فصل چهارم (در معرفت)

قال اللّه سبحانه و تعالى: شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ .[1] پارسى معرفت، شناخت باشد، و اينجا مراد از معرفت مرتبه بلندترين از مراتب خداشناسى است، چه خداشناسى را مراتب بسيار است.

و مثل مراتب معرفت چنان است كه آتش را بعضى چنان شناسند كه شنيده باشند كه موجودى هست كه هر چه به او برسد ناچيز شود، و اثر او در آنچه محاذى او باشد ظاهر گردد، و چندانكه از او بردارند هيچ نقصانى در او نيايد و هر چه از او جدا شود بر ضد طبع او باشد و آن موجود را آتش خوانند.

و در معرفت بارى تعالى كسانى كه به اين مثابت باشند مقلدان خوانند، مانند كسانى كه سخن بزرگان تصديق كرده اند در اين باب بى وقوف بر حجتى [2].

و بعضى كه به مرتبه بالاى اين جماعت باشند، كسانى باشند كه از آتش دود به ايشان رسد و دانند كه اين دود از چيزى مى آيد، پس حكم كنند به موجودى كه دود اثر اوست. و در معرفت كسانى كه به اين مثابت باشند، اهل نظر باشند كه به برهان قاطع دانند كه صانعى هست، چه آثار قدرت او را بر وجود او دليل سازند.

و بالاى اين مرتبه كسانى باشند كه از حرارت آتش به حكم مجاورت اثرى احساس كنند و به آن منتفع شوند. و در معرفت كسانى كه به اين مرتبه باشند، مؤمنان به غيب باشند و صانع را شناسند از وراى حجاب.

و بالاى اين مرتبه كسانى باشند كه از آتش منافع بسيار يابند، مانند خبز و طبخ و انضاج و غير آن. و اين جماعت به مثابت كسانى هستند كه در معرفت لذت معرفت دريابند و بدان مبتهج شده باشند. و تا اينجا مراتب اهل دانش باشد.

و بالاى اين مرتبه كسانى باشند كه آتش را مشاهده كنند و به توسط نور آتش، چشمهاى ايشان مشاهده موجودات كند. و اين جماعت در معرفت به مثابت اهل بينش باشند، و ايشان را عارفان خوانند و معرفت حقيقى ايشان را بود.

و كسانى را كه در مراتب ديگر باشند بالاى اين مرتبه هم از حساب عارفان دارند[3] و ايشان را اهل يقين خوانند، و ذكر يقين و اهل يقين بعد از اين گفته شود.

و از ايشان جماعتى باشند كه معرفت ايشان از باب معاينه [4] باشد، و ايشان را اهل حضور خوانند، و انس و انبساط خاص به ايشان باشد.

و نهايت معرفت اينجا باشد كه عارف منتفى شود، مانند كسى كه به آتش سوخته و ناچيز گردد.

-------------------------------------------------------------

[1]  آل عمران- 18.

[2]  گ: و بى وقوف بر حجّتى فرا گرفته.

[3]  ن: باشند.

[4]  ن و گ: معارف.

Share