پاکيزگي سيرت

سلطان محمود، اندامى متناسب و قامتى رشيد داشت، ولى رويش پر آبله و بسيار کريه المنظر بود. روزى صورت زشت خود در آينه ديد وسخت پژمرده و متفکر گشت. وزير بر او وارد شد و سبب اندوهش را پرسيد. سلطان گفت:«در مَثَل گويند که ديدار پادشاهان، مايه شادى دل و روشنى چشم است. ولى من چنين پندارم که چهره زشتم، نه تنها شادى بخشِ دل ها نيست، بلکه وحشت افزا ونفرت بار است.» وزير گفت:«غمين مباش، از آنکه زشتى رويت را از هزار کس يکى نمى بيند، امّا اگر پاکيزه سيرت و دادگر و مردم نواز باشى، آوازه نيکويى هايت را همگان مى شنوند واين، قبح صورتت رامى پوشاند.»[1]

---------------------------------------------------------

[1] هزار ويک حکايت تاريخى، ص 672.

Share