دلائل الامامه، ص261.

6_ برخی تعبیرها نشانه را مربوط به خروج دانسته است.

و ان لخروجه علامات عشره(1)

من علامات خروجه خروج السفیانی من الشام و خروج الیمانی (2)

علامات خروج القائم خمس (3)و....

در یک جمع بندی ابتدایی نکته مهم این که در هیچ یک از این روایات اشاره ای به ظهور نشده، بنابراین استفاده از این نوع روایات و اطلاق نشانه های ظهور کاری بس مشکل می نماید.(4)

ظهور

از اصطلاحات بسیار رایج در فرهنگ مهدویّت واژه «ظهور» است. این کلمه از نظر لغت به معنای آشکار شدن چیزی که پیش تر ظاهر نبوده است.(5) و در اصطلاح مهدویّت، مقصود، ظاهر شدن حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف پس از پنهان زیستن طولانی، برای قیام و بر پایی حکومت عدل جهانی است.

  در روایات معصومین فراوان به این تعبیر اشاره شده است. در برخی گفته شده: همانا برای قائم غیبتی است پیش از ظهورش....(6) و در برخی

ص:275

1- علامه مجلسی، بحار الانوار ، ج36، ص355؛ ج41، ص329.

2- علامه مجلسی، بحار الانوار ، ج51، ص217.

3- شیخ صدوق، الخصال ، ج1، ص303.

4- مگر این که گفته شود قیام و ظهور یکی است که البته اثبات آن کاری نیز مشکل است.

5- خلیل بن احمد، العین، ج4، ص37.

6- شیخ صدوق، علل الشرایع ، ج1، ص246، ح9؛ شیخ طوسی، کتاب الغیبه ، ص332، ح274.

ظهور وی به اراده الهی دانسته شده است.(1)

قیام

  از مشهورترین تعبیرها برای انقلاب جهانی حضرت مهدی  در منابع شیعه و اهل سنت قیام است. این واژه که به معنای ایستادن و نقیض و خلاف معنای نشستن است.(2)  در اصطلاح عبارت است از نهضت جهانی حضرت مهدی برای برپایی قسط و عدل در سراسر کره زمین.

این تعبیر در روایات پرشماری از معصومان نقل شده است.

 1. امام سجاد علیه السلام فرمود: آن هنگام که قائم ما قیام کند، خداوندعزوجلّ ترس را از دل شیعیان ما بردارد و....(3)

 2. امام صادق علیه السلام نیز فرمود: قائم در حالی قیام خواهد کرد که بیعت احدی بر گردن او نیست.(4)

   اگر چه در برخی روایات ظهور و قیام در یک معنا به کار رفته است اما از برخی روایات به دست می آید این مضمون با اصطلاح های دیگر دارای تفاوت هایی است به این معنا که قیام مرحله ای متأخر بر ظهور است. البته این بدین معنا نیست که تمام روایاتی که از کلمه قیام و مشتقات آن استفاده کرده، به گونه ای دقیق ناظر به مرحله قیام است.

ص:276

1- نعمانی، الغیبه، ص187، ح40.

2- لسان العرب، ج12، ص496؛ مجمع البحرین ، ج6، ص148.

3- «اِذا قَامَ قائِمُنا اَذْهَبَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَنْ شِیعَتِنا العاهَهَ وَ. . . »، شیخ صدوق، الخصال ، ج2، ص541، ح14.

4- نعمانی، الغیبه، ص191، ح45.

   

1. از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله روایت شده است: هرگز رستاخیز به پا نگردد، مگر این که پیش از آن قائم برای حق از خاندان ما قیام کند.(1)

   2. امام باقر علیه السلام فرمود: هنگامی که قائم ما قیام کند، خداوندعزوجلّ دستش را بر سر بندگان گذاشته، اندیشه های ایشان جمع می گردد.(2)

بررسی ها حکایت از آن دارد که عموم کتاب هایی که روایات مربوط به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را نقل کرده اند، کم و بیش به پاره ای از روایات نشانه ها اشاره کرده اند.

اگرچه در میان منابع روایی سه کتاب اصلی الغیبه نعمانی، کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق و کتاب الغیبه شیخ طوسی در نقل نشانه ها سهم ویژه ای دارند اما منابع عمومی نیز این مهم همواره مورد اهتمام بوده است.

علاوه بر منابع عمومی و ویژه شیعی در بحث نشانه ها برخی منابع اهل سنت نیز به پاره ای از این حوادث اشاره کرده اند که از میان آنها برجسته ترین آنها  کتابی با عنوان «الفتن» است.

این کتاب اثر ابوعبدالله نعیم بن حماد بن معاویه بن الحارث بن همام بن سلمه بن مالک الخزاعی المروزی معروف به الفارض الأعور (م229ق) است.

اگرچه بسیاری از دانشمندان اهل سنت و نیز شیعه او را تضعیف کرده نسبت جعل حدیث به او داده اند اما اندک شماری نیز او را موثق دانسته اند.

ص:277

1- شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا علیه السلام ، ج2، ص59، ح230.

2- «اِذا قَامَ قائِمُنا وَضَعَ اللّهُ یَدَهُ عَلَی رُوُوسِ العِبادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُم وَ. . . »، محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص25، ح21.

ص:278

Share